سیّد حسین بن عالم بن حسن حسینی غُوری هروی معروف به «امیرحسینی» یا «حسینی سادات» از بزرگان عرفای قرن هفتم و هشتم و از جمله شاعران و نویسندگان معروف پارسیگوی است که در شعر «حسینی» تخلص میکرد. مولدش شهر غَزیو یا گزیو از شهرهای غُور بود ولی بیشتر عمرش در هَرات گذشت و بدین سبب به هروی معروف شده است. ولادتش را در حدود سال 641 دانستهاند. آغاز عمر را به تحصیل دانش و ادب و بعد از آن به سیر و سلوک در طریق تصوف و عرفان گذرانید. جامی او را «عالم به علوم ظاهری و باطنی» معرفی کرده است. (1)
وی دوران مجاهدات خود را در خدمت شیخ بهاءالدّین زَکَریای مولتانی و پسرش صدرالدّین عارف مولتانی به پایان برد، بنابراین نسب تعلیم امیر حسینی از طریق بهاء الدّین زکریا به شیخ المشایخ شهاب الدّین سهروردی میرسد. امیر حسینی بعد از اتمام دورهی مجاهدت در مولتان به هرات بازگشت و در آن جا بساط ارشاد گسترد تا در شانزدهم شوال 717 یا 718 درگذشت و در گورستان قُهِندز مدفون شد.
از امیر حسینی آثار متعدد به نظم و نثر باقی است. از آثار منثور او بعداً سخن خواهیم گفت اما آثار منظوم او مشتمل است بر مثنوی عرفانی زادالمسافرین در هشت مقاله و حدود 1250 بیت بر وزن لیلی و مجنون و در موضوعهایی چون مجاهده، طلب، حق، ارشاد، عشق و غیره؛ مثنوی عرفانی کَنزالرّموز بر وزن مثنوی شریف مولانا و در حدود 950 بیت که شاعر بعد از ستایش شهاب الدّین عمر سهروردی و بهاءالدین زکریا به بحثی دربارهی دین و بیان موضوعهایی چون علم، توحید، دل، روح، عقل و غیره پرداخته است. مثنوی سی نامه در 1200 بیت، به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف و بر منوال ده نامههای قرن هفتم و هشتم. این منظومه مشتمل بر نامههای عاشقانه میان عاشق و معشوق در زمینهی عشق عرفانی و خلاصهای از سیر و سلوک عارفان است که تحت تأثیر خسرو و شیرین نظامی ساخته شده است؛ (2) پنج گنج و آن مجموعهای است از پنج قصیده در توحید و تحقیق که هم جدا از دیوان و هم در دیوان شاعر ضبط شده است؛ دیوان امیرحسینی که مجموعهای است از قصیدههای پنج گنج و غزلها و ترکیبها ترجیعها و قطعهها و رباعیهای او و عدد بیتهای همهی آنها بر 1500 بالغ میشود.
سخن امیرحسینی علی الخصوص در مثنویهای او بسیار ساده و روان و خالی از تکلف در بیان معانی است و به کاربردن غَث و سَمین در سخن او زیاد است، اما بر روی هم او را میتوان از شاعران متوسط فارسی شمرد که همّ خود را مصروف بیان معنیهای عرفانی کرده است. هفده سؤال منظوم که شیخ محمود شبستری گلشن راز خود را در جواب آنها ساخت نیز از همین امیرحسینی سادات است. از اوست:رفت اَدهم در یکی دیر کهن *** راهبی دید آشنای این سخن
امتحان کردش که ای سرگشته مرد *** پای بند این چنین جایت که کرد
گر در این دیر کهن منزل کنی *** پوشش و خور از کجا حاصل کنی
راهبش گفت این سخن از من خطاست *** از خدا پرس این که روزی ده خداست
بندگان سر بر خط فرمان نهند *** پوشش و خور را خداوندان دهند
این گره بگشا اگر پیوند تست *** زآن که پنداری توکل بند تست
راه رو بر هر گلی صد خارکش *** امتحان کردن خدا را نیست خوش
بنده باش و هر چه آید رد مکن *** جز رضا دادن طریق خود مکن
(از کنزالرموز)
ای پرده نشین این گذرگاه *** بی عشق به سر نمیشود راه
صد قافله دم به دم روان است *** عشق است که میر کاروان است
قومی که ز خود بریده رفتند *** این بادیه را جریده رفتند
در عشق چه جای کارسازیست *** هش دار که تیغ بی نیازیست
سر بر خط فکر نِه زمانی *** تا یابی از این سخن نشانی
چون فکر تو را به تو رساند *** پس عشق تو را ز تو ستاند
در فکر به کوششی درآویز *** تا خود کششی رسد که برخیز
یک جذبهی او تو را در آن دم *** بهتر ز عبادت دو عالم
مذکور طلب چه خواهی از ذکر *** این است بدان خلاصهی فکر
دانستن فکر مشکل آمد *** بیداری دیدهی دل آمد
فکر تو هنوز خار خار است *** چون فکر نماند عین کار است
بی فکر بدین جهان چو رفتی *** آنگه به جهات حیرت افتی
ای رند شرابخانهی عشق *** این جا شنوی ترانهی عشق
از عشق مپرس و از نشانش *** خود با تو بیان کند زبانش
آنجا که تو را قلم کشد عشق *** بر تخته بسی رقم کشد عشق
اول قدمی که عشق دارد *** ابریست که جمله کفر بارد
عشق از تو نهایت تو خواهد *** هی هی نه حکایت تو خواهد
معشوقه کجا و عاشقی چیست *** از علت هر دو عشق خالیست
این نکته ز ما و من جدا کن *** اندیشهی این و آن رها کن ...
(از زادالمسافرین)
منصور نه مرد سرسری بود *** از تهمت کافری بری بود
چون نکتهی اصل گفت با فرع *** ببرید سرش سیاست شرع
در عشق نه شکّ و نه یقین است *** نه چون و چرا نه کفر و دین است
آنان که زجام عشق مستند *** حق را ز برای حق پرستند
دل حق طلبید و نفس باطل *** این عربده نیست سخت مشکل
چون در نظر تو ما و من نیست *** او باشد و او دگر سخن نیست
می بین و مپرس تا بدانی *** میدان و مگوی تا بمانی
سر بر قدم و قدم به سر نه *** و آنگه که قدم از قدم به در نه
بی نام و نشان شو و نشان کن *** بی کام و بیان شو و بیان کن
تو جام جهاننمای خویشی *** از هر چه قیاس تست بیشی
(از زادالمسافرین)
پینوشتها:
1. نفحات الانس، ص. 605.
2. این سه مثنوی امیر حسینی به به وسیلهی نگارنده تصحیح انتقادی، و هر سه در یک مجلّد به سال 1371 در شمار انتشارات دانشگاه تهران طبع شد.
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول