مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (3)

وقتی که اینطور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی اینطور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینی‌اش و
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (3)

 مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (3)
 

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

حکومتهای مردمی و دستآورد آن

وقتی که اینطور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی اینطور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینی‌اش و حکومتی‌اش باز هست، باز اضافه اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان می‌دانند، پشتیبانشان هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و می‌زند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی می‌کند، مردم را می‌چاپد، خوب این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین می‌شوند. اگر دیدند که رؤسای مالیه، مثلاً، اینها یک قدری مالیات می‌گیرند یک قدری هم زیادتر از مالیات برای خودشان، یک قدری هم مأمورشان می‌رود چه می‌کند، مردم حتی‌الامکان مالیات نمی‌دهند؛ حتی‌الامکان بتوانند از زیربارش فرار می‌کنند. اما وقتی دیدند آنکه آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ دارایی‌شان، برای حفظ جانشان اینها دارند زحمت می‌کشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او محبت می‌کند، به او محبت می‎‌کند؛ آن وقت مالیتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها می‌دهد. جدیّت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همه مردم با هم، جدیّت بکنند که همه با هم خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود [در] یک مملکت اگر یک محیط برادری ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم می‌فرماید که مؤمنین اخوه هستند، برادر هستند، همه مؤمنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد، دیگر اینطور ناراحتیها و اینطور چیزها که باید بشود، نمی‌شود. (1)

در حکومت اسلامی فرمانفرمایی و فرمانبری نیست

از جمله تحولاتی که باید بشود و شما آقایان باید کوشش کنید، این است که به این کلمه «فرماندار» مغرور نشوید که شما فرماندارید. این کلمه فرماندار، مال وقتی است که فرمان باشد و فرمانبر باشد، و برادری نباشد و طبقه‌ای طاغوتی باشد، مردم دیگر فرمانبردار آنها، در صورتی که در اسلام مطرح نیست. آنهایی که سرتاسر کشور اسلامی را اداره می‌کردند، آن هم آن کشوری که از حجاز تا مصر، افریقا، عراق، ایران و همه این ممالک اسلامی که می‌بینید، اروپا هم یک مقداری‌اش تحت فرمان بود، مع ذلک اینطور نبود که معاملاتشان با رعیت، معامله فرمانفرما و فرمانبر باشد. خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) وضعشان با مردم مثل یکی از سایرین بود، یکی از اشخاص بود. نه یک منزل فرمانفرمایی داشتند و نه در محافل که بودند یک امتیازی بود که مردم ببینند که این بالا نشستن است و پایین نشستن، این مسائل مطرح نبود. بعضی از این عربها که از خارج می‌آمدند و وارد مسجد می‌شدند، پیغمبر را با سایرین نشسته بودند، وضع جوری بود که نمی‌شناختند که خوب، کدام یکی پیغمبر است و کدام یکی اصحاب، می‌پرسیدند که کدام یکی‌تان هست؟ برای اینکه وضع نشستن دَور بود و حتی حالا شما اینجا می‌بینید که یک پتو اینجا انداخته‌اند و یک اشخاصی هم اینطوری نشسته‌اند، که اگر یکی از خارج بیاید یک امتیازی قائل می‌شود، نبود. حضرت امیر- سلام‌ الله علیه- همان روزی که بیعت با وی کردند بیعت به خلافت رسول الله همان روز بیل و کلنگش را برداشت و رفت سراغ یک جایی که کار می‌کرد، خودش کار می‌کرد، دستش پینه داشت. وضع سردارها با این سردارهایی که حکومتهای بلاد بودند با مردم وضع، وضع فرمانفرمایی و فرمانبرداری نبوده است. وضع خدمت بوده است که فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. (2)

حکومت محرومان و مستضعفان، نعمت بزرگ الهی

خاصیت یک حکومت محرومین، مستضعفین و حکومت مردمی این است که هم مجلسش می‌فهمد مستضعفین و محرومین یعنی چه، هم حکومت و وزرا می‌فهمند که یعنی چه، هم رئیس جمهور و رئیس مجلس‌اش می‌دانند که این محرومیت یعنی چه؛ برای اینکه خودشان لمس کرده‌اند، خودشان لمس محرومیت را کرده‌اند؛ اینها می‌فهمند که ناداری یعنی چه و محرومیت یعنی چه. و لهذا خاصیتی که حکومت محرومین دارد چند چیز است که حالا من بعضی‌اش را عرض می‌کنم. یکی اینکه چون احساس کرده محرومیت را، به فکر محرومین می‌توانند باشند. می‌توانند که بفهمند که اگر راه اگر نباشد و این مریض در یک دهکده‌ای مریض بشود و بخواهند بیاورندش به شهر، چه مصیبت‌هایی هست، برای اینکه، راه نیست باید با الاغ مثلاً با اسب بیاورند. اینها می‌فهمند این یعنی چه، در ذهنشان این معنا می‌آید. اینها می‌فهمند که محرومیت از حیث بهداری و درمانگاه یعنی چه. اینها می‌فهمند که محرومیت از حیث آب و برق یعنی چه. اینها از باب اینکه خودشان لمس کرده‌اند این مسائل را، می‌تواند بفهمند. به خلاف آن قشری که سابق متکفل این امور بود نمی‌توانستند بفهمند. یعنی یک کسی که در مهد اشرافیت به اصطلاح آن وقت بزرگ شده است و از اولی که چشمش را باز کرده است با نوکر و کلفت و حشم و اینها روبرو بوده، این وقتی بزرگ شد خیال می‌کند همه چیز همین است. نمی‌تواند ادراک کند که یک طبقه‌ای هستند که نان ندارند، یک طبقه‌ای هستند که نمی‌توانند زندگی کنند. این یکی از خاصیت‌های حکومت محرومین و مستضعفین است. (3)

خوف نداشتن از قدرتها، ویژگی حکومت محرومان

یکی از خاصیت‌های بزرگش این است که اینها دیگر از قدرت‌ها نمی‌ترسند. خاصیت اعیانیت و اشرافیت به اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که نبادا از این مقام، پایین بیایم و نبادا یک لطمه‌ای به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این می‌شد که نسبت به زیردست‌ها ظالم و نسبت به بالا دست‌ها توسری خور باشد. یک نفر که نخست وزیر بود، وزیر بود و در تاریخ، در طول تاریخ از کسانی بود که متکفل امور کشور بود، نسبت به زیردستان با تمام معنا ظلم می‌کرد به حسب نوع البته ولی وقتی مواجه می‌شد با یک سفارتخانه خارجی، کمال ذلت را داشت. این خاصیت اشرافیت، به اصطلاح اشرافیت آن معناست که آنها داشتند، و خاصیت حکومت رفاه‌طلبان است که در مقابل سفارتخانه‌های خارجی ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین با کمال قلدری رفتار می‌کردند. از قراری که من شنیدم همین محمدرضا در اواخر سال جنایاتش وقتی که ایران قیام کرد و آن بساط را و آن نهضت را، انقلاب را بپا کرد و دیدند خارجی‌ها که نمی‌توانند این را دیگر اینجا نگه دارند، دیگر این عروسک به درد نمی‌خورد، گفتند از بعضی اشخاصی که نقل کردند که از خود آنها بودند و حاضرِ قضیه بودند که وقتی از طرف امریکا با او آمدند و گفتند که شما باید دیگر بروید، او که نشسته بود یک قلم دستش بود لرزید و قلم از دستش افتاد، این قدر عاجز بود؛ اما نسبت به ملت دیدید که چه کرد، حکومت محرومان این خاصیت را دارد که امروز اگر رئیس جمهور امریکا بیاید اینجا بخواهد به یک نفر از کارمندهای اداره، دولت ما یک درشتی بکند یک سیلی می‌خورد. در حکومت، حکومت‌های سابق تعقل نمی‌کردند که می‌شود یک سفارتخانه امریکایی با یک سفارتخانه شوروی را باهاش این رفتاری بکنند که در حکومت محرومین شد، تعقل این مطلب را برای آنها امکان نداشت. امروز خاصیت حکومت محرومین این است که خوف به دلشان راه نمی‌دهند. امریکا از آن طرف دریاها نشسته و فرمان می‌دهد بر حکومت‌های قلدری، همه فرمان می‌برند، حکومت ایران که حکومت مستضعفین است هیچ اعتنا به او نمی‌کند.
ایران حکومت مردم است، حکومت مردمی دیگر نمی‌تواند بترسد از اینکه امریکا چی می‌گوید. حکومت مستمندان است، حکومت مستضعفان است. اینها در دلشان خوف نیست به اینکه اگر چه بشود ما مقام‌مان را از دست می‌دهیم. مقام نیست تو کار، هیچ یک از اینها به فکر این نیستند که ما الآن یک مقامی دارم و مقام‌فروشی بکنند. و هیچ کدام هم یک زندگی اشرافی ندارند که بترسند از دستشان گرفته بشود. و چون حکومت ایمان است، خوف از شهادت هم ندارند. بنابراین، امریکا و امثال امریکا تصور نکنند که با یک کلمه‌ای که در سابق، زمان شاه و زمان رضاخان و محمدرضاخان می‌گفتند در اینجا اطاعت می‌شد، حالا هم آن هست. نخیر، حالا آن نیست. حالا اگر یک سفیری از شما نسبت به یک نفر از کارمندهای ما بخواهد یک جسارتی بکند غایت امر این است که او را بیرونش می‌کنند. اگر در همین جا تربیتش نکنند. حکومت، حکومت محرومین است، محرومین ترس ندارند از این امور، آن حکومت اشراف بود که تشر می‌زدید و آنها جا می‌خوردند. اینها حکومت توده است، توده مردم است. محرومین است، بازار است، خیابان است و کارگرانند و کشاورزان، حکومت مال اینهاست. یک همچو حکومتی، یک همچو بافتی که در حکومت ایران است امروز، این بافت جوری است که خوف تویش نیست. از چی بترسند؟ بترسند شهید می‌شوند؟ بسیارند، بسیاری هستند که آرزوی این کار را می‌کنند. بترسند مقام از آنها گرفته بشود؟ مقامی تو کار نیست تا گرفته بشود. بترسند نمی‌دانم پارک‌ها و نمی‌دانم دهات از آنها گرفته بشود؟ نه پارکی دارند، نه دهی دارند، این از خاصیت حکومت محرومین است که نه از این ابرقدرت می‌ترسد و نه از آن ابرقدرت می‌ترسد و از جنگ هم نمی‌ترسند. شما خیال می‌کنید که اگر در زمان سابق یک همچو جنگی پیش می‌آمد، وضع ایران این نحو بود که مردم بایستند و در جبهه و پشت جبهه بایستند و اینطور توی دهنی بزنند به امریکا؟ (4)

ناتوانی قدرتها در مواجهه با حکومتهای مردمی

اساس ادامه یک پیروزی و ادامه یک انقلاب در یک امری است که به نظر می‌آید در رأس امور واقع است و او اینکه دولت، مجلس و کسانی که در ارتش هستند و سپاه و همه اینها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند. اساس سلطه‌ای که بر کشورها و بر کشور ما از طرف غیرواقع شده است، افراد مرفه و کسانی که سرمایه‌های بزرگ داشته‌اند، یا قدرت برای حفظ خودشان و حیثیت خودشان در دست داشته‌اند، [می‌باشند]. مادامی که مجلس و ارگانهای دولتی و همه اینها و مردم از این طبقه متوسط و مادون متوسط تشکیل بشود، امکان ندارد که یک دولت بزرگی، یک قدرت بزرگی به هم بزند اوضاع را. همیشه این قدرتهای بزرگ در هر کشوری یک نفر را با او تفاهم می‌کردند که این یک نفر برای خودش و برای قدرتمندی خودش و برای سرمایه خودش فعالیت می‌کرد. او را می‌دیدند و ملت را می‌چاپیدند و به اصطلاح کدخدا را می‌دیدند و ده را می‌چاپیدند. هیچ وقت قدرتهای بزرگ مواجه با ملتها، اگر شدند نتوانستند کار خودشان را انجام بدهند و مواجه هم نشدند. هر وقت که می‌خواستند یک دولتی را یا یک سلطنتی را یا یک ریاست جمهوری را که بر وفق مرام آنها عمل نمی‌کرده از بین بردارند، در مقابل او یک قدرت دیگری می‌تراشیدند و با آن قدرت این قدرت را از بین می‌بردند. کار به دست ملت نبوده است و کار به دست طبقه متوسط و مادون متوسط نبوده است. (5)

سوءاستفاده قدرتهای بزرگ از روحیه قدرت‌طلبی مرفهین

اینکه این عمل را آنها انجام می‌دادند یک نکته روحی دارد و آن این است که انسان در باطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد؛ آمالش، آمالش غیرمتناهی است، وقوف نمی‌کند آمال انسان و وقتی که این طور است، اگر انسان اسیر همین آمال غیرمتوقف بشود و ببیند که یک ابرقدرتی این آمال او را و آن خواستهای مادی او و آن قدرت او را و سلطه او را بر ملت خودش حفظ می‌کند، او دیگر در بند این نیست که برای ملت کار بکند؛ برای اینکه، از طبقه مرفه است و از طبقه قدرتمند است، و قدرتمندی هم و همین طور حب مال و جاه هم حدی ندارد، مرزی ندارد. آن برای حفظ قدرت خودش و پشتوانه‌ای که دارد، برای این حفظ قدرت با ملت آن می‌کند که همه حیثیت ملت و گنجینه‌های ملت را در دسترس او قرار بدهد، یک سهم ناچیزی هم برای خودش بگیرد. الآن شما ملاحظه می‌کنید که قدرتهایی در دنیا هست از حیث مال که اگر اموالشان را تقسیم بکنند به این 36 میلیون جمعیتی که ما داریم، اگر یک نفر از آنها اموالشان را تقسیم بکند، تمام افراد این 36 میلیون مرفه می‌شوند و از طبقه باصطلاح خودشان بالا می‌شوند. یک نفر از آنها اینطور است، لکن همان آدمی که دارایی او به این اندازه بود، از این آدمی که درویش سر محله است حرصش به دنیا بیشتر بود، حرصش به مال بیشتر بود و بیشتر می‌خواست جمع بکند. هرچه مال اضافه بشود حرص انسان اضافه می‌شود. هرچه قدرت اضافه بشود حرص انسان به قدرت، اضافه می‌شود. (6)

میدان ندادن به افراد مرفه برای استضعاف ملت

اگر مهذب نباشد انسان، آن قدرت را برای خودش به کار می‌گیرد. وقتی برای خودش به کار گرفت دولتهای بزرگی که هستند، ابرقدرتهایی که هستند یک همچو آدم قدرتمندی را پیدا می‌کنند و این آدم قدرتمند را به او بال و پر می‌دهند و این را به مقام می‌رسانند تا اینکه ملت را استضعاف کند و ذخایر ملت را بچاپد. شما ملاحظه وضع این پنجاه سال، یک قدری بیشتر را هم بکنید که انتخاب کردید خارجیها و بعد هم این مطلب را خودشان گفتند که رضاخان را انتخاب کردند و به او قدرت دادند و قدرت آنطور دادند که تمام این ملت را به استضعاف کشانید و حکومت جبار خودش را بر اینها قرار داد، و مردم را از همه چیز ساقط کرد و یک نفر بود. آنها آن یک نفر را دمش را می‌دیدند و کارهایشان را انجام می‌دادند و بعد از او هم محمدرضا را گذاشتند با آن همه افرادی که اطراف او بودند، و همه‌شان از آنها بودند که طبقه بسیار مرفه و خوشگذران و بالا و بالاها به اصطلاح آنها. باید ما متوجه باشیم، ملت ما متوجه باشند که وقتی که مجلسشان یک مجلسی است که از طبقه متوسط است و توی این مجلس آن «دوله»ها و «سلطنه»ها و «سلطنتی»ها را نداریم و در دولت هم آنطور دولتهایی که افراد مرفه سرمایه‌دار کذا باشند نداریم، در ارتش هم آن افراد سپهبد و کذایی که املاک بی‌اندازه داشتند و آپارتمانهای چندین طبقه داشتند نداریم، این مملکت محفوظ می‌ماند. آن روزی که هر یک از شماها را ملت دید که دارید از مرتبه متوسط می‌غلتید به طرف مرفه و دنبال این هستند که یا قدرت پیدا بکنید یا تمکن پیدا کنید، مردم باید توجه داشته باشند و اینطور افرادی که بتدریج ممکن است یک وقت خدای نخواسته پیدا بشود، آنها را سرجای خودشان بنشاند. اگر ملت می‌خواهد که این پیروزی تا آخر برسد و به منتهای پیروزی که آمال همه است برسد، باید مواظب آنهایی که دولت را تشکیل می‌دهند، آن که رئیس جمهور است، آن که مجلس هست، مجلسی هست، همه اینها را توجه بکنند که مبادا یک وقتی از طبقه متوسط به طبقه بالا و به اصطلاح خودشان مرفه به آن طبقه برسد. بدانید که اگر دولت اینطور باشد و اگر ملت اینطور باشد، و اگر مجلس و امثال اینها اینطور باشد، اگر یک قدرتی بخواهد هجمه کند به اینجا، مواجه با سی میلیون جمعیت هست و نخواهد توانست؛ نمی‌تواند آن وقت پیدا کند یک کسی که قدرتمند باشد و آن قدرتمند را وادار کند که ملت را به استضعاف بکشند و بچاپند ملت را برای آنها، تاریخ همین طور بوده. مادامی که این ملتها در بینشان افرادی پیدا نشده است که به آن مرتبه برسد در بین آنها که قدرت مالی یا قدرت دیگرش زیاد بشود و به مردم حکومت کند، نمی‌توانند آنها این ملت را از بین ببرند و حکومت بر آنها کنند. و بالاخره یک وقت یک ابرقدرتی مواجه با یک نفر، دونفر، صد نفر، پانصد نفر هست که آنها را سیر می‌کند و آنها به جان مردم می‌افتند و خودش هم کنار می‌نشیند و حکومت بالاتر را خودش دارد، حکومت پایینتر را به این آدمی که، یا این آدمهایی که در این کشور هستند واگذار می‌کند. اساس استضعاف ملتها از خودشان و از قدرتمندان بین خودشان بوده و شما شکر کنید که یک همچو مجلسی دارید که از طبقه مرفه توی آن هیچ نیست. آن طبقه‌ای که اگر مالش را تقسیم کند بین ملت ما، ملت ما ثروتمند می‌شود، ندارید حالا. در دولت هم ندارید یک همچو ثروتمندانی و یک همچو قدرتمندانی، ندارد دولت یک همچو قدرتی. رئیس جمهور یک همچو قدرتی که بتواند یک چیز انحرافی را به ملت تحمیل کند، یک همچو مجلسی نداریم که بتواند یا بخواهد یک امر انحرافی را تصویب کند و دولت هم مجری او باشد. مادامی که این حد متوسط محفوظ است این جمهوری محفوظ است و امکان مقابله نیست مابین قدرتهای بزرگ با همچو دولتی؛ بخواهد کودتا کنند، با کی کودتا کنند؟ بخواهند از خارج وارد کنند، مواجه با کی می‌شوند؟ مواجه با یک ملتی می‌شوند که همه‌شان از این طبقه‌ای هستند که این نهضت را به پیش بردند و با آن قدرت و با آن عظمت به پیش بردند. آنها مطالعه امور را می‌کنند و اقدام می‌کنند. آنها الآن درصدد اینند که در بین خود این مردم یک بساطی درست کنند و اختلافاتی درست کنند و بعد تو این اختلافات یک نفر پیدا بکنند که آن، آن نفری که پیداست، در یک طرف واقع بشود و آنها هم به او قدرت بدهند، تا آنکه کم کم با قدرت داخلی، این کشور کم کم ضعیف بشود، و مردم روحیه‌شان ضعیف بشود و بعد تقدیم کنند به آنها. تا کشور ما این مقام را دارد که بحمدالله از آن طبقه مرفه بالایی که امور را در دست گرفته‌اند مبرَّی هست. و امور کشور ما به دست امثال شماها و امور کشور ما به دست امثال این «رئیس جمهور»ها و «رئیس مجلس»ها و «نخست وزیر»ها و وزرا و وکلا هست، شما مطمئن باشید که نخواهد توانست یک قدرت خارجی این پیروزی را از بین ببرد. (7)

ارائه الگوی مردمی بودن نظام برای صدور انقلاب

ما که می‌گوییم انقلابمان را می‌خواهیم صادر کنیم به همه کشورهای اسلامی، بلکه به همه کشورهایی که مستکبرین بر ضد مستضعفین هستند، می‌خواهیم یک همچو وضعیتی پیش بیاوریم که دولت یک دولت زورگوی جبار آدمکش امثال ذلک نباشد و ملت یک ملتی نباشد که دشمن با دولت است. ما می‌خواهیم بین ملتها و دولتها آشتی بدهیم. دولتها اگر توجه بکنند و یا مطالعه کنند وضع ایران را و ببینند ملت ایران با دولت چه وضعی دارد، گمان ندارم که آنها تحت تأثیر واقع نشوند. البته قلمهای مسموم خارج، قلمها و نوشته‌ها و مطبوعات خارجی، رسانه‌های گروه خارجی، همه بر ضد ایران و بر ضد دولت و ملت ایران تبلیغات می‌کنند، لکن شما که داخل این کشور هستید، می‌دانید که تبلیغات آنها برای چه هست. برای این است که این ملت و دولت با هم شده‌اند. وقتی ملت و دولت باهم شد، قشرهای روحانی و قشرهای دانشگاهها و سایر قشرها، ارتشی و اشخاصی دیگر همه با هم هستند و همه یک فکر می‌کنند، البته منافع ابرقدرتها دیگر نمی‌شود تأمین بشود، یک حکومتی نمی‌آید روی کار که برای یک ابرقدرتی یک کلمه بگوید، اگر یک وکیلی، یک نخست وزیری، یک کلمه راجع به منافع ممالک دیگر، منافع اجنبیها حرف بزند، همین ملت است که در مقابلش می‌ایستد و نمی‌گذارد. ما میل داریم که همه ممالک اسلامی، همه کشورهای اسلامی، همه کشورهای مستضعفین دنیا اینطور بشود که یک جمعیت باشند. در بین خود این جمعیت و در بین همین جمعیت، نخست وزیر، رئیس جمهور، مجلس، افراد دیگری که در بنگاههای دولتی هستند، تعیین بشوند تا آسیب‌بردار نباشد. (8)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 237 تا 238.
2. همان، ج9، ص 116 تا 117.
3. همان، ج18، ص 28 تا 29.
4. همان، ص 29 تا 30.
5. همان، ج16، ص 19 تا 20.
6. همان، ص 20.
7. همان، ص 20 تا 23.
8. همان، ج13، ص 95 تا 96.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط