نویسنده: رضا بیطرفان
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده
قرن سیزدهم میلادی آغازی بر مسافرت های اروپاییان به شرق بود. هرچند که آنها پیش از آن زمان هم به شرق آمده بودند اما تعداد ایشان در این دوره بسیار زیاد شد. انگیزه آنها از این مسافرت ها بسیار متفاوت بود اما نتایج حاصل از آن چشمگیر و قابل توجه بوده است. گزارش های به جا مانده از این سیاحان در تحلیل تاریخ حکومت هایی که به قلمروی آنها وارد شدند بسیار مهم است.حاکمان یکی از طبقات مورد توجه برای سفرنامه نویسانی بود که در این دوران به ایران آمدند. در این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی به بررسی نگاه سفرنامه نویسان به جایگاه حکومت و حاکمان می پردازیم.
کلید واژه ها: مسلمانان، فرهنگ سیاسی، حاکمان، سفرنامه نویسان.
مقدمه
طبقه حاکمان و خلقیات و رفتار ایشان همواره مورد توجه سیاحانی بوده که وارد قلمروی حکومت های مختلف می شدند. سفرنامه نویسان مدت کوتای در سرزمین ها به سر می بردند و گزارش های آنها تصویر دقیقی از حکومت ها به دست نمی دهد. با وجود این، آنها به دلیل عدم وابستگی به حکومت ها، بدون ترس و تعصب درباره وضع کشورها می نوشتند. بسیاری از چیزهایی که برای مردم یک منطقه عادی بود، از نگاه ایشان قابل ذکر و ثبت بود.فرهنگ سیاسی حاکم بر قلمروی مسلمانان و جایگاه مردم در نظام سیاسی حاکم را می توان از مطالعهی گزارش سیاحان فهمید. مشارکت سیاسی مردم و رضایت از حاکمان و اقدامات آنها در جهت رفاه مردم و ...از مواردی بوده که همواره مورد توجه سیاحان به شمار می رفته است. اغلب سفرنامه های مهم این دوران در این بررسی مورد استفاده قرار گرفته اند و سفرنامهی مارکوپولو به جهت تأکید بیشتر بر مسائل اقتصادی و آداب و باورهای عامیانه در میان سفرنامه های مورد نظر ما قرار نگرفته است. همچنین باید گفت که سفرنامهی ابن بطوطه بیشترین اطلاعات را در مورد طبقه حاکمان در قلمروی اسلامی به دست می دهد. در این مقاله ابتدا به معرفی سفرنامه های این دوران پرداخته شده و سپس به مهمترین مؤلفه های موجود درباره حاکمان و ساختار سیاسی حکومت ها می پردازیم.
1.معرفی سفرنامهها
در فاصله سالهای 616 تا 907 ق یعنی از زمان حمله مغول تا ظهور صفویه، جهانگردان چند سفرنامه مهم را به رشته تحریر درآوردهاند. مشهورترین این سفرنامهها عبارتند از: سفرنامه سفرنامه ابنبطوطه، سفرنامه کلاویخو و سفرنامه ونیزیان. در ادامه به معرفی این سفرنامهها میپردازیم.سفرنامه ابنبطوطه
سفرنامه ابنبطوطه نتیجه سفرهای طولانی ابنبطوطه، سفرنامهنویس برجسته جهان اسلام در قلمرو حکومتهای مسلمان و غیرمسلمان است. ابنبطوطه از اهالی طنجه در مراکش و مالکیمذهب بود که در سفر اندلس ابنجُزَیّ، از فضلای آن دیار را دیده و شناخته بود و «به فرمان سلطان ابوعنان(749 تا 759ق) پادشاه مغرب، ابن بطوطه آنچه در سفرهایش دیده بود برای ابن جُزَیّْ املا نمود و وی پس از پایان آن در 756 ق به تلخیص و تهذیب آنها مبادرت ورزید و عنوان کتاب را "تحفهی النظار فی غرائب الامصار و عجایب الاسفار" نهاد» (موحد، 1378: 20) این سفرها در سال ۷۲۵ ق آغاز میشود و در سال ۷۵۴ ق پایان مییابد و حدود سیسال به طول میانجامد. ابنبطوطه در طی مسافرتش بسیاری از مناطق آسیا، آفریقا و قسمتی از قاره اروپا را از نزدیک مشاهده کرده است. چنانکه گفتهاند: «ابنبطوطه از جمله سفرنامهنویسانی است که مبنای کار خود را بر صداقت قرار داده و اگر پارهای مواقع به ذکر ماجرایی مجبور شده که در صحتش تردید داشته، به نقل قول پرداخته تا در درست و نادرست بودنش مسئولیتی نداشته باشد» (فاروقی، 1361: 29). پس از انتشار سفرنامه ابنبطوطه، بسیاری انتقادات شدیدی از او داشتند.بنابه گفته یکی از پژوهشگران، سفرنامه ابنبطوطه را میتوان دارای دو بخش دانست: «جزء اول شامل گزارش سفر از آغاز تا هنگام ورود به هندوستان (725 تا 734 ق) میشود و جزء دوم بقیه داستان تا پایان سفر را در بر میگیرد. مراحل این سفر عبارتند از:
بخش اول: افریقای شمالی، مصر، فلسطین، سوریه تا مکه.
بخش دوم: عراق، خوزستان، لرستان، اصفهان، شیراز، بازگشت به مکه.
بخش سوم: یمن، سومالی، زنگبار، خلیج فارس، بازگشت به مکه.
بخش چهارم: مصر، سوریه، آسیای صغیر تا دریای سیاه.
بخش پنجم: کریمه، استانبول، روسیه، بلاد قبچاق تا خوارزم.
بخش ششم: ترکستان، خراسان، افغانستان تا مرز هندوستان.
بخش هفتم: هندوستان.
بخش هشتم: مالابار، بنگال، جزایر مالادیو، سیلان، مالزی، شرق دور و چین.
بخش نهم: بازگشت از راه جنوب هند، هرمز، شیراز، اصفهان، بغداد، شام، مصر، مکه تا فاس.
بخش دهم: سفر به اندلس و بازگشت به فاس.
بخش یازدهم: سفر به افریقای غربی، صحرا، امپراتوری مالی، تکدا، بازگشت به فاس» (موحد، 1378: 26 و 27).
در یک تقسیمبندی دیگر جوامعی را که ابنبطوطه از آنها دیدن کرد از نظر اسلام و مسلمانی بر سه گروه میتوان تقسیم کرد: «اول جامعههایی که اسلام دین اکثریت مطلق مردم بود و طبعاً حکومت را هم مسلمانها در دست داشتند مانند کشورهای عربی و ایران؛ دوم جامعههایی که پیروان اسلام در آنها اقلیتی به شمار میآمدند و حکومت به دست غیرمسلمانها بود مانند کشور چین و حکومتهای محلی در سواحل جنوبی هندوستان و سیلان؛ سوم جامعههایی که اکثریت مردم آنها غیرمسلمان بودند ولی حکومت را مسلمانها در دست داشتند مانند هندوستان و بلاد معبر و بنگاله» (موحد، 1378: 290).
سفرنامه کلاویخو
سفرنامه کلاویخو کتابی است که یکی از مقربان دربار هنری سوم، پادشاه اسپانیا، به نام روی گنزالس کلاویخو (Ruy.gonzales.declavijo) نوشته است. پس از بازگشت اولین فرستادگان هانری سوم پادشاه کاستیل از دربار تیمور، هیئت دیگری با هدایای زیادی از سوی هانری به دربار تیمور فرستاده شد که کلاویخو نیز در همین گروه بود. آنها 22 می 1403 م از بندر سانتاماریا در نزدیکی قادس، حرکت میکنند و در اواخر اکتبر به قسطنطنیه میرسند. در آوریل 1404 م به طرابوزان وارد میشوند و اولین بار در 8 سپتامبر 1404 م به حضور تیمور میرسند که به سن کهولت رسیده بود. در اواخر نوامبر، مأموریت آنها به پایان میرسد و در این زمان تیمور فوت کرده بود و پس از هفتماه سرگردانی در قلمرو تیمور در 17 سپتامبر 1405 در طرابوزان سوار کشتی میشوند. آنها در 22 مارس 1406 م بعد از سهسال دوری به کشور خود میرسند و این سفرنامه شرح کاملی از سفارت کلاویخو در این سهسال است.
این سفرنامه نویس از آنجا که نظری دقیق و تیزبین داشته بسیاری از امور را چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر اداری و سیاسی دریافته و ثبت کرده و نگارنده آن را به صورت خاطرات روزانه نوشته است. لازم به یادآوری است که این سفرنامه یکی از قدیمترین سفرنامهها به زبان اسپانیولی است که بیش از یک قرن پس از آنکه مارکوپولو نحوه مسافرت خود به آسیای مرکزی را در سفرنامهاش بیان داشته، نوشته شده است.
سفرنامههای ونیزیان
سفرنامههای ونیزیان شامل شش سفرنامه است که توسط چهار سفیر ونیزی (جوزافا باربارو، آمبروزیو کنتارینی، کاترینو زِنو و ماریا آنجوللو) و یک بازرگان (وینچنتود الساندری) نوشته شده است. نویسندگان سفرنامههای ونیزیان در فاصله سالهای حکومت اوزون حسن آققوینلو (856 تا 882 ق) تا سالهای سلطنت شاه طهماسب صفوی (930 تا 984 ق) به ایران آمدهاند. انگیزه اصلی مسافرت آنها، (به جز آنجوللو و بازرگان ونیزی)، دلیل سیاسی بوده تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری کنند. سه سفرنامه باربارو، زنو و کنتارینی به بحث درباره اوزون حسن و وقایع دوران حیات او اختصاص دارند. کنتارینی و باربارو شرح ماجراهای سفر خویش را در سالهای 1476 و 1477 م به پایان میبرند.جوزافا باربارو در فوریه 1473 م همراه با حاجیمحمد عازم تبریز شد. در جریان حمله کردها به آنها در کردستان و مرگ حاجیمحمد، باربارو در 1474 م با حالی زار و دستی تهی وارد تبریز میشود؛ ولی اوزون حسن از او به گرمی استقبال میکند. مردی موشکاف و بصیر بوده که طی سفرهای اول خود به شرق با زبانهای ترکی و پارسی آشنایی کافی یافته است. سفرنامه باربارو مطابق دو سفر او به شرق، به دو بخش تقسیم میشود. ولی تعیین زمان دقیق مسافرت او مشکل است. بخش اول سفرنامه او، شامل سفر وی به تانا، تلاش بینتیجه او و همراهانش جهت دستیافتن به گنج را بازگو میکند. بخش دوم این سفرنامه نیز درباره ایران است.
کاترینو زنو از نجبای ونیز و زنش یکی از خواهرزادگان ملکه دسپینا خاتون همسر اوزون حسن بوده است. او نیز مأموریت داشته از وضع سپاه اوزون حسن و درآمد سرزمین او، روابطش با همسایگان و... اطلاعاتی گردآوری کند. با حضور کاترینو در تبریز، اوزون حسن سفیری به نام حاجی محمد به ونیز میفرستد. در همین زمان نبردی میان محمد فاتح و اوزون حسن در میگیرد و اوزون حسن شکست میخورد. کاترینو در پایان مأموریتش با وضع رقت باری خود را به ونیز میرساند.
آمبروزیو کنتارینی فرزند مستر بندتّو بوده که از سوی فرمانروای ونیز در شورای پرگادی به سفارت در دربار اوزون حسن پادشاه ایران منصوب میشود. مأموریت او به سبب راه دراز پرخطری که در پیش داشته سخت و دشوار به نظر میرسیده است. وی به پاس نیات صادقانه مخدوم خود فرمانروای ونیز و به جهت خیر و صلاح عالم مسیحیت و به افتخار نام عیسای مسیح و مادر بزرگوارش، ترس از خطر را فراموش میکند و با دلشادی و خرسندی برای خدمت به حضرت فرمانروا و دین نصارا به سفر میرود و به اختصار تمام سرگذشت خویش را از تاریخ عزیمت از ونیز که 23 فوریه 1473 م تا تاریخ بازگشت به وطن که مصادف با 10 آوریل 1477 م بوده، بازگو میکند.
ماریا آنجوللو نیز از جمله کسانی است که در محاصره جزیره ایوبیا به دست عثمانیها اسیر شد. از 1472 تا 1481 م در جنگهای عثمانیها در بالکان و ایران شرکت داشت. او در 1490 م به کشورش بازگشت و دوباره بین 1507 تا 1514 م به شرق آمد. هشت فصل کتابش به ذکر جنگ با اوزون حسن اختصاص دارد و پنج فصل بعدی تا شاه اسماعیل را روایت میکند. اما قسمت عمده خاطراتش به روزگار شاه اسماعیل تعلق دارد. اثر آنجوللو بیش از یک سفرنامه به یک تاریخ شباهت دارد و به ندرت به وصف مردم شهرهای مختلف پرداخته است.
علاوه بر سفرنامههای ذکر شده میتوان به سفرنامههای دیگری که در عصر تیموری تألیف شده اشاره کرد. «یکی از اروپاییانی که در عصر تیموریان در جهان اسلام به سر برده، سربازی از اهالی باوریا به نام یوهان شیلت برگر (johnschiltberger) است. او در شانزدهسالگی در جنگ نیکوپلیس در سال 1395 م اسیر سلطان بایزید گشته و به شفاعت پسر ارشد سلطان از مرگ رهایی بافته است. وی شاید اولین اروپاییای باشد که به مدینه و مکه راه یافته است. یوهان در حدود 1427 م بعد از حدود 33 سال به اروپا برمی گردد و به ذکر خاطراتش میپردازد. وی سربازی کمسواد بود و اطلاعاتش همسنگ با گزارشات مارکوپولو و کلاویخو نیست. از نوشتههای دیگر اروپاییان حاضر در قلمروی تیمور، رسالهای کوتاه به نام «شرحی درباره تیمور لنگ و دربار او» است که جان دوم سر اسقف سلطانیه در زمان تیمور نگاشته است. او اصلاً از اهالی ایتالیا بود و حتی سفیر تیمور در دربارهای ونیز، جنوا و انگلستان به شمار میرفت. همچنین باید به سفرنامه نیکولو کنتی ونیزی که وقایع مربوط به دورۀ بین مرگ تیمور تا به قدرت رسیدن اوزون حسن در آن ثبت شده، اشاره کرد. سفرهای نیکولو بیشتر در هند و آسیای جنوب شرقی اتفاق میافتد و در مورد ایران به جز خلیج فارس و هرمز چیزی نمیگوید. وی در 1444 م پس از چهلسال جهانگردی به ونیز باز میگردد. سفرنامه دیگری از تاجری به نام آثاناسیوس نیکیتین به صورت خلاصه و ناتمام باقی است. وی در 1466 م بر رود ولگا بر کشتی نشسته و از شهرهای شمال ایران و همچنین شهرهای مرکزی مانند کاشان و نائین و یزد عبور کرده و به هرمز و از آنجا به هندوستان رفته است. وی در 1474 م از دنیا رفته و سفرنامهاش ناقص باقی مانده است (نک: جوادی، 1352: 173 تا 182).
2. طبقه حاکمان از نگاه سفرنامه نویسان
در سفرنامههای مورد بحث، هم در مورد شخصیتهای تاریخی و هم در مورد حاکمان شهرهای مختلف، در قلمرو مسلمانان مطالبی ذکر شده است.سفرنامهنویسان این دوره از ارتباط مردم در اشکال مختلف با حکومت بسیار صحبت کرده اند و دیدگاه دوسویهی حاکم بر روابط آنها را به خوبی ترسیم نموده اند.
ساختار اقتصادی ایران در دورۀ مورد بحث ما به دلایل گوناگون دچار تغییراتی شده بود. حملات مغول در حیطهی اقتصادی، فروپاشی کشاورزی، کاهش جمعیت، خرابی و ویرانی و زوال تجارت را به دنبال داشت. حملات آنها تار و پود قشرهای جامعه را از هم گسیخت و حرفه ها و پیشه ها رونق خود را از دست داد و تأمین مالی و امنیت جانی از جامعه دور شد و فساد و ناامیدی در جامعه رشد نمود.
گرایش به تصوف پس از حمله مغول مردم را از فکر آنچه از دست داده بودند رها می کرد و تصوف در این دوره در تمام شئون زندگی مردم وارد شد و گذشته از مدرسه در شعر و شاعری نفوذ فراوان داشت.شیوخ صوفیه در جامعه مغولی ایران « پادشاهان بی تاج و تخت» بودند که بر تمام مردم حکومت می کردند. نذور و صدقات اهدایی به شیوخ و املاک موقوفهی خانقاهها در این دوره بسیار زیاد بود. همه وزرا مرید شیخی بودند و سلاطین در مقابل آنها به دو زانوی ادب می نشستند و بر دستشان بوسه می زدند. « در این دوره کمتر شیخی را می یابیم که با بزرگی سروکار نداشته و در ارتباط نبوده باشد»(بیانی،1371، ج2: 669). نفوذ و اعتبار بالای شیوخ صوفیه در این دوره در نظم و نثر آن دوره نیز نمایان است. یکی از شیوخ در خواب دید که پادشاهی در بهشت و پارسایی در دوزخ است. پرسید علت چیست؟« ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است و این پارسا به تقرّب پادشاه در دوزخ»(سعدی، 2536: 78). با توجه به شرایطی که در آن زمان بر جامعهی مسلمانان حاکم بود، در ادامه به مهمترین عناصر برجسته در رابطهی میان حاکمان و مردم خواهیم پرداخت.
ابن بطوطه از رفتار عادلانه حاکمان با مردم و رسیدگی به شکایات آنها در سه منطقه نام می برد. از سلطان ظفار می گوید که در روزهای جمعه و پس از بازگشت از نماز جمعه، بار عام می دهد و شکایات مردم از طریق امیر جاندار که بر در خانه اش می نشیند به اطلاع سلطان می رسد و در همان ساعت پاسخ آن را دریافت می کنند(ابن بطوطه، 1370، ج1: 322). همچنین از ترمشیرین حاکم ماوراء النهر نام می برد که مردم پس از نماز با او مصافحه می کردند و او نیز به سخنان شاکیان گوش می داد و مردم در هنگام نماز شکایت های خود را به او تقدیم می کردند(ابن بطوطه، 1370، ج1: 448).
از میان توصیفات متفاوت دربارهی حاکمان، مردم داری و انصاف و آنچه یک حاکم را در میان مردم تحت حکومتش نیکنام و مقبول می کند، برای سیاحان و سفرنامه نویسان بسیار اهمیت دارد؛ رابطه ای دوسویه از فرمانبرداری و نیکخواهی مردم و رعایت اخلاق و بزرگ منشی حاکم.
قدرتهای این زمان حکومتهای محلی بودند که منظور، حکومتهای موروثی یک دودمان در قسمتی از کشور بوده است. تاریخ این دوره شاهد درگیری های زیادی برای تثبیت قدرت بود(اللهیاری، 1389: 1). این عنصر مهم از فرهنگ سیاسی که مختص به هیأت حاکمه بود به دلیل هرج و مرج و ناامنی موجود در دوران فترت، در قالب های مختلف از جمله ظلم ستیزی و برقراری عدالت خود را نشان داد. انجام امور عام المنفعه و رسیدگی به مردم در بر خی از حکومتهای این دوران به همین منظور است. به عنوان نمونه ابن بطوطه از اتابک احمد یاد می کند که در زمان حکومت خود چهارصدو شصت خانقاه را آباد کرده بود.
ابن بطوطه در سفر دوم خود به شیراز در 748 ه ق در دوران حکومت خاندان اینجو –که نسبشان را به خواجه عبدالله انصاری می رساندند- از ملاقات با شیخ مجدالدین شیرازی از بزرگان صوفیه می گوید و اشاره می کند که این اتفاق در دوران سلطان ابواسحاق اینجو بود كه « در برابر او گوش به دست نشسته بود» و این نهایت احترام بود(ابن بطوطه، 1370، ج1: 255). ابن بطوطه در سفر اول خود به شیراز نیز از ارادت سلطان ابوسعید به شیخ مجدالدین شیرازی می گوید و نهایت احترامی که در حق او مرعی می داشتند( ابن بطوطه، ج1: 252). این گونه احترام به بزرگان صوفیه در روایت ابن بطوطه از ایذه پایتخت اتابکان لر بزرگ نیز دیده می شود. در زمان اتابک افراسیاب،شیخ نورالدین کرمانی شیخ الشیوخ شهر ایذه(پایتخت سلطان اتابک) که «دانشمندی پرهیزگار» بود و نظارت همهی خانقاهها را بر عهده داشت، مورد احترام زیاد سلطان بود و سلطان به زیارت او می آمد. « بزرگان دولت و منتفذان پایتخت نیز هر صبح و شام به زیارت او می آمدند»(ابن بطوطه، ج1: 239). از نمونه های دیگر مشروعیت سازی حاکمان در این دوره می توان به همراهی و همگامی آنها با مردم در قالب حضور در اماکن مورد احترام عامهی مردم و یا ملبس شدن به لباس مردم فقیر و تنگدست بود. ابن بطوطه از حضور تاش خاتون مادر شیخ ابواسحاق اینجو در مزار ابوعبدالله خفیف از مشایخ مورد احترام شیرازیان یا ساخت مدرسه و زاویه ای برای مرقد احمد بن موسی در شیراز می گوید و یا از لباس پوشیدن فقیرانهی اتابک افراسیاب در مراسم سوگواری پسرش در ایذه و یکسان بودن او با سایر مردم خبر می دهد( ابن بطوطه، ج1: 261 و 242). مشروعیت خواهی این حاکمان در قالب اندیشهی پادشاهی ایرانی نیز در نزد شیخ ابواسحاق اینجو متجلی می شود.
ابن بطوطه در شیراز از اشتیاق مردم از طبقات مختلف برای عمل به فرمان شاه بواسحاق می گوید؛ زمانی که وی تصمیم گرفت تا ایوانی نظیر ایوان کسری بنا کند(ابنبطوطه، 1370، ج 1: 258). درباره جایگاه بواسحاق نزد مردم، قضاوتهای متفاوتی صورت گرفته است. «جوانی و بیباکی او، که با عیاشی و بی خیالی توأم بود، عامه را به او علاقهمند میداشت و شاه جوان، که خود به اهل شیراز چندان اعتماد نداشت، نزد آنها محبوب بود و مطلوب. این شوق و امید، سرچشمهاش روح عامه بود، که همه جا غالباً به جلال و قدرت تسلیم میشود» (زرینکوب، 1380: 1 و 2). معینالدین نطنزی نیز درباره شیخ ابواسحاق میگوید: «به عقل و هنر و دلاوری و سخا و جوانمردی و علم و فضیلت یگانۀ روزگار بود» (نطنزی، 1336: 175).
همچنین ابن بطوطه در مورد سلطان کُلوا از شهرهای یمن می گوید که «مردی است فروتن که با درویشان مینشیند و با آنان غذا میخورد و مردمان متدین و شریف را بسیار بزرگ میدارد». در همین رابطه ابنبطوطه حکایتی میآورد مبنی بر اینکه روزی پس از نماز یکی از فقرای یمن راه را بر سلطان بست و لباس تن او را خواستار شد و سلطان به مسجد برگشت و در اتاق مخصوص خطیب لباس خود را درآورد و آن را به فقیر داد. این کار سلطان در مردم تأثیر زیاد داشت. پسر سلطان نیز ده غلام به فقیر داد و لباس پدر را گرفت و هنگامی که سلطان با خبر شد، ده غلام دیگر با دو بار عاج، به غلام داد (ابنبطوطه، 1370، ج 1: 314). ابن بطوطه که مسلمانی با اعتقاد بود و بیش از سایر سفرنامه نویسان دوران خود به خصایص انسانی حاکمان در ارتباط با مردم توجه می نمود، به آداب و رسومی که حاکمان در برقراری آنها به مردم عادی رسیدگی می کردند، علاقه مند بود و آنها را می ستود. او به اطعام فقرا و مساکین به دست سلطان شهر لاذق در آسیای صغیر در روزهای عید اشاره می کند و اینکه هیچ فقیر و یا غنی از خانهی این سلطان بازگردانده نمی شود(ابنبطوطه، 1370، ج 1: 354). ابنبطوطه همچنین از انصاف محمد تغلق سلطان هند میگوید و حکایاتی دراینباره نقل میکند مانند این حکایت که روزی کودکی از شاهزادگان به پیش قاضی از سلطان به دلیل ضربخوردن از وی شکایت کرد و قاضی حکم نمود که سلطان یا باید رضایت کودک را فراهم کند و یا اجازه دهد تا کودک او را قصاص کند و ابنبطوطه میگوید که خود شاهد بوده که سلطان کودک را فراخواند و چوبدستی به او داد تا همچنان که سلطان او را زده بود او نیز سلطان را بزند. همچنین سلطان روزهای دوشنبه و پنجشنبه در میدان جلوی منزلش به مظالم مینشست (ابنبطوطه، 1370، ج 2: 101).
به گواهی تاریخ، بعد از آنکه محمد تغلق شاه از تغلقآباد به دهلی آمد، مردم بسیار خوشحالی کردند و در شهر کوس شادی زدند و قبهها بستند و بازارها و کوچهها آراستند. همچنین عدهای از سخاوت و عالی همتی وی سخن گفتهاند (استرآبادی، 1387: 446).
در دوران مورد نظر ما، دیگر سفرنامه نویسان نیز اشاره هایی گذرا به ارتباط مردم و حاکمان دارند. در سفرنامههای عصر تیموری و مغول، کلاویخو بیش از همه به تیمور و شخصیت وی نظر داشته و گفتارها و رفتارها و پندارهای وی را توصیف و گاه نقد کرده است. این جهانگرد اسپانیایی، در اوایل قرن نهم به قصد دیدار تیمور، سفر خود را از بندر سانتاماریا شروع میکند و پس از عبور از شهرهای شمالی ایران، چون خوی و تبریز، وارد سمرقند میشود و پس از ملاقات با تیمور، به کشورش بازمیگردد. در این میان، کلاویخو گاه به خلق و خوی پسندیده تیمور اشاره و نمونههایی از آن را بیان میکند.کلاویخو در مورد بذل و بخشش تیمور هم، حکایاتی بیان کرده است. در جایی میگوید: «در شهر کش که زادگاه تیمور و پدرش بوده، به دستور تیمور مسجدی با اتاقهایی ساخته شده که قبر پدر و پسر بزرگ تیمور در آنجا قرار دارد و در آنجا روزانه به فرمان مخصوص تیمور، گوشت بیست گوسفند را میپختند و در میان بینوایان پخش میکردند. «این خیراتی است برای پدر و پسرش که در آن اتاقها آرمیدهاند» (کلاویخو، 1384: 212).
باربارو در هنگام وصف برپایی تشریفات سلطانی در تبریز به این نکته اشاره دارد که مأموران اوزون حسن؛ صاحبان گندمزارها را برای اختصاص زمینهایشان به محل جشن راضی کرده بودند (سفرنامههای ونیزیان در ایران، 1380: 77). اوزون حسن در نگاه باربارو، حاکمی مردم دار و با انصاف جلوه می کند که رعایت حال مردم خود را می کند.در مورد این حاکم مقتدر باید گفت که اوزون حسن (838 تا 882 ق) با شکستدادن جهانشاه قراقویونلو و ابوسعید تیموری(873 تا 899ق)، تنها معارض جدی محمد فاتح سلطان عثمانی گردید، به عنوان فرمانروایی برجسته در تاریخ ایران چه به لحاظ خصوصیات فردی و چه از نظرگاه قدرت نظامی دارای جایگاه قابل اعتنایی است. «نتایج قهری فتوحات درخشان اوزون حسن این بود که او یکی از مقتدرترین فرمانروایان شرق نزدیک شد. قلمرو حکومتی او به غیر از سرزمین اصلی آققویونلوها که حالا تبدیل به سرحد غربی حکومت جدید شده بود، شامل تمامی ایران (به استثنای خراسان)، ارمنستان و بینالنهرین میشد» (میرجعفری، 1385: 291). اغلب مورخان از وی به نیکی یاد کردهاند تا جایی که صاحب احسنالتواریخ وی را پادشاهی عادل و همنشین با علما و فضلا توصیف میکند که به سادات و مشایخ توجه مینموده است (روملو، 1349، ج 1: 568).
مورخان از امیر تیمور عموماً با عنوان یکی از خونریزان بزرگ تاریخ نام بردهاند؛ جنگجوی سنگدلی که برای ارضای میل جهانگشایی خود هیچ گونه کشتار و غارت و ویرانگری را ناروا نمیدانسته و هر مانع و سدی را به نیروی شمشیر از میان بر داشته و به هر سرزمینی که قدم نهاده، بی هیچ چشم پوشی، پیر و جوان را از گناهکار و بیگناه از دم تیغ گذرانده است. تیمور به موازات این ددمنشی شخصیتی پیچیده و متناقض و تیرهروشن داشته است. تظاهر به دینداری، تعصبات مذهبی، ارادت به عارفان و زاهدان، تلاش برای ساخت و ساز و مرمت بقاع متبرک، توجه به هنرمندان و سفیران، علاقهمندی برای برپایی جشن و سرور تا حدودی شخصیت تیمور و خلق و خوی وی را نمایان ساخته است. کلاویخو از عادات و رفتارهای تیمور در برخورد با سفیران و میهمانان خارجی یاد میکند. از جمله اینکه تیمور به میهمانانش، به نشانه احترام، خلعت اعطا میکرده است. در این راستا کلاویخو میگوید: «یکی از بزرگان به نام باباشیخ در تهران به پیشواز کلاویخو و همراهانش میرود و از آنها پذیرایی میکند. این کار را به فرمان تیمور انجام میدهد که دستور داده بود تا از سفیرانش پذیرایی شود. هنگام رفتن نیز به فرمان تیمور، باباشیخ فرمان داد تا به کلاویخو به نشانۀ احترام نسبت به ولینعمتشان، خلعت زربفت بپوشانند» (کلاویخو، 1384: 175).
علاوه بر موارد ذکر شده، کلاویخو مطالبی را بیان میکند که حاکی از قدرت تیمور و وحشتی است که در دل مردم انداخته است. وی در فاصلۀ یک فرسخی نیشابور، به قبیله ای به نام "الواری" برخورد میکند که خراجگزار تیمور بودند و در برابر امتیاز چرانیدن گله های خود به او خراج میدادند. آنها نیز در بهترین چادرهای خود از سفیران پذیرایی کردند (کلاویخو، 1384: 188). «در قلمرو تحت حکومت تیمور، نه تنها مردم وظیفه داشتند آنچه مورد نیاز سفرا بود تهیه کنند، بلکه اگر امری غیرمترقب نیز اتفاق میافتاد باید خسارت میدادند. به همین دلیل کدخدا یا رئیس هر محل، پاسدارانی برای حفاظت از سفرا و وسایل آنها همراه میفرستادند. شگفتی کلاویخو از تنبیهاتی بوده که در صورت کوتاهی ساکنان، متوجه آنها میشده است. سران شهر در صورت برآورده نساختن نیاز سفرا، فراخوانده میشده و به علت سرپیچی از فرمان تیمور، کتک مفصلی توسط راهنمای نمایندگان میخورده و اهل محل نیز باید جریمهای میپرداختند تا در آینده از سفیران بهتر پذیرایی کنند (کلاویخو، 1384: 194). به نظر می رسد غریب نوازی و میهمان دوستی مردمانی که از تیمور فرمان می بردند، بیش از آنکه همراه با رضایت قلبی و میل درونی ایشان باشد، به جهت ترس از مأموران حکومتی بوده و جنبه ای دستوری داشته است.
فرهنگ و نگرش سیاسی گروههای حاکم در دوران مورد بررسی ما به دلایل عمیق تاریخی و اجتماعی و روان شناختی نگرشی، فرد گرا بوده که در آن ساخت قدرت به عنوان رابطه ای عمودی و آمرانه از بالا به پایین میان حکام و مردم تصور می شده است. دراین زمان نیز ارتباط عمیق میان مردم و حکومت شکل نمی گیرد و مردم نقش زیادی در مناسبات سیاسی پیدا نمی کنند و تا حدود زیادی به عنوان ابزار حکومت برای تحقق اهداف خود به حساب می آیند. نمونه هایی از این نگاه در سفرنامۀ ابن بطوطه دیده می شود. او در رویارویی با اتابک افراسیاب با فردی دائم الخمر روبرو می شود که حتی رئیس فقهای آن دیار نیز جرأت نصیحت کردن او را ندارد و زمانی که ابن بطوطه با زیرکی و غیر مستقیم اتابک را پند می دهد و زهد و پاکی پدر را به او یادآور می شود، مولانا فضیل در هنگام خروج برای تشکر از ابن بطوطه کفش او ر امی بوسد( ابن بطوطه، 1371، ج1: 243).
در هرات نیز مردم به دور یکی از صلحا و فضلا به نام نظامالدین مولانا[مولانا نظام الدین] ، جمعیتی برای مبارزه با منکرات ایجاد کردند و هر جا اگر منکری میدیدند با او برخورد میکردند؛ حتی در حضور ملک حسین سلطان هرات. روزی که ملک حسین در خانهاش شراب خورده بود، حدود شش هزار تن در برابر خانهاش جمع شدند و هنگامی که مولانا بر او در خانهاش حد جاری کرد، مردم متفرق شدند (ابنبطوطه، 1370، ج 1: 466).
در مورد مولانا نظامالدین عبدالرحیم خوافی که در زمان ملک معزالدین حسین در هرات بر او نفوذ زیادی داشت باید گفت که وی معروف به «پیر تسلیم» بود و به دلیل آنکه حکم کفر تعدادی از قبایل ترک بادغیس را به دلیل عدم رعایت احکام شرع اسلام صادر کرده بود، به دست یکی از فرماندهان ترک در 738 ق کشته شد و در بیابان دفن شد (سیفیهروی، 1382: 384 و 385). حافظ ابرو در مورد دوران حکومت وی مینویسد که او در جوانی به حکومت انتخاب شد، اما به تدریج امرا و ارکان دولت و همچنین لشکر و حشم را مطیع و سربهراه نمود. وی همچنین همیشه همت عالی بر آن مقصور داشت که حدود مملکت خویش را به اوامر شرعیات مضبوط دارد. حافظ ابرو همچنین از مولانا نظامالدین مابیژنابادی و امربهمعروف و نهیازمنکر مردمی او یاد میکند و اینکه ملک حسین از او حمایت میکرد و از سخنش تجاوز نمیکرد (حافظ ابرو، 1389: 171). به نظر میرسد که دوران حکمرانی ملک حسین (732 تا 771 ق) یکی از دورههای پر نفوذ روحانیت در حکومت بوده است. گفته شده است که وی هرگاه به قاضی جلالالدین محمود امامی که از دودمانی معتبر بود، نامه مینوشت در حاشیه میافزود: «بنده مخلص دولتخواه، حسین کرت» (خواندمیر، 1333، ج 3: 385).
نمونه های دیگری نیز از سفرنامه نویسان این دوران وجود دارد که همگی نشان می دهند که کمترین نقش سیاسی برای مردم وجود داشته است و ملاطفت و بنده نوازی حاکمان نیز اگر بروز کرده است از خوش اقبالی مردم بوده و ریشه در ساختار قدرت و ارتباط میان حکومت و مردم نداشته است. ابن بطوطه از شیراز می گوید که هركس از مردم شهر كه با خود اسلحه داشت مورد تعقیب و تنبیه مأمورین واقع می شد، و روایت می کند که :« من یك بار مردی را دیدم كه جاندارها كشان كشانش می بردند و بند بر گردنش نهاده بودند پرسیدم چه خبر است گفتند دوش در دست وی كمانی بوده است»( ابن بطوطه، 1370، ج1: 255).
به اعتقاد بسیاری، اینگونه رفتارها در تاریخ ایران به دلیل فرهنگ سنتی و عشایری حاکم بر تاریخ سیاسی این سرزمین است. تاریخی که از فراز و فرود ایلات و خاندان های گوناگون و رقابت آنها برای قدرت حکایت می کند و این فرهنگ سیاسی در میان هیأت حاکمه موجب بی ثباتی و ناامنی می گردد. در این فرهنگ، فردیت به معنای رشد و عقلانیت فردی تعطیل می شود و منطقی بالاتر از فرد وجود ندارد. « حکومت در اختیار فرد است نه اینکه فرد به عنوان یک عنصر مدیریتی در خدمت حکومت باشد. خواسته ها ، علایق و منافع فرد نیز شناور است و تابع مزاج و حالتهای اوست؛ سنت و قانون و قاعده و اندیشه های مکتوب راهنمای رفتار او نیست...». تداوم این فرهنگ باعث به تأخیر افتادن تلقیات جمعی از منافع و اهداف ملی شد و تحول فکری در تاریخ سیاسی ایران به دلیل عدم آرامش سیاسی دیده نمی شود و لذت بخش بودن قدرت نامحدود باعث تداوم فرد محوری شد(سریع القلم، 1389: 137). نمونهی بارز این رفتارهای ظالمانه و خود محور در تاریخ ایران، برخورد تیمور با مردم تحت حکومتش بود.کلاویخو گزارشهای بسیاری از این خشونت کنترل ناپذیر و ترس و وحشت مردمان ارائه می کند. وی پس از گذشتن از سلطانیه و همچنین ابهر و در راه نیشابور به قلعهای میرسد که ویران و خالی از سکنه بوده است و گزارش میکند که تیمور حدود یک ماه قبل از آن در آن محل وارد شده و به دلیل نداشتن کاه و یونجۀ کافی برای اسبان و گاوان، به همراهانش دستور داده تا کمبود را از حاصلی که در زمینهای آمادۀ درو وجود داشته، جبران کنند و بعد از گذشتن تیمور از آن محل نیز لشکریان به غارت آنجا مشغول شدهاند و مردم نیز از آنجا رفتهاند (کلاویخو، 1384: 174). کلاویخو دربارۀ وضعیت روستاهای سر راه میگوید: «مردم هنگامی که از آمدن مأموران و پیکهای مخصوص تیمور آگاهی مییابند، در خانهها پنهان میشوند؛ گویی ابلیس به دنبال آنان روان است. رفتار فرستادگان نیز بسیار بیرحمانه بوده و کدخدای آبادیها را با کتک و ناسزا مجبور به برآورده کردن نیازهایشان میکنند و این مأموران به نام فرمان تیمور، در کل سفرهایشان با مردم جبارانه برخورد کرده و هرکس را که میخواهند میکشند و کسی مخالفتی نمیکند» (کلاویخو، 1384: 195 و 196). وی پس از خروج از نیشابور از شهر فریور میگوید که خالی از سکنه بوده و علت آن را ترس و بیم از سپاهیان تیمور عنوان میکند و بیدادی که با عبور تیمور و همراهانش در آن شهر پدید آمده است. البته حتی با وجود این، گروه باقیمانده در شهر، از سفیران پذیرایی کرده و به آنها خلعت پوشاندهاند (کلاویخو، 1384: 191). کلاویخو حتی از رفتارهای متناقض تیمور تعجب میکند و میگوید: «در هر دهکده ای که میرفتیم بی درنگ در برابر ما کدخدایان میآمدند و هرچه را که سفیران میخواستند برایشان فراهم میکردند و در غیر این صورت فرستادۀ تیمور که همراه کلاویخو و همراهانش بود، دستور میداد تا کدخدا را تازیانه بزنند. این اتفاق موجبات تعجب کلاویخو را فراهم کرد. همۀ مردم از مأموران تیمور که کلاویخو آنها را ارباب جغتایی میخواند، میترسیدند (کلاویخو، 1384: 134).
کلاویخو گاه حکایاتی نیز درباره خشم و جور تیمور نقل میکند و مینویسد: «زمانی که تیمور میخواست برای فروش کالاهای وارداتی به سمرقند، محل فروش مناسبی ایجاد کند، تصمیم گرفت خیابانی در میان شهر بسازند و در راه ساخت آن هیچ توجهی به شکایت مردم که اموال آنان در خطر قرار گرفته بود، نکردند و آنان که در آن حدود خانه داشتند ناگزیر بودند که خانۀ خویش را ترک گویند. کسی جرئت شکایت به تیمور را نداشت و زمانی که برخی سادات که در دربار تیمور مورد احترام بودند، با تردید و دودلی به دربار رفتند و روزی یکی از سادات در هنگام شطرنج بازی با تیمور موضوع را مطرح کرد و گفت که سزاوار بود که تیمور پولی به عنوان تاوان به مردم بدهد، تیمور خشمگین شد و گفت که همۀ زمین سمرقند از آن اوست، زیرا همۀ محل را با پول خود خریده است (کلاویخو، 1384: 276). تیمور برای آباد کردن پایتخت خود، اغلب صنعت گران شهرها را مجبور به جلای وطن کرد و آنها را به پایتخت خود یعنی سمرقند فرستاد. از جمله در 788ه ق که صنعت گران تبریز را به سمرقند کوچانید(فصیحی، 1339: 115). بنابراین در حکومت تیمور نظامی وجود داشت که بیش از آن که برپایهی تعیین حدود روشن وظایف باشد، مبتنی بر احتیاط در زمینهی تقسیم و محدودیت قدرت بود. چنان که سنت هایی که تیمور به ارث برده بود و به اهداف او خدمت می کرد، آنها را حفظ می نمود، اما اگر سنت ها تهدیدی برای مقام او به شمار می رفت، به سادگی آن ها را کنار می گذاشت(فوربز منز، 1377: 178). « بدین ترتیب رقابت های داخلی بین ملوک الطوایف و دیگر سران تیموری، عدم تمرکز و مرکزیت، وجود بی ثباتی و هرج و مرج و اغتشاشات در جامعه، اجحاف و تعدی حکمرانان و متصدیان امور مالی و مالیاتی، سرکوب و قتل و غارت مرد و وسعت بیش از حد و عدم کنترل بر آنن، باعث به وجود آمدن نارضایتی و عدم ثبات و ضعف حکومت تیمور و نشانهی حکومت در این زمان بود»(شیخ نوری، 1382: 20).
نتیجه
به نظر می رسد در این دوران حاکمان به دنبال اهداف مشخصی در کسب مشروعیت بودند. خلقیات حاکمان در این دوران به شکل روشنی در سفرنامه ها بازتاب یافته است هرچند که تمامی سفرنامه ها به یک اندازه به حاکمان نپرداخته اند. حاکمانی بودند که به دنبال انجام امور عام المنفعه بودند و رضایت مردم برایشان اهمیت داشت. عده ای نیز با قساوت تمام حکومت می کردند و عدالت و ظلم نکردن برایشان مهم نبود.در مجموع حاکمان اختیار گسترده ای برای حکومت داشتند و محدودیت های چندانی پیش روی آنها قرار نداشت. مردم تابع حاکم بودند و حاکمان طبقه مهم به شمار می رفتند.
سرچشمهها
- ابنبطوطه (1370)، سفرنامۀ ابنبطوطه، ترجمۀ محمدعلی موحد، بیجا: آگاه، 2 ج.- استرآبادی، محمدقاسم هندوشاه (1387)، تاریخ فرشته، به تصحیح محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ج 1.
- اللهیاری، فریدون و دیگران(1389)، «حکومتهای محلی ایران در قرن هشتم هجری و مسألهی مشروعیت»، پژوهش های تاریخی دانشگاه اصفهان، دورهی دوم، ش 2.
- بیانی، شیرین (1371)، دینودولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ج 2.
- جوادی، حسن (1352)، «ایران از نظر سیاحان اروپایی عصر تیموری»، بررسیهای تاریخی، سال 8، ش 3. صص 155 تا 186.
- حافظ ابرو (1389)، تاریخ سلاطین کرت، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب.
- خواندمیر، غیاثالدینبنهمامالدینالحسینی (1333)، تاریخ حبیبالسیر، تهران:کتابخانۀ خیام، ج 3.
- روملو، حسن بیک (1349)، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج 1.
- زرین کوب، عبدالحسین(1380)، از کوچه رندان، تهران: امیرکبیر.
- سریع القلم، محمود(1389)، فرهنگ سیاسی ایران، تهران: نشر فرزان روز.
- سعدی، شیخ مصلح الدین( 2536)، کلیات سعدی، تهران: نشر امیرکبیر.
- سفرنامههای ونیزیان در ایران (1381)، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران: خوارزمی.
- سیفیهروی، سیفبنمحمد (1382)، تاریخنامۀ هرات، به تصحیح محمد زبیر الصدیقی و اهتمام خان بهادر خلیفه محمد اسدالله، تهران: کتابخانۀ خیام.
- شیخ نوری، محمد امیر(1382)، «نهضت حروفیه در ایران»، نامهی انجمن، ش9، صص15تا 19.
- فاروقی، فؤاد (1361)، سیری در سفرنامهها، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی عطایی.
- فصیحی خوافی، احمد بن جلال الدین محمد(1339)، مجمل فصیحی، تصحیح محمد فرخ، مشهد: کتابفروشی باستان.
- فوربز منز، بئاتریس(1377)، برآمدن و فرمانروایی تیمور، ترجمهی منصور صفت گل، تهران: رسا.
- کلاویخو، رویگونسالس (1384)، سفرنامۀ کلاویخو، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران: علمیوفرهنگی
- موحد، محمدعلی (1378)، ابنبطوطه، تهران: طرح نو.
- میرجعفری، حسین (1385)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورۀ تیموریان و ترکمانان، تهران: سمت.
- نطنزی، معینالدین (1336)، منتخب التواریخ معینی تاریخ ملوک شبانکاره، به تصحیح ژان اوبن، تهران:کتابفروشی خیام.