سخنان حكمت آميز امير المومنين على (علیه السلام)
ترجمه و تحقيق:ولى فاطمى
1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخيل بودن ننگ است و ترسو بودن كاستى مىباشد.
2- و المُقِلّ غريبٌ فى بَلْدته: تهيدست در شهرش نيز بيگانه است.
3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانى آفت است و شكيبايى دلاورى مىباشد.
4- العلم ميراثٌ كريمةٌ: دانش ميراث گرانقيمتى است .
5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سينه خردمند، صندوق راز اوست .
6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رويى دام دوستى است .
7- و من رضى عن نفسه كثُر الساخط عليه: و كسى كه از خود راضى باشد، خشم گيرندگان بر او بسيار مىشوند.
8- اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان: ناتوانترين افراد كسى است كه از دوستيابى ناتوان باشد.
9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخير: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهاى خوب را غنيمت بشماريد.
10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترين پارسايى، پنهان نمودن پارسايى است .
11- فمن اشتاق الى الجنة سلاعن الشهوات: كسى كه آرزومند بهشت باشد، تمايلات نفسانى را فراموش مىكند.
12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و كسى كه از دوزخ مىترسد، از كارهاى حرام دورى مىكند.
13- و من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات: و كسى در دنيا پارسايى ورزد، سختىها را سبك مىشمارد.
14- و من ارتقب الموت، سارع الى الخيرات: و كسى كه در انتظار مرگ باشد، به سوى نيكىها مىشتابد.
15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنين: كسى كه امر به معروف نمايد، پشت اهل ايمان را محكم مىكند. (مؤمنان را توانمند مىنمايد).
16- كُن سَماحاً و لا تكن مُبذّراً: بخشنده باش، ولى اسراف كننده و ولخرج مباش.
17- اشرفُ الغنى تركُ المُنى: بالاترين و برترين بى نيازى، رها نمودن آرزوهاست.
18- انّ اغنى الغنى العقل: همانا بالاترين توانگرى، خرد است .
19- و اكبر الفقر الحُمق: و برزگترين تهيدستى، كم خردى و نادانى است .
20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناكترين تنهايى و ترس، خود بينى است .
21- و اكرم الحسَب حُسن الخلق: گرامىترين اصل و تبار، خوشخويى است.
22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زيان رساند، (آن مستحبات) سبب نزديكى به خدا نمىگردد.
23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.
24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش مىباشد.
25- قدر الرجل على قدر مروءته: صداقت و راستگويى مرد به اندازه جوانمرديش مىباشد .
26- و عفته على قدر غيرته: و پاكدامنى مرد به اندازه غيرت اوست.
27- الظّفَر بالحَزْم: پيروزى در سايه هوشيارى و دور انديشى است .
28- اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة: شايستهترين افراد به گذشت، تواناترين آنان بر كيفر است .
29- لا غنى كالعقل، ولا فقر كالجهل: هيچ بىنيازى همانند خرد، و هيچ تهيدستى مانند نادانى نيست.
30- و لا ميراث كالادب و لا ظهير كالمشاورة: هيچ سرمايهاى همچون ادب و هيچ پشتيبانى همانند مشورت نيست .
31- القناعة مال لا ينفد: قناعت دارايى تمام نشدنى است .
32- المال مادة الشهوات: ثروت مايه و اصل تمام شهوت هاست.
33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّى عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود مىگزد.
34- فوت الحاجة اهون من طلبها الى غير اهلها: از بين رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است كه از نا اهل درخواست نمايى.
35- العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغنى: پاكدامنى زينت تهيدستى، و سپاسگزارى زينت توانگرى است .
36- لا يرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره يا افراط كننده (تندرو) است، ياكوتاهى كننده و ضايع كننده.
37- اذا تم العقل نقص الكلام: هرگاه خردكامل گردد، سخن كم مىشود.
38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الى اجله: نفسهاى هر انسانى، گامهاى او به سوى زمان مرگش است.
39- رأىُ الشيخ احبّ الىّ من جَلَدِ الغلام: انديشه و فكر پير (دانا) در نزد من، از صلابت و دليرى نوجوان بهتر است .
40- قيمة كلّ امرى ما يُحسنه: ارزش هر فرد به ميزان كارى است كه مىتواند آن را نيكو انجام دهد.
41- من اصلح ما بينه و بين الله، اصلح الله ما بينه و بين الناس: هر كسى كه ميان خود و خدا را درست نمايد، خداى تعالى نيز ميان او و مردم را اصلاح مىنمايد.
42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنياه: و كسى كه كار آخرتش را نيكونمايد، خداى تعالى نيز كار دنيايش را نيكو مىنمايد.
43- لا يَقِلُ عملٌ مع التقوى: كار توأم با پرهيز كارى، اندك نيست .
44- نوم على يقين خير من صلاة فى شك: خواب توأم با باور، از نماز در حال ترديد بهتر است .
45- هلك فىّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طايفه نابود شدند: دوستدار غلو كننده، و دشمنى كه بيش از اندازه دشمنى مىنمايد.
46- اضاعة الفرصة غصة: ضايع كردن فرصت،اندوه به بار مىآورد.
47- و عجبت لمن شك فى الله و هو يرى خلق الله: در شگفتم از كسى كه در (وجود) خدا ترديد دارد و حال آنكه آفريده خدا را مىبيند!
48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارك دارالبقاء: در شگفتم از كسى كه سراى ناپايدار را آباد مىكند و خانه هميشگى (آخرت) رها مىنمايد.
49- و عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفة و يكون غداً جيفة: و در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!
50- الصّلوة قربانُ كلّ تقى: نماز، وسيله تقرب هر پرهيزكارى است.
51- و الحَجّ جهادُ كلّ ضعيف: و حج، جهاد هر ناتوان است .
52- ولكل شىء زكاة و زكاة البدن الصيام :و هر چيز زكاتى دارد، و زكات بدن روزه است .
53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نيكو شوهردارى نمودن است .
54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزى را بخواهيد.
55- من ايقن بالخَلَف جاد بالعطيّة: كسى كه پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردى مىنمايد.
56- تنزلُ المَعونة على قدر المونة: يارى (روزى هر كس) به ميزان نياز و قوت روزانهاش فرود مىآيد.
57- ما عال من اقتصد:كسى كه در زندگى ميانهروى نمايد، تهيدست نمىشود.
58- التودّد نصف العقل: دوستى با مردم، نيمى از خرد است.
59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نيمى از پيرى است.
60- سوسوا ايمانكم بالصدقة: ايمان خود را با صدقه نگهدارى كنيد.
61- و حصنوا اموالكم بالزكاة: و ثروت خود را با دادن زكات (از تلف شدن) نگهداريد.
62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نيايش موجهاى بلا را دور نماييد.
63- يا كميل! العلم خير من المال: اى كميل! دانش بهتر از ثروت است .
64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:
مرد پنهان است در زير زبان خويشتن قيمت و قدرش ندانى تا نيايد در سخن.
65- هك امرَوٌ لم يعرف قدره:كسى كه حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.
66- لكلّ امرِىٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر كسى فرجامى دارد، شيرين يا تلخ.
67- الراضى بفعل قوم كالدّخل فيه معهم : كسى كه به كار گروهى خوشنود باشد، همانند كسى مىباشد كه در آن كار با ايشان بوده است .
68- من استبدّ بر أيه هلك: كسى كه خود رأى باشد، نابود مىشود.
69- و من شاور الرجال شاركها فى عقولها: و كسى كه با مردان مشورت نمايد، در عقل آنان شريك مىشود.
70- من كتم سره كانت الخيرة بيده:كسى كه رازش را پنهان نمايد، اختيار او به دست خودش مى باشد.
71- الفقر الموتُ الاكبر:تهيدستى مرگ بزرگ است.
72- لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق : اطاعت از مخلوق در چيزى كه موجب نافرمانى آفريدگار باشد، جايز نيست.
73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه كه نمىدانند، دشمنند.
74- ترك الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.
75- آلة الرياسة سعة الصدر: افزار سرورى و بزرگى ، فراخى سينه (شكيبايى و تحمل مشكلات و ...) است.
76- أُزجُرِ المسىءَ بثواب المحسن : بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار، (از بدى) باز دار.
77- اللّجاجة تَسل الرأى: سرسختى نمودن، فكر و انديشه را سست و ناتوان مى كند.
78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگى ابدى است .
79- ثمرة التفريط الندامة: نتيجه سستى و كوتاهى نمودن در كارها، پشيمانى است.
80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتيجه هوشيارى و دور انديشى ، سلامت (از گزندها) مى باشد.
81- من أبدى صفحته للحقّ هلك: كسى كه در برابر درستى و راستى به نبرد برخيزد، نابود مىشود.
82- من لم يُنجه الصبّر اهَلكه الجزعُ: كسى كه شكيبايى او را نجات ندهد، ناشكيبايى وى را نابود مىسازد.
83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:كسى كه محاسبه نفس نمايد، سود مىبرد و كسى كه از آن غافل باشد، زيان مىبيند.
84- الجود حارس الاعراض: جوانمردى و بخشش ، پاسدار آبروهاست.
85- و الحلم فدام السفيه: شكيبايى ، دهن بند نادان است.
86- و العفو زكاة الظفر: گذشت زكات پيروزى است.
87- و قد خاطر من استغنى برأيه: و كسى كه به فكر و انديشهاش بىنياز شد (و در كارها مشورت ننمود و از فكر و انديشه افراد بهرهمند نگشت) ، خود را در خطر مى افكند.
88- و من التوفيق حفظ التجربة: نگهدارى تجربه از (اسباب ) موفقيت (در كارهاى نيك) است.
89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در كارها به او تكيه نكن).
90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبينى و خودپسندى فرد، يكى از حسودان (دشمنان) عقل اوست.
91- اَغضِ على القَذى والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملايمات را ناديده بگير)، و گرنه هرگز خوشنود نمى شوى.
92- الخلاف يهدم الرأى: اختلاف و درگيرى ، فكر و انديشه را ويران مىكند.
93- فى تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونى حالات افراد، گوهرهاى وجودشان دانسته مىشود.
94- حسد الصديق من سقم المودة: حسد ورزيدن به دوست، از بيمارى دوستى به شمار مىآيد.
95- ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داورى نمودن، از عدالت نيست.
96- بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشهاى به سوى آخرت است.
97- من كساه الحياء ثوبه ، لم يرالناس عيبه: كسى كه شرم جامهاش را بر او پوشاند، مردم عيبش را نمىبينند.
98- بكثرة الصمت تكون الهيبة: به بسيارى سكوت (بجا)، ابهت پديد مىآيد.
99- و بالنصفة يكثر المتواصلون: انصاف ، سبب زياد شدن دوستان مى گردد.
100- و بالافضال تعظم الاقدار: نيكى نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلتها مىشود.
101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنى نعمت كامل مىشود.
102- و بالسيرة العادلة يقهر المناوى : رفتار عادلانه موجب شكست دشمن مىشود.
103- الطامع فى وثاق الذّل:طمعكار در قيد ذلت و خوارى است .
104- كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيماً: براى انسان سلطنت قناعت و نعمت خوى نيك، بس است .
105- من اَتى غَنّياً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دينه: كسى كه به نزد توانگرى برود و به خاطر ثروتش براى او فروتنى نمايد، 23 دينش تباه مىشود.
106- من اطاع التّوانى ضيّع الحقوق: كسى كه سستى و تنبلى نمايد، حقوق ديگران را تباه مىسازد.
107- و من اطاع الواشى ضيّع الصّديق: و كسى كه به گفتار سخن چين اهميت بدهد، دوستان خود را از دست مىدهد.
108- الحَجرُ الغصب فى الدار، رهنٌ على خرابها: سنگ غصبى به كار رفته در بناى خانه ، گرو ويرانى آن است.
109- افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه: برترين كارها آن است كه (با اينكه برخلاف خواسته نفست مىباشد)، خود را بر انجام آن وادار نمايى.
110- مرارة الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة: تلخى دنيا (مايه) شيرينى آخرت است، و شيرينى دنيا (مايه) تلخى آخرت مىباشد.
111- يابن ادم ! كن وصىّ نفسك فى مالك : اى پسر آدم ! تو خود وصى خويشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصى مباش، بلكه تو خود از ثروتت براى آخرت توشه بيندوز).
112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانيت و خشم، نوعى از ديوانگى مىباشد.
113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتى بدن، از كمى حسادت است.
114- يا كميل ! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم : اى كميل ! خانوادهات را دستور بده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى و كرامت نفس تلاش نمايند.
115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهى دست شديد، پس با خدايتعالى به وسيله صدقه سودا نماييد (صدقه بدهيد تا روزى شما فراوان شود.)
116- اذا اضرّت النوافل بالفرايض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زيان رساند، پس آنها را رها سازيد.
117- من تذكّر بُعد السفر استعَدّ: كسى كه دورى سفر آخرت را يادآور شود، توشه آن را آماده مى كند.
118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلين : دانش عذر بهانه جويان را قطع كرده است .
119- مَن بالَغ فى الخصومة اَثِمَ: كسى كه در دشمنى زياده روى نمايد، مرتكب گناه مىشود.
120- و ما زنى غيور قطّ:هرگز شخص غيرتمند زنا نمىكند.
121- انا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الفجار: من فرمانروا و پيشواى مؤمنينم، و ثروت پيشواى تبهكاران است.
122- يا بنىّ ! انى اخاف عليك الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهيدستى مىترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.
123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: براى فهميدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عيب جويى و آزار رساندن.
124- اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاكم : در تنهايىها از نافرمانى خداى تعالى بپرهيزيد ، زيرا شاهد همان حكم كننده است .
125- المؤمن بِشره فى وجهه و حُزنه فى قلبه : شادى و گشاده رويى مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.
126- المسئول حرّحتّى يَعدُ: كسى كه از او چيزى درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد مىباشد (اما پس از وعده ، در قيد وعدهاش مىباشد تا به آن وفا نمايد).
127- الغنى الاكبر اَليأس عمّا فى ايدى الناس: توانگرى بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.
128- ماء وجهك جامد يقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرويت جامد است و درخواست آن را آب مى كند، پس بنگر كه نزد چه كسى آبرويت را مىريزى.
129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شديدترين گناهان آن است كه صاحبش آن را ناچيز و سبك بشمارد.
130- من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره: كسى كه عيب خود را بنگرد، از عيب جويى ديگران باز مىماند.
131- و من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته: و كسى كه به روزى الهى خوشنود باشد، بر آنچه كه از دست داده است اندوهگين نمىشود.
132- و من سلّ سيف البغى قُتل به : و كسى كه شمشير ستم بر كشد، با همان كشته مى شود.
133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و كسى كه در جاهاى بد برود، متهم مىشود.
134- و من كثر كلامه كثر خطؤه : و كسى كه سخنش زياد شود، خطايش بسيار مىشود.
135- و من كثر خطؤه قل حياؤه: و كسى كه خطايش زياد شود، شرمش كم مىگردد.
136- و من قل حياؤة قل ورعه : و كسى كه شرمش كم شود، پرهيزكاريش كم مىگردد.
137- و من قل ورعه مات قلبه : و كسى پرهيزكاريش كم شود، قلبش مىميرد.
138- و من مات قلبه دخل النار: و كسى قلبش بميرد، داخل آتش دوزخ مى شود.
139- و من اكثر مِن ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير:و كسى كه زياد به ياد مرگ باشد، از دنيا به چيز كمى خوشنود مىشود.
140- اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله: بزرگترين عيب آن است كه عيب جويى كنى از صفتى كه همانند آن در تو وجود دارد.
141- من ضمن بعرضه فليدع المراء: كسى كه آبرويش را مى خواهد (دوست ندارد كه آبروى او ريخته شود)، پس بايد نزاع و ستيزء جويى را رها نمايد.
142- و كفى ادباً لنفسك تجنبك ما كرهته لغيرك: و فرهنگ و خوى پسنديدهات همين بس كه از آنچه براى ديگرى ناپسند مىدارى، اجتناب نمايى.
143- لا شرف اعلى من الاسلام : هيچ شرافتى بالاتر از اسلام نيست.
144- ولا عّزأعّز من التقوى :و هيچ عزتى عزيزتر از تقوى نيست.
145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هيچ پناهگاهى نيكوتر از پرهيزكارى نيست.
146- ولا شفيع انجع من التوبة: و هيچ شفيعى كارسازتر از توبه نيست.
147- ولا كنزاغنى من القناعة:و هيچ گنجى توانگر كنندهتر از قناعت نيست.
148- و من اقتصر على بُلغة الكفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و كسى كه به معاش روزانه بسنده نمايد، به آسودگى دست يافته و در آسايش و آرامش جاى گرفت.
149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّية التعب : علاقه به دنيا كليد سختترين رنج و بلا، و مركب گرفتارى و ناراحتى است.
150- والحرص و الكبر و الحسد دوَاع ٍالى التّقحّم فى الذنوب: وآز و تكبر و حسادت ، انگيزههاى فرو رفتن در گناهان است .
151- فاذا ضيّع العالم علمه، استنكف الجاهل ان يتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به كار نبندد)، جاهل از فراگيرى دانش خوددارى مىكند.
152- و اذا بخل الغنىّ بمعروفه، باع الفقير اخرته بدنياه: و هرگاه توانگر از نيكى و بخشش دريغ ورزد، تهيدست آخرت خود را به دنيايش مى فروشد.
153- ياجابر! من كثرت نعم الله عليه ، كثرت حوائج الناس اليه : اى جابر ! كسى كه نعمتهاى الهى بر او فراوان شود، نيازهاى مردم به سويش زياد مىشود.
154- ان الحقّ ثقيل مَرِىءٌ، و ان الباطل خفيف وَ بِىءٌ:همانا حق سنگين (اما در حقيقت) گوارا مىباشد، و همانا باطل سبك (ولى در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.
155- البخل جامع لمساوى العيوب : بخل گردآورنده تمام بدىها و عيبها مىباشد.
156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل كل ما تعلم :آنچه را نمى دانى مگو، بلكه تمام آنچه مىدانى را نيز مگو.
157- الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به، فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه: سخن تا آن را نگفتى دربند تواست، پس هنگامى كه آن را گفتى تو در بند آن خواهى بود.
158- فأخزُن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك: زبانت را (در گنجينه دهانت) نگهدار (از سخنان بيجا و بيهوده بپرهيز) همانگونه كه طلا و نقره (پول) خود را نگه مىدارى.
159- فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا يك سخن، نعمتى را بر باد مىدهد و عقوبت و عذابى را به بار مىآورد.
160- من طلب شيئاً ناله او بعضه: كسى كه در جستجوى چيزى باشد ، به تمام آن يا به بخشى از آن مىرسد (جوينده يابنده است).
161- و كل نعيم دون الجنة محقور: و هر نعمتى در برابر بهشت ،ناچيز است.
162- و كل بلاء دون النار عافية: و هر بلايى در برابر آتش دوزخ ، عافيت است .
163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشيد! همانا يكى از بلاها تهيدستى است.
164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سختتر از تهيدستى ، بيمارى بدن است.
165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سختتر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است.
166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشيد ! همانا يكى از نعمتها، فراوانى ثروت است.
167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانى ثروت ، تندرستى است.
168- و افضل من صحة البدن تقوى القلب: و برتر از تندرستى ، پرهيزكارى قلب است.
169- ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها: در دنيا پارسا باش، تا خداى تعالى ترا از عيبها و زشتيهاى آن آگاه سازد.
170- و لا تغفل فلست بمغفول عنك:غافل مباش كه (خداى تعالى و كاتبان اعمال) از تو غافل نيستند.
171- تكلموا تعرفوا: سخن بگوييد تا شناخته شويد.
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد.
172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنى كه از حمله و غلبه (به كار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.
173- ضع فخرك ، و احْطُط كبرك ، و اذكر قبرك:نازيدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تكبرت را فروگذار و قبرت را به يادآور.
174- و حقّ الوالد على الولد يطيعه فى كل شىء الا فى معصية الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است كه او جز در معصيت خداى تعالى، در تمام كارها از پدر اطاعت نمايد.
175- و حقّ الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه و يعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است كه : نام نيكو بر او نهد، و او را به ادب نيكو آراسته نمايد و قرآن به وى بياموزد.
176- من صارع الحق صرعه:كسى كه با حق هماوردى و نبرد نمايد ، حق او را بر خاك مى افكند.
177- القلب مصحف البصر:قلب ، كتاب ديده است .
178- التقى رئيس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نيك است.
179- من اصلح سريرته اصلح الله علانيته:كسى كه درون و نيت خود را نيكو نمايد، خداى تعالى (كارهاى) آشكارش را اصلاح مى كند.
180- و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه: و كسى كه براى دينش كار كند، خداى تعالى كار دنيايش را كفايت مىكند.
181- و من احسن فيما بينه و بين الله، احسن الله ما بينه و بين الناس: و كسى كه ميان خود و خدايش را نيكو نمايد، خداى تعالى ميان او و مردم را اصلاح مىنمايد.
182- لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين : العافية و الغنى: براى بنده شايسته نيست كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى (زيرا هر دو ناپايدارند).
183- قليل مدوم عليه خير من كثير مملول:كار اندك ولى پيوسته، از كار زياد خسته كننده بهتر است.
184- من اتجر بغير فقه فقد ارتطعم فى الربا:كسى كه بدون دانستن (احكام اسلامى تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو مىرود.
185- من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته: هر كه خود را بزرگوار و گرامى بدارد، (براى خود ارزشى قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبك مىشود.
186- الحلم والاناءة توأمان، يُنتجهما عُلوّ الهمة: بردبارى و آهستگى (درنگ در كارها) هر دو به هم پيوستهاند (همانند دو كودك دو قلو) و آن دو زاييده بلندى همت مىباشد .
187- الغيبة جُهد العاجز: غيبت كوشش و تلاش انسان ناتوان است.
188- رب مفتون بحسن القول فيه :چه بسيار افراد كه به خاطر تعريف و مدحى كه درباره آنان مىشود، فريفته مىگردند.
189- لا خير فى الصمت عن الحكم ، كما انه لا خير فى القول بالجهل: سكوت از گفتار حكمت آميز خوب نيست، هماهنگونه كه گفتار جاهلانه خيرى ندارد.
اگر چه پيش خردمند، خامشى ادب است
به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشى
دو چيزه طيره عقل است، دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى سعدى
190- ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندى كه پاكدامنى ورزد بيشتر نيست.
191- لكاد العفيف ان يكون ملكاً م الملائكة: پاكدامن (بر اثر پاكدامنى) نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان شود.
192- اذا ارذل الله عبداً خظر عليه العلم : هرگاه خداى تعالى بندهاى را پست گرداند، او را از دانش محروم مىنمايد.
193- الولايات مضامير الرجال: فرمانروائيها و حكومتها (پستها)، ميدانهاى (آزمايش ) مردان مىباشد.
194- والعلماء باقون ما بقى الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نيز پايدار و برقرارند.
195- من حذرك كمن بشرك: كسى كه ترا (از بدى) بيم مى دهم، همانند كسى است كه ترا (به خوبى) مژده مىدهد.
196- و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقين : و كسى كه نهى از منكر نمايد، بينى منافقان را به خاك مى مالد.
197- من قصر فى العمل ابتلى بالهم: كسى كه در كارها كوتاهى كند، به غم و اندوه دچار مىشود.
198- ازرى بنفسه من استشعر الطمع: كسى كه طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبك نموده است.
199- اقيلوا ذوى المروات عثراتهم: لغزشهاى جوانمردان را ببخشيد.
200- و رضى بالذل من كشف عن ضره : كسى كه بدحالى و سختيش را آشكار نمايد، به خوارى خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).
201- و هانت عليه نفسه من امر عليها لسانه: كسى كه زبانش را فرمانرواى خويش گرداند ، خود را پست و سبك نموده است.
202- لا مال اعود من العقل : هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست.
203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هيچ تنهايى ترسناكتر از خود بينى نيست.
204- ولا عقل كالتدبير:و هيچ عقلى مانند عاقبت انديشى نيست.
205- ولا كرم كالتقوى :و هيچ بزرگى و ارجمندى مانند پرهيزگارى نيست.
206- ولا قرين كحسن الخلق: و هيچ همنشينى مانند خوى نيك نيست.
207- ولا ميراث كالادب : و هيچ ثروتى مانند ادب نيست.
208- ولا تجارة كالعمل الصالح: و هيچ تجارتى مانند كار نيك نيست.
209- ولا ربح كالثواب: و هيچ سودى مانند پاداش خداى تعالى نيست.
210- ولا عبادة كاداء الفرائض: و هيچ عبادتى مانند انجام واجبات نيست.
211- ولا ايمان كالحياء و الصبر: و هيچ ايمانى مانند شرم و شكيبايى نيست.
212- ولا حسب كالتواضع:و هيچ شرف و بزرگى مانند فروتنى نيست.
213- ولا شرف كالعلم: و هيچ شرافتى مانند دانش نيست.
214- ولا عز كالحلم: و هيچ عزتى مانند بردبارى نيست.
215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت نيست.
منبع:سخنان حكمتآميز
2- و المُقِلّ غريبٌ فى بَلْدته: تهيدست در شهرش نيز بيگانه است.
3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانى آفت است و شكيبايى دلاورى مىباشد.
4- العلم ميراثٌ كريمةٌ: دانش ميراث گرانقيمتى است .
5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سينه خردمند، صندوق راز اوست .
6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رويى دام دوستى است .
7- و من رضى عن نفسه كثُر الساخط عليه: و كسى كه از خود راضى باشد، خشم گيرندگان بر او بسيار مىشوند.
8- اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان: ناتوانترين افراد كسى است كه از دوستيابى ناتوان باشد.
9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخير: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهاى خوب را غنيمت بشماريد.
10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترين پارسايى، پنهان نمودن پارسايى است .
11- فمن اشتاق الى الجنة سلاعن الشهوات: كسى كه آرزومند بهشت باشد، تمايلات نفسانى را فراموش مىكند.
12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و كسى كه از دوزخ مىترسد، از كارهاى حرام دورى مىكند.
13- و من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات: و كسى در دنيا پارسايى ورزد، سختىها را سبك مىشمارد.
14- و من ارتقب الموت، سارع الى الخيرات: و كسى كه در انتظار مرگ باشد، به سوى نيكىها مىشتابد.
15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنين: كسى كه امر به معروف نمايد، پشت اهل ايمان را محكم مىكند. (مؤمنان را توانمند مىنمايد).
16- كُن سَماحاً و لا تكن مُبذّراً: بخشنده باش، ولى اسراف كننده و ولخرج مباش.
17- اشرفُ الغنى تركُ المُنى: بالاترين و برترين بى نيازى، رها نمودن آرزوهاست.
18- انّ اغنى الغنى العقل: همانا بالاترين توانگرى، خرد است .
19- و اكبر الفقر الحُمق: و برزگترين تهيدستى، كم خردى و نادانى است .
20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناكترين تنهايى و ترس، خود بينى است .
21- و اكرم الحسَب حُسن الخلق: گرامىترين اصل و تبار، خوشخويى است.
22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زيان رساند، (آن مستحبات) سبب نزديكى به خدا نمىگردد.
23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.
24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش مىباشد.
25- قدر الرجل على قدر مروءته: صداقت و راستگويى مرد به اندازه جوانمرديش مىباشد .
26- و عفته على قدر غيرته: و پاكدامنى مرد به اندازه غيرت اوست.
27- الظّفَر بالحَزْم: پيروزى در سايه هوشيارى و دور انديشى است .
28- اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة: شايستهترين افراد به گذشت، تواناترين آنان بر كيفر است .
29- لا غنى كالعقل، ولا فقر كالجهل: هيچ بىنيازى همانند خرد، و هيچ تهيدستى مانند نادانى نيست.
30- و لا ميراث كالادب و لا ظهير كالمشاورة: هيچ سرمايهاى همچون ادب و هيچ پشتيبانى همانند مشورت نيست .
31- القناعة مال لا ينفد: قناعت دارايى تمام نشدنى است .
32- المال مادة الشهوات: ثروت مايه و اصل تمام شهوت هاست.
33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّى عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود مىگزد.
34- فوت الحاجة اهون من طلبها الى غير اهلها: از بين رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است كه از نا اهل درخواست نمايى.
35- العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغنى: پاكدامنى زينت تهيدستى، و سپاسگزارى زينت توانگرى است .
36- لا يرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره يا افراط كننده (تندرو) است، ياكوتاهى كننده و ضايع كننده.
37- اذا تم العقل نقص الكلام: هرگاه خردكامل گردد، سخن كم مىشود.
38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الى اجله: نفسهاى هر انسانى، گامهاى او به سوى زمان مرگش است.
39- رأىُ الشيخ احبّ الىّ من جَلَدِ الغلام: انديشه و فكر پير (دانا) در نزد من، از صلابت و دليرى نوجوان بهتر است .
40- قيمة كلّ امرى ما يُحسنه: ارزش هر فرد به ميزان كارى است كه مىتواند آن را نيكو انجام دهد.
41- من اصلح ما بينه و بين الله، اصلح الله ما بينه و بين الناس: هر كسى كه ميان خود و خدا را درست نمايد، خداى تعالى نيز ميان او و مردم را اصلاح مىنمايد.
42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنياه: و كسى كه كار آخرتش را نيكونمايد، خداى تعالى نيز كار دنيايش را نيكو مىنمايد.
43- لا يَقِلُ عملٌ مع التقوى: كار توأم با پرهيز كارى، اندك نيست .
44- نوم على يقين خير من صلاة فى شك: خواب توأم با باور، از نماز در حال ترديد بهتر است .
45- هلك فىّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طايفه نابود شدند: دوستدار غلو كننده، و دشمنى كه بيش از اندازه دشمنى مىنمايد.
46- اضاعة الفرصة غصة: ضايع كردن فرصت،اندوه به بار مىآورد.
47- و عجبت لمن شك فى الله و هو يرى خلق الله: در شگفتم از كسى كه در (وجود) خدا ترديد دارد و حال آنكه آفريده خدا را مىبيند!
48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارك دارالبقاء: در شگفتم از كسى كه سراى ناپايدار را آباد مىكند و خانه هميشگى (آخرت) رها مىنمايد.
49- و عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفة و يكون غداً جيفة: و در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!
50- الصّلوة قربانُ كلّ تقى: نماز، وسيله تقرب هر پرهيزكارى است.
51- و الحَجّ جهادُ كلّ ضعيف: و حج، جهاد هر ناتوان است .
52- ولكل شىء زكاة و زكاة البدن الصيام :و هر چيز زكاتى دارد، و زكات بدن روزه است .
53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نيكو شوهردارى نمودن است .
54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزى را بخواهيد.
55- من ايقن بالخَلَف جاد بالعطيّة: كسى كه پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردى مىنمايد.
56- تنزلُ المَعونة على قدر المونة: يارى (روزى هر كس) به ميزان نياز و قوت روزانهاش فرود مىآيد.
57- ما عال من اقتصد:كسى كه در زندگى ميانهروى نمايد، تهيدست نمىشود.
58- التودّد نصف العقل: دوستى با مردم، نيمى از خرد است.
59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نيمى از پيرى است.
60- سوسوا ايمانكم بالصدقة: ايمان خود را با صدقه نگهدارى كنيد.
61- و حصنوا اموالكم بالزكاة: و ثروت خود را با دادن زكات (از تلف شدن) نگهداريد.
62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نيايش موجهاى بلا را دور نماييد.
63- يا كميل! العلم خير من المال: اى كميل! دانش بهتر از ثروت است .
64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:
مرد پنهان است در زير زبان خويشتن قيمت و قدرش ندانى تا نيايد در سخن.
65- هك امرَوٌ لم يعرف قدره:كسى كه حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.
66- لكلّ امرِىٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر كسى فرجامى دارد، شيرين يا تلخ.
67- الراضى بفعل قوم كالدّخل فيه معهم : كسى كه به كار گروهى خوشنود باشد، همانند كسى مىباشد كه در آن كار با ايشان بوده است .
68- من استبدّ بر أيه هلك: كسى كه خود رأى باشد، نابود مىشود.
69- و من شاور الرجال شاركها فى عقولها: و كسى كه با مردان مشورت نمايد، در عقل آنان شريك مىشود.
70- من كتم سره كانت الخيرة بيده:كسى كه رازش را پنهان نمايد، اختيار او به دست خودش مى باشد.
71- الفقر الموتُ الاكبر:تهيدستى مرگ بزرگ است.
72- لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق : اطاعت از مخلوق در چيزى كه موجب نافرمانى آفريدگار باشد، جايز نيست.
73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه كه نمىدانند، دشمنند.
74- ترك الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.
75- آلة الرياسة سعة الصدر: افزار سرورى و بزرگى ، فراخى سينه (شكيبايى و تحمل مشكلات و ...) است.
76- أُزجُرِ المسىءَ بثواب المحسن : بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار، (از بدى) باز دار.
77- اللّجاجة تَسل الرأى: سرسختى نمودن، فكر و انديشه را سست و ناتوان مى كند.
78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگى ابدى است .
79- ثمرة التفريط الندامة: نتيجه سستى و كوتاهى نمودن در كارها، پشيمانى است.
80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتيجه هوشيارى و دور انديشى ، سلامت (از گزندها) مى باشد.
81- من أبدى صفحته للحقّ هلك: كسى كه در برابر درستى و راستى به نبرد برخيزد، نابود مىشود.
82- من لم يُنجه الصبّر اهَلكه الجزعُ: كسى كه شكيبايى او را نجات ندهد، ناشكيبايى وى را نابود مىسازد.
83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:كسى كه محاسبه نفس نمايد، سود مىبرد و كسى كه از آن غافل باشد، زيان مىبيند.
84- الجود حارس الاعراض: جوانمردى و بخشش ، پاسدار آبروهاست.
85- و الحلم فدام السفيه: شكيبايى ، دهن بند نادان است.
86- و العفو زكاة الظفر: گذشت زكات پيروزى است.
87- و قد خاطر من استغنى برأيه: و كسى كه به فكر و انديشهاش بىنياز شد (و در كارها مشورت ننمود و از فكر و انديشه افراد بهرهمند نگشت) ، خود را در خطر مى افكند.
88- و من التوفيق حفظ التجربة: نگهدارى تجربه از (اسباب ) موفقيت (در كارهاى نيك) است.
89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در كارها به او تكيه نكن).
90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبينى و خودپسندى فرد، يكى از حسودان (دشمنان) عقل اوست.
91- اَغضِ على القَذى والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملايمات را ناديده بگير)، و گرنه هرگز خوشنود نمى شوى.
92- الخلاف يهدم الرأى: اختلاف و درگيرى ، فكر و انديشه را ويران مىكند.
93- فى تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونى حالات افراد، گوهرهاى وجودشان دانسته مىشود.
94- حسد الصديق من سقم المودة: حسد ورزيدن به دوست، از بيمارى دوستى به شمار مىآيد.
95- ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داورى نمودن، از عدالت نيست.
96- بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشهاى به سوى آخرت است.
97- من كساه الحياء ثوبه ، لم يرالناس عيبه: كسى كه شرم جامهاش را بر او پوشاند، مردم عيبش را نمىبينند.
98- بكثرة الصمت تكون الهيبة: به بسيارى سكوت (بجا)، ابهت پديد مىآيد.
99- و بالنصفة يكثر المتواصلون: انصاف ، سبب زياد شدن دوستان مى گردد.
100- و بالافضال تعظم الاقدار: نيكى نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلتها مىشود.
101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنى نعمت كامل مىشود.
102- و بالسيرة العادلة يقهر المناوى : رفتار عادلانه موجب شكست دشمن مىشود.
103- الطامع فى وثاق الذّل:طمعكار در قيد ذلت و خوارى است .
104- كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيماً: براى انسان سلطنت قناعت و نعمت خوى نيك، بس است .
105- من اَتى غَنّياً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دينه: كسى كه به نزد توانگرى برود و به خاطر ثروتش براى او فروتنى نمايد، 23 دينش تباه مىشود.
106- من اطاع التّوانى ضيّع الحقوق: كسى كه سستى و تنبلى نمايد، حقوق ديگران را تباه مىسازد.
107- و من اطاع الواشى ضيّع الصّديق: و كسى كه به گفتار سخن چين اهميت بدهد، دوستان خود را از دست مىدهد.
108- الحَجرُ الغصب فى الدار، رهنٌ على خرابها: سنگ غصبى به كار رفته در بناى خانه ، گرو ويرانى آن است.
109- افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه: برترين كارها آن است كه (با اينكه برخلاف خواسته نفست مىباشد)، خود را بر انجام آن وادار نمايى.
110- مرارة الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة: تلخى دنيا (مايه) شيرينى آخرت است، و شيرينى دنيا (مايه) تلخى آخرت مىباشد.
111- يابن ادم ! كن وصىّ نفسك فى مالك : اى پسر آدم ! تو خود وصى خويشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصى مباش، بلكه تو خود از ثروتت براى آخرت توشه بيندوز).
112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانيت و خشم، نوعى از ديوانگى مىباشد.
113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتى بدن، از كمى حسادت است.
114- يا كميل ! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم : اى كميل ! خانوادهات را دستور بده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى و كرامت نفس تلاش نمايند.
115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهى دست شديد، پس با خدايتعالى به وسيله صدقه سودا نماييد (صدقه بدهيد تا روزى شما فراوان شود.)
116- اذا اضرّت النوافل بالفرايض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زيان رساند، پس آنها را رها سازيد.
117- من تذكّر بُعد السفر استعَدّ: كسى كه دورى سفر آخرت را يادآور شود، توشه آن را آماده مى كند.
118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلين : دانش عذر بهانه جويان را قطع كرده است .
119- مَن بالَغ فى الخصومة اَثِمَ: كسى كه در دشمنى زياده روى نمايد، مرتكب گناه مىشود.
120- و ما زنى غيور قطّ:هرگز شخص غيرتمند زنا نمىكند.
121- انا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الفجار: من فرمانروا و پيشواى مؤمنينم، و ثروت پيشواى تبهكاران است.
122- يا بنىّ ! انى اخاف عليك الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهيدستى مىترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.
123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: براى فهميدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عيب جويى و آزار رساندن.
124- اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاكم : در تنهايىها از نافرمانى خداى تعالى بپرهيزيد ، زيرا شاهد همان حكم كننده است .
125- المؤمن بِشره فى وجهه و حُزنه فى قلبه : شادى و گشاده رويى مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.
126- المسئول حرّحتّى يَعدُ: كسى كه از او چيزى درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد مىباشد (اما پس از وعده ، در قيد وعدهاش مىباشد تا به آن وفا نمايد).
127- الغنى الاكبر اَليأس عمّا فى ايدى الناس: توانگرى بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.
128- ماء وجهك جامد يقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرويت جامد است و درخواست آن را آب مى كند، پس بنگر كه نزد چه كسى آبرويت را مىريزى.
129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شديدترين گناهان آن است كه صاحبش آن را ناچيز و سبك بشمارد.
130- من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره: كسى كه عيب خود را بنگرد، از عيب جويى ديگران باز مىماند.
131- و من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته: و كسى كه به روزى الهى خوشنود باشد، بر آنچه كه از دست داده است اندوهگين نمىشود.
132- و من سلّ سيف البغى قُتل به : و كسى كه شمشير ستم بر كشد، با همان كشته مى شود.
133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و كسى كه در جاهاى بد برود، متهم مىشود.
134- و من كثر كلامه كثر خطؤه : و كسى كه سخنش زياد شود، خطايش بسيار مىشود.
135- و من كثر خطؤه قل حياؤه: و كسى كه خطايش زياد شود، شرمش كم مىگردد.
136- و من قل حياؤة قل ورعه : و كسى كه شرمش كم شود، پرهيزكاريش كم مىگردد.
137- و من قل ورعه مات قلبه : و كسى پرهيزكاريش كم شود، قلبش مىميرد.
138- و من مات قلبه دخل النار: و كسى قلبش بميرد، داخل آتش دوزخ مى شود.
139- و من اكثر مِن ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير:و كسى كه زياد به ياد مرگ باشد، از دنيا به چيز كمى خوشنود مىشود.
140- اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله: بزرگترين عيب آن است كه عيب جويى كنى از صفتى كه همانند آن در تو وجود دارد.
141- من ضمن بعرضه فليدع المراء: كسى كه آبرويش را مى خواهد (دوست ندارد كه آبروى او ريخته شود)، پس بايد نزاع و ستيزء جويى را رها نمايد.
142- و كفى ادباً لنفسك تجنبك ما كرهته لغيرك: و فرهنگ و خوى پسنديدهات همين بس كه از آنچه براى ديگرى ناپسند مىدارى، اجتناب نمايى.
143- لا شرف اعلى من الاسلام : هيچ شرافتى بالاتر از اسلام نيست.
144- ولا عّزأعّز من التقوى :و هيچ عزتى عزيزتر از تقوى نيست.
145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هيچ پناهگاهى نيكوتر از پرهيزكارى نيست.
146- ولا شفيع انجع من التوبة: و هيچ شفيعى كارسازتر از توبه نيست.
147- ولا كنزاغنى من القناعة:و هيچ گنجى توانگر كنندهتر از قناعت نيست.
148- و من اقتصر على بُلغة الكفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و كسى كه به معاش روزانه بسنده نمايد، به آسودگى دست يافته و در آسايش و آرامش جاى گرفت.
149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّية التعب : علاقه به دنيا كليد سختترين رنج و بلا، و مركب گرفتارى و ناراحتى است.
150- والحرص و الكبر و الحسد دوَاع ٍالى التّقحّم فى الذنوب: وآز و تكبر و حسادت ، انگيزههاى فرو رفتن در گناهان است .
151- فاذا ضيّع العالم علمه، استنكف الجاهل ان يتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به كار نبندد)، جاهل از فراگيرى دانش خوددارى مىكند.
152- و اذا بخل الغنىّ بمعروفه، باع الفقير اخرته بدنياه: و هرگاه توانگر از نيكى و بخشش دريغ ورزد، تهيدست آخرت خود را به دنيايش مى فروشد.
153- ياجابر! من كثرت نعم الله عليه ، كثرت حوائج الناس اليه : اى جابر ! كسى كه نعمتهاى الهى بر او فراوان شود، نيازهاى مردم به سويش زياد مىشود.
154- ان الحقّ ثقيل مَرِىءٌ، و ان الباطل خفيف وَ بِىءٌ:همانا حق سنگين (اما در حقيقت) گوارا مىباشد، و همانا باطل سبك (ولى در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.
155- البخل جامع لمساوى العيوب : بخل گردآورنده تمام بدىها و عيبها مىباشد.
156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل كل ما تعلم :آنچه را نمى دانى مگو، بلكه تمام آنچه مىدانى را نيز مگو.
157- الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به، فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه: سخن تا آن را نگفتى دربند تواست، پس هنگامى كه آن را گفتى تو در بند آن خواهى بود.
158- فأخزُن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك: زبانت را (در گنجينه دهانت) نگهدار (از سخنان بيجا و بيهوده بپرهيز) همانگونه كه طلا و نقره (پول) خود را نگه مىدارى.
159- فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا يك سخن، نعمتى را بر باد مىدهد و عقوبت و عذابى را به بار مىآورد.
160- من طلب شيئاً ناله او بعضه: كسى كه در جستجوى چيزى باشد ، به تمام آن يا به بخشى از آن مىرسد (جوينده يابنده است).
161- و كل نعيم دون الجنة محقور: و هر نعمتى در برابر بهشت ،ناچيز است.
162- و كل بلاء دون النار عافية: و هر بلايى در برابر آتش دوزخ ، عافيت است .
163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشيد! همانا يكى از بلاها تهيدستى است.
164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سختتر از تهيدستى ، بيمارى بدن است.
165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سختتر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است.
166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشيد ! همانا يكى از نعمتها، فراوانى ثروت است.
167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانى ثروت ، تندرستى است.
168- و افضل من صحة البدن تقوى القلب: و برتر از تندرستى ، پرهيزكارى قلب است.
169- ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها: در دنيا پارسا باش، تا خداى تعالى ترا از عيبها و زشتيهاى آن آگاه سازد.
170- و لا تغفل فلست بمغفول عنك:غافل مباش كه (خداى تعالى و كاتبان اعمال) از تو غافل نيستند.
171- تكلموا تعرفوا: سخن بگوييد تا شناخته شويد.
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد.
172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنى كه از حمله و غلبه (به كار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.
173- ضع فخرك ، و احْطُط كبرك ، و اذكر قبرك:نازيدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تكبرت را فروگذار و قبرت را به يادآور.
174- و حقّ الوالد على الولد يطيعه فى كل شىء الا فى معصية الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است كه او جز در معصيت خداى تعالى، در تمام كارها از پدر اطاعت نمايد.
175- و حقّ الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه و يعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است كه : نام نيكو بر او نهد، و او را به ادب نيكو آراسته نمايد و قرآن به وى بياموزد.
176- من صارع الحق صرعه:كسى كه با حق هماوردى و نبرد نمايد ، حق او را بر خاك مى افكند.
177- القلب مصحف البصر:قلب ، كتاب ديده است .
178- التقى رئيس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نيك است.
179- من اصلح سريرته اصلح الله علانيته:كسى كه درون و نيت خود را نيكو نمايد، خداى تعالى (كارهاى) آشكارش را اصلاح مى كند.
180- و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه: و كسى كه براى دينش كار كند، خداى تعالى كار دنيايش را كفايت مىكند.
181- و من احسن فيما بينه و بين الله، احسن الله ما بينه و بين الناس: و كسى كه ميان خود و خدايش را نيكو نمايد، خداى تعالى ميان او و مردم را اصلاح مىنمايد.
182- لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين : العافية و الغنى: براى بنده شايسته نيست كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى (زيرا هر دو ناپايدارند).
183- قليل مدوم عليه خير من كثير مملول:كار اندك ولى پيوسته، از كار زياد خسته كننده بهتر است.
184- من اتجر بغير فقه فقد ارتطعم فى الربا:كسى كه بدون دانستن (احكام اسلامى تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو مىرود.
185- من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته: هر كه خود را بزرگوار و گرامى بدارد، (براى خود ارزشى قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبك مىشود.
186- الحلم والاناءة توأمان، يُنتجهما عُلوّ الهمة: بردبارى و آهستگى (درنگ در كارها) هر دو به هم پيوستهاند (همانند دو كودك دو قلو) و آن دو زاييده بلندى همت مىباشد .
187- الغيبة جُهد العاجز: غيبت كوشش و تلاش انسان ناتوان است.
188- رب مفتون بحسن القول فيه :چه بسيار افراد كه به خاطر تعريف و مدحى كه درباره آنان مىشود، فريفته مىگردند.
189- لا خير فى الصمت عن الحكم ، كما انه لا خير فى القول بالجهل: سكوت از گفتار حكمت آميز خوب نيست، هماهنگونه كه گفتار جاهلانه خيرى ندارد.
اگر چه پيش خردمند، خامشى ادب است
به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشى
دو چيزه طيره عقل است، دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى سعدى
190- ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندى كه پاكدامنى ورزد بيشتر نيست.
191- لكاد العفيف ان يكون ملكاً م الملائكة: پاكدامن (بر اثر پاكدامنى) نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان شود.
192- اذا ارذل الله عبداً خظر عليه العلم : هرگاه خداى تعالى بندهاى را پست گرداند، او را از دانش محروم مىنمايد.
193- الولايات مضامير الرجال: فرمانروائيها و حكومتها (پستها)، ميدانهاى (آزمايش ) مردان مىباشد.
194- والعلماء باقون ما بقى الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نيز پايدار و برقرارند.
195- من حذرك كمن بشرك: كسى كه ترا (از بدى) بيم مى دهم، همانند كسى است كه ترا (به خوبى) مژده مىدهد.
196- و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقين : و كسى كه نهى از منكر نمايد، بينى منافقان را به خاك مى مالد.
197- من قصر فى العمل ابتلى بالهم: كسى كه در كارها كوتاهى كند، به غم و اندوه دچار مىشود.
198- ازرى بنفسه من استشعر الطمع: كسى كه طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبك نموده است.
199- اقيلوا ذوى المروات عثراتهم: لغزشهاى جوانمردان را ببخشيد.
200- و رضى بالذل من كشف عن ضره : كسى كه بدحالى و سختيش را آشكار نمايد، به خوارى خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).
201- و هانت عليه نفسه من امر عليها لسانه: كسى كه زبانش را فرمانرواى خويش گرداند ، خود را پست و سبك نموده است.
202- لا مال اعود من العقل : هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست.
203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هيچ تنهايى ترسناكتر از خود بينى نيست.
204- ولا عقل كالتدبير:و هيچ عقلى مانند عاقبت انديشى نيست.
205- ولا كرم كالتقوى :و هيچ بزرگى و ارجمندى مانند پرهيزگارى نيست.
206- ولا قرين كحسن الخلق: و هيچ همنشينى مانند خوى نيك نيست.
207- ولا ميراث كالادب : و هيچ ثروتى مانند ادب نيست.
208- ولا تجارة كالعمل الصالح: و هيچ تجارتى مانند كار نيك نيست.
209- ولا ربح كالثواب: و هيچ سودى مانند پاداش خداى تعالى نيست.
210- ولا عبادة كاداء الفرائض: و هيچ عبادتى مانند انجام واجبات نيست.
211- ولا ايمان كالحياء و الصبر: و هيچ ايمانى مانند شرم و شكيبايى نيست.
212- ولا حسب كالتواضع:و هيچ شرف و بزرگى مانند فروتنى نيست.
213- ولا شرف كالعلم: و هيچ شرافتى مانند دانش نيست.
214- ولا عز كالحلم: و هيچ عزتى مانند بردبارى نيست.
215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت نيست.
منبع:سخنان حكمتآميز