چکیده
اعضای «القاعده» همگی، از مسلمانان اهل سنتاند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام و گرایشهای افراطی ضد شیعی با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند که در مجموع، از افراد و جریانهای گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان تأثیر پذیرفتهاند. در این میان، «عبدالله عزّام» از رهبران جهادی مصر و فلسطین که در زمان جهاد مردم افغانستان ضد شوروی، در این منطقه فعالیت داشت، مهمترین فرد تأثیرگذار در شکلگیری تفکر رهبران و اعضای القاعده به شمار میآید. او که بیانِ گیرا و قلم روانی داشت، با نوشتن دهها عنوان کتاب و ارائه سخنرانیها و بیانیهها در وصف جهاد، نقش زیادی در جذب نیروهای جهادی از کشورهای اسلامی داشت که بعداً همین نیروها به عضویت القاعده درآمدند. پی بردن به نقش تفکر جهادی عبدالله عزّام در گسترش رفتارهای خشونتآمیز القاعده، مهمترین مسئلهای است که در این نوشتار تبیین میگردد.مقدمه
عبدالله عزّام فلسطینی تبار، (2) تئوریسین اصلی سلفیه جهادی و القاعده به شمار میآید و مهمترین فردی بود که با قلم روان و بیان شیوای خود، خط و مشی فکری نیروهای جهادی را تعیین میکرد. عزّام به جریان «اخوانالمسلمین مصر» (3) وابسته بود و بیشتر از افکار «سید قطب» و همینطور «ابن تیمیه» پیروی میکرد و بر همان اساس، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر میپرداخت، اما او از نظر خط مشی سیاسی به هیچ وجه با رفتار مسالمتآمیز اخوانیهای مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریانهای افراطی مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار میدانست. در همین راستا، او با همکاری افرادی در مصر و فلسطین برای ساماندهی جبهه مبارزه بر ضد اسرائیل فعالیت میکرد، اما به دلایل گوناگون، از جمله اختلافات سیاسی و فکری موجود میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام دادن این کار موفق نشد. هم زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانهای شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق این کشور اهداف خود را پی گیرد. (4) به همین جهت او در اوایل دهه شصت شمسی شخصاً در افغانستان و پاکستان حضور یافت و «پیشاور» را مرکز فرماندهی خود کرد. در آغاز، وی مؤسسه «مکتبة الخدمات» را با هدف ارائه خدمات بهتر به نیروهای اعزّامی از کشورهای دیگر و همین طور کمک مادی و معنوی به مجاهدان و مردم افغانستان تأسیس کرد. (5) سپس از برای اولین بار نام «سلفیه جهادی» را با اقتدا بر تفکر جهادی حاکم در مصر و فلسطین، بر مجموع این نیروها به کار برد. (6)او با نوشتن دهها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانیها و بیانیههای گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیداری اسلامی، شمار زیادی از اهل سنت، به خصوص نسل جوان را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او که در پیشاور منتشر میشد و همین طور کتابهای وی در توصیف جهاد برای جهان عرب، نقشی بسیار مؤثر داشت، تا جایی که بیشتر رهبران القاعده نیز از افکار او تأثیر پذیرفته بودند؛ از جمله بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب تبار چچن)، ابوسیّاف (رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوسیّاف فلیپینی، ابوهانی (از فرماندهان القاعده در سومالی که نقش محوری را در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزّام که در امریکا زندانی است) و بسیاری دیگر، تماماً از کسانی بودند که کموبیش از خط فکری عبدالله عزّام پیروی میکردند. (7)
هر چند عزّام در سال 1989م ترور شد، اما فعالیتها و افکار نیروهای وابسته به او در قالب گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن، نشاندهندهی تأثیرگذاری خط مشی او میان نیروهای جهادی بود؛ به خصوص آن که آثار وی برای همگان قابل دسترس بود و مطالعه آنها میتوانست تأثیر زیادی در تقویت و پیشبرد اهداف عبدالله عزّام داشته باشد.
نوشتار حاضر درصدد است ضمن تبیین ابعاد تفکر جهادی عبدالله عزّام، تأثیر آن را در رویکردهای جهادی و تکفیری القاعده با روش توصیفی مبتنی بر تحلیل محتوا و بر اساس اطلاعات کتابخانهای بررسی نماید. به خصوص آن که بر اساس جست و جوهای انجام داده شده، پیشینهای برای این بحث یافت نشد، درحالی که تبیین درست آن ما را با بخشی از مبانی اصلی تندرویهای القاعده، بیش از پیش آشنا خواهد کرد.
آرای عزّام، بیشتر با استناد به کتابهای گوناگون او مطرح شده است که فایلهای آن تماماً در سایت «عبدالله عزّام» (8) موجود میباشد. این کتابها، چنان که مشخصات نشر آن در فهرست منابع آمده است، تماماً از سوی مؤسسه «مکتبة الخدمات» در پیشاور منتشر شده است و سایت مذکور به نام «عزّام» را نیز همین نهاد اداره میکند. گزارشهای شفاهی در خصوص میزان اعتبار بالای این آثار نزد القاعده و حتی سایر اهل سنت، در شرایط کنونی القاعده در دست است. طبق این گزارشها، هم اکنون نوشتههای عزّام به زبانهای گوناگون، ترجمه و در سطح وسیع منتشر میشود که نسخههای آن در دست بیشتر جوانان اهل سنت قرار دارد، نکته مهمتر گزارشهای مؤثق و مستند مربوط به زمان حیات عزّام و اندکی پس از آن (زمان تشکیل و رشد القاعده)، بیان کننده آن است که این آثار نقش اصلی را در شکلگیری القاعده، هدایت و جهتدهی نیروهای آن (حتی رهبرانشان) داشته است که در این خصوص، در ادامه به تفصیل بیشتر بحث خواهد شد.
سیر تاریخی و تطوّر فکری القاعده
پیشینه شکلگیری سازمانهای جهادی، اساساً به تحولات مصر در سالهای برمیگردد، رهبران اخوان المسلمین مصر برای مبارزه با «انورسادات» حاکم مصر، سازمانهای «الجهاد»، «جماعت اسلامی» و غیره را تشکیل دادند، (9) اما نامگذاری گروهی به نام «سلیفه جهادی» و «القاعده»، به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغانها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358- 1367 ش) مربوط میشود، (10) زیرا از آن جا که تسلط کمونیسم در مهمترین کشور مسلمان آسیایی برای مسلمانان جهان نگران کننده و برای کشورهای دیگر خطرساز بود، جهاد مردم افغانستان بسیار زود مورد حمایت مسلمانان و کشورهای جهان قرار گرفت. علمای اسلامی با صدور فتاوایی، مشروعیت جهاد ضد روسی مردم افغانستان را تأیید کردند و در پی آن، هزاران نفر از جوانان مسلمان کشورهای دیگر به نیروهای جهادی افغانستان پیوستند. کشورهای اسلامی و برخی کشورهای غیر اسلامی نیز حمایت مادی و نظامی از نیروهای مبارز افغانستان را در دستور کار خود قرار دارند واین امر باعث تقویت بیشتر گروههای جهادی شد.حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، به خصوص عبدالله عزّام، بن لادن و أیمن الظواهری در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد، زیرا آنان با فعالیتها و برنامهریزیهای گسترده خود، ضمن آن که باعث تشویق و ساماندهی نیروهای جهادی غیر بومی گردیدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر به نام «القاعده» نیز فراهم کردند.
بن لادن، میلیاردر و ناراضی عربستانی (11) که هم زمان با عبدالله عزّام در افغانستان حضور داشت، برای تقویت جبهههای جهاد افغانستان، گروهی به نام «قاعدة الأنصار» را متشکل از نیروهای غیر بومی عمدتاً عرب تأسیس کرد. (12) اسامه بیشتر با تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت و سرمایههای میلیاردیاش مورد توجه بود. زیرا او با استفاده از تخصص آکادمیک و منابع مالی خود، به خوبی از عهده ساماندهی و حمایت مالی گروه برآمد. به همین جهت، او بیش از عبدالله عزّام توجه جامعه جهانی و منطقهای، به خصوص آمریکا، عربستان و پاکستان را به خود جلب کرد و آنان با حمایت مالی و لجستیکی گسترده از بن لادن، او را نماینده اصلی خود در جهاد افغانستان میشناختند و از سازمان او در جهت تأمین منافع خاص خود حمایت میکردند. (13)
اعضای القاعده، از نظر فکری و اعتقادی، بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزّام بودند تا بنلادن، زیرا بن لادن نه اطلاعات مذهبی عزّام را داشت و نه از بیان شیوای او بهرهمند بود؛ هم چنان که هیچ اثر مکتوب، جز شماری از بیانیهها و سخنرانیهای عمومی از بنلادن به جا نمانده است. حتی شخص بن لادن نیز از افکار عبدالله عزّام تأثیر پذیرفته بود و عزّام از بن لادن در راستای اهداف خاص خود در افغانستان استفاده میکرد، تا جایی که گفته شده است که بنلادن، تحت تأثیر عزّام، به جای مبارزه با کشورهای عربی، جهاد خود را بر ضد شوروی و سپس عرب متمرکز کرده بود.(14)
ایمنالظواهری (متولد 1951م.) از مؤسسان و رهبران سازمان «الجهاد» مصر (15) نیز پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسبترین مکان برای ساماندهی عملیات جهادی تشخیص داد. (16) هدف مشترک بنلادن، عبدالله عزّام و أیمن الظواهری در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنان برای هدایت و ساماندهی نیروهای جهادی غیر بومی، مهمترین انگیزههایی بود که زمینه همکاری آنان با هم دیگر را فراهم کرد. (17) بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزّام و «قاعدة الأنصار» بن لادن با همکاری یکدیگر، در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند تا آن که در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بنلادن با ایمن الظواهری،معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد که آنان نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه، رهبر و ظواهری، معاون آن تعیین شد. (18)
تشکیلاتی شدن نیروهای جهادی بیرونی در کنار عوامل دیگر، از جمله پیوستن افرادی مانند أیمن الظواهری و پس از آن «زرقاوی» (19) به القاعده، نقش مهمی در تقویت و پیشبرد اهداف آن داشت، تا اندازهای که در مدت کوتاهی، دهها هزار نفر از مسلمانان کشورهای دیگر به این گروه پیوستند. (20)
ضرورت جهاد از نگاه عبدالله عزّام
مهمترین تئوری عبدالله عزّام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بود. تا جایی که او را مجدّدِ فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانستهاند. (21)اشتیاق او به جهاد باعث شد که از تدریس در دانشگاههای ریاض و اسلامآباد دست بردارد و به جهاد افغانستان بپیوندد و معتقد بود که این تنها راهی است که خداوند از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد. (22) جهاد از نظر او، تنها به مبارزه با کفار شرق و غرب محدود نمیشد، بلکه او فلسفه حضور خود در افغانستان را مقدمهای برای گسترش جهاد در کشورهای دیگر، به خصوص فلسطین و همین طور حکومتهای کشورهای عربی میدانست، زیرا معتقد بود که جهاد افغانستان، قطعاً به تشکیل حکومت اسلامی در این کشور میانجامد و پس از آن، تجربههای فراوان جوانان عرب از جهاد افغانستان برای ادامه مبارزه، سرنوشتساز خواهد بود. (23) بر همین اساس، او از رهبران جهادی افغانستان پیمان گرفته بود که پس از شکست شوروی و تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان، در جهاد فلسطین بای نابودی اسرائیل و همینطور حاکمان خائن کشورهای عربی، او را یاری کنند؛ هم چنان که با آشکار شدن نشانههای شکست شوروی در افغانستان، عبدالله عزّام پیوسته به رهبران جهادی یادآوری میکرد که زمان آغاز جهاد در فلسطین نزدیک است. (24) احتمال ارتباط ترور او در سال 1989م. با افکار جهادی وی بر ضد اسرائیل و سایر کشورهای اسلامی دور از ذهن نیست، زیرا به احتمال یاد، کشورهای عربی و غربی با احساس خطر از گسترش تفکر عبدالله عزّام برای آینده حیات خود و اسرائیل، زمینه نابودی او را فراهم کرده بودند. چنان که عزّام نیز، از نگرانی شدید غرب در خصوص گسترش جهاد افغانستان به کشورهای دیگر خبر داده بود. (25)
وی با واجب عینی دانستن جهاد حتی بر زنان، البته با رعایت شرایط خاص، (26) آن را به معنای مبارزه با شمشیر در برابر کفار میدانست و تأکید داشت که مطابق نص صریح قرآن کریم، جهاد تا وقتی ادامه مییابد که کفار یا تسلیم شوند و یا با ذلت به پرداخت جذیه تن بدهند (توبه، آیه 29). (27) به اعتقاد وی جهاد بهترین و برترین فریضه و عبادت الهی است که باید با نیت خالص و کاملاً مطابق سنت الهی باشد؛ (28) و تنها راهی است که خداوند وعده داده است که از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد. (29)
به همین جهت، فریضه جهاد بر انجام دادن تمامی عبادتهای دیگر الهی و حتی بر حقالناس، همانند پرداخت دیون، مقدّم است. (30) البته به شرطی که مجاهد از ویژگیهای نیت درست، عزم راسخ، استقامت در برابر سرزنشگران، محبت به دوستان و غلظت و جدیت در برابر دشمنان (مائده، آیه 54)، کاملاً بهرهمند باشد، و گرنه موفقیتی نخواهد داشت. (31) به همین دلیل وی علت موفق نبودن جهاد فلسطین را دخالت انگیزههای ملیگرایی عربی و مسائل دیگر مانند اینها میدانست که باعث شده بود که اساساً اسلام در مبارزه فلسطینیان حضور رسمی نیابد و در نتیجه، جهاد آنان نیز به سرانجام نرسد. (32)
وی بر اهمیت جهاد تا آن جا تأکید داشت که معتقد بود که احادیث در باره اصغر دانستن جهاد با دشمن در مقایسه با جهاد اکبر نامیدن مبارزه با نفس، نادرست است و اعتباری ندارد. (33) هم چنان که شیخ عبدالرحمان نیز که بنلادن و ایمن الظواهری به شدت از او تأثیر پذیرفتهاند، در رسالهای دو هزار صفحهای در وصف جهاد، روایات منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره جهاد اصغر و اکبر را جعلی و ساخته دست دشمنان دین دانسته است! او میگوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و وداشتن کفار به پذیرفتن اسلام میباشد و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرتهای استعماری به وجود آمده است.
(34)
هر چه عبدالله عزّام در موردی، جهاد را به عنوان آخرین راه حل و از باب اضطرار در نظر گرفته است و معتقد میباشد که تا وقتی که ساقط کردن نظامهای فاسد بدون کشتار و مبارزه مسلحانه ممکن باشد، نباید به کشتار اقدام نمود، (35) اما در موارد دیگر، توسعه معنای جهاد به مباحث علمی، سخنرانی، تبلیغ و همانند آن را تحریف در معنای آن میدانست که بیشتر از سوی افراد ترسو با هدف توجیه نادرست ترک این واجب الهی صورت میگیرد. (36) همین طور از نظر او، اعتقاد برخی علمای اهل سنت در جهاد نامیدن تبلیغات ضد شیعی و ضد نصیریها و اکتفا کردن به اظهار بغض و دشمنی در مورد آنان از طریق رسانهها نادرست است، زیرا این کارها اعمالی ریاکارانه است که هیچ نتیجه عملی برای تضعیف و یا نابودی مخالفان ندارد. (37)
بر همین اساس، بسیاری از رهبران القاعده نیز جهاد را از فرایض مهم الهی و وظیفه اصلی دینی خود میدانند. چنان که سخنگوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» میگوید:
خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که شبانهروز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان میکند، هدف قرار دهیم. (38)
بن لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید میکرد و معتقد بود که جهاد واجب عینی است و اگر کسی نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیرهای مرتکب شده است. او مهمترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز میدانست و این که تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آنها از سرزمینهای اسلامی اختصاص دهند. (39)
ایمنالظواهری نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را تنها راه ساقط کردن حکومتهای نامشروع و جایگزینی آنها به حکومت اسلامی میداند. (40)
فلسفه جهاد
عبدالله عزّام با استناد به آیات و روایات، دلایل گوناگونی برای ضرورت تداوم جهاد ذکر میکند؛ از جمله جلوگیری از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام؛ (41) کمبود مرد عمل (زیرا به تعبیر او افراد آگاه در جامعه اندکند و اهل عمل کمتر از آن و کسانی که به جهاد بپردازند، بسیار نادرند و آنهایی که در راه جهاد، صبر و مقاومت داشته باشند، گاهی اصلاً یافت نمیشوند.)؛ ترس از آتش جهنم و ضرورت نجات از آن؛ (42) لبیک به ندای الهی برای جهاد؛ (43) پیروی از سیره سلف صالح؛ تأسیس پایگاه محکم برای حفاظت از دارالاسلام؛ حمایت از مستضعفان؛ (44) آرزوی شهادت و رسیدن به بهشت؛ (45) حفظ عزت امت و از بین بردن زمینههای ذلت و خواری؛ (46) حفظ هیبت و ابهت امت و رد مکر دشمنان؛ (47) اصلاح زمین و جلوگیری از فساد آن؛ (48) حمایت از شعائر الهی؛ (49) حفظ امت از عذاب و مسخ شدن؛ (50) بینیاز کردن امت و افزایش ثروت آن؛ (51) تحقق بخشیدن برتری اسلام بر سایر ادیان؛ (52) بهترین عبادت بودن جهاد؛ (53) اجماعی بودن وجوب عینی جهاد. (54)بر همین اساس، وی جهاد افغانستان را برترین نوع جهاد میدانست که تنها با هدف تشکیل حکومت اسلامی مستقل، بدون وابستگی به غرب صورت میگرفت. به همین جهت از تمام مسلمانان میخواست که به هر نحوی در این جهاد سهم بگیرند. او تلاش میکرد، زمینه را برای جهاد کاملاً اسلامی، مانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، در فلسطین نیز به وجود بیاورد و تأکید داشت که آزادی فلسطین و از بین رفتن فتنه یهودیان، تنها از راه جهاد مسیر است. (55) وی جهاد افغانستان را نقطه شروع برای سرنگونی نظامهای طاغوت و دیکتاتور عربی و تغییر در تمام دنیا میدانست. (56)
به گفته عبدالله عزّام، جهاد برای دستیابی به خلافت اسلامی و تعیین خلیفه، امر ضروری است، زیرا قرار نیست که خلیفه از آسمان فرود آید و یا از دل زمین بروید، بلکه با جهاد، زمینه تحقق خلافت و تعیین خلیفه اسلامی محقق میگردد. (57)
یکی از دلایل سلفیان در تجویز جهاد، عمل به قاعده «دفع صائل» است. صائل یعنی کسی که به دین، جان، مال، عقل و یا ناموس مردم تجاوز میکند. از نظر آنان، صائل هر چند مسلمان باشد، باید کشته شود و اگر کسی در مبارزه با او جان خود را از دست دهد، شهید است. (58) همین تفکر در اندیشه جهادی عزّام نیز کاملاً مشهود میباشد.
شاخصهها، شرایط و اهداف جهاد
از نظر عزّام، جهاد تنها به معنای مبارزه با شمشیر است و خارج از آن فقط فتوای جهاد را از مصادیق جهاد میدانست؛ منتهی به شرط آن که افرا خبره و آگاه به مسائل اسلامی و شرایط و اوضاع جنگی و قادر به استنباط احکام شرعی، فتوای جهاد را صادر کنند و کسی دیگر غیر از آنان، صلاحیت صدور فتوای شرعی را ندارد. (59) وی با عبادت جمعی دانستن فریضه جهاد، معتقد است که تنها امیر جماعت، یعنی «امیرالمؤمنین» حق صدور فتوای جهاد دارد، زیرا او نایب رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در حفظ دین و سیاست دنیاست، اما اگر خلیفه و امام در زمین وجود نداشته باشد، جهاد بر زمین نمیماند، بلکه علما و یا بزرگان مطاع قوم، به عنوان اولوالامر، دستور جهاد را صادر میکنند. زیرا عمل به فریضه جهاد در صورتی محقق میگردد که حداقل سالی یک بار سپاه مسلمانان برای جهاد گسیل شوند. (60)از نظر عزّام، وجوب جهاد به زمان و مکان خاصی منحصر نیست، بلکه مانند سایر واجبات اسلامی (نماز و روزه و حج و...) وجوب استمراری دارد. به همین جهت، جهاد در افغانستان یا فلسطین و یا هر نقطه دیگر موضوعیت ندارد، بلکه در هر جای جهان که دشمنان اسلام مشکلی برای مسلمانان به وجود آورده باشند، باید جهاد را گسترش داد. در این جهت، میان کشورهای غربی و غیر آن و همین طور میان کشور خاص عربی با دیگر کشورها فرقی نیست. (61) وی با تأکید به دستور اسلام بر ضرورت جهاد و مهاجرت، از تمام برادران اخوانی خود خواهش میکرد که نگذارند که جهاد متوقف شود، بلکه در گسترش فرهنگ جهاد و شهادت وانتقال آن به نسلهای بعد تلاش کنند، (62) زیرا حیات و نجات مسلمانان در گرو کارهای نیکی مانند جهاد و مبارزه است (63) و تا وقتی دشمنان به مبارزهی خود پایان ندادهاند، جهاد و هجرت نیز برای مسلمانان هیچگاه متوقف نخواهد شد. (64)
عزّام جهاد را مانند سایر فریضههای الهی در تمام عمر واجب میداند، منتهی کفایی و عینی بودن آن متناسب با شرایط فرق میکند و در عصر حاضر، جهاد با جان و مال بر تمام مسلمانان واجب عینی است و تا وقتی تمام سرزمینهای اسلامی آزاد نشده است وجوب عینی آن باقی میباشد و ترک جهاد بدون عذر، مانند افطار روزه ماه رمضان، بدون عذر میماند. وقتی جهاد به معنای قیام مسلحانه واجب عینی باشد، تفاوتی میان آن با سایر فریضههای الهی نیست. اذن والدین برای جهاد فرزند ضرورتی ندارد و مکلف باید شخصاً در جهاد حاضر شود و پرداخت مال نیز به تنهایی کفایت نمیکند و هیچ عذری به جز مریضی و پیری و امثال آن در ترک جهاد پذیرفته نیست. جهاد، عبادت جمعی است و به امیر واجب الاطاعه نیاز دارد و تنها افرادی از شرکت در جهاد معذورند که برای تأمین نفقه عیال و والدین خود و یا خدمت به آنها کسی را نداشته باشد یا حکومت مانع خروج آنان برای جهاد شود. حتی وجوب عینی جهاد از افراد زمینگیر و مریض نیز ساقط نمیشود، بلکه آنان میتوانند در بخش آموزش و یا پرستاری از مجروحان و مریضها و تهیه و توزیع غذا میان مجاهدان خدمت کنند. (65)
تحت تأثیر همین افکار، أیمن الظواهری در آغاز، قدرت را شرط اصلی شروع جهاد میدانست، اما پس از تجربههای ناموفق در فعالیتهای سیاسی خود در مصر، فوراً دستور توقف جهاد را صادر کرد و اعضای خود را به تبلیغ از راه رسانه و چاپ کتاب و مقاله تشویق نمود. (66) حضور «الظواهری» در جهاد افغانستان بر ضد شوروی، تحول مهمی در تفکر جهادی او به وجود آورد و رسماً اعلام کرد که شرایط افغانستان، بستر مناسبی برای ساماندهی جهاد و گسترش آن به کشورهای دیگر است. بر همین اساس، فعالیتهای سرّی را کنار گذاشت، با القاعده هم پیمان شد و از این طریق، عملیات نظامی خود را در مناطق گوناگون از سر گرفت. (67)
جهاد ابتدایی و شرایط کشتن کافر از نگاه عبدالله عزّام
از نظر عبدالله عزّام، جهاد ابتدایی با کفار چند حالت دارد:1. کفاری که اهل کتاب و کافر ذمی هستند کشتن آنها هیچ گاه جایز نیست، مگر آن که با توهین به مقدسات اسلامی، ارتکاب جاسوسی، زنا با زن مسلمان و با راهزنی از مسلمانان، نقض پیمان کنند. در این صورت، حکم کافر حربی مییابد که اختیارش کاملاً در دست حاکم اسلامی است و از جهت ارتکاب جرایم نیز باید کشته شوند.
2. کافر حربی که بنا به مصالحی، از جمله آشنایی آنها با حقیقت اسلام و یا رفتن به مکان امن، پیمان امان موقت به آنان داده میشود. (68) این پیمان اولاً: بر اساس مصالح مسلمانان صورت میگیرد و ثانیاً: حداکثر زمان آن یک سال است. این جا هرگاه حاکم اسلامی کوچکترین خیانتی از کفار مشاهده کند، میتواند پایان زمان امان موقت را به آنان اطلاع دهد. (69) و پس از آن، اختیار کافر به دست حاکم اسلامی است که میتواند او را بکشد یا با فدیه و یا تبادل اسرا آزاد کند و یا آنها را به بردگی بگیرد.
کفاری که هیچ پیمانی میان آنان با مسلمانان وجود ندارد، اما مسلمانان یکی از سه راه را به آنان پیشنهاد میکند: پذیرفتن اسلام، جهاد و جنگ یا پرداختن جزیه. اگر راه جنگ را برگزیدند، هنگام جنگ نباید به کشتن افرادی اقدام کنند که نقشی در جنگ نداشتهاند؛ همانند: اطفال، سالخوردگان، راهبان، زنان و افراد عاجز، مگر آن که دشمن از آنان به عنوان سپر دفاعی استفاده کند. (70) اما کشتن حیوانات، اگر امکان بیرون آوردن آنها وجود ندارد، جایز است، زیرا باقی گذاشتن آنها باعث تقویت دشمنان میشود. (71)
عزّام در موردی گفته است که هنگام جهاد نه تنها نیروهای دشمن که در حال جنگ هستند باید کشته شوند، بلکه تمام کسانی که اندک فایدهای برای مشرکان در مبارزه با مسلمانان میرسانند، واجب است که از بین بروند، چه راهب معبد باشد یا پیرمرد و افراد مریض زمینگیر. او حتی کشتن زنان کمونیستها را در افغانستان واجب میدانست، هر چند آنان هیچ نقشی در جنگ نداشته باشند، زیرا معتقد بود که افکار و عقاید آنان باعث آزار و اذیت مسلمانان میشود. همین طور وی از بین بردن درختان، حیوانات و هر چیز دیگر را که اندک فایدهای برای مشرکان داشته باشند، لازم میدانست، مگر آنکه بقای هر کدام از آنها تنها به منفعت مسلمانان باشد و نفعی به حال مشرکان نداشته باشد که در این صورت نباید از بین بروند. (72)
حکم جهاد با دشمن نزدیک و دور
از نگاه عبدالله عزّام، دشمنانی که باید با آنان مبارزه شود دو دستهاند: دشمنان نزدیک که عبارتند از نظامهای فاسد اسلامی که در این مرحله باید با حاکمان کنونی کشورهای عربی در لیبی و سوریه و عراق و غیره مبارزه کرد تا با ساقط کردن آنان؛ حکومت اسلامی را تشکیل داد. دسته دوم، دشمن دور است که در رأس آنها، آمریکا و اسرائیل قرار دارد. در این مرحله، دامنه جهاد به تمام جهان همهی کفار گسترش مییابد، زیرا اسلام دین جهانی و دین انسانیت است و حکومت اسلامی، به زمان و مکان خاصی محدود نیست، بلکه بر اساس وعده الهی، اسلام به زودی بر تمام دنیا مسلط میشود و آن زمان، پیروان تمام ادیان از حکومت واحد اسلامی پیروی خواهند کرد. (73)ضمن آن که حق، امر واحد، اصیل و نافع است و باطل، متعدد، زاید و بیفایده میباشد. (74) از این رو، بشارتها در فراگیر شدن دین اسلام و از بین رفتن ادیان و آیینهای دیگر، (75) نشان از حقانیت و تحقق حاکمیت دین اسلام بر جهان و نابودی سایر ادیان و تمدن غرب دارد. (76) به همین جهت، مسلمانان موظفند که با تمام کسانی که مانع گسترش حاکمیت اسلام بر جهان میگردند، مبارزه کنند؛ و حتی مسلمانان همکار با کفار را نیز از بین ببرند. (77) عبدالله عزّام با اعتماد به نفس کامل، حتی اعلام کرده بود که ما برای جهاد به کمک کسی نیاز نداریم، بلکه در آینده بسیار نزدیک، تمام کشورهای جهان را به حمایت از خود مجبور خواهیم کرد و با گسترش جهاد افغانستان، اسلام را بر تمام جهان گسترش خواهیم داد. (78)
البته در اولویتبندی جهاد با دشمن دور و نزدیک، اختلافنظرهایی میان رهبران القاعده وجود داشت و اولویت هر کدام از آنان نیز تحت تأثیر تحولات بعدی تغییر مییافت. به اعتقاد أیمن الظواهری، اولویت در مبارزه با دشمن نزدیک است و پس از نابودی آن، نوبت به جهاد با دشمن دور میرسد. (79)
اسامه بن لادن، مبارزه با غرب را در رأس برنامههای خود میدانست. بر همین اساس، اولین فتوای جنگ علیه آمریکاییهای اشغالگر در سرزمین حرمین شریفین را صادر کرد و در فوریه سال 1998م. با صدور فتوایی، خواستار تأسیس «جبهه جهانی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» با هدف توسعه بیشتر اهداف القاعده و افزایش قدرت آن شد. (80) بن لادن در سالهای 1989- 1996م. مبارزه با نیروهای شوروی در افغانستان را با هدف گسترش آن به کشورهای عربی و سپس به تمام جهان دنبال کرد. چنان که از سال 1996 تا 2001 م.، او ضمن صدور فتوای جهاد بینالمللی علیه غربیها به رهبری آمریکا با هدف کمک به مسلمانان جهان، در سخنرانی خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود: «... باید شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.» (81) پس از آن، در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و استقرار القاعده در آن جا، بن لادن بیانیههای گوناگونی بر ضرورت جهاد و قیام مسلحانه با نیروهای غربی صادر کرد. (82) و کشتن هر آمریکایی و یهودی در هر نقطه از جهان را مجاز دانست، زیرا آنان از یک سو بر حرمین شریفین تسلط یافته بودند و از سوی دیگر، به کشتن مسلمانان در گوشههای مختلف جهان اقدام میکردند. (83) او اعلام کرد که مسیحیان و یهودیان با زور و جنگ، فلسطین را از ما گرفتند، نه با گفت و گو و مذاکره؛ بنابراین، ما نیز باید از راه زور آنان را خارج کنیم. (84) بن لادن با توصیف بغداد به «دارالخلافة» گفته بود: «امروز جهاد در فلسطین و عراق، وظیفه همه مردم این دو کشور و دیگر مسلمانان است». (85)
همین امر تحولی اساسی در رتبهبندی جهاد از نگاه «ظواهری» نیز پدید آورد و او با امضای فتوای بنلادن، مبارزه با آمریکا و اسرائیل (دشمن دور) را در اولویت قرار داد (86) و با صدور فتوایی، رسماً اعلام کرد: «مقاومت مسلحانه بر ضد شوروی در افغانستان و اسرائیل در فلسطین، واجب شرعی و از ارکان دین و جهاد است». (87) هم چنان که در بیانیههای منتسب به زرقاوی و ظواهری، بر اهمیت منازعه عراق در اهداف جهادگرایان نیز پیوسته تأکید میشد. الزرقاوی در مه 2005 م. با بنلادن تجدید بیعت کرد و موفقیت شورشها در عراق را نمادی ازموفقیت القاعده خواند. (88)
یکی از عوامل مهم افزایش خشونت دینی و انتقال آن از جهاد محلی به جهاد جهانی، فشارهای جدید نظام جهانی به رهبری ایالات متحده علیه ملتها و تمدنهای مختلف میباشد؛ عاملی که موجب شد گروههای جهادی از خشونت ملی یا جنگ علیه دشمن نزدیک (حکومتهای جهان اسلام) به جنگ با دشمن دور یا قدرتهای غربی مسلط بر جهان و سرکوبگر حکومتهای مردمی رو آورند. در این میان، حملات ایالات متحده علیه اعتراضهای مردمی در بسیاری از نقاط جهان عرب و جهان اسلام که بیشتر نیز مسالمتآمیز برگزار میشوند، باعث تقویت بیشتر این رویکرد میان طیفی وسیعی از مسلمانان گردید. (89)
استراتژی جهاد با دشمن به جهاد با دشمن نزدیک تغییر کرد. در این میان، سرنگونی حاکمان غربی که از قوانین شریعت اسلامی پیروی نمیکنند، در دستور کار نیروهای القاعده قرار گرفت و آنان در بسیاری از تحولات کشورهای عربی حضور فعال داشتند. چنان که هم اکنون در سوریه چند سال است که برای سرنگونی نظام بشّار اسد تلاش میکنند. پیش از آن نیز مبارزه برای سرنگونی نظامهای عربی از اهداف مهم جهاد جهانی ظواهری و اسامه به شمار میآمد. (90) بنلادن در فتوایی، کشتن هم پیمانان مسلمان آمریکاییها را نیز واجب دانسته بود و با صدور بیانیهای در 12 اکتبر 1996م. اعلام کرد: «کشتن آمریکایی و هم پیمانان نظامی آن، واجب دینی بر مسلمانان است [و] تا خروج ارتش آمریکا از اراضی مسلمین، این واجب باید ادامه یابد. مسلمان باید بر آمریکایی، یعنی سربازان شیطان حمله کنند.» (91)
تکفیر و کشتن شیعیان
عبدالله عزّام، با اشاره به جنگ ایران و عراق، با وجود آن که تمام بعثیها را کافر میدانست و معتقد بود، تنها برخی از ایرانیها کافرند و عدهای دیگر مسلمان و یا فاسقند، اما در عین حال، حمایت از این علیه رژیم صدام را اجازه نمیداد، زیرا معتقد بود که عراق، آخرین مانع برای گسترش شیعه است و اگر این سد برداشته شود، بسیار زود تفکر شیعی گسترش مییابد. به خصوص آن که حافظ اسد و حزب حاکم سوریه و همینطور جنبش «امل» لبنان نیز به شیعیان تعلق دارند. هم چنین او ایران را مخالف تشکیل حکومت اسلامی سنی در افغانستان میدانست و سعی داشت که با کمرنگ نشان دادن و حتی انکار نقش ایران و حتی شیعیان افغانستان در جهاد ضد شوروی و پر رنگ کردن رفتارهای نادرست دولت ایران با مهاجرین افغانستان مقیم آن کشور، به تحریک اختلاف شیعه و اهل سنت بپردازد. به همین علت از کشورهای عربی میخواست که به جای برگزاری کنفرانسهای گوناگون برای بیان خطر شیعه و روس و غیره، به تقویت جبهههای جهاد افعانستان بپردازند تا با تشکیل حکومت اسلامی (سنی) در آن و گسترش جهاد به کشورهای دیگر، زمینه گسترش شیعه نیز از بین برود، اما در عین حال، او رویارویی مستقیم با شیعه، به خصوص ایران، را در توان اهل سنت نمیدانست. (92)برخی رهبران القاعده با کافر دانستن شیعه، هرگونه اقدام برای کشتن شیعیان را واجب میدانند، از جمله زرقاوی که تفکری افراطیتر نسبت به بسیاری از رهبران القاعده داشت، یکی از بزرگترین دغدغههای او، مشروعیت بخشی مبارزه با شیعیان بود. گروه «التوحید و الجهاد» زرقاوی، یکی از مهمترین جریانهای وابسته به القاعده بود که در عراق شکل گرفت. این گروه با همکاری سایر تندروان، پایگاهی عملیاتی به نام «القاعده در سرزمین بینالنهرین» با هدف مبارزه با آمریکا و شیعیان در عراق به وجود آوردند. (93) آنان با تحریک آمریکاییها و تحت تأثیر فتاوای علمای وهابی بر اختلاف میان شیعه و سنی دامن میزدند و با تکفیر شیعیان، رسماً از عربستان میخواستند که با حمله نظامی، اقلیت سنی عراق را مانند بحرین حمایت کنند. (94) در این زمان، گروههای مختلف القاعده با همکاری وهابیها و سلفیها و نیز عناصر حزب بعث عراق در یک ائتلاف نامقدس، تلاش کردند تا با راهاندازی انفجارها، کشتن شیعیان و رهبران دینی، تخریب اماکن متبرکه و ترور شخصیتهای سیاسی عراق، روند سیاسی این کشور را تغیر دهند. (95) هم چنین زرقاوی با تکفیر شیعیان و حتی بدتر دانستن آنان از مسیحیان، در 14 سپتامبر 2005م. علیه شیعیان اعلام جهاد کرد (96) و در پی آن، بیشترین عملیات تروریسی بر ضد آنان و همین طور نیروهای آمریکایی را به راه انداخت که باعث کشته و زخمی شدن شمار زیادی از آنان گردید. (97) زرقاوی با تقسیم دشمن به چهار دستهی آمریکاییها، کردها، سربازان پلیس عراق و شیعیان، تأکید میکند که خطر شیعیان برای اهل سنت به مراتب بدتر از خطر آمریکاست، زیرا آمریکاییها از عراق خواهند رفت و جهاد با آنها بسیار آسانتر خواهد بود، اما مشکل اصلی، شیعیانند که از خود مردم عراق هستند و پس از آمریکا با همکاری و نمایندگی آمریکا با سنیها خواهند جنگید تا زمینه گسترش تشیع را از ایران به عراق و سوریه و غیره فراهم کنند او با استناد به سخنان «ابن تیمیه» در شرور خواندن شیعیان و اتهام آنان به فساد عقیده و همکاری با مغولان در قلع و قمع اهل سنت، پیروان خود را بر ضرورت مبارزه با جهاد برای نابودی شیعیان با هدف ایجاد رویارویی میان شیعه و اهل سنت، تحریک میکرد و قتل آنها را از کشتن خوارج واجبتر میدانست. (98) ایمن الظواهری نیز در نوار ویدئویی خود، زرقاوی را به سبب انجام دادن عملیاتهای گوناگون ستایش میکند و لقب «قهرمان اسلام» را برای او به کار میبرد. (99) هر چند او در موردی با ابراز نگرانی از اقدامات ضد شیعی زرقاوی، جهاد با کفار اهل کتاب و بیدین را مقدم میدانست و معتقد بود که تا پایان نیافتن مبارزه با آنان، پرداختن به کشتار شیعیان و دیگر مسلمانان مخالف، به صلاح نیست. (100)
با مرگ زرقاوی، القاعده عراق با مشکلات جدی در زمینه رهبری مواجه شد. هم زمان با افزایش یافتن اختلافات و شکافها میان رهبر اصلی القاعده عراق و گروههای سنی، موفقیت القاعده شدیداً کاهش یافت تا جایی که زمینه تضعیف آن را در عرصه سیاسی و نظامی نیز فراهم کرد، (101) ولی به وجود آمدن گروه «داعش» یا همان حکومت عراق و شام و تلاش آنها برای تسلط بر سوریه و عراق، بار دیگر اوضاع را متشنج و فضا را برای رویارویی بیشتر آنان با شیعیان فراهم کرده است.
جنگهای گسترده نیروهای القاعده در قالب گروههای «النصرة» و «داعش» و دهها گروه دیگر در چند سال اخیر با هدف نابودی حکومت بشار اسد نیز به عنوان حکومت کافر صورت میگیرد. تکفیر آنان، یکی به خاطر بعثی بودن حکومت سوریه است که از نظر عزّام هر بعثی کافر است (102) و دیگری به خاطر انتساب آنان به شیعه صورت میگیرد که تکفیر گسترده شیعیان، هم اکنون یکی از شعارهای اصلی سلفیان تکفیری به شمار میآید. هم چنان که در سال 1982م نیز وهابیهای سلفی با هم دستی اخوانالمسلمین سوریه، با هدف سرنگونی حکومت حافظ اسد، بر مبنای تکفیر و واجب القتل دانستن علویان سوری، شورش مسلحانه کردند و در پی این شورش، هزاران نفر از اخوانیها و سلفیها به دست نیروهای دولتی کشته شدند. (103) همین مسئله باعث تضاد بیشتر میان اخوانیها و سلفیان با علویان سوری شد که حوادث چند سال آن نیز از کشتار اخوانیها در چند دهه پیش بیتأثیر نیست، تا اندازهای که أیمن الظواهری هم تحت تأثیر تفکرهای افراطی حاکم بر جریان سلفی، از سوریهای تندرو و افراد مسلح در کشورهای هم جوار خواسته بود که با تمام توان به یاری مردم سوریه (گروههای مبارز ضد دولتی) بپیوندند. (104) چنان که عبدالله عزّام نیز پیش از آن با انتقاد از سکوت عربها در قبال کشتار اخوانیها در سوریه، تسلط حکومتهای سوری و غیره را نتیجه عملکرد منفعلانه عربها دانسته بود. (105)
رویکرد ضد شیعی داعش تحت تأثیر افکار امثال زرقاوی و همانند او، از زمان حمله گسترده به عراق بیشتر نمایان شد، زیرا در این مرحله، هدف مستقیم آنها، از بین بردن حاکمیت شیعیان بر عراق و احیای خلافت اسلامی با مرکزیت بغداد است که خلیفه آن را نیز تعیین کردهاند.
حکم عملیات تروریستی و انتحاری
با وجود تأکید رهبران القاعده بر گسترش جهاد علیه کفار و بسیاری از مسلمانانی که مخالف تفکر آنان هستند، عبدالله عزّام در مواردی با استناد به برخی آیات و روایات، هر نوع عملیات تروریستی ضد مسلمانان و اقدام به کشتن فرد مسلمان و مؤمن را حرام قطعی دانسته و آن را پس از کفر، از گناهان بزرگ تلقی کرده است. (106) وی با استناد به روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، تأکید میکند که ایمان با ترور نمیسازد، (107) کشتن مؤمن نزد خداوند از نابودی تمام دنیا بدتر است، (108) اگر آسمان و زمین در خون مؤمنی مشارکت داشته باشند، خداوند تمام آنها را وارد جهنم میکند، (109) هر کسی با حمل سلاح، مؤمنی را بترساند مسلمان نیست، خداوند هیچ عمل نیکی را از قاتل مؤمن نمیپذیرد، (110) هر گناهی بخشیده میشود، مگر گناه مشرک و یا کسی که مؤمنی را عمداً به قتل برساند. (111) و خداوند لعنت میکند کسی را که با آهن به برادر خود اشاره کند. (112) هرگاه کسی چنین کند بر پرتگاه جهنم قرار میگیرد و اگر به قتل برادر مؤمن خود اقدام بکند، در آتش میافتد. (113) به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به اصحاب دستور میداد که نوکهای تیرهای کمان را در جمع با دست بگیرد تا به طرف کسی نشانه نرود، (114) اما در عین حال، وی عملیات انتحاری را در صورتی که به مصلحت اسلام باشد، از بهترین اعمال میداند و معتقد است که صحابه نیز گاهی در مبارزه با دشمن، در حالی که به کشته شدن یقین داشتند، تنها وارد میدان میشدند و طبق حدیث نبوی، فرشتگان به چنین فردی مباهات میکند. (115) هم چنین از او نقل شده است که در جملات حماسی خود در مورد «ارهاب» چنین گفته است:«باکی نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابی (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن میگوید: (تُرهِبُونَ بِهِ عَدوَّاللهِ وَعَدُوَّکُم). پس ارهاب فریضهای بر گردن ماست.» (116)
البته حرمت قتل مسلمان و مؤمن از نگاه عزّام، باید بر مبنای معیار کفر و ایمان از نگاه وی بررسی شود. طبق سخنان پیشین، بسیاری از مسلمانان در دایره کفار قرار میگیرند و در نتیجه، حرمت کشتن مسلمانان نیز به طیف خاصی محدود میشود که بیشتر، مسلمانان همسو با آنان را در برمیگیرد. هم چنان که ترورهای گسترده اعضای القاعده در کشورهای مختلف، نشان دهندهی همین عمومیت دایره کفار در دیدگاهشان است.
نقد، بررسی و نتیجهگیری
مهمترین معضل جهان اسلام، جریانهای جهادی تندرو است که در زمانهای مختلف، به خصوص در عصر حاضر، حضور فعال داشته و دارند در این میان، القاعده و رهبران آن از مهمترین جریانهای جهادی تندرو معاصرند که همگی از مسلمانان اهل سنت هستند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند و تحت تأثیر سید قطب و ابن تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر پرداختهاند. آنان از نظر خط مشی سیاسی با رفتار مسالمتآمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار میدانند. عامل اصلی تندرویهای آنها را میتوان در رویکرد نصگرایی افراطیشان پیگیری کرد که در افکار عبدالله عزّام ریشه دارد. برداشت نصگرایانه عزّام و همین طور سایر رهبران القاعده از نصوص جهادی اسلام، باعث شده است که پیروان آنان بدون توجه به هیچ نوع سازندگی و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند. (117)متأسفانه در این میان، مبارزه با شیعیان، چنان که به تفصیل از آن بحث شد، در رأس برنامههای برخی از رهبران القاعده قرار گرفته است که در چند سال اخیر، هر روز به اشکال گوناگون درکشورهای مختلف گسترش مییابد. خشونتهای گسترده برخی رهبران واعضای القاعده با برداشت نادرست آنان از «جهاد اسلامی» و گسترش غلط دامنه جهاد در مورد مسلمانان و یا حاکمان جائر، ضمن آن که باعث تقویت گروههای تندرو و ایجاد اختلاف بیشتر در این میان گردیده است، چهره خشن و نامعقولی نیز از اسلام در جهان ارائه داده است، تا جایی که خشم طرفداران پیشین آن در مصر و عربستان را نیز برانگیخته است؛ از جمله «شیخ سلمان العوده سعودی» در سخنرانی زنده تلویزیونی در تاریخ 14 سپتامبر 2007م، رهبر القاعده را به دلیل کشتار بیگناهان، مورد حمله قرار داد. العوده خطاب به بنلادن گفته بود: «فکر میکنی با بار سنگینی که بر دوشداری، خشنودی الله را به دست خواهی آورد؟ کشتن حداقل صدها هزار نفر بیگناه، بار بسیار سنگینی است». (118) هم چنین هشت تن از رهبران اصلی جماعت اسلامی مصر با نوشتن کتابی به نام «استراتیجیة تفجیرات القاعدة الأخطاء و الأخطار» (استراتژی انفجارهای القاعده: اشتباهات و هشدارها) در سال 2004م، خطاهای استراتژیک القاعده را در ایجاد انفجارها و سایر برنامهها تشریح و مورد انتقاد قرار دادهاند. (119) سلفیان اخوانی مصری، همانند «شیخ محمد طنطاوی» و «یوسف قرضاوی» نیز در مواردی با انتقاد از رویکرد جهانی القاعده، جهاد مورد نظر آنان را غیر قانونی دانستهاند. زیرا به اعتقاد آنان، جهاد تکلیف جمعی است که تحت شرایط خاص انجام میگیرد، نه تکلیف شخصی و تهاجمی. همینطور روشن فکران اهل سنت نیز حملات تروریستی و کشتارهای القاعده را باعث تضعیف و بدنام کردن بیشتر اسلام میدانند، زیرا تحت تأثیر آن، امروز اسلام در غرب با تروریسم مساوی شده است. (120)
برخی مبشران مسیحی، هم اکنون با استناد به رفتارهای جریانهای افراطی اسلامی، از جمله القاعده و پخش تصاویر جنایتهای آنان در رسانهها، میخواهند که تساوی اسلام با خشونت را عیناً به مخاطبان خود القا کنند و اسلام را نزد غیر مسلمانان، دین خشونتطلب معرفی نمایند. هم چنان که آمریکا نیز پس از حادثه یازده سپتامبر با شعار تفکیک میان خیر و شر و یا افراد خوب و بد و تروریست نامیدن افراد تندرو، به مبارزه با مسلمانان برخاست، در حالی که مرز خیر و شر در دین مبین اسلام و در تمام ادیان آسمانی نیز به خوبی روشن شده است. هم چنین در روایات اسلامی، مکرراً خشونت و ترور نهی شده و تروریسم مورد سرزنش قرار گرفته است که مجال طرح آنها در این جا نیست، (121) اما غرب بدون توجه به آموزههای دینی، با تفسیر نادرست خود از مسائل فوق و تروریست نامیدن برخی مسلمانان، بسیاری از بیگناهان و حقطلبان را مورد حمله قرار میدهد. (122) در حالی که شعار غرب در مبارزه با تروریسیم و خشونت به خصوص در کشورهای اسلامی که سرآغاز آن به اتهام مسلمانان در حوادث یازده سپتامبر باز میگردد، خود عامل مهم در ترویج تروریسم و خشونت در منطقه و جهان به شمار میآید. چنان که القاعده که تا پیش از یازده سپتامبر، فعالیتش به برخی کشورهای اسلامی منحصر میشد و احیاناً عملیاتی را نیز در گوشه و کنار جهان انجام میدادند، هم اکنون در حال تبدیل شدن به نیرویی قدرتمند جهان است، تا آن جا که رهبران آن در کشورهای اسلامی به راحتی میتوانند جوانان اسلامی را برای تشکیل گروههای جهادی جهانی بسیج کنند و آنها را آماده هر نوع عملیات انتحاری نمایند.
از موضعگیریهای علمای اهل سنت در خصوص رفتار القاعده، به دست میآید که رفتارهای تروریستی و تکفیری این گروه به نام «جهاد اسلامی»، برای هیچ یک از مسلمانان دلسوز و واقعبین قابل توجیه نیست. بنابراین،از آنجا که گروههای تکفیری بیشتر در محیط اهل سنت شکل گرفتهاند، در قدم اول، وظیفه علمای بزرگ اهل سنت است که هم گام و هم صدا با علمای سایر مذاهب، به تبیین درست مبانی کلامی جهاد و کفر و ایمان و توحید بپردازند وبا صدور فتاوایی، زمینه گسترش بیشتر گروههای تندرو و سوء استفاده دیگران از رفتار و گفتار آنان را از بین ببرند.
پینوشتها
1. سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دینشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمهالله).
2. عبدالله عزّام سال 1941 م در قریه «سیلة الحارثیة» فلسطین به دنیا آمد. در سن کودکی به اردن مهاجرت نمود و تحصیلات ابتدایی را همانجا گذراند. لیسانس شرعیات خود را در سال 1966م. از دانشگاه دمشق گرفت و هم زمان با تحصیل در سوریه به اخوانالمسلمین مصر پیوست و در جنگ 1967م. اعراب و اسرائیل شرکت کرد. سپس برای ادامه تحصیل عازم مصر شد و ارشد خود را در سال 1969م. و دکترای اصول فقه را در سال 1973م. از دانشگاه الأزهر گرفت. سپس به اردن بازگشت و سالهای 1996 تا 1970م. را به تدریس در دانشگاه ادران گذراند. پس از به وجود آمدن مشکلاتی در آن جا به سبب حرکتهای انقلابی، مدتی وی از فعالیتهای سیاسی اجتماعی کنارهگیری کرد. در سال 1981م. چند ماهی در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان مشغول تدریس بود. از آن جا برای تدریس به دانشگاه اسلامی دولتی اسلام آباد داوطلبانه اعزام شد. وی عامل اشتیاق به اسلامآباد را نزدیک شدن به جهاد افغانستان و کمک به آن میدانست و از همانجا فعالیت در جهاد افغانستان را آغاز کرد؛ هم چنان که او از بنیانگذاران اصلی جنبش حماس در فلسطین نیز بود. (عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجویة الجهادیة، ص 3، 28 و 63؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 58-59).
3. عبدالله عزّام از تمامی اخوانیها به عنوان برادران خود یاد میکرد. (عبدالله یوسف عزام، همان، ص38).
4. همان، ص 24و 25.
5. همان، ص 35، عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل (4) (ویژه القاعده)، ص 199و 200.
6. سمیر حمادی، «تأملات فی مصطلح "السلفیة الجهادیة"»، ویکی پیدیا، موسوعة الحرة.
7. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 58 و 59.
8. http:\\www.azambooks,4t.comazzam.htm.
9. مصطفی زهران و دیگران، سلفیگری در مصر، ترجمه صغری روستایی، ص 159-169.
10. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 479و 480.
11. بن لادن در سال 1957 م در شهر ریاض عربستان سعودی در خانواده یمنی الأصل به دنیا آمد. پدر اسامه که 25 فرزند داشت، از دوستان بزرگ ملک فیصل، شاه سابق عربستان و صاحب شرکت بزرگ ساختمانی بود. اسامه تحصیلات ابتدایی خود را در مدینه منوره و تحصیلات عالی خود را در رشته «اقتصاد و اداره» در دانشگاه ملک عبدالعزیز به پایان رسانید و بعد، مانند دیگر برادران خود به کار در شرکت بن لادن پرداخت. سرمایه شخصی بن لادن در این زمان، بالغ بر سیصد میلیون دلار میشد. (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 62 و 63).
12. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 246. بن لادن در آغاز فعالیتهای خود در افغانستان، ابتدا «بیتالأنصار» یا «قاعدة الانصار» را برای سامان دهی و پشتیبانی لجستیکی نیروهای جهادی کشورهای دیگر تأسیس کرد. پس از آن، برای ثبت آمار مجاهدان عرب، پایگاه دیگری تأسیس نمود و نام آن را «القاعده» گذاشت. (محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 61). «قاعدة الأنصار» در آغاز، تنها چند ساختمان مسکونی را در پیشاور در اختیار داشت که هر کدام با نام مخصوص به خود شناخته میشدند؛ مانند «بیتالعراقیین»، «بیت الیمنیین» و غیره. جوانان کم سن و سالتر را به «بیت الشباب» میفرستادند. این جوانان به صورت منظم در درسهای تفسیر و ترجمه قرآن کریم، به خصوص درسهای عبدالله عزام شرکت میکردند و به صورت ابتدایی با شرایط داخل افغانستان آشنا میشدند و بعد از مدتی، به مراکز نظامی داخل افغانستان اعزام میگردیدند. قاعدة الأنصار، مرکزی نظامی به نام «مأصدة الأنصار» در منطقه «جاجی - پکتیا» ی افغانستان تأسیس کرد و به تدریج در مناطق مختلف افغانستان، مراکز مستقل نظامی، توسط مجاهدان عرب به وجود آمد. هر جوان عرب که به منظور آموزش نظامی به افغانستان میآمد، مخارج سفر وی را مکتب الخدمات و یا قاعدهی الأنصار میپرداخت. (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطهطلبان، ص 64).
13. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 132و 133 ، 376 و 475 و محمد مصلحی، کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده. http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556
14. منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 129 و وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 63.
15. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 65؛ منتصر الزیات، همان، ص 12 و 13.
16. منتصر الزیات، همان، ص 95 و 96.
17. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 200-202.
18. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 65 و 70.
19. زرقاوی اردنی تبار از رهبران میدانی القاعده شاخه عراق بود. وی در دهه هشتاد میلادی به افغانستان رفت تا در کنار سایر جهادیهای عرب در جهاد علیه ارتش سرخ شوروی سهم بگیرد و در همین زمان او به القاعده پیوست و فرماندهی نیروهای القاعده در عراق، رسماً به او سپرده شد. زرقاوی پس از پایان جنگ به اردن بازگشت و گروه «جماعة التوحید» را در سال 1994م تأسیس کرد، اما پس از چهار سال تحمل زندان به جرم نقش داشتن در عملیاتهای تروریستی، دوباره عازم افغانستان شد. با شروع عملیات نظامی آمریکا در عراق، در کردستان مستقر گردید و همان جا زمینه تأسیس شاخه عراقی «جماعة التوحید و الجهاد» را بنا نهاد. زرقاری در تاریخ 1385/3/17 ش / 2006 م» طی عملیات مشترک نیروهای عراقی و آمریکایی کشته شد. اما بلافاصله پس از آن، اسامه بن لادن در دهم تیر 1385 ابو ایوب مصری را جانشین وی معرفی کرد. (مهدی عباسزاده فتحآبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر» (با تاکید بر عراق)، ص 163-164 و 166؛ روزنامه شرق، تهران ، 85/3/2 به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 71و 152.
20. بر اساس سخنان یوسف عبدالله عزّام، آمار عرب افغانها بسیار زیاد بود، اما به صورت جزئی، کسانی که برای جهاد یک ماهه تا سه ماهه میآمدند، شش تا هفت هزار نفر بودند، جنگ جویان ثابت هزار نفر و نیروهای خدماتی حدود پانصد نفر. این آمار در آخرین آثار عبدالله عزّام آمده است که پیش از کشته شدنش، منتشر شده است (عبدالله عزام، الأسئلة و الأجویة الجهادیة، ص 2).
21. همو، التآمر العالمی، 27 ص.
22. (وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (عنکبوت، آیه 69).
23. عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 16.
24. همان، ص 12 و 39.
25. همان، ص 40.
26. عبدالله عزّام، خروج زنان را برای جهاد بدون محرم جایز نمیداند. هم چنین وظیفه آنان را آموزش یا پرستاری از مریضان و مجروحان و یا کمک به مهاجرین میداند و آنان حق ندارند به جنگ بپردازند. (همو، الحق بالقافله، ص 28).
27. همو، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص 1، همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 26 و 68؛ همو، الجهاد و الرباط، ص 5.
28. همو، إعلان الجهاد، ص 1.
29. (وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (عنکبوت، آیه 69)؛ عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 63.
30. همو، التآمر العالمی، ص 56- 58.
31. همان، ص 19.
32. همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 53، 63، 71 و 72.
33. همو، الحق بالقافله، ص 27.
34. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 477.
35. عبدالله عزّام، فی الجهاد آداب و أحکام، ص 8.
36. همو، التأمر العالمی، ص 56.
37. همو، الجهاد و الرباط، ص 6.
38. نوروز، آخرین پیام ماهوارهای رهبران القاعده، 138 (به نقل از. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 477).
39. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 293.
40. منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 78 و 81.
41. (وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ) (بقره، آیه 193).
42. (إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (توبه، آیه 39)؛ (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِیراً) (نساء، آیه 97).
43. (انْفِرُوا خِفَافاً وَ ثِقَالاً وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (توبه، آیه 41).
44. (وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً) (نساء، آیه 75).
45. قال النبی: «إن فی الجنة مائة درجة أعدها الله للمجاهدین فی سبیل الله، ما بین الدرجتین کما بین السماء و الأرض، فإذا سألتم الله فسألوه الفردوس» (فتح الباری، ج6، ص 9).
46. ففی الحدیث الصحیح الذی رواه أحمد عن ابن عمر مرفوعا. «إذا ضن الناس بالدینار و الدرهم و تبایعوا بالعینة واتبعوا أذناب البقر سلط الله علیهم ذلا لایرفعه حتی یراجعوا دینهم» (صحیح الجامع، ص 688).
47. (فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً) (نساء، آیه 84).
48. (وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ) (بقره، آیه 251).
49. (وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ) (حج، آیه 40).
50. (إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (توبه، آیه 39).
51. فقی الحدیث: «وجعل رزقی تحت ظل رمحی». (حدیث صحیح رواه أحمد عن ابن عمر، صحیح الجامع، ص 2828).
52. ففی الحدیث: «وذروة سنامه الجهاد». حدیث صحیح عن معاذ و هو رهبانیة هذه الأمة (و علیک بالجهاد فإنه رهبانیة الإسلام). (حدیث حسن رواه أحمد فی المسند ج2، ص 82، عن أبی سعید الخدری).
53. ورد فی الحدیث. «إن فی الجنة مائة درجة أعدها الله للمجاهدین فی سبیلالله ما بین کل درجتین کما بین السماء و الأرض. (بخاری، حدیث 6-9).
54. عبدالله عزّام، الحق بالقافله، ص 1-15.
55. (وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّه) (بقره، آیه 193).
56. عبدالله عزّام، التآمر العالمی، ص 11.
57. همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 55.
58. و فی الحدیث الصحیح. «من قتل دون ماله فهو شهید، ومن قتل دون دمه فهو شهید، و من قتل دون دینه فهو شهید، ومن قتل دون أهله فهو شهید» (حدیث صحیح رواه أحمد و أبو داود والترمذی و النسائی)، (ابوعباده انصاری، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزام، ص 9-12).
59. عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص 33؛ همو، التآمر العالمی، ص 17.
60. همو، اعلان الجهاد، ص 3.
61. همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 3.
62. (فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً) (نساء، آیه 84).
63. (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (نحل، آیه 97).
64. عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 38 و 46.
65. همو، الحق بالقافله، ص 22،23،25 و 28.
66. منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 17 و 18.
67. همان، ص 97-99.
68. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْلَمُونَ) (توبه، آیه 6).
69. (وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْخَائِنِینَ). (انفال آیه 58).
70. عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص 4-8.
71. همان، ص 25.
72. همو، فی الجهاد آداب و احکام، ص 5-7.
73. (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) (توبه، آیه 33 و صف، آیه 9)؛ (الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً) (فتح، آیه 28).
74. (أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ) (ابراهیم، آیات 24-26)؛ (أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ). (رعد، آیه 17).
75. افزون بر آیات فوق، به احادیث نبوی زیر در این زمینه استناد شده است. 1. قال: «إن الله زوی لی الأرض فرأیت مشارقها و مغاربها، و إن أمتی سیبلغ ملکها ما زوی لی منها (عارضة الأحوزی بشرح الترمذی، ج9، ص 22؛ مختصر صحیح مسلم، رقم 0002، ج2، ص 192)؛ 2. قال «لیبلغن هذا الأمر ما بلغ اللیل والنهار و لا یترک بیت مدر و لا وبر إلا أدخله الله هذا الدین بعز عزیز أو بذل ذلیل عزا یعز الله دین الإسلام و ذلا یذل به الکفر» (مسند أحمد، ج 4، ص 301؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج1، ص 621 و منابع دیگر). 3. قال «تکون النبوة فیکم ما شاءالله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء ان یرفعها، ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة فتکون ملکا عارضا فتکون ما شاءالله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون ملکا جبریا فتکون ما شاءالله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة ثم سکت (ذکره حذیفة مرفوعا ورواه العراقی عن طریق أحمد، قال هذا حدیث صحیح).
76. عبدالله عزّام، الإسلام و مستقبل البشریة، ص 2-4.
77. همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 51.
78. همان، ص 55.
79. منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 113، 119.
80. «جبهه اسلامی جهانی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان»، متشکل از رهبران و سازمانهای اسلامی فعال در سطح کشوری، معتقد بود. «کشتن آمریکاییها و متحدان آنها (نظامی و غیرنظامی) وظیفه فردی هر مسلمان در هر کشوری است که در آن چنین کاری ممکن باشد تا از این راه مسجدالأقصی و مسجد مقدس (مکه) از چنگال کفار خارج شود و آنها ارتشهای خود را از سرزمینهای اسلامی در حالتی شکست خورده که دیگر نتوانند مسلمانان را تهدید کنند، خارج سازند.» جبهه اسلامی جهانی، از بدو تأسیس خود گسترش یافت و سازمانهای جهادی پاکستان، نظیر لشکر طیبه، حرکت المجاهدین و سپاه صحابه را در برگرفت. علاوه بر این، رهبری جماعت اسلامی مصر، دبیر کل جمعیت علمای اسلام پاکستان و رهبر جنبش جهادی بنگلادش، عضو جبهه مذکور هستند (عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 249).
81. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 301؛ سید مهدی علیزاده موسوی، افغانستان ریشهیابی و بازخوانی تحولات معاصر، ص 161-163.
82. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 271-275.
83. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 83.
84. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 186.
85. همان، ص 245.
86. منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص 120.
87. همان، ص 101. در مورد، دیگر از این کتاب آمده است که بنلادن تحت تأثیر ظواهری و سایر رهبران جریانهای سلفی مصری (جماعت اسلامی و الجهاد). مفهوم جهاد را از مبارزه با غرب بر ضد نظامهای فاسد و ضرورت اخراج نیروهای آمریکایی از کشورهای عربی گسترش داد (همان، ص 128).
88. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 245.
89. سید احمد رفعت و عمرو الشوبکی، آینده جنبشهای اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، ص 220.
90. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 245.
91. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 149.
92. عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 49.
93. مهمترین گروههای القاعده عراق و یا همکاران سلفی آنان که بیشتر پس از حمله آمریکا به وجود آمده بودند، عبارتند از. أبناء الإسلام؛ أجناد الإسلام (این دو گروه پس از سقوط بغداد اعلام موجودیت کردند)؛ امنای بیداری (این گروه در زمان صدام به نام «ببرهای صدام» فعالیت میکرد و سپس همکار القاعده شد)؛ أنصار الإسلام) (2001/12/10)؛ أنصار السنه (آوریل 2003)؛ أنصار (الجهاد فی العراق؛ امارات عراق اسلامی (2005/12/25)؛ انصار ابن تیمیه (به تازگی تأسیس شده است)؛ گروه آزادی بخش ارتش عراق؛ گروه توحید و جهاد زرقاوی (2004/1/8)؛ جندالرحمن، جندالشام، جندالصحابه (نسخه عراقی سپاه صحابه پاکستان)؛ جندالله، گروه ارتش اسلامی عراق، گروه قیام کنندگان الأنبار، جبهه اسلامی مقاومت عراق (جامع)، مارس 2005، جبهه آزادیبخش ملی عراق (متشکل از ده گروه مسلح کوچک وفادار به صدام معدوم در 2003/10/2 اعلام موجودیت کرد)؛ جماعت اسلامی کردستان (مه 2001)؛ جماعت اسلامی مسلح (شاخه فلوجه، جولای 2003)؛ جماعت اسلامی (المجاهده اواخر ژوئن 2003، جند الإسلام (سپتامبر 2001) «سلفیگری در عراق».
http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?Newsld=524977.
94. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 79، 80، 129 و 130.
95. «سلفیگری در عراق».
http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?Newsld=524977.
96.مهدی عباسزاده فتحآبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر»، فصلنامه سیاست، شماره 2، ص 166.
97. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 71.
98. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 128؛ «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریانهای خاورمیانه»، چشمانداز ایران، شماره 62، تیر و مرداد 1389، ص 187-191.
99. شبکه الجزیره، 1385/3/20 (به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 45-46).
100. «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریانهای خاورمیانه، چشم انداز ایران، ص 187.
101. «سلفیگری در عراق».
http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?Newsld=524977
102. عبدالله عزام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 50، 49، 58، 75 و 77؛ همو، الجهاد و الرباط، ص 43.
103. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 135.
104. 16 خرداد 1391. http://www.machreghnews.ir/fa/news/125145
105. عبدالله عزّام، الأسئلة و الإجوبة الجهادیة، ص 49، 50، 58، 75و 77؛ همو، الجهاد و الرباط، ص 43.
106. عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص 19-28.
107. الإیمان قید الفتک لا یفتک مؤمن (صحیح الجامع، حدیث 2799).
108. «قتل المؤمن أعظم عندالله من زوال الدنیا». (صحیح الجامع، حدیث 4237)؛ «لزوال الدنیا أهون علی الله من قتل رجل مسلم» (صحیح الجامع، حدیث 4953).
109. «لو أن أهل السماء و الأرض اشترکوا فی دم مؤمن لکبهم الله عزوجل فی النار» (صحیح الجامع، حدیث 5247).
110. «من قتل مؤمنا فاعتبط بقتله لم یقبل الله منه صرفا و لا عدلا» (صحیح الجامع، حدیث 7568).
111. «کل ذنب عسی الله أن یغفره إلا من مات مشرکا أو مؤمن قتل مؤمنا متعمدا» (الاحادیث الصحیحه، حدیث 511؛ صحیح الجامع، حدیث 4524).
112. «إن الملائکة لتعلن أحدکم إذا أشار إلی أخیه بحدیدة، و إن کان أخاه لأبیه و أمه» (صحیح الجامع، حدیث 1953).
113. «إذا أشار الرجل علی أخیه بالسلاح فهما علی جرف جهنم فاذا قتله وقع فیه جمیعا» (صحیح الجامع، حدیث 335)؛ «إذا التقی المسلمان بسیفیهما فقتل أحدهم صاحبه فالقاتل و المقتول فی النار، قیل. یا رسولالله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال إنه کان حریصا علی قتل صاحبه» و (صحیح الجامع، حدیث 380).
114. «أن رسولالله صلی الله علیه و سلم أمر رجلا کان یتصدق بالنبل فی المسجد أن لا یمربها إلا و هو آخذ بنصولها»، عن رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم): «إذا مر أحدکم فی مسجدنا أو فی سوقنا و معه نبل فلیمسک علی نصلها أو قال فلیقبض بکفه أن تصیب أحدا من المسلمین»، (مختصر أبی داود،حدیث 2474 و 2475).
115. «عجب ربنا من رجل غزا فی سبیلالله فانهزم أصحابه، فعلم ما علیه فرجع حتی أهریق دمه، فیقول الله عز وجل لملائکته. انظروا إلی عبدی رجع رغبة فیما عندی، و شفقة مما عندی حتی أهریق دمه» (صحیح الجامع، حدیث 3876).
116. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 59.
117. سید احمد رفعت و عمرو الشوبکی، آینده جنبشهای اسلامی پس از 11 سپتامبر، ص 211 و 212؛ حسین هوشنگی واحمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص 170.
118. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بینالملل، ص 184.
119. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص 153-154.
120. مهدی عباسزاده، فتحآبادی، «القاعده پس از 11سپتامبر»، فصلنامه سیاست، شماره2، ص 152- 154.
121. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 344؛ ابی داود سلیمان بن الاشعث سجستانی، سنن أبی داود، ج1، ص 631، حدیث 2769؛ محمد محمدّی ری شهری، میزان الحکمه، ج3، ص 2249.
122. محمد عیسی منصوری، «المتبنّی للشر و المتبنّی للخیر»، الداعی، ترجمه به عربی از. محمد اجمل قاسمی، ش 1و 2.
1. قرآن کریم.
2. اسماعیل، محمود، سلفیها، ترجمه حسن خاکرند و حجتالله جودکی، چاپ اول: مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات بینالملل الهدی، تهران 1391.
3. انصاری، ابوعباده، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزّام، مرکز شهید عزّام الاعلامی، پیشاور پاکستان [بیتا].
4. جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1390.
5. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، تهران 1389.
6. رفعت، سید احمد و عمرو الشوبکی، آینده جنبشهای اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1387.
7. زهران، مصطفی و دیگران، سلفیگری در مصر، ترجمه صغری روستایی، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشهسازاننور، تهران 1393.
8. سجستانی ازدی، ابیداود سلیمان ابن اشعث، سنن ابی داود، تحقیق محییالدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت [بیتا].
9. عزّام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهر پاکستان، پیشاور [بیتا].
10. ــــــــ، إعلان الجهاد، لجنة التحقیق، پاکستان [بیتا].
11. ـــــــ، الإسلام و مستقبل البشریة، لجنة التحقیق، پاکستان [بیتا].
12. ـــــــ، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، لجنة التحقیق، پاکستان [بیتا].
13. ــــــ، التآمر العالمی، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پاکستان [بیتا].
14. ــــــ، الجهاد و الرباط، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پاکستان [بیتا].
15. ـــــ، الحق بالقافله، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بیتا].
16. ـــــ، العقیدة و أثرها فی بناء الجیل، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بیتا].
17. ـــــ، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بیتا].
18. ــــ، فیالجهاد آداب و أحکام، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بیتا].
19. علیخانی، عبدالله، کتاب امنیت بینالملل (4) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، تهران 1388.
20. علیزاده موسوی، سید مهدی، افغانستان، ریشهیابی و بازخوانی تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، تهران 1381.
21. فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، چاپ اول: مفاخر، کابل [بیتا].
22. فرهنگ ابجدی، نرمافزار کتابخانه حکمت اسلامی نور.
23. کتاب العین، نرمافزار کتابخانه حکمت اسلامی نور.
24. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، بیروت 1404 ق.
25. محمدی ری شهری، محمد، میزانالحکمه، دارالحدیث مکتب الاعلام الإعلام الإسلامی، قم 1362- 1371.
26. محمدیان، محمد، بنیادهای فکری القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1390.
27. مژده وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان نشر نی، تهران [بیتا].
28. الزیات، منتصر، أیمن الظواهری کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسة، مصر 2002 م.
29. هرسیج، حسین و مجتبی تویسرکانی، چالشهای وهابیت، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام) و پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، تهران 1392.
30. هوشنگی، حسین و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، تهران 1390.
ب. مقالات
1. «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریانهای خاورمیانه»، چشم انداز ایران، تیر و مرداد 1389، ش 62.
2. «طریقة مواجهة التحدی الأخطر الذی طرحته الحرب الصلیبیة الصهیونیة المعاصرة»، الداعی، ذیحجه 1341 ش، ش12.
3. «جریمة الضعف، من یرتکیها یُعَاقَب بموت مُفَاجِیء»، الداعی، سال 31، ش9و 10.
4. «هل العدوّ المُحَارَب الیوم من قِبَل القوی العالمیّة غیرُ مرئی؟»، الداعی، سال 33، جمادیالاولی - جمادی الثانی، 1430ش 5 و 6.
http://www.mashreghmews.ir/fa/news125145
5. حمادی، سمیر، «تأملات فی مصطلح "السلفیة الجهادیة"»، ویکی پدیا، موسوعه الحره.
http://www.wikipedia.com
6. «سلفیگری در عراق»، خبرگزاری مهر، گروه بینالملل:
http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?Newsld=524977.
7.عباس زاده فتحآبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)» فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 40، تابستان 1389، شماره 2.
8. منصوری، محمد عیسی، «المتبنّی للشر و المتبنّی للخیر»، الداعی، ترجمه به عربی از محمد اجمل قاسمی، سال 32، محرم و صفر 1429، ش 1 و 2.
9. مصلحی، محمد، «کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 5 مهر 1391:
10. http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556.
11. http://www.azzambooks.4t.comazzam.htm.
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول