روایتی از دیدارهای سالهای گذشته رهبر معظم انقلاب با شاعران
هر ساله در ایام ولادت امام حسن علیهالسلام، یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور اتفاق میافتد. رویدادی که اگرچه ثبت در تقویم نیست اما حالا دیگر همهی اهالی فرهنگ و هنر از آن خبر دارند: دیدار رهبر معظم انقلاب با شاعران. این دیدار شاید تنها دیدار رهبر معظم انقلاب است که از قبل از افطار شروع میشود و تا ساعاتی بعد از اذان مغرب و صرف افطار طول میکشد. شعرای کشور اعم از مرد و زن، پیر و جوان، ایرانی و غیر ایرانی در آن حضور دارند و جدیدترین سرودههای خود را برای رهبر معظم انقلاب قرائت میکنند. ایشان هم به دقت به اشعار گوش کرده و فراخور هرکدام از آنها، مطایبات یا نکاتی بیان میکنند. این دیدار دارای حاشیههای جالبی هم هست که کمتر به آن پرداخته شده است. به سراغ چند تن از شعرایی که در این دیدار حضور داشتهاند رفتیم و از آنها خواستیم تا برایمان از حاشیههای این دیدار بگویند.
سعید بیابانکی
جلسهای برای تکریم جایگاه شعر و شاعر
چیزی که به ذهن من میرسد همانطور که خود آقا هم چندین بار فرمودهاند این جلسه، جلسهای نمادین است برای تکریم جایگاه شعر و شاعر در کشور ما و به اعتقاد من، مشابه این جلسه در هیچ رشتهای از سایر حوزههای هنری وجود ندارد. این دیدار نه با تئاتریها برگزار میشود، نه با سینماگران و نه با اهالی موسیقی، بلکه فقط در مورد شعر است و در این زمینه هم جلسهی بسیار مهم، تأثیرگذار و جریانسازی است.نخستینباری که در این جلسه حضور داشتم، زمانی بود که سرباز بودم. از سال ۷۴ تا حالا، بهجز یکی دو سال که امکانش نبوده است، بهطور منظم در جلسهی شعر نیمهی ماه رمضان حضور داشتهام. چیزی که در آنجا عیان و هویداست، این است که آقا اولاً بسیار به شعر علاقهمندند و تردیدی در آن نیست. ثانیاً بسیار دقیق روی نحلههای مختلف شعری تسلط دارند. آنجا ما هیچ محدودیتی نداریم. شعر مذهبی، بزمی، عاشقانه، طنز و... در قالبهای مختلف مثنوی، غزل، رباعی، مسمط، دوبیتی، سپید، نیمایی و... میتوانیم بخوانیم. تنوع وجود دارد و ایشان به همهی این موضوعات و قالبها علاقهمند و صاحبنظر هستند و نکاتی که در مورد شعرها میگویند، بسیار دقیق است.
در مورد خود من، دو سه تا نکته گفتند که واقعاً دقیق بود و بعدها آنها را در شعرهایم اعمال کردم. من این اشعار را در جاهای مختلف خواندهام، ولی کسی به آنها اشارهای نکرده است؛ نه شاعران به من متذکر شدهاند و نه استادان.
یادم میآید شعری در سال ۸۸، در آن وضعیت کشور، نزد آقا خواندم و در تلویزیون هم پخش شد. آقا در خلال شعر من، خندهای از روی شور و شعف کردند. بعد از جلسه، یک روز به اصفهان رفتم و مادرخانمم را که دیدم، به من گفت امروز امام جماعت مسجد محل برای شما دعا کرد. گفتم به چه مناسبتی؟ گفت که حاجآقای مسجد محل گفتند من از سعید بیابانکی تشکر میکنم که در این اوضاع که برخی خون به دل آقا میکنند و ایشان را ناراحت میکنند، رفته و موفق شده است ایشان را بخنداند.
یک بار هم در متروی تهران نشسته بودم. مقابلم یک روحانی نسبتاً میانسال نشسته بود. همینطور که به من زل زده بود، بعد از دقایقی گفت ببخشید شما شاعرید؟ گفتم بله! گفت شما شعر طنز هم میگویید؟ گفتم بله حاجآقا. بعد گوشیاش را درآورد و فیلم شعرخوانیام مقابل رهبر انقلاب را نشانم داد و گفت این شما هستی؟ گفتم بله، خودم هستم. از جایش بلند شد و در آن شلوغی مترو، گفت بگذارید شما را ببوسم و بعد به بقیهی افراد که تعجب کرده بودند گفت ایشان کار بزرگی انجام داده و در آن شرایط سال ۸۸ آقا را خندانده است.
در خود جلسه هم چه قبل، چه در حین و چه بعد شعرخوانی، نکتهی که خیلی برجسته است، صمیمیت آقاست؛ بهنحویکه یادم میآید یکی از شاعران به من میگفت وقتی در این جلسه میآییم، احساس نمیکنیم که رهبر انقلاب بین ماست. حس میکنیم وارد یک جلسهی ادبی شدهایم و شاعری هم در میان هست که هم استاد است و هم شعر گوش میدهد و هم به ادبیات مسلط است به نام سید علی خامنهای. این صمیمیت آقا را نشان میدهد. ایشان طوری برخورد میکنند که شاعران با وجود آنکه با بالاترین جایگاه حکومتی نشستوبرخاست میکنند، ولی او را کسی از جنس خودشان میبینند.
خیلی از شاعران دوست داشتند که در این جلسه حضور پیدا کنند و حتی فقط در جلسه بنشینند. یادم میآید شاعری به من گفت دوست دارم بیایم و کفشهای بقیه را جفت کنم. فقط بگذارید من بیایم. ایکاش مسئولین فرهنگی هم از این جلسه، که جلسهی تراز شعر فارسی است، چیزهایی یاد بگیرند و شعر فارسی را به جایگاه اصلی خویش برگردانند.
ترسیم الگوی آیندهی شعر کشور
اولین نکتهای که در سلوک رهبر انقلاب در این جلسه مورد توجه است، اهتمام ایشان به گوش دادن شعر است؛ یعنی وقتی در این جلسه شعری خوانده میشود، میبینید که ایشان سراپا گوشاند و شاید هیچکس در آن جلسه بهاندازهی ایشان به شعر گوش نمیدهد. ایشان کاملاً محور عمودی و افقی شعر را تعقیب میکنند؛ یعنی هم ارتباط مصراعها با هم و هم ارتباط طولی مجموع ابیات با یکدیگر را. ایشان به ساختار نحوی زبان توجه دارند و اگر ساختار منظم و مناسب نباشد، معمولاً تذکر میدهند. نکتهی بعدی اینکه آقا مضمونهای شاخص و مطلوب در شعر را هم برجسته میکنند؛ یعنی وقتی کسی شعر میخواند، ایشان آن مضمونهای مناسب و زیبا را با آفرین گفتن و درخواست خواندنِ دوباره، تقویت و برجسته میکنند.مسئلهی جالبتر از این نکته، آن است که گاهی چند نفر که شعر میخوانند، آقا به آن شعر که چند نفر قبل خوانده است، برمیگردند. مثلاً سالی که آقای برقعی این شعر را خواند: «باز این چه شورش است که در جان واژههاست/ شاعر شکستخوردهی طوفان واژههاست»، بعد از اینکه چند نفر شعر خواندند، آقا مجدداً برگشتند این بیت را تکرار کردند و آفرین گفتند و به همه نشان دادند که این شعر، شاخص و برجسته بوده و کاملاً ذهن ایشان را درگیر به خود کرده است.
نکتهی دیگر آنکه اگر لغزشی در شعرها باشد، آقا این لغزشها را تذکر میدهند. البته من احساسم این است که در چند سال اخیر، این مسئله کمتر شده است و آقا بیشتر مجال میدهند که شعر خوانده شود و بعضاً تذکر میدهند. اگر ایرادی در قافیه یا مضمون باشد یا مفهوم رسا نباشد، تذکر میدهند و هرکسی هم که لغزشی کند، شامل تذکر آقا میشود.
نکتهی بسیار شیرین دیگر، طنز لطیف آقاست. آقا در مواقعی این تذکرات و نکات را در قالب طنز طرح و بیان میکنند. مثلاً کسی سال گذشته در مورد نماز، شعر طنزی خواند. آقا با همان لحن طنز فرمودند خدا این نماز را از شما قبول کند. یا مثلاً یکی از دوستان، شعر طنزی خواندند که برخی قسمتهای آن شعر مورد پذیرش آقا نبود. یک موقع دیگر، وقتی شاعری پیری خودش را وصف میکرد، درحالیکه خودش جوان بود، آقا با همان لحن طنزآلود گفتند که این را باید ما بگوییم و متوجه ماست، برای شما خیلی زود است گفتن این حرفها.
نکتهی خیلی مهمتر، پایان جلسه و جمعبندی آقاست که این جمعبندی دو وجه دارد. یکی از وجوه مطالعه و اشراف ایشان بر وضعیت شعری کشور است که هرگز آقا به این جلسه بسنده نمیکنند، از این جلسه فراتر میروند و با مطالعهای که کردهاند، شعر کشور را مورد ارزیابی قرار میدهند. وجه دوم، سخنانی است که آقا با توجه به شعرهایی که در آن جلسه خوانده شده است، میفرمایند. در این دو قلمرو، چیزی که مشهود است و همهی شاعران بر آن متفق هستند، این است که آقا را بهعنوان یک استاد ادبیات تراز اول و یک نقاد درجهیک میبینند و نگاهشان هم فقط به موجودیت شعر نیست، بلکه ایشان خلأها را درمییابند و برای آیندهی شعری کشور، الگویی ترسیم میکنند. مثلاً یک سال فرمودند که ما در شعر حکمی و تعلیمی، خلأ داریم. انصافاً ضعف شعر ما در آن دوران همین بود.
از خاطراتی که برای شخص بنده پیش آمده و به ذهن دارم، آن است که سال گذشته، وقتی که کتاب «از نتایج سحر» را خدمت آقا تقدیم کردم، نکتهی بسیار جالب برای من آن بود که آقا در همان نگاه اول فرمودند که واقعاً ما در مباحث نظری ادبیات انقلاب اسلامی، کمبود داریم.
نکتهی دیگر برخوردهای فوقالعاده شیرین و زیبای آقاست. در این جلسات که حضور داشتم، وقتی آقا وارد میشوند، گویی هیچکس از قلمرو نگاهشان خارج نمیماند. با همان لحن شیرین و دلچسب خودشان به همه سلام میکنند، هیچکس را از قلم نمیاندازند و همه را تکریم و تجلیل میکنند.
از خاطرات دیگری که به ذهنم میرسد، ماجرایی است که برای یکی از دوستان شاعر به نام مهدی زارعی پیش آمد و من در جریانش بودم. ایشان شاعر بسیار خوبی در زمینهی غزلهای بههمپیوسته در مورد اهلبیت علیهمالسلام است. آقای زارعی به من میگفتند که سال گذشته با وجود آنکه علاقهی زیادی به شعر خواندن نزد آقا داشتم، مجال پیدا نکردم که شعرخوانی کنم و وقت به من نرسید. ایشان هنگام صرف افطاری کنار من نشسته بود و تقریباً چیزی نمیخورد و میگفت فقط میخواهم به آقا نگاه کنم. بعدها به من گفت که وقتی افطار تمام شد، من ماندم و تعداد اندکی از شاعران و محافظان و خود آقا که میخواستند خارج شوند، با من احوالپرسی کردند. من آنجا چیزی به آقا نگفتم ولی از محافظ آقا درخواست مهری را کردم که آقا بر روی آن نماز خواند. ایشان بنا به دلایل خودشان، امتناع کردند، ولی وقتی اصرار مرا دیدند که از خود آقا اجازه بگیرید، آن محافظ قبول کرد که از آقا سؤال کنند. بعد از یک ماه با من تماس گرفتند و گفتند آقا سجاده و مهر خود را به من هدیه داده است. این هدیه به سرمایهی زندگی من تبدیل شده است و من به عشق این تحفه و محبت از جانب آقا، شعر میگویم. اینها نکتههای پنهان این نشست و برنامه است که چیزهای مشابه آن، فراوان است.
تسلط میزبان جلسه بر شعر فارسی
اولین مسئلهی قابل بیان در این جلسه، تسلط میزبان بر شعر فارسی است. از سابقهی ایشان مشخص است که اشراف آقا بر شعر فارسی، زبانزد است. ما وقتی خدمت ایشان میرویم، میدانیم برای کسی شعر میخوانیم که نسبت به هر شعر، مصرع و مضمونی که خوانده میشود، عکسالعملی نشان میدهد. ضمن اینکه این نکتهسنجی در اوج ظرافت اتفاق میافتد. ایشان بهویژه بر شعر کلاسیک احاطه دارند و علاوه بر خود شعر، با نکتهسنجی دربارهی شعر، بر سایر جوانب آن نیز مسلط هستند.ایشان علاوه بر نقد شعر، در گفتوگوهایی که در این جلسات رخ میدهد، بهمحض ایجاد فرصت، از ملاحتها و شوخیهایی استفاده میکنند که انبساط خاطری هم برای جمع ایجاد شود و غیرمستقیم هم نکتهسنجی و ظرافتها را به شاعران یاد میدهند؛ چراکه شاعر باید تیزبین و نکتهسنج باشد. میگوید «تو مو میبینی و من پیچش مو». شاعر باید نوع نگاهش به قضایا و دقتش اینطور باشد. امکان ندارد ایشان نسبت به مصرعی، چه در ابتدای جلسه خوانده شود و چه در انتهای جلسه، بیتوجهی کنند. در این جلسه، اولویت با کسی است که شعر میخواند و ایشان موبهمو آن را گوش میکنند.
این جلسه ظاهرش شعرخوانی است، ولی در باطن خیلی عمیقتر از این حرفهاست. شاعرها وقتی از این جلسه بیرون میآیند، خیلی چیزها یاد گرفتهاند. از نوع برخورد با شعر تا نوع برخورد با کسی که برایش شعر خواندهاند و نظری در مورد شعر آنها داده است. با وجود آنکه شاعران گلچین و بهترین شعرهای خود را میخوانند، باز هم ممکن است شعر ایرادی داشته باشد.
یادم میآید یک بار شاعری کتابی را خواست به آقا تقدیم کند. آقا کتاب را گرفتند و صفحهای را به او نشان دادند و گفتند اگر اینجا اینطور بود، بهتر بود. یعنی کتابی که میخواستند به ایشان تقدیم کنند، پیش از آن، با دقت مطالعه کرده بودند.
از این اتفاقها برای خود من هم پیش آمده است. مثلا بعد از نمایش برنامهی «قند پهلو»، وقتی سال گذشته خدمت آقا رسیدیم، ایشان بیمقدمه به من گفتند آنجایی که از پدرتان نقل میکردید که پدرتان کتاب را از قفسه برداشت و گفت کتاب را ببر، بهتر بود توضیح میدادید که پدر من اهل شعر است. در اینصورت، برای مخاطب جالبتر بود. شما ببینید یک برنامهی تلویزیونی را که مردم از آن استقبال کردهاند، ایشان تا این اندازه بادقت دیدهاند که در ذهنشان این نکتهی جزئی مانده است.
به یاد دارم یک بار شاعری گفت آقا من دو تا شعر دارم؛ یک شعر دربارهی شما و شعر دیگری که مربوط به موضوع دیگری است. بلافاصله حضرت آقا گفتند آن شعر که برای ماست نخوانید و همان دومی را بخوانید. در شعر دوم، بهنوعی اعتراضی به وضعیت جامعه و ناهنجاریها وجود داشت. وقتی خواندن شعر به پایان رسید، آقا بهشوخی گفتند گویا این شعر را هم برای ما گفته بودید.
حضور ذهن ایشان هم جالب است. یک بار من شعری خواندم که در رسانهها هم زیاد بازتاب پیدا کرد؛ همان شعری که ردیف «عوض کنم» داشت. در آن شعر، بیتهای جدی زیادی وجود داشت اما یکی از ابیات آن شعر این بود: «با من برادران زنم خوب نیستند/ باید برادران زنم را عوض کنم». یک سال از خواندن این شعر گذشت و دیدار سال بعد، آقا تا من را دیدند، بهشوخی گفتند بالاخره شما برادران زنتان را عوض کردید یا نه؟ که چند نفری که آنجا بودند، خندیدند.
ادامه دارد...
منبع مقاله:
Khamenei.ir
/م