فتح ایران به دست عرب

از زمانی که خسروپرویز نامه فرستاده‌ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پاره کرد تا زمانی که مسلمانان به صورت جدی امپراتوری ساسانی را تهدید کردند کم‌تر از 20 سال فاصله شد اما در این مدت همه چیز تغییر کرده بود.
چهارشنبه، 29 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فتح ایران به دست عرب
 فتح ایران به دست عرب

 

نویسنده: علی غفوری




 

حمله اعراب به ایران

از زمانی که خسروپرویز نامه فرستاده‌ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پاره کرد تا زمانی که مسلمانان به صورت جدی امپراتوری ساسانی را تهدید کردند کم‌تر از 20 سال فاصله شد اما در این مدت همه چیز تغییر کرده بود. شاهنشاهی ایران در اثر کشمکش‌های طولانی با رُم تضعیف شده و تغییر مداوم پادشاهی و جامعه طبقاتی بی‌رحم هم مزید علت شد تا بزرگ‌ترین دولت سیاسی آن زمان آماده فروپاشی باشد. از آن طرف اعراب مسلمان علاوه بر تشکیل یک واحد متشکل نظامی با بهره‌گیری از فرماندهی مناسب به سرعت در حال توسعه بودند.

جنگ زنجیر

ابوبکر که پس از پیامبر به خلافت رسید، در دوازدهم هجری برابر با 633 میلادی زمان را برای نبرد با ایران آماده دید. وی مرد قدرتمند عرب، خالدبن ولید، را مأمور حمله کرد.
خالد در حرکت خود به سمت ایران ابتدا در جنوب بصره با قوای هرمز سردار ایرانی درگیر شد و در نبردی تن به تن وی را کشت و اعراب نیز سپاه وی را از بین بردند. اعراب در درگیری دیگری به طور هم زمان سپاه کمکی ایران به سرداری قارن را نیز درهم کوبیدند و جنگ سلاسل یا زنجیر سبب اولین برتری اعراب مسلمان به قوای ایران شد.
اعراب در ولجا نیز (نزدیک مصب دجله و فرات) شکستی دیگر نصیب سپاه ایران کردند.

جنگ اولیس

اولین برخورد جدی در برابر سپاه خالد در «اولیس» در نزدیکی فرات روی داد. سپاهیان عرب تحت فرمان ایران و سپاهیان ایران در این نبرد به شدت در برابر نیروهای خالد مقاومت کردند تا آن جا که خالد قسم خورد آب رودخانه را از خون آن‌ها قرمز کند و پس از پیروزی نیز با کشتن اسرار سعی کرد که این قسم خود را عملی کند و سر صدها اسیر را برید.
خالد سپس پیشروی خود را به سوی فرات ادامه داده و پس از گرفتن شهر انبار در نزدیکی بابل تقریباً جنوب بین‌النهرین را از دست ایران خارج کرد. اما سپس به دستور ابوبکر برای دخالت در نبرد اعراب و رُم موقتاً جنگ با ایران را کنار گذاشت.

قدرت گرفتن عمر

ابوبکر که مردی ملایم بود ابتدا سبب خوشحالی ایرانیان و رُمی‌ها شد اما بعدها پس از بیماری و روی کار آمدن عمر (که مردی جنگجو بود) پی بردند که زنده بودن ابوبکر برای آن‌ها بهتر بوده است.
در همین زمان یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، برای پایان دادن به پیشروی اعراب رستم فرخزاد را مأمور سرکوبی دشمنان ایران کرد. رستم که سرداری بزرگ و پرقدرت بود سپاهی عظیم گردآورد و آن را به دو قسمت تقسیم کرد. بخشی از آن را به نرسی و بخشی از آن را به جاپان سپرد.
عمر که از عزم ایرانیان برای «مقابله» با خبر شده بود در مدینه بر منبر رفت و از مردم کمک خواست و ابوعبیده بن ثقفی را با لشکری بزرگ به سمت ایران فرستاد.

جنگ پل

مثنا، سردار عرب که جانشین خالد شده بود، پس از چند نبرد با ایرانیان به دلیل قلت نیرو مجبور به عقب‌نشینی و منتظر نیروهای اعزامی از مدینه شد. پس از رسیدن ابوعبیده سپاه عرب از فرات گذشته و به جنگ بهمن جادویه، سردار ایرانی، رفتند.
در این جنگ جادویه از سی فیل جنگی استفاده کرد و نبردی سخت درگرفت که ابوعبیده در آن کشته شد و تنها پایداری مثنا سبب شد تا لشکر عرب کاملاً از هم نپاشد. اعراب سراسیمه به اولیس عقب نشستند و بهمن به اشتباه از تعقیب آن‌ها صرف‌نظر کرد.

نبرد بوایب

به دستور عمر سرداری سپاه به مثنا سپرده شد و اعراب پس از رسیدن نیروهای کمکی در رمضان سال سیزدهم هجری (634 میلادی) با نیروهای ایرانی در نزدیکی کوفه محلی به نام بوایب نبردی سخت را آغاز کردند. نیروهای طرفین در این نبرد بسیار مردانه جنگیدند و مردان مهرویه سردار ایرانی، در اثنای جنگ کشته شد و مثنا نیز زخمی کاری برداشت (که در اثر آن چند هفته بعد فوت کرد) اما در نهایت ایران شکست خورده و از سپاه ایران تقریباً کسی زنده نماند.

نبرد قاسیه

در 636 میلادی برابر با چهاردهم هجری رستم فرخزاد بدون فوت وقت در حال مهیاکردن سپاه عظیم 120 هزار نفری بود و این مسئله دور از چشمان عمر باقی نماند. وی نیز بیکار ننشست و سپاهی 30 هزار نفری را به فرماندهی سعدبن ابی وقاص مأمور حمله به ایران کرد این سپاه متشکل از بهترین جنگاوران عرب و مردان رزم‌دیده شامی بود که اخیراً از نبرد با رُم فاتحانه بازگشته بودند.
سپاه دو طرف در قادسیه (در 30 کیلومتری کوفه امروزی) در برابر هم صف‌آرایی کردند. در این جنگ که از نبردهای تعیین‌کننده‌ی تاریخ به شمار می‌آید در ابتدا فیلان ایرانی سواران عرب را وادار به عقب‌نشینی کردند اما پس از آن تیراندازان عرب فیلان را از سر راه برداشتند با ورود نیروهای امدادی سوری به صف اعراب قدرت آن‌ها مضاعف شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ایران را شکست دادند در این زمان تلفات ایران 10 هزار نفر و تلفات اعراب 2 هزار نفر ذکر شده است.
اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نیز سپاه ایران نتواند استراحت کند و از طرفی زخمی‌شدن فیل‌های ایرانی نیز آرایش اردوی ایران را برهم زد.
در روز چهارم آن چه که شکست قطعی را نصیب ایران کرد برخاستن توفان خاک به سمت نیروی ایران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از این سپاه ایران از هم پاشید و درفش کاویانی به دست اعراب افتاد. در این نبرد هزاران سرباز ایرانی نیز در رودخانه غرق شدند و تلفات سنگین ایران موجب برتری نظامی اعراب در منطقه میانرودان شد.

نبرد مدائن

عمر سعد دو ماه بعد بر سر دروازه پایتخت ساسانیان بود. تیسفون با گنج‌های بزرگش اکنون روبه روی اعراب قرار داشت. سربازان عرب اکنون به حدود 60 هزار نفر افزایش پیدا کرده بود اما در این جا اتفاق عجیب، ترس و فرار یزدگرد بود. تا این زمان در جنگ‌های اعراب و ایران هنوز اتفاق قریبی نیفتاده بود و ایرانیان نیز مردانه مقاومت کرده بودند اما چون پایداری و سرسختی اعراب بیش‌تر بود عاقبت در هر معرکه‌ای فاتح می‌شدند چنان که دولت رُم نیز در همین زمان علی‌رغم مقابله قدرتمندانه مجبور به عقب‌نشینی گام به گام شده بود اما این که چرا یزدگرد تیسفون را بدون مبارزه رها کرد سؤال‌برانگیز است و جانشین او فرخ هرمز، برادر رستم، نیز علی‌رغم چند مبارزه محدود در بیرون قلعه عاقبت این شهر افسانه‌ای را به تازیان واگذار کرد.

جنگ نهاوند

یزدگرد که به ری عقب نشسته بود تصمیم گرفت برای آخرین بار شانس خود را بیازماید بنابراین با فرستادن سفیر به کلیه استان‌های باقی‌مانده ایران از آن‌ها خواست تا برای وی نیرو بفرستد. به زودی از خراسان، سیستان، بلخ، اصفهان، فارس، کرمان و آذربایجان نیرو جمع شد و 150 هزار سرباز ایرانی در نهاوند به فرماندهی فیروزان، سردار پیر ایران، گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بیش از 30 هزار سرباز گردآورند. به گفته برخی مورخان عرب ایرانیان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آن که اعراب با حیله‌گری، خود را در حال عقب‌نشینی نشان دادند ایرانیان از اردو بیرون آمده و ناگهان خود را با اعراب آماده به جنگ دیدند. اگرچه در این نبرد در اثر پایداری اعراب ایرانی‌ها شکست خوردند اما به نظر می‌رسد باید نسبت به مقدار نیروهای طرفین شک کنیم چرا که هیچ‌گاه 150 هزار سرباز از ترس قوایی در حد یک پنجم خود به شهری پناه نمی‌برند مضافاً آن که این سپاه برای پس گرفتن نواحی تسخیرشده گرد آمده بود. بنابراین نیروی مذکور حداقل باید قدرتی در حد نیروی اعراب یا کم‌تر از آن‌ها باشد که ابتدا عقب‌نشینی و پناه به قلعه را انتخاب می‌کند. (622 میلادی)
در هر حال شکست نهاوند سبب سقوط سایر ولایات ایران به دست اعراب می‌شود.

بررسی نتایج جنگ‌های اعراب و ایران

اعراب مسلمان طی مدت کوتاهی طومار دو قدرت بزرگ دنیا را جمع می‌کنند اما شکست ایران اهمیت بیش‌تری از شکست رُم داشت که تنها ولایات آسیایی و آفریقایی خود را از دست داد. ایران در آن زمان حداقل دو برابر خاک فعلی خود وسعت داشت و سقوط کامل آن در کم‌تر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ایران، بین‌النهرین و آسیای میانه نفوس بسیار زیادی وجود داشت و پیوستن آن‌ها به اعراب سبب قدرت گرفتن این نیروی تازه از راه رسیده شد.
اما شکست‌های ایران از اعراب را نباید فقط به حساب سستی رزمندگان ایرانی گذاشت چرا که سربازان مذکور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتی در عذاب بودند و از سوی دیگر اعراب تازه مسلمان نیز با انگیزه بوده و خود را در هر صورت برنده جنگ‌ها می‌دانستند.
مرحوم دکتر احمد حامی نویسنده کتاب‌های متعدد تاریخی در کتاب خود به نام مهر می‌نویسد: «جنگ‌های اعراب و سپاهیان ساسانی نه پیروزی اعراب و نه شکست ایرانیان بود بله پیروزی مردم ستم کشیده و رنج‌دیده و انتقام‌جوی ایران و ایمان مسلمانان بود. سربازان ایرانی جنگ نکردند زیرا چیزی نداشتندکه برای نگه‌داری از دست بدهند آن‌ها خواستشان این بود که شکست بخورند تا جامعه طبقاتی ساسانیان برافتد و رنجشان به پایان برسد.»
حامی برای سخنان خود دلایل منطقی نیز می‌آورد: یکی آن که باقی‌مانده پیروان مانی و مزدک به عربستان رفته و مسلمان شدند و همان‌ها بیش‌ترین اثر را بر آشفتگی فکری سربازان و مردم ایران و شوراندن آن‌ها علیه جامعه طبقاتی داشتند همین امر سبب شد تا شورش‌های متعدد داخلی قوای نظامی ایران را ضعیف کند و حتا سربازان، فرماندهان خود را بکشند.
حامی به درستی ذکر می‌کند که سپاهیان عرب برای فتح شهرهای بزرگ ایران کافی نبوده‌اند چرا که در تواریخ شمار آن‌ها همواره 20 یا 30 هزار نفر بوده حال آن که ایران در قرن هفتم میلادی حداقل از 100 شهر آباد برخوردار بوده بنابراین متصور است که شهرها به دست خود مردم سقوط می‌کرده و سپس چپاول می‌شده است.
استاد حامی در کتاب خود تضادهای بسیار جدی را از بین تاریخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بیرون کشیده و کلاً آن‌ها را رد کرده است. از جمله آن که درباره‌ی جنگ قادسیه معتقد است، صحرای قادسیه در جنوب نجف اصلاً جای نبرد 150 هزار سرباز را نداشته و یا دژهای قدیمی با گنجایش بسیار کم بوده و هرگز نمی‌توانسته شاهد مبارزه ده‌هزار سرباز باشد.
درباره نبرد نهاوند نیز اطلاعات بسیار خوبی به ما می‌دهد. وی می‌گوید: «در ده نهاوند جا برای جنگیدن چند هزار نفر نیز نیست چه برسد به مبارزه 180 هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقی به شمال باختری کشیده شده و رودی که در آن روان است به گاماسب می‌ریزد و کوه‌های سر به فلک کشیده نهاوند را چون دژی در میان خود گرفته‌اند.»
به گفته‌ی حامی، اعراب هرگز در جنگ‌های کوهستانی موفق نبوده‌اند و پا پیش نمی‌گذاشتند بنابراین در این نبرد نیز قاعدتاً یا نبرد در این ابعاد نبوده و یا آن که برتری عددی اعراب بسیار قابل توجه بوده است نه آن که 150 هزار نفر در شهری «حصاری» شوند و 30 هزار عرب که به نبرد در بیابان و زمین صاف عادت کرده‌اند آن‌ها را تعاقب کنند.
البته در مجموع تفاوتی در اصل ماجرا نیست. حکومتی در ابعاد حکومت ساسانی ظرف ربع قرن به کلی از هم پاشید و مجموعه تضادهای درونی آن در کنار پیشروی اعراب مسلمان بزرگ‌ترین واقعه تاریخی قرن هفتم میلادی را رقم زد.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط