نویسنده: بهروز حاجیمحمدی
شخصیت اصلی داستان «نگرانی پدر خانواده» (1)، موجودی است نیمه شیء- نیمه جاندار به نام اُدرادك:
در نظر اول به قرقرهای مسطح و ستاره شكل میماند، و در واقع هم مثل این است كه دورش را نخ گرفته باشند، البته تكه نخهایی كهنه از انواع مختلف كه به هم گره خوردهاند و گذشته از این درهم رفتهاند. اما فقط قرقره هم نیست، چون از وسط ستاره، میله عریض چوبیای بیرون زده است و عمود بر این میله، میلهی دیگری به آن متصل است. به كمك این میلهی دوم در یك طرف و یكی از پرهای ستاره در طرف دیگر، تمام این شیء انگار كه دو پا داشته باشد، میتواند بایستد.
كافكا در این داستان، با استفاده از صنعت تشخیص و پرداختن به توصیف دقیق این موجود، پذیرش او را برای خواننده میسر ساخته است. در واقع در اینجا هنر كافكا آن است كه جهان غیر واقعی را چنان هنرمندانه به جهان واقعی تزریق میكند كه خواننده به هیچ وجه غرابت جهان تخیلی و تفاوت آن را با جهان عینی حس نمیكند. شروع داستان با لحنی استدلالی به تسهیل این پذیرش كمك كرده است؛ از این طریق، شخصیت اصلی ملموس و پذیرفتنی میشود:
عدهای میگویند كه كلمه اُدرادك از زبان اسلاوی آمده است، و سعی دارند بر مبنای این نظر، ساختمان آن را اثبات كنند. اما عدهای دیگر معتقدند كه از زبان آلمانی آمده و از اسلاوی فقط تأثیر گرفته است. از عدم اطمینانی كه در این دو تعبیر هست، شاید این نتیجهگیری بحق باشد كه هیچ كدام درست نیستند، به خصوص كه هیچ كدام معنای كلمه را روشن نمیكنند.
این نوع استدلال باعث میشود تا مكالمه راوی با این موجود عجیب و غریب، پذیرفتنی به نظر آید:
گاهی وقتی از در بیرون میروی، و او، از سر تصادف به نرده تكیه داده است، دلت میخواهد با او حرف بزنی. طبیعی است كه سؤالهای مشكلی از او نمیكنی، بلكه با او چنان رفتار میكنی- كوچكی زیاده از حدش راه دیگری پیش پایت نمیگذارد- كه با یك بچه. میپرسی: «اسمت چیست؟» میگوید: «اودرادك».
«خانهات كجاست؟»می گوید: «مسكن معینی ندارم.»
بند نهایی داستان به دغدغه ذهنی پدر خانواده میپردازد:
من به عبث از خود میپرسم بر سرش چه خواهد آمد. آیا ممكن است بمیرد؟ هر چیزی كه میمیرد قبلاً نوعی هدف، نوعی فعالیت داشته و از این است كه تراشیده شده و مرده است؛ این در مورد اُدرادك صادق نیست. پس آیا ممكن است كه روزی با همین نخهایی كه به دنبالش كشیده میشوند پیش پای بچهها و نوههای من از پلهها به پایین بغلتد؟ اما این تصور كه ممكن است از من هم عمر طولانیتری داشته باشد، تصور كم و بیش دردناكی است.
ارائه و پرداخت شخصیتهایی كه گاهی نیمه انسان- نیمه حیوانند و گاهی نیمهشیء- نیمه حیوان، از ویژگیهای داستانپردازی كافكاست. مسخ شاهدی از گروه نخست است و «نگرانی پدر خانواده» مصداقی از مورد اخیر.
پینوشتها:
1.The Cares of a Family Man در: پزشك دهكده، چند داستان كوچك.
منبع مقاله :حاجیمحمدی، بهروز، (1393)، شخصیتهای اصلی در آثار كافكا، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول