نویسنده: ویلیام اَوتوِیت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Legitimacy
«حقانیت» نظم اجتماعی یا سیاسی و طلب پشتیبانی و حمایت، نه فقط پذیرش صاف و ساده، از سوى اتباع، مسلماً یکی از مضامین همیشگی نظریهی سیاسی است که غالباً در نظریههای «تکلیف سیاسی» صورتبندی میشود. تفکر اجتماعی قرن بیستم ضمن دنبال کردن این سنت هنجاری و تجویزی در مبحث عدالت، آزادی، برابری و غیره، تا حد زیادی نیز به بحث مشروعیت به منزلهی مفهومی تجربی یا رفتاری پرداخته است که بر طبق آن رژیم «مشروع» است اگر مردم آن را مشروع بدانند. این خط فکری که یادآور شهریار ماکیاولی (Machiavelli, 1513) و گفتاری در باب بردگی داوطلبانه لا بوئتی (1975 ,La Boétie) و، در قرن بیستم، تأملاتی دربارهی خشونت جرج سورل (Sorel. 1906) است، در سراسر قرن بیستم تحت سیطرهی تمایز کلاسیک ماکس وبر (Weber, 1921-2) بین «سه نمونهی محض اقتدار مشروع» بوده است. به گفتهی وبر، با اینکه سلطه یا اقتدار ممکن است بر مبنای رسم و سنت، منافع، انگیزشهای عاطفی یا «ارزشی- عقلانی» قرار گیرد، ولى نظم باثبات و مطمئن معمولاً با عقیده به مشروعیت آن مشخص میشود. این عقیده به مشروعیت ممکن است براساس سنت یا کاریزمای حاکم یا حاکمان یا بر اساس پذیرش «عقلانی» قانونی بودن این نظم استوار باشد. همانطور که در مورد همهی سنخهای آرمانی وبر صدق میکند، این شکلهای محض یا ناب مشروعیت را در واقعیت همیشه به صورت آمیخته و ترکیبی میتوان یافت، ولی شاید بتوان به ترتیب عربستان سعودی، آلمان نازی و سویس را نمونههای انواع فوق به شمار آورد. کاریزما نیز مانند همهی حوزههای زندگی اجتماعی، معمولاً به صورت روال معمول یا شیءواره درمیآید، و تبدیل به حکومت سنتی یا قانونی یا ترکیبی از آنها میشود.پارادایم و بری در دههی میانی قرن بیستم بر علوم سیاسی سایه انداخته بود: این پارادایم چارچوب سودمندی برای مطالعهی فرهنگ سیاسی فراهم میساخت، اما منتقدان به دلالتهای تناقض آمیز و بدبینانهی این معنای «فارغ از ارزش» از مشروعیت رژیم حمله میکردند، چون این معنا را در آن مییافتند که پلیس مخفی و تبلیغات میتوانند در «مشروعیت» نظام نقش داشته باشند ((Schaar, 1969, Pitkin, 1972, pp. 280-6. یورگن هابرماس در اثر کلاسیک برنامهریزانهی خویش (1973,Habermas) مطرح کرد که جوامع سرمایه داری پیشرفته دچار «بحرانهای مشروعیت» شدهاند که ناشی از جابهجایی گرایشهای بحرانزای اقتصادی به حوزهی خط مشی دولت و انگیزش فردی است. تحلیل هابرماس، برخلاف وبر، بر اساس تصوری هنجاری است که در آن مشروعیت رژیم بسته به این است که ایا این رژیم همان است که مردم در نتیجهی بحث آزاد و کاملاً آگاهانه و جامع آن را قبول میکردند یا خیر (1981,Habermas). تمایز میان مشروعیت و «وفاداری تودهای» که غالباً پدیدهای ساختگی و دستکاری شده دانسته میشود، در نظریهی انتقادی کاملاً مورد توجه بود. در دامنهی محافظه کارتر طیف سیاسی، مدل مشروعیت به واسطهی قانون یا سایر رویههای رسمی (1969 ,Luhmann) ادامهی یکی از مضامین اصلی اندیشهی ماکس وبر است. این تقابل میان تأکیدهای قانونی- رویّهای و رادیکال- دموکراتیک در دههی 1990 و در نتیجهی دو تحول مجدداً بالا گرفت. سرنگونی رژیمهای سوسیالیست دولتی و جانشین شدن دموکراسیهای قانونی در بعضی کشورها؛ و علاقهی تازهی رادیکالها و سوسیالیستهای غربی، خصوصاً در بریتانیا و آلمان، به اصلاحات قانونی.
قرن بیستم شاهد تثبیت چیزی بوده است که در آغاز این قرن هنوز فکری انقلابی بود، یعنی اینکه مشروعیت رژیم از پایه و اساس به حمایت اکثریت جمعیت بالغ اتباع آن بستگی دارد که اصولاً از طریق انتخابات بیان میشود- هرچند که به ندرت پیش میآید که احزابی به طور کامل به این آرمان دست بیابند. به معنای کلیتر، این فکر که هرگونه اقتدار که بر جمعیت بالغ و عاقل اِعمال میشود باید در جریان بحث و گفتوگو توجیه شود، اکنون در فعالیتهای روزمرهی بسیاری از کشورها- و گاهی حتی در ارتشهای آنها- رواج مییابد. رهبران سیاسی و سایر صاحبان اقتدار اکنون دشوارتر از گذشته میتوانند از حضور در نشستهای مطبوعاتی و مصاحبهها برای توجیه سیاستهای خود طفره بروند، هرچند که متخصصان روابط عمومی نیز مهارت زیادی در تبدیل این بحث و گفتوگوها به تشریفات تبلیغاتی و طراحی شده پیدا کردهاند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول