نگاهی به اسطوره‌های تروبریاند

اسطوره‌های جادو

جادو، در شمال غربی ملانزی، به اندازه‌ای نقش مهمی ایفا می‌کند که حتی یک مشاهده‌گرِ سطحی به تأیید و تصدیق آن می‌پردازد. با این همه، در نگاه نخست، شیوه‌ی برخوردش به قدر کافی روشن نیست. با این‌که جادو در نظر...
جمعه، 23 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره‌های جادو
اسطوره‌های جادو

 

نویسنده: برانیسلاو مالینوفسکی
برگردان: اصغر عسکری خانقاه




 

نگاهی به اسطوره‌های تروبریاند

جادو، در شمال غربی ملانزی، به اندازه‌ای نقش مهمی ایفا می‌کند که حتی یک مشاهده‌گرِ سطحی به تأیید و تصدیق آن می‌پردازد. با این همه، در نگاه نخست، شیوه‌ی برخوردش به قدر کافی روشن نیست. با این‌که جادو در نظر آشکار است و همه جا دیده می‌شود، با وجود این، دارای فعالیت‌های بسیار مهم، و حتی حیاتی است.
هیچ بوم‌زادی باغ تارو یا سیب‌زمینی هندی خود را بی‌مداخله‌ی جادو نمی‌کارد. اما برخی از کارهای مهم، مثل چیدن نارگیل، کشت موزها، درخت‌های انبه و میوه‌های درخت نان (1) بدون مداخله‌ی جادو انجام می‌شوند. صید که بعد از کشاورزی، در ردیف دوم اهمیت قرار دارد، در بعضی از کیفیات خود، شامل یک جادوی بسیار گسترده است. به این ترتیب است که صید خطرناک کوسه ماهی‌ها، تعقیب نامعلوم کالالا (Kalala) یا توعولام (to’ulam)، به طوری که گفته می‌شود، غرق در جادو شده‌اند. صید به کمک زهر، که کمتر حیاتی، اما ساده و مطمئن است، بدون جادو صورت می‌گیرد. ساخت زورق، عملی که با مشکلات فنی روبه‌روست، مستلزم یک کار سازمان‌یافته است و یک شغل همیشه خطرناک تلقی می‌شود، مشاغل منسکی پیچیده و مطلقاً به مثابه‌ی یک الزام است. برعکس، ساخت یک خانه، که مشکلات فنی آن به همان اندازه بزرگ است، اما نه خطر دارد، نه حادثه‌ای، و نه به اندازه‌ی همکاری برای ساخت یک زورق پیچیده است، بدون هیچ جادویی صورت می‌گیرد. کنده‌کاری روی چوب، که صنعتی با بزرگ‌ترین اهمیت است، در برخی از جوامع روستایی، به منزله‌ی شغلی عمومی است و آن را از دوران کودکی فرامی‌گیرند و همه لایق انجام آن هستند. همچنین، در این جمعیت‌های روستایی در صنعتِ مورد بحث هیچ جادویی در کار نیست. برعکس، کنده‌کاری هنرمندانه روی عاج و روی انواع چوب‌های سخت، که مستلزم یک مهارت فنی و هنری خاص بوده و در دسترس همه نیست، شامل جادویی است که همچون سرچشمه‌ی اصلی مهارت و الهام به حساب آمده است. آن‌چه مربوط به تجارت است، شکلی از مبادله‌ی تشریفاتی است که تحت نام کولا وجود دارد و از شعایر جادویی مهمی احاطه شده است، در حالی‌که برخی از اشکال مبادله که اهمیت کمتر و صفت خالص تجاری دارند، واجد هیچ جادویی نیستند. جنگ و عشق، و نیز تجلیات تقدیر و طبیعت، مانند بیماری، باد، هوای خوب و بد، بنا به گفته‌ی بوم‌زادان، کاملاً از طریق نیروهای جادویی اداره می‌شوند.
به نظر می‌رسد که این نگاه سریع تعمیم مهمی را میسر می‌کند که برای ما در حکم نقطه‌ی حرکت خواهد بود، جادو را در تمام دفعاتی پیدا می‌کنیم که شانس و حادثه، و مبارزه‌ی تأثیرپذیر بین امید و ترس، نقش برتری بازی می‌کنند. جادو در تمام اشتغالات و در احساسی از اطمینان که درخور کنترلی از روش‌های عقلانی و شیوه‌های تکنیکی هستند و می‌توان با اعتماد به آن‌ها پرداخت، غایب است. به علاوه، جامعه در اشتغالاتی که در آن‌ها عامل خطر نقش قابل توجهی ایفا می‌کند، به چشم می‌خورد. برعکس، اشتغالاتی که برای بی‌فایده کردن پیش‌بینی و ادراک به قدر کافی قطعی هستند، مانند عامل روان‌شناختی، بدون جادو انجام شده‌اند. اما، جادو هنوز کارکرد جامعه‌شناختی بسیار مهمی را انجام می‌دهد. همان‌طور که کوشیده‌ام در جای دیگری نشان بدهم، جادو تشکیل دهنده‌ی عنصر فعالی در سازمان کار و در تنظیم نظام است. همچنین تشکیل دهنده‌ی وسیله‌ی اصلی کنترل در اجرای بازی‌هاست، به این ترتیب، کارکرد فرهنگی کامل جادو مبتنی بر پر کردن فضاهای خالی و تسکین بی‌کفایتی‌های برخی از فعالیت‌های بسیار مهم است، لکن هنوز قسمتی از آن‌ها از تسلط انسان می‌گریزند. با این کارکرد، جادو با تلقین اعتقادی استوار به استعداد موفقیت در انسان بدوی، او را تبرئه می‌کند؛ همچنین در تمام دفعاتی که توانایی‌های عادی‌اش به ثمر نمی‌رسند، جادو برخی از فنون ذهنی و عملی را در اختیار انسان بدوی می‌گذارد. پس او وسایلی فراهم می‌کند تا انسان بدوی با اعتماد به حیاتی‌ترین وظایف خود بپردازد و در موقعیت‌هایی که در آن، بدون کمک جادو، انسان خود را فاقد روحیه، ناامید، پریشان، دستخوش ترس و انزجار، محروم از عشق، و ناتوان در تنفر می‌بیند، روشن‌بینی روح خود را حفظ کند.
بنابراین، جادو در این راستا که هدفی معین و باطناً سهیم در غرایز، نیازها و دلمشغولی‌های انسانی را دنبال می‌کند، خویشاوند علم است. هنر جادو، همچون هر هنر و شغلی، قصد انجام عملکردهای لطیف و ظریف را دارد که از طریق نظریه و نظامی از اصول، که نشانگر اسلوبی هستند که در آن عمل هنری جادو باید برای مؤثر بودن صورت گیرد، اداره می‌شود. همان‌طور که دیده می‌شود، بین جادو و علم شباهت‌های زیادی وجود دارد و می‌توان همصدا با جیمز فریزر گفت که جادو استعاره‌ای از علم است.
طبیعت هنر جادویی را از نزدیک مورد بررسی قرار می‌دهیم. جادو تحت تمام اشکالش، از سه عنصر اصلی تشکیل شده است. انجام مناسک جادویی همیشه شامل بعضی واژگان گفتاری یا آوازی، برخی عملکردهای تشریفاتی و مداخله‌ی ثابت یک مقام مجاز است. بنابراین، با تحلیل طبیعت جادو، باید این سه عنصر یعنی: فرمول (دستورالعمل)، منسک و عملکرد مقام مجاز (2) را متمایز کنیم. باید بی‌درنگ بگویم که در قسمتی از ملانزی که موضوع سخن من است، وردخوانی (3) مهم‌ترین عنصر جادو را تشکیل می‌دهد. برای بوم‌زادان، شناخت جادو به شاخت وردخوانی منجر می‌شود؛ در هر عمل جادوگری، مرکز منسک بیان و ذکر وردخوانی است. منسک و صلاحیت مقام مجاز عواملی هستند که حفاظت و تأثیر وردخوانی را تضمین می‌کنند. این است آن واقعه‌ی بسیار مهمی که از جهتی موجب اشتغال خاطر ما در آن‌جا شده است، زیرا وردخوانیِ جادویی روابط تنگاتنگی با دانش سنتی و به ویژه با اساطیر ارائه می‌دهد. (4)
در هر شکل از جادو، قصه‌ای به گزارش موجودیت جادو اختصاص یافته است. این قصه حکایت از آن دارد که کی و کجا این یا آن دستورالعمل جادویی به انسان وحی و الهام شده است، و چگونه مالکیتِ یک گروه محلی شده، و از گروهی به گروهی دیگر رفته است. اما چنین قصه‌ای جزء اصلیت‌ها و تبار جادو نیست. جادو «منشأ» ندارد؛ هرگز خلق یا ابداع نشده است. جادو به سادگی، در همه‌ی اشکال خود، همیشه وجود داشته است؛ یعنی از آغاز جهان و با موضوع مربوط به متمم اساسی تمام چیزها و اسلوبی که مفید برای زندگانی انسان هستند، ولی از کوشش‌های عادی و عقلانی‌اش می‌گریزند. وردخوانی، منسک شیئی که انسان‌ها به آن مربوط می‌شوند در گردش زمانه جدانشدنی هستند.
به این ترتیب، جوهر جادو در جهت درستیِ سنتی آن است. جادو جز به همان اندازه که بدون اتلاف و بدون خرابی و فساد از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، از بدوی‌ترین زمان‌ها تا رسیدن به مقام مجاز فعلی، مؤثر نیست. بنابراین، جادو به نوعی نسب‌نامه‌ی حیوانی، به رویدادی سنتی برای مسافرت خود در خلال زمان نیازمند است. از این‌روست که اسطوره از جادو تمیز داده می‌شود. مثالی محسوس روشی را که در آن اسطوره با اجرای جادویِ ارزش و اعتبار مقابله می‌کند و با باورِ مربوط به تأثیر جادو یکی می‌شود را بهتر نشان خواهد داد.
از پیش می‌دانیم که عشق و جذابیت، نمایندگان هر دو جنس هستند که با هم عمل می‌کنند و نقش مهمی در زندگی ملانزی‌ها دارند. مثل سایر نژادهای دریاهای جنوب و به اندازه‌ی مساوی، آن‌ها به شکلی بسیار آزاد و مستقل، به ویژه پیش از ازدواج، خود را هدایت می‌کنند. با این همه، زنا به منزله‌ی یک توهین سزاوار تنبیه است، و روابط جنسی بین اعضای یک کلان توتمی به سختی ممنوع است. اما زنا با محارم تحت تمام اشکال آن، در نگاه بوم‌زادان، خطرناک‌ترین جنایات را تشکیل می‌دهد. تنها فکر کردن به امکان ایجاد روابط بین برادر و خواهر، شدیدترین انزجار را القا و تولید می‌کند. برادر و خواهر که قلبی‌ترین و عمیق‌ترین خطوط وابستگی را در این جامعه‌ی مادرتباری دارند، نباید هرگز آزادانه با هم محاوره کنند، هرگز نباید با هم شوخی کنند یا بخندند، و هرگونه کنایه و اشاره‌ای از یکی از آن‌ها در حضور دیگری به منزله‌ی مشرب و میل بسیار بدی تلقی می‌شود. اما در خارج از کلان آزادی زیاد است و تعقیب عشق از اشکال جالب و حتی جاذب و فریبنده‌ای برخوردار است.
آدمی بر این باور است که جذابیت جنسی و قدرت دلفریبی، در جادوی عشق ساکن است. بوم زادان این جادو را وابسته به یک واقعه‌ی مهیج در گذشته می‌دانند که در اسطوره‌های غریب و حزن‌آور، که در این‌جا نمی‌توانم جز به اختصار به ذکر آن بپردازم (5)، نقل شده است. در یک روستا، برادر و خواهری با مادر خود زندگی می‌کردند، دختر جوان برحسب تصادف مشتاق جوشانده‌ی پرقوتی از عشق شد که برادرش برای دختر دیگری تهیه دیده بود. او، دیوانه‌ی هوای نفس، برادرش را تعقیب کرد و در ساحل خلوتی او را به گناه واداشت. آن دو سرشار از شرمندگی و ندامت، از خوراک و نوشیدنی چشم پوشیدند و با هم در داخل یک غار جان سپردند. گیاهی خوشبو روی جسدهای به هم فشرده آنان رویید. و این گیاه نیرومندترین عنصر را در میان موادی تشکیل می‌دهد که در ترکیب مهرگیاه (نوشابه‌ی سحرآمیز) عشق داخل می‌شوند.
می توان گفت که در مقیاسی بزرگ‌تر از اسطوره‌های دیگر مردم بدوی، اسطوره‌ی عشق، ادعاهای کسی که آن را زندانی کرده است را رد می‌کند، شعایر را زینت می‌دهد و حقیقت باورها را از طریق شمار زیادی از مثال‌ها، که از آن‌ها تأیید معجزه‌واری فراهم می‌شوند، تضمین می‌کند.
کشف ما از کارکرد جامعه‌شناختی اسطوره کاملاً نظریه‌ی درخشانِ اصلیت و تبار قدرت و سلطنت را که سر جیمز فریزر در قسمت‌های نخستینِ کتاب شاخه‌ی زرین آن را به صورت دستورالعمل درآورده است، مورد تصدیق قرار می‌دهد. بنابر نظر سرجیمز فریزر، تقدم اجتماعی به‌طور بدوی معلول جادو است. بنابراین با نشان دادن این مسئله که تأثیر جادو به ادعاهای محلی، به خویشاوندی جامعه‌شناختی و به سلاله‌ی مستقیم آن وابسته است، ما حلقه‌ی جدیدی از زنجیره‌ی دلایلی را ساخته‌ایم که خطوط دایمی بین سنت، جادو و قدرت اجتماعی را حفظ می‌کنند.

پی‌نوشت‌:

1. arbre à pain (آرتوکارپوس انسیسوس یا درخت نان): درختی است که همه‌ی بوم‌زادان سواحل اقیانوس آرام از میوه‌ی آن استفاده می‌کنند. عموماً گوشت میوه‌ی آن بعد از پخته شدن مصرف می‌شود. - م.
2. incantation
3. afficiant
4. اسطوره‌های جادو آرگونات های غرب اقیانوس آرام، صفحات 329-401 و ادامه ی مطالب؛ و صفحات 69-78 از «Magic, Science and Religion» («جادو، علم و مذهب») در Science, Religion and Reality (علم، مذهب و حقیقت)، نوشته ی چندین مؤلف (1925).
5. اسطوره‌های جادو گزارش تکمیلی این اسطوره در کتاب جنسیت و سرکوبی آن در جوامع بدوی.

منبع مقاله :
مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتدایی‌ها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط