نویسنده: انتونی آر بلاستر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Violence
هیچ تعریف مورد توافق یا خالی از مناقشهای دربارهی خشونت وجود ندارد. این اصطلاح بیش از حد گسترده و کلی است و همین امر امکان چنین تعریفی را منتفی میسازد. با وجود این، فهم متعارف عقل سلیمی دربارهی این اصطلاح، به بیان کلی و سرسری این است که خشونت به آن دسته از یورشهای فیزیکی به آدمیان گفته میشود که به قصد آسیب رساندن یا وارد ساختن درد و عذاب انجام میگیرند. معمولاً چنین یورشهایی به موجودات زندهی دیگر نیز عمل خشن تلقی میشود و سخن گفتن دربارهی خشونت و تعدی علیه مقولهی معینی از اشیاء، مثلاً داراییهای خصوصی، نیز رایج است.این برداشت عقل سلیمی به هیچوجه بری از مسئله و معضل نیست. نخست مسئله قصد و نیت را در نظر بگیرید. تأکید بر قصد و نیت کاملاً اهمیت دارد، چون جراحی و دندانپزشکی نیز موجب درد میشود و حتی ممکن است موجب از دست رفتن بخشی از بدن شود، اما یگانه هدف مطلوب این جراحتها و آسیبها، رفاه و آسایش خود بیمار است. از طرف دیگر، شکنجه شکلی از خشونت است، چون رنج و عذابی که از روی عمد وارد میآید در بهترین حالت به نفع کسی یا چیزی غیر از شخص قربانی است. اما اتکای بیش از حد به مفهوم قصد و نیت و استوار کردن تعریف بر پایهی آن اشتباه است؛ هرچند که رانندگان وسایل نقلیه معمولاً قصد کشتن یا زخمی کردن کسی را ندارند، اما تصادف در رانندگی نمونهای از عمل یا دستکم رویداد خشونتآمیز تلقی میشود، خصوصاً اگر به دلیل بیتوجهی یا بیمسئولیتی رخ داده باشد. مهمتر این که کسانی که مسئول ساختن و فروریختن بمبها هستند ادعا میکنند که قصد یا هدف آنها فقط از بین بردن تجهیزات و داراییها یا اهداف نظامی است. اما چون غالباً کشته و زخمیشدن مردم نیز در این حملهها ناگزیر اتفاق میافتد، معقول نیست که چنین اعمالی را خشونت علیه انسانها به حساب نیاوریم، فقط به این دلیل که هدف اعلام شده یا مقصود از این بمباران حمله به اشیاء بوده است. اگر رنج و مصیبت آدمیان نتیجه و پیامد چارهناپذیر این حملهها باشد، آنگاه کسانی که مسئول آن هستند، آگاهانه مسئول اعمال خشونتبار نیز به حساب میآیند.
دوم این که، بعضی از صاحبنظران و مفسران این استدلال را مطرح میکنند که تعریف یا توصیف فوق به هیچوجه کافی نیست چون فقط یورشهای غیرقانونی یا غیرمجاز به مردم باید جزو اعمال خشونتآمیز تعریف شود. مثلاً یورشهایی که پلیس در جریان انجام وظایف معمول و ضروری خود انجام میدهد، یا حملههایی که در جریان یک جنگ موجه صورت میپذیرد، بهتر است عمل قهری نامیده شود و نه خشونتآمیز. بر همین اساس است که فرهنگ انگلیسی آکسفورد خشونت را «توسل غیرقانونی به زور» تعریف میکند.
اما مسئلهی مشروعیت اخلاقی یا قانونی یک عمل چیزی است متفاوت با ماهیت خود عمل. خشونت موجه در هر حال بازهم خشونت است و البته همه غیر از صلحطلبان مطلق قبول میکنند که خشونت، به معنای انتخاب از میان بد و بدتر، گاهی میتواند موجه باشد. در هر حال هرگز توافق همگانی در مورد این که کدام دولتها یا کدام سازمانها از چنان مشروعیتی برخوردارند که خشونت را به کلمهی ملایمتری مثل نیروی قهری تبدیل کنند، وجود ندارد.
شاید فقط در مورد اموال و داراییها باشد که مشروعیت یا قانونی بودن عنصر ضروری در تعریف خشونت به شمار آید. اگر من تصمیم بگیرم باغچهی خانهی خودم را از بین ببرم این عمل خشونت خوانده نمیشود. اما اگر دیگران برخلاف میل من و بدون اجازهی من آن را از بین ببرند عمل آنها خشونت یا تعدی علیه اموال من دانسته میشود. از طرف دیگر، اگر از سر خشم و جنون تابلو نقاشی ارزشمندی را که متعلق به خودم است پاره پاره کنم ممکن است این عمل از نظر مردم عملی کاملاً خشونتآمیز به حساب آید، هرچند که نابودکردن اموال شخصی جزو حقوق قانونی من است.
مسئلهی سوم به مفهوم «یورش فیزیکی» مربوط میشود. همه میدانند که بعضی از ظریفترین و پیچیدهترین شکلهای مدرن شکنجه که شاید موجب اختلال حواس کامل و صدمهی پایدار به ذهن و مغز شود، اصلاً مستلزم یورش فیزیکی مستقیم به قربانیان نیست. به همین سیاق، بمباران هوایی نیز شامل یورش مستقیم افراد به دیگران نمیشود. قدری عجیب به نظر میرسد که عمل فشاردادن یک دکمه را که بمبی را رها یا موشکی را شلیک میکند، عمل خشونتآمیز توصیف کنیم.
چیزی که همهی این دشواریها و معضلات به آن اشاره دارند فقط این نکتهی ساده است که خشونت مدرن خشونتی ماشینی و صنعتی شده است در حالی که ما معمولاً به هنگام تصور خشونت یا اندیشیدن دربارهی آن، خشونت را بر اساس رویارویی مستقیم افراد یا گروههای کوچک در نظر میگیریم. البته چنین رویاروییهایی که اکثرشان را دولتها صورت میدهند نه سازمانهای غیرقانونی مستقل یا افراد پرخاشگر.
در نتیجه، جستوجوی ریشههای خشونت در روانشناسی فردی کژفهمی بزرگی است، البته شاید به استثنای جانیانی که به ارادهی خود دست به قتل میزنند. فاصلهی جسمی میان کسانی که باعث مرگ، درد و رنج میشوند و قربانیان آنها، به این معناست که کشتار و قساوت سازمانیافته و کلان معمولاً نیازمند سپاهی از افراد سادیست و تبهکار نیست بلکه به اشخاص تعلیم دیده و چیرهدستی نیاز دارد که به اطاعت از اقتدار موجود خو گرفته باشند و خود را مسئول اعمال خویش ندانند. این سازش و همنوایی بدون عذاب و وجدان، ذهنیتی است که میتواند تقریباً تا رأس سازمانهای مسئول نیز گسترش یابد، همان طور که محاکمهی آیشمن و موارد بسیار دیگر عیان میسازد.
اگر خشونت ضرورتاً شامل یورش مستقیم و رودرروی فیزیکی بعضی اشخاص به دیگران نباشد آنگاه تمایز میان خشونت و سایر روشهای قهری واردآوردن جراحت، درد و مرگ، تیره و مخدوش میشود. خط مشی یا سیاستی که از روی عمد یا دانسته به مرگ مردم به دلیل قحطی و گرسنگی یا بیماری منجر شود میتواند خط مشی خشونتآمیز نامیده شود. به همین دلیل است که شعارهایی همچون «فقر خشونت است» یا «استثمار خشونت است» فقط بازی با الفاظ نیست. در این شعارها این پرسش پیش کشیده میشود که آیا میتوان به صورت معقول میان آن روشهای صدمه زدن که بنا به رسم و عرف خشونت نامیده میشود و روشهایی که معمولاً خشونت نامیده میشود، تمایزی قائل شد یا خیر.
در این شعارها پرسش مربوط به ارزیابی خشونت نیز مطرح است. به لحاظ عرفی خشونت یکی از بدترین شرارتها تلقی میشود، اگر نگوییم بدترین. خشونت چون، بنا به تعریف، مستلزم واردآوردن صدمه یا رنج و عذاب است، همیشه باید شرارت محسوب شود. اما اگر صدمه یا رنجی همپایه یا حتی بدتر از آن به صورت عمدی یا دانسته با روشهای دیگری وارد آید، روشهایی که معمولاً غیرخشونتآمیز تلقی میشود، چرا باید خشونت را تا این حد بدتر از شرارتهای دیگر بدانیم؟
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام؛ باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول