![ارزیابی سرودههای قطران تبریزی ارزیابی سرودههای قطران تبریزی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/06043.jpg)
![ارزیابی سرودههای قطران تبریزی ارزیابی سرودههای قطران تبریزی](/userfiles/Article/1393/11/5/06043.jpg)
ابومنصور قطران شادیآبادی تبریزی شاعر نامآور قرن پنجم هجری در آذربایجان، و غیر از قطران ترمدی یا ترمذی شاعر قرن ششم است که گویا خراسانی بوده و منظومهای به نام قوسنامه داشته و از احوال او اطلاعی در دست نداریم. این قطران تبریزی همان است که ناصرخسرو دربارهاش در سفرنامهی خود گفته است: «در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک میگفت امّا زبان فارسی نیکو نمیدانست، پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند.» (1) ناصرخسرو در این که می گوید قطران پارسی دری نیکو نمیدانست حق دارد زیرا لهجهی مردم آذربایجان در آن عهد لهجهی آذری قدیم بود و زبان فارسی دری که لهجهی مردم مشرق ایران بود داشت به سرعت نواحی مرکزی و غربی ایران را در می نوردید و طبیعی بود که قطران تبریزی برخی از واژه ها و اصطلاحات لهجهی اهل مشرق را خوب نشناسد و معنی آنها را از ناصرخسرو بپرسد. قطران ابتدا در دستگاه امیرابوالحسن علی لشکری حاکم گنجه بود، سپس به تبریز رفت و در خدمت امیر ابومنصور وهسودان و پسرش ابونصر محمد بن وهسودان معروف به مملان درآمد. به قطران علاوه بر دیوان شعر دو کتاب در لغت نسبت دادهاند. اولی را حاج خلیفه به نام تفاسیر فی لغة الفرس نامیده و دومی را شادروان استاد صفا در شمار نسخههای خطی مرحوم دهخدا ملاحظه فرموده است. سخن قطران نیکو و شعرش روان و در عین حال در قصیده متمایل به صنعت است. غزلهایش نیز زیبا و دل انگیز و مشتمل بر مضامین باریک و دلپذیر است. اهمیت او در تاریخ ادب فارسی بیشتر در آن است که مقدّم و مقتدای سخنسرایان آذربایجان است. سبک او در برخی از اشعار دیوانش بسیار نزدیک به شیوهی شاعران عهد سامانی است. از اشعار اوست:
ابر آزاری زمین را کرد پر گوهر *** نسیم باد نیسانی هوا را کرد پر عنبرز گلبن گل همی خندد ز گل آذین همی بندد *** کنون نرگس بپیوندد به هم مینا و سیم و زر
هو غلغلستان گردد زمین سنبلستان گردد *** گلستان گلستان گردد ز دور چرخ و بخش خَور
بیاراید درخت گل شود پیروز بخت گل *** شود پیروزه تخت گل چو یاقوتی کند افسر
گلستان چون نگار چین پر از نقش و نگار چین *** چو تخت شهریار چین درخت گل پر از گوهر
هوا چون خوی دلبندان گهی گریان گهی خندان *** چو ایوان خداوندان زمین از زینت و زیور
برآید باد شبگیری ز نسرین و گل خیری *** جهان پیراهن پیری ز تن بیرون کند یکسر
بنفشه چون دل مردی کش از هجران رسد دردی *** و یا چون نیلگون گردی فراز دیبه اخضر
بنفشه بر چمن بینی فراز او سمن بینی *** یکی را چون شمن بینی یکی را چون بت آزر
چمن با ارغوان آمد سمن با این و آن آمد *** تو گویی کاروان آمد به باغ از روم و از ششتر
شمالی باد برخیزد زِ هر شاخی درآویزد *** چنانشان در هم آمیزد که نشناسی یک از دیگر ...
بود محال مرا داشتن امید محال *** به عالمی که نباشد هگرز بر یک حال
از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود *** جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
دگر شوی تو ولیکن همان بود شب و روز *** دگر شوی تو ولیکن همان بود مه و سال
محال باشد فال و محال باشد زجر *** مدار بیهده مشغول دل به زجر و به فال
تو بندهای سخن بندگانت باید گفت *** که کس نداند تقدیر ایزد متعال
همیشه ایزد بیدار و خلق یافته خواب *** همیشه گردون گردان و خلق یافته هال
دل تو بستهی تدبیر و نالد از تقدیر *** تن تو سخرهی آمال و غافل از آجال
عذاب یاد نیاری به روزگار نشاط *** فراق یاد نیاری به روزگار وصال
ای دل تو را بگفتم کز عاشقی حذر کن *** بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن
چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه *** چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن
فرمان من نبردی فرجام خود نجستی *** پنداشتی که گویم هر ساعتی بتر کن
هر گام عاشقی را صد گونه درد و رنجست *** گر ایمنیت باید از عاشقی حذر کن
ناکام من برفتی در دام عشق ماندی *** چونست روزگارت ما را یکی خبر کن
اکنون به صبر کردن ناید مراد حاصل *** زین چاره باز مانی رو چارهی دگر کن
فراز و نشیب است روی زمین *** متاز ای برادر گشاده عنان
سخن نیک برسنج و از دل بگوی *** ره راست بشناس و بی غم بران
به رنج ار بکاهم ننالم ز غم *** ز چرخ ار بمیرم نخواهم امان
چو کورست گیتی چه خیر از هنر *** چو کرّست گیتی چه سود از فغان
تا فتنه دلم بر آن لب میگونست *** صبرم کم و عشق هر زمان افزونست
گویند برون فتاد رازت، چونست *** چون راز درون بود که دل بیرونست
پینوشت:
1. سفرنامهی ناصر خسرو، چاپ کاویانی، ص. 8.
منبع مقاله :ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول