آل بویه 7

حکومت آل بویه در دوران بهاء الدوله بن عضد الدوله و پسرانش سلطان الدوله ابو شجاع و مشرف الدوله ابو على

بهاء الدوله، مردى با تدبیر بود. او پس از مرگ شرف الدوله، ابو منصور صالحان وزیر شرف الدوله را با همه ی منصب داران دولت شرف الدوله، بر جاى خود ابقا کرد تا اختلاف و آشوبی پیش نیاید، اما ابو على، پسر شرف الدوله...
يکشنبه، 7 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حکومت آل بویه در دوران بهاء الدوله بن عضد الدوله و پسرانش سلطان الدوله ابو شجاع و مشرف الدوله ابو على
  حکومت آل بویه در دوران بهاء الدوله بن عضد الدوله و پسرانش سلطان الدوله ابو شجاع و مشرف الدوله ابو على

 

نویسنده: سمانه حجار پور خلج (1)
منبع:راسخون



 
بهاء الدوله، مردى با تدبیر بود. او پس از مرگ شرف الدوله، ابو منصور صالحان وزیر شرف الدوله را با همه ی منصب داران دولت شرف الدوله، بر جاى خود ابقا کرد تا اختلاف و آشوبی پیش نیاید، اما ابو على، پسر شرف الدوله را با حیله دستگیر نمود و سپس به قتل رساند تا از جانب او ایمن شود. وی از مردان جنگی ترك استمالت كرد و چون در اوایل دوران امارتش، میان تركان و دیلمان نزاع افتاده بود، جانب تركان را گرفت تا از نفوذ دیلمان بكاهد. در این میان، فخر الدوله كه ولایت رى و همدان و اصفهان را در دست داشت، طمع در حکومت عراق بست. مشوق او در این کار، وزیرش صاحب بن عباد بود چرا كه امید داشت از بغداد همه ی قلمرو عباسیان را تحت فرمان در آورد. وی مدت ها این آرزو را در سر پرورانیده بود و پس از مرگ شرف الدوله، فرصت را مناسب دید و فخر الدوله را به سفر عراق و تصرف بغداد بر انگیخت. وقتى به بغداد خبر رسید كه فخر الدوله تا اهواز پیش آمده، بهاء الدوله مصمم شد سپاه او را پیش از رسیدن به بغداد، عقب براند؛ بنا بر این، سپاهیان فخر الدوله و بهاء الدوله در خوزستان روبه رو شدند و بهاء الدوله پیروز میدان گشت و از آن جا راهی واسط شد و سپاهش را به ارجان فرستاد و قلعه ی آن منطقه را فتح کرد و اموال آن را كه یک میلیون دینار طلا و هشت میلیون درهم نقره بود، به تصرف در آورد. در همین دوران بود که صمصام الدوله از بند اسارت در فارس رها گشت و با نیرویى كه فراهم آورده بود، در حوالی شیراز، به مصاف بهاء الدوله آمد. نتیجه ی جنگ، صلح میان دو طرف بود كه فارس و ولایت ارجان از آن صمصام الدوله شد و حکومت بهاء الدوله بر خوزستان و عراق ابقا گردید ولى این صلح دیری نپایید و بهاء الدوله به فكر تسلط بر فارس افتاد و صمصام الدوله نیز به تلافى پیمان شكنى او، به خوزستان لشکر کشید و آن جا را به تصرف در آورد و سپس بر بصره مسلط گردید. سپاه صمصام الدوله، به دروازه ی بغداد رسیده بود كه مهذب الدوله، فرمانرواى هور، مانع پیروزی نهایى وى شد و مجددا صلحی میان صمصمام الدوله و بهاء الدوله منعقد گردید ولی کدورت ها پا بر جا بود تا این که صمصام الدوله در سالسیصد و هشتاد و هشت هجری، توسط فرزندان بختیار، به قتل رسید.
مناسبات بهاء الدوله با خلیفه ی عباسی نیز گرم نماند و در سال سیصد و هشتاد و یک هجری، الطائع را خلع كرد و القادر بالله را به خلافت گماشت. به گفته ی سیوطى، خلع الطائع به این دلیل بود كه یكى از نزدیکان بهاء الدوله را به حبس انداخته بود اما حقیقت این بود كه بهاء الدوله، به تصاحب اموال خلیفه، طمع بسته بود. او به خلیفه پیغام داد كه براى تجدید عهد، به حضور وی می رسد و خلیفه نیز اجازه داد و بر تخت خود مستقر شد. بهاء الدوله نیز با جمعی فراوان آمد و در حضور خلیفه نشست. یكى از دیلمان به بهانه ی دست بوسى خلیفه، وى را از تخت به زیر كشید و خلیفه انا لله و انا الیه راجعون گفت و طلب استغاثه كرد؛ اما كسی اعتنا نكرد. هرچه در خانه ی خلیفه بود به تصرف بهاء الدوله درآمد و به بیشتر بزرگان دولت اهانت شد و حتی لباس هایشان به غارت رفت. به گفته ی ابن عمید، الطائع مردى بخشنده بود اما بر بویهیان تسلط نداشت و قدرت از آن ایشان بود و از عنوان خلیفه چیزی جز اسمش باقی نمانده بود. دوران حکومت القادر عباسی، پسر اسحاق مقتدر، كه پس از الطائع به خلافت رسید، از همه ی خلفای عباسى بیشتر و حدود چهل و یك سال بود. نفوذ بهاء الدوله، در دوران قادر، بیشتر شد و همه ی كارهای حکومت و خلافت، به دست او حل و فصل می شد. مناسبات بهاء الدوله با این خلیفه دوستانه بود و خلیفه با دختر بهاء الدوله وصلت نمود. ( پناهنده : 1376 :ج‏3 : 417-420) چنان که گفته شد، بهاء الدوله با ابو علی سردار صمصام الدوله، درگیر میدان نبرد بودند که خبر قتل صمصام الدوله رسید. در این حال جنگ متوقف گردید و ابو على به اتفاق سایر امرای فارس، از بهاء الدوله‏ امان طلبید و بهاء الدوله‏ نیز پذیرفت و ابو على را در سلك هواخواهانش قرار داد و اهواز را به تصرف در آورد. بهاء الدوله‏، ابو على را به جانب فارس فرستاد تا انتقام قتل صمصام الدوله را بگیرد و در واقع از شر اولاد عز الدوله بختیار، رها گردد. ابو على بر نیروهای فرزندان بختیار فائق آمد و بهاء الدوله‏ پیروزمندانه قدم به دار الملك شیراز نهاد و باقی مانده ی اولاد و یاران بختیار را، به قصاص قتل برادرش صمصام الدوله، به هلاکت سانید. بعد از این وقایع، بهاء الدوله‏، به كام دل روزگار می گذرانید تا این که در سال چهارصد و سه هجری و در سن چهل و نه سالگی، پس از بیست و چهار سال سلطنت، در ارجان بر اثر بیماری صرع درگذشت و به موجب وصیتی که كرده بود، جسدش را به نجف برده و در کنار مشهد علی علیه السلام، دفن كردند. (خواند میر : 1380: ج‏2 : 433) پس از وفات بهاء الدوله، پسرش سلطان الدوله ابو شجاع، به جایش نشست و از ارجان به شیراز رفت. سلطان الدوله برادر خود جلال الدوله ابو طاهر بن بهاء الدوله را به امارت بصره گماشت و برادر دیگرش ابو الفوارس را به حکمرانی كرمان.
در این هنگام،شمس الدولة بن فخر الدوله حاکم همدان، برادر مجد الدوله حاکم اصفهان و رى، ؛ تصمیم به تصرف ری گرفت. مجد الدوله و مادرش چون از این خبر آگاه شدند، از رى بیرون آمده و به دماوند رفتند. شمس الدوله به آسانی بر رى استیلا یافت و در طلب برادر و مادرش به حركت در آمد، اما سپاهیانش بر او شورش کردند و خواستار ارزاق خود شدند. شمس الدوله نیز به ناچار به همدان عقب نشست و مجد الدوله و مادرش پس از آرام شدن اوضاع، به رى بازگشتند.
سلطان الدوله پس از رسیدن به سلطنت، فخر الملك، نایب خود در عراق، را گرفت و او را در آخر ماه ربیع الاول سال چهارصد و شش هجری، پس از پنج سال و نیم حكومت، به قتل رسانید و اموالش را ضبط نمود. سپس ابو محمد حسن بن سهلان را به جاى او گماشت و به او لقب عمید الجیوش داد. ابن سهلان در سال چهارصد و هشت هجری، از دربار سلطان الدوله گریخت و به هیت رفت و در نزد قرواش اقامت گزید. سلطان الدوله، ابو القاسم جعفر بن ابى الفرج بن فسانجس را به جاى او به وزارت برگزید و رخجى را به حكومت عراق برگماشت، اما رخجی گفت که حکمرانی در ولایت عراق، نیازمند به كسى است كه تندخو و ستمگر باشد و این تنها از عهده ی ابن سهلان برمی آید. بنابراین، سلطان الدوله در ماه محرم سال چهارصد و نه هجری، ابن سهلان را به حکومت برگزید. او نیز پذیرفت و عازم عراق گردید. در بین راه، ابن سهلان به بنى اسد رسید و چون در سال هاى پیش مضر او را به فرمان فخر الملك در بند كشیده بود، تصمیم به انتقام از پسران دبیس، یعنى مهارش و مضر گرفت. پس به سوى آنان تاخت و ایشان را تار ومار کرد. سپس اموالشان را غارت و زن و فرزندشان را اسیر نمود، ولی به مضر و مهارش امان داد و جزیره ی بنى اسد را برای ایشان قرار داد. سلطان الدوله از این عمل ابن سهلان ناراحت شد. ابن سهلان به واسط رسید و برای امنیت بخشی به شهر، جمعى را به قتل رسانید. سپس عازم بغداد شد و تصمیم به ایجاد آرامش در این شهر گرفت. وی جماعتى از عباسیان و غیر ایشان و نیز ابو عبد الله بن النعمان، فقیه شیعه را، از شهر تبعید كرد و فرمان داد تا دیلمان در اطراف شهر مستقر گردند. ابن سهلان به مردم و تركان بسیار ستم کرد تا جایی که تركان به نزد سلطان الدوله كه در واسط بود، رفته و از ابن سهلان شكایت کردند. سلطان الدوله وعده داد كه درخواستشان را پیگیری کند و ابن سهلان را فرا خواند. ابن سهلان هراسان شد و به میان بنى خفاجه گریخت. سپس به موصل و از آن جا به بطیحه رفت. سلطان الدوله لشكرى را به طلب او فرستاد و او را از شرابى، والى بطیحه، طلب نمود. شرابى كه به ابن سهلان پناه داده بود، از تحویل وی سرباز زد و لشكر سلطان الدوله را پراكنده ساخت. ابن سهلان نیز به نزد جلال الدوله برادر سلطان الدوله به بصره رفت. در این احوال، رخجى پاى در میانی کرد تا سلطان الدوله از تقصیر ابن سهلان گذشت و به نزد سلطان الدوله بازگشت. در این زمان، اوضاع آل بویه در عراق آشفته شده بود و مردم مرتب شورش می کردند و نزاع های داخلی نیز بر وخامت اوضاع می افزود. ابو الفوارس برادر سلطان الدوله که بر حکومت کرمان بود، به شیراز لشکر کشید و آن جا را تصاحب کرد. سلطان الدوله نیز سپاهی بر علیه برادرش به شیراز فرستاد و ابو الفوارس به كرمان گریخت. سلطان الدوله در پى او به كرمان راند و ابو الفوارس به نزد محمود غزنوی پناه برد. محمود به او وعده ی یارى داد و لشكرى به سردارى ابو سعید طایى به همراهی او فرستاد. ابو الفوارس به كرمان آمد ولی سلطان الدوله از آن جا به بغداد بازگشته بود. ابو الفوارس كرمان را بار دیگر تصرف كرد و از آن جا به منطقه ی فارس لشكر برد و وارد شیراز گردید. سلطان الدوله بار دیگر لشكری را به دفع او فرستاد و برادر را به کرمان عقب نشاند. سپاهیان سلطان الدوله، ابو الفوارس را از رکمان نیز بیرون راندند و او به نزد شمس الدوله حاکم همدان رفت اما پس از مدتی از شمس الدوله جدا شد و به مهذب الدوله، فرمانرواى بطیحه پیوست. برادرش جلال الدوله براى او مالى فرستاد و از او خواست كه به نزدش برود. سپس فرستادگانی، میان ابو الفوارس و برادرش سلطان الدوله آمد و شد كردند تا این که سلطان الدوله از خطاى وى درگذشت و او به كرمان بازگشت و سلطان الدوله برایش فرمان و خلعت فرستاد.
در سال چهارصد و یازده هجری، سپاهیان سلطان الدوله علیه او شورش به پا كردند و از او خواستند كه پادشاهى را به برادرش مشرف الدوله تحویل دهد. سلطان الدوله که براى انجام كارى به واسط مى‏رفت، مشرف الدوله را به جاى خود در عراق نهاد. سلطان الدوله و مشرف الدوله هر دو سوگند خورده بودند كه هیچ كدام ابن سهلان را به وزارت برنگزینند، اما هنگامی که سلطان الدوله به شوشتر (تستر) رسید، ابن سهلان را به وزارت برگزید و او را به عراق فرستاد تا برادرش مشرف الدوله را از آن جا براند و این امر سبب وحشت مشرف الدوله گردید. بنا براین، سپاهى كه بیشتر از تركان واسط بودند را بسیج كرده و به جنگ ابن سهلان رفت و در نزدیكى واسط با ابن سهلان روبه رو شد و ابن سهلان به واسط عقب نشست. مشرف الدوله او را در واسط به محاصره افكند و عاقبت بر او پیروز گردید. از این پس به نام مشرف الدوله خطبه خواندند و شاهنشاه خطابش نمودند و در آخر محرم سال چهارصد و دوازده هجری، به نام او در بغداد خطبه خوانده شد. سلطان الدوله كه از شنیدن این اخبار سخت آشفته گشته بود، لشكری به اهواز فرستاد تا آن جا را تاراج كند. تركانى كه در اهواز بودند به دفاع برخاستند و شعار پادشاهى مشرف الدوله را سر دادند و سلطان الدوله به ناچار از اهواز دست کشید. پس از این كشمكش ها، میان سلطان الدوله و مشرف الدوله، فرستادگانی رد و بدل شدند تا میانشان صلح و آشتى افكنند. سرانجام، قرار بر این شد كه عراق از آن مشرف الدوله باشد و فارس و كرمان از آن سلطان الدوله. این پیمان صلح در سال چهارصد و سیزده هجری، میان دو طرف بسته شد.
در همین اوان، شمس الدولة، فرمانرواى همدان، از جهان رخت بر بست و پسرش سماء الدوله به جاى‏ او نشست. فرهاد پسر مرداویج و حاکم بروجرد با علاء الدوله پسر كاكویه، به همدان لشكر كشیدند و آن جا را محاصره كردند. سماء الدوله و تاج الدین از همدان به نبرد با ایشان آمدند، اما سپاه همدان شكست خورد و تاج الدین گریخت و علاء الدوله بر سماء الدوله پیروز شد ولى با او هم چون پادشاهى فرمانروا رفتار و اكرامش نمود و اموالى را به وی تقدیم كرد. آن گاه او و علاء الدوله، به قلعه‏اى كه تاج الدین در آن موضع گرفته بود رفتند و او را محاصره نمودند. تاج الدین نیز امان خواست. پس از آن، علاء الدوله در سال سیصد و چهارده هجری، دیگر نواحی همدان را به ضبط در آورد و جماعتى از امراى دیلم را كه در همدان بودند، به حبس فرستاد و بسیارى از مردم را نیز كشت.
پس از این وقایع بود که سلطان الدوله ابو شجاع بن بهاء الدوله، در سال چهارصد و پانزده هجری، در شیراز دار فانی را وداع گفت و پسرش ابوکالیجار به جانشینی وی انتخاب گردید. یک سال بعد، مشرف الدوله نیز پس از پنج سال حکومت در عراق، وفات یافت و برادرش ابو طاهر جلال الدوله، حاکم بصره، در عراق جاى او را گرفت و در بغداد به نام او خطبه خواندند. ( ر.ک ابن خلدون، ج3، 1363: 680-686 ؛ تاریخ کامل، ج22 ؛ همایون‏نامه، تاریخ منظوم زجاجى: 1380: ج‏2: 1046)

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

منابع و مأخذ :
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد ( 1363)، تاریخ ابن خلدون، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، تهران.
پاینده، ابوالقاسم ( 1376) ، تاریخ سیاسی اسلام، انتشارات جاویدان، تهران.
حکیم زجاجی ( 1383)، همایون نامه تاریخ منظوم، انتشارات آثار، تهران.
خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین ( 1380)، تاریخ حبیب السیر از حمله مغول تا مرگ شاه اسماعیل اول، انتشارات خیام، تهران.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط