شما را به جدّتان، مبادا کوتاه بیایید
آیتالله محمد مؤمن:
یکی از دوستان میگفت مقارن حادثهی فیضیه با مرحوم آیت الله خادمی اصفهانی در قم مشرف بودیم. نزد آقای شریعتمداری رفتیم. دیدیم ایشان دارد میلرزد. آقای شریعتمداری به آقای خادمی گفتند شما را به خدا بروید حاج آقا روح الله خمینی را متقاعدش کنید که دیگر بس است. ما هم به اتفاق آقای خادمی به محضر امام رفتیم و دیدیم ایشان مانند یک شیر نشسته و میفرماید: بروید به آقای شریعتمداری بگوئید که شما را به جدّتان مبادا کوتاه بیایید. اینها با این کارشان گور خودشان را به دست خودشان کندهاند. (1)قلب من برای سرنیزههای شما آماده است
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:
شهید مطهری میگفت وقتی مدرسه فیضیه را کوبیدند چون آقای شریعتمداری هم در مبارزه بود و اعلامیه میداد یک آقای بزرگواری که اسم نمیبرم میگفت من رفتم پهلوی آقای شریعتمداری، وی گفت به من گفتند و خبر دادند که آقای خمینی برای کوبیدن مدرسه فیضیه میخواهد اعلامیه بدهد و اگر ایشان اعلامیه بدهد اینها مسلماً میآیند هم خانه ایشان و هم خانه مرا خراب میکنند و اینها مصمماند هر صدایی را خفه کنند، شما سریع بروید و به آقای خمینی بگوئید که مبادا اعلامیهای بدهد که صلاح نیست. آن آقا میگفت رفتیم و به آقای خمینی پیام را رساندیم. دیدم آقای خمینی یک خندهای کرد و گفت من اعلامیه را نوشته و دادهام که در تهران چاپ شود. امام در این اعلامیه لبه تیز حمله را متوجه شاه کرد و او را کوبید و آخرین جملهاش را نوشت که من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای شما آماده کردهام ولی برای قبول زورگوییها و جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. (2)لازم نیست کسی بماند و دفاع کند
آیتالله خامنهای:
آن روزها منزل امام تنها کانون امیدبخش در قم بود. عصر روز دوم تصمیم گرفتم که به منزل امام بروم. حادثه مدرسهی فیضیه تازه تمام شده بود. طلبهها تا آنجا که توانسته بودند فرار کرده بودند و عدهای هم با کماندوها در داخل مدرسه بودند. ما که در خیابان بودیم، فکر کردیم به منزل امام برویم. به آنجا که رسیدیم، دیدیم چند تن از دوستان و طلبهها و فضلا دور و بر خانه ایستادهاند و در این فکرند که اگر کماندوها به منزل آقا حمله کنند، چه تدبیری برای دفاع از ایشان به کار ببندند. طبیعتاً طلبهها وسیلهای هم برای دفاع نداشتند، جز مشت و احیاناً یکی، دو تا چوب. من هم به جمع آنها پیوستم و دربارهی نقشههای مختلف با هم صحبت کردیم. در همین حین متوجه شدم که در منزل آقا باز است. اعتراض کردم که: «چرا در را باز گذاشتهاید؟ اقلاً در را که میتوانید ببندید.» گفتند: «خود آقا گفتهاند که کسی نباید در را ببندد و تهدید کردهاند که اگر در را ببندید از خانه بیرون میروم.» حدود غروب بود، وارد خانه که شدم آقا را دیدم که در حیاط ایستادهاند و با آرامش خاصی نماز میخوانند. آرامش ایشان تا حدودی به من هم آرامش بخشید. البته نه به آن اندازه که بتوانم حاضر شوم و نماز بخوانم. از دیدن منظرهی درگیری مدرسه، شدیداً هیجان زده بودم. امام نمازشان را تمام کردند و به داخل اتاق رفتند. ما هم به دنبال ایشان داخل اتاق شدیم. حدود پنجاه یا شصت نفر از طلبهها و چند نفری غیر طلبه داخل اتاق نشسته بودند. امام حدود بیست دقیقه صحبت کردند. سخنان ایشان چنان آرامشی به حاضران، از جمله خود من داد که احساس کردیم از هیچ چیز نمیترسیم و آمادهایم تا صبح در منزل امام بمانیم و از ایشان دفاع کنیم. البته امام آخر شب همه را مرخص کردند، گفتند لازم نیست کسی بماند و از منزل دفاع کند. (3)حاضر نمیشدند کسی از ایشان محافظت کند
آیتالله محمد فاضل لنکرانی:
در همان شبها و روزهای ساخت پس از حادثه مدرسه فیضیه که در آن شبها سخت میزدند و میکوبیدند و مجروح میکردند، اما با آقای صانعی گاهی در کوچههای قم آخر شب با هم حرکت میکردند. من شبها گاهی به امام پیشنهاد میکردم که اجازه بدهند چند نفر در خانه خدمت شما باشند که یک وقت احیاناً نصف شب پیشامدی نشود؛ ولی امام حاضر نمیشدند کسی بماند یا همراهشان باشد و از ایشان محافظت بکند. (4)کسی خودش را زحمت ندهد
امام در تمام کارهایشان جز توجه به خدا به چیز دیگری رو نمیآوردند و اصلاً چیز دیگری غیر از خداجویی برای ایشان مطرح نبود. من یک بار هم ندیدم که ایشان از هیچ قدرتی وحشت داشته باشند. در طول چهل سالی که افتخار آشنایی با امام را داشتم به عینه شاهد این بیپروایی و شجاعت بودم امام حتی در سختترین شرایط نیز حاضر نمیشدند کسی برای حفاظت از ایشان در کنارشان باشد و حتی اصرار میکردند که کسی خودش را برای حفاظت از او و بیتشان زحمت ندهد. (5)بروید به شهرستانها بگویید
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:
جمعیت فراوانی در خانهی امام نشسته بودند. دست و پا شکستهها را میآوردند و جمعیت گریه میکردند. تقریباً تنها کسی که گریه نمیکرد و با یک چهرهی برافروخته و روشن و مصمّمی صحبت میکرد خود امام بودند که مرتب میفرمود: اینها هزاران مبلّغ برایمان درست کردند و ما را به طرف مقصدمان میکشانند برای اینکه اگر ما میخواستیم اعلامیه بدهیم و فجایع اینها را بگوییم چقدر باید کار میکردیم اما اینها خودشان عملاً به این همه مردم شهرستانی نشان دادند که جانورهای درندهای هستند لذا مرتب مردم که شهامت داشتند میآمدند و رفت و آمد میکردند. امام نشسته بودند و لاینقطع صحبت میکردند و میگفتند بروید به شهرستانها و جنایاتی که دیدید به مردم بگویید و ما نیاز به اطلاعیه و اعلامیه نداریم. (6)برای مدتی اطلاعیه ندادند
آیتالله یوسف صانعی:
پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی که حاکمیت وقت فیضیه را در هم کوبید و طلبهها را شهید کرد، برای مدتی از سوی امام اطلاعیهای منتشر نشد. ایشان حتی در جلسههای دیگر عالمان شرکت نمیکردند. سر و صدا به راه افتاد و عدهای حتی از دوستان و علاقهمندان امام این سؤال را مطرح کردند که چرا امامی که مبارزه را آغاز کرده است، آن را ادامه نمیدهد. پس از مدتی معلوم شد که امام میخواستند که با آقایان علما اتمام حجت کنند که اگر تا حالا مبارزه با دولت بود، از این پس مبارزه با شاه است. و مبارزه با شاه خطرناک است. آیا حاضرید که جانتان را به خطر بیندازید؟ راه من، مبارزه با شاه است.بعضی از آقایان میگفتند: «چگونه میشود با شاه مبارزه کرد؟»
به همین دلیل در چهلم شهدای فیضیه اطلاعیهی مهمی انتشار ندادند. اما در همان زمان اطلاعیه معروف منتشر شد مبنی بر این که شاه دوستی یعنی آدمکشی و کشتن طلبهها، شاه دوستی یعنی غارت اموال ناچیز طلبهها، شاه دوستی یعنی کتابسوزی. لبهی تیز این مبارزه با هدف اصلی اطلاعیه، متوجه سلطنت و شخص شاه بود. (7)
همین را میخواستم
امام پس از شنیدن حمله پلیس به مردم و روحانیون و مدرسه فیضیه چندین بار تکرار کرد الحمدالله رژیم خود را رسوا کرد ماهیت خود را بروز داد من همین را میخواستم. (8)خود مردم جنایات را دیدهاند
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی
یک روز بعد از حمله کماندوها به فیضیه امام فرمودند اینها حماقت کردند و برای ما بهترین کار را کردند برای این که این همه جمعیت زائر از سراسر ایران در قم بود و ما دیگر خیلی نیاز نداریم برای مردم اطلاعیه و اعلامیه بدهیم چون تک تک این مردم که جنایات شاه را دیدهاند خودشان به شهرها میروند و برای مردم تعریف میکنند. (9)بگویید ریختند و زدند و سوزاندند
آیتالله ابوالقاسم خزعلی:
وقتی عمال شاه به فیضیه هجوم آوردند به محضر امام رفتیم و در خدمتشان بودیم که یک نفر از اراکیها گفت: میخواهم بروم اراک. شما پیامی دارید؟ ایشان که انگار منتظر چنین سؤالی بودند، فوری فرمودند:بله. بروید بگوئید ریختند، زدند، انداختند، سوزاندند. ولی (به بنده و چند نفر دیگر اشاره کردند) به اینها کاری ندارند، به پیغمبر کار دارند به قرآن کار دارند به اسلام کار دارند. (10)
بعد از درس به فیضیه میروم
آیتالله خامنهای:
به دنبال حادثهی مدرسهی فیضیه برای مدتی درسها تعطیل شد، اولین روز شروع درس پس از حادثهی فیضیه، امام ضمن سخنانی اعلام کردند که بعد از بحث مدرسهی فیضیه میروم و برای شهدای فیضیه فاتحه میخوانم. امام راه افتادند و طلاب هم پشت سر ایشان به طرف مدرسهی فیضیه رفتند.کسی فکر نمیکرد امام خمینی حرکتی انجام دهد و حادثهی مدرسهی فیضیه را بعد از آن حادثه احیا کند. مدرسهی فیضیه بعد از دوم فروردین ویران شد. دیگر مسکونی نبود. درهای حجرهها را کنده و پنجرهها را شکسته و دیوارها را خراب کرده بودند، همه جا ریخته و پاشیده و کثیف بود. طلابی که در این مدرسه سکنی داشتند دیگر جرأت نمیکردند در آن جا بمانند و زندگی کنند، چون حصار حرمتش شکسته شده بود و احتمال میرفت هر لحظه مجدداً به آن مدرسه حمله کنند. از لحاظ موقعیت هم مدرسهی فیضیه چون در میدان آستانه و دم دست قرار داشت، از بعضی مدارس دیگر بیشتر در معرض خطر بود. طلبهها دیگر دل و دماغ رفتن به این مدرسه را نداشتند.
آن روز در خدمت امام حرکت کردیم و وارد مدرسه شدیم، به سمت چپ پیچیدیم امام دم غرفهی اول یا دوم نشستند.
طلبهها هم اطراف ایشان حلقه زدند، هالهای از غم صورت امام را گرفته بود، و شدیداً غمگین بودند.
ذکر مصیبتی شد، یک سیدی آنجا بلند شد روضه خواند و پس از روضه، امام از مدرسه بیرون آمدند.
این حرکت امام در شکستن جوّ فشار و رعب در طلاب قم خیلی تأثیر داشت و پای طلبهها بعد از آن به مدرسه باز شد. (11)
هر کس مقداری کمک کند
حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:
پس از فاجعه حمله رژیم به مدرسه فیضیه امام به مردم اعلام کرد که برای ساختن خرابیهای ایجاد شده در مدرسه فیضیه هر کس مقدار معینی (12) پول کمک کند در صورتی که امام میتوانست به چند نفر پولدار متدین که مقلد ایشان بودند بازسازی مدرسه فیضیه را واگذار کند و آب از آب هم تکان نخورد ولی امام با این تاکتیک همه مردم را وارد میدان مبارزه با شاه میکرد که مردم بپرسند مگر مدرسه فیضیه چه شده؟ بشنوند ویران شده بعد بپرسند توسط کی؟ توسط شاه و خود به خود سؤال بعدی که نظر امام هم این بود که، چرا مدرسه فیضیه را کوبیده است؟ و برای همه دشمنی شاه با اسلام روشن و آشکار میگشت. (13)شما از شهر هستید و من از یک ده
آیتالله خزعلی:
به دنبال وقایع مدرسه فیضیه در سال 42 آیت الله العظمی حکیم (رحمه الله) تلگرام تسلیتی به قم فرستادند که متعاقب آن رئیس شهربانی وقت قم به عنوان نماینده شاه به نزد امام آمد و با اصرار تقاضای ملاقات محرمانه کرد. امام حاضر به این ملاقات نشد و گفت که من مطالب پنهانی ندارم و او از منزل امام خارج شد و نزد شریعتمداری رفت و با او دیدار کرد. پس از مدتی شریعتمداری به منزل امام تلفن زد و گفت چرا رئیس شهربانی را نپذیرفتی؟ او میگوید اگر جواب تلگرام آقای حکیم را بدهید همه شما را میکشیم و زن و بچه شما را به اسارت میبریم. امام در پاسخ به او گفت: ای کاش او را میپذیرفتم و در جوابش سیلی محکمی به صورتش میزدم. امام به شریعتمداری گفت: آقا شما از تبریز شهر قیام هستید و من از یک ده هستم. نترسید و مطمئن باشید که اینها کاری را که بخواهند انجام دهند به کسی نمیگویند و این گفته آنان علامت انجام ندادن است و من فردا جوابیه خواهم داد و فردای آن روز امام جواب اطلاعیه آقای حکیم را داد و آب از آب تکان نخورد. (14)ما تکلیف خود را ادا میکنیم
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
مرحوم آیت الله حکیم طی تلگرامی پس از اظهار همدردی و تأسف از جنایات رژیم، علما را دعوت نموده بود که به عتبات عالیات (نجف اشرف) مهاجرت نمایند. شاه پیش از آنکه تلگراف به مراجع تسلیم بشود، هیأتی را مرکب از رئیس شهربانی، رئیس ساواک و فرماندار قم مأمور ساخت تا اولتیماتومی به امام تسلیم نمایند. هیأت مزبور به منزل ایشان رفتند ولی امام اجازه ملاقات ندادند. آنها اصرار کرده و گفتند از طرف شاه آمدهایم، ایشان جواب دادند به همین جهت که از طرف شاه میخواهید با من ملاقات کنید، از پذیرفتن شما معذوریم. آنها پس از آنکه تلاش خود را بیثمر دیدند به منزل آقای شریعتمداری رفته پیام شاه را به شرح زیر به ایشان تسلیم نمودند تا ایشان به امام ابلاغ نماید: «تلگرافی از آیت الله حکیم به دست شما میرسد که شما را به خارج شدن از ایران و رفتن به نجف اشرف دعوت کرده است. اگر بخواهید بروید دولت وسایل رفتن شما را فراهم میکند ولی اگر بخواهید روی آن تلگراف سر و صدا راه بیاندازید، کماندوها و زنان هر جایی را به خانههای شما میریزیم، شما را میکشیم، نوامیستان را هتک میکنیم و خانههایتان را غارت مینماییم. این پیام همایونی جدی است و جنبهی صرفاً تهدیدی ندارد.»تلگراف روز بعد تسلیم مراجع شد و آنان پس از مشاوره مصمم شدند که باید از سنگر اسلام و قرآن دفاع نمایند و ترک ایران به صلاح اسلام نیست و تلگراف به این گونه از طرف امام پاسخ گفته شد: «ما تکلیف الهی خود را انشاء الله ادا خواهیم نمود و به احدی الحسنین نایل خواهیم شد، یا کوتاهی دست خائنین از حریم اسلام و قرآن و یا جوار رحمت حق جلّ و علا. انی لا اری الموت الاسعادة والحیوة مع الظالمین الابرما.» (15)
آماده باشید برای مبارزه
آیتالله خامنهای:
کار مهمی که امام انجام دادند استفاده از حادثهی مدرسهی فیضیه برای گسترش مبارزه به سراسر ایران بود، امام از وقتی که فاجعهی مدرسهی فیضیه اتفاق افتاد، به فکر افتادند که این حادثه را در سراسر کشور منعکس کنند و آن را زنده نگهدارند.حادثهی فیضیه در ماه شوال بود و تا ماه محرم دو ماه و پنج روز فاصله داشت. امام چنان که در اواخر دوران مبارزه مشخص شد، به ماه محرم اعتقاد عجیبی داشتند. و واقعاً ماه محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیر میدانستند لذا از اول، محرم را هدف گرفتند یعنی بلافاصله بعد از حادثه مدرسهی فیضیه تصمیم گرفتند که از این حادثه در ماه محرم استفاده کنند و کردند. آن برنامهای که امام در ماه محرم آن سال طرح کردند و اجرا شد یک برنامهی دفعی و آنی نبود بلکه برنامهای بود که اقلاً دو ماه روی آن فکر و کار شده بود. به دنبال حادثهی فیضیه امام شروع به نامه نگاری و تبادل معلومات اطلاعات با علمای شهرستانها کردند همواره با اعلامیههای تندی مانند «شاه دوستی یعنی آدم کشی»، افکار سیاسی و انقلاب خود را به همه جا منتقل کردند و مردم را به هیجان آوردند.
نزدیک محرم که شد امام برای شهرستانها برنامهای طرح کرد. آن برنامه عبارت بود از این که طلاب و فضلای قم را به اطراف و اکناف کشور بفرستد و از آنها و منبرهای شهرستانها بخواهد که دههی محرم را به خصوص از روز هفتم را اختصاص بدهند به بازگو کردن فاجعهی فیضیه و آن مصائبی که در قم گذشته است و از روز نهم نیز دستههای سینه زنی این کار را بکنند و در نوحه خوانیها آن چه را که در مدرسهی فیضیه اتفاق افتاده است مطرح کنند تا همهی مردم ایران بفهمند که در حادثهی فیضیه چه گذشته است.
واقعاً وقتی انسان فکر میکند میبیند برای اینکه مردم سراسر ایران فاجعهی فیضیه را بفهمند و به مبارزه کشیده شوند و هیجان پیدا کنند هیچ راهی بهتر از برنامهای که امام طرح کرده و به اجرا در آوردند، وجود نداشت.
خود من از کسانی بودم که برای محرم از سوی امام اعزام شدم و تأثیرش را نیز دیدم امام از من خواستند که به مشهد بروم و یک پیام برای آقای میلانی و آقای قمی و پیام دیگری برای علمای مشهد ببرم.
پیام به علمای مشهد این بود که آماده باشید برای مبارزه، صهیونیسم دارد بر اوضاع کشور مسلط میشود، اسرائیل بر همهی امور سلطه پیدا کرده است، امور اقتصادی کشور دست اوست و سیاست ایران را در مشت خود دارد. (16)
پینوشتها:
1- همان، ص 82-83.
2- همان، ص 84.
3- همان، ص 84-85.
4- همان، ج 2، ص 297.
5- همان، ص 305.
6- همان، ج 4، ص 85.
7- همان، ص 86.
8- همان.
9- همان، ص 86-87.
10- همان، ص 87.
11- همان، ص 87-88.
12- ظاهراً هر فرد میتوانست یک تومان به حساب فیضیه به بانک ملی بپردازد.
13- برداشتهایی از سیره امام خمینی (رحمه الله)، ج 4، ص 88.
14- همان، ص 88-89.
15- همان، ص 89-90.
16- همان، ص 90-91.
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول