معیّت حق با بنده و بنده‌ی آگاه با حق

این‌که خداوند در هر لحظه‌ای همراه بندگان است، حقیقتی است که فقط می‌توان با سلوک حقیقی دریافت. چگونه امکان دارد که من به اسرار معیت خداوند واقف شوم در حالی که به سیر و سفری طولانی دست نزده‌ام. مولانا می‌گوید:
دوشنبه، 14 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
معیّت حق با بنده و بنده‌ی آگاه با حق
 معیّت حق با بنده و بنده‌ی آگاه با حق

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
این معیّت کی رود از گوش من *** تا نگردم گرد دوران زمن
کی کنم من از معیت فهم راز *** جز که از بعد سفرهای دراز
حق معیت گفت و دل را مهر کرد *** تا که عکس آید به گوش دل نه طرد
چون سفرها کرد و داد راه داد *** بعد از آن مهر از دل او بر گشاد
بعد از آن گوید اگر دانستمی *** این معیت را کی او را جستمی
دانش آن بود موقوف سفر *** ناید آن دانش به تیزیّ فکر
آن‌چنان که وجه وام شیخ بود *** بسته و موقوف گریه‌ی آن وجود
کودک حلوای‌ای بگریست زار *** توخته شد وام آن شیخ کبار
گفته شد آن داستان معنوی *** پیش ازین اندر خلال مثنوی

این‌که خداوند در هر لحظه‌ای همراه بندگان است، حقیقتی است که فقط می‌توان با سلوک حقیقی دریافت. چگونه امکان دارد که من به اسرار معیت خداوند واقف شوم در حالی که به سیر و سفری طولانی دست نزده‌ام. مولانا می‌گوید: پروردگار از «معیت» خود با بنده سخن گفت، اما برای این که بنده در راه درک او تلاشی بکند، دل او را مهرکرد تا در نیابد که معشوق در خانه دل است تا در بیرون از آن به سیر و سفر برود و پس از سفرهای دراز به او بنمایاند که «گر مرا جویی در آن دل‌ها طلب».
«طرد و عکس» اصطلاح علم منطق است، اما مولانا به معنای اصطلاحی آن کاری ندارد و فقط می‌خواهد بگوید که بنده را وادار کرد تا از راه معکوس برود و در راه معرفت رنج بیشتری بکشد. هر وقت سالک حق سیر و سلوک را به خوبی ادا کرد، از آن پس مهر و حجابِ غفلت از دلش برداشته می‌شود و به فهم معیت حضرت حق می‌رسد. هنگامی که سالک، «معیت» و با خدا بودن را فهمید، می‌گوید: اگر سرّ معیّت حق را می‌دانستم کی در طلب آن بر می‌آمدم. اشاره دارد به آیه 4 سوره حدید: (وَهُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ). شناخت سرّ معیت حضرت حق منوط به سیر و سلوک است، زیرا آن شناخت با تیزی اندیشه، زیرکی‌ها و دریافت‌های کسانی که با علم مدرسه‌ای می‌خواهند عالم غیب را بشناسند و نمی‌توانند، حاصل نمی‌گردد. چنان‌که ادای بدهی شیخ احمد خضرویه منوط به گریستن آن کودک حلوا فروش بود.

در دلت خوف افکند از موضعی *** تا نباشد غیر آنت مطعمی
در طمع فاییده‌ی دیگر نهد *** وآن مرادت از کسی دیگر دهد
ای طمع بر بسته در یک جای سخت *** کآیدم میوه از این عالی درخت
آن طمع زاین جا نخواهد شد وفا *** بل ز جای دیگر آید آن عطا
آن طمع را پس چرا در تو نهاد *** چون نبودش نیت اکرام و داد
از برای حکمتیّ و صنعتی *** نیز تا باشد دلت در حیرتی
تا دلت حیران بود‌ای مستفید *** کاین مرادم از کجا خواهد رسد
تا بدانی عجز خویش و جهل خویش *** تا شود ایقان تو در غیب بیش
هم دلت حیران بود در منتجع *** که چه رویاند مصرّف زین طمع
طمع داری روزی‌ای در دربه‌ای *** تا ز خیاطی بری نان تازه‌ای
رزق تو در زرگری آید پدید *** که ز وهمت بود آن مکسب بعید
پس طمع در درزیی بهر چه بود *** چون تو را از جای دیگر در گشود
بهر نادر حکمتی در علم حق *** که نوشت آن حکم را در ماسبق
نیز تا حیران شود اندیشه‌ات *** تا که حیرانی بود کل پیشه‌ات

باز سخن از کارهایی است که حق با درون بنده می‌کند؛ مثلاً خوف و نگرانی در ما پدید می‌آید، به چیزی طمع و اشتیاق پیدا می‌کنیم و همان چیز را به دست می‌آوریم، اما نه از آن راهی که انتظار داشته‌ایم. باز همان طمع و کشش هم خود حاصل دیگری دارد که باز جز آن است که می‌پنداشته‌ایم. در این بازی‌های وارونه مصلحت و حکمتی نهفته است. حکمت به این معنا که آن جلوه‌ای از قدرت حق است که در ظاهر بنده را رنج می‌دهد اما صلاح سالک راه حق در آن است. «صنعت» همان کار شگفت‌انگیز و خلاف انتظار است که بنده را دچار حیرت می‌کند.
در دو بیت بعد سخن از فایده این حیرت است که سالک را به عجز خود و آگاهی خود متوجه می‌کند،‌ تا در برابر این عجز و جهل بداند که قدرت غیب تا چه اندازه است. «منتجع» یعنی محل یا منبعی که بتوان از آن غذایی به دست آورد. «مصرّف» پروردگار است که هر چیزی را می‌تواند تغییر دهد تا - مثلاً - بعد آن چه از خیاطی انتظار داری، از زرگری دریافت کنی. حال که خداوند اراده ننموده است که تو از راه خیاطی امرار معاش کنی، پس علاقه‌ی تو به حرفه خیاطی چه علتی داشت؟ به دلیل حکمت شگرفی که در علم حضرت حق موجود بود آن حکم را در ازل نوشت. یعنی قلم تقدیر الهی طوری رقم زد که تو از جایی که بدان دل بسته‌ای ارتزاق نکنی، بلکه از جایی روزی داده شوی که حسابش را نمی‌کردی تا در نتیجه، هر کاری را به خدا بسپاری. به راستی!! حیرت اندر حیرت اندر حیرتم.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط