چکیده
سنت و بدعت، دو واژه ای است که همواره در محافل علمی و دینی مطرح بوده و دانشمندان مسلمان درباره معنا و مصادیق آن بحث و تبادل نظر کردهاند. (1) با ظهور وهابیت در قرن دوازدهم هجری، این واژهها معناها و مصادیق جدیدی پیدا کردند. تکفیریها به صورت چشم بسته، هر چیزی را که در چند دهه اول تاریخ اسلام سابقه نداشته است، «بدعت» اعلام کرده و مسلمانان را به دلیل انجام آنها بدعت گذار و کافر خواندهاند.(سؤال)
این نوشتار در پی یافتن پاسخ این سؤال است که آیا هر چیزی که در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت است؟(فرضیه)
با توجه به معیارهایی که در قرآن کریم و سنت مورد قبول مسلمانان آمده است، اگر انجام عملی نوظهور، تصرف در شریعت نباشد و داخل در اطلاق، عموم و یا فحوای دلیل شرعی باشد. دیگر بدعت اصطلاحی نخواهد بود.(هدف)
ابطال ادله تکفیریها به منظور جلوگیری از تکفیر مسلمانان به بهانه بدعت؛ ایجاد اتحاد و یکدلی میان مسلمانان، برقراری امنیت و آرامش در سراسر کشورهای اسلامی، ضرورت امروز جامعه اسلامی و بشری است.(روش)
دست یابی به چنین هدف بزرگی با مراجعه به آیات قرآن کریم و سنت صحیح و مورد قبول تمام گروههای اسلامی و سیره مسلمانان در تمام اعصار قابل دسترسی است.(یافته)
بر اساس آیات قرآن کریم و سنت صحیحی که حتی وهابیها نیز مجبور به پذیرش آن هستند و همچنین سیره مسلمانان در تمام اعصار، هر چیز نو و جدیدی، بدعت نیست.کلید واژگان:
بدعت، سنت، بدعت گذار، وهابیت تکفیری.مقدمه
یکی از مشکلات جدی مسلمانان شیعه و سنی در عصر حاضر، وهابیت تکفیری است که آشنایی با عقاید و نقد آنها، یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.واژه «بدعت» از کلمات پرکاربرد نزد وهابیت تکفیری است که با مراجعه به فتواهای تکفیریان درمی یابیم که بسیاری از اعمالی که در بین مسلمانان «سنت» است، از منظر آنان، عملی نوبنیان و بدعت بوده، چون ریشه در فعل سلف ندارد.
تمامی مذاهب اسلامی، بدعت را حرام میدانند و بدعت گذار را فاسق و گناه کار معرفی میکنند. دلیل عمده حرمت، روایتی است که شیعه و سنی، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند که: «کل بدعة ضلالة و کلّ ضلالة فی النار؛ (2) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.»
بدعت در لغت به معنای کار نو و بی سابقه است و در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به دین است در حالی که در واقع مطابق با هیچ یک از دستورهای کلی دین و شریعت نباشد.
با توجه به معانی فوق، بسیاری از اعمالی که مسلمانان انجام میدهند و به اعتباری زیر مجموعه برنامه کلی اسلام است، اگر آن را به دین نسبت ندهند، بدعت نبوده و حرمت را به دنبال نخواهد داشت؛ حال آن که وهابیت تکفیری انجام هر عمل دینی را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه او انجام نداده و یا نقل نکردهاند، حرام و بدعت میداند؛ در نتیجه شمار بسیاری از فرق مسلمانان را بدعت گذار و مشرک میدانند.
در این نوشتار، ابتدا معانی لغوى و اصطلاحی سنت و بدعت بیان شده، آن گاه با استفاده از آیات، روایات و گفتار علمای فریقین معانی آنها روشن شده است. در ادامه مصادیقی از فتواهای وهابیت تکفیری دال بر تهمت بدعت بر مسلمانان را ذکر کرده و به نقد آن پرداخته است.
مفهوم شناسی
از آن جا که برای رفع شبهه و اشتباه در هر بحث حساس و اختلاف برانگیز، نیازمند شفاف سازی معنا و مفهوم لغوی و اصطلاحی موضوع هستیم، برای روشن شدن معانی این بحث نیز لازم است اقوال ذکر شده دربارهی این لغات را متذکر شویم.معنای لغوی سنت
طریحی دربارهی معنای سنت آورده: «والسنة فی اللغة: الطریقة و السیرة و الجمع، سنن کغرفه و غرف؛ (3) «سنت» در لغت به معنای راه و روش میباشد که جمع آن «سنن» است، مثل: غرفه و غرف.»ابن منظور متوفای 711 به نقل از لحیانی میگوید: «وسنة الله : أحکامه و أمره و نهیه؛ (4) سنت خداوند به معنای احکام، اوامر و نواهی خداوند است.»
وی در ادامه افزوده: «و سن الله سنة أی بین طریقاً قویماً؛ خداوند برای مردم سنت نهاد، یعنی راه صحیح و درستی را بیان کرد.»
هم چنین ابن منظور و زبیدی به نقل از شمر آودهاند: «السنة فی الأصل سنة الطریق، و هو طریق سنة أوائل الناس فصارَ مَسلكاً لمن بعدهم؛ (5) سنت در اصل به معنای طریق و راه است و آن همان راهی است که انسانهای نخستین بنا نهادهاند و مسلک و راه عبور برای آیندگان، قرار گرفته است.»
و باز زبیدی مینویسد: «والسنة: السیرة حسنة کانت أو قبیحة؛ (6) سنت شامل سیره خوب و بد میشود.»
صاحب تهذیب اللغهی متوفای 370 مینویسد: «و السنة الطریقة المستقیمة المحمودة، ولذلك قیل: فلان من أهل السنة (7)؛ سنت عبارت از راه پسندیده مستقیم است و این که میگویند فلانی اهل سنت است یعنی اهل راه مستقیم و پسندیده است».
این واژه، درباره مطلق راه و روش نیز به کار میرود، گرچه شیوه پسندیده نباشد؛ چنان که در حدیثی آمده: «و من سن سنة سیئه کان علیه وزرها و وزر من عمل بها؛ (8) هر کس راه و روش بدی از خود به یادگار گذارد، علاوه بر گناه عمل خویش، در گناه عاملان به آن نیز، شریک میباشد.»
معانی دیگری نیز برای سنت ذکر شده؛ کسائی میگوید: «معناها الدوام، فقولنا: سنة، معناها الأمر بالإدامه من قولهم : سننت الماء إذا والیت فى صبه...؛ (9) معنای سنت عبارت از دوام و استمرار است که سنت یعنی ادامه دادن که این معنا از گفتار اعراب گرفته شده میگویند: «سنت الماء اذا والیت فی صبه ؛ عرب به ریزش پیاپی آب، سنت میگوید.
معنای اصطلاحی سنت
طریحی، مینویسد: «و فی الصناعة هی طریقة النبی قولا و فعلا و تقریرا أصالة أو نیابة ...؛ (10) سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر.»ابن منظور انصاری مینویسد: و قد تکرر فی الحدیث ذکر السنة و ما تصرف منها، و الأصل فیه الطریقة و السیرة، وإذا أطلقت فى الشرع فإنما یراد بها ما أمر به النبى ونهى عنه و ندب إلیه قولا وفعلا مما لم ینطق به الكتاب العزیز، ولهذا یقال فى أدله الشرع : الكتاب و السنة أى القرآن والحدیث؛ (11) در احادیث، کلمه «سنت» و مشتقات آن زیاد تکرار شده و معنای اصلی سنت، همان طریقت و سیره است و در اصطلاح شرع، عبارت از اوامر و نواهی و مستحباتی است که در قرآن نیامده، ولی رسول اکرم به آن دستور داده است و از این رو میگویند ادله شرعی عبارت از «کتاب» و «سنت» است که مراد قرآن و حدیث است.
ابن حجر مینویسد: و معنى قوله: «سنة أى شریعة و طریقة لازمة.» (12) سنت در اصطلاح فقها، اصولیین و محدثان به معانی مختلفی آمده است:
شوکانی مینویسد:
و اما معناها شرعا أی فی اصطلاح أهل الشرع فهی قول النبی و فعله و تقریره و تطلق بالمعنى العام على الواجب و غیره فى عرف أهل اللغة و الحدیث و أما فى عرف أهل الفقه فإنما یطلقونها على ما لیس بواجب و تطلق على ما یقابل البدعة كقولهم فلان من أهل السنة؛ (13) معناى شرعى و اصطلاحى همان قول و فعل و تقریر نبی مکرم و در عرف اهل لغت و حدیث به معنای عام به واجب و غیر واجب اطلاق میشود و در عرف فقیهان به هر چیزی که واجب نیست و سنت به آنچه که در مقابل بدعت است، اطلاق میگردد.
سنت در نزد محدثان قرون نخستین اهل سنت، به مفهوم آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین بود که به آنان اصحاب اثر میگفتند و از زمان شافعی تاکنون، سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر اطلاق میشود. (14)
لفظ اهل سنت از ابتدا بر گروه عامه مسلمانان اطلاق نمیشده، بلکه از زمان احمد بن حنبل این لفظ کم کم بر اهل سنت شایع و بعد هم به صورت مطلق بر این گروه گذارده شد. چنان که که احمدبن حنبل پیوسته مطرح میکرد: «أصول السنة عندنا التمسك بما كان علیه أصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و الاقتداء بهم وترك البدع و كل بدعة فهى ضلاله و ترك الخصومات فی الدین (15)؛ سنت نزد ما آثار رسول خداست و اصول سنت تمسک به چیزهایی است که اصحاب پیامبر بدانها معتقد بودند.»
پیروان وی کم کم لفظ اهل سنت را برای خود استعمال کردند و غلبه استعمال این لفظ بر دیگر الفاظ، باعث کنار رفتن کلمات دیگر برای اهل سنت شد.
سنت در قرآن
واژه سنت در آیاتی از قرآن کریم به خداوند نسبت داده شده است که به تعدادی از آن اشاره میشود:(...وَیهْدِیكُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ...)؛ (16) و شما را به سنتهای پیشینیان رهبری کند. صاحب تفسیر آلاءالرحمن دربارهی سنت در آیه شریفه، مینویسد:
التى شرعها الله وسنها لهم لصلاحهم فاتخذوها بإیمانهم وطاعتهم لله سننا متبعه مما اقتضت المصلحة ان یسن لكم أیضا فى شریعة الإسلام (17)؛ همان سنتهایی که خداوند برای شما تشریع کرده و راهی برای اصلاح شما قرار داده است، پس برای خدا به آن ایمان بیاورید و اطاعت کنید از تمام سنن الهی که طبق مصالحی، خداوند تشریع کرده است.
قرطبی دربارهی این آیه مینویسد: «أی لیبین لكم أمر دینكم و مصالح أمركم، وما یحل لكم و ما یحرم علیكم. وذلك یدل على امتناع خلو واقعة عن حكم الله تعالى؛ (18) تا خداوند، امور دینی، مصالح امور حلال و یا حرام را برای شما تبیین کند و این روشنگر این است که هر حادثهای در جهان هستی، ناشی از حکم خداست.»
شوکانی نیز این گونه معنا کرده و در ادامه افزوده: «أى طرقهم، و هم الأنبیاء و أتباعهم لتفتدوا بهم؛ (19) راه آنان، که همان انبیا و پیروان آنان که به ایشان اقتدا میکنند.»
این کثیر سنن را راههای پسندیده و دنباله روی شریعتی که خداوند دوست دارد و راضی است، معنا کرده است. (20)
آیاتی دیگر مانند:
(سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) (21) این سنت و طریق الهى است که در گذشته نیز بوده است و مرگ برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.
(سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا)؛ (22) این سنت (ما درباره ی) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.
سنت در مصحف شریف به گذشتگان نیز منسوب است: (وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ) (23) روش اقوال پیشین نیز چنین بود.
سنت در اصطلاح فقهای شیعه
علامه مظفر مینویسد:
سنت در اصطلاح فقها گفتار، سیره و تقریر پیامبر است، اما چون نزد فقهای شیعه امامیه ثابت شده که سخنان ائمه معصومین همانند سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت و واجب الاتباع است، سنت را شامل گفتار، کردار تقریر معصوم میدانند، زیرا ائمه معصومین (علیه السلام) به عنوان یک راوی ثقه ناقل سخنان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند؛ بلکه این بزرگواران از طرف خداوند متعال به زبان رسول اکرم منصوب شدهاند تا احکام واقعی را برای مردم بیان کنند، احادیث اهل بیت (علیه السلام) از قبیل روایت و نقل سنت و یا از باب اجتهاد و استنباط از مصادر تشریع (کتاب و سنت) نیست، بلکه خود آنان از مصادر تشریع میباشند و گفتارشان حکایت از سنت نیست، بلکه خود سنت است. (24)
امام علی (علیه السلام) نیز سنت را در مقابل بدعت ذکر فرموده است: «أخیوا السنة و أماتوا البدعة؛ (25) آنان سنت را زنده کرده و بدعت را میراندهاند.»
بنابراین سنت در اصطلاح به معانی مختلف آمده: در مقابل کتاب الله، فعل، کلام و تقریر معصوم؛ در فقه در مقابل بدعت و منظور از این سنت، عملی است که مطابق عمل صاحب شریعت باشد، امّا در عرف فقیهان بیشترین کاربرد سنت به معنای «استحباب» است.
در علم الحدیث، سنت، شناخت و شناسایی سیره رسول الله بوده و هر آن چیزی است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعلی، قول، تقریر، صفات و ویژگیهای اخلاقی و ظاهری ایشان قبل از بعثت و بعد از آن (26) و نیز به معنای مقابل قرآن، از این رو پارهای از کتابهای حدیثی مهم عامه، «سنن» نامیده شده؛ مانند: سنن نسایی، سنن ابن ماجه، سنن بیهقی؛ گاه سنت در کتاب اصحاب حدیث به معنای عمل صحابه آمده است.
معنای لغوی بدعت:
خلیل بن احمد فراهیدی متوفای 175، دربارهی کلمه بدعت مینویسد:«البدع، إحداث شىء لم یكن له من قبل خلق ولا ذكر ولا معرفة. البدع: الشىء الذى یكون أوّلاً فى كل أمر كما قال الله: (ماكنتُ بدُعامِن الرَّسل) أی لست بأوّل مُرْسَل، والبدعة اسم ما ابتدع من الدین وغیره، والبدعة ما استحدث بعد رسول الله من الاهواء و الأعمال (27)؛ «بدع» به معنای ایجاد چیزی است که هیچ وجود خارجی، بیانی و شناختی درباره آن نباشد.
بدع به معنای چیزی است که در هر کاری اولین و نوظهور باشد، چنان که خدای تعالی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بگو: (مَاكُنتُ بِدّعاً مِن الرُسُلِ) (28)؛ اما بدعت، اسم اموری نو پدید درباره دین و غیردین است و موضوعاتی است که از روی هوا و هوس بعد از رسول خدا ایجاد شد.
ابن فارسی متوفای 395 بدعت را این گونه معنا میکند: « (بدع ) ... أحدهما ابتداء الشیء و صنعه لا عن مثال والآخر الانقطاع والکلاله؛ (29) بدعت، در یک معنا، پدید آوردن و ساختن چیزی بدون نمونه قبلی است و در معنای دیگر جدا شدن و ضعف و فرسودگی است؛ البته مقصود از بدعت در اینجا، معنای اول است.»
راغب اصفهانی متوفای 425، صاحب المفردات فی غریب القرآن، مینویسد:
الابداع إنشاء صنعة بلا احتذاء واقتداء ... والبدعة فى المذهب إیراد قول لم یستن قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعة وأماثلها المتقدمة وأصولها المتقنة؛ (30)
ابداع به معنای ایجاد صنعت بدون دنباله روی و یا تقلید است ... و بدعت در مذهب به معنای وارد کردن اعتقادی است که معتقدان و انجام دهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شریعت و قوانین و اصول از پیش تعیین شده آن به دست نیاورده باشند.
فیروز آبادی متوفای 817 آورده: «البدعة- بالکسر-- الحدث فی الدین بعد الإکمال أو ما استحدث بعد النبی من الأهواء و الأعمال؛ (31) بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کامل شدن آن، یا چیزی است که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی هوا و هوس ایجاد شده است.»
جوهری متوفای 393 این چنین تعریف کرده: والبدعة الحدث فی الدین بعد الاکمال... (32)؛ بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کمال دین است.»
ابن منظور متوفای 711 به دو معنا ذکر کرده: «و البدعة: الحدّث و ما ابتدع من الدّین بعد الإكمال؛ (33) بدعت، نوآوری و آن چیزی است بعد از کمال دین به وجود میآید.»
وأبدعت الإبل (34)؛ به معنای خستگی و درماندگی، زمانی که شتر از لاغری و بیماری و خستگی، زانو زند.
البته ظاهراً معنای دوم نیز به معنای اول بر میگردد، که گویا خستگی در بدن حیوان او را از حالت عادی حرکت باز داشته، یعنی یک مسئله جدید برایش به وجود آمده است.
معنای اصطلاحی بدعت:
شکی نیست که بدعت حرام است و هیچ مسلمان آزادهای در حرمت آن تردید ندارد؛ اما مهم این است که محدوده و مفهوم آن روشن و یک قانون کلی در مواقع شک در مصادیق بیان شود.تعاریف مختلفی از علمای شیعه و سنی درباره بدعت آمده که به تعدادی از آن اشاره میشود:
ابن رجب حنبلی متوفی: 795 مینویسد: «و المراد بالبدعة ما أحدث مما لا أصل له فی الشریعة یدل علیه وأما ما كان له أصل من الشرع یدل علیه فلیس ببدعة شرعا و إن كان بدعة لغة (35)؛ بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی در شریعت بر آن وجود نداشته باشد و اگر دلیلی در شرع باشد، شرعاً به او بدعت گفته نمیشود گرچه در لغت آن را بدعت نامند.»
ابن حجر عسقلانی متوفای 852 میگوید: «البدعة: أصلها ما أحدث علی غیر مثال سابق، و تطلق فی الشرع فی مقابل السنة فتکون مذمومه (36)؛ بدعت آن امر نوظهوری است که بدون سابقه ایجاد شود؛ در شرع در مقابل سنت اطلاق شده و امری مذموم است.»
ابن حجر در جای دیگر در معنای بدعت میگوید:
و المراد بها ما أحدث ولیس له أصل فى الشرع ویسمى فى عرف الشرع بدعة و ما كان له أصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعة فالبدعة فى عرف الشریع مذمومه بخلاف اللغة؛ مراد از بدعت چیز جدیدی است که ریشه شرعی نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده میشود و هر چه که دلیل و ریشه شرعی داشته باشد، بدعت نیست، بدعت در عرف شر مذموم و ناپسند است، ولی در لغت چنین نیست.
رفاعه رافع بن بدوی بن علی الطهطاوی متوفی 1290 بعد از نقل اقوال، در معنای بدعت مینویسد: «بدعت در لغت، هر چیز بدیع و در شرع، امر نوظهوری است که بر خلاف فرمان شرع و ادله خاص یا عام آن، ایجاد شود.» (37)
بنابراین میتوان گفت: بدعت، عقیدهی بر خلاف سنت معروف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به وسیلهی کسی یا گروهی اختراع شده که مردم را به اشتباه انداخته و از حقیقت دین و شرع دور کنند.
سید مرتضی، متکلم و فقیه نامدار شیعه متوفای 436، در تعریف بدعت مینویسد: «البدعة: الزیاده فى الدین أو نقصان منه من إسناد إلى الدین؛ (38) بدعت افزودن چیزی به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دین است.»
فخرالدین طریحی متوفای 1085، از علمای بزرگ شیعه میگوید: «بدعت، امر نوظهوری در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و چون گوینده بدعت آن را اختراع کرده، بدعت نامیده شده است.» (39)
اقسام بدعت
بدعت محمود و مذموم
تعدادی از علمای اهل سنت بدعت را به دو گونه حسنة و سیئه تقسیم کردهاند؛ اساس این تقسیم بندی از گفتار خلیفه دوم است. بخاری نقل میکند که: عبدالرحمن بن عبدالقاری میگوید: من با عمر بن خطاب در شبی از شبهای ماه رمضان، وارد مسجد شدم. دیدیم مردم به صورت پراکنده مشغول نماز تراویح هستند، در حالی که عدهای فرادا و گروهی به جماعت نماز میخوانند، عمر گفت:ای کاش میتوانستم اینها را پشت سر یک قاری، گرد آورم، از این جهت ابی بن کعب را برای این کار انتخاب کرد. شب بعد که به مسجد آمد، دید همه پشت سر یک نفر اقتدا کردهاند، در این هنگام کسی گفت: این بدعت است، عمر در پاسخ گفت: «این بدعت نیکویی است.» (40)این تیمیه متوفی 728 میگوید: «و ما خالف النصوص فهو بدعة باتفاق المسلمین و ما لم یعلم أنه خالفها فقد لا یسمى بدعة... و قد تكون حسنة لقول عمر نعمت البدعة هذه؛ (41) به اجماع مسلمین هر آنچه که مخالف نص باشد، بدعت است و اگر مخالف نص نباشد، بدعت نیست... و به سبب گفتار عمر: نعمت البدعة هذه؛ بدعت حسنة است.»
ابن حجر نیز از شافعی نقل مى كند كه: «البدعة بدعتان: بدعة محموده و بدعة مذمومه، فما وافق السنة فهو محمود و ما خالف السنة فهو مذموم؛ (42) بدعت دو گونه محمود و مذموم است. هر آنچه که موافق با سنت باشد، پسندیده و مخالف آن، ناپسند است.»
اقوال علما در عدم جواز تقسیم بدعت
ابواسحاق شاطبی متوفای 790، میگوید: «هر بدعتی گمراهی است، مطلق و عام است و البته استثنایی هم در آن وارد نشده.» (43)ابن رجب حنبلی متوفای 795 مینویسد: «کل بدعة ضلالة» شامل همه اقسام بدعت میشود و استثنایی هم ندارد... . (44)
کحلانی متوفای 1182 مینویسد: «با توجه به جمله عمر در «نعم البدعة»، باید گفت: در بدعت هیچ چیز قابل مدح نیست، چون همه بدعت گمراهی است... .» (45)
صالح الفوزان، عضو گروه دائم فتوای سعودی، مینویسد: تقسیم بندی حسنة و سیئه از بدعت نداریم، چون به دلیل گفتار پیامبر «کل بدعة ضلاله، و کل ضلاله فی النار، همه نوع بدعت سیئه است.» (46)
بنابراین روشن میشود که تقسیم بدعت به دو دسته پسندیده و ناپسند با معنای واقعی بدعت که افتراء علی الله میباشد، تطبیق ندارد؛ زیرا افترا همیشه سیئه است.
بدعت در قرآن
قانونگذاری حق اختصاصی خداست:
از نگاه قرآن، تشریع، حق اختصاصی خداوند است: (...إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ) (47)؛ ... حكم تنها از آن خداست. او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمیدانند!مفاد آیه شریفه جای هیچ گونه تردیدی نمیگذارد که حقیقت معنای کلمه حکم، فقط از آن خداست که مدبر واقعی امور عالم است، و به قرینه (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ) مراد از واژه حکم، قانونگذاری است.
بدعت، افترایی بر خداوند متعال:
خداوند مشركان را به دلیل بدعت در حلال و حرام و نسبت آن به خدا، سرزنش کرده است: (قُلْ أَرَأَیتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)؛ (48) آیا روزیهایی را که خداوند بر شما نازل کرده، دیده اید، که بعضی را حلال، و برخی را حرام کرده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا میبندید (و از پیش خود، حلال و حرام میکنید؟!)ابن کثیر مینویسد:
... و قد أنكر الله تعالى على من حرم ما أحل الله أو أحل ما حرم بمجرد الآراء والأهواء التى لا مستند لها و لا دلیل علیها، ثم توعدهم على ذلك یوم القیامه فقال: (وَ مَا ظَنَ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى الله الكَذِبَ یَومَ القِیامَهِ...) (49) خداوند کسانی را که تنها به صرف اعتقادات و هوای نفسانی، بدون مستند و دلیلی از ناحیه خداوند جل جلاله، حلال او را حرام و حرامش را حلال میکنند، رد کرده و اینان را به قیامت وعده میدهد که: آنان که به خدا دروغ میبندند، دربارهی مجازات روز قیامت چه گمان کردهاند؟
بدعت، نسبت دروغ به خداوند:
خداوند در این آیه تأکید دیگری کرده است:(وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا یفْلِحُونَ)؛ (50) به دلیل دروغی که بر زبانتان جاری میشود (و چیزی را مجاز و یا ممنوع میکنید) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید، به یقین کسانی که به خدا دروغ میبندند، رستگار نخواهند شد!
ابن کثیر در تفسیر این آیه مینویسد:
و یدخل فى هذا كل من ابتلع بدعة لیس له فیها مستند شرعى، أو حلل شیئا مما حرم الله، أو حرم شیئا مما أباح الله بمجرد رأیه و تشهیه... أما فی الدنیا فمتاع قلیل، و أما فی الآخره فلهم عذاب ألیم؛ (51) این افترا: اختراع هر چیز نوظهور و بدعتی که مستند شرعی نداشته باشد، حلال کردن حرام خداوند و یا حرام دانستن هر چیز مباح به مجرد اعتقاد و دوست داشتن آن، شامل میشود... که منفعتیاندک در دنیا نصیب این افراد میشود ولی عذاب دردناک آخرت، برایشان مهیاست.
قرطبی نیز در تفسیر خود از ابن وهب نقل کرده که: «أن التحلیل و التحریم إنما هو لله عز وجل و لیس لأحد أن یقول أو یصرح بهذا فى عین من الأعیان إلا أن یكون البارىء تعالى یخبر بذلک عنه»؛ (52) حلال و حرام کردن فقط از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است و کسی حق ندارد بدون آن که خداوند به او خبر داده باشد، در هیچ موردی بگوید این حلال و یا حرام است.
علامه طباطبایی مینویسد: «... خطابهای این آیات، متوجه مؤمنان است و این احتمال را تأیید میکند که مراد از جمله مورد بحث، نهی از بدعت در دین باشد، یعنی چیزی از حلال و حرام داخلی در دین نکنید و چیزی که از دین نباشد و به وسیله وحی نرسیده باشد، در میان جامعه باب نکنید، زیرا این، افترای به خداست، هر چند باب کننده اش آن را به خدا نسبت ندهد.» (53)
با بررسی چند آیه از قرآن کریم دربارهی بدعت دانستیم که: در این آیات، بدعت گذاران به شدت نکوهش شده و قانون گذاری تنها مختص خداوند باری تعالی است و حتی پیامبران نیز نمیتوانند از پیش خود چیزی از شریعت را تغییر بدهند و باید فقط تابع وحی الهی باشند. در آیات الهی، بدعت، دست کاری در شریعت و نسبت دادن دروغ به خداوند شمرده شده که عدم رستگاری و عذاب الهی را به دنبال دارد.
سردمداران وهابیت تکفیری، هر امر و کار جدیدی که در عصر نبی مكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدان عمل نمیشده، بدعت مینامند و به دنبال آن، برچسب تکفیر میزنند؛ این اقدام با روح آیات قرآن منافات دارد، زیرا یکی از ارکان و شاخصههای بدعت، انتساب یک عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان یک عمل شرعی میباشد و واضح است تمامی مواردی را که وهابیها بدعت میشمارند یا به عنوان یک عمل عرفی بدون انتساب به شرع انجام میگیرد و یا آنها مشمول عمومات و اطلاقات آیات و روایات میشود که از مصادیق سنت محسوب میشود و ارتباطی به بدعت ندارد.
بدعت در کتاب اهل سنت
1. هر بدعتی، گمراهی است
مسلم از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده:كان رسول الله إذا خطب احمرت عیناه و علا صوته... اما بعد فان خیر الحدیث کتاب الله و خیر الهدیهادی محمد و شر الامور محدثاتها و كل بدعة ضلاله (54)؛ زمانی که رسول مکرم اسلام خطبه میخواند چشمان آن حضرت سرخ میشد و با صدای بلند میفرمود: کتاب خدا بهترین سخن و هدایت محمد بهترین هدایت است. بدترین چیزها، بدعتهایی است که در دین پدید میآید و هر بدعتی، گمراهی است.
در سنن نسائی آمده که: «... كلّ بدعة ضلاله و كلّ ضلاله فى النار؛ (55) نتیجه هر بدعتی، سرگشتگی و آوارگی است و سرانجام آن، آتش است.
ابن حجر عسقلانی مینویسد: «و فی حدیث العرباض بن ساریة و إیاكم و محدثات الأمور فان كل بدعة ضلالة ... أخرجه أحمد و أبوداود و الترمذی و صححه ابن ماجة و ابن حبان و الحاکم؛ (56) در حدیث عرباض آمده که از کارهای نو پدید اجتناب کنید، زیرا هر بدعتی گمراهی است تا آن جا که مینویسد: این روایت را احمد بن حنبل و ابوداود و ترمذی نقل کرده و ابن ماجه و ابن حبان و حاکم نیشابوری آن را صحیح دانستهاند.»
البانی بعد از انقل روایت آورده که: «رواه النسائی و البیهقی فی «الأسماء و الصفات» بسند صحیح عن جابر»؛ (57) این روایت را نسائی و همچنین بیهقی در کتاب الأسماء والصفات با سند صحیح از جابر نقل کرده است.
ابن حجر عسقلانی میگوید:
و قوله كل بدعة ضلاله قاعده شرعیه كلیه بمنطوقها و مفهومها أما منطقوها فكأن یقال حكم كذا بدعة و كل بدعة ضلاله فلا تكون من الشرع لان الشرع کله هدی فان ثبت ان الحكم المذكور بدعة صحت المقدمتان و أنتجتا المطلوب و المراد بقوله كل بدعة ضلاله ما أحدث ولا دلیل له من الشرع بطریق خاص و لا عام؛ (58) سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «کل بدعة ضلالة»؛ هر بدعتی گمراهی است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت یک قاعده کلی است؛ زیرا این سخن گویای این مطلب است که اگر در جایی بدعت یافت شود، محکوم به گمراهی است و از شریعت اسلامی خارج است، چون شریعت سراسر هدایت است و گمراهی ندارد.
اگر ثابت شود که یک حکمی بدعت است، دو مقدمه منطقی آن (این حکم، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است) صحت مییابد و نتیجه این قضیه (که این حکم خارج از شریعت است) ثابت خواهد شد.
مراد حضرت از جمله «کل بدعة ضلاله»؛ هر بدعتی گمراهی است، عبارت از هر کار جدیدی است که هیچ دلیل خاص و یا عام از شرع نداشته باشد.
2. هر بدعتی مردود است
در دو کتاب معتبر اهل سنت، صحیح بخاری و مسلم، از قول عایشه، از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهورد (59)؛ هر کس در شریعت چیز جدیدی اضافه کند، مردود است.»هم چنین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که: «و من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد (60)؛ هر کس عملی را انجام دهد که ما به آن دستور نداده ایم، رد و مورد قبول ما نیست.
بنابراین طبق منابع اهل سنت نیز، بدعت، گمراهی و نتیجه این سرگشتگی، آتش دوزخ دانسته شده و مردود است.
پاسخی اجمالی به استفاده تکفیریان از این روایات:
وهابیهای تکفیری با توسعه کلمه بدعت، تحت عنوان، حفظ شریعت اسلام، هر امری را که حادث شده و در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده، بدعت مینامند و با استفاده از روایات بالا و ... به دنبال ترویج افکار خود هستند، اما در جواب باید گفت:تمام فرق اسلام با کلیت حرمت بدعت گذاری در دین موافق هستند، ولی آیا این مصادیق و اعمالی که وهابیها، بدعت میدانند، واقعاً بدعت است؟ و یا این مسئله ناشی از عدم درک صحیح آنان از معنای بدعت است، زیرا در مباحث گذشته ثابت کردیم که بدعت ارکانی دارد و انتساب عمل به شارع، یکی از آنان است و مصادیق این اعمالی که آنها بدعت میشمارند، مشمول عمومات و اطلاقات آیات (61) و روایات (62) میشود و با توجه به حجیت عمومات و اطلاقات میتوان گفت که این موارد از مصادیق سنت بوده و از بدعت خارج است.
هم چنین بدعت با معنایی که گذشت- افزودن چیزی بر دین و یا کاستن از آن به نام دین- قطعاً فعلی حرام است، زیرا تشریع مخصوص خداوند متعال است، اما در مواردی که وهابیت مدعی بدعت آنها هستند، این خصوصیت دیده نمیشود.
بدعت در روایات شیعه
در کتاب علمای شیعه روایات فراوانی دربارهی مذمت بدعت، وجوب مبارزه و بیزاری از آن وارد شده که به تعدادی از آن اشاره میکنیم:وجوب مقابله علمی با بدعت:
کلینی از طریق محمد بن جمهور از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمودند: «إذا ظهرت البدع فى أمتى فلیظهر العالم علمه؛ (63) هنگامی که بدعت در میان امت ظهور کرد، بر عالمان لازم است که با آن عالمانه مبارزه کنند... .»البته در این روایت تأکید شده است که مقابله با بدعت باید علمی باشد و از برخوردهای سلبی و غیرعالمانه پرهیز کرد.
نابودی سنت با پدید آمدن بدعت:
حضرت على (علیه السلام) فرمودند: «ما أحدثت بدعة إلاً ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزمو المهیع (64)؛ بدعتی پدید نمیآید، مگر آن که سنتی متروک گشته، پس بپرهیزید از بدعتها و ملتزم حرکت در راه راست باشید.در روایت دیگری نیز حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «الناس رجلان: متبع شرعة و مبتدع بدعة لیس معه من الله سبحانه برهان سنة و لا ضیاء حجة؛ (65) مردم دو گروه هستند، گروهی پیرو شریعت و گروهی بدعت گذار در دین، که نه از جانب خدا برهانی از سنت پیامبران در دست دارند و نه از نور قرآن بهره جسته و از دلیل روشنی استفاده کردهاند.
نهی هم نشینی با بدعت گذاران:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): المرء علی دین خلیله و قرینه؛ (66) با بدعت گذاران رفت و آمد نکنید که در نزد مردم، شما یکی از آنان محسوب میشوید، چون انسان، هم کیش دوست و رفیق خود خواهد بود.با دقت در روایات شیعه، پی میبریم که: بدعت، زمینه ساز نابودی سنت است و تشویق و احترام به بدعت گذار نابودی دین را به دنبال دارد. اعلام برائت از آنان واجب و همنشینی با ایشان حرام است و باید با پدیده بدعت، مبارزه کرد.
ارکان بدعت
بدعت در شریعت دارای دو رکن است:1. تصرف در شریعت
بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی از شریعت بر آن دلالت ندارد و رکن اول آن دست کاری و نوآوری در دین است، یعنی نسبت دادن حکمی به شریعت که در آن نیست.دلیل ما بر این که نوآوری در شریعت را از ارکان بدعت د انستیم، آیاتی از قرآن مجید است:
(...قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)؛ (67) بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا میبندید (و از پیش خود، حلال و حرام میکنید؟!)
خداوند کسانی را که به هر دلیلی، در احکام او دخالت کرده و از پیش خود آن را تغییر میدهند و این تحلیل و تحریم را به او نسبت میدهند، سرزنش کرده و به آنان وعده قیامت میدهد.
مضمون این آیه گواهی میدهد، علت نکوهش این است که تحلیل و تحریم را به خدا نسبت میدادهاند، و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم میکردند یک امر شخصی حساب میشد و جای نکوهش نداشت، زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، اما نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت امر دیگری است که نیازمند دلیل میباشد.
( ... وَرَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا فَآتَینَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)؛ (68)... رهبانیتى كه ابداع کرده بودند، اما بر انان مقرر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانی از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیاری از آنها فاسقند.
از جمله (مَا كَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ )؛ «ما مقرر نداشته بودیم»، استفاده میشود که رهبانیت عمل مقدس دینی نیست، بلکه یک روش ساختگی و نوعی تصرف در دین و بدعت است.
(فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یكْسِبُونَ)؛ (69) وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند.
خداوند در این آیه اهل کتاب را نکوهش میکند که کتاب الهی را دست کاری میکردند و آن را به خدا نسبت میدادند و در مقابل این کار، از افراد و مقاماتی پاداش مادی دریافت میکردند.
جمله (هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّه) مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریفها را به خدا نسبت میدادند.
بنابراین، رکن نخست بدعت، نسبت دادن چیزی به شریعت است که در آن وجود ندارد.
اما اگر نظریهای تازه مطرح شود که نوآوری در دین نباشد، و هیچ گونه ارتباطی به شریعت نداشته باشد، بدعت به شمار نمیرود. نوآوریهایی که پاسخ گوی روح تنوع طلب انسان است، مانند: فوتبال، والیبال، استفاده از فناوریهای جدید و ... بدعت نخواهد بود. اینها بدعت لغوی هستند، نه شرعی، چون به شرع نسبت داده نمیشود.
اگر با دید بستهی وهابیت به احکام شرع نگاه کنیم نباید هیچ تغییری در زندگی دینی و دنیایی مسلمانان ایجاد کنیم؛ باید لباس، وسیله رفت و آمد، ظرف طبخ غذا، وسایل سرگرمی و بازی و ... همان باشد که در صدر اسلام بوده، همانگونه زندگی کنیم که آنان میکردند و .... واضح است که این رفتار، از نظر هیچ عالم دینی صحیح نیست و علمای شیعه و تمام فرق دیگر اهل سنت با این جمود فکری، مخالفت کرده و در کتابهای خود به نقد آن پرداختهاند.
اگر فردی عملی انجام دهد و آن را به خداوند نسبت بدهد، این بدعت است، وگرنه در تمام مواردی که مربوط به زندگی روزمره انسانی است مادامی که مشمول ادله صریح حرمت نباشد، اصالة الإباحة شامل آن خواهد شد؛ یعنی شارع مقدس با تأسیس این اصل، مباح بودن آنها را امضا کرده است.
1. فقدان دلیل در مشروعیت آن
با توجه به تعریف اصطلاحی بدعت، موارد نوظهور در صورتی بدعت نامیده میشود که دلیلی خاص و یا به صورت عام، در منابع اسلامی وجود نداشته باشد؛ زیرا اگر دلیلی در شریعت موجود باشد، دیگر بدعت نخواهد بود. مانند: مجهز کردن ارتش کشورهای اسلامی به وسایل مدرن و سلاحهای پیشرفته، که از عموم برخی از آیات قرآنی استنباط میشود مانند: (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ)؛ (70) هر نیرویی که میتوانید، برای مقابله با دشمن آماده، هم چنین اسبهای ورزیده، برای میدان نبرد تهیه کنید تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.از دستور عام این آیه شریفه (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) «تا میتوانید نیرو تهیه کنید» میشود مشروعیت تهیه تجهیزات مدرن نظامی را استفاده کرد. (71)
یکی از مواردی که موجب حفظ و پایداری شریعت اسلامی است، عموماتی است که در لسان ادله موجود است که تطبیق آنان بر جزئیات و مسائل مستحدثه، باعث تداوم آن خواهد بود. از این رو اگر امری در زندگی فردی یا اجتماعی حادث شود و آن را به دین نسبت دهیم، اگرچه دلیل خاصی از قرآن و روایات وجود نداشته باشد، ولی داخلی در عمومات ادله باشد، از بدعت خارج میشود؛ به طور مثال اگر مسلمانان، در صدد مجهز کردن خود به وسایل مدرن نظامی و هواپیماهای جنگی برآیند، دستور صریح قرآن مبنی بر «تهیه نیرو»، مشمول عموم این آیه شریفه میشود حال آن که در صدر اسلام مصادیق وسایل جنگی منحصر به شمشیر و نیزه و امثال آن بوده است.
بدعت فقط یک نوع است که حرام میباشد و آن دست کاری در شریعت و نسبت دادن آن به دین است.
وهابیت تکفیری و اتهام بدعت به مسلمانان
اتهام بدعت به مسلمانان، از پدیدههایی است که وهابیت تکفیری، بنا نهاده و به هر چیزی که با افکارشان تطبیق نکند، برچسب بدعت و شرک زده و ریختن خون مسلمانان به نظر آنان، بدعت گرا، مباح است. در ذیل به نمونههایی از این افکار اشاره میشود:جشن میلاد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم)
بن باز، مفتی اعظم سابق سعودی برگزاری مراسم میلاد رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدعت دانسته و مینویسد:لایجوز الأحتفال بمولد الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و لا غیره؛ لأن ذلك من البدع المحدثه فى الدین، لأنّ الرسولَ (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یفعله و لاخلفاؤه الراشدون و لاغیرُهم من الصحابة لغة ولا التابعونَ لهم بإحسان فى القرون المفضلة؛ (72) مراسم میلاد پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) جایز نیست، و بدعت در دین محسوب میشود؛ زیرا رسول مکرم اسلام، خلفای راشدین، صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمی را انجام نمیدادهاند.
رفت و آمد و دعا در جوار قبر پیامبر:
شیخ صالح فوزان، عضو هیئت افتای سعورد یا در مورد دعا در کنار قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به قصد اجابت آن مینویسد:من البدع التی تقع عند قبه الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کثره التردد علیه، کلما دخل المسجد ذهب یسلم علیه، و کذلک الجلوس عنده، و من البدع کذلک، الدعاء عند قبر الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) أو غیره من القبور، مظنه أنّ الدعاء عنده یستجاب؛ (73) رفت و آمد فراوان در کنار قبر رسول اکرم و نشستن در آن جا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار میآید و هم چنین دعا کردن در کنار قبر پیامبر و یا قبور دیگر به نیت اجابت، از بدعتها به حساب میآید.
هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
گروه دائم افتای سعودی درباره اهدای ثواب اعمال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مینویسد:«لا یجوز إهداءً الثواب للرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، لا ختم القرآن و لا غیره، لأنّ السلف الصالح من الصحابه (ره)، و من بعدُهم، لم یفعلوا ذلك، و العباداتُ توقیفیة؛ (74) اهداى ثواب و ختم قرآن به رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و غیر آن حضرت، جایز نمیباشد، چون اصحاب پیامبر و دیگران چنین کاری نکردهاند.
مراسم سوگواری پیامبران و صالحان:
همین گروه فتوای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون مراسم سوگواری مینویسد:لایجوز الإحتفال بمن مات من الأنبیاء و الصالحین و لا إحیاء ذكراهم بالموالد و ... لأنّ جمیع ما ذکر من البدع المحدثة فی الدین و من وسائل الشرک؛ (75) مراسم سوگواری و هم چنین بزرگداشت پیامبران و صالحان جایز نیست... چون بدعت در دین و از وسایل شرک به حساب میآید.
فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
آنان حتی ذکر صلوات و سلام بر نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبل، بعد و هنگام اذان از موارد بدعت در دین میدانند. (76)زینی دحلان، مفتی مکه متوفای 1304، مینویسد: محمد بن عبدالوهاب از درود فرستان به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه شب جمعه و بر بالای منابر، ممانعت میکردند، و از شنیدن صلوات اذیت میشد و کسانی را که درود میفرستادند با شدیدترین صورت مجازات میکرد. مرد صالح نابینایی که اذان میگفت و پس از اذان به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبدالوّهاب آوردند و او دستور داد وی را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
وی با بی شرمی در این باره میگوید: «إن الربابة فی بیت الخاطئة (الزانیة) أقلّ إثماً ممن ینادی بالصلاة علی النّبی فی النائر؛ گناه زنانی که در خانه فساد در حال زنا هستند، از کسانی که بر بالای منارهها بر پیامبر صلوات میفرستند، کمتر است.» (77)
وی بر پیروانش تلبیس میکند که تمامی این کارها برای حفظ توحید است؛
می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا). (78) در آیه شریفه هیچ گونه قید مکانی و زمانی برای درود به حضرت ذکر نشده؛ یعنی هر وقت و هر کجا میشود به پیامبر گرامی درود فرستاد.
برگزاری مجلس بزرگداشت اموات:
شیخ عثیمین، از مفتیان و علمای بزرگ سعودی مینویسد: اجتماع نزد مصیبت دیده و هم چنین خواندن قرآن برای میت، توزیع خرما و گوشت، از بدعتهایی است که باید از آن اجتناب کرد، چون این کار باعث نوحه سرایی، گریه و حزن داغ دیدگان میشود و تلخی مصیبت برای همیشه در قلب آنان میماند و من این افراد را نصیحت میکنم که از کار خود، دست برداشته و توبه کنند. (79)اهدای ثواب نماز به اموات:
شورای مذکور سعودی در این باره مینویسد: «لا یجوز أن تهب ثواب ما صلیت للمیت؛ بل هو بدعةُ؛ لأنه لم یثبت عن النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) ولا عن الصحابه (علیه السلام)؛ (80) هدیه كردن ثواب نماز به میت، بدعت محسوب میشود، چون از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب در این باره چیزی نرسیده است.»موارد بسیار دیگری را میتوان برشمرد از جمله: آغاز جلسات با آیات قرآن، (81) قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعی (82)، گفتن «صدق الله العظیم» بعد از ختم قرآن، (83) دست کشیدن به پرده کعبه (84) و ذکر با تسبیح، چون در شرع مطهر وارد نشده و بهتر است به جای تسبیح، با انگشتان دست ذکر گفته شود، (85) جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج (86) که معتقدند بر پایی این مراسم از عادات و سنتهای اسلامی نیست، بلکه از دشمنان به ارث رسیده است و موارد متعدد دیگر.
هر کس بدعت گذاران را تکفیر نکند، کافر است
در کتاب الدرر السنیة فی الجویة النجدیة آمده که: هر کس مشرکان دولت ترکیه و پرستش کنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحان را میپرستند، و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کردهاند، تکفیر نکند، او نیز همانند آنها کافر است. اگرچه از دین آنان خوشش نیاید و از آنها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد. زیرا کسی که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را تصدیق نکرده است، چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده و دستور داده است که آنها را تکفیر کنیم، با آنها دشمن باشیم و بجنگیم.» (87)نقد عقاید وهابیت در اتهام مسلمانان به بدعت
در نقد عقاید وهابیت، مخالفت تفکر وهابیت را از نظر مبانی و اصول مسلم نزد شیعه و سنی، همانند اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم را بحث خواهیم کرد.مخالفت عقاید وهابیت با اصالة الإباحة
1. فراگیر بودن اصل اباحة
یکی از اصولی که در شریعت مقدس اسلام پایه آزادی و کرامت انسانی از آن سرچشمه میگیرد، اصالة الاباحة میباشد؛ یعنی اصل اولیه درهر چیز و هرکار و هر اندیشه اباحه است و بسی؛ مادامی که فرمان امر و نهی و تحریم و منع از ناحیه شارع مقدس صادر نشده باشد، اصل اباحه جاری است و تنها در موارد که دلیل شرعی و یا عقلی بر منع و تحریم و یا الزام و وجوب باشد، از اباحه خارج میشود.با تدبر در آیات قرآن نیز این مسئله به وضوح مشخص است، به تعدادی از آیات که گواه بر این مطلب است، اشاره میکنیم:
(وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیهِ وَإِنَّ كَثِیرًا لَیضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَیرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ) (88)؛ چرا از چیزها [گوشتها]یی که نام خدا بر آنها برده شده، نمیخورید؟! در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است! مگر این که ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیاری از مردم، به خاطر هوا و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گمراه میسازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر میشناسد.
آیه شریفه به روشنی دلالت دارد که آنچه نیاز به بیان دارد محرمات است، نه مباحات از این رو لازم نیست که به هنگام شک در مورد خاص، تا زمانی که در دایره حرام قرار نگرفته، توقف کرد. و از عمل، خودداری شود.
(قُلْ لَا أَجِدُ فِی مَا أُوحِی إِلَی مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یكُونَ مَیتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (89))؛ بگو: «در آنچه بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمییابم، جز این که مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک- که اینها همه پلیدند- یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیرخدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آن که خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده و مهربان است.
این آیه شریفه نیز به وضوح دلالت دارد که حرام نیاز به بیان و مستند به وحی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتاب و یا سنت دارد و مباح، مبرای از اعلان است و اگر بعد از جستجو، حکم مسئلهای را پیدا نکردیم، میگوییم این خارج از وحی بر نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و حلال میباشد.
أصالة الإباحه در روایات
اهل سنت، روایات متعددی درباره اصالة الاباحه دارند، از جمله حاکم نیشابوری از ابودرداء نقل میکند که:ما أحل الله فى كتابه فهو حلال، و ما حرّم فهوحرام، و ما سكت عنه فهو عافیة؛ آنچه را که خداوند در کتابش حلال کرده، حلال و آنچه را که حرام کرده، حرام است و آنچه را که بدون حکم گذارده در عافیت (بی اشکال و مباح) است»؛ سپس میگوید: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه؛ یعنی سند این روایت صحیح است و بخاری و مسلم آن را ذکر نکردهاند. (90)
بنابراین، هر چه را خدای عالم ساکت بوده و حلال یا حرام نشمرده است، در عافیت قرار داده شده ایم؛ یعنی همان «کل شیء لک مباح»، «کل شیء لک طاهر»، «کل شیء لک طاهر»، «کل شیء لک حلال» است.
در سنن بیهقی نیز عبارت مستدرک را آورده و در ادامه میگوید که: «فاقبلوا من الله عافیته، فإن الله لم یكن نسیا؛ از سوی خداوند عافیت بطلبید، زیرا خداوند چیزی را فراموش نمیکند.» (91)
یعنی باید این تفضل و امتنان خداوند که شما را در عافیت و مباح قرار داده، پذیرفت و خداوند فراموش کار نیست و اگر قرار بود چیزی حرام یا حلال باشد، و به وسیلهی پیامبرش بیان میکرد.
اقوال علما در أصالة الإباحه
ابن حجر عسقلانی مینویسد: «إنّ الأصل فی الاشیاء الاباحة حتی یرد الشرایع خلاف ذلک؛ (92) اصل در اشیا، اباحه است، مگر این که در شرع خلاف آن وارد شود.»همین تعبیر را عینی میگوید: «شکی نیست که حرمت متأخر از اباحه است، زیرا اصل در اشیا، اباحه است و حرام عارض میشود و برعکس آن هم جایز نیست.» (93)
این تیمیه نظریه پرداز بزرگ وهابیت، به صراحت میگوید: «وَ من المعلُومِ أن الدّین له «أضلان» فلا دین إلا ما شَرَعَ الله وَ لَا حَرَامَ إلَا مَا حَرمَهُ الله؛ واضح است که دو اصل برای دین است: دین به جز آنچه که خداوند مشروع ساخته نیست و حرامی غیر از آنچه خداوند حرام ساخته، نیست.» (94)
این سخن نشان میدهد که وی نیز در گفتار معتقد به اصالة الاباحة بوده و عقیده دارد چیزی که شریعت حرام نکرده، مباح میباشد و نمیشود حکم به حرمت آن کرد.
علمای دیگر اهل سنت همانند: سرخسی (95)، ابن قدامه (96)، ابن حزم (97)، النووى (98)، ابن عابدین (99)، شوکانی (100) و ... اصل در اشیا را مثل شیعه، اباحه دانستهاند.
بنابراین یکی از دلایل محکم بسیار واضح تأیید شده به وسیلهی عقل، قرآن و شرع، همین إصالة الإباحة است.
2. گستره حلیت در شریعت اسلامی
در اسلام، انسان دربارهی اشیای موجود در خارج، اجازه هرگونه دخل و تصرفی را دارد، مگر در مواردی که دلیلی بر منع وارد شده باشد. پس هرگاه در حلال یا حرام بودن چیزی شک کردیم، با اجرای اصل حلیت حکم به حلال بودن آن میکنیم.خداوند در قرآن شریف میفرماید:
(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا)؛ (101) و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) بنابراین اگر در واقع چیزی حرام بوده و به ما نرسیده باشد، عذاب نمیشویم.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی مینویسند: «در علم اصول در مباحث «برائت» به آیه فوق، استدلال شده است، زیرا حداقل مفهوم آیه این است که در مسائلی که عقل قادر به درک آن نیست، خداوند بدون بعث رسولان؛ یعنی بیان احکام و وظائف، کسی را مجازات نمیکند، و این دلیل بر نفی مجازات و عقاب در موارد عدم بیان است، و اصل برائت نیز چیزی جز این نمیگوید که عقاب بدون بیان صحیح نیست». (102)
(وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْیةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ)؛ (103) ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم، مگر این که انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند.
آنچه در این آیه آمده است در حقیقت بیان همان قاعده عقلی معروف یعنی «قاعده قبح عقاب بلا بیان» است که در آیه قبل نیز گذشت. (104)
این آیات نشان میدهد که هر گونه هلاک و انذار، قبل از حجت، صحیح نیست، بنابراین در تمام مواردی که وهابیت تکفیری بدون هیچ دلیل قاطع از کتاب و سنت، رنگ بدعت زده و کفر مسلمانان را ثابت و قتل آنان را جایز میشمارند، شامل این دو آیه شریفه، اصل «برائت» و «قبح عقاب بلا بیان»، خواهد شد.
در روایتی از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده که: «ما بال أقوام یرغبون عما رخص لی فیه فوالله لانا أعلمهم بالله و اشدهم له خشیه»؛ (105) چه شده که گروهی رغبت به رخصتها و مباحات خداوندی ندارند؟ به خداوند سوگند، من داناترین آنان به خداوند و خشیت الهی من از همه آنان بیشتر است.
3. داخل در أصالة الاطلاق و أصالة العموم
منظور وهابیها از این که هر امر نوظهوری را بدعت میدانند، چیست؟ آیا این امر نوظهور، داخل دور اطلاق یا عموم ادله شرع میشود؟ اگر بدعت شامل این گونه مسائل نشود، بنابراین بسیاری از بدعتهای مرسوم در جوامع اسلامی، بدعت نبوده و داخل در اطلاقات و عمومات ادله شرعی میشوند: به طور مثال از ادله شرعی مستقاد میشود که احترام و اکرام مؤمن پسندیده است و براین مبنا، راههای مختلف تعظیم انسانها، مجاز خواهد شد اگرچه این موارد در زمان پیامبر نبوده و نص خاصی هم وارد نشـده باشد مثل دست دادن، جا بلند شدن و ... داخــل در عموم رحجان اکرم مؤمن میشود. با توجه به این مطلب، فرستادن صلوات یا شنیدن اسم پیامبر، بلند شدن با شنیدن نام گرامی حضرت و ... بدعت خواهد بود.علاوه بر آن که ادله شرعی، دال بر استحباب گفتن ذکر الهی در هر حال و فرستادن صلوات بر پیامبر؛ عام بوده و مقید به کیفیت خاص مثلا: بلند یا آهسته گفتن نشده، زیرا این امور، داخل در عموم «ذکر الله حسنٌ فی کل حالٍ» (106) است. البته اگر کسی این گونه اعمال را به قصد ورود بگوید، بدعت خواهد بود.
بزرگداشتت میلاد پیامبران، و شمول اطلاقات و عمومات قرآن
یکی از موارد بدعت شماری وهابیت را که بزرگداشت میلاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میباشد؛ ذکر و انطباق آن را با اطلاقات و عمومات آیات بررسی میکنیم تا روشن شود که دیگر موارد اتهام بدعت وهابیت به مسلمانان نیز، از جهل و عدم آگاهی آنان به معارف اسلامی و قرآنی سرچشمه میگیرد:شمار زیادی از مسلمانان جهان، روز میلاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را جشن میگیرند و گروهی این عمل را بدعت مینامند! در حالی که گفتیم: هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نیست.
ارگ قبول کنیم که این نوع اکرم در شرع وارد نشده، به مدد عقل میتوانیم درک کنیم که اظهار محبت به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش، وظیفه هر مسلمان آزاده است و برگزاری این گونه جشنهای مذهبی مظهری از آن عشق و محبت است.
با استفاده از عمومات و اطلاقاتی که در کتاب و سنت وجود دارد، مشروعیت این پاسداشت اثبات میشود به چند نمونه اشاره میکنیم:
تعظیم شعائر الهی
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: (... وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ...)؛ (107) و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست.هر آنچه که در برنامههای دینی وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او میاندازد، شعائر الهی است و میتوان این نتیجه را گرفت که برگزاری موالید پیامبر و ائمه معصومین داخلی در عموم «وَ مَن یعَظم شَعائِرَ الله» میباشد که ریشه در تقوای قلوب دارد.
جشن میلاد از مصادیق احترام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
خداوند میفرماید: (فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ (108) آنان که به پیامبر ایمان آورده و به تکریم او پرداخته و او را یاری میکنند و از نوری که همراه وی فروفرستاده شده پیروی کنند، آنان رستگارانند.جواز تکریم و تعظیم از جمله «وَ عَزَرُوهُ» روشن است و اجرای مراسم جشن به مناسبت ولادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مصادیق این تکریم به حساب میآید.
پاداش رسالت:
خداوند متعال میفرماید: (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)، (109) ای پیامبر بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).» آیه شریفه، محبت و دوست داشتن اهل بیت پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را پاداش رسالت دانسته و بدیهی است که برگزاری مراسم بزرگداشت در قالب جشن میلاد و یا عزاداری در شهادت، نوعی اظهار ارادت به پیشگاه رسول ختمی مرتبت و خاندان پاکش خواهد بود.جشن و سرور در نزول مائده آسمانی:
در آیه شریفه قرآن آمده: (اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَینَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ)؛ (110) حضرت عیسی گفت: پروردگارا! از آسمان، خوانی برای ما بفرست، تا عیدی برای اول و آخر ما و نشانهای از جانب تو باشد.نزول مائده و نعمت زودگذر، در این آیه، شایسته عید و جشن سالیانه است، پس چرا روز ولادت و بعثت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم)که حیات جاودانه به بشریت اهدا کرد، واجد این خصلت نباشد؟ زیرا خداوند متعال درباره فایده رسالت پیامبر گرامی میفرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ)؛ (111) اى کسانی که ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند، که به شما حیات میبخشد.
به یقین، محبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از اصول اسلام است و هیچ کس حق انکار آن ندارد و هر مسلمانی حق دارد که محبتش را به رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ابراز کند، به شرطی که با شریعت اسلام تعارض نداشته باشد. برگزاری این گونه مراسم، یکی از راههای ابراز محبت به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان گرامش است که ایشان بارها و بارها فرمود: «أُذَکرُکُمُ اللهَ فی أَهلِ بیتی؛ (112) شما را به محبت با اهل بیت خود، به یاد خدا میاندازم.»
یک تناقض آشکار:
جای بسیار شگفتی است که همین هیئت عالی فتوای عربستان سعودی که برگزاری این گونه مراسم را بدعت میداند، دربارهی مراسم جشنهای دولتی معتقد است که: «اگر مقصود از مراسم برگزاری عید، برای مصلحت ملت و تعظیم امور کشور صورت پذیرد، همانند هفته پلیس و آغاز سال تحصیلی، و گردهمایی کارمندان دولتی و امثال آنها که قصد تقرب و عبادت در آن نیست، مانعی ندارد و شامل نهی پیامبر نمیشود.» (113)واضح است که این تفکر، متحجرانه و مخالف با شریعت و فطرت است، زیرا هیچ تفاوتی میان جشن ولادت با جشنهای دیگر مانند: مراسم دولتی وجود ندارد، و کسانی که جشن میلاد برای فرزندان خود و جشن سالگرد ازدواج میگیرند، کار خود را به شریعت نسبت نمیدهند و هیچ گونه قصد تقرب و یا عبادت ندارند.
نتیجه بحث
یکی از معضلات جامعه اسلامی شیعه و سنی در عصر حاضر، وهابیت تکفیری است که آشنایی با عقاید و نقد آنها، یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است. واژه «بدعت» چون پتکی در دستان تکفیریان بر سر مسلمانان کوبیده شده و آنان بسیاری از افعال و اعمال انجام شده در بین مسلمانان را که برخاسته از سنت است، عملی نوظهور که ریشه دار فعل سلف ندارد، میدانند.در معنای بدعت گفتیم که: بدعت در لغت به معنای کار نو، بی سابقه و نوظهور است وی در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به دین، در حالی که در واقع مطابق بـا همیشه از دستورات کلی دین و شریعت نباشد؛ مطابق این معنا بسیاری از اعمال مسلمانان در صورتی که آن را به دین نسبت ندهند یا به اعتباری زیر مجموعه یکی از برنامههای کلی اسلام باشد، از دایره بدعت خارج است و حرمتی ندارد.
بدعت دو رکن اساسی دارد که اگر عملی دارای این دو خصلت بود، یقیناً بدعت است: تصرفی در شریعت صورت بگیرد، حکمی به شرع نسبت داده شود که در آن نیست و یا دلیلی برای مشروعیت عمل انجام شده، وجود نداشته باشد.
آنان بزرگداشت موالید پیامبران و صالحان و برگزاری مراسم سوگواری برای آنان، دعا در کنار قبر پیامبر، هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ... بدعت دانستهاند. برگزاری موالید پیامبر و ائمه و معصومین داخل در عموم «وَ مَن یعَظِّم شَعائِرَ اللهَ» میباشد، که ریشه در تقوای قلوب دارد.
نقد عقاید وهابیت تکفیری، موضوع بدعت را در قرآن بررسی کردیم و سپس روایاتی از کتب فریقین در این باره ذکر کردیم؛ در انتها گفتیم که آن افکار باطله، از نظر مبانی و اصول مسلم، نزد شیعه و سنى همانند: اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم، مردود است.
پینوشتها
1. کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانش آموخته جامعة الزهرا (س).
2. شعیب النسائی، سنن النسائی، ج3، ص189.
3. فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 6، ص 269.
4. ابن منظور، لسان العرب، ج13، ص225.
5. ابن منظور، همان، ص226 و مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج 18، ص 300.
6. مرتضی زبیدی، همان.
7. محمد الأزهری، تهذیب اللغة، ج 12، ص 210.
8. المجلسی، بحارالأنوار، ج 9-، ص 117.
9. محمد تقی الحکیم، السنة فی الشریعة الاسلامیة، ص7.
10. فخر الدین الطریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 269.
11. ابن منظور، همان، ص 225.
12. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 3، ص60.
13. الشوکانی، إرشاد الضحول إلی تحقیقی الحق من علم الأصول، ص33.
14. دائرة المعارف بزرگ اسلام، مدخل اصحاب اهل حدیث .
15. الشیبانی، احمد بن حنبل؛ اصول السنة، ص 14 ، بن جبرین، شرح أصول السنة للإمام أحمد، ج1، ص2.
16. نساء، آیه 26.
17. البلاغی النجفی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 2، ص95.
18. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج 5، ص 147.
19. شوکانی، فتح القدیر، ج 1، ص 452
20. «ویهد یکم سنن الذین من قبلکم» یعنی: طرائقهم الحمیدة و اتباع شرائعه التی یحبها و یرضاها. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص267.
21. فتح، آیه 23.
22. اسراء، آیه 77.
23. حجر، آیه 13.
24. محمدرضا المظفر، أصول الفقه، ج 3، ص 64. «السنة فی اصطلاح الفقهاء: «قول النبی أو فعله أو تقریره» ... أما فقهاء الإمامیة بالخصوص فلما ثبت لدیهم أن المعصوم من آل البیت یجرى قوله مجرى قول النبى من كونه حجه على العباد واجب الاتباع فقد توسعوا فى اصطلاح «السنة» إلى ما یشمل قول كل واحد من المعصومین أو فعله أو تقریره، فكانت السنة باصطلاحهم: «قول المعصوم أو فعله أو تقریره». و السر فی ذلك: أن الأئمة من آل البیت (علیه السلام) لیسوا هم من قبل الرواة عن النبى و المحدثین عن لیكون قولهم حجة من جهة أنهم ثقات من الروایة، بل لأ نهم المنصوبون من الله تعالى على لسان النبى لتبلیغ الأحكام الواقعیة، فلا یحكون إلا عن الأحکام الواقعیة عند الله تعالی کما هی... فلیس بیانهم للأحکام من نوع روایة السنة و حکایتها، و لا من نوع الاجتهاد فی الرأی و الاستنباط من مصادر التشریع، بل هم أنفسهم مصدر للتشریع، فقولهم سنة لا حکایة السنة.»
25. نهج البلاغه، خطبه 182.
26. الشوکانی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، ص32.
27. فراهیدی، العین، ج 2، ص54.
28. احقاف، آیه 9، من اولین فرستاده از میان پیامبران نبودم.
29. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 109.
30. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 110.
31. محمد فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج 3، ص4.
32. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج 3، ص 1184.
33. ابن منظور، لسان العرب، ج 8 ، ص 6 .
34. همان، ص7.
35. این رجب حنبلی، جامع العلوم والحکم فی شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلام، ج 2، ص 127.
36. عسقلانی، فتح الباری، ج 4، ص 219.
37. «وحاصل القول فى البدعة أنها لغة: ما كان مخترعا على غیر مثال سابق، و شرعاً: ما أحدث على خلاف أمر الشارع و دلیله الخاص أو العام». رفاعة رافع، طهطاوی، نهایة الإیجاز فی سیرة ساکن الحجاز، ج 1، ص 64.
38. شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج 2، ص 264.
39. البدعة: الحدث فى الدین و ما لیس له أصل فى كتاب ولا سنة. وإنما سمّیت بدعة لأن قائلها ابتدع هو نفسه...». فخر الدین الطریحی، مجمع البحرین، ج4، ص 298.
40. و عن ابن شهاب عن عروة بن الزبیر عن عبدالرحمن بن عبدالقارى أنه قال خرجت مع عمر بن الخطاب (ره) عن لیله فی رمضان إلى المسجد فإذا الناس أوزاع متفرقون یصلى الرجل لنفسه و یصلى الرجل فیصلی بصلاته الرهط فقال عمر إنى أرى لو جمعت هؤلاء على قارى واحد لكان أمثل ثم عزم فجمعهم علی أبی بن کعب ثم خرجت معه لیلة أخرى و الناس یصلون بصلاة قارئهم قال عمر نعم البدعة هذه، بخاری، صحیح بخاری، ج2، ص 252، باب فضل من قام رمضان، من کتاب الصوم.
41. مجموع فتاوی ابن تیمیة، ج 20، ص 163.
42. ابن حجر، فتح الباری، ج 13، ص212.
43. أنها (كل بدعة ضلالة) جائت مطلقة عامة على كثرتها لم یقع فیها إستثناء ألبتة، ولم یأت فیها ما تقتضى أن منها ما هو هدی، ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج 1، ص 141.
44. «کل بدعة ضلالة» یشمل جمیع اقسام البدعة و لایستثنی منه شیء.... ابن رجب حنبلی، جامع العلوم و الحکم فی شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلم، ص252.
45. محمد بن إسماعیل الکحلانی، سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج 2، ص10.
46. لیس مع من قسم البدعة إلى بدعة حسنة و بدعة سیئة دلیل: لان البدع كلها سیئة؛ لقوله (صلی الله علیه و آله و سلم): «كل بدعة ضلالة، کل ظلالة فی الناره.» صالح بن نوزان، المنتقی من فتاوی فضیلة الشیخ صالح بن فوزان بن عبد الله فوزان، ج1، ص 171، شماره فتوا 94.
47. یوسف، آیه 40.
48. یونس، آیه 59.
49. ابن کثیر، تفسیر قرآن العظیم، ج4، ص 240.
50. نحل، آیه 116.
51. ابن کثیر، همان، ج4، ص523.
52. محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 196.
53. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 36.
54. الحجاج النیسابورى، صحیح مسلم، ج 3، ص11.
55. شعیب النسائی، سنن النسائی، ج3، ص189.
56. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج13، ص212.
57. الألبانی، أحکام الجنائز، ص 30.
58. ابن حجر العسقلانی، همان، ج 13، ص 213.
59. البخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 167؛ الحجاج النیسابوری، همان، ج 5، ص 132؛ احمد حنبل، مسند احمد، ج 6، ص 270 و محمد یزید القزوینی، سنن ابن ماجة، ج 1، ص 7.
60. البخاری، همان، ص 24.
61. شوری، آیه 23، اعراف، آیه 157، حج، آیه 32 و... .
62. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ... أحبونی لحب الله و أحبوا أهل بیتی لحبی، الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج3، ص150 و آورده: هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه؛ در فضل تعلیم و تعلم قرآن، ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 9، ص 69 و ... .
63. کلینی، کافی، ج1، ص52 و ح2، باب البدع.
64. نهج البلاغه، خطبه 145؛ میرزا حسین نوری، مستدرک وسائل، ج 12، ص 324 و مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص264.
65. نهج البلاغه، خطبه 176؛ حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج27، ص135.
66. کلینی، همان، ج2، ص375 ح3، باب مجالسة أهل المعاصی.
67. یونس، آیه59.
68. حدید، آیه 27.
69. بقره، آیه 79.
70. انفال، آیه 60.
71. حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 220.
72. فتارى مهمة لعموم الأمة، ج1، ص35.
73. مجلّة الدعوة، شماره 1612، ص37.
74. فتاوی الجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج 9، ص 58، فتوای شماره 3582.
75. همان، ج3، ص54، فتوای شماره 1774.
76. همان، ج2، ص 501، فتوای شماره 9696. بن یاز مفتی اعظم سابق سعودی نیز در فتاوای خود این چنین قائل است: فتاوی إسلامیة، ج1، ص251.
77. و کان ینهی عن الصلاه علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و یتاذی من سماعها و ینهی عن الاتیان بها لیلة الجمعة و عن الجهر بها علی المنابر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه اشد العقاب حتی انه قتل رجلا اعمی کان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاه علی النبیص فی المناره بعد الاذان فلم ینته و اتی بالصلاه علی النبی فامر بقتله فقتل ئم قال: إن الربابه فى بیت الخاطنه یعنى الزانیه أقل إثما ممن ینادى بالصلاه على النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) فى المنابر ویلبس على أصحابه بأن ذلک کلِّه محافظه علی التوحید. (دحلان، الدررالسنة، نشر دار غار حراء، مکتبه الاحباب ، ص108-109).
78. احزاب، آیه 56.
79. فتاوی منار الإسلام، ج1، ص270.
80. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء: ج 4، ص 11، فتوای شماره 7482.
81. محمد بن صالح، العثیمین، نور علی الادرب، 43.
82. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج 3، ص 481، فتوای شماره 4994.
83. همان، ج 4، ص 149، فتوای شماره 3303.
84. مجموع فتاوای لبنی عثیمین، شماره 366.
85. فتاوای إسلامیه، ج 2، ص 366.
86. فتاوی منار الإسلام، ج 1، ص 43.
87. فمن لم یکفر المشرکین من الدولة التركیة، و عباد القبور كأهل مكة و غیرهم، ممن عبد الصالحین، و عدل عن توحید الله إلی الشرک، و بدل سنة رسوله بالبدع، فهو كافر مثلهم، و إن کان یکره دینهم و یبغصهم و یحب الإسلام و المسلمین فان الذی لا یکفر المشرکین، غیر مصدق بالقرآن، فإن القرآن قد كفر المشركین، و أمر بتکفیرهم و عداوتهم و قتالهم. النجدی، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیة فى أجویة النجدیة، ج 9، ص 290-292.
88. انعام، آیه 119.
89. همان، آیه 145.
90. الحاكم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص375.
91. البیهقی، سنن البیهقی الکبری، ج 10، ص 12.
این روایت را هیثمی آورده و میگوید: إسناده حسن و رجاله موثقون. الهیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص171.
92. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص 227.
93. و لا شک أن الحرمة متأخرة عن الإباحة لأن الأصل فى الأشیاء الإباحة، و التحریم عارض و لا یجوز العکس. (بدرالدین العینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج5، ص49.)
94. ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیة، ج11، ص 631.
95. شمس الدین السرخسی، المبسوط، ج11، ص217، و همان، ج16، ص33، ج23، ص164، ج24، ص77.
96. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص296 و ج 1، ص131.
97. ابن حزم، الاحکام، ج 6، ص 749.
98. یحیی النووی، ج 1، ص 309 و ج 2، ص113.
99. ابن عابدین الدمشقی، حاشیة رد المحتار، ج 1، ص113.
100. الشوكانى، نیل الأوطار، ج 5، ص 216-217.
101. اسراء، آیه 15.
102 مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 57.
103. شعراء، آیه 208.
104. مکارم شیرازی، همان، ج 15، ص 36.
105. النووی، شرح صحیح مسلم، ج 15، ص 107.
106. آقا رضا الهمدانی، مصباح الفقیه، ج6، ص337.
107. حج، آیه 32.
108. اعراف، آیه 157.
109. شوری، آیه 23.
110. مائده، آیه 114.
111. انفال، آیه 24.
112. الشیبانی، مسند أحمد بن حنبلی، ج4، ص 366.
113. و ما كان المقصودُّ منه (العید) تنظیم الأعمال مثلا لمصحلة الأمة و ضبط أمورها: كأسبوع لمرور و تنظیم مواعید الدراسیة، و الاجتماع بالمُوظفین للعَمَل و نحو ذلك، ممّا لا یفضى به إلى التقرب و العبادة و التعظیم بالأصالة، فهو من البدع العادیة التی لا یشمّلها قول (ره) من احداث فی أمرنا ما لیس منه فهو ردّ» فلا حرج فیه؛ بل یكون مشروعاً. فتا ى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والافتاء، ج3، ص 88، فتوای شماره 9403.
1. القرآن الکریم.
2. نهج البلاغه.
3. فراهیدی، خلیل بن احمد، تحقیق: د. مهدی المخزومی، د. ابراهیم السامرائی، دار و مکتبة الهلال، (بی تا).
4. السیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی تفسیر المأثور کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم 1404 ق.
5. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتاب العلمیه، بیروت 1415 ق.
6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1372.
7. ابن فارس، آحمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمدهارون، مکتبة الاعلام الإسلامی، 1404.
8. سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، معاونیه شؤون التعلیم و البحوث الاسلامیة فی الحج، 1412.
9. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، طلیعة النور، (بی جا، بی تا).
10. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار العلم للجمیع بیروت، لبنان، (بى تا).
11. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، دار العلم للملایین، بیروت، لبنان، (بی تا).
12.حنبلى، ابن رجب، جامع العلوم والحكم فى شرح خمسین حدیثا من جوامع الكلم، مؤسسه الرساله، بیروت 1422 هـ - 2001 م.
13. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق: محب الدین الخطیب، دار النشر: دار المعرفة، بیروت. (بى تا)
14. طهطاوی، رفاع رافع، نهایة الإیجاز فی سیرة ساکن الحجاز، دارالذخائر، بر مبنای برنامه مکتبة شاملة الاصدار 48/3، قاهره 1419.
15. علم الهدی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق : تقدیم : السید احمد الحسینی / إعداد : السید مهدی الرجائی، مطبعه الخیام، قم 1405.
16. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، طراوت، قم، 1362.
17. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، دار الكتب العلمیة، بیروت 1419 ق.
18. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیة، تهران 1374.
19. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم 1417.
20. القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفکر، بیروت، (بی تا).
21. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1364.
22. القزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، (بی تا).
23. البخاری، محمدبن اسماعیلی، صحیح البخاری، دار الفکر للطباعة و النشر والتوزیع، 1401 ق – 1981 م.
24. الألبانی، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الاسلامی، بیروت، 1406-1986م.
25. النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبدالرحمن، السنن الکبری، چاپ اول، تحقیق: د. عبدالغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، دارالکتاب العلمیه، بیروت، 1411 ق، 1991م.
26. الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری، چاپ پنجم، چاپ حیدری، دار الکتب الإسلامیه، تهران . 1363.
27. الامام علی بن ابی طالب، نهج البلاغة، خطاب الإمام علی (علیه السلام)، تحقیق صبحی صالح، 1387 - 1967 م، (بی جا).
28. النوری الطبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تحقیق: مؤسسة آل البیت (علیه السلام) لإحیاء التراث، چاپ دوم، مؤسسة آل البیت (علیه السلام) لإحیاء التراث، بیروت، لبنان، 1408ق - 1988 م.
29. المجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، چاپ دوم تصحیح شده، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1403- 1983 م.
30. شیخ الصدوق، محمد بن علی بن حسین، معانی الأخبار، تحقیق، تصحیح و تعلیق: على أكبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم 1338-1379.
31. ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، تحقیق : لجنه من أساتذة النجفه الاشرف، مطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1376 - 1956م.
32. البرقی، أحمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق، تصحیح و تعلیق: السید جلال الدین الحسینی (المحدث)، دارالكتب الإسلامیة، تهران 1330-1370 ش.
33. شیخ الصدوق، محمد بن حسین، ثواب الأعمال، تحقیق، تقدیم: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، چاپ دوم، منشورات الشریف الرضی، قم 1368ش.
34. شیخ الصدوق، محمد بن علی بن حسین، من لایحضره الفقیه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفاری، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1404.
35. الحکیم، محمد تقی، السنة فى الشریعة الإسلامیة، برنامه مكتبة اهل البیت.
36. الشوکانی، علی بن محمد، إرشاد الفحول إلى تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعة مصطفى البابى الحلبى وأولاده، مصر 1356-1937 م.
37. حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، چاپ دهم، موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر، قم، (بی تا)
38. این تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس احمد عبدالحلیم، مجموعة الفتاوی، طبعة الشیخ عبدالرحمن بن قاسم، (بی جا، بی تا).
39. بن باز، عبدالعزیز، العثیمین، محمدبن صالح، فتاوی مهمة لعموم الامة، تحقیق: ابراهیم الفارس، دار العاصمة، الریاض 1413 ق.
40. الألبانی، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الإسلامی، بیروت، لبنان 1406- 1986م.
41. محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجة، تحقیق، ترقیم و تعلیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، (بی تا).
42. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت 1414 ق.
43. الزبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع- تحقیق : علی شیری، بیروت 1414 - 1994م.
44. البلاغی النجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، مطبعة العرفان، صیداء 1352- 1993م.
45. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن (تفسیر القرطبی)، تحقیق و تصحیح: أحمد عبدالعلیم البردونی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
46. الشیبانى، احمدبن حنبل؛ اصول السنة، دارالمنار، الطبعة: الأولى، السعودیة 1411هـ.ق.
47. بن جبرین، عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله بن ابراهیم بن فهد بن حمد، شرح أصول السنة للإمام أحمد، برنامه المكتبة الشاملة الإصدار 48/3.
48. المظفر، محمدرضا، أصول الفقه، مؤسسه النشر الإسلامى التابعة لجماعة المدرسین، قم (بى تا).
49. الشوكانى، محمدبن على بن محمد، إرشاد الفحول إلى تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعة مصطفی البابی الحلبی وأولاده، مصر 1356 - 1937م.
50. الشاطبى، أبوإسحاق، الاعتصام، المكتبة التجاریة الكبرى، مصر (بى تا).
51. الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، الوفاه: 405هـ، دارالکتاب العلمیة، بیروت 1411 هـ- 1990 م.
52. البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر، سنن البیهقی الکبری، مکتبة دارالباز، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مکه 1414- 1994.
53. الهیثمی، حافظ نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد الهیثمی، دارالکتاب العلمیة، بیروت، لبنان، 1408- 1988 م.
54. العینی، بدرالدین محمود بن أحمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت (بی تا).
55. ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبدالحلیم، کتاب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، مكتبة ابن تیمیة، الطبعة الثانیة، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمى النجدى، (بی جا، بی تا).
56. السرخسی، شمس الدین، المبسوط، دارالمعرفة للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1406- 1986.
57. ابن قدامه، عبدالله، المغنی، چاپ جدیدة بالأوفست، دار الکتاب العربی للنشر و التوزیع، بیروت (بی تا).
58. ابن حزم، احمد بن سعید، الاحکام، بتحقیق أحمد شاکر، مطبعة عاصمة، مصر (بی تا).
59. النووی، یحیی بن شرف، المجموع، دارالفکر، (بی تا).
60. ابن عابدین الدمشقی، عمر بن عبدالعزیز، حاشیة رد المحتار، تحقیق: اشراف: مکتب البحوث والدراسات، جاب: جدیدة منقحة مصححة، دارالفكر للطباعة و النشر والتوزیع، لبنان، 1415- 1995م.
61. الشوکانی، محمد بن عبدالله حسن، نیل الأوطار، دارالجیل، لبنان 1973م.
62. النووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان (بی تا).
63. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، چاپخانه طراوت، نشر مرتضوی، قم، 1907- 1987 م.
64. الهمدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، تحقیق: المؤسسة الجعفریة لإحیاء التراث / محمد الباقری، نورعلی النوری، محمد المیرزائی، چاپ اول، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، رمضان 1421.
65. الشیبانی، ابوعبدالله أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، در صدر، بیروت، لبنان، (بی تا).
66. دحلان، شیخ الإسلام سید احمد بن زینی، الدررالسنیة، دار غار حمراء، مكتبه الأحباب، (بی جا، بی تا).
67. ابن تیمیه، ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، (بی جا، بی تا).
68. النجدی، عبدالرحمن بن محمد، الدررالسنیة فی أجوبة النجدی، (بی جا، بی تا).
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1393)، کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، به کوشش: مهدی فرمانیان، قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اول