نویسنده: جلال خالقی مطلق
هردوت (کتاب یکم، بند 96-101) مینویسد: در ماد مرد دانایی زندگی میکرد به نام دیئوکس Deiokes [= دیاکو یا همان Dayaukku در کتیبهی سارگن دوم پادشاه آشور. دیاکو پیرامون 715 پ.م. سلسلهی ماد را بنیاد کرد] پسر فرورتس [= فرورتیش، ولی گویا او پسر دیاکو بود که پیرامون 673 قدرت ماد را گسترش داد. یا شاید با نیای خود همنام بود]. این دیئوکس میخواست استبداد پیشه کند و بدین گونه به هدف خود رسید: او پیش از آن نیز در دِه خود – تیرههای ماد هر یک در دهی جداگانه میزیستند – مردی صاحب اعتبار بود و اکنون برای برقراری قانون و نظم کوشش بیشتری کرد. در آن زمان بیقانونی بر سراسر ماد چیره بود و او میدانست که هر مرد دوستدار قانون از این وضع نفرت دارد. از این رو چیزی نگذشت که در ده او مردم او را به عنوان قاضی برگزیدند و او برای رسیدن به اهداف فرمانروایی که در سر داشت، با بیطرفی و عدالت به کار قضاوت پرداخت. بدین ترتیب او نه تنها محبوب اهالی ده خود شد، بلکه به زودی مردم دههای اطراف نیز که از احکام ناحق قاضیهای خود رنج میبردند، برای حل و فصل مرافعات نزد او میآمدند، تا این که سرانجام روزی رسید که مردم به هیچ قاضی دیگری جز او رجوع نمیکردند، و چون وصف عدالتخواهی او همه جا پیچید، بر شمار مراجعه کنندگان نیز روز به روز افزوده گشت. دیئوکس که دریافت اکنون مردم را کاملاً در دست خود دارد، ناگهان دیگر از نشستن بر مسند قضاوت خودداری کرد و بهانهی او این بود که دیگر نمیخواست کارهای شخصی خود را یکسره فروگذارد و همهی وقت خود را بیآن که سودی برای او داشته باشد، صرف امور قضاوت کند. این تصمیم او سبب شد که به زودی کار دزدی و جنایت در دههای ماد دوباره سخت بالا گرفت و مردم ماد انجمن کردند که چه باید کرد. در آن انجمن گویا دوستان خود دیئوکس بودند که پیشنهاد کردند: « ما دیگر نمیتوانیم مانند سابق زندگی کنیم، بلکه بهتر است برای خود پادشاهی برگزینیم تا در کشور قانون و نظم برقرار گردد و ما بتوانیم به کارهای خود بپردازیم و به سبب اعمال قانون شکنان دست به مهاجرت نزنیم ». اینان با این سخنان دیگران را قانع کردند که باید یک پادشاه برگزید و سپس وقتی بر سر این رسیدند که چه کسی را به پادشاهی برگزینند، هیچ نامی جز دیئوکس و وصف شایستگی او بر زبانها نرفت و ناچار همه بر این اتفاق کردند که دیئوکس را به پادشاهی برگزینند. وقتی دیئوکس به پادشاهی برگزیده شد، فرمان داد که برای او کاخی که برازندهی یک پادشاه باشد بسازند و یک دستهی نگهبان ترتیب دهند. مردم ماد به همانگونه رفتار کردند و برای او در جایی که خود او تعیین کرده بود کاخی ساختند و از سراسر کشور ماد نگهبانانی که به پسند او باشند برگزیدند. دیئوکس پس از آن که قدرت را در دست گرفت، مردم را مجبور ساخت که همه در یک شهر سکنی کنند تا از گزند کوچنشینان اطراف در امان باشند. مردم ماد به این پیشنهاد نیز کار کردند و او یک شهر بزرگ و مستحکم که امروزه آن را اگباتانا مینامند ساخت که دارای چندین حلقه بارو بود و این باروها را به گونهای ساخته بودند که هر بارو به اندازهی یک کنگره بلندتر از باروی بیرونی خود بود. از آن جا که شهر بر روی تپه ساخته شده بود، این شیوهی باروسازی طبیعی مینمود، ولی در این شیوه قصدی هم در کار بود. شهر روی هم رفته هفت حلقه بارو داشت و در مرکز شهر کاخ پادشاه و خزانه قرار داشت. طول درازترین بارو به اندازهی طول باروی شهر آتن است. کنگرهی نخستین بارو که بیرونیترین بارو باشد، به رنگ سفید است، دومین سیاه، سومین ارغوانی، چهارمین آبی و پنجمین زرد تیره. کنگرهی این پنج بارو را رنگ زده بودند، ولی کنگرهی باروی ششم را آب نقره و کنگرهی باروی هفتم را آب طلا داده بودند. دیئوکس چنین باروهایی را بر دور کاخ ساخت و مردم میبایست در پیرامون کاخ او در شهر زندگی میکردند. وقتی این کارها به پایان رسید، دیئوکس چند آیین درباری را مرسوم کرد. یکی این که هیچ کس اجازه نداشت مستقیم نزد پادشاه برود، بلکه تقاضای او به وسیلهی پیامگزاری به پادشاه رسانده میشد، ولی شخص پادشاه را کسی به چشم نمیدید. دیگر این که خندیدن و آب دهان انداختن در حضور پادشاه ممنوع بود. وقتی دیئوکس این رسوم را تعیین و قدرت خود را استوار کرد، با سختگیری تمام قانون و نظم را برقرار ساخت. شکایات کتباً به دست او میرسید و او رأی خود را صادر و کتباً ابلاغ میکرد. نه تنها محاکمات، بلکه زمینههای دیگر قانون نیز به خوبی اجرا میگردید. وقتی از جنایتی به او گزارش میرسید، دستور میداد تبهکار را بیاورند و او را درست به میزان جرمی که کرده بود مجازات میکرد. جاسوسان و خبررسانهای او همه جا حضور داشتند. دیئوکس مردم ماد را متحد کرد و پادشاه همهی ماد شد...
گزارش هردوت را میتوان در هفت نکته خلاصه کرد: 1- دیاکو نخستین قانونگذار در میان مردم ماد بود و به عدالت در قضاوت شهرت داشت؛ 2- دیاکو نخستین پادشاه ماد بود؛ 3- دیاکو مردم ماد را از دهنشینی به شهرنشینی و ساختن شهر برانگیخت؛ 4- دیاکو در مرکز شهر اکباتان کاخی که توصیف آن رفت برای خود ساخت؛ 5- دیاکو برای خود یک گارد نگهبان از برگزیدهترین مردم ماد ترتیب داد؛ 6- دیاکو برای مراجعهی مردم بدو قاعده گذاشت؛ 7- دیاکو برای آگاهی از اوضاع کشور در همه جا جاسوس و خبررسان داشت.
آنچه زیر شمارههای 5 تا 7 یاد شد، همان آیینهاییست که ما سپستر با شرح بیشتری دربارهی شاهان هخامنشی، به ویژه کوروش و داریوش میشنویم. تعیین قاعده برای مراجعه کنندگان، چیزی جز همان آیین بار نیست که ما پیش از این به تفصیل از آن سخن گفتهایم ( ایراننامه، 3/1366، ص 394 به جلو) و در این جا گزارش هردوت، گزارش هم میهن او گزنفون را که نظیر همین مطالب را دربارهی آستیاگ و کوروش گفته است، تأیید میکند ( ایرانشناسی، 2/1373، ص 442 به جلو). همچنین گارد نگهبانی که دیاکو از برگزیدهترین مردم ماد تشکیل داده بود، الگوی کهن همان هزارپاتی هخامنشیست که از برگزیدگان پارسی و مادی تشکیل شده بود. همچنین تشکیلات جاسوسی دیاکو الگوی همان سازمانیست که مأموران آن در زمان داریوش چون « چشم و گوش پادشاه » همه جا مواظب امور بودند و پنهانی گزارش میدادند. این جزئیات نشان میدهند که هخامنشیان در آیینهای درباری و اداری و لشکری و کشوری خیلی بیش از آنچه ما امروز میدانیم، پیرو مادیها بودند و آنچه را هم که در اصل از دربار آشور تقلید شده بود، نه خود مستقیم، بلکه به وسیلهی مادیها گرفته بودند.
آنچه زیر شمارهی 4 یاد شد، یعنی ساختمان کاخ پادشاهی در اکباتان، ما پیش از این در همین مجله ( ایرانشناسی 4/1373، ص 913 به جلو) از آن یاد کردیم و آن را با روایت کاخ کیکاوس مقایسه نمودیم. فقط در این جا میافزاییم که هخامنشیان در کار کاخسازی و شهرسازی نیز به سلسلهی پیشین خود بیتوجه نبودهاند.
و اما آنچه در زیر شمارههای 1 تا 3 یاد شد، کارهاییست که به هوشنگ نیز نسبت میدادهاند. در اوستا از هوشنگ چند بار یاد شده است ( یشتها 21/5-23؛ 3/9-5؛ 7/15-9؛ 24/17-26؛ 26/19)، ولی مضمون سرودها با اختلافاتی اندک همه شرح این است که هوشنگ بر فراز کوه هرا برای ایزدی که آن یشت به نام اوست، صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی میکند تا با حمایت آن ایزد بزرگترین پادشاه زمین گردد و بر دیوان و مردمان و جادوان و پریان و کویها و کَرَپَنها فرمانروایی کند و دو سوم دیوان مازندر و دروغپرستان وَرِته را نابود سازد.
از گزارش بالا ظاهراً تنها همین مطلب را میتوان گرفت که هوشنگ پادشاهی بوده است بزرگ و کامروا بر دشمن، و دیگر اشارهای به این که او نخستین پادشاه و نخستین قانونگذار و مشوّق مردم به شهرسازی بوده باشد نیست، ولی از این اقدامات او در معنی نام و لقبی که به او داده بودند یاد شده است:
نام او هوشنگ که در واقع لقب اوست، در اوستا – Haoxyanha است. بارتولمه در فرهنگ ایرانی کهن (ستون 1738 به جلو) او را « نبای اصلی و نخستین پادشاه ایرانیان » نامیده و دربارهی اشتقاق این نام به نامنامهی ایرانی تألیف فردیناند یوستی حواله داده است. یوستی در نامنامهی ایران (ص 126) هوشنگ را « مشوق خوب خانه کردن (به سبب حمایت از فرهنگ و اسکان دادن) » معنی و تفسیر کرده است که اگر آن را بپذیریم، درست همخوان با همان شرح هردوت دربارهی شهری کردن مردم ماد به وسیلهی دیاکوست.
لقب هوشنگ در اوستا para-sāta- است. بارتولمه در فرهنگ ایرانی کهن (ستون 854) آن را با تردید به « به جلو، در رأس قرار گرفته » معنی میکند، ولی محتمل است که معنی آن برابر ترجمهی آن به پهلوی pēš-dād و فارسی پیشداد است به معنی « نخستین قانونگذار ».
و اما چون هوشنگ را نخستین قانونگذار بنامیم، عملاً او را نخستین پادشاه نیز نامیدهایم، چون براساس بینش پادشاهی در ایران، قاعدةً نباید باور داشته بوده باشند که پیش از هوشنگ پدر و نیاکان او پادشاه بودند و بیقانونی یعنی « بیداد » حکومت میکردند. گذشته از این، سلسلهی پیشدادیان که در سنّت تاریخ نویسی ایران نخستین سلسلهی ایرانیست، به لقب همین هوشنگ نامیده شده است که بدین معنیست که با هوشنگ نیز آغاز میگشته است. ولی بعداً در برخی مآخذ از کیومرث نیز که نخستین انسان بوده، به عنوان نخستین شاه در جلوی هوشنگ نام بردهاند. همچنین در بندهشن، گذشته از این که ایرانیان از نسل هوشنگ و زن او گوزکاند (بخش 14، بند 3)، از هوشنگ در رأس پادشاهان و نخستین دارندهی فرّ کیانی یاد شده است (بخش 26، بند 4). همچنین طبری در تاریخ الرسل و الملوک (یکم، ص 155 و 170 به جلو) هوشنگ را نخستین پادشاه هفت اقلیم نامیده است. او همچنین ضمن برشمردن کارهای او، از جمله پیروزی بر دیوان و راندن تبهکاران به کوه و بیابان، مینویسد که هوشنگ نخستین کسی بود که در جهان دو شهر ساخت. یکی شهر بابل در کوفه و دیگر شهر شوش در خوزستان، و پس از آن نیز به بنای شهر ری پرداخت، و نیز او نخستین کسی بود که در جهان قانون وضع کرد و چون نخستین کسی بود که با عدالت حکومت کرد، او را پیشداد نامیدند. همچنین حمزهی اصفهانی در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء (ص 12 و 23) هوشنگ را نخستین پادشاه ایران نامیده و فیشداد را « نخستین فرمانروا » معنی کرده و محل حکومت او را استخر ذکر کرده است. در برخی مآخذ دیگر عربی و فارسی چون تجارب الامم ابوعلی مسکویه، غررالسیر ثعالبی، تاریخ بلعمی، مجمل التواریخ و القصص، طبقات ناصری جوزجانی، فارسنامهی ابن بلخی و الکامل ابن اثیر همین مطالب کمابیش آمده است و تنها غررالسیر نکتهای تازه دربردارد که ما پایینتر بدان اشاره خواهیم کرد.
در بررسی مآخذ عربی و فارسی به دو نکتهی دیگر نیز برمیخوریم که باید به سه موردی که در بالا در وجه اشتراک هویت هوشنگ و دیاکو برشمردیم، افزود:
نکتهی نخستین پیروزی هوشنگ بر دیوان و راندن تبهکاران به کوه و بیابان است که در بیشتر مآخذ عربی و فارسی ذکر شده است و کمتر از همه در شاهنامه (یکم 50/24 به جلو) که در این جا منحصر به جنگ هوشنگ با دیویست که پدر او سیامک را کشته بود. این نکته از یک سو همخوانی دارد با گزارش اوستا در پیروزی هوشنگ بر دیوان و کویها و کرپنها و دروغپرستان، و از سوی دیگر با گزارش هردوت دربارهی مجازات دزدها و تبهکاران به وسیلهی دیاکو.
نکتهی دوم، چنان که در شاهنامه نیز (یکم 10/30 به جلو) مانند دیگر مآخذ عربی و فارسی شرح آن آمده است، ولی در اوستا و متون موجود پهلوی اشارهای بدان نیست، واداشتن هوشنگ مردمان را به کشت و کار زمین و رام کردن جانوران است. در این جا ثعالبی نکتهای افزون بر مآخذ دیگر دارد. به گزارش او (غررالسیر، ص 6-7): « کان کسری انوشروان یقول تعهّدوا الدهقنه یا معشر الملوک کما تنعهّدون الملک فانهّا اخوان و کان جدّنا الاقصی هوشنگ مع ملکه دهقاناً. » (کسری انوشروان گفته است کهای پادشاهان، همانگونه که پاس کشور را دارید، پاس دهقانان را نیز بدارید که این دو برادر هستند و هوشنگ نیای دور ما با پادشاهی دهقان بود). اگر این گزارش ثعالبی اصالت داشته باشد، پس هوشنگ همان گونه که به خاطر تشویق مردم به خانهسازی و شهرنشینی لقب هوشنگ گرفته بود، محتملاً به خاطر کارهایی که به او در زمینهی کشاورزی نسبت میدادند، لقب دهقان (پهلوی dahigān, dehgān) نیز داشت، و در این صورت بسیار محتمل است که برابر گرفتن دهقان با ایرانی و اطلاق آن به همهی ایرانیان، چنان که مثلاً در شاهنامه بارها به کار رفته است ( زیر دهقان در فرهنگ ولف)، در اصل از همین عنوان دهقان به هوشنگ که براساس اساطیری ایرانی، ایرانیان از نسل او هستند، گرفته شده باشد. در هر حال این عنوان دهقان (و حتی بدون آن و تنها براساس گزارش مآخذ عربی و فارسی دربارهی ابداعات هوشنگ در زمینهی کشاورزی) باز وجه مشترک دیگریست در هویت هوشنگ با دیاکو. چون دیاکو در گزارش هردوت، چنان که دیدیم نه تنها در زمان دهنشینی خود سر کردهی ده خود بود،بلکه نام دیاکو نیز به عقیدهی فریدریش اشپیگل در کتاب باستانشناسی ایران (ج 2، ص 248 به جلو) در اصل dahyauka به معنی « ساکن و سرکردهی ده » یعنی ریخت کهن همان واژهی دهگان است (برخی نام دیاکو را با اژدهاک مرتبط کردهاند که اشپیگل رد میکند). همچنین یوستی در نامنامهی ایرانی (ص 76) به پیروی از نظر اشپیگل معتقد است که نام دیاکو که لقب او نیز هست، ریخت کوتاه شده از dahyaupati در پارسی باستان و danhupaiti در اوستاییست که پایانهی ka گرفته است.
قرینهای بر این که ثعالبی عبارت بالا را از خود نساخته، شهرت هوشنگ است در ادبیات پهلوی و دلیل این شهرت وجود کتاب پرآوازهایست با عنوان جاویدان خرد در اندرزهای منسوب به هوشنگ که ابن مسکویه مورخ و فیلسوف سدهی چهارم هجری نسخهای از آن را با همین عنوان در نزد موبد موبدان فارس یافته بود و آن را به عربی درآورد. متأسفانه اصل پهلوی آن از دست رفته است، ولی ترجمهی عربی ابن مسکویه و برگردانی از عربی به فارسی توسط تقیالدین شوشتری از سدهی یازدهم هجری در دست است و بخشی از آن را نیز در همان سدهی یازدهم بهرام بن فرهاد بن اسپندیار یزدانی در کتابی با عنوان شارستان (چمن اول، ص 36-50) آورده که به کوشش سیاوحش بن اورمزد یار بن سیاوخش متخلص به آذری در سال 1223 یزدگردی (برابر 1855 م.) در بمبئی به چاپ رسیده است.
مآخذ عربی و فارسی، از جمله شاهنامه (یکم، 7/29 به جلو) کشف آهن و شناخت آهنگری و ساخت برخی از ابزار کار صنعتگران را نیز به هوشنگ نسبت دادهاند که در واقع همانگونه که ابداعات او در زمینهی کشاورزی، مربوط به زندگی و فرهنگ دهنشینیست، این کشفیات او نیز با زندگی و فرهنگ شهرنشینی مرتبط میگردد، ولی در این باره در متون کهنتر اشارهای نیست. با این حال جای گمانی نیست که گزارش مآخذ عربی و فارسی در این جا نیز حداقل به یک اصل کهنتر پهلوی برمیگردد.
بنابر آنچه گذشت میان گزارش هردوت دربارهی دیاکو و گزارش اوستا و متون پهلوی و عربی و فارسی دربارهی هوشنگ، چند وجه مشترک در هویت هوشنگ و دیاکو هست که مهمترین آنها را ما در سه نکته خلاصه میکنیم: 1- دیاکو به گزارش هردوت در زمان زندگی دهنشینی خود، سرکردهی مردم دِه بود و نام یا لقب دیاکو یعنی دهگان را باید از این بابت به او داده بوده باشند، و هوشنگ به گزارش متون عربی و فارسی که به متونِ از دست رفتهی پهلوی برمیگردد، در زمینهی کشاورزی ابداعاتی آورد و از این لحاظ محتملاً به او لقب دهگان داده بودند؛ 2- دیاکو به گزارش هردوت، و هوشنگ به گزارش اوستا و متون پهلوی و عربی و فارسی نخستین قانونگذار و نخستین پادشاه بودند و از این جا به هوشنگ لقب پَرَذاته (اوستا) یا پیشداد (پهلوی – فارسی) یا بیشداد و فیشداد (عربی) داده بودند (که محتملاً تا حدودی تقلید از نام و عنوان پادشاه آشور سارگن است به معنی «شاه قانون»)؛ 3- دیاکو به گزارش هردوت، و هوشنگ به گزارش اوستا و متون عربی و فارسی خانهسازی و زندگی شهرنشینی را رواج داد و از این جا به او نام یا لقب هَنوشیَنگه (اوستا) یا هوشنگ (پهلوی – فارسی) یا اوشهنج (عربی) داده بودند.
بخش تاریخ و فرهنگ خاور نزدیک، دانشگاه هامبورگ
منابع مقاله :
جریر طبری، تاریخ الرسل و السلوک، به کوشش دخویه (M.J. de Goeje)، بریل 1879-1881.
حمزهی اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالأرض و الأنبیاء، چاپخانهی کاویانی، برلین، بیتاریخ.
ابومنصور ثعالبی، تاریخ غررالسیر، به کوشش زتنبرگ (H.Zotenberg)، چاپ دوم، تهران 1936.
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، نیویورک 1366.
Herodot, Historian, libers. von A. Horaeffer, 3. Aufl. Stuttgart 1963( ترجمه آلمانی )
Avesta, Die heiligen Bucher derparsen, ubcrs. von F. Wolff, 2. Aufl. Berlin 1960. Zana-akdsih (Bundahisn), ed. Amklcsaria, Bombay 1956.
Bartholomae, Ch.yAltir. Worterbuch, 2. Aufl. Berlin 1961.
Justi, F. Jranisches Namenbuch, 2. Aufl. Hildeshcira, 1963.
Spiegel, F. Eranische Altertumskunde, 2. Aufl. Amsterdam 1971.
Wolff, F., Gloss or zu Firdosis Schahname, 2. Aufl. Hildesbeim 1965.
مجلهی ایران شناسی، سال هشتم.
/ج