موانع
وابستگی فکری و فرهنگی، سرمنشأ همه وابستگیها
ما الان در همه چیز به گمان همه یک نحو وابستگی داریم. که بالاتر از هشت ماه ، وابستگی افکار است. افکار جوانهای ما، پیرمردهای ما، تحصیلکردههای ما، روشنفکرهای ما، بسیاری از این افکار؛ وابسته به غرب است، وابسته به امریکاست. و لهذا حتی آنهایی که سوء نیت ندارند و خیال میکنند میخواهند خدمت بکنند به مملکت خودشان، از باب اینکه راه را درست نمیدانند و باورشان آمده است که ما باید همه چیز را از غرب بگیریم، این وابستگی را دارند. و این وابستگی سرمنشأ همه وابستگیهاست که ما داریم. اگر ما وابستگی فرهنگی را داشته باشیم، دنبالش وابستگی اقتصادی هم هست؛ وابستگی اجتماعی هم هست؛ سیاسی هم هست. همه اینها هست.(1)از خود بیگانه ساختن ملت
یک راه دیگر هم قضیه تبلیغات دامنه داری برای ترقیاتی که در غرب هست، که جوانهای ما را غربزده کنند؛ اعتماد به کشور خودشان را از آنها بگیرند؛ اینها دیگر اتکال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتی که میشود، صحبت از غرب پیش بیاید، خیابانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، میدانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، مراکز علم را با اسم آنها چه بکنند. جوری تربیت کنند این ملت را که خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جای آن یک آدم غربی بنشیند. یک آدم اسلامی شرقی که باید متکی به خودش باشد، متکی به مکتب خودش باشد، این را شستشو کنند، شستشوی مغزی به اصطلاح بکنند. و به جای آدم شرقی، یک آدم غربزده درست بکنند که هر چه صحبت بکند، از آنها باشد.(2)توطئه برای اغفال ملتهای جهان سوم
ملتی که بخواهد سر پای خود بایستد و اداره کشور خودش را خودش بکند، لازم است که اول بیدار بشود. در سیر الی الله هم اهل معرفت گفتهاند که یقظه بیداری اول منزل است.(3) در طول تاریخ، در این سدههای آخر، کوشش شده است که ملتهای جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصیت خودشان نباشد. و شخصیت خودشان را اصلاً وابسته به غیر بدانند. این قضیه از سالهای بسیار طولانی بوده است، و هی دائماً رشد کرده است تا این اواخر به رشد تمام رسیده بود. من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد. صد و بیشتر از صد سال از شیخ ما مرحوم آیت الله حائری (4) رحمه (ره) نقل شد که من بچه بودم فرموده بودند من بچه بودم در یزد، و تازه این لامپها را لامپاهایی که آن وقتها بود آورده بودند و یک جلسهای درست کرده بودند. مردم جمع شده بودند آنجا و این لامپها را گذاشته بودند. یک پلههایی درست کرده بودند و این لامپها را گذاشته بودند آنجا؛ آن بالا مردم تازه میدیدند او را، چراغشان قبلاً چراغهای غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آنجا بود. این هر چند دقیقه یا چند وقت یک دفعه از این پلهها میرفت بالا و آن ماشه لامپها را حرکت میداد. این یک قدری نورش میرفت بالا، مردم صلوات میفرستادند. بعد میآمد پایین یک قدری میماند و مردم مشغول تماشا بودند، دوباره میرفت بالا آن را میکشید پایین، مردم باز تظاهر میکردند. این از آن وقتها مطرح بوده است که ما حتی نمیتوانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم. این باید فرنگی این کار را بکند. باید از خارج فرنگیها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم اینطور کنند تا پایین بیاورد. کم کم در همه طبقات این انگیزه رشد کرد. من عکس مجسمه آتاتورک (5) را در ترکیه آن وقت که تبعید بودم به آنجا دیدم که مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا کرده بود. و آنجا به من گفتند که این علامت این است که ما هرچه باید انجام بدهیم باید از غرب باشد. باصطلاح، آتاتورک یک مرد مثلاً روشنی، یک مرد کذایی بوده و در کشور ما هم بعضی از روشنفکرها (6) به اصطلاح گفته بودند که ما باید از سر تا قدم اروپایی و انگلیسی باشیم تا بتوانیم ادامه حیات بدهیم. ما تا نفهمیم که خودمان هم یک شخصیتی داریم، مسلمانها هم یک گروهی هستند و شخصیتی دارند و میتوانند خودشان هم کار انجام بدهند، تا نخواهیم یک کاری را، نمیتوانیم و تا بیدار نشویم، نمیخواهیم.ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند که ما هیچ یک از امور صنعتی را قادر بر تحققش نیستیم. ملت ما فقط لولهنگ (7) میتواند بسازد. کار دیگر از او نمیآید. باور کرده بود این ملت بیچاره روی تبلیغاتی که قدرتهای پیشرفته و بزرگی کرده بودند. و تبلیغات داخلى که وابستگان به آن قدرت ده بودند به اینکه ما باید همه چیزمان از خارج باشد. و ما باورمان آمده بود یا بسیاری از ما، که غرب یک نژاد برتر است. همان طور که هیتلر این معنا را از قراری که شنیدم میگفته است که آلمان یک نژاد برتر است، و بعضی از نویسندههای ما نوشته بودند که عملهای که در آلمان هست و بیلش را دستش گرفته و لب خیابان ایستاده که برود کار بکند، آن آدم چشم آبی را عقیده بسیاری هست به اینکه برای اداره مملکت مثلاً امثال ما از اشخاصی که در این مملکت هستند بهتر و بالاتر میتواند عمل بکند. این طرز فکر، ما را آن طور عقب نشانده بود که اعتقادمان این بود که اصلاً از ما کاری ساخته نیست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود مستشار لازم دارد. از امریکا یا از اروپا باید مستشارانی بیایند تا ارتش ما را بتوانند سر و سامان بدهند. ما راجع به صنایع اصلاً نباید صحبتش را بکنیم. ما یک ملت لولهنگ ساز هستیم. ما نسبت به صنایع اصلاً نباید صحبت بکنیم. این صنایع دربست به عهده اروپاییها و امریکاییهاست.(8)
آفت غربزدگی
اگر ما یک همچو [استقلال فکری] پیدا بکنیم، و از این تمدن مفسد و فاسد پشت بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد. آنچه که ما را نمیگذارد به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، بستگی، وابستگی است که ما به آنها داریم. وقتی بنا شد که قبله یک ملتی غرب شد، رو به آنجا میایستد و حرف میزند. آتاتورک (9) عکسش را، عکسش را من در آن وقت که در ترکیه بودم، من مجسمه را دیدم که مجسمهاش این بود، دستش را اینطور دراز کرده بود. گفتند آنهایی که آنجا بودند، که دستش را طرف غرب دراز کرده است و میگوید که همه چیز از آنجا باید باشد. و یکی از به اصطلاح دانشمندان ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمیتوانیم درست کنیم خودمان را.(10) یک همچو مغزهایی که همه چیز را از آنجا میدانند. و مع الأسف دامن زدند تمام تحقق تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی، دامن زدند به اینکه به ما باور بدهند به ما و تحمیل کنند به ما که خودمان آدم نیستیم. تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد میگیرد برود اروپا، یکی میخواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برو اروپا، شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد، البته اینجا هم تحصیل صحیحی برای ما درست نکردند، اگر مقایسه کنید میبینید که اینکه رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود، اجازه بگیرد؛ اجازه تحمیل به مردم این دیپلمی را که به جوانهای ما میدهند خیلی آسانتر و زودتر است از آنکه به خودشان میدهند. برای اینکه خودشان میخواهند دانشمند بشوند، ما را میخواهند نگذارند. ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجاست و خودتان هیچ چیز نیستید.(11)غربزدگی بدتر از زلزله زدگی
آقا، امروز مملکت ما غربزده است که از زلزله زده بدتر است! امروز بعضی از اشخاصی در این مملکت میخواهند نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند. اغفال میکنند بعض مقامات را، میخواهند نگذارند اسلام تحقق پیدا کند... الآن ما زلزله زده هستیم؛ غربزده هستیم. همه باید دست به هم بدهیم و این راه را تا اینجا که آمدیم، باقیاش هم برویم. مابین راه هستیم. باز گردنهها داریم که دزدها توی آن گردنه هستند. ما یک گردنه را از آن گذشتیم؛ یا دو گردنه را، باز دزدها توای آن گردنههای دیگر هستند؛ در کمین نشستهاند با هر صورت. ما باید همه، همه، دست به هم بدهیم از این گردنهها بگذریم. بعد که گذشتیم از گردنهها و رسیدیم به منزل، بنشینیم بگوییم حالا اشکالاتمان چیست. الان وقت اشکال تراشی نیست. الان وقت جلو رفتن است. من از همه میخواهم، من التماس میکنم به ملت ایران، من دست ملت ایران را میبوسم، اسلام را میخواهند ببرند.(12)آدم بودن را به کفش و کلاه و ... میدانستد
ما را جوری بار آورده بودند که یا باید فرنگی مآب باشیم یا هیچی. یک نفر جوان، یک نفر خانم اگر سرتاپایش فرنگی مآب است، این معلوم میشود خیلی عالی مقام است و چنانچه مثل سایر مسلمانهاست، این خیلی عقب افتاده است. عقب افتادگی و جلو رفتن را به این میدانستند که فرنگی مآب باشد؛ یعنی، فرض کنید فرم لباسش چه جور باشد. فرم کفشش چه جور باشد، یا مثلاً هرچه که از خارج میآید صرف بکند. مصرفی بار آوردند ما را، برای همین جهت، ما را مصرفی بار آوردهاند. امثال «تقی زاده» (13) که در این ایران یک وقتی قدرت داشتهاند، تقی زاده گفته بود که ما باید سرتاپامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید اینطور باشیم تا اینکه آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک میدانستند. و آن چیزی که تعلیمات انبیاء بود که انسان را با تقوا، قدرت تقوا، قدرت انسانیت، با علم، با عمل، آنها را اینطور میدانستند. میزان انسانیت را تقوا و علم میدانستند. اینها به جوری کرده بودند که بین ماها اینطور بین خودشان اینجور نیست بین ماها اینطور جلوه داده بودند که آدم اگر بخواهد پیشرفته باشد، حرف وقتی میزند به حرف خود مادریاش نزند، وقتی صحبت میکند در هر چند کلمه، دو سه تا کلمه انگلیسی هم باشد، دو سه تا کلمه فرض کنید که اروپایی هم باشد. تمام اینها چیزهایی بود که به ما تزریق کرده بودند، خائنهای داخلی زیادتر و الهام هم میگرفتند از آن خائنهای خارجی و ما را اینطوری داشتند بزرگ میکردند. اگر یک مدت دیگری این ایران خدای نخواسته به دست این رژیم فاسد باقی مانده بود، اما دیگر هیچ باید باشیم، از بین تمام رفته باشیم.خداوند به ما منت گذاشت که اسلام را و ایران را به ما برگرداند و ما خودمان ان شاءالله، الان کار خودمان را انجام میدهیم و باید بدانیم که باید فکرمان این باشد که ما خودمان میخواهیم کار بکنیم. اصلاً فکر اینطور باید برگردد که مملکت، مملکت خودمان است، خودمان هم باید آبادش کنیم. کشاورز باید همین فکر را داشته باشد، آنهایی که در کارخانهها عمل میکنند باید همین فکر را داشته باشند، آنهایی که در موارد صنعتی و اینها کار میکنند باید فکرشان این باشد که کشور مال خودمان است، وقتی مال خودمان است، معنا ندارد که یکی دیگر بیاید ادارهاش کند، باید خودمان ادارهاش کنیم. آن جور نباشد که سر هر کارخانهای باید کسان دیگری بیایند و بیایند که نگذارند اینجا پیشرفت کند. آمدن، برای این بود که کارها را آنها تکفل کنند، پادویی را به اینها بدهند. شما، ایرانیها بیش از اینکه پادو باشند، بیش از اینکه در یک اداره پادو باشند، در یک جایی که صنعت است کاری به آن نداشته باشند، اینها برای این جهت میآمدند اینجا و حالا بحمدالله گور خودشان را گم کردند و رفتند و شما خودتان هستید و خودتان و پشتیبان شما خداست.(14)
خودباوری و استقلال
خود شناسی و بازگشت به خویشتن
هیچ ملتی نمیتواند استقلال پیدا بکند الاً اینکه خودش، خودش را بفهمد. مادامی که ملتها خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، استقلال نمیتوانند پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد، این فرهنگ را، این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است. همچو غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان میکنند غیر از غرب هیچ خبری در هیچ جا نیست. و این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج منشأ اکثر بدبختیهای ملتهاست و ملت ماست.در هر امری که پیش میآید، از باب اینکه مغزهای آنهایی که در رأس کارها واقع بودند، به طوری بار آمده بوده است که از خودشان بکلی منصرف و قبلهشان غرب شده بود. یکی از روشنفکرهاشان، به اصطلاح متفکرینشان (15) گفته بود که ما تا همه چیزمان را انگلیسی نکنیم نمیتوانیم یک رشدی بکنیم. یک همچو مغزهایی در رأس کارها واقع شد، و از آن طرف هم تبلیغات دامنه داری که غربیها و غربزدگان شروع کردند و شاید حالا هم باز باشد، اسباب این شد که مغزهای ما غربی شد، قبله ما غرب شد، و تا بیاید این غربزدگی و اجنبی زدگی از این قلبها و از این مغزها زدوده بشود، وقت طولانی لازم است.(16)
بازگشت به خویشتن، در گرو استقلال فکری
ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛ و ما خودمان میخواهیم خودمان را اداره کنیم، باید اینطور تربیت بشود حالا، باید تصفیه بشود از این مغزهای پوسیدهای که عاشق امریکا هستند و عاشق غرب هستند، باید تصفیه بشود از این موجودات. باید ادارات ما تصفیه بشود از آن خائنهایی که الان هم نفع رژیم سابق یا کم عمل میکنند، یا عمل نمیکنند، یا ضدش را عمل میکنند. تصفیه میخواهد این مملکت، و البته تصفیه وقت میخواهد، باید بشود، اما یکدفعه نمیشود.(17)ضرورت بیداری شرق از خواب غفلت
شرق باید بیدار بشود از این خوابی که او را کردند. از این غفلتی که آنها ایجاد کردند در ما باید بیدار بشویم. اگر بیدار نشویم، ثانیاً هم ما طعمه آنها خواهیم بود. باید دانشگاهها بیدار بشوند. باید از همین دبستان تا آن آخر دانشگاه، از این افکار غربزده تهی بشوند. و شرق روی پای خودش بایستد. اگر شرق روی پای خودش نایستد، باز وابسته باشد [هیچ چیز اصلاح نمیشود و خطر] وابسته فکری عمده است که خیال کند همه چیزش از اوست، تا یکی مریض میشود به اطبا اینجا رجوع نمیکند؛ فوراً باید برود امریکا یا باید برود انگلستان. نمیشود اینجا! با اینکه یک دسته از اطبا که آمدند اینجا، من گفتم که دانشگاههای ما چه کردند تا حالا که حالا وقتی که یک کسی مریضی میشود باید بروند آنجا؟! میگفتند ما میتوانیم معالجه کنیم، لکن مردم این جور شدند. این افکار افکاری است که مملکت ما را به تباهی دارد میکشد که همه چیز ما باید از آنجا بیاید و همه چیز ما باید وابسته به آنجا باشد. حالا چون اتومبیل ما از آنجاست و برق ما هم نمیدانم چه و زهرمار ما از آنجاست، پس باید فرهنگ ما هم از آنجا باشد! پس باید همه چیز ما از آنجا باشد. آقا، بدانید که اینها برای ما هیچ صلاحی نمیخواهند. اینها کوشش میکنند که ما از حیوانات پست تر باشیم! اینها کوشش میکنند که ما یا اشخاصی بار بیاییم غربزده و برای آنها کار بکنیم. و اگر نه، بمانیم در این حال عقب افتادگی، و ببرند آنها همه چیز ما را، شرق باید بیدار بشود! باید حساب خودش را از غرب جدا کند، تا آن قدر که میتواند. اگر میتوانست باید تا آخر جدا کند. حالا که نمیشود، تا آن قدر که میتواند باید جدا کند، لااقل فرهنگش را نجات بدهد.(18)لزوم بیداری جهان سوم از خواب غفلت
ما تا بیدار نشویم از این خواب و تا توجه به این نکنیم که ما هم انسان هستیم، و ما هم شخصیت داریم و ما هم ملتهای بزرگ هستیم، اما هم، مسلمین هم یک میلیارد تقریباً جمعیت با همهی وسایل دارند، تااین معنا را ما باورمان نیاید، نمیرویم دنبال کار، یک جمعیتی اگر نشستند و دستشان را دراز کردند پیش یک جمعیتهای دیگر که بده به ما، تمام همشان این بود که هر چه میخواهد از خارج بیایند و بدهند به شما و ذخایر شما را از اینجا ببرند در ازای آن چیزی که میدهند، این ملت اگر یک میلیون سال هم زندگی بکند همان حال اول است، تنبل بار میآید، بیاراده بار میآید. این تبلیغات دامنهداری که کردند و حالا هم باز میکنند به گوش شما نباید برود. شما باید بیدار بشوید و از این خوابی که بیشتر از چند صد سال به ما تزریق کردند و ما را خواب کردند. اول قدم این است که ما بیدار بشویم. بفهمیم که ما هم از جنس بشر هستیم و ممالک دیگر و رژیمهای دیگر و نژادهای دیگر برتر نیستند از ما، منتها آنها با تبلیغاتشان ما را جوری کردند که همیشه دستمان طرف غرب یا طرف شرق دراز باشد و هرچه میخواهیم از آنجا برای ما بیاید. اگر ما بیدار بشویم که ما هم موجودی هستیم مثل سایر موجودات و ما هم انسانی هستیم مثل سایر انسانها و نژاد ما هم نژادی هست مثل سایر نژادها، اگر این معنا را ما توجه به آن بکنیم و بفهمیم که ما باید خودمان برای خودمان وسایل زندگی را فراهم کنیم... باید کارهای خودمان را انجام بدهیم. مدتی میگذرد و ما خودمان صنعتگر خواهیم شد. آنهایی که این صنعتهای بزرگ را درست کردند، آنها هم انسانهای یک سر و دو گوشی هستند که مثل سایر انسانهایند منتها قبل از ما بیدار شدند و ما را خواب کردند. قبل از اینکه ما بیدار بشویم آنها بیدار شدند. و هم خودشان را صرف این کردند که با ایادی خودشان مستقیماً یا به غیرمستقیم ما را غافل کنند. ما را خواب کنند و به ما تزریق کنند به اینکه شما نمیتوانید. حتی تزریق کنند که شما نمیتوانید حکومت کنید. شما نمیتوانید یک حکومت صحیح داشته باشید. شما نمیتوانید یک نظام صحیح داشته باشید. شما نمیتوانید یک صنعتی داشته باشید. اگر ما از این خواب بیدار نشویم، هر چه فریاد بزنیم فایده ندارد. شعارها فایده ندارد. آن شعاری فایده دارد که از روی علم باشد و توجه البته در یک انقلابی و در یک نهضتی اولش شعارهاست که این نهضت را به پیش میبرد. و اگر آن شعارها نباشد، انقلاب نمیتواند پیش ببرد، لکن بعد از اینکه انقلاب پیروز شد باید عمل کرد.(19)
استقلال فرهنگی، تنها راه نجات شرق
شما اگر بخواهید از همه وابستگیها خارج بشوید، این باید این وابستگی مغزی را، قلبی را کنار بگذارید. گمان نکنید که هرچه آنها دارند خوب است. اگر یکی فرض کنید که یک پیشرفتی داشته باشد در صنعت، این دلیل این نیست که پیشرفت دارد در فرهنگ. و این اشتباهات مال همین جاهاست که آن که مثلاً فرض کنید فلان طیاره را درست میکند به خورد ما اینطور میدهند که همه چیزش اینطوری است، و حال آنکه نیست اینطور فرهنگشان مثل فرهنگ ما نیست. علم حقوقشان مثل ما نیست. علومشان مثل ما نیست. علم فلسفهشان مثل ما نیست. طب هم از شرق اخذ کردهاند. کتب شرقی در دانشگاههای آنجا تا آن اواخر، شاید حالا هم باشد تدریس میشده اما باید اگر بخواهیم از این بیچارگی بیرون برویم، باید این وابستگی مغزی را کنار بگذاریم.(20)فرهنگ اسلامی شرق، مترقیترین فرهنگ
شرق یک فرهنگ اسلامی دارد که بلندترین فرهنگ، مترقیترین فرهنگ است. با این فرهنگ اسلامی باید تمام احتیاجاتش را اصلاح کند، و دستش را پیش غرب دراز نکند، پیش این غرب و از غرب یک چیزی بخواهد، خودش باید درست بکند. سابق اینطور بوده است که کتب طبی شرق در اروپا رفته است، و اروپا را طبیب کرده و آن طبیبهای بزرگ را درست کرده کتب شرق بوده است؛ کتابشیخ الرئیس (21) بوده، کتب رازی (22) بوده است؛ و اینها کار کردند حالا چه شده است که ما حالا باید بعد از اینکه تمدن از شرق طرف غرب رفته، شرق تمدن را صادر کرده به غرب، حالا ما به واسطه یک کارهای ناشایستهای باید عقب افتاده باشیم و دستمان را طرف غرب دراز کنیم.
باید شرق سر جای خودش بایستد و خودش را بیابد. تبلیغات زیاد، اسباب این شده است که شرق خودش را گم کرده، ما خودمان را گم کردیم. هر چیز را صحبت میشود، میگوید باید شما ببینید. اسمائی که در اینجا متعارف بود، میگذاشتند، داروخانه باید اسمش اروپایی باشد؛ خیابان هم باید اسم یکی از اروپاییها یا امریکاییها تویش باشد. هر جا میرفتی باید این باشد. اجناسی هم که درست میکردند، خود ایران جنس میبافت، بعد آن کنارش باید خط انگلیسی باشد، یا خط لاتین باشد، تا بگویند از انگلستان آمده است این! گم کردیم ما خودمان را، باید پیدا کنیم خودمان را، باید از همه این خیابانها، از همه این داروخانهها، از همه این مؤسسات، این اسماء نحس خارجیها زدوده بشود. چیزهایی که مربوط به رژیم خارج است، طاغوتی است، تمام اینها باید زدوده بشود. تا اینکه کم کم افکار متوجه خودمان بشود که ما خودمان دارا هستیم؛ و فرهنگ دارد شرق؛ فرهنگ غنی دارد. کسی که فرهنگ غنی دارد چرا برود سراغ دیگران و از دیگران بخواهد فرهنگ را بگیرد؟ و دیگران هم به ما فرهنگ نمیدهند. نافرهنگی میدهند! دیگران به ما نخواهند یک مطلبی که به درد ما بخورد به ما بدهند. آنها چیزهایی که به درد خودشان نمیخورد به ما میدهند. شواهد زیاد است در اینکه هر چه به درد خودشان نمیخورده است اینجا فرستادند، در صورتی که آن چیزها ممکن است تباه کند ما را.(23)
رهایی از وابستگی فرهنگی
آنچه که بعد از انقلاب بر شما معلمین و بر همه قشرهایی که سمت تعلیم و تربیت را دارند وظیفه است، و لازم اینکه این مغزهایی که در طول پنجاه و چند سال حکومت جانرانه و سلطه اجانب باید بگوییم غربزده شدند نجات بدهید. اگر بخواهید ملت شما نجات پیدا بکند، نجات ملت در فرهنگ و در دانشگاهها باید طرح بشود. مادامی که ما پیوستگی مغزی داریم به خارج و اجانب، هیچیک از این گرفتاریهایی که شمردید نمیتوانیم از زیرش فرار کنیم. رأس همه اصلاحات، اصلاح «فرهنگ» است، و نجات جوانهای ما از این وابستگی به غرب. غرب بسیار چیزهای مفیدی دارد که برای خودش نگه داشته؛ و یک قدری از آنها را صادر کرده است با بسیاری از جنایتها به ممالک شرق.(24)زندگی شرافتمندانه مسلمین
ممالک شرق، ممالک اسلامی، تا اسلام را نیابند، نمیتوانند زندگی شرافتمندانه بکنند. مسلمین باید اسلام را پیدا کنند. اسلام از دستشان فرار کرده بود. ما الان اسلام را نمیدانیم چیست. این قادر به مغز ما خوانده است این غرب و این جنایتکارها، که اسلام را ما گمش کردیم. تا اسلام را پیدا نکنید نمیتوانید اصلاح بشوید. از آن مرکز، که کعبه معظمه است و مرکز اجتماع مسلمین است در هر سال، گرفته تا آخر بلاد مسلمین، اسلام گم است پیششان، نمیدانند چیست. و لهذا مسلمین جمع میشوند در مکه معظمه، در یک محلی که خدای تبارک و تعالی آن محل را قرار داده برای اجتماع مسلمین، اجتماع معنوی مسلمین جمع میشوند و نمیدانند چه میکنند؛ استفاده اسلامی از آن نمیکنند. یک همچو مرکز سیاسی را متبدلش کردند به یک اموری که اصلاً غفلت از همه مسائل مسلمین [است.] باید اسلام را پیدایش کنند. مسلمین اگر حج را پیدا کنند، اگر آن سیاستی که در حج به کار رفته است از طرف اسلام، همان را پیدا کنند، کافی است برای اینکه استقلال خودشان را پیدا کنند، ولی مع الأسف ما گم کردیم اسلام را. آن اسلامی که الان دست ماست که بکلی از سیاست جدایش کردند؛ سرش را بریدند. آن چیزی که اصل مطلب است از آن بریدند و جدا کردند، و مابقیش را دست ما دادند. همان ما را به این روز نشانده است که ما نمیشناسیم سر اسلام را، ما نمیشناسیم. ما تا پیدا نکنیم اسلام را، تا همه مسلمین پیدا نکنند اسلام را، نمیتوانند به مجد خودشان برسند. مجد اسلام آن بود که در صدر اسلام بود. آن بود که با یک جمعیت کم دو تا امپراتوری (25) را از بین برد، آن مجد اسلام بود، نه برای کشورگشایی؛ برای آدمسازی. این خیال است، اشتباه است که خیال میکنند کشورگشایی میکند اسلام. اسلام کشورگشایی نمیکند. اسلام میخواهد همه کشورها آدم بشوند. اسلام دنبال این میرود که آنهایی که آدم نیستند آدمشان کند. در یک جنگی وقتی که اسیر کرده بودند یک عدهای را به حسب تاریخ هست اینها را بسته بودند داشتند میآوردند. رسول اکرم گفت: ببین! من باید با زنجیر اینها را به بهشت ببرم.(26) اسلام برای اصلاح جامعه است. اگر شمشیر کشیده، شمشیر را برای این کشیده است که مفسدههایی که نمیگذارند این جامعهها اصلاح بشود از بین ببرد، تا سایرین اصلاح بشوند.(27)ما خودمان آدم هستیم
عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و اینطور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتی اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم. در حالی که عدهای زبان خودشان را کنار گذاشته و ارزش را به چند کلمه انگلیسی در کتابی میدانند، با اینکه با زبان خودشان همان مطلب را میشود فهماند. اگر در کتابی چند کلمه خارجی نباشد، آن کتاب را بدون ارزش میدانند. آنها میخواستند که تمام وجود ما در اختیارشان باشد که هر طوری میخواهند عمل کنند. و شما تابلوها را دیده بودید که اکثراً از دوا فروشی گرفته تا کتاب فروشی و غیره دارای اسمهای خارجی بودند، و این همه به خاطر این بود که ما فرهنگ خودمان را فراموش کنیم. و عدهای هم به نام «فرهنگ ایران باستان» از اسلام فرار میکردند، که چندی پیش عدهای از اینها که در خارج اجتماع کرده بودند یکی از حرفهایشان این بود: «تعجب است که ما باید روزانه هفده مرتبه رو به کعبه عربها دولا راست بشویم و نماز بخوانیم، و اگر ما از عربها فرهنگ ایران را بگیریم جز شتر چیزی نمیماند» در صورتی که اروپائیها و دانشمندان اروپا هم قائل به این مطلباند که تمدن اسلام مقدم بر سایر تمدنهاست. و در سابق به هر یک از ایرانیان از کودکی تزریق میشد که باید همه چیز از اروپا گرفته شود و ارزشهای انسانی به هر چه بیشتر فرنگی شدن است و باید از سر تا پا فرنگی شویم. و این آقایان نمینشینند و مقایسه کنند که در تمام مسائل بین فرهنگ اسلام و فرهنگهای دیگر چه تفاوتهایی است. و آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم، و آیا این همان نژادپرستی نیست که اروپاییها میخواهند به وسیله آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایی بیندازند؟بنابراین، مدتها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم و اگر امروز کمبود نیروی انسانی هست به خاطر همین است که افکار به آن طرز تفکر عادت کرده بود. لذا ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است. و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند و هنر آنها هم که عبارت بود از چیزهای مبتذل، جز این نبود که افراد و جوانان ما را در دانشگاهها و خارج و داخل طوری تربیت کنند که همه را منحرف سازد.(28)
نژاد آریا چیزی کم ندارد
بدانید که نژاد آریا نژاد اریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم نداردو اگر خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنچه انسانهای شبیه به اینان به آن رسیدهاند شما هم خواهید رسید به شرط اتکال به خداوند تعالی و اتکا به نفس، و قطع وابستگی به دیگران و تحمل سختیها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب.(29)
مغزهای شما کوچکتر از مغزهای دیگران نیست
من امیدوارم که اشخاصی که تفکر دارند، مغز صنعتی دارند، اینها هم کارها را راه بیندازند و صنعت درست کنند خودشان. شما بدانید که اگر خودتان به فکر بیفتید، [میتوانید] نگذاشتند شماها به فکر بیفتید، هی آمدند به شما دادند، شما هم تنبل شدید. خودتان به فکر بیفتید که برای خودتان انجام بدهید. کارهای خودتان را میتوانید انجام بدهید. گمان نکنید که ما حتماً باید همه چیزمان را از دیگران بگیریم. نه، شما به فکر این باشید که همه چیزتان را خودتان درست کنید. این ژاپن بود که در سالهای قبل محتاج بود و خودش به فکر افتاد و خودش کارهای خودش را درست کرد و الان صادر میکند به امریکا هم. آن هندوستان بود که در آن زمان، آنقدر احتیاج داشت، حالا الان دارد خودش احتیاجات خودش را رفع میکند. مغزهای شما کوچکتر از مغزهای دیگران نیست. شما خودتان به فکر باشید. توجه کنید که کار خودتان را خودتان انجام بدهید.(30)ما میتوانیم
شما چنانچه باورتان آمده باشد که نمیتوانید صنعت درست بکنید و نمیتوانید صنایع بزرگ و کوچک را و چیزهایی که احتیاج به غرب بوده است خودتان آنها را درست بکنید، تا این باور هست، نمیتوانید که انجام بدهید. اول باید خودتان را درست کنید؛ اول باید باوارتان بیاید که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم، ما هم قدرت صنعت داریم. این قدرت در همه افراد بشر بقوه هست. اگر این باور برای شما پیدا شد [موفق خواهید بود]. با این تجربهای که در این دو سال شماها کردید، دیدید که آن حرفهایی که گفته میشده است تبلیغات بوده است و مسائل آن طور نبوده است. این تبلیغات بوده است که در مقابل قدرتهای بزرگ نمیشود نفس کشید و باید تسلیم قدرتهای بزرگ شد.شما در این مدتی که انقلاب کردید و قیام کردید خودتان باورتان آمد و به دولتهای مستضعف و ملتهای مستضعف هم باوراندید که میشود در مقابل امریکای جهانخوار و شوروی جهانخوار ایستادگی کرد. شما دو سال است که قیام مردانه کردید و در مقابل آنها ایستادید و همه آنها را دستشان را از کشور خودتان قطع کردید و دیدید که یک مطلبی است امکان دارد و شما خودتان میتوانید در عین حالی که قدرت نظامیتان مثل آنها نیست و قدرت صنعتیتان مثل آنها نیست، لکن میتوانید ایستادگی کنید. و یک ملت وقتی که یک مطلب را باور کرد که میتواند انجام بدهد، انجام خواهد داد. اساسی، باور این دو مطلب است؛ باور ضعف و سستی و ناتوانی و باور قدرت و قوه و توانایی. اگر ملت این باور را داشته باشد که ما میتوانیم در مقابل قدرتهای بزرگ بایستیم، این باور اسباب این میشود که توانایی پیدا میکنند و در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادگی میکنند.(31)
پیش به سوی خود شناسی، خودکفایی و استقلال همه جانبه
وصیت من به همه آن است که با یاد خدای متعال به سوی خودشناسی و خودکفایی و استقلال، با همه ابعادش به پیش، و بیتردید دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشید و برای ترقی و تعالی کشور اسلامی به روح تعاون ادامه دهید.و این جانب با آنچه در ملت عزیز از بیداری و هوشیاری و تعهد و فداکاری و روح مقاومت و صلابت در راه حق میبینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانی انسانی به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.(32)
پینوشتها:
1- صحیفه امام، ج 10، ص 357.
2- همان، ج 9، ص 80-81.
3- قائل این مطلب، خواجه عبدالله انصاری است. متن منازل السائرین «چاپ شده با شرح تلمسانی»، (باب الیقظه، ص 53).
4- مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی یکی از بزرگترین مراجع تقلید شیعیان و بنیانگذار حوزه علمیه قم وی مهمترین استاد امام خمینی در فقه و اصول بودهاند و در سال 1355 ه. ق. در گذشتهاند.
5- نخستین رئیس جمهوری ترکیه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، او تبلیغ امور مذهبی را در کشورش ممنوع کرد و از دخالت روحانیون در سیاست جلوگیری نمود و فردی کاملاً غرب گرا و طرفدار غرب بود و جامعه ترکیه را به سوی جامعهای لائیک سوق داد.
6- سید حسن تقی زاده.
7- نوعی آفتابه.
8- صحیفه امام، ج 13، ص 531-533.
9- مصطفی کمال پاشا «1299-1357 ه. ق» ملقب به «آتاتورک» «پدر ترک» در جنگ اول جهانی فرمانده قوای دفاعی «داردانل» بود. آتاتورک به تحریک انگلیس از اطاعت دولت عثمانی سرپیچید و سلطنت مشروطه عثمانی را به رژیم جمهوری تبدیل کرد و کشور عثمانی را «ترکیه» نامید. او از سال 1302شمسی تا پایان عمر در مقام ریاست جمهوری باقی ماند. وی در مدت ریاست جمهوری خود به ترویج تمدن غرب پرداخت. جدایی دین از سیاست، کشف حجاب، خلع لباس روحانی، تبدیل خط ملی به لاتین، بستن مدارس دینی و مساجد از جمله اقدامات او در راه توطئه اسلام زدایی بود.
10- سید حسن تقی زاده.
11- صحیفه امام، ج 12، ص 19-20.
12- همان، ج 8، ص 176.
13- از رجال سیاسی معروف از دوران مشروطیت تا محمد رضا پهلوی، وی از رجال فراماسونری و نیز طرفدار انگلستان بوده است.
14- صحیفه امام، ج16، ص 84-85.
15- سید حسن تقی زاده، از منادیان غرب زدگی در ایران، که آخرین سمت او ریاست مجلس سنا بود..
16- صحیفه امام، ج 12، ص 4-5.
17- همان، ج 10، ص 392.
18- همان، ص 361-362.
19- همان، ج 13، ص 533-534.
20- همان، ج 12، ص 6.
21- کتاب «قانون» در طب، اثر ابوعلی سینا.
22- کتاب «الحاوی» در طب و داروسازی، اثر محمد بن زکریای رازی دانشمند و طبیب معروف ایرانی است. رازی، کاشف الکل نیز بود.
23- صحیفه امام، ج 10، ص 385-386.
24- همان، ص 356.
25- ایران و روم .
27- مسند احمد، ج5، ص 249.
27- صحیفه امام، ج 10، ص 448-449.
28- همان، ج 18، ص 216-217.
29- همان، ج 21، ص 417.
30- همان، ج 13، ص 336.
31- همان، ج 14، ص 307-308.
32- همان، ج21، ص450.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم