این دوران ناگوارترین و سختترین روزهای زندگی پیامبر بوده است. رسول خدا در آتش شوق میسوخت. هر روز بر تفكرات معنوی و تزكیهی نفس و پاكی روان خود میافزود. خود را پاكتر و منزّهتر از پیش میساخت. همهی وجود خود را به اندیشهها و تفكرات روحانی خود سپرده بود. خور و خواب و آرامش را از دست داده بود، اما از نزول آیات آسمانی خبری نمیشد. این سختترین حالات بر شوق و طلب او بود. گفتهاند كه در این هنگام حتی خدیجه را گمان رفت كه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) واگذاشته شده، ولی این سخن با آن روح بلند و فداكاری بیهمانندی كه در خدیجه سراغ داریم سازگار نیست.
در اخبار دیگری آمده است كه رسول خدا نزد خدیجه بیتابی میكرد كه نكند خدای مرا واگذاشته باشد، و خدیجه او را دلداری میداد كه هرگز! او ترا به حقّ برانگیخته و نعمتش را بر تو تمام خواهد ساخت. (2) در این دوره گرچه آیات قرآنی بر او نازل نمیشد، اما فرشتهی اسرافیل قرین نبوّتش بود. (3)
سرانجام دوران فترت وحی سرآمد و پس از گذشت این دوره بود كه فرشتهی وحی «جبرئیل» بار دیگر نازل شد و نزول قرآن آغاز گردید. دربارهی این حادثه، جابر انصاری، كه از صحابه پر روایت است(4)، میگوید: سخن از فترت وحی بود كه رسول خدا میفرمود: ... در غارِ حرا مجاور بودم و پس از ختم جِوار فرود آمدم. به وادی كه رسیدم ندایی از آسمان شنیدم. پس سر برافراشتم. در آنجا همان فرشتهای بود كه در غار حراء نزد من آمده بود. نشسته بر كرسی میان آسمان و زمین. ترسی از او به دلم راه یافت كه بر زمین افتادم. پس به خانه بازگشتم و گفتم: «زَمِّلُونی، زَمِّلونی» بپوشانید مرا، بپوشانید مرا. مرا پوشاندند و خداوند فرو فرستاد:
«یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنْذِرْ. وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ. وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ.وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ.
ای جامه به خویش پیچیده. به پای خیز و بترسان. و پروردگار خویش را بزرگ شمار. و جامهات را پاك دار. و از آلودگی نَفْس دوری گزین.» (74: 1-5) و پس از ان وحی ادامه یافت. (5)
در این حدیث چند نكته است كه توضیح میشود: عبارتی در حدیث هست: «زَمِّلونی» كه موجب شده بعضی گمان برند كه این حدیث باید مربوط به سورهی «المزّمل» قبل از «المدّثر» نازل شده است. (6) در صورتی كه «زَمِّلونی و دَثِّرونی» هر دو به یك معنی است:«بپوشانید مرا». بنا به مدلول سوره كه در سورهی «یا ایها المدّثر» امر به «قُمْ فأنذر»(بپاخیز و بترسان) امر به قیام و إنذار است، و حال آنكه در سورهی «یا ایها المزمّل» امر به قیام در شب و ترتیل و سرودن و روشن خواندن قرآن است، بنابراین، باید امر به قیام و انذار پیش از امر به ترتیل قرآن باشد. چنانكه در عمل هم ابلاغ و رسالت بلافاصله پس از نزول این سوره آغاز شد. گذشته از آن، قرآن باید آن مقدار نازل شده باشد كه امر به ترتیل صحّت مصداق داشته باشد. چنانكه تا هنگام نزول سورهی «المزمّل» 135 آیه نازل شده بود. دیگر این كه دورهی فترتِ وحی را با دورهی سه سالهی دعوت مخفیانه و سرّی اسلام اشتباه نكنیم. چون هر دو دوره را سه سال ذكر كردهاند، این دو دوره را یكی نگیریم. بعد از نزول «یا ایها المدّثر» دعوت پنهانی مردم به اسلام شروع شد و وحی ادامه یافت. این دعوت پنهانی تقریباً سه سال طول كشید. (7) در مدت این سه سال همان تعداد كم مسلمانها، نماز را در درهها و شكاف كوهها و پنهان از مردم دیگر میخواندند. تا اینكه مردی از مشركان فهمید و با سعد بن ابی وقّاص درگیری پیدا كرد و كشته شد. (8) از آن به بعد مركز اسلامی را به خانهی أرْقَم در صفا بردند. این دورهی تبلیغ پنهانی سه سال طول كشید تا اینكه
«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (26: 214)
خویشان نزدیكت را انذار ده» و پس از آن
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (15: 94)
پس بانگ برآر بدانچه مأمور شوی و از مشركان روی برگردان» نازل شد و پیامبر دیگر به ریشخندهای مستهزئین و نیش زبانهای هرزه درایان اعتنایی نكرد. روزی (حدود سال 613م) بر فراز تپهی صفا (9) رفت و مردم را آشكارا به اسلام خواند.
پس اگر دورهی اختفاء را سه سال بگیریم و سال دعوت آشكار و اظهار اسلام را سال چهارم بعثت بدانیم، برای دورهی فترت یك سال بیش نمیماند. بخصوص حدیثی از امام جعفر صادق و هم چنین از ابن عباس و شَعْبی دورهی نزول وحی را بیست سال به حساب آوردهاند (10) كه این خود دورهی سه سالهی فترت را تأیید میكند. پس، یا مجموعهی فترتهای وحی سه سال به حساب آمده، و یا دورهی اختفاء سه سال نبوده، و یا سال اظهار اسلام در سال چهارم بعثت نبوده است. و شاید هم از آنجا كه اعراب در ضمن سخن كسور اعداد را حذف میكنند، مازاد بیست سال را حذف كرده و نگفته باشند. همچنان كه دوران بعثت را معمولاً 23 سال میگیرند، ولی دقیقتر 22 سال و 2 ماه و 22 روز بوده است (یعنی توقف در مكه 12 سال و 5 ماه و 13 روز و دوران هجرت به مدینه 9 سال و 9ماه و 9 روز بوده است). به هر صورت، جمع بین این نظرات بدین ترتیب میشود كه مجموعهی دورهی فترت وحی و دعوت سرّی حضرتش را چهار سال بگیریم.
چنانكه اشاره شد، فترت وحی و قطع شدن نزول آیات قرآنی منحصر به همین یكبار نبوده و پس از این هم چند بارِ دیگر پیش آمد. از جملهی این موارد هنگامی بود كه كافران مكه (در حدود سال هفتم بعثت)دو نماینده (نضربن حارث و عقبة بن ابی معیط) را نزد یهود مدینه فرستادند تا سؤالات مشكلی بیابند كه رسول خدا از جواب عاجز مانَد. آنها هم سه سؤال در مورد جوانانی كه در سالهای گذشته قصهی عجیبی یافتند، و دربارهی مردی كه شرق و غرب عالَم را درهم نوردید و راجع به «روح» در اختیارِ ایشان گذاشتند. نمایندگان قریش به مكه بازگشتند و سؤالها را مطرح كردند. پیامبر فرمود فردا جواب میدهم و «انشاءالله» نگفت (11). ولی فردای آن روز جبرئیل نیامد و این تأخیر 15 روز به طول انجامید (از 3 تا 40 روز هم گفتهاند). این تأخیر در نزول بر پیامبر سخت گذشت و پس از آن بود كه سورهی كهف نازل شد و پس از معاتبهی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، داستان ذوالقرنین و اصحاب كهف و حقیقتِ روح بیان گردید. (12)
در میان مستشرقان كسانی مثل مارگلیوث منكر این حادثهاند. اما دكتر ولفنسون اسرائیلی آن را تأیید میكند و میگوید چه بسا كه در مكه از احبار یهود كسی نبوده و یا چیزی نمیدانستهاند كه قریش كس به مدینه فرستادهاند و الا داستان اصحاب كهف در تلمود هست و یهود مدینه هم از آن پرسیدهاند. (13)
در مورد سبب نزول سورهی «الضّحی» نیز گفتهاند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)یك دو شبی بیمار بود كه نتوانست به نماز شب بایستد. زنی (گفتهاند امّ جمیل زن ابولهب دختر حَرْب بن امیه خواهر ابوسفیان و عمهی معاویه است) آمد و به پیامبر گفت:ای محمد! امیدوارم كه شیطانت ترا ترك كرده باشد. این یكی دو شب ندیدم كه او به تو نزدیك شود. پس خداوند نازل فرمود:
«وَ الضُّحَى. وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى. مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى (93: 1-3)
سوگند به روز روشن و سوگند به شب كه آرام گیرد. هرگز خدای ترا ترك نكرده و بر تو خشم نگرفته است.» (14)
البته وحی چنان نبود كه هر وقت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد بلافاصله وحی نازل شود. گاهی میشد كه وحی در مورد مسألهای بعد از مدتی نازل میشد. از این موارد: وقتی بود كه عایشه زوجهی رسول خدا دچار تهمتی شده یكماهی طول كشید تا این كه برائتِ او به شهادت قرآن رسید. (15) موارد دیگر هم هست كه باز كم و بیش وحی دچار فترت و تأخیر میشود. (16)
پینوشتها:
1.مدت آن را 3، 4، 12، 15، 19، 25، 40 و یا چند روز و یا 2/5 سال و 3 سال هم گفتهاند. فتح الباری روایات متعددی دارد 16: 15، شرح المواهب1: 236، ابن اسحاق سه سال را جَزْم و قطعی میداند. ابن سعد 1/ 1/ 130، سیرهی حلبیه1: 296، امتاع الاسماع1: 14.
2.روح المعانی30: 158.
3.ابن سعد 1/ 1/ 127، البدایة ابن كثیر3: 4، اتقان 1: 161، یعقوبی2: 18، سیره ابن كثیر1: 388.
4.جابربن عبدالله انصاری (م78هـ) پدرش شاهد غزوهی بدر و شهید غزوهی احد بود. خود او در حدود شانزده سالگی پیش از هجرت اسلام آورد. در 19 غزوه شركت داشت. از رُوات ستّه است. اواخر عمر در مسجد نبوی حلقهی درس داشت. 1540 حدیث از او بازگفتهاند. الاعلام زركلی2: 92، كبیر بخاری 1/ 2/ 207، شذرات ابن عماد1: 84، الكنی دولابی1: 77، البدء مقدسی 5: 116، استیعاب ابن عبدالبر1: 85، تاریخ ابن عساكر3: 386. خود او بیعتش را با هفتاد تن در عقبهی كبری شرح میدهد احمد 3: 322، 329، 394، حاكم 2: 624، 625، سنن كبری، بیهقی 9: 9، بدایه ابن كثیر3: 160.
5.بخاری: تفسیرسورهی 96 العلق، مسلم1: 98، اسباب النزول واحدی7، اسباب النزول سیوطی136، سبل الهدی2: 362.
6.سبل الهدی2: 366
7.ابن هشام1: 280، بحار18: 177، كمال الدین صدوق باب 34 حدیث 27 و 28، یعقوبی2: 19.
8.ابن هشام1: 282.
9.تپهی بلندی جنوب كوه ابوقُبَیس و روبروی جهت شرقی كعبه.
10.اصول كافی2: 629، اعتقادات101، بحار18: 250، 253، اتقان1: 161، البدایة ابن كثیر3: 4، یعقوبی2: 18...
11.ابن هشام1: 320 و بعد.
12.تفسیر طبری 30: 156 و بعد، قسطلانی7: 425 و بعد، ترجمهی تفسیر طبری1: 25، كشف الاسرار 5: 676.
13.تاریخ الیهود فی بلاد العرب 98، به نقل از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) محمدرشید رضا 95.
14.مجمع البیان10: 504، بخاری تفسیر سورهی والضحی، اسباب النزول سیوطی140، سیرهی ابن كثیر1: 413 و بعد.
15.مجمع البیان7: 130، بخاری6: 101.
16.مثلاً ملاحظه كنید مجمع البیان10: 504.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم