نویسنده: کاترین لو
مترجم: مهدی پارسا
مترجم: مهدی پارسا
«حکومت جهانی» به این ایده اشاره دارد که همۀ انسانها تحت یک اقتدار سیاسی مشترک متحد شوند. مسلماً چنین چیزی تا به حال در تاریخ بشر وجود نداشته است، اما از دوران باستان – در بلند پروازیهای پادشاهان، پاپها و امپراتوران، و رؤیاهای شاعران و فلاسفه – پیشنهادهایی برای اقتدار سیاسی جهانی یکپارچهای وجود داشته است.
طرفدران حکومت جهانی برای نشان دادن این که چرا این صورتی آرمانی برای سازماندهی سیاسی است دلایل متمایزی اقامه میکنند. انگیزۀ برخی سلبی است و حکومت جهانی را یگانه راه حل قطعیِ مسائل کهنه و نوی بشری همچون جنگ و گسترش سلاحهای کشتار جمعی، فقر و نابرابری جهانی، و تخریب محیط زیست میدانند. برخی که دلایل ایجابی تر دارند از حکومت جهانی به منزلۀ بازتاب درستی از وحدتِ کیهانی تحت لوای عقل یا خدا دفاع میکنند. همچنین، مدافعان حکومت جهانی در طی تاریخ در مورد شکلِ بایستۀ این حکومت اختلاف داشته اند. متفکران قرون وسطی از حکومت جهانی تحت قدرت یک پادشاه یا امپراتور که اقتداری مافوق هر حاکم دون پایۀ دیگر دارد دفاع میکردند، اما مدافعان مدرن حکومت جهانی عموماً نه از سرنگون کردن یکجای نظم دولتهای حاکم، بلکه از نوآوریهای فزاینده در طرح نهادیِ جهانی برای سوق دادن انسانها به سمت فدرالیسم جهانی یا دموکراسیِ جهان وطنانه حمایت میکند.
منتقدان حکومت جهانی سه نوع ایراد عمده مطرح کرده اند که ناظرند به عملی بودن، مطلوب بودن و ضروری بودن برقراری یک اقتدار سیاسی جهانی مشترک.
نخست، استدلالی واقع گرایانه است که نظریه پردازان معاصرِ «واقع گرا» در حوزۀ بین الملل، مطرح کرده اند و دایر بر این است که حکومت جهانی غیر عملی است؛ ایدههای حکومت جهانی تمرینهایی در تفکرِ آرمان شهری هستند، و در مقام هدفی برای سازماندهی سیاسی بشر کاملاً غیر عملی اند. به فرض که حکومت جهانی به نتایج مطلوبی همچون صلح پایدار منجر شود، واقع گراها تردید دارند که این حکومت اصلاً به صورت واقعیتی نهادی متحقق شود، آن هم با توجه به مسائل مربوط به طبعِ خود پسند یا فاسدِ بشر، یا منطق بی سالاری (یا آنارشیِ) بین المللی که مشخصۀ جهانی متشکل از دولتهاست، دولتهایی که همگی غیرتمندانه از حاکمیت خود دفاع میکنند یا اقتدارِ برتر میطلبند. بنابراین، حکومت جهانی به عنوان راه حلی برای مسائل جهانی، غیر عملی است، زیرا دشواریهایی حل ناشدنی در برپاییِ «پایگانهای اقتدار» در سطح جهانی یا بین المللی وجود دارد (Krasner 1999, 42) . استدلال نتیجه گرایانهای که مرتبط با استدلال یاد شده است چنین میگوید که حتی اگر حکومت جهانی مطلوب باشد، فرایند ایجاد آن ممکن است بیش تر آسیب رسان باشد تا نافع؛ شرور ضروریای که در راه برپاییِ حکومتی جهانی مرتکب میشویم از فواید احتمالی ناشی از دست یافتن به این حکومت بیش تر خواهد بود (Rousseau 1756/ 1917) .
دوم این که حتی اگر ثابت شود حکومت جهانی طرح سیاسی عملیای است، ممکن است طرحی مطلوب نباشد. یک مجموعه از دلایل که برای مطلوب نبودن آن مطرح میشود بر قدرت و ظلم بالقوۀ یک اقتدار سیاسیِ جهانی تأکید دارد. بر حسب یک صورت از این ایراد – استدلال ناظر به بیداد گری – حکومت جهانی به سطح بیدادگری جهانی نزول میکند، و مانعی برای آرمان خودمختاری انسان میشود، به جای این که آن را پیش برد (Kant 1991) . حکومت جهانی به جای این که صلح و عدالت جهانی بی طرفانهای حاصل آورد، ممکن است بیدادگریِ گریز ناپذیری ایجاد کند که آن قدر قدرت داشته باشد که انسانیت را به خدمت منافع خود درآورد و مخالفت با آن چه بسا جنگهای داخلی لاینقطع و مهارنشدنی برپا کند (Waltz 1979) . بر حسب صورت دیگری از این ایراد – استدلال ناظر به همگنی – حکومت جهانی میتواند چنان قدرتمند و نافذ باشد که همه را همگن و همجنس سازد، و فرهنگها و اجتماعات متمایز را که ذاتاً ارزشمندند محو و نابود کند. بنابراین، برپایی حکومت جهانی تکثیر اجتماعی پرمایهای را که باعث پویایی حیات بشر است نابود میکند (Walzer 2004) . این دو استدلال در ترس از قدرت بالقوۀ حکومت جهانی ریشه دارند، اما دستهای دیگر از نگرانیها که حکومت جهانی را نامطلوب میسازند بر ضعف بالقوۀ آن به عنوان صورتی از سازماندهیهای سیاسی تأکید دارند. بر این اساس، ایرادهایی که مطرح میشوند از این قرارند که دوریِ اجتناب ناپذیرِ اقتدار سیاسیِ جهانی باعث ضعف و رقت قوانین میشود و آنها را بی اثر و بی معنا میسازد. بنابراین، ضعف مفروض حکومت جهانی موجب ایجاد مخالفتهایی بر مبنای بی کفایتی و بی روح بودنِ بالقوۀ آن میشود (Kant 1991) .
سوم این که نظریه پردازان لیبرال معاصر عمدتاً معتقدند که حکومت جهانی، به شکل یک لویاتان (1) جهانی با قوای عالی مقننه، مجریه، قضائیه و قهریه، برای حل مسائلی همچون جنگ، فقر جهانی، و فجایع زیست محیطی، اساساً غیر لازم است. چنین حکومت جهانیای برای دست یافتن به مقاصد برنامهای لیبرال نه لازم و نه کافی است. حتی لیبرالهای معتقد به جهان وطنی اعتقاد ندارند که باور به جهان وطنی اخلاقی مستلزم باور به جهان وطنی سیاسی به شکل حکومتی جهانی است. با این حال، رد لیبرالیستی حکومت جهانی به معنای تأیید نظام مرسوم دولتهای حاکم یا نظم بین المللی معاصر که «پر از بی عدالتی، فقر فلج کننده، و نابرابری است» نیست (Rawls 1999, 117) . در مقابل، بیش تر نظریه پردازان لیبرال بر نیاز به نهادهای بین المللی و جهانی مقتدر صحه میگذارند که میتوانند به شکل چشمگیری قدرتها و امتیازاتی را که به طور سنتی به دولت حاکم داده شده است جرح و تعدیل کنند.
در این مدخل ابتدا در باب انگیزههای ایجابی و سلبیِ نهفته در پس پیشنهادهایی که برای تأسیس حکومت جهانی طرح شده است بحث خواهیم کرد. در بحثی گزینشی در باب تاریخ این ایده، بر رسالهای از دانته در قرون وسطی تمرکز خواهیم کرد که به لزوم وجود پادشاه یا امپراتوری جهانی میپردازد؛ و سپس عمدتاً استدلالهای هابز، روسو و کانت را که تردید بیش تری دربارۀ حکومت جهانی به مثابۀ راه حلی برای مسئلۀ جنگ و صلح در میان دولتهای حاکم پیش میکشند ملاحظه میکنیم. بیش تر ایرادهای طرح شده نسبت به ایدۀ حکومت جهانی که پیش تر به اجمال ذکر کردیم در آثار این متفکران بیان شده است. بخش پس زمینۀ تاریخی بحث را با زنده شدنِ ایدههای حکومت جهانی در قرن بیستم، متأثر از پیشرفت تکنولوژیک، جهانی شدنِ اقتصادی، و تجربۀ دو جنگ جهانی خانمان سوز ادامه میدهد. با این حال، مباحثات مربوط به حکومت جهانی در طی جنگ سرد، با تقسیم ایدئولوژیک جهان شیوع پیدا کرد. این بخش با بررسی دیدگاههای سوسیالیستی دربارۀ حکومت جهانی خاتمه مییابد.
این مدخل در وهلۀ دوم مباحثات نظری معاصر را بررسی خواهد کرد. یک مجموعه از این مباحثات در نظریۀ روابط بین الملل، میان مکاتب واقع گرایی و نو واقع گرایی، «جامعۀ بین الملل» ، بین الملل گرایی لیبرال، جمهور یخواهی، و ساخت گرایی (2) جاری است. مجموعۀ دوم مباحثات مربوط به حکومت جهانی در نظریۀ لیبرال معاصر جای دارد، و شامل مهم ترین فیلسوف سیاسی لیبرال در قرن بیستم، یعنی جان رالز، و آن دسته از منتقدان لیبرال وی که معتقد به جهان وطنی هستند میشود. مجموعۀ سوم مباحثات میان نظریه پردازان معاصرِ جمهوری خواه، دموکرات و انتقادی مطرح شده است. مباحثات دربارۀ عملی بودند، مطلوب بودن و ضروری بودند طرح سیاسیِ استقرارِ یک دولت جهانی حاکم با حدی از اقتدار جهانی متمرکز و قهری درگرفته است. ایدۀ حکومت جهانی با این که در پنج سال گذشته تجدید حیاتی فکری یافته است، با مفهوم «حاکمیت جهانی» (3) همراه است که عاملیت فزایندۀ جامعۀ مدنی جهانی و بازیگران غیر دولتی را مورد تأکید قرار میدهد و عامدانه از مؤلفههای قهری و مرکزیت یافتۀ الگوهای بومیِ حکومت اجتناب میکند تا به شیوههای کم تر صفت و سخت و مرکزیت زدودۀ دستیابی به عملکردهای مشابه حکومت نزدیک شود.
پینوشتها:
1- Leviathan؛ در اصل نام هیولایی دریایی است که در عهد عتیق از آن یاد شده است. هابز آن را استعارهای برای دولت یا کشور قرار داده است. – م.
2- Constructivism.
3- global governance.
لو، کاترین؛ (1393)، حکومت جهانی، مترجم: مهدی پارسا، تهران: ققنوس، چاپ اول