گاه‌شماری یا تاریخ‌نگاری علم

به اعتقاد كوهن، نگرش رایج درباره‌ی علم از متون علمی، به ویژه متون درسی متداول، سرچشمه گرفته است؛‌ متونی كه «علم را ناظر بر محتوایی می‌دانند كه خاصه با مشاهدات، قوانین و نظریه‌هایی شرح و بسط داده شده است: (همان
يکشنبه، 18 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گاه‌شماری یا تاریخ‌نگاری علم
گاه‌شماری یا تاریخ‌نگاری علم

 

نویسنده: غلامحسین مقدم حیدری




 

اگر تاریخ بیش از انبانی از داستان‌ها یا گاه‌‌شماری ها در نظر گرفته شود، می‌تواند دگرگونی سرنوشت سازی در تصورمان از علم به وجود آورد (كوهن، 1970، ص1).
به اعتقاد كوهن، نگرش رایج درباره‌ی علم از متون علمی، به ویژه متون درسی متداول، سرچشمه گرفته است؛‌ متونی كه «علم را ناظر بر محتوایی می‌دانند كه خاصه با مشاهدات، قوانین و نظریه‌هایی شرح و بسط داده شده است: (همان جا، ص1). مطابق چنین برداشتی، روش علمی با جمع آوری داده‌های مشاهدتی آغاز و سپس با به كارگیری روش‌های پژوهشی و قواعد منطق، به نظریه‌ها و قوانین علمی منجر می‌شود. با این حساب اگر علم مجموعه‌ای خوشه‌وار از امور واقع، نظریه‌ها و روش‌های گرد آمده در كُتب درسی باشد، پس «دانشمندان انسان‌هایی‌اند كه، موفق یا ناموفق، سعی می‌كنند عنصر دیگری را به این مجموعه‌ی خاص بیفزایند» (همان جا). در واقع، مجموعه مشاهدات دانشمندان، مجموعه‌ای منسجم و سازگار از یافته‌هاست، یعنی یافته‌های مشاهدتی نوین بر یافته‌های مشاهدتی پیشین افزوده می‌شود. بنابر این، فرایند تحول علم رشدی انباشتی دارد و با گذر زمان روز به روز بر وسعت معرفت علمی اضافه می‌شود. بنابر این تلقی از علم و تحول علمی، «تاریخ علم رشته‌ای است كه به گاه‌شماری عوامل رشد موفقیت‌آمیز و موانع انباشت معرفت و فناوری علمی می‌پردازد.» (همان‌جا، ص2). در این صورت، تاریخ‌نگار علم دو وظیفه‌ی اساسی خواهد داشت: «از طرفی او باید نشان دهد كه چه فردی، در چه لحظه‌ایی واقعیت، قانون و نظریه علمی زمان را كشف یا اختراع كرده است، و از سویی دیگر او باید به توصیف و تبیین مجموعه اشتباهات، اسطوره‌ها و خرافه‌هایی بپردازد كه مانع انباشت سریع‌تر اجزای متشكل متون علمی جدید می‌شوند.» (همان جا).
نتیجه‌ی این رویكرد به تاریخ نگاری، نوشتن گاه شماری‌هایی می‌شود كه وقایع آن حول یك «قهرمان» رخ می‌دهد. قهرمانانی همچون كپرنیك، گالیله، كپلر و نیوتن كه با نبوغ، از خودگذشتگی و استقامت در برابر خرافه‌ها، افق‌های جدید علمی را در برابر ما گشوده‌اند. دامپی‌یر (1) یكی از این نوع تاریخ نگاران است. او در فصل «نوزایی» كتاب تاریخ علم خود، بخشی را به گالیله اختصاص داده است. وی این بخش را، با تمجید و ستایش از قهرمانان علم جدید، چنین آغاز می‌كند:

بعضی از اندیشه‌های بلندی كه از دوره‌ی نوزایی از اذهان عده‌ای جوشیده بود، سرانجام در كار دوران ساز گالیلئو گالیله (1564-1642 میلادی) نتایج عملی به بار آورد. داوینچی پیشاپیش روح آینده‌ی علم جدید را در همه‌ی موضوع‌های بی شماری كه در آنها غور كرد، نشان داده بود. كپرنیك در عالم اندیشه انقلابی ایجاد كرد. گیلبرت (2) نشان داد روش تجربی چگونه می‌تواند بر دانش بیفزاید. اما آن روح تازه با گالیله بیش از هریك از پیشینیانش، پیش‌تر رفت. هنگامی كه از معتقدات ارسطویی دوران جوانیش روی گردان شد، اصول تازه را اختیار كرد؛ نیاز جدید به تمركز را آموخت و روی مسائلی كه به دقت محدودشان كرده بود به طریقی كامل‌تر و روش‌مندتر از آنچه نبوغ همه جانبه‌ی داوینچی می‌توانست به انجام برساند، به تفصیل كار كرد. به علاوه، برخلاف داوینچی تحقیقاتش را تدوین و منتشر كرد و به این ترتیب آنها را یكباره و برای همیشه به جهان عرضه داشت. اخترشناسی كپرنیكی را كه بر اصل مقدّم بر تجربه‌ی سادگی ریاضی استوار بود، در معرض آزمایش عملی تلسكوپ قرار داد. اما از همه مهم‌تر، روش‌های تجربی و استقرایی گیلبرت را با قیاس ریاضی درآمیخت و به این ترتیب روش راستین علوم طبیعی را كشف و تثبیت كرد.

گالیله به معنای واقعاً حقیقی كلمه نخستین كس از دانشمندان جدید است؛ نوشته‌هایش را كه می‌خوانیم به غریزه، احساس اُنس و اُلفت می‌كنیم؛ می‌دانیم به روش علم طبیعی كه هنوز كاربرد دارد دست یافته‌ایم (دامپی‌یر، 1371، ص‌ص 155-156).
اینكه دامپی‌یر می‌گوید هنگام مطالعه آثار گالیله با روش وی در علوم طبیعی احساس اُنس و اُلفت می‌كند، و آن را به روش علم طبیعی كه اكنون به كار می‌بریم نزدیك می‌یابد، نشان دهنده‌ی نكته‌ای بس مهم در این شیوه‌ی تاریخ نگاری است. در این شیوه، نظریه‌ها و قوانین علمیِ معاصرِ تاریخ نگار همگی «درست» و «معقول» فرض می‌شوند. سپس تاریخ نگار با فرض درستی این نظریه ها، به سُراغ تاریخ علم می‌رود و آن دسته از نظریه‌هایی را كه در نهایت به نظریه‌های كنونی منجر می‌شوند، همچون حلقه‌های یك زنجیر كنار هم قرار می‌دهد. به زعم كوهن، موضوع این گونه تاریخ نگاری‌ها «شفاف و ژرف‌تر كردن فهم روش‌ها یا مفاهیم علمی معاصر با نشان دادن تكاملشان است. تاریخ‌نگار با تعهد به چنین هدفی، یك علم استقرار یافته یا بخشی از آن را انتخاب می‌كند، علمی كه منزلت آن به عنوان معرفتی «معقول» به ندرت قابل تردید است. و تاریخ نگار نشان می‌دهد، كی، كجا و چگونه عناصری كه موضوع و روش فرضی آن علم را در روزگارش ساخته‌اند، به وجود آمده‌اند.» (كوهن، 1977، ص 107).
این قبیل تاریخ نگاران وقتی با نظریه‌هایی مواجه می شوند كه به نظریه‌های معاصر نمی‌انجامد، یا اصولاً به آنها نمی‌پردازند و یا آنها را انحراف‌هایی در سیر تاریخ علم در نظر می‌گیرند. چنین نظریه‌هایی ممكن است تنها از این نظر كه نكته‌ای روش‌شناختی را در بردارند یا نشانگر دوره‌ای طولانی از سترونی علم هستند، بررسی شوند.
دامپی‌یر وقتی به بررسی زندگی كپلر می‌پردازد، از عقیده‌ی وی به اخترگویی و نیز اینكه خدا عالم را براساس اصل اعداد كامل خلق كرده است، یاد می‌كند و می‌گوید همین عوامل سبب دستیابی او به قوانین سیارات بوده‌اند. اما از آنجا كه دامپی‌یر علم را معرفتی می‌داند كه ماهیتاً متفاوت از افكار مابعدالطبیعی، دینی و اسطوره‌ای است، این گونه عوامل را تنها می‌تواند به مثابه‌ی نیروهای الهام بخش بپذیرد و نه از جمله عوامل مهمی كه سبب پیدایش قوانین كپلر شدند. از این رو، چنین عواملی را به عنوان
«طنزهای تاریخ» تلقی می‌كند.
یكی از طنزهای تاریخ این است كه بازگشت به عقیده‌ی عرفانی درباره‌ی اعدادْ كپرنیك و كپلر را به تدوین نظامی هدایت كرد كه از طریق گالیله و نیوتن ما را به فلسفهِ‌ی مكانیكی اصحاب دایر‌ة المعارف فرانسوی در سده‌ی هیجدهم و مادی‌گرایان آلمانی در سده‌ی نوزدهم می‌رساند. (دامپی‌یر، 1371، ص 155).
از موارد جالبی كه در این نوع تاریخ نگاری دیده می شود، آن است كه در مورد تأثیر عوامل بیرون از حوزه‌ی علم بر این حوزه، همواره «مذهب به عنوان مانع، و فناوری به عنوان پیش شرط سببی برای پیشرفت در صنعتی شدن دیده می‌شوند و تقریباً تنها عواملی هستند كه مورد توجه قرار می‌گیرند». (كوهن، 1977، ص 107).
هربرت باترفیلد این نوع تاریخ نگاری را كه اهمّ ویژگی‌های آن را برشمردیم، تاریخ نگاری ویگی (3) نامیده است. تاریخ نگاری‌های كسانی مثل جورج سارتون (4)، كرامبی (5)، دامپی یر از این نوع تاریخ نگاری به شمار می‌روند.

كوهن در مقابل تاریخ نگاری ویگی از تاریخ نگاری دیگری صحبت می‌كند كه در قرن بیستم و به ویژه در نیمه‌ی دوم آن بسیار مورد توجه قرار گرفت. وی در مقاله‌ای كه در سال 1968 میلادی و برای دایرةالمعارف بین المللی علوم اجتماعی، تحت عنوان«تاریخ علم» (6) نوشت، به عواملی اشاره كرد كه شك و تردید مورخان به تاریخ نگاری ویگی را برانگیخت. اولاً مورخان به تدریج متوجه شدند پاسخ دادن به پرسش‌های ساده‌ای از قبیل اكسیژن كی كشف شد؟ یا چه كسی آن را كشف كرد؟ چندان هم ساده نیست و در مورد محل و تاریخ یك كشف و كاشف آن مناقشات فراوانی وجود دارد. پس پرسیدن چنین سؤالاتی چه فایده‌ای دارد؟ ثانیاً برخی مطالعات تاریخی نشان داد این تلقی از علم كه خط سیر آن را صعودی و مستقیم می‌داند، بحث برانگیز است. ثالثاً تمییز میان یك موضوع علمی و آنچه خرافه و اشتباه می‌دانیم، چندان كار ساده‌ای نیست و بسیاری از اوقات این به اصطلاح خرافات، در شكل گیری یك كار علمی سترگ نقش تعیین كننده‌ای داشته‌اند. این تردیدها پیش فرض بنیادین تاریخ نگاری ویگی، یعنی مفروض و معقول گرفتن نظریه‌های علمی معاصر، را به پرسش گرفت. مورخان كم كم دریافتند آنچه ما «غیرعلمی» و «نامعقول» می‌دانیم، در بستر فرهنگی، فلسفی و اجتماعی عصر خود امری «معقول» و «علمی» بوده است. از این رو، آنها نظریه‌های علمی را یك «كُل» در نظر گرفتند و «سعی كردند كمال و تمامیت تاریخی آن علم را در زمان خود نشان دهند» (كوهن، 1970، ص3). به جای پرسش از ارتباط نگرش گالیله با علم مدرن، از ارتباط بین نگرش وی با گروهی كه بدان متعلق است یعنی معلمان، معاصران و اخلاف و اسلافش پرسیدند. از نظر آنان دانشمندان گرچه دارای نبوغ‌اند اما همچون انسان های دیگر محصور شرایط تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ی خود هستند. بنابراین، نظریات‌شان هم محصول چنین شرایطی است و برای درك و فهم‌شان باید این نظریات را در بستر تاریخی- اجتماعی آن دوران خاص بررسی كرد. از جمله پیش قراولان این نوع تاریخ نگاری می‌توان به مورخانی همچون ادوین آرتور برت (7)، ایی جی. جیكسترویز (8)، آنلیزمایر (9) و به ویژه الكساندر كویره (10) اشاره كرد. برای تشریح این نوع تاریخ نگاری، به ذكر نمونه‌هایی از آن می‌پردازیم.

برت در كتاب مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین كه در سال 1924 میلادی چاپ شد، تأكید می‌كند درك كنونی ما از جهان بر نوعی كیهان شناسی مبتنی است كه بیش از سیصد سال از عمرش نمی‌گذرد. حال اگر بخواهیم مبادی این كیهان شناسی را بشناسیم، باید در آرای فیلسوفان عصر روشنگری تعمق كنیم. وی معتقد است:
برای كشف جهان‌بینی مسلط هر عصری، طرق گوناگون وجود دارد، و از اَحسن طرق، یكی این است كه در مُعضلات و مسائل فیلسوفان آن عصر تأمل كنیم. فیلسوفان هیچ گاه نمی‌توانند از حصار آرای عصر خود پا بیرون نهند و در آن آراء از بیرون نظر كنند... لكن این مقدار برای فیلسوفان میسر است كه در معضلات منطوی در آراء متافیزیكی عصر خود به اجمال بنگرند و در باب آنها نظم پروری‌های بی زیان كنند. بیاییم به همین نحو جهان بینی جدید را بسنجیم. (ادوین آرتور برت، 1369، ص 5-6).
برت بر این نكته كاملاً‌ واقف است كه جهان بینی علمی و فلسفی هر دوره ربط وثیقی با یكدیگر دارند، چنان كه برای درك جهان بینی علمی هر عصر باید از تفكرات فیلسوفان آن عصر باخبر بود. همچنین وی برخلاف تاریخ نگاران ویگی، پیشرفت انباشتی علم را امری مفروض نمی‌انگارد، بلكه این مفهوم را یكی از پیش فرض‌های مهم تفكر جدید می‌داند كه باید مورد بررسی موشكافانه قرار گیرد. وی می‌گوید:
شاید این سخن درست باشد كه مفاهیم بنیانی و سازنده‌ی فلسفه‌ی جدید، دیگر مفاهیم فراگیر كیهان شناختی نیستند، بلكه به جای آنها، مفاهیمی اخلاقی- اجتماعی از قبیل پیشرفت، ضبط و مهار و امثال آنها نشسته است. این مفاهیم كلیدهای مناسبی برای فهم اندیشه جدیدند (همانجا، ص7).
از جمله دیگر مورخانی كه به نظر كوهن نقشی بس مهم در شكل‌گیری نگرش غیر ویگی دارد، می‌توان به الكساندر كویره اشاره كرد. وی در مقدمه‌ی كتاب مطالعات نیوتنی (1965 میلادی) هدف تاریخ نگاری خود را چنین بیان می‌كند: « بُن مایه‌ی اصلی [كتاب] شرح و تبیین- به كمك تحلیل مفهومی- روشی است كه ایده‌های علمی بنیادین آن به جریان های مهم تفكر فلسفی زمانه‌اش مرتبط است، گرچه این ایده‌های علمی از طریق كنترل تجربی قطعیت می‌یابند» ( الكساندر كویره، 1965، ص Vii).
وی در مقدمه‌ی از جهان بسته تا جهان باز نیز درباره‌ی ربط و سبت تفكر علمی و فلسفی چنین می‌گوید: «در واقع [تفكر علمی و فلسفی در قرن هجدهم] تنها به صورت كاملاً درهم تنیده و مرتبط با یكدیگر قابل فهم‌اند». (كویره، 1957، صVii).
خود كوهن هم در حوزه‌ی تاریخ علم كتاب‌هایی نوشته است. از مهم‌ترین این كتاب‌ها می‌توان به انقلاب كپرنیكی (1957)‌ اشاره كرد. وی در مقدمه‌ی كتاب، ملزومات فهم این انقلاب را چنین بیان می‌كند: «با این حساب برای درك ساختار چند وجهی انقلاب كپرنیكی باید علم و تاریخ اندیشه را با یكدیگر تركیب كنیم» (كوهن، 1957، صVii). كوهن معتقد است گرچه این انقلاب در نجوم رُخ داد، اما در آن روزگار «منجمان در علوم دیگر نیز به اندازه‌ی نجوم آموزش دیده بودند، از این رو به نظام‌های مذهبی و فلسفی متعددی متعهد بودند، و برخی اعتقادات غیرنجومی ابتدا در به تعویق انداختن و سپس در شكل‌گیری انقلاب كپرنیكی سهم عمده‌ای داشتند.» (همان جا).
به نظر كوهن، در تحلیل عوامل این انقلاب باید به موازات تفكر علمی اعتقادات غیرنجومی نیز پی گیری شوند و «هدف كتاب نشان دادن این نكته است كه در شكل‌گیری انقلاب كپرنیكی این دو عامل به یكسان واجد نقشی بنیادین‌اند.» (همان جا).
كوهن در مقاله‌ی «تاریخ علم»، گرچه تأثیر مثبت تاریخ نگاری‌هایی همچون تاریخ نگاری كویره و برت را تأیید می‌كند، ولی محدودیت‌های این نوع تاریخ نگاری را نیز متذكر می‌شود. وی بر آن است كه گرچه این قبیل تاریخ نگاران اندیشه فلسفی را در كل حوزه‌ی تاریخ نگاری علم وارد كرده‌اند، اما این گونه تاریخ نگاری « به زمینه و بستر نهادی یا اقتصادی- اجتماعی‌ای كه در بطن آن، علوم تحول یافته‌اند یا اصلاً توجهی نمی‌كند و یا بسیار كم توجه می كند» (كوهن، 1977، ص 150).
مركز ثقل نگرش غیرویگی به تاریخ علم در نوع نگاه مورخان این نحله به دانشمندان، به عنوان تولیدكنندگان علم، به چشم می‌خورد كه می‌توان آن را در گفته‌ی زیر از پُل فایرابند (11)، فیلسوف علم امریكایی، به عیان دید:
«او [دانشمند] در محدودیت‌های فیزیكی، فیزیولوژیكی، جامعه شناختی و تاریخی بی شماری محصور شده است» (پُل فایرابند، 1975، ص 187).
این نگاه به دانشمندان را می‌توان در اثر تاریخی خوابگردها: تاریخ تغییر نگرش انسان به جهان (1959میلادی) اثر آرتور كوستلر (12)، به صراحت و به صورت گزنده‌ای دید. كوستلر مورخ حرفه‌ای علم قلمداد نمی‌شود، اما چون كوهن در كتاب ساختار انقلاب‌های علمی برای تبیین عوامل غفلت یونانیان از سیستم آریستاخوس (13) به او ارجاع می‌دهد (كوهن، 1970، ص 75)، ما نیز برای توصیف اندیشه‌ی محوری مورخان غیرویگی از وی كمك می‌گیریم:

تذكره نویسانی كه شرح حال قهرمانان كرامولی و ناپلئونی آن [تاریخ علم] را نوشته‌اند تاكنون كمتر به روان شناسی دلبستگی داشته‌اند. قهرمانان آنان غالباً به صورت مغزهای ماشینی در سكوهای مرمری بی روح به صورتی كه مدت هاست در پیشرفته‌ترین فن تاریخ نویسی غیرمتداول شده است ظاهر گردیده‌اند- شاید بر پایه‌ی این استنباط كه خصائص اخلاقی و شخصیت در مورد یك فیلسوف علوم طبیعی برخلاف مورد یك سیاستمدار یا جهانگشا متفاوت است. بنابر این، همه‌ی روشهای كیهان‌شناسی از دوران فیثاغورسیان تا كپرنیك و از دكارت تا ادینگتن انعكاسی از تعصبات ناخودآگاه و تمایلات فلسفی یا حتی سیاسی مؤلفان آنهاست؛ و از فیزیك تا فیزیولوژی هیچ رشته‌ای از علوم خواه كهن خواه نوین نمی‌تواند به خود ببالد كه از تعصبات مابعدالطبیعی از هر لحاظ فارغ بوده است. ترقی علم به طور عموم نوعی پیشرفت منظم و معقول در خط سیری صعودی و مستقیم تلقی شده است. در صورتی كه این پیشرفت در حقیقت راه پرپیچ و خمی را كه گاه‌به‌گاه غالباً گمراه كننده‌تر از تكامل عقیده‌ی سیاسی بوده است، دنبال كرده است. تاریخچه‌ی فرضیه‌های كیهانی را به خصوص ممكن است بدون اغراق، یك تاریخچه‌ی تعصبات دسته جمعی و اسیكزوفرنی‌های مهار شده نامید؛ و روشی كه به وسیله‌ی آن برخی از مهم‌ترین اكتشافات شخصی صورت پذیرفته است، آدمی را بیشتر به یاد كار یك خوابگرد تا به محصول یك مغز الكترونیكی می‌اندازد. (آرتور كوستلر، 1351، ص 11).

نهایتاً این نوع تاریخ‌نگاری تبعات بسیار مهمی در تاریخ و فلسفه‌ی علم داشته كه مهم‌ترین آنها كتاب ساختار انقلاب‌های علمی تامس كوهن است. در واقع تتبّعات در حوزه‌ی این نوع تاریخ نگاری یكی از مهم‌ترین ستون‌هایی است كه فلسفه‌ی علم كوهن بر آن استوار است. از این رو در فصول بعد، همواره سعی شده است برای شرح فلسفه‌ی علم كوهن از این گونه شواهد تاریخی استفاده شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. W. C. Dampier
2. ویلیام گیلبرت (Gilbert) پدر مغناطیس شناسی علمی، كه اثر كلاسیكش، در باب سنگ مغناطیس و اجسام مغناطیسی در سال 1600 منتشر شد.
3.Whiggish Historiography، ویگ نام اعضای حزب اصلاح طلب در انگلیس قرون 18 و 19 است. تفسیر ویگی (آزادیخواهانه) از تاریخ متداول در این قرون تمایل به نگارش تاریخ به طرفداری از پروتستان‌ها و آزادیخواهان و ستایش انقلاب‌هایی كه ایشان در آنها موفق بوده‌اند و تأكید بر برخی اصول پیشرفت در گذشته برای توجیه نظام سیاسی معاصر بود.
4.Georg Sarton
5.A. C. Grombie
6.The History of Science" reprinted by permission from International Encyclopedia of the social Sciences,vol.14 in The Essential Tension
7.Edwin Arthor Burtt
8.E. J. Dijksterhuis
9.Anneliese Maier
10.Alexandre Koyré
11.P. Feyerabend
12.Arthur Koestler
13.Aristarchus

منبع مقاله :
مقدم حیدری، غلامحسین، (1385)، قیاس ناپذیری پارادایم‌های علمی، تهران: نشر نی، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط