نخستین نام:
دربارهی این كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مجموعهی وحی الهی به چه نام مشخصی یاد میشده، سخن قطعی و روشنی در دست نیست. چه، هنوز باب وحی مسدود نشده بود. البته در همان آیاتِ صدر نزول هم كلمهی «قرآن» نازل شده بود و این نام بر تمام و یا قسمتی از كلام الهی هر دو اطلاق میشد، اما نام های دیگری همچون كتاب، ذكر، فرقان و غیره از نام های بسیار مذكور در قرآن بود. بنابراین نام رایجِ مشخصی كه همه در ان زمان بر ان اتفاق نظر داشته باشند، بازگو نشده است.از فحوای عبارات احادیث و اخبار چنین فهمیده میشود كه نام اوّلی كه پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مجموعهی آیات الهی نهادهاند ظاهراً مُصْحَف بوده است. این كلمه به همین صورت در قرآن مجید نیامده اما همریشهی این كلمه، صُحُف هشت بار بدین صورتها آمده است:
صحف ابراهیم و موسی (87: 19)، صحف موسی (53: 36)، صحف اولی (كتب اوایل 20: 133 و 87: 18)، صحف مكرّمه (نامههای گرامی، لوح محفوظ یا كتب انبیاء 80: 13)، صحف منّشَرَه (نامههای سرگشاده و افراخته 74: 52 و به صورت نُشِرَت (81: 10)، صحف مطهّره (نامههای پاكیزه 98: 2)
صُحُف جمع صَحیفه است و صحیفه چیزی است كه گسترده و گشاده باشد. از اینجا صفحهای را هم كه بر آن مینویسند صحیفه گویند.
صحف و صحیفه از كلمات رایج عربی پیش از اسلام است (1) و از جمله در بیتی منسوب به «لقیط إیادی» از شاعران عربِ زمانِ انوشروان این كلمه را باز گفتهاند. (2) اما معروفتر مثَل «صحیفة مُتَلَمّس» در تاریخ عرب پیش از اسلام است (3) كه هر نامهی شومی را بدان مثَل میزدند. (4)
مصحف (به ضم و فتح و كسر میم هم خوانده شده) مجموعهی صحیفههای نوشته شده است كه بین دو جلد قرار گرفته باشد، گرچه گاهی هم صُحُف همین معنی را میدهد، و بعد این كلمهی مصحف اسم قرآن مجید قرار گرفته است. (5) این كلمه برای عرب پیش از اسلام ناشناخته نبود. در اشعار زمان جاهلیّت، اسفار نصارا «مَصاحِف» نامیده شده است. (6)
به عقیدهی عدهای از دانشمندان فن، در میان دانشمندان عرب مثل سیوطی و مغربی (7) و از غربیها فرانكل، نُلدكه و جِفِری (8)، مصحف نیز همچون صُحف به معنی كُتُب از اصلی حبشی و یا آرامی است. البته اگر این نظر درست باشد، صحیفه و صحائف هم از همین ریشه است.
اما چگونه شد كه این نام، با وجودی كه در خود قرآن نیامده، بر این كتاب آسمانی نهاده شد؟ روایات میگویند: وقتی ابوبكر قرآن را جمع آورد به یاران ارجمند پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت كه نامی بر آن بگذارند. پارهای خواستند كه آن را «انجیل» بخوانند ولی دیگران را خوش نیامد. كسانی پیشنهاد كردند كه آن را «سِفْر» بنامند مثل سِفْرهای پنجگانهی یهود. این پیشنهاد هم رد شد. سرانجام عبدالله بن مسعود صحابی جلیل القدر گفت: در مهاجرتی كه به حبشه كردیم كتابی دیدم كه آنرا «مصحف» میخواندند... این نام آن هنگام پذیرفته شد و بر «قرآن كریم» اطلاق گردید. (9) اما شبیه این داستان را هم ابن اشته در مورد سالم (م2 هـ) نقل میكند كه وقتی سالم (مَوُلی اَبی حُذَیْفه) مصحف خود را گرد آورد با دوستان مشورت كرد كه چه نامی بر آن بگذارند. یكی پیشنهاد كرد كه آن را «سِفْر» بخوانند اما دیگران این نام یهودی را نپذیرفتند و سرانجام تصمیم گرفتند آن را مصحف بخوانند. (10)
گرچه اسناد این حدیث منقطع است و در اصالت آن جای سخن بسیار است، اما این روایت و روایات نظیر آن نشان میدهد كه پس از رحلت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در زمان خلفای راشدین نام مصحف رایجترین نام قرآن بوده است.
مرور مختصری در روایات نشان میدهد كه معمولاً جمع آوری قرآن را به زمان ابوبكر به نام «صحف» خواندهاند و از مجموعهی دورهی عثمان بیشتر به عنوان «مصحف» یاد كردهاند. (11) نسخههای قرآن را هم كه عثمان به اطراف فرستاد «مصاحف» خوانده اند و بعدها همین نسخهها «مصاحف عثمانی» نام یافت. مجموعهی خصوصی هر یك از صحابه را هم مصحف میگفتند مثل مصحف اُبیّ بن كعْب یا مصحف مَعاذ. البته در خبری كه از علی (علیه السلام) نقل كردهاند از مجموعهی زمان ابوبكر به عنوان «جمع بین اللوحین» یاد میكنند (12)، اما دیگران همین خبر را با ذكر كلمهی «مُصْحَف» نقل كردهاند. (13)در گفتگوها و خطبهها هم نیز به طور معمول قرآن را مصحف میگفتند. دو نمونه از آن، یكی وقتی است كه عمر از منی به مدینه وارد شد و خطبهای برای مردم خواند و در آن، دربارهی آیهی رَجْم سخن گفت. در آنجا از كتاب خدا به نام مصحف یاد شده است. (14) دیگری، در داستان مُسلمة بن مُخلَّد انصاری است كه او در فرمانروایی مصر (در سالهای 47 تا 62هـ)روزی سراغ دو آیه را در مصحف از دوستانش گرفت. (15)
در این دو نمونه، از مصحف به طور مطلق یاد میشود و معلوم است كه حتی مردم مصر در آن سالها این نام را برای كتاب آسمانی بخوبی میشناختهاند.
خلاصه اینكه از زمان ابوبكر قرآن را نخستین بار به نام مصحف خواندند، ولی چیزی نگذشت كه این نام جای خود را به كلی به نامی اصیلتر، یعنی «قرآن» داد.
قرآن در لغت
كلمهی قرآن:
میان تمام اسامی و یا صفاتِ این كتاب آسمانی، نام «قرآن بیشتر از نامهای دیگر این كتاب رواج یافته و امروز در سراسر گیتی این نام برای كتاب خدا شناختهتر است. به همین دلیل این نام را پیش از اسامی دیگر در قرآن مجید و روایات و اخبار و از نظر دانشمندان اسلامی و حتی از دیدهی خاورشناسان بررسی میكنیم: این نام را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا صحابه بدان ندادهاند.خداوند خود این كتاب آسمانی را قرآن نامید، چنانكه در همان سالهای نخستین نزول وحی فرمود:
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ. فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (85: 21 و22)
آری، این قرآن بزرگوار الهی است، نوشته در لوح محفوظ» و یا
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ. فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ 56: 77 و78)
كه این قرآنی ارجمند، در نوشتهای نهفته است» و پیش از یك چنین توصیف عالی و تعریف زیبندهای از قرآن كه نوشته در لوح محفوظ و كتاب مكنون است، به همان سالهای آغاز وحی فرمود:
«یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً. نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً. أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (73: 1-4)
ای جامه به خود پیچیده، شب را زندهدار جز اندكی. نیمی از شب و یا كمتر از آن. یا بر آن بیفزای و قرآن را بخوان شمرده و با درنگ.» این فرمانی است كه راحت شب پیش از وحی را ترك گوید و شب را به پا خیزد و قرآن را با درنگ و روشنی بخواند تا آمادهی ابلاغ مهم رسالت گردد، رسالت مسؤولیتی دارد كه آمادگی میخواهد. و از آن پس است كه این نام بارها و بارها در قرآن تكرار میشود.
كلمهی قرآن شصت و هشت بار (به حالات مختلف نحوی) در خود این كتاب آمده است. از این 68 بار، دو مرتبه مجازاً بر نماز اطلاق شده است (17: 78 دوبار) (به نظر مفسّران (16)منظور از قرآن الفجرِ مذكور در این آیه، قراءة الفجر یعنی نماز بامدادی است. ) این نام پنجاه بار نیز به صورت معرفه (یعنی با الف و لام حرف تعریف)(17) و شانزده مرتبه هم بدون حرف تعریف در كتاب خدا آمده، (18) اضافه بر اینها، دوبار نیز كلمهی قرآن به معنی قرائت و یا خواندن قرآن (75: 17 و18) یاد شده است.
میان علمای اسلامی در تلفظ و اشتقاق و معنی این كلمه، اتفاق نظر وجود ندارد، هركدام طوری آن را تلفظ میكنند و به گونهای استدلال مینمایند. بعضی آن را با همزه یعنی قرآن میگویند و برخی بدون همزه یعنی «قرآن» میخوانند. معمولاً اهل تسنّن آن را با صفت كریم همراه میآورند و آن را القرآن الكریم مینامند و اهل تشیّع بیشتر صفت «مجید» را برای آن انتخاب میكنند و قرآن مجید میگویند.
در پارسی كلام الله را نُبی و نُپی و یا نِوی گویند (19). در زبانهای اروپائی نیز این كلمه به گونه های مختلفی نوشته میشود. مثلاً: در لاتین Alcoranus در انگلیسی قدیم AIcoran، در انگلیسی جدید به صورتهای
AIQuŕ an, al- Coran, al-Kuran, al-Quŕ an- و گاهی هم با صفات Glorius,Holy یا The Noble همراه آورده میشود. در آلمانی Der Koran و یا Koŕ aan در فرانسه L" Alcoran و یا Le Corān، آلبانی Kurani، اسپانیائی El-Coran، ایتالیائی L" Alcorano و یا IL Corano و در سوئدی Korânen و...
البته اختلاف در این باره بیشتر بستگی دارد به تغییر تدریجی خط و مهمتر از آن تبدیل الفبای خط عربی به لاتینی. زیرا تاكنون برای ضبط كلمات عربی به حروف لاتین، الفبای مورد اتفاقی به وجود نیامده است. گذشته از آن، در قدیم بیشتر در ترجمههای اروپائی «قرآن محمدی» میگفتند كه امروز بیشتر قرآن به صفتی چون مقدس و یا كریم و یا مجید خوانده میشود.
اما اختلاف نظر دانشمندان اسلامی بر سر تلفظ كلمهی قرآن، بستگی دارد به استنباطی كه از ریشهی كلمه دارند، به طور كلی نظریات دانشمندان در این باره بر دو پایهی اساسی است: آیا در ریشهی این كلمه همزه وجود دارد یا ندارد؟
دستهای معتقدند كه در ریشهی این كلمه همزه وجود دارد و عدهای بدان اعتقاد ندارند و در ریشهی این كلمه همزهای نمیبینند.
آنها كه معتقدند این كلمه به اصطلاح مهموز است، یعنی در ریشه و بنیاد خود همزه دارد، آنها هم در معنی این كلمه با هم اتفاق نظر ندارند. زیرا این كلمه معانی متعددی دارد.
1-قولی از عبدالله بن عباس (متوفی 68هـ) یكی از صحابهی پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كردهاند كه قرآن بر وزن «رجحان» از قرائت مصدر قَرَءَ یَقْرءُ به معنی خواندن آمده است. به عبارت دیگر، اسمی است برای آنچه خوانده میشود.
2-قول دیگری از قتاده (م118) كه جزء تابعان (طبقهی دوم) و یا نسل بعد از صحابه است، بازگفتهاند. او میگوید: قرآن مصدر و یا صفتی است برای قَرءَ (از باب نصر و فتح) به معنی جمع كردن. چنانكه عرب وقتی چیزی را گرد آورده و پارهای را بر پارهی دیگر میافزاید میگوید: «قرَأتُ الشیءَ قُرآناً»، چیزی بر آن افزودم. شاهد مثالی هم میآورند از عمروبن كلثوم التغلبی (م40 ق. هـ) شاعر عهد جاهلی كه در معلقّهی معروف خود گفته:
«ذِراعَیْ عَیْطَلِ ادماء بكْرٍ *** هِجان اللَوْن، لَم تَقْرأْ جَنینا»
«بازوانی سپید مانند دست و پای ناقهای كه هنوز جنینی را در برنگرفته، فربه و استوار» در اینجا وصف شتری میكند كه هرگز بار نگرفته. شاهد بر سر «لمْ تَقرَأْ جَنینا» است. یعنی خود بر هیچ بچهای جمع نكرده. (20) هیچ بچهای بر رَحِم خود ضمیمه نكرده است.
اما مناسبت این معنی را با «قرآن»گفتهاند این است كه حروف و كلمات و آیات و سورهها همه در آن جمع آمده است و یا اینكه حقایق و احكام و معارف و تعالیم عالیهی دینی كه در كتب پیشین پراكنده بوده، در این یك مجموع شده و بهم پیوسته است.
در میان این دو قول، طبری و بیشتر مفسّران دیگر، قول ابن عباس را اولی شناختهاند. زیرا اگر منظور جمع آوری و تألیف قرآن باشد كه پیش از این گردآوری، نیز پیروی از آیات آن فرض و واجب بوده است.
این اختلاف نظر در معنیِ آیات الهی نیز اثر میگذارد. مثلاً آنجا كه خداوند فرمود:
«فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (75: 18)
به تأویل قتاده میشود: «چون آن را تألیف كردیم، از آن جمع پیروی كن» و حال آنكه دیدیم به قول طبری پیش از تألیف هم پیروی قرآن واجب بوده. اما به قول ابن عباس میشود: «چون آن را بر قرائت خود بیان كردیم، پس از آنچه بر قرائتِ خود برای تو روشن ساختهایم پیروی كن.»
پس از صحابه و تابعین نوبت دانشمندانِ فن میرسد:
3-زجّاج (م311) میگوید قرآن مهموز است و وصفی است بر وزن فُعْلان مثل غفران مشتق از «القَرء» به معنی جمع. چنانكه «قُرِءَ الماءُ فی الحوض» یعنی آب در حوض جمع شد. چه قرآن ثمره و مجموعهی كتب پیشین باشد. (21) جوهری (393) و پیش از او، سفیان بن عُییْنه (م198) هم آن را تأیید می كنند (22). این تقریباً همان قول قتاده است و نشان می دهد كه عرب كلمهی «قرء» را پیش از اسلام میشناخت منتها به معنی جمع و ضمیمه.
4-لحیانی (م 215) و چند تن دیگر میگویند: كلمهی «قرآن» مصدر مهموزی است بر وزن رجحان و غفران، مشتق از «قَرَءَ» به معنی «تَلا» یعنی خواند. و كتابی كه خوانده میشود بدین اسم (مصدر) نامیده می شود. چنانكه مفعول را به نام مصدرش میخوانند. مثلاً مكتوب كه نوشته شده است، «كتاب» خوانده میشود. در اینجا هم «مَقْروء» كه خوانده شده است «قرآن» نامیده شده. (23)
تا اینجا سخن از طرفداران وجودِ همزه در این كلمه بود. اما دستهی دیگر كه آنرا غیر مهموز میدانند یعنی همزه را در ریشهی این كلمه قبول ندارند عبارتند از:
1-شافعی (م204): خطیب بغدادی در ترجمهی شافعی گوید كه او گفت: «قرآن را بر اسماعیل بن قسطنطین (معروف به قسط) میخواندم. اسماعیل میگفت: كلمهی قرآن اسم است و مهموز نیست از «قرأت» گرفته نشده و اگر از «قرأت» میآمد آنچه خوانده میشد قرآن بود.
بیهقی (م458) نیز میگوید: شافعی قرآن را اسمی غیرمهموز برای كتاب خدا میدانست، ابن كثیر (م774) و سیوطی (م911) هم از این نظر پیروی میكنند. (24)
چنین پیداست كه امام شافعی برای بحث در اصل تسمیه انگیزهای نداشته و آنرا مشتق و مهموز ندانسته بلكه اسم خاصی برای كلام الهی میدانسته، چنانكه كتاب موسی تورات خوانده میشد نام كتاب آسمانی ما هم قرآن است. یعنی در اسامی بحث و علت یابی روا نیست اما علمای دیگر برحسب عادتی كه بر بحث از اصول اسماء دارند متعرّض بحث از این اسم شدهاند.
2-اشعری (م324) و پیروانش معتقدند كه لفظ قرآن از «قَرَنَ» مشتق است. عرب چون چیزی را به چیز دیگری ضمیمه كند گوید: «قَرَنْتُ الشَّیءَ بالشَّیءِ» و به جمع سورهها و آیهها هم قرآن گویند. از اینجا جمع میان حج و عمره را نیز «قِران» خوانند. (25) یعنی چون آیات قرآنی به یكدیگر مقرون میگردند و به هم میپیوندند مجموع و یا قسمتی از آیات را «قرآن» میخوانند. (26) یا به عبارت دیگر، میان سورهها و آیات و حروف آن مقارنه وجود دارد و یا اینكه در قرآن الفاظِ فصیح با معانی صحیح تقارن یافتهاند. در این صورت نون جزء حروف اصلی كلمه است و همزهی ممدوده زائد است. پس میشود گفت «قُران» بدون همزه كه این ضعیف است.
البته به كار رفتن كلمهی «قُرآن» در این معنی، در صدر اسلام سابقهای دارد. (27) اما توجه كنیم كه در خود قرآن، این كلمه به معنی «مجموعهی آیات نوشته شده و مدوّن» به كار نرفته است. گذشته از آن، تسمیهی قرآن اولین بار در سورهی «بروج» و یا «المزمل» آمده و در آن هنگام هنوز آیات به قدری نازل نشده بود كه به مناسبت اجتماع آیات و مقارنهی آنها نام قرآن بر آنها اطلاق گردد.
3-قول فَرّاء (م207): قرآن مشتق از قرائن جمع قرینه است. چنانكه آیاتش پارهای شبیه پارهی دیگر و برخی از آن قرینهی بعضی دیگر است. واضح است كه نون در قرائن اصلی و این كلمه در اصل بدون همزه است. قرطبی (م671) هم این قول را تأیید میكند. ولی زجّاج و ابوعلی فارسی (م377) آن را رد میكنند. مثلاً زجّاج این گفته را اشتباه دانسته و ترك همزه را در آن از باب تخفیف و نقل حركت همزه به ساكن ماقبلش دانستهاند. ولی به هر حال این هم همان قول قبلی میشود:
4-بعضی هم آن را بدون همزه دانسته ولی از كلمهی «قری» میگیرند به معنی ضیافت و مهمانی. در این صورت قرآن خوان گستردهی الهی است كه هركس به سهم خود از آن بهره مند گردد. چنانكه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«إنَّ هذا القُرآنَ مأْدَبَةٌ فَخُذُوا مِنْه» (28)
این قرآن سفرهای است گشاده، از آن برگیرید.
چنین بود نظر دانشمندان و مفسران اسلامی و استدلالاتی كه در زمینهی لغت داشتند. اما خاورشناسان نیز در این زمینه نظریاتی ابراز داشتهاند كه نقل آن خالی از فایده نیست.
نخستین بار تئودور نولدكه (م1349) آلمانی در «تاریخ قرآن» خود معتقد بود كه كلمهی «إقْرَءْ» در صدر سورهی علق به معنی تبلیغ كن و وعظ كن آمده است. (29) بعد، رژی بلاشر (م1375) فرانسوی آن را تأیید كرد كه معنای اولیهی قرآن «تبلیغ» بود (30) و اندك اندك مردم عادت كردند كه این كلمه را به معنای كتابِ محتوی تبلیغ به كار ببرند. (31) برگشتراسر (م1352) آلمانی میگوید: لغتهای آرامی، حبشی و فارسی در زبان عربی آثار غیرقابل انكاری بجای گذاشتهاند. زیرا پیش از اسلام، در طول قرنها، اینها همسایگان عرب شمرده میشدند و با هم روابط زیادی داشتهاند. پس این تأثیر و تأثرها عجب نیست. آرامیها با اختلاف لهجه در سرتاسر فلسطین و بین النهرین پراكنده بودند. یهود مجاور عرب نیز لغت دینی آرامی داشتند كه انتشار آنرا در عربستان تسهیل میكرد. چنانكه سریانی نیز به انتشار مسیحیت كمك مینمود. كرنكو (م1372) نیز بدین معنی اشاره دارد. (32) خلاصه، كلمهی قَرءَ به معنی «خواند» را عربی اصیل ندانسته و آنرا كلمهای عربی شده از سریانی و یا عبرانی میدانند. زیرا كلمهی قِرْیانا Qiryānā در این زبانها به معنی «قرائت، خواندنی، خوانده شده» آمده و قرائت یا تدریس كتب مقدسه در كلیساها را قِرْیانا میگفتهاند. (33) بلاشر نیز نمونههای دیگری از كلمات دینی آرامی و غیرآرامی كه به حكم جوار در زبان عربی رواج یافته ذكر میكند. از آن جمله: «قرء، كتب، كتاب، تفسیر، تلمیذ، قلم، فرقان، قیوم، زندیق، دجّال» (34). اما دانشمندان اسلامی چون ابن السبكی و ابن حجر و سیوطی كلمهی قرآن را جزء كلمات اصیل عربی حساب كردهاند.
در واقع، معنی دقیق كلمه را باید در استعمالات خود قرآن یافت كه در موارد بسیاری نام قرآن را به معانی مختلف و بسیار جاها نیز فعل «قَرَءَ» را به صورت های مختلف به كار برده است.
كلمهی قرآن در آیات الهی به معانی مختلفی به كار رفته است.
1-نُبی، كتاب معجز خداوند كه بر دل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی شده (73: 20 و غیره): «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»یعنی القرآن بعینه.
2-نماز: نماز بامداد، «قرآن الفجر» خوانده شده (17: 78). زیرا نماز ركن دین است و به همین جهت ركوع و سجود هم خوانده شده. قرآن الفَجْر را قراءة الفجر و صلاة الفجر توان گفت.
3-قرآن به معنی قرائت هم آمده، از جمله:
«إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (75: 17 و 18)
جمع قرآن و قرائت آن بر ماست و چون آن را بر تو خواندیم از آن قرائت پیروی كن. (35) و یا مطلق «خواندن»، آشكار و یا نهان (جهراً او سراً) منظور است (10: 94 و 17: 14، 71 و 69: 19 و 73: 20... ).
4-خطبهی خطیب را هم گفتهاند. بعضی از مفسران معتقدند كه منظور از قرآن مذكور در آیهی 204 سورهی اعراف خطبهی خطیب است.
5-نوشتهی لوح محفوظ هم قرآن خوانده شده (85: 21).
6-گاهی یك آیه، قرآن نامیده شده (مثلاً در 10: 61 و 13: 31).
7-زمانی دستهای از آیات بدین نام خوانده شدهاند (مثل10: 15 و 12: 3 و 72: 1).
8-وقتی هم به عنوان نامی برای تمام وحی الهی كه ابلاغ شده و یا ابلاغ خواهد شد، به كار رفته است.
اما روح و لُبّ همهی این موارد را كه در نظر بگیریم می بینیم كه در واقع قرآن به معنی قرائت به كار رفته است. در معنی قرائت توسعی هست كه شامل همهی موارد میشود.
در سورهی 17 آیهی 93 فعل «نَقْرَؤُهُ= آن را قرائت كنیم»، به روشنی، فعل قرائت برای خواندن به كار رفته است. اما معنی دیگر در قرآن «از بر خواندن» و «تدریس» است كه البته الزاماً این حفظ خوانی، خواندن از روی یك متن نوشتهای را نمیرساند و بیشتر خواندن از حفظ است. خداوند میفرماید: «با شتاب، زبان به قرائت قرآن مگشای كه ما خود آن را جمع و حفظ كرده و بر تو فرو میخوانیم» (75: 16-18). میبینیم كه اینجا قرائتی است از حفظ بدون نوشته. باید توجه كرد كه معنی قرائت در لغت نامهها دقیقاً با شرایط جاری در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مكه تطبیق نمیكند. نوشتن آیات احتمالاً در آغاز وحی مرسوم نبود، اما شروع وحی با امری از ریشهی همین كلمه، یعنی با اقْرَءْ (96: 1) بود. بعد هم كه نوشتن مرسوم شد، بیشتر چیزی به صورت یار و یاور حافظه بود. یعنی بدون حفظ و دانستنِ مطلب از پیش، خواندنِ یك آیه بسیار مشكل بود. این است كه میبینیم در قرآن، قرائت به صدای بلند خواندن و از حفظ خواندن آمده است (69: 19 و 73: 20 و غیره). یعنی چنانكه مرسوم بود آن را از حفظ و به صدای خوش و بلند میخواندند. پس قرآن میتواند اسم فعل قَرَءَ و اشارهای به معنی قرائت از حفظ باشد. چنانكه در (75: 16-18) گذشت كه اشاره بدین معنی است و یا قرآن الفجر (78:17) كه گفتیم نماز بامدادی است و اشاره به قرائت قرآن است كه ركن و اساس نماز است. هم چنین این كلمه در مورد آیاتی به كار رفته كه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد و او (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند قرائت می كرد (7: 204 و 16: 98 و 17: 45 و 84: 21) و یا وقتی كه مؤمنان آیات را در نماز قرائت میكنند (73: 20) (در آیهی 46 سورهی اسراء میتوان گفت كه فی القرآن نیز حاكی از این معنی است). گذشته از آن، اشاره است بدانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت میكرد و برای مؤمنان (مثل 75: 18 و 87: 6) و در حضور مردم تكرار میفرمود.
پس در میان همهی این آرای مختلف، رأیی كه بیشتر قابل قبول به نظر میرسد همان است كه لحیانی گفت. اسم فعل یا مصدری است به معنی اسم مفعول (از باب اطلاق مصدر بر مفعولش). قرآن از ریشهی «قَرَءَ» به معنی خوانده و یا خواندنی است. شاید بتوان گفت كه عرب پیش از اسلام «قَرءَ» را به معنی جمع و ضمّ می شناخت و در این باره به كار میبرد. و وقتی با اصطلاحِ «قِریانا» برای قرائت و تدریس مواجه شد، آن كلمه را در این معنی تازه هم به كار برده است. به هر حال، این معنی از همان آغاز نزول وحی در این كلمه دیده میشود. نخستین وحی (به قول اكثر)، «إقرء» است و از همان اوایل بعثت مجموعهی وحی الهی به نام قرآن خوانده شده است. در آیهی چهارم سورهی المزمل كه از نخستین وحیهاست آمده كه «قرآن را با درنگ بخوان.» پس این نام از همان آغاز رواج بیشتری داشته است. چقدر فراوان است اخبار و احادیثی كه این نام را بر این مجموعهی وحی الهی از زبان رسول خدا نقل كردهاند. نمونهی كوچكی از آن، فرمان مفصلی است كه پیامبراكرم برای عمروبن حزم (م53) صادر فرمود. وقتی او را به یمن فرستاد تا دین و سنت را به مردم بیاموزد، نامهای بدو داد كه در آن آمده بود «فلا یمسّ القرآن انسان الا و هو طاهر» (به قرآن كسی دست نزند مگر اینكه پاك باشد). هرچند هم كه در كم و زیادیِ بعضی از جملاتِ این نامه گفتگو باشد، در این جمله كه بازگوی آیتی از قرآن است جای حرفی نمیتواند باشد. از این موارد نمونهها بسیار است. پس از همان اوایل این نام رواج خاصی داشته است.
جمع میان این نظرهای مختلف لغوی نیز ممكن است. قرآن از ریشهی «قَرَأَ» به معنی «خواندنی» میشود و یا مجموعهای است كه از وحی جمع شده و یا آن را اسم خاصی بدانیم كه در ریشهاش بحثی نیست و یا همهی آیات را قرینه و مقارن هم بگیریم. مطلب دیگری كه میماند دربارهی مشخصهی «عربی» برای كتاب خداست.
آنجا كه «قرآن عربی» به كار رفته (مثلاً 39: 27) شاید بیشتر منظور كتابی آسمانی به عربی در برابر كتب مقدسه به زبانهای دیگر بوده تا تعالیم عالیهای برتر از آنچه به مسیحیان و یهود داده میشد، به مسلمانان داده شود. می دانیم كه قرآن از آغاز اسلام در نمازها خوانده میشد (17: 78 و 73: 20) و آموزش و فهم آیات الهی مسابقهای میان یاران پیامبر بود و البته منظور نه این است كه قرآن نظیر و مانند كتب پیشین بوده، بلكه به طور اساسی در برابر سایر وحی ها صاحب هویّت است (چنانكه در 10: 37 تأیید میشود). تعالیم عالیهی قرآن در كتب اولیه نیز یافته میشده (26: 196 و 53: 36 و 87: 18 و19) و این توافقها خود بیّنه و دلیلی محكم بر نبوت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است (20: 133).
كافران میگفتند: «چرا آیات و دلیلی روشن (بر نبوت خود) از جانب پروردگارش نمیآورد؟ آیا آیات بیّنهی كتب پیشین بر آنان نیامد؟» قرآن عربی نازل شد تا در آن اندیشه و خرد را به كار گیرند (43: 3) و اخطاری باشد بر مردم مكه (42: 7). طبیعی است كه اگر به زبانی غیر عربی (عجمی) نازل میشد، میگفتند چرا به عربی نیامده (41: 44) كلام عجمی است و مخاطب عربی!
به هر صورت، این قرآن به هر معنایی كه گرفته شود كلمه به كلمه از طرف خداوند وحی شده (12: 3) از جانب او فرستاده شده (4: 82 و 16: 102 و 27: 6 و 76: 23) از طریق دیگری نمیتواند كه پدید آمده باشد (10: 37) و اگر همهی جن و انس پشت به پشت هم دهند كه مانند آن آورند، البته كه نتوانند (17: 88) این وحیی است كه توسط پیامبر تلاوت میشده (16: 98 و 17: 45 و 27: 92 و 87: 6 و 96: 3 و1) باید كه به احترام و تعظیم بدان گوش فرا دارند (7: 204 و 47: 24 و 84: 21) با مجد است و عظمت (50: 1و 85: 21) عظیم (15: 87) است و (56: 77) و مبارك (6: 156) و مبین (15: 1 و 27: 1 و 36: 69)، در لوح محفوظ (85: 21) و كتاب مكنون (56: 77) نوشته شده. عزیز است (41: 41) و حكیم (36: 2) و همان حقیقت یقین است (69: 51).
قرآن، جز این نام به نامهای دیگر هم خوانده شده كه به نامهای «فرقان» و «كتاب» و «ذكر» كه رایجترند اشارهای میكنیم و نامهای دیگر هم در پایان یاد می شوند. اما این نكته در خور ذكر است كه نام «قرآن» به عنوان كتاب آسمانی به صورت نام خاصی برای كلام خدا آمده بدون اینكه با كتب آسمانی دیگر اشتراكی داشته باشد. ولی سایر نامها و یا صفات هریك به گونهای میان قرآن و كتب آسمانی دیگر اشتراكی پیدا میكند.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. ببینید: دیوان هذیل، ش3 چاپ كوزه گارتن، مُتلّمس چاپ ولرس 2/2 و 9/ 6، اغانی 20: 24.
2. لقیط از اعراب ساكن عراق و از قبیلهی اِیاد بود كه در زمان انوشروان راهزنی میكردند و خراج نمیدادند. حتی كار بجائی رسید كه كاروانی پادشاهی را غارت كردند. انوشروان لشكریانی چند برای سركوبی آنها فرستاد و آنها به جزیره نقل مكان كردند. لقیط این شعر را خطاب به آنها فرستاد:
«سلامٌ فی الصحیفَةِ مِن لقیطٍ *** إلی من بالجزیرةِ من اِیادِ
بأن اللیث كسری قد اتاكم ***فلا یشغَلْكُمُ سَوْقُ التّقادِ...»
(الشعر و الشعراء ابن قتیبه 97 به بعد، اغانی20: 24، الاشتقاق: 168، المؤتلف: 175: «معبد»، ابن الشجری: مختارات الشعراء 2-7، ترجمهی تاریخ یعقوبی 1: 284).
Nöldeke:Orient and Occident,I,p. 708.
3. جریربن عبدالعُزّی (یا عبدالمسیح) شاعر جاهلی (متوفای حدود 50 ق. هـ) معروف به متلمّس در قصیدهای عمرو بن هند پادشاه حیره (تا سال 568 یا 569م) را هجو كرد. پادشاه بعد نامهای بدو داد كه به حاكم بحرین برساند. او در راه نامه را به كودكی داد كه خواند. معلوم شد نامه فرمان قتل خود او است. نامه را پاره كرد و گریخت به شام. از آنجا مَثَل «اشامُ من صحیفه متلمّس» بر سر زبانها افتاد. (تاریخ الادب بروكلمن1: 93 به بعد، الاعلام2: 111).
4. دیده شود سنن ابن ابی داود: زكوة 24، مسند احمد بن حنبل4: 181.
پس از اسلام هم مجموعهی احادیث ابوهریره (م 58هـ) را كه همام بن منبّه (101هـ) نقل كرده «صحیفهی ابوهریره» خواندهاند.
5. التراتیب الادرایة كتانی2: 281.
6. در یكی از اشعار منسوب به امرؤالقیس چنین آمده است:
«أتت حجج بعدی علیه فأصبحت *** كخط زبور فی مصاحف رهبان»
(العقد الثمین: 161)
حكیم بن عیاش الاعور الكلبی نیز در سرزنش قوم مضر به علت وجود سجّاح میگوید:
«اتوكم بدینٍ قائمٍ و أتیتُمُ *** بِمُنتَسخ الآیاتِ فی مُصْحَفٍ طبّ»
(تاریخ طبری1: 1919 س12)
7. المزهر و الاشتقاق.
8. النصرانیه: 181.
Fraenkel,S. Aram. Fremdw. S. 248.
Goldziher;Muh. Studien. I. S. 111(or p. 107),Nöldeke,Th,Neue Beiter. S. 49 F. Jeffery;The For. Voca of the Qur`an. Sohof
9. سیوطی (م911) این روایت را به دو گونه از تاریخ مظفری و كتاب المصاحف ابن اشته (م306) نقل میكند و میگوید كه ابن بُریده آن را از طریق دیگری هم بازگفته است.
(الاتقان1: 184 به بعد نوع 17، شبیه آن را ابوشامه (م665) از قول موسی بن عقبه (م141) نقل مینماید (المُرشدالعزیز64).
10. الاتقان1: 205 نوع 18.
11. نمونهی آن حدیث عمارة بن غزیه (تفسیر طبری1: 20) و در فضائل القرآن بخاری 3 و احكام 37.
12. فضائل القرآن ابن كثیر15، برهان1: 239.
13. مصاحف سجستانی5 و همان منابع.
14. طبقات ابن سعد3/ 1: 242.
15. الاتقان2: 84، اواخر نوع 47.
16. مجمع البیان صیدا 3: 433 طهران2: 65، بیضاوی1: 708، تبیان 2: 214، فخر رازی5: 628.
17. 2: 185 و 4: 82 و 5: 101 و 6: 19 و 204:7 و 111:9 و 37:10 و 3:12 و 15: 87، 91 و 16: 98 و 17: 9، 41، 45، 46، 60، 82، 88، 89 و 18: 54 و 20: 2، 114 و 25: 30، 32 و 27: 1، 6، 76، 92 و 28: 85 و 30: 58 و 34: 31 و 36: 2 و 38: 1 و 39: 27 و 41: 26 و 43: 31 و 46: 29 و 47: 24 و 50: 1، 45 و 54: 17، 22، 32، 40 و 55: 2 و 59: 21 و 73: 4، 20 و 76: 23 و 84: 21.
18. 10: 15، 61و 12: 2 و 13: 31 و 15: 1 و 17: 106 و 20: 113 و 36: 69 و 39: 28 و 41: 3، 44 و42: 7 و 43: 3 و 56: 77 و 72: 1 و 85: 21.
19. نِوی به كسر اول و ثانی به تحتانی مجهول كشیده، كلام خدا و مصحف و قرآن مجید باشد (برهان قاطع) نُبی بضم اول و ثانی به تحتانی كشیده، كلام خدا و مصحف باشد... با بای فارسی (پ)هم آمده است و بكسر اول نیز گفتهاند- پهلوی NipÉk(NiwÉk) نوشته، نامه، ادبیات«اونوالا: 71»... برهان قاطع یادداشت دكتر محمدمعین 4: 2117.
20. این به روایت ابوعبیده است. تفسیر طبری 1: 32 تا 34 بولاق، و نیز در سورهی قیامت آیهی 17 و 18 جلد 29: 118 بولاق. مقدمهی ابن عطیه در مقدمتان 282، غریب القرآن سجستانی:162. القُرَطَیْن 2: 194. ابن قتیبه: غریب القرآن33. لسان العرب1: 124. مَجاز القرآن:2. شرح القصائد السبع: 380. در تفاسیر: ابوالفتوح رازی 1: 7. مجمع البیان5: 383. بیضاوی2: 567. فتح القدیر5: 328.
21. البرهان1: 277، الاتقان1: نوع 17 ص51، مفردات411 «قرء».
22. البرهان1: 277 و 278، الاتقان1: 51، سفیان بن عینیه گفت: «برای آن این كتاب را قرآن خوانند كه در او معنی جمع است. نبینی كه حروف جمع كرد تا كلمه باشد و كلمات جمع كرد تا آیه باشد و آیه جمع كرد تا سوره باشد و سوره جمع كرد تا قرآن باشد. پس جمله و ابعاض او از جمع خالی نیست. ابوالفتوح رازی1: 8.
23. مجمع البیان طبرسی1: 14 و طبری1: 33.
24. تاریخ بغداد2: 62، البرهان1: 278، الاتقان1: نوع 17 ص51.
25. قِران (به كسر قاف) به معنی مقارنت و وصل است. در علم نجوم هنگامی كه دو ستاره از سیارات در یك برج باشند آن را قِران گویند و «حج قِران» در فقه، اتصال عمره و حج را گویند. در نماز نیز قرائت دو سوره را بعد از حمد قِران اطلاق كنند.
26. البرهان1: 278.
27. چنانكه حسّان بن ثابت (م54 به قول مشهور)، مدیحه سرای محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) در اشعارش چندین بار آن را ذكر میكند: «جحَدوا القرآنَ و كذّبوا بمحمدٍ (ابن هشام و وستفلد 526) و «كَفَرتم بالقُرآنِ و قد اُتیتم.» (ابن هشام713، دیوانش ص45 س9).
28. سنن الدارمی، فضائل القرآن: 1.
29. نولدكه: تاریخ قرآن1: 31 به بعد و 81 به بعد.
30. بلاشر: در آستانهی قرآن، ح133.
31. ایضاً ص 136، ترجمهی فارسی 157.
32. دائره المعارف اسلام، كلمهی «كتاب».
33. شووالی، و لها وزن در ZDMG 67: 634 و هوروویتس در ISLAMICA 13:67 آرتور جفری در لغات بیگانهی قرآن، كلمهی «قرآن» بِل: اصول90، نولدكه1: 82.
34. در آستانهی قرآن، ص5 ترجمهی فارسی ص19.
35. در این مورد شاهد شعری هم از حسّان بن ثابت انصاری است كه در مقتل عثمان (ذی حجه سال 35) گفته و قرآن را به معنی قرائت گرفته.
ضَحّوا باشْمَطَ عُنوانُ السجودِ بهِ *** یُقَطعُ اللیلَ تَسبیحاً و قُرآناً
دیوان حسّان: 410 بعنوان: الاثر الذی یظهر فتستدل به علی الشیء.
و لسان 17: 168 و 19: 211 و الاقتضاب: 98 و البیان و التبیین1: 220 و 3: 262.
این شعر به اوس بن مغراء (م55) هم نسبت داده شده و نیز بغدادی در خزانه4: 118 از ابن یعیش نقل میكند كه این شعر از كثیر بن عبدالله النهشلی (م70) است. عینی هم در مقاصد (حاشیهی خزانه 4: 17) همین قول را از ابن السیرافی نقل میكند.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم