امام على(علیه السلام)در آينه قرآن کریم

گنجينه‏هاى گرانقدر تمدن و فرهنگ يك كشور در آثار باستانى، نوشتار علمى و پديده‏هاى كهن آن به چشم مى‏خورد. و انديشمندان فرهنگى جامعه از جمله يادگاران ماندگار يك مرز و بوم و يا آيين به شمار مى‏روند كه گاه ارزش يكى از آنان، برتر از تمامى آثار و بناهاى تاريخى محسوب مى‏شود. فرهنگنامه‏ها، دايرة المعارف‏ها، و يا كتابهاى مقدس و آسمانى مردم، آينه‏اى شفاف در معرفى چنين الگوهاى شايسته به ديگران بوده و بيانگر ويژگيهاى روحى، ارزشهاى معنوى و يا حماسه‏هاى كم نظير و گاه بى‏نظير هستند.
پنجشنبه، 28 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام على(علیه السلام)در آينه قرآن کریم
امام على(علیه السلام)در آينه قرآن کریم
امام على(علیه السلام)در آينه قرآن کریم

سپيده سخن

گنجينه‏هاى گرانقدر تمدن و فرهنگ يك كشور در آثار باستانى، نوشتار علمى و پديده‏هاى كهن آن به چشم مى‏خورد. و انديشمندان فرهنگى جامعه از جمله يادگاران ماندگار يك مرز و بوم و يا آيين به شمار مى‏روند كه گاه ارزش يكى از آنان، برتر از تمامى آثار و بناهاى تاريخى محسوب مى‏شود. فرهنگنامه‏ها، دايرة المعارف‏ها، و يا كتابهاى مقدس و آسمانى مردم، آينه‏اى شفاف در معرفى چنين الگوهاى شايسته به ديگران بوده و بيانگر ويژگيهاى روحى، ارزشهاى معنوى و يا حماسه‏هاى كم نظير و گاه بى‏نظير هستند.
با نگاهى هرچند اندك به آثار طلايى اقوام گوناگون، چهره‏هاى چشمگيرى را مى‏يابيم كه در صحنه‏هاى پر فراز و نشيب علمى، الگويى معرفت آفرين به شمار مى‏رفته‏اند و يا در عرصه‏هاى مبارزه و حماسه، نمونه‏اى درس آموز بوده‏اند، و يا در ميدان جهاد با نفس و معبرهاى دشوار اخلاقى، معلمى پارسا محسوب شده، به گونه‏اى كه در زهد و بى‏ميلى به زينت‏هاى فريباى زندگى، شهره شهرهاى بسيارى بوده‏اند. و يا بر كرسى سخنورى، خطيبى فن آور و شهير دانسته شده‏اند.
اما در اين ميان، كمتر كسى را مى‏يابيم كه در صراط زندگى، الگويى بى‏همتا، در عرصه دانايى و بينش، استادى يگانه، بر توسن سخن، شهسوارى خوش كلام، در سنگلاخهاى مبارزه و جهاد، پيشوايانى اسطوره گونه و فرماندهى تمام عيار، در رهيابى به قله‏هاى ترس و معنويت و دست‏يابى به بلنداى رهايى از بندها و اسارت‏هاى هواها و هوس‏ها، پيشگامى پيراسته و رهبرى وارسته، در محيط خانواده شوهرى سختكوش و پدرى دلسوز و در سجاده عبادت، عابدى تسليم و انسانى سليم محسوب شود، كه گويى در كتاب شخصيت او، هزار صحيفه دلربا ديده مى‏شود كه هيچيك با ديگرى يكسان نبوده و قابل جمع - از نظر ظاهرى - و يا برترى نباشد.
بى‏گمان عظمت‏بيكران چنين انسانى، توان رهيابى به ژرفاى وجود او را، از همه مى‏ربايد و سخنان افراد معمولى و عادى را بيهوده و كم‏ارزش مى‏نماياند از اينرو شيفتگان شخصيت او بايد وى را در آينه كلام پروردگارى يابند كه خود پرورانده اوست، يا در صحيفه‏اى جويند كه انسانهاى همسان او نگاشته‏اند و يا بر ساحل باور و در كنار انديشه‏هاى شيرين چنين شخصى از شخصيت‏خدا گونه او، قطره‏هايى در كام عطشناك خود ريزند تا نمى از اقيانوس ارزشها و ويژگيهاى وى نصيب خود سازند.
قرآن را كه مى‏گشاييم، دهها و حتى صدها آيه روشنگر و الگو بخش مى‏يابيم كه نشان از رادمردى جاودانه دارد، والا گوهرى كه افزون بر مقام عصمت كه ارزش بس گرانبهاست فضايل كيميا گون او در آينه آيات به خوبى بيان شده است و اكنون كه چهارده قرن از زمان حيات وى مى‏گذرد، گويى او، انسان امروز جامعه ماست و يكايك ويژگيهاى وى، به مثال آفتاب عالمتاب، تمامى افراد را از ظلمت‏هاى زندگانى رهايى مى‏بخشد.
امام على(علیه السلام) انسانى هزار بعدى كه صدها سال است، نظم و نثر، تفسير و فقه، كلام و حقوق، رياضيات و ادبيات و ... همه و همه از ريزش عظمت او روزى خوارند.
امام على بن ابيطالب(علیهما السلام) است كه تنها خداى او ياراى بيان صفات او را دارد و يا رسول حق كه سفير خداوندى است توان يادآورى ويژگيهاى وزير و پسر عم خود را داراست.
اينك كه در ماه رمضان نسيم روحبخش سخنان خداوندى، رواق وجودمان را با عطرخود، معنويتى ديگر مى‏بخشد، برخى از آيات قرآن كريم را درباره اميرمؤمنان على(علیه السلام) با نگاه دل مى‏بينيم و سيماى على را در آينه قرآن نظاره مى‏كنيم.
(1)
«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (1)
بعضى از مردم [با ايمان و فداكار همچون على(علیه السلام) در ليلة المبيت، به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)] جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت‏به بندگان مهربان است.

تفسير آيه در كلام اهل سنت

مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبى مى‏گويد: هنگامى كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تصميم به هجرت از مكه به مدينه گرفت، براى تحويل امانت‏هاى مردم و پرداخت پولهاى آنان، على(علیه السلام) را بجاى خود قرار داد و شب هنگام كه به سوى «غار ثور» حركت نمود و مشركان اطراف خانه او را محاصره كرده بودند، دستور داد على(علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد خضرمى) كه مخصوص خود پيامبر بود، روى خويش بكشد.
در اين هنگام خداوند به «جبرئيل‏» و «ميكائيل‏» وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى‏تر قرار دادم، كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را برخود ترجيح دهد. هيچيك حاضر نشدند. به آنان وحى كرد اكنون، على(علیه السلام) در بستر پيامبر خوابيده است و آماده فداى جان خويش است. به زمين رويد و حافظ و نگاهبان او باشيد.
هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پائين پاى على نشسته بودند، جبرئيل مى‏گفت:«به‏به! آفرين بر تو اى على! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار مى‏كند».
ناگاه آيه «و من الناس ...» نازل شد و در آن صفات على(علیه السلام) بيان‏گرديد. (2)
ابن‏ابى الحديد معتزلى از اهل سنت كه درباره تفسير اين آيه بر اين باورست، حماسه على(علیه السلام) در ليلة المبيت - شب خوابيدن به جاى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)- مورد تاييد همگان است و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز، آن را انكار نمى‏كنند. (3)
(2)
«و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله فان تبتم فهو خير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله و بشر الذين كفروا بعذاب اليم.» (4)
و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به «عموم‏» مردم در روز حج اكبر«روز عيد قربان‏» كه خداوند و پيامبر او از مشركان بيزارند، با اين حال اگر توبه كنيد به نفع شماست و اگر سرپيچى نماييد، بدانيد شما نمى‏توانيد خدا را ناتوان سازيد «و از قلمرو و قدرتش خارج شويد» و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده.

تفسير آيه در كلام اهل سنت

احمد حنبل - پيشواى معروف اهل سنت - از ابن عباس نقل مى‏كند كه پيامبر فلان شخص(خليفه نخست) را فرستاد و سوره توبه را به او داد - تا به مردم هنگام حج ابلاغ كند - سپس على(علیه السلام) را به دنبال او فرستاد و آن را از وى گرفت و فرمود: ابلاغ اين سوره تنها به وسيله كسى بايد باشد كه او از من است و من ازاويم. (5)
(3)
«ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون و اذا مروا بهم يتغامزون‏» (5)
بدكاران «در دنيا» پيوسته به مؤمنان مى‏خنديدند و هنگامى كه از كنار آنها مى‏گذشتند، آنان را با اشارات مورد سخريه و استهزا قرار مى‏دادند.

تفسير آيه در كلام سنت

پاره‏اى از مفسران اهل سنت در تفسير اين آيه، چنين نوشته‏اند كه:
روزى على(علیه السلام) و جمعى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار مكه گذشتند، آنها به حضرت و مؤمنان خنديدند و آنها را استهزا نمودند، اين آيات نازل شد و سرنوشت مسخره كنندگان را در قيامت روشن ساخت. (7)
(4)
«فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين‏» (8)
هرگاه بعد از علم و دانش كه «درباره مسيح‏» به تو رسيده «باز» كسانى بر تو به ستيز برخيزند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مى‏كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى‏كنيم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مى‏كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى‏كنيم و لعنت‏خدا را بر دروغگويان قرار مى‏دهيم.
مباهله به معناى رها كردن و قيد و بند را از چيزى برداشتن يعنى بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت كار او را به دست‏خدا سپردن.

تفسير آيه در كلام اهل سنت

انبوه بى‏شمارى از مفسران اهل سنت « ابناءنا» در آيه را اشاره به حسن و حسين(علیه السلام) نساءنا را فاطمه و انفسنا را اشاره به على(علیه السلام) دانسته‏اند. كه نشان از چشمگيرى مقام على(علیه السلام) در عرصه نفرين نمودن دشمنان و آشكار شدن حق و در كنار رسول خدا و حتى همانند جان او گرديدن، بيان شده است. (9)
(5)
«سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج‏» (10)
تقاضاكننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمى‏تواند آن را دفع كند. از سوى خداوند ذى المعارج - صاحب فرشتگانى كه بر آسمانها صعود مى‏كننده - است.

تفسير آيه در كلام اهل سنت

علامه امينى نام سى نفر از عالمان اهل سنت را بيان مى‏كند كه همگى علت نزول اين سه آيه را درخواست عذاب از سوى منكر انتصاب و ولايت على(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در صورت حقانيت امامت آن حضرت - دانسته‏اند. داستان از اين قرار بود كه:
چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام على(علیه السلام) را در روز غدير خم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمودند: هر كه من مولا و ولى او هستم، على مولا و ولى اوست، چيزى نگذشت كه اين سخن در تمامى شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهرى خدمت پيامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادى، شهادت به يگانگى خدا و رسالت‏خود از سوى او دادى، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى، ما همه اينها را پذيرفتيم، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان - اشاره به على(علیه السلام) - را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى:
من كنت مولاه فعلى مولاه
آيا اين سخن از ناحيه خودت است‏يا از سوى خدا؟
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين از ناحيه خدا است.
نعمان روى برگرداند و در حالى كه مى‏گفت: خداوندا! گر اين سخن حق است و از ناحيه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!
اينجا بود كه ناگهان سنگى بر سرش فرود آمد و او را هلاك كرد. ناگاه آيه «سال سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع‏» نازل شد.
(6)
«اهدنا الصراط المستقيم‏» (12)
ما را به راه راست هدايت فرما.

تفسير آيه در كلام صاحب نظران

علامه طباطبايى در الميزان از «فقيه‏» و «تفسير عياشى‏» نقل نموده كه «صراط مستقيم‏» در اين آيه: اميرمؤمنان، على(علیه السلام) است. (13)
در سخن ديگرى از امام صادق(علیه السلام)، صراط مستقيم، راه به سوى معرفت‏خدا تفسير شده كه دو صراط است، يكى صراط در دنيا و ديگرى صراط در آخرت، صراط در دنيا امام واجب الاطاعه است، كسى كه او را شناخته و از وى پيروى كنند و در آخرت صراطى است كه پل دوزخ است و كسانى كه در دنيا امام واجب الاطاعه را نشاسند، بر اين صراط لغزيده و در آتش دوزخ هلاك خواهند شد. (14)
(7)
«الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون‏» (15)
كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسى براى آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.

تفسير آيه در كلام اهل تسنن

افزون بر مفسران شيعى، عالمان اهل تسنن نيز در تفاسير خود نزول اين آيه را درباره حضرت على(علیه السلام) دانسته‏اند، كسانى چون ابن عساكر، طبرانى، ابن حاتم، ابن جرير و امام فخر رازى. (16)
داستانى كه شان نزول و علت نازل شدن آيه را در آن بيان كرده‏اند آن است كه: امام اميرالمؤمنين(علیه السلام) در حالى كه تنها چهار درهم داشت، يك درهم در روز، يك درهم در شب، سومين آن را مخفيانه و درهم آخر را آشكارا در راه خدا انفاق نمود.
اما حكم كلى و معيارى كه در تمامى عصرها و نسل‏ها درس آموزى آن براى دين‏باوران آن ضرورى مى‏نمايد، آن است كه انفاق كنندگان بايد از نظر پنهان يا پيدا بودن عمل خويش، جنبه‏هاى اخلاقى و اجتماعى و يا شخصيت انسانهايى را كه بدانها كمك مى‏كنند، مراعات نمايند، آنجا كه حفظ آبروى افراد لازم است، از انفاق آشكار دورى كنند و زمانى كه تعظيم شعائر مذهبى، تشويق ديگران به عمل شايسته و الهى مطرح است، يا هتك احترام مسلمانى نمى‏شود، در نگاه ديگران كمك كنند. اما در هنگام انفاق و پس از آن از فقر و تنگدستى بيمى نداشته باشند و به وعده‏هاى خداوند ايمان داشته، به او توكل كنند تا بدين سان، رضايت‏خداوند را كسب و آثار اخروى را جلب نمايند، (17) همانند امام متقيان و پيشواى خداجويان على(علیه السلام).
(8)
«لنجعلها لكم تذكرة و تعيها اذن و اعيه‏» (18)
تا آن - نزول عذاب بر ستمكاران و مستكبران - را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى‏كنند.

تفسير آيه در كلام اهل تسنن و تشيع

برخى از مفسران شيعى سى حديث از اهل تسنن و تشيع در نزول اين آيه درباره شخصيت‏حضرت على(علیه السلام) نقل كرده‏اند كه نشانگر عظمت مقام امام(علیه السلام) نسبت‏به دانايى اسرار پيامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است. (19)
حديث از آنجا آغاز مى‏شود كه پيامبر اكرم(ص) - هنگام نزول آيه «و تعيها اذن واعيه‏»
و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى‏كنند. فرمود:
«من از خداوند درخواست كردم گوشهاى على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد»
به دنبال سخن پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، على(علیه السلام) فرمودند:
«من هيچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم. تا به هميشه آن را به خاطر داشتم‏» (20)
(9)
«ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا... و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا، انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لا شكورا» (21)
نيكان از جامى مى‏نوشند كه با عطر خوشى آميخته است... «آنان‏» غذاى - خود را و با اينكه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مى‏دهند - و مى‏گويند - ما شما را براى خدا طعام مى‏دهيم و هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى‏خواهيم.

تفسير آيه در كلام اهل تسنن و تشيع

34 نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حديثى در كتابهاى خود، اين آيات را درباره ايثار امام على(علیه السلام) و خاندان تابناك او دانسته‏اند (22) و تمامى عالمان شيعى، هيجده آيه مورد بحث را از افتخارات بى‏نظير و فضايل بسيار مهم حضرت على، فاطمه‏زهرا و فرزندانشان(علیه السلام) شمرده‏اند. (23) ماجراى نزول آيات بدينگونه بود كه حسن و حسين(علیه السلام) بيمار شدند. پيامبر آخرین فروغ
رمضان، ماه غروب خورشید هدایت علی بن ابی طالب است. به این مناسبت مقاله حاضر که برگزیده‏ای از کتاب‏« نفائح العلام فی سوانح الایام‏» تالیف علی‏اکبر مروج الاسلام خراسانی است و«گاه شماری‏» از آخرین روزهای زندگی امیرمؤمنان را بیان می‏کند، که تقدیم می‏شود.

شانزدهم رمضان(یا 17) 40 ه ق/توضیح درباره اصحاب رس

سه روز قبل از شهادت امیر مؤمنان شخصی از قبیله بنی‏تمیم به نام(عمرو) به نزد امام علی(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیر مؤمنان! مرا از موضوع‏« اصحاب رس‏» آگاه گردان. حضرت فرمودند: اصحاب رس درخت صنوبری را که پسر نوح کاشته بود، می‏پرستیدند و به آن شاه می‏گفتند. آنها پیامبرشان را زنده به گور کردند، به این خاطر آنها را اصحاب رس گفتند. بزرگترین شهرشان، اسفندیار بود، هر ماه اهل شهر دور درخت صنوبری گرد می‏آمدند و برای آن قربانی می‏کردند...به شراب خواری و دف و سنج زدن می‏پرداختند. کفر ایشان بسیار طول کشید و خداوند پیامبری را از بنی اسرائیل برایشان فرستاد. اما آنان به سخنان پیامبر خدا گوش ندادند و با نفرین وی تمام درختها خشکید. اصحاب رس پیامبر خدا را کشتند در پی این عمل، باد تند و سرخی وزید و بدنهایشان گداخته شد و نابود گردیدند.

شانزدهم رمضان سال 40 ه ق /خبر شهادت به ام کلثوم:

امیر مؤمنان به دخترش ام کلثوم فرمودند: دختر عزیزم. اعقتادم این است که دوران مصاحبت من با شما به سرآمده است. ام کلثوم با شگفتی پرسید: چگونه ممکن است؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا را در خواب دیدم. حضرت غبار از روی من برداشت و فرمود: «یا علی لا علیک قضیت ما علیک‏». ای علی باکی بر تو نیست، آنچه باید می‏کردی، انجام دادی. علی(علیه السلام) بعد از این خبر سه روز بیشتر زنده نماند.

نوزدهم رمضان ملاقات با رسول خدا

امیر مؤمنان در شب این روز پیامبر خدا را ملاقات کرد. چنانچه در نهج البلاغه است‏حضرت در سحر آن شبی که ربت‏خورده فرمود: در این وقت نشسته بودم که خواب بر چشمم غلبه کرد. دیدم رسول خدا نزدم است. از ستم این امت‏به ایشان شکایت کردم...و گفتم: خدا به عوض اینها هم نشینهای بهتر به من عنایت کن و به جای من مصاحب شرور به آنها بده.

نوزدهم رمضان سال 40 ه ق/ضربت‏خوردن حضرت

سحرگاه امام علی(علیه السلام)برای اقامه نماز به محراب مسجد رفت. بعد از حمد و سوره طبق معمول رکوع را طول داد. ابن ملجم که در کمین نشسته بود، به سرعت‏خود را به ستونی که حضرت در کنار آن نماز می‏خواند، رساند تا امام سر از سجده بلند کرد، شمشیرش را بر فرق مبارک مولای متقیان فرود آورد. او چنان با شدت شمشیر زد که تا محل سجده در پیشانی امام شکاف برداشت، و به جایی رسید که شمشیر «عمرو بن عبدود» در جنگ خندق به آن موضع رسیده بود و پیامبر با دست‏خود آن زخم را بست و شفا داد و با حسرت فرمود: آن زمانی که این ریش به خون این سر رنگین شود، من کجا خواهم بود!

نوزدهم رمضان 40 ه ق/ حضور پزشک

به پیشنهاد امام علی(علیه السلام) گلیمی آوردند و حضرت را در آن خواباندند، گوشه‏های گلیم را امام حسن و حسین گرفتند و به سوی خانه راهی شدند، در این روز برای امام، پزشک حاضر کردند. در آن هنگام که هوا روشن شده بود، حضرت تقاضا کرد تا او را به طرف مشرق نگاه دارند، آنگاه فرمود:« ای صبح شاهد باش که روز قیامت از تو گواهی خواهم خواست از وقتی که با رسول خدا نماز خواندم، هرگز تو طلوع نکردی، که من در خواب باشم و مرا در خواب ببینی. همیشه من تو را جستجو می‏کرد.»
آن‏گاه سجده کرد و فرمود:«خدایا گواه باش در روز قیامت در حضور همه پیامبرانت گواهی دهی که هرگز از غیر تو پیروی نکردم و با پیامبرت هم مخالفت ننمودم‏».

نوزدهم رمضان 40 ه ق/ملاقات اصبغ بن نباته

شیخ مفید به نقل از«اصبغ بن نباته‏» می‏گوید: وقتی حضرت ضربه خوردند، ایشان را به خانه بردند، من،« حارث همدانی‏»، «سوید بن غفله‏» و گروهی از اصحاب مقابل به در خانه حضرت جمع شدیم. وقتی صدای گریه را از داخل خانه شنیدیم، ما نیز به گریه افتادیم. لحظاتی بعد امام حسن(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانه‏هایتان بروید: گفتم: یابن رسول الله! به خدا سوگند جانم یاری نمی‏کند و پاهایم قوت رفتن ندارد. تا امیر مؤمنان را نبینم، جایی نمی‏روم. حضرت داخل خانه شد و لحظه‏ای بعد بازگشت و مرا با خود به داخل خانه برد. وقتی داخل شدم، دیدم امیر مؤمنان بر بالش تکیه داده و دستمالی زرد به سرش بسته‏اند. صورتش چنان زرد شده است که نمی‏توان فهمید زردی پارچه بیشتر است‏یا صورت. بی‏تاب شدم و خود را به روی پاهای حضرت انداختم. پاهای مبارک امامم را بوسیدم و بر دیده گذاشتم. در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود، حضرت مرا دلداری داد و فرمود: اصبغ گریه نکن زیرا من راه بهشت را در پیش دارم.
گفتم: فدایت‏شوم، می‏دانم که به بهشت می‏روید، من به حال خود و جدایی از شما گریه می‏کنم. (1)

بیستم رمضان سال 40 ه ق/ سؤال صعصعة بن صوحان از حضرت

در این روز مردم اجازه یافتند خدمت‏حضرت امیر مؤمنان برسند، صعصعه بن صوحان( از خواص حضرت) نیز نزد ایشان آمد، او پرسید: ای امیر مؤمنان! شما با فضیلت‏تر هستید یا حضرت آدم پدر بشر؟
فرمود: اگر شخصی از خود تعریف کند، زشت است، لکن خداوند به آدم فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشت‏بمانید و هرچه می‏خواهید از نعمتهای بهشتی بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید، زیرا از ظالمین خواهید بود. ولی برای من خداوند عالم بیشتر چیزهای دنیا را مباح کرد، با این حال من آنها را ترک کردم.
صعصعه پرسید: نوح با فضیلت‏تر است‏یا شما؟ و پاسخ شنید: نوح بر قدم خود نفرین کرد و من بر ظالم خود نفرین نکردم. پسر نوح کافر بود، پسرانم سید جوانان بهشت هستند.
صعصعه این‏بار از موسی سؤال کرد. حضرت فرمود: خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد و او گفت: «انی اخاف ان یقتلون‏» می‏ترسم مرا بکشند و خداوند فرمود:« لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون‏» نترس... و نیز گفت: «رب انی قتلت نفسا فاخاف ان یقتلون.» اما پیامبر مرا فرستاد که در موسم حج‏سوره برائت را تبلیغ کنم و با اینکه بسیاری از بزرگان قریش را کشته بودم، رفتم و آیات الهی را خواندم...
صعصعه پرسید، شما با فضلیت‏تر هستید یا عیسی؟ فرمود: مریم، مادر عیسی در «بیت المقدس‏» بود، چون هنگام ولادت فرزندش عیسی شد، شنید که گوینده‏ای می‏گوید:« اخرجی فان هذه بیت العبادة لا بیت الولادة.» ای مریم از بیت المقدس بیرون شو زیرا اینجا خانه عبادت است، نه مکان ولادت. اما مادر من‏« فاطمه بنت اسد» هنگام وضع حمل در حرم خدا بود، دیوار خانه کعبه معظمه شکافته شد و فریادی بلند گردید که: ای فاطمه داخل خانه بیا. مادرم به خانه داخل شد و من در وسط‏« بیت الله‏» متولد شدم و این فضیلت را هیچ شخصی نداشته و نخواهد داشت.

شب 20 رمضان سال چهل ه ق/ آثار زهر

محمد بن حنفیه می‏گوید: وقتی شب بیستم شد، اثر زهر به قدمهای پدر بزرگوارم رسید. لذا نماز را نشسته خواند.

شب 20 رمضان 40 ه ق/وصیت‏حضرت

وصیتهای مختلفی از حضرت نقل شده است. از جمله سید رضی در نهج البلاغه یکی از وصیتها را این گونه بیان می‏کند:
«اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی‏ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جدکما رسول الله(ص) یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصیام...»
شما دو نفر را به تقوای الهی و طلب نکردن دنیا، هر چند شما را طلب کند، وصیت می‏کنم. بر آنچه از دنیا که از شما دریغ شود تاسف نخورید. سخن حق بگویید و برای پاداش عمل انجام دهید. دشمن ظالم و یار مظلوم باشید، شما و هر آن که نوشته‏ام به او برسد را به تقوای الهی، نظم در امور و اصلاح بین مردم وصیت می‏کنم. از رسول خدا( جد شما) شنیدم که فرمود: اصلاح بین دو نفر بهتر از یک سال نماز و روزه است...

صبح روز 20 رمضان 40 ه ق/عیادت مردم کوفه و سؤال حجر بن عدی

در صبح این روز مردم کوفه از علی(علیه السلام) عیادت کردند، محمد حنفیه گفت: وقتی صبح شد، حضرت اجازه داد، تا مردم به حضورش بیایند. و مردم وارد شده، سلام می‏کردند. حضرت جواب می‏داد و می‏فرمود:
« ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبة امامکم...»
ای مردم! سؤال کنید قبل از اینکه مرا نیابید، اما پرسشهایتان را به خاطر آسیبی که بر امامتان رسیده است‏سبک کنید. با این سخن ناله از جمعیت‏برخاست.«حجر بن عدی طائی‏» برخاست و این اشعار را خواند:
فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدرة الزکی قتله کافر رجس زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرء منکم لعنا و بی لانکم بیوم المحشر ذخری و انتم عترة الهادی النبی.
وقتی اشعارش را خواند، حضرت از او پرسید: وقتی از تو بخواهند که از من بیزاری بجویی، چه خواهی کرد؟
حجر گفت: به خدا قسم ای امیر مؤمنان اگر مرا با شمشیر ریز ریز کنند و در آتش بسوزانند، از شما تیری نمی‏جویم.
حضرت درباره‏اش دعا کرد و فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک.»
ای حجر! به هر چیزی موفق شوی. خداوند از طرف اهل بیت‏یپامبرت به تو پاداش خیر دهد.

شب 21 رمضان/ عیادت حبیب از امیر مؤمنان

«حبیب بن عمر» می‏گوید: خدمت‏حضرت رفتم. وقتی جراحت‏سرش را باز کرد، گفتم: ای امیر مؤمنان جراحت‏شما چیزی نیست. فرمود: ای حبیب! به خدا سوگند من در این ساعت از شما جدا می‏شوم. من به گریه افتادم. ام کلثوم، دختر حضرت نیز گریان شد. حضرت به او فرمود: دخترم، برای چه گریه می‏کنی؟ پاسخ داد: برای چه گریه نکنم شما که خبر وفاتتان را می‏دهید. امام علی(علیه السلام) فرمودند: دختر عزیزم! گریه نکن. به خدا سوگند اگر آنچه را که پدرت می‏بیند، ببینی، هرگز گریه نخواهی کرد. پرسیدم: یا امیر مؤمنان! چه می‏بینی؟ پاسخ داد: ملائکه آسمانها و پیغمبران را که از پس یکدیگر ایستاده‏اند و انتظار مرا می‏کشند که ملاقاتم کنند. اینک برادم رسول خدا به نزد من نشسته است. می‏گوید، بیا به نزد ما، زیرا آنچه در پیش داری، از آن که در آن هستی، بهتر است.
من هنوز از بستر حضرت دور نشده بودم که روح مقدسش به ارواح انبیاء و اوصیا پیوست.

ثلث اول شب 21 رمضان 40 ه ق/شهادت امیر مؤمنان

محمد حنفیه می‏گوید: وقتی شب 21 رمضان شد، پدر بزرگوارم، فرزندان و اهل بیت‏خود را جمع کرد و ایشان را وداع گفت و فرمود:« الله خلیفتی علیکم و هو حسبی و نعم الوکیل‏» آنگاه وصیت کرد به اینکه ملازم ایمان و احکام الهی باشیم، پس اثر زهر در بدن شریف پدرم، به اندازه‏ای ظاهر شد که هر دو پایش از شدت زهر، سرخ شده بود و هر چند خوردنی و آشامیدنی می‏آوردند، می‏خورد. و لبهای مبارکش به ذکر خدا مشغول بود.
بر پیشانی‏اش عرق ظاهر می‏شد و با دست آنها را کنار زد، و فرمود: رسول خدا فرمود: وقتی بنده مومن وفاتش نزدیک می‏شود، مانند مروارید عرق می‏کند و ناله‏اش آرام می‏شود. آن گاه تک‏تک فرزندان را صدا زد و به خدا سپرد...
حضرت ساعتی بی‏هوش شد، وقتی به هوش آمد، فرمود: این پیامبر است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب پیامبرند، که می‏گویند: زود باش که ما به تو مشتاقیم. همه شما را به خدا می‏سپارم. خدا همه را به راه حق بدارد و از شر دشمنان حفظ کند. آن گاه به ملائکه سلام داد پیشانیش عرقی کرد و مشغول ذکر خدا شد رو به قبله کرد، چشمهایش را بر هم گذاشت و دستها و پاهایش را به جانب قبله دراز کرد آن گاه، به وحدانیت‏خدا و رسالت پیامبر خدا شهادت داد و به سوی رضوان پر کشید.

طلوع فجر 21 رمضان 40 ه ق/ دفن علی(علیه السلام)

بعد از پایان یافتن مراحل غسل، حضرت را با پنج تکه پارچه کفن کردند و روی تخته‏ای گذاشتند. طبق وصیت پدر، عقب تابوت را بلند کردند در حالی که جلو آن را جبرئیل و میکائیل گرفته بودند. جمعی از مردم خواستند به تشییع جنازه بیایند، اما امام حسن اجازه نداد و تنها امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، محمد حنفیه و عبد الله بن جعفر توانستند حضور یابند. وقتی جنازه به محل بلندی رسید، جلو تابوت به سمت زمین فرود آمد. امام حسن و حسین(علیه السلام) نیز تابوت را از عقب به زمین گذاشتند. امام حسن نماز خواند و هفت تکبیر گفت. همانطور که امام خود فرموده بود هفت تکبیر برای هیچ کس جایز نیست مگر من و مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزند برادرت حسین(علیه السلام).
وقتی زمین را کندند، قبر و سنگ و خشتی یافتند، نوشته‏ای دیدند که با خط «سریانی‏» بر آن نوشته بود. این قبری است که نوح پیغمبر هفتصد سال پیش از طوفان برای وصی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حفر کرده است. زمانی که خواستند پیکر پاک امیر مؤمنان را داخل قبر بگذارند، ندایی برخاست: « انزلوه الی التربة الطاهرة فقد اشتاق الحبیب الی الحبیب...» فرود آورد و منزل دهید او را به خاک پاک که دوست مشتاق دوست است.
با جمعى از ياران به عيادتشان رفتند و به على(علیه السلام) فرمودند:
اى ابوالحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى‏كردى.
على و فاطمه و فضه - خادم آنان - نذر كردند - اگرآندو شفا يابند، سه روز روزه بگيرند(طبق برخى از روايات حسن و حسين(علیه السلام) - نيز گفتند ما هم نذر مى‏كنيم روزه بگيريم) چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذايى، دست‏خالى بودند، على سه من جو قرض نمود و فاطمه(س) يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت:
السلام عليكم يا اهل بيت محمد سلام بر شما اى خاندان محمد!
مستمندى از مستمندان مسلمان هستم، غذايى به من دهيد، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند.
آنان همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند. روز دوم همچنان روزه گرفتند و موقع افطار يتيمى نداى كمك سر داد و باز آنان غذاى خود را به او دادند. و در سومين روز روزه، اسيرى از غذاى آنان طلب نمود و باز آنان با آب افطار نمودند.
صبح فردا على دست‏حسن و حسين را گرفته، خدمت رسول الله آمدند و هنگامى كه حضرت عزيزان خود را نظاره مى‏نمود، ديد از شدت گرسنگى مى‏لرزند! فرمود: اين حالى را كه در شما مى‏بينم براى من بسيار گران است. سپس برخاست و با آنان به خانه فاطمه وارد شدند، ديد دختر عزيزش در محراب عبادت ايستاده است، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده و چشمانش به گودى نشسته است.
اندوه وجود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فرا گرفت و در حالى كه غبار غم بر قلب مبارك حضرت نشسته بود، جبرئيل نازل شد و گفت:
«اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى‏گويد، سپس سوره هل اتى - و هجده آيه مربوط به ايثار حضرت على حسن و حسين(علیه السلام) را نازل نمود.» (24)
(10)
«اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله لايستوون عند الله، و الله لايهدى القوم الظالمين.» (25)
آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند «عمل‏» كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است. «اين هر دو» هرگز نزد خدا مساوى نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى‏كند.

تفسير آيه در كلام اهل تسنن

دانشمندان معروف اهل سنت‏حاكم « ابوالقاسم حسكانى‏» از «بريده‏» نقل مى‏كند كه شيبه و عباس هركدام بر ديگرى افتخار مى‏كردند. على(علیه السلام) از كنار آندو مى‏گذشت از افتخار نمودن آن دو پرسش نمود. عباس گفت: امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد و آن مساله آب دادن به حجاج خانه خدا است.
شيبه گفت: من تعمير كننده مسجد الحرام و كليددار خانه كعبه هستم. على(علیه السلام) گفت: با اين كه از شما حيا مى‏كنم، بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد. آندو پرسيدند كدام افتخار؟!
حضرت فرمودند: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر - درود خداوند بر او خاندان وى باد - آورديد.
عباس خشمناك برخاست و دامن كشان نزد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت.(و به عنوان شكايت) گفت: آيا نمى‏بينى، على با من چگونه سخن مى‏گويد؟
پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام على(علیه السلام) را خواستند و از چگونگى ماجرا پرسش كردند. ناگاه جبرئيل نازل شده و گفت: اى محمد! پروردگار به تو سلام مى‏فرستد و مى‏گويد اين آيات را بر آنها بخوان: «اجعلتم سقاية الحاج و ...» (26)
اميد آن كه نسيمى روح‏بخش از بوستان معرفت قرآن، نهال وجودمان را رايحه علوى بخشيده باشد و به زودى در كنار تربت پاك آن امام زمزمه كنيم.
اى آفتاب آينه‏دار جمال تو مشك سياه مجمره‏گردان خال تو (27)

پي نوشت :

1- سوره بقره /207.
2- تفسير نمونه، آيت الله العظمی مكارم(حفظه الله) و جمعى از نويسندگان، ج 2، ص‏46; الغدير، ج 2، ص‏44.
3- شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج‏3، ص 270; احياء العلوم، غزالى، ج‏3، ص 238; نزهة المجالس، صفورى، ج‏2، ص‏209; تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى حنفى، ص 21; مسند، احمد حنبل، ج‏1، ص 348; تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏99 - 101; سيره ابن هشام، ج 2، ص‏291; تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏29.
4- توبه /3.
5- مسند احمد حنبل: ج‏1، ص 231(طبع مصر); همان، ج‏3، ص‏212; همان، ج‏1، ص 150; خصايص نسائى، ص 28.
6- مطففين /29 و 30.
7- تفسير فخر رازى، قرطبى، روح المعانى و كشاف، ذيل آيه‏29 و 30 از سوره مطففين.
8- آل عمران / 61.
9- صحيح مسلم، ج‏7، ص 120; مسند احمد بن حنبل، ج‏1، ص 185; تفسير طبرى، ج‏3، ص 192; مستدرك حاكم نيشابورى، ج‏3، ص 150; دلائل النبوة، حافظ ابونعيم اصفهانى، ص‏297; روح المعانى، آلوسى، ج‏3، ص‏167; كشاف، زمخشرى، ج‏1، ص‏193; فصول المهمه ابن صباغ، ص 108; الجامع لاحكام القرآن، علامه قرطبى، ج‏3، ص 104.
10- معارج / 1 و3.
11- تفسير نمونه، ج 25، ص‏7.
12- فاتحه / 5.
13- تفسير الميزان(ترجمه)،ج‏1، ص‏49; تفسير البرهان، علامه بحرانى، ج‏1، ص 50.
14- همان.
15- بقره / 274.
16- نگاه كنيد به تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص 290 و 291.
17- تفسير نمونه، ج 2، ص‏267.
18- الحاقه / 12.
19- تفسير قرطبى، ج‏1، ص‏6743; مجمع البيان، روح البيان، روح المعانى، الميزان و تفسير ابوالفتوح رازى، ذيل آيه 12 سوره معارج.
20- مناقب ابن مغازلى شاخصى، ص 265.
21- انسان / 5 و 8 و9.
22- الغدير، ج‏3، ص‏107 تا 111; احقاق الحق، ج‏3، ص‏157 تا 171.
23- تفسير نمونه، ج 25، ص 345.
24- تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص 274; الجديد، ج‏7، ص‏283; حجة التفاسير، ج‏7، ص‏139; الكاشف، ج‏4، ص 670; كشف الاسرار، ج 10، ص‏319.
25- توبه /19.
26- تفسير طبرى، فخررازى و آثار اصحاب النزول واحدى; تفسير خازن بغدادى; معالم التنزيل بغوى; مناقب ابن مغازلى و جامع الاصول ابن اثير، براى توضيح بيشتر درباره اين حديث و مشخصات مدارك آن به احقاق الحق مرحوم شوشترى، ج‏3، ص 122 تا127 مراجعه كنيد(تفسير نمونه، ج‏7، ص 322.)
27- ديوان خواجه حافظ شيرازى، غزل شماره 400.

منبع: فصلنامه كوثر




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط