به علما بگویید
حجت الاسلام واعظ طبسی:
یکبار قبل از انقلاب خدمت امام رسیدم و به ایشان عرض کردم اگر پیامی دارید بفرمائید تا برای مردم مشهد ببرم. امام فرمودند: بله، به آقایان علما بگوئید که هر هفته یکبار در کنار یکدیگر بنشینند و بدانند اگر چنین نشستی هیچگونه ثمرهای و نتیجهای نداشته باشد، خود چنین نشستی وسیلهای خواهد بود برای ترس و وحشت رژیم، غیر از آن که زمینه را برای وحدت، تبادل نظر و استفاده از نظریات یکدیگر فراهم میآورد. (1)اگر دیدید به مردم حمله میکنند
آقای محسن رفیق دوست:
قبل از انقلاب از امام سؤال شده بود آیا میتوان نیروهای انتظامی و ارتشی را مورد حمله قرار داد؟ امام فرموده بودند اگر دیدید به مردم حمله کردند میتوانید با آنها برخورد کنید و آنها را سرکوب نمائید، اما اگر به آنها مأموریت داده شود که مثلاً کنار خیابان بایستند، شما نباید کاری به آنها داشته باشید، مسأله دومی که امام روی آن تکیه داشتند این بود که باید نیرویتان را روی هستههای اصلی رژیم بگذارید و آنها را از بین ببرید و به این وسیله ضربههای کاری به پیکر رژیم وارد کنید. (2)هنوز تلخی آن را احساس میکنم
آیتالله رضا استادی:
قبل از انقلاب یادم است امام مکرر میفرمودند که وقتی عکس شاه را در مقابل رئیس جمهور آمریکا یادم میآید که مثل یک عبد ذلیلی با خواری ایستاده است تلخی آن را در ذائقهام احساس میکنم که چرا یک کسی که ادعا میکند اول شخص یک مملکت اسلامی است در برابر یک بیدین اینطور ذلیلانه بایستد. (3)آثار جرم را از بین نبرید
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
امام خمینی ضمن بحث حکومت اسلامی در بهمن ماه 48 نظر خود را راجع به آتشسوزی مسجدالاقصی و نقشهی صهیونیستی و غارتگرانهای که رژیم شاه در زیر پوشش جمعآوری اعانه برای تجدید بنای مسجدالاقصی دنبال میکرد، چنین فرمود: مسجدالاقصی را آتش زدند ما فریاد میکنیم که بگذارید مسجدالاقصی به همین حال نیم سوخته باقی باشد این جرم را از بین نبرید. ولی رژیم شاه حساب باز میکند و صندوق میگذارد و به اسم بنای مسجدالاقصی از مردم پول میگیرد تا شاید بتواند از این راه استفاده نماید و جیب خود را پر کند. و ضمناً آثار جرم را از بین ببرد. (4)بگویید با خانمها در زندان چه کردند؟
خانم مرضیه حدیدهچی:
وقتی وارد نجف شدم از امام وقت خواستم که بروم خدمتشان. این ملاقات دو ساعت و بیست دقیقه طول کشید. امام در تمام مدت با دقت و حوصله به حرفهایم گوش میدادند و بعضی موارد که خلاصه میکردم خصوصاً در مورد آنچه که در زندان بر من گذشته میفرمودند: که کامل توضیح دهید و بگوئید که با خانمها در زندان چه میکردند. به هر حال من توضیح کامل دادم. در آخر صحبتهایم گفتم تکلیفم را نمیدانم اگر به ایران بروم ساواک مرا دستگیر میکند. امام فرمودند: بمانید تا وضع عوض شود. (5)امام او را احضار و مؤاخذه کرد
یکبار وقتی یکی از وعاظ قم خودسرانه به دیدار شاه رفت و به نام روحانیون قم تولد فرزندش را به وی تبریک گفت امام او را احضار نمود و مؤاخذه کرد. (6)شاه سرافعی در منطقه است
دکتر صاحب حکیم (پزشک عراقی امام در نجف):
مرحوم مغینه از شهر کنعیون جبل عامل لبنان در جلسهای میگفتند در یکی از روزهای سرد زمستان در دهه 1960 رهسپار نجف شدم تا دربارهی توطئههایی که در جهت بیهویت ساختن فرهنگ اصیل اسلامی و بیگانه کردن فرزندان ما با این فرهنگ در منطقه جنوب لبنان در حال شکل گیری است با امام گفتگو و مشورت کنم و میدانستم که امام با درک عالی و تشخیص دقیق از توطئههای دشمنان اسلام از این مسأله به گرمی استقبال خواهند کرد. وقتی اجازه ملاقات یافتیم وارد اتاق کوچکی شدیم که امام در آن نشسته و مشغول بررسی نامههای رسیده از نقاط مختلف جهان بودند، توطئههای استعمار در جنوب لبنان را خدمت ایشان مطرح و تقاضای رهنمود کردم. امام که به دقت به سخنان من گوش میدادند پس از پایان صحبتهایم در یک جمله کوتاه فرمودند: بله، باید شاه و حکومت او را سرنگون کرد چون او سرافعی در منطقه است. از این پاسخ امام در شگفت شدم گفتم شاید ایشان متوجه منظور من نشدهاند. لذا دوباره موضوع را مطرح کردم ایشان باز همان جمله را تکرار فرمودند. اگرچه به هنگام تودیع امام با خودم گفتم چرا امام از این مسأله به گرمی استقبال نکردند ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پی به این نکته بردم که امام با حرکت در خطی مستقیم به هدف مهمتری که در میدان پیکار از اولویت خاص برخوردار بوده مینگریستند. (7)شما از یهودیان هم بدتر کردید
آیتالله خاتم یزدی:
وقتی اولین برنامه تبعید ایرانیان مقیم عراق شروع شد، بعثیها هرروز هموطنان زیادی را گرفته زندان و اذیت مینمودند. اموالشان را میگرفتند و آنها را با کمال اهانت و بیشرمی بیرون میکردند. تا اینکه دولت بعث عراق اعلام کرد که تمام ایرانیان در مدت شش روز باید از عراق خارج شوند. فصل زمستان بود. مردم در فکر رفتن بودند. امام هم تصمیم به خروج از عراق گرفتند. دولت بعث با سیاستی که داشت نمیخواست ایشان از عراق خارج شود. لذا خبر دادند که در این رابطه بعضی از اشخاص از جمله شخصی به نام علیرضا که معاون صدام بود از بغداد برای ملاقات با امام و صحبت دربارهی این قضایا به نجف آمد، امام اعلام کردند من به اینها راه نمیدهم و هیچ یک از اینها حق ندارند با من ملاقات کنند و من هم تذکرهام را فرستادهام که خروجی بزنند و با هموطنانم بیرون بروم. چون علیرضا آدم خطرناک و ظالمی بود، مردم از این تصمیم امام وحشت زده شدند؛ لذا علما و مردم از مرحوم شیخ نصرالله خلخالی خواستند، که به دلیل اینکه علیرضا خیلی خطرناک است و نمیشود او را راه نداد، از امام بخواهد با اینها دیدار کند. ایشان عرض مردم را به آقا رسانید. امام در جواب فرمودند: «من بنا دارم با او ملاقات بکنم ولی باید صولت و قدرت او را بشکنم، خیال نکند حالا که از بغداد آمده است به آسانی میتواند با ما ملاقات کند. بگذارید صولتش شکسته شود آن وقت او را راه میدهم.»بعد که این گروه به خدمت امام رسیدند، با کمال صراحت به آنها فرمودند: «شما از یهودیان هم بدتر کردید، کاری که شما انجام دادید اسراییل هم انجام نداده است. چون وقتی که یهودیان را از عراق بیرون کردند به آنها شش ماه مهلت دادند و پس از انقضاء مهلت هم به آنها مهلت دادند که کارهایشان را بکنند ولی شما به ایرانیان شش روز بیشتر به آنها مهلت ندادید.» (8)
دولت ایران غلط کرد، شما هم غلط کردید
حجت الاسلام و المسلمین کریمی:
زمانی که امام در نجف مشرف بودند قضیه اختلاف ایران و عراق بر سر نوار مرزی و اروند رود اتفاق افتاد. حکومت بعثی خواست نوشتههایی از علمای حوزه نجف بر علیه حکومت جبار ایران بگیرد. آنها پیش خود خیال میکردند که امام چون تبعیدی هستند و دل پرخونی از حکومت شاه دارند حتماً برای انتقام از شاه اعلامیه بلند بالایی به نفع حزب بعث خواهند نوشت. ولی امام با صراحت لهجه در جلسهای که استاندار کربلا و رییس ساواک و رییس شهربانی و فرماندار نجف بودند به آنها فرمودند: «دولت ایران غلط کرد، شما هم غلط کردید. این مطلب مربوط به مراجع شیعه و مربوط به حوزه نمیشود که بیایند برای شما نوشتهای بدهند. خودتان بروید حلش کنید.» پس از پرخاش امام مزدوران بعثی برآشفتند. یکی از همان حاضرین در جلسه گفت: «فردا ایشان را از نجف بیرون میکنیم.» این سخن که به گوش امام رسید فرمودند: «اینها خیال میکنند من در اینجا دل خوشی دارم در جایی که اسلام علناً سرکوب میشود، نوامیس اسلام نادیده گرفته میشود و حرمت اسلام نگه داشته نمیشود، چه جای زندگی است؟ این گذرنامه من، هر جا خواستید مرا بفرستید هر جا بروم بهتر از اینجاست. من در جایی راحتم که در آنجا مسلمین در رفاه باشند. من در اینجا چه دلخوشی دارم». و این در حالی بود که بعضی از آقایان مراجع از طرز برخورد امام با بعثیها ناراحت و نگران بودند که نکند فردا هیأت حاکمه با زره پوش و لشکر مجهز به نجف اشرف یورش بوده و آنها را نابود کند! (9)حمله به دولت عراق
در ایام اقامت امام در نجف، دولت ایران اختلافی با دولت عراق پیدا کرد که به دنبال آن، دولت عراق، ملت ایران را تهدید کرده بود و آن قدر ایرانیهای مقیم عراق را تهدید و اذیت نمود که حتی بعضی از شخصیتهای دینی و رجال علمی نجف ترسیده بودند.امام یک شب در آن جو ترسناک که کسی جرأت نمیکرد حرفی علیه دولت بعث عراق بزند در منزلشان صحبت فرمودند. جمعیت زیادی در منزل ایشان جمع شده بود و سخنرانی ایشان هم ضبط میشد. امام در خلال فرمایشاتشان فرمودند: این دولت عراق که اگر بتوانم اسمش را دولت بگذارم. (10)
نمیشود عکس بگیرید
یک بار رسماً یک هیأت چهارده نفره از مقامات عراقی خدمت امام بودند. چون قبلاً یک هیأت چهارنفره آمده و ناراحت برگشته بودند امام فرمودند کسی که مترجم بود برای ترجمه بیاید. ما وقتی به او گفتیم بیاید ترسید. اول نیامد، بعد عذر آورد و بعد گفت: این شخصی که حالا بناست پیش امام بیاید چنین است و چنان و از صفات رذیله استاندار تعریف کرد و گفت به امام بگو مواظب باشد. من به او گفتم چه میگویی! امام در منزل خودشان در سال 1343 خطاب به رییس جمهور آمریکا گفتند که منفور جامعه است. آن وقت از اینها بترسد؟ اگر من این مطلب را به امام بگویم، ایشان مرا بیرون میکنند! آن آقای مترجم هم با خنده بیرون رفت.هیأت بعثی به منزل امام که وارد شدند من در حیاط ایستاده بودم و در دالان منزل، اینها یا مرا ندیدند، یا مطمئن بودند که عربی بلد نیستم و الا این حرفها را نمیزدند. استاندار خودش را باخته بود. به مأمور همراهش گفت حالا که رفتم چه کار کنم؟ آن مأمور هم گفت دستش (دست امام) را ببوس سپس وارد شدند و نشستند. با خود وسایل ضبط و عکسبرداری هم آورده بودند. سه پایه عکسبرداری را هم وصل کردند، امام هیچی نفرمود. خوب که کارهایشان را انجام دادند، آقا فرمودند: جمع کنید. آنها هم جمع کردند ولی یک دوربین عکسبرداری ماند. یک جمله گفتند: بالصوره، یعنی میخواهیم فقط یک عکس برداریم. امام فرمودند: نمیشود. آنها هم همه چیز را جمع کردند و صحبتهایشان که تمام شد رفتند.
امام این قدر در فرمایش خودش مسلط بودند و به هیچ وجه حاضر نبودند که آنها را تحویل بگیرند. (11)
طبیعت شاه و ایادیش مثل سگ درنده است
حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان:
چهار نفر از وعاظ سرشناس اصفهان که به عتبات مشرف شده بودند از ترس ساواک در بازگشت به ایران نمیخواستند امام را در ملأعام ملاقات کنند. از حقیر خواستند یک ملاقات خصوصی با امام در منزل داشته باشند که از طریق مرحوم شهید حاج آقا مصطفی وقت گرفته شد. امام برای آنها سخنانی به این مضمون بیان کردند: طبیعت اینها (شاه و ایادی او) مثل سگ درنده است. اگر در مقابل سگ درنده بایستید و دست به روی آن بلند کنید جا میخورد و اگر تهاجم کردید پا به فرار میگذارد ولی اگر مقابل آن جا خالی کردید، ترسیدید و خودتان را باختید و حالت عقب نشینی به خود گرفتید به طرف شما هجوم میآورد و تا پای شما را نگیرد و شما را از پا در نیاورد رهایتان نمیکند. اینها اول از شما میخواهند که مطالب کذا را نگوئید اگر تسلیم شدید، میخواهند که درباره فلان مسأله هم حرفی نزنید. اگر عمل کردید به شما میگویند به فلان کس دعا کنید و بعد تأیید لوایح را از شما میخواهند عاقبت هم از شما میخواهند که در خدمت ساواک قرار گیرید و برای آنها گزارش هم بدهید. بالأخره ما باید یک جایی جلوی آنها بایستیم و چه بهتر که این کار را در همان قدم اول بکنیم که در این صورت وادار به عقب نشینی خواهند شد و حتماً موفق خواهید بود. (12)ریشه این شجره خبیثه را از خاک بیرون کنید
حبیب الله عسکر اولادی مسلمان:
در سال 56 پیام امام را از نجف به تهران آوردند این پیام در حقیقت مبارزات سالهای 56 و 57 را بنیان گذاشت. شهید مطهری فرمود آقا پیام دادهاند، پیام آقا روحی له الفداه این است «ریشهی شجرهی خبیثهی پهلوی از خاک بیرون است. جمع شوید با هم با یک حرکت این شجرهی خبیثه را از خاک بیرون کنید». (13)نمیتوانم ناظر رفتار ظالمانه شاه باشم
حجت الاسلام والمسلمین سید حسین عادلی:
یکی از روزها که به منزل امام آمدم، دیدم سفیر شاه در بغداد خدمت امام رسیده بود. امام در اتاق مخصوص خود نشسته بودند و عدهای از طلبهها و از جمله بنده نیز در خدمت ایشان بودم. او حرفهایی زد و تأکید کرد که آقا یک مقدار کوتاه بیایید و رعایت حال شاه را بکنید و... امام با قاطعیت و اعتقاد و ایمانی که به هدفشان داشتند جواب منفی به او داده و فرمودند: من نمیتوانم ناظر رفتار ظالمانه شاه و دار و دستهاش باشم. (14)اولین کسی که اسلحه میگیرد، خود من هستم
امام با مبارزه مسلحانه موافق نبودند. از اینرو در سخنرانی تاریخی 15 خرداد 1357 موضع خود را پیرامون مبارزهی قهرآمیز و مسلحانه اینگونه اعلام داشتند:«بر همه لازم است که بر ضد شاه قیام کنیم، قیام قلمی، قیام قولی و هر وقت توانستیم باید با سلاح قیام کنیم. اگر توانستیم اولین کسی که اسلحه به دوش میگیرد خود من هستم...» لیکن امام برای مبارزه قهرآمیز، شرایط و ویژگیهایی در نظر داشتند که بدون به دست آوردن آن شرایط دست بردن به اسلحه را ناروا میدانستند. (15)
الآن در مملکت شما زلزله آمده
دکتر عبدالکریم سروش:
من بارها وقتی که در خدمت امام در پاریس بودم و بعضی دانشجویان بارها میآمدند و میگفتند ما الآن دانشجوییم در آمریکا، در اروپا، فعلاً درس میخوانیم، چه بکنیم؟ الآن رها کنیم برویم ایران و مشغول تبلیغات بشویم یا این که زودتر درسمان را تمام کنیم و درس که تمام شد برگردیم ایران خدمت کنیم. امام به اینها میگفتند: الآن زلزله آمده در مملکت شما، اگر زلزله بیاید شما چه میکنید؟ مینشینید و میگوئید بگذارید این پنج صفحه کتاب را تمام کنم، بعد بلند شوم کمک کنم، خودم را از زیر این دیوار که دارد خراب میشود خلاص کنم. امام میگفت من یک طلبهام، ولی الآن درس و بحثم را کنار گذاشتهام، اعلامیه مینویسم و حرکتهای سیاسی را رهبری میکنم. (16)اگر یک جمله علیه شاه بگویند
آیتالله شهید محلاتی:
وقتی که امام در پاریس بودند یک روز به قم رفتم و به خدمت بعضی از این به اصطلاح مراجع رفتم گفتم حرف شما چیست؟ گفتند ما در اعلامیههایمان اسم امام را میبریم ولی ایشان یک دفعه اسم ما را نبرده است. من به پاریس تلفن کردم که خوب است از اینها به نوعی دلجویی و تشویق شود امام فرمودند: به آنها بگوئید لازم نیست اسم مرا ببرند. یک جمله علیه شاه بگویند من ده مرتبه اسمشان را میبرم. (17)با نگاه خود حرف میزد
امام خمینی در تبعیدگاه خود در نجف، خبرنگار روزنامهی فرانسوی «لوموند» را به حضور پذیرفت. این خبرنگار در توصیف دیدار خود با امام مینویسد:آیت الله خمینی با چهرهای لاغر که محاسنی سفید آن را کشیدهتر میکرد، با بیانی متهورانه و لحنی آرام، به مدت دو ساعت با ما سخن گفت. حتی وقتی به این مطلب و تکرار آن میپرداخت که ایران باید خود را از شرّ شاه خلاص کند و نیز هنگامی که به مرگ پسرش اشاره میکرد، نه آثار هیجان در صدایش دیده میشد و نه در خطوط چهرهاش حرکتی ملاحظه میگردید. وضع رفتار و قدرت تسلط و کفّ نفس او خردمندانه بود. آیت الله به جای آنکه با فشار بر روی کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین میکرد، نگاهی که همواره نافذ بود؛ اما هنگامی که مطلب به جای حساس و عمدهای میرسید، تیز و غیر قابل تحمل میشد. آیت الله، عزمی راسخ و کامل دارد و در صدد قبول هیچ گونه مصالحهای نیست. مصمم است که در مبارزه خود علیه شاه تا پایان پیش برود... . (18)
در نوفل لوشاتو تنها قدم میزدند
حجت الاسلام والمسلمین محتشمیپور:
امام در پاریس روزی نیم ساعت قدم میزدند. یک روز صبح پلیس فرانسه سراسیمه آمد و دید که امام در کوچه و خیابان نوفل لوشاتو تنها قدم میزنند و این مسأله برای آنها بسیار عجیب بود که یک شخصیت جهانی با این همه دشمن که دارد با چه جرأت و شهامتی این چنین در اجتماعات و نماز جماعت ظاهر میشود. آن روز امام پس از نماز صبح و تعقیب نماز، قدم زنان از در منزل خارج شده و در کوچه و خیابان اطراف منزلشان قدم میزدند. (19)پینوشتها:
1- همان، ص 117-118.
2- همان، ص 118.
3- همان.
4- همان، ص 118-119.
5- همان، ص 119.
6- همان.
7- همان.
8- همان، ج 2، ص 300-301.
9- همان، ص 301-302.
10- همان، ص 306-307.
11- همان، ص 307.
12- همان، ج 4، ص 120-121.
13- همان، ص 121.
14- همان.
15- همان، ص 121-122.
16- همان، ص 122.
17- همان، ص 123.
18- صحیفه امام، ج 3، ص 366-367.
19- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 302.
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول