چکیده
احمد بن حنبل به عنوان پدر معنوی جنبشهای سلفیه رویکردی جدید در بینش و رفتار سیاسی، در انتقاد از مخالفانش داشت. او در پی حکومت و قدرت نبود، اما در مقابل مخالفان خود، هم چون جهمیه، زبان به تکفیر گشود و عقیده خلق قرآن را کفر دانست، البته با روی کار آمدن متوکل که شیفته ابنحنبل بود، در پی انتقام از مخالفان و توجیه نظری و عملی خشونت نبود. سلفیه در برخی از عقاید، همچون نفی توسل و تبرک، با احمد بن حنبل تفاوت دارند. در این مقاله رویکرد ابنحنبل دربارهی تکفیر را بررسی کرده و برخی از تفاوتهای آن را با سلفیان بر میشمریم.مقدمه
اهل سنت، از نظر فقهی پیرو یکی از مذاهب چهارگانهاند، که به ترتیب تاریخی عبارتند از: مذهب حنفی که «ابوحنیفه» (80 تا 150 ق) بنیانگذارش است؛ مذهب مالکی که «مالک بن انس» (93 تا 179) آن را شکل داد؛ مذهب شافعی که بنیانگذار آن «محمد بن ادریس شافعی» (150 تا 204 ق) بود؛ و مذهب حنبلی که «احمد بن حنبل» (164 تا 241 ق.) آن را بنیان نهاد.از نظر کلامی نیز اهل سنت دارای مکتبهای کلام مختلفی هستند، از آن جمله: مذهب اشعری (متوفی 324)، مکتب ماتریدی (متوفی 333)، طحاوی (متوفی 331) و درگذشته، معتزله بوده است. البته امروز، نو معتزلیان را نیز باید در ردیف مکاتب کلامی جدید شمرد.
آنچه بررسی شخصیت و اندیشهی احمد بن حنبل را در میان مذاهب اسلامی ضروری میکند، مدعای بسیاری از تکفیریها و وهابیان مبنی بر پیروی آنان از احمد بن حنبل است. آنها با این ادعا میکوشند برای خود اصل و ریشهای فراهم کنند؛ اما بخش دیگری از حنبلیان هرگز آنان را به رسمیت نشناختهاند.
در این مقاله، اندیشه و روش احمد بن حنبل در مقابله با مخالفان خویش و میزان تأثیر اندیشههای او بر آیندگان و نیز درستی و نادرستی ادعای سلفیان تکفیری و وهابی در انتساب خود به این مذهب، بررسی خواهد شد.
فصل اول: زندگانی و آثار احمد
الف. زندگانی
احمد بن حنبل بن هلال شیبانی مروزی، در سال 164 قمری در شهر بغداد به دنیا آمد. (2) پدرش نظامی بود و پیش از تولد وی، در مرو - از نواحی خراسان - درگذشت و مادرش در حالی که به او باردار بود، به بغداد رفت. (3) احمد در شانزده سالگی به سماع حدیث روی آورد. (4) از آن پس، زندگی احمد با حدیث گره خورد. ابتدا در شهر بغداد، که در آن زمان، دوران شکوفایی علمی خود را میگذراند، به سماع جدی حدیث پرداخت و سپس به کانون محدثان، یعنی بصره، کوفه، حجاز، یمن و شام سفر کرد و از بسیاری از شخصیتهای اهل حدیث، همچون «وکیع» و «اسحق بن راهویه» حدیث شنید. (5) احمد در سال 241 ق. در هفتاد و هفت سالگی، پس از یک دوره بیماری سخت، چشم از جهان فروبست.در پی حاکمیت بنیامیه و بنیعباس، ریشههای انحطاط در جامعه اسلامی گسترش یافته و در زوایای مختلف آن رسوخ کرد. سده دوم هجری، دوران تحولات بنیادین اندیشه و عمل در جهان اسلام بود. ورود اندیشههای بیگانه، جلوگیری از نقل و تدوین حدیث و سنت، حاکمان فاسد، انباشت ثروت ناشی از فتوحات و انزوای کانون علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یعنی اهل بیت (علیهمالسلام)، جامعهی اسلامی را با بحرانهایی اساسی روبهرو کرده بود. از زمینههای تقویت ظاهرگرایی و بنیادگرایی میتوان به گرایش عام به معنویت در برخی جوامع پس از غلبه فرهنگ مادیگرایی اشاره کرد. فشارهای ناشی از نزاع بر سر مسئلهی خلق قرآن، تفتیش عقاید به حکم مأمون و دیگر خلفای عباسی و اجبار همه عالمان اسلامی بر موافقت با نظریه خلق قرآن، افکار عمومی را سرخورده کرده بود.
شهرستانی درباره ریشه شکلگیریِ اندیشهی حنبلی مینویسد:
اعلم أن السلف من اصحاب الحدیث لما رأوا توغّل المعتزله فی علم الکلام و مخالفة السنة التی عهدوها من الائمه الراشدین و نصرهم جماعةٌ من امراء بنیامیه علی قولهم بالقدر و جماعة من خلفاء بنیالعباس علی قولهم بنفی الصفات و خلق القرآن تحیّروا فی تقریر مذهب اهل السنة و الجماعة من ائمه السلف فَجَروا علی منهاج السلف المتقدمین علیهم من اصحاب الحدیث مثل مالک بن انس، مقاتل بن سلیمان و سلکوا طریق السلامة فقالوا: نؤمن بماورد به الکتاب و السنة و لانتعرض للتأویل...؛ (6)
پیشینیان از اهل حدیث هنگامی که گزافهگوییهای معتزله را در علم کلام دیدند و نیز مخالفت آنان، با روشی که در میان خلفای راشدین متداول بود را، ملاحظه کردند و از سوی دیگر گروهی از خلفای بنیامیه با مطرح کردن مسئله «قضا و قدر» و عدهای از خلفای بنیعباس با مسئله «نفی صفات» و «مخلوق بودن قرآن» به یاریشان شتافتند. در فهم مذهب اهل سنت به تردید افتادند، بنابراین، بر روش متقدّمین از اصحاب حدیث، مانند: مالک بن انس، مقاتل بن سلیمان حرکت کردند و راه امن را پیمودند و گفتند: به آنچه در کتاب و سنّت آمده ایمان میآوریم و به تأویل نمیپردازیم.
چنان که شهرستانی به وضوح اشاره میکند، شکلگیریِ اهل حدیث و تقلید آنان از سلف صالحِ خود، در نتیجه زیادهروی معتزله در مسیر پیشروی بود.
آنچه بیش از همه، روابط میان اهل حدیث و معتزله را آشفته کرد، مسئلهی حدوث و قدم قرآن بود. معتزلیان قائل به خلق قرآن بودند، زیرا اعتقاد به قدیم بودن قرآن را، با اصل توحید ناسازگار میدانستند. در نگاه آنان، چنین اعتقادی ریشه در مسیحیت داشت؛ مسیحیان نیز عیسای کلمة الله را قدیم میدانند و این اندیشه از آموزههای مسیحی به جهان اسلام وارد شده بود. آنان در این زمینه به آیاتی نیز استناد میکردند. (7)
مأمون حساسیت ویژهای به این موضوع داشت و به شدت بر اهل حدیث سخت میگرفت. والیان مأمون، به دستور او، عالمان و قاضیان و اندیشمندان هر شهر را جمع میکردند و از آنان به مخلوق بودن قرآن اقرار میگرفتند؛ اگر کسی اقرار نمیکرد، تنبیه و از مسئولیتهای اجتماعی محروم میشد. در این شرایط، محدثان از بیم جان و مقام، برخلاف اعتقاد قلبی، به مخلوق بودن قرآن اقرار کردند، در این میان، تنها احمد بن حنبل اقرار نکرد و به همین علت، زندانیشدنهای بسیاری را متحمل شد. در دوران معتصم و واثق نیز چنین وضعیتی برایش وجود داشت و پس از 28 ماه تحمل زندان و شکنجه، آزاد شد. برخی از اهل حدیث، از این دوران گزارشهایی دادهاند که اغراق دارد و در راستای قهرمانسازی در میان عامهی مردم انجام شده است، به هر حال معتزله که در دستگاه عباسی نفوذ بسیاری داشتند، با ایجاد شرایط سخت برای مخالفان، نوعی دستگاه تفتیش عقاید به راه انداختند. چنین روشی، در کوتاه مدت آنان را در پیشبرد اهدافشان موفق کرد، اما در ادامه، منجر به از بین رفتن جایگاهشان در میان مردم و برچیده شدن بساط عقلگرایی در بین اهل سنت گردید. مخالفتهای احمد با مسئلهی خلق قرآن و رنجهای او موجب شد که به قهرمانی برای اهل حدیث تبدیل شود و اهل حدیث از این دوران با عنوان "دوران محنت" یاد کنند و با استفاده تبلیغاتی از آن، عقاید و اندیشههای خود را ترویج کنند. با روی کار آمدن متوکل، شرایط احمد نیز دگرگون شد، جامههای نو بر وی پوشانیدند و تکریمش کردند.
براساس سیرهی ابنحنبل شاید نتوان همانند دیگر عالمان مسلمان، اندیشهای به او نسبت داد؛ زیرا با هرگونه اجتهاد، نوآوری و ساختارشکنی مخالف بود، به گونهای که نوشتن فتواها و پاسخهای دینی برگرفته از آیات و روایات را هم جایز نمیدانست و این نهایت اخباریگری و پرهیز از اندیشهی جدید است. تأکید بر همین نگرش، برخاسته از اندیشههایی است که از حساسیت وی به هرگونه تغییر در امور دینی حکایت دارد. وی با مطرح شدن مسائل جدید مخالف بود و در برابر پرسشهای جدید پاسخ میداد: «نمیدانم» (8) او با احتیاط و پرهیز از پاسخگویی به پرسشها در صدد برآمد بحران فکری پیش آمده را حل کند.
ابنحنبل، محدثی بود که با تأویل آیات و روایات، مخالف بود (حتی اگر روایت و نصی صریحاً با عقل مخالفت داشت) و بر سنتگرایی تأکید بسیار داشت. از دیگر افکارش، مخالفت شدید با دانش کلام، فرقههای جهمیه، قدریه، رافضه (شیعه) و معتزله، فضیلت خلفا و صحابه، جایز نبودن خروج بر حاکم (حتی فاجر) و منع جدل در مباحث دینی بود. (9) به دلیل این اعتقاد و استنباط ظاهری از روایات، اتهام تشبیه به او زدند، گرچه او میکوشید افکارش رنگ تشبیه نداشته باشد. او میگفت: «براساس آیات و سنت، خداوند صورت دارد، ولی نه مانند صورت مخلوقات. خداوند دو دست دارد که در ذات اوست، نه مثل اعضای بدن انسان؛ پس خدا مرکب، جسم و محدود نیست که بازو، ساعد و غیره داشته باشد.» (10) دلالت ظاهری برخی آیات و روایات و تفاسیر او در این زمینه و مخالفت با تفسیر دیگران که با تشبیه موافق نبودند، زمینهساز اتهام تشبیه به حنابله شد. این نوع برداشتشان از دین، تعصب شدید و قائل نبودن به تساهل او را میرساند.
برخی ابنحنبل را فقیه نمیدانستند، مثلاً ابنجریر طبری، به دلیل فقیه نشمردن ابنحنبل، مورد خشم شدید حنابله قرار گرفت و آزارهای بسیاری دید. (11) ابنندیم نیز، نام احمد را در زمرهی اصحاب حدیث قرار داد و با این که برای فرقههایی، مانند: مالکیان، شافعیان، حنفیان و شیعیان باب مستقلی در نظر گرفته بود، برای حنبلیان جایگاهی در نظر نگرفت. (12)
از مهمترین شاگردان و راویان ابنحنبل: ابوداود سجستانی، ابنابیدنیا، ابوزرعه رازی، ابوحاتم رازی، مسلم بن حجاج و دو پسرش، عبدالله و صالح بودند. (13) ابوبکر مروزی (275 ق) نیز، نزدیکترین شاگرد و دوست احمد بن حنبل بود (14) که شاگردان بسیاری تربیت کرد، مثلاً پس از احمد، فرزندش، صالح و سپس بربهاری، ابوالقاسم خرقی، ابوبکر نجاد، ابو علی نجاد، ابنبطهی عکبری، قاضی ابوعلی هاشمی، ابنشهاب عکبری، ابنالغباری و ابواسحاق برمی راه او را ادامه دادند. (15)
ب. آثار احمد
ابنحنبل غیر از اثر مشهورش المسند، هیچکدام از کتابهایی را که به او نسبت دادهاند، تألیف نکرده است. حتی اجازه نداده بود سخنان و فتاوایش، نوشته شوند. بنابراین آثارش پس از مرگ وی، به سرپرستی پسرش و شاگردان دیگرِ او، نوشته شدهاند. اصول اعتقادی حنابله، در کتابهایی، مانند: اصول السنه، اثر ابنحنبل و کتابهای پیروانش (مثل ابنبطه، بربهاری و ابنمنده) تدوین شده است، اما حنابله مانند معتزله و امامیه، اصول اعتقادیِ (پنجگانه) مشخص، ندارند، بلکه سه مورد را به صورت کلی بیان میکنند: کتاب، سنت، و فتوا و عملکرد صحابه. حنبلیان برای توحید و امر به معروف و نهی از منکر نیز، جایگاه بسیار بالایی در نظر میگیرند و برخی از آثاری که از احمد بن حنبل به ما رسیده، عبارتند از:1. المسند:
این اثر حاوی سی هزار حدیث است که احمد بن حنبل از میان 700 هزار حدیث، برگزیده است، با تعداد زیادی حدیث (بنابر بعضی منابع حدود یازده هزار) که عبدالله، پسرش، و ابوبکر القاطعی، شاگردش، اضافه کردهاند. ابنجوزی احادیث این کتاب را در سی و هشت موضوع گوناگون دانسته است. این کتاب با اساس قراردادن تاریخ تشرف به اسلام، نخست عشره مبشّره، سپس اهل بیت، فرزندان هاشم، صحابه مکّی، مدنی، کوفی، بصرهای، سوری و در پایان نیز مُسندهای صحابهی زن، را در بر میگیرد. المسند در قاهره در شش جلد به چاپ رسیده است.2. السنة:
که به نام اعتقادُ اهل السنة هم شناخته شده؛ درباره عقیده ابنحنبل در مورد جهمیّه، مُرجِعه، قَدریّه، خوارج، خلق القرآن، قدر، دجّال، ملائکه، رؤیت الله، کرسی و آخرت، براساس گزینش پسرش عبدالله ترتیب داده شده، و در مکه (1405)، قاهره (بیتا) و آخرین بار نیز ابوهاجر محمد سعید بسیونی در بیروت منتشر کرد.3. العقیده:
اثری که حدود ده تن از شاگردانش نقل کردهاند. این اثر که بنا بر بعضی روایات در کنار نوشتههای مستقل، بسیاری از روایات مورد بحث در زندگی نامه مضبوط در طبقات الحنابله از ابنابییعلی در حجم مختلف ذکر شده؛ موجود است. کتاب العقیده براساس روایت عبدالوحید بن عبدالعزیز التمیمی، توسط محمد حامد الفقی در مؤخره طبقات الحنبلیه منتشر شده است. نشر دیگری از این کتاب براساس روایت ابوبکر الخلال (م 311) توسط عبدالعزیز عزالدین السیروانی صورت گرفته است (دمشق، 1408 ق). بعضی از نسخههای این کتاب به نام کتاب الاعتقاد شناخته میشود.4. فضائل الصحابه:
کتابی شامل روایاتی که عبدالله بن احمد دربارهی فضایل اصحاب کرام از پدرش شنیده است. تنها نسخه این اثر، در کتابخانه سلیمانیه نگهداری میشود و وصی الله بن محمد عباس همراه با ذکر منابع احادیث و فهرستی گسترده، در جده منتشر شده است (1403 ق).5. المسائل:
این اثر را یکی از شاگردان او یا شخص دیگری تصنیف کرده است. شامل پاسخهای ابنحنبل به سؤالات شاگردانش درباره فقه، عقاید و اخلاق، که به اعتقاد شاگردان گوناگونش با این اسم تألیف شده است. این کتاب با گردآوری ابوداود السّجستانی در قاهره (1353 ق)، گردآوری عبدالله بن احمد و نیز با تحقیق زهیر الشّاویشی در بیروت (1408 ق) چاپ شده است. قسمتی از مسائلی که شاگردان ابنحنبل، از جمله: اسحاق بن منصور الکوسج، ابوبکر الأصرم، حنبل بن اسحاق، عبدالملک المیمون، ابوبکر المروزی، حرب بن اسماعیل الکرمانی، ابراهیم بن اسحاق الحربی جمع آوردهاند، موجود است.6. الرد علی الزنادقه و الجهمیه:
این اثر، نخستین کتاب در این موضوع است. به همین دلیل و نیز به سبب نقل عقاید رایج در اعصار اولیه و سلف، مهم است. محمد حامد الفقی، در مجموعههایی بنام شذرات البلاتین من طیبات کلمات سلفین الصالحین (قاهره، 1375، صفحه 4-440)، همچنین محمد فخر (حما، 1967)، و علی سامی النشار با عمار الطالبی به نام عقائد السلفی (اسکندریه، 1971)، این اثر را منتشر کردهاند.فصل دوم: روش احمد بن حنبل در نقد مخالفین
1. رفتار سیاسی احمد
ابنحنبل را مردی توصیف کردهاند که از حاکمان دوری میکرد. (16) در دوران طولانی محنه (218-234 ق) در هیچ مرحلهای وظیفهی خود ندید که در صدد رویارویی با حکومت برآید. هنگامی که در محافل محدثان بغداد، بر ضدّ تعصب کفرآمیز واثق (حکومت 227-232 ق.) بحث شورش مطرح شد، نقل است که ابنحنبل به شدت با این طرح خطرناک مخالفت میکرد. (17) همچنین هیچ نشانهای در دست نیست که او در قیام نافرجامی که به رهبری احمد بن نصر خزاعی در 231 ق پدید آمد، دخالتی داشته باشد. گرچه ظاهراً این نظر را تأیید میکرد که احمد شهید از دنیا رفته است. (18)با روی کار آمدن متوکل و تمایل وی به اصحاب حدیث، او کوشید از متوکل همانند اسلاف بدعتگذار او دوری کند. رفتار خلیفه هر چند از دید ابنحنبل برای مسلمانان موهبتی بود، (19) اما برای ابنحنبل تفاوتی نداشت، جز این که مورد توجه قرار گرفت و هدف بذل و بخششهای ناخواستهای شد که زندگی را بر او مشکل کرد. (20) به طوری که دربارهی هدایایی که متوکل به زور به عموی او و خانوادهاش میداد، ابنحنبل به عمومی خود، اسحاق، گفت: «اگر تو آن را نمیپذیرفتی، آنان تو را به حال خود میگذاشتند». (21)
مایکل کوک (22) معتقد است که در بین حنبلیان اولیه، دو چیز به روشنی غایب است:
اول اینکه: هیچ تمایلی در حنبلیان برای غوغاسالاری و درگیری وجود ندارد. در مقابل برخی از مستشرقین، همانند: مادلونگ و لاپیدوس معتقدند که مذهب حنبلی قدیم، نهضتی نظامی بود و میکوشید حکومت کند. او میگوید: در منابع هیچ اشارهای نشده که آنان در محلههای دیگر شهر، که مردم اهمیت زیادی به سخنان و معیارهای آنان نمیدادند، اقدامی کرده باشند. آنها در جستوجوی واعظان معتزلی، برای ناسزا گفتن و سرزنش کردنشان نیستند، به عشرتکدهها حمله نمیبرند و در مراسم جشن لشکریان و نخبگان سیاسی دخالت نمیکردند، و این موجب شگفتی نیست. حنبلیان، برای رویارویی با اکثریت فاسد، فاقد قدرت و تجهیزات کافیاند، آنها امیدی ندارند که بر منطقه خود، مسلط باشند، چه رسد به دیگر نقاط شهر. (23) البته چند دهه بعد از درگذشت ابنحنبل و با ظهور بربهاری (م 329 ق.) کارهای خشونتآمیز حنبلیان در بغداد فراگیر شد. هنگامی که دانشمند بلندآوازه ابوجعفر طبری در 310 ق. درگذشت، ناچار شدند او را در شب به خاک سپارند، زیرا عوام و ظاهراً حنبلیان، با متهم کردن او به تشیع از تشییع، جنازه او ممانعت کردند. (24)
دوم اینکه: در بین حنبلیان هیچکس درصدد رویارویی و یا حاضر به همکاری با حکومت نیست، به طوری که ابنحنبل میگوید: آدمی نباید رودرروی حکام (سلطان) قرار گیرد، زیرا «شمشیر او برهنه است». روزی احمد بن شَبوَّیه (م 229 ق)، از همشهریان مروزی او، که با نیّتی متهورانه و منتقدانه برای دیدار خلیفه و "امر و نهی" او به بغداد آمده بود، با او مشورت کرد. ابنحنبل به این سبب که ممکن است او موفق نشود، او را از این کار باز داشت. (25) اسحاق ابنحنبل (م 253 ق)، عموی احمد بن [محمد بن] حنبل، به او توصیه کرد که حضور ناخواستهاش در دربار متوکل (حکومت 232-247 ق.) را مغتنم شمرد و خلیفه را امر به معروف و نهی از منکر کند، اما او آن توصیه را رد کرد. (26)
حکومت، به ابنحنبل هجوم برد و آرامش او را درهم ریخت. ابتدا مشکلی پیش آمد که خودش آن را "فتنه الدین" مینامید، در این فتنه، به سبب خودداری از تظاهر به طرفداری از خلق قرآن، بازجویی و زندانی شد و تازیانه خورد. پس از آن، در نیمه شب، خانه و خانوادهاش مورد حمله و بازرسی قرار گرفت، این تهدید خائنانهتر را "فتنه الدنیا" نامید، زیرا بازیهای بیحدّ و حصر دربار خلافت، خاندان او را به تباهی کشاند. (27)
ابنحنبل سخت شکوه میکرد: «من شصت سال است که از دست این مردم جان سالم به در بردهام و اکنون مبتلای رنج کشیدن از آنان شدهام.» (28) پس از آن که خلیفه به او اجازه رفتن به خانه داد، هنوز از رفت و آمد مقامات خیراندیش حکومتی به خانهاش در عذاب بود. حتی مرگ هم موجب آسودگیش نشد. در مراسم تدفین او، حاکم طاهری بغداد جلو آمد تا به جای پسر ابنحنبل، بر جنازه او نماز بگزارد. (29)
ابنحنبل اطاعت قاطع از حاکم را جز در معصیت خدا، پذیرفت، ولی این اطاعت فاقد پرتوی از گرمی یا نشانهای از لبخند بود. (30) او نه مخالفی عملگرا نسبت به خلفا و نه طرفداری، متعهد به حمایت از آنان، بود.
مسئله مهم این است که یکسانانگاری جریانهای تندرو و عملگرای سلفی با حنبلیان اولیه و در رأس آن احمد بن حنبل خطای آشکار است. احمد به هیچوجه عملگرا نبوده و در مقابل حنبلیان اصحاب حدیث تندرو میایستاده، اما در دفاع از آنچه او «سنت» میخواند، تکفیر مسلمانان را در معنا و مصداق توسعه داده، که در ادامه به آن پرداخته میشود.
2. احمد بن حنبل و جهمیه
احمد به همراه چند تن از محدثان سرشناس از جمله: ابوسعید عثمان بن سعید دارمی و محمد بن ابراهیم بخاری ردیههای مفصلی بر آرای جهمیه درباره صفات خدا نوشتند و به نظریه مخلوق بودن قرآن و ادله آن به شدت تاختند. (31) اندیشه خلق قرآن نخستین بار در آرای جهم و پیروانش به صورت نظاممند مطرح شد. جهم به صراحت معتقد بود که فقط خدا ازلی و ابدی است و هر چیز دیگری، از جمله: قرآن، حادث است. (32) در بررسی از ادله جهمیه در دفاع از نظریه خلق قرآن، باید به دیدگاه آنان درباره صفات خدا توجه کرد. اندیشه جهم درباره صفات خدا، مبتنی بر تنزیه مطلق و نفی صفات و انکار سرسختانه تشبیه بود. (33) دغدغه اصلی جهم، توحید و چگونگی فهم آن بود. او همه صفات طبیعی انسان را، که قرآن به خداوند نسبت میدهد، رد کرد و نپذیرفت و معتقد بود که خداوند نه چهرهای دارد و نه اندامی و نه قوه شنوایی و بینایی. خداوند سخن نمیگوید، زیرا تکلم نیاز به عضوهای جسمانی دارد، که درباره خداوند صدق نمیکند. (34)در مقابل ابنحنبل بر این باور بود که اینگونه تفکرات "کفر" است:
من زعم ان الله لایتکلم و لایسمع و لایبصر - و لا یغضب و لایرضی و ذکر اشیاء من هذه الصفات فهو کافر بالله...؛ (35)
هرکس گمان کند که خدا تکلم نمیکند و نمیشنود و نمیبیند و غضب نمیکند و راضی نمیشود و اموری نظیر آن، پس در حقیقت او کافر به خدا است.
نزاع میان مدافعان و مخالفان نظریه خلق قرآن، باعث ظهور ردیههای جدی شد. احمد بن حنبل رسالهی مستقلی با نام الرد علی الزنادقه الجهیمه را نوشت و جهمیان را زندیق خواند. ابنتیمیه هم از این رساله یاد کرده و میگوید: «سلف و ائمه در تکفیر جهمیه نفاة - نافین صفات الهی - به گونهای تند سخن گفتهاند که در تکفیر غیر آنها اینگونه سخن نگفتند.» (36) هر کس در کلام سلف و ائمه تدبر کند، میفهمد که جهمیه - نافیان صفات - را، از جملهی ملاحده زنادقه شمردهاند، به همین سبب، امام احمد کتابی در این زمینه با عنوان الرد علی الزنادقة الجهمیه تصنیف کرد و بخاری در آخر کتاب الصحیح بابی به نام التوحید و الرد علی الزنادقة الجهمیه آورده است. در ادامه ابنتیمیه میگوید:
این کلام مبارک را بعضی از اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کردند و جهمیه را کافر دانسته و در میان 72 فرقه جای ندادند، همانگونه که منافقان نیز داخل در 72 فرقه نیستند و آنان همان زنادقه میباشند، گرچه بعضی از پیروان احمد، جهمیه را داخل 72 فرقه میدانند. (37)
برداشت ابنتیمیه در سخن او هویداست که ابنحنبل مخالفان فکری خویش را، از جمله: جهمیه به علت قائل بودن به خلق قرآن، تکفیر میکند. (38)
اینکه جهمیه به موضوع منابع فرق تبدیل شد، ناشی از حلقه درس احمد بن حنبل است. قدیمیترین سند، نامهای است که ابنحنبل در ماجرای محنت، به مسدد بن مسرهد اسدی بصری (م 228 ق) نوشت؛ مسدد تقاضای توضیح این مسئله را کرده بود که، با توجه به وضع پرتنش و حاد دینی - سیاسی، سنت را چگونه باید فهمید. ابنحنبل در این جا با دردمندی بسیار از سنت سخن میگوید و جهمیه را از لحاظ مسئله خلق قرآن به سه گروه تقسیم مینماید و هر سه را تکفیر میکند. (39) او در ادامه به معتزله و شیعه اشاره میکند و برخی سخنان معتزله را کفر دانسته و در نهایت هر دو گروه را به عنوان فرقههای خارج از سنت ذکر میکند. (40) نکته قابل توجه این است که بر مبنای ظاهرگرایان، ردّ یا تأویل آنچه که از سوی آنان سنت نامیده میشود، مستوجب تکفیر خواهد شد، گرچه گاهی آن سنت یک حدیث ضعیف باشد. (41) به اعتقاد احمد در هر حال مخالفت با کتاب و سنت کفرآور است، (42) تلقی احمد بن حنبل به صورت گسترده در میان اهل سنت پذیرفته شد. محمد بن اسماعیل بخاری در مذاکرهای با ابنحنبل، اعتقاداتش را عرضه میدارد که در صورت اشتباه، آن را تصحیح کند؛ او از کافر بودن، معتقدین به خلق قرآن سخن میگوید و ابنحنبل آن را تأیید میکند. (43)
احمد گرچه در تکفیر خوارج توقف کرده بود، (44) اما بسیاری از فِرَق را به جهمیه ملحق میکرد و آنها را زندیق میدانست. (45) زندیق، کافری را گویند که کفر خود را پنهان و به اسلام تظاهر میکند، و نیز به معنای کسی است که به شریعتی معتقد نیست و قائل به قدیم بودن عالم است. (46)
ابنحنبل در باب رویت الهی با وجود احادیث نفی رویت، به احادیث رویت میگراید و گوی سبقت را از دیگر اصحاب حدیث ربوده و به رویت عینی معتقد گشت و از آن به شدت دفاع کرده و عقیده به نفیِ رویت را کفر دانسته است. (47) با گسترش چنین تفکری در آیندهای نزدیک شاهد بسیاری از اتهامات ارتداد و تکفیر از سوی اصحاب حدیث و سلفیه به مخالفان خویش هستیم.
3. احمد بن حنبل و متکلمان
در احادیث متنوعی که در منابع اهل سنت وجود دارد، همواره از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه و تابعین نگرانیهایی از وارد شدن آموزههایی که از دین نیست به دین ابراز شده است؛ یعنی همان آموزههایی که در سنت اسلامی بدعت نامیده میشود، علاوه بر آن، حتی پیشبینیهایی نیز برخاستن جریانهای تهذیبگرا در احادیث دیده میشود که هم تهذیبگرایان برای مشروعیت دادن به رفتار خود به آنها تمسک میکردند و هم انتظار برای چنین تهذیبگرانی را نزد اهل سنت به یک فرهنگ سنتی مبدل ساخته است، تاریخ اسلام ادعای چنین کسانی را بسیار دیده است. از جمله احادیث مشهور نزد اهل سنت، حدیثی از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مضمون است که «خداوند در رأس هر صد سال، برای این امت کسی را برمیانگیزد تا دین امت را تجدید کند» (48)، تجدیدی که عموماً به معنای بازخوانی اصل و پیرایهزدایی تلقی شده است. (49) در این میان اصحاب حدیث بر آن همت بستند تا مجدد قرن گشته و عقاید مسلمانان را به آموزههای نقلی بازگردانند. (50) حدیثگرایی مفرط، در نهایت به ستیز با اجتهاد و عقل و رأی انجامید. ابنحنبل در فرازی که در شرح روایت هفتاد و دو فرقه آورد. اصحاب حدیث را فرقه ناجیه و همه گروهها را به نوعی داخل در آتش میداند. او گناهکارانِ اصحاب حدیث را در قبر، آسودهتر از زاهدان اصحاب رأی میداند. (51) احمد بیش از هر روش دیگری به روش نقلی اهتمام داشت و به عقل بدبین بود، به همین علت، با متکلمان که از روشهای عقلی برای رسیدن به مبانی اعتقادی بهره میبردند، به شدت مخالفت میکرد. او متکلمان را زندیق و برخی از آنان مانند ابیداود را کافر میخواند. (52) ابواسماعیل عبدالله بن محمد انصاری هروی حنبلی صوفی، از حنابله، کتاب ذم الکلام را نوشت. احمد بن حنبل علت این مخالفتش را در این میداند که مباحث متکلمین به بدعت کشانده میشود. (53) در تعبیرات شرعی، "بدعت" در مقابل "سنت" آمده و در بسیاری موارد در عبارتی جمع شدهاند. (54) ابنحنبل بیش از دیگران مبارزه با بدعتهای فکری و عملی را وجهه نظر قرار داده و بسیاری از افکار و اعمال رایج را بدعت نامیده است. پاسخ او در مسائل اختلافی بیشتر سکوت و لاأدری بوده است. (55) او حتی کسانی را که به اصحاب حدیث طعنه میزدند، نیز زندیق خوانده است. (56) احمد کسانی را که بر رأی و قیاس تأکید داشتند را بدعت شمار میدانست. در هنگام تعارض میان دو خبر، به مرجّحات توجهی نداشت و میان آنها جمع میکرد و تا جایی پیش رفت که گاهی به دلیل وجود دو خبر درباره مسئلهای، دو حکم متفاوت صادر میکرد. به گفته ابنقیم: «هرگاه صحابه در امری دارای دو نظر میشدند، ابنحنبل نیز در آن مسئله دو نظر را ارائه میکرد» (57)البته به تدریج حنابله به سوی علم کلام کشیده شدند. ابویعلی ابنفراء از بزرگان حنبلی بود که در مکه، دمشق و حلب به فراگیری دانش پرداخت. وی شاگرد ابوعبدالله بن حامد حنبلی بود و در سال 402 ق. جای استاد را گرفت. او به علوم قرآن، تفسیر و اصول گاهی داشت و در زمان خود، عالم عراق بود؛ به همین جهت، امامت حنابله در فقه به او رسید. وی تألیفات مفیدی در مذهب حنبلی داشت. کتاب التعلیقه الکبری از اوست. همچنین، کتاب ابطال التأویل الصفات را نوشته که به دنبالش، علما بر ضد او موضع گرفتند و قادر، خلیفهی عباسی، از این کتاب اظهار تعجب کرد. بر اثر نگارش آن، فتنههایی رخ داد، اما سرانجام، وزیر علی بن مسلمه دو فرقه را صلح داد. او سپس قضاوت در دارالخلافه و حران و حلوان را عهدهدار شد و در سال 458 ق از دنیا رفت. (58) ورود او به بحثهای کلامی و استفادهی فراوان از تأویل و تفسیر سبب شده که بر ضد وی موضعگیری شود.
عالم دیگر، ابوالفاء علی بن عقیل ظفری حنبلی بغدادی (431-523 ق) از بزرگان حنابله بود که در قرائت، فقه، اصول، کلام، ادب، شعر و نوشتن کتابهای خلاف مهارت داشت. در مناظره بسیار قوی، عمیق و مقاوم بود و کتاب الفنون را در بیش از سیصد جلد نگاشت که مهارت گستردهی علمی او را نشان میدهد. با مردم به زبان وعظ سخن میگفت و پس از درگیری اشاعره و حنابله در سال 475 ق، وعظ را رها کرد و به تدریس پرداخت. (59) او فقه را نزد قاضی ابویعلی و اصول و علم کلام را نزد ابوعلی بن ولید و ابنتبان فراگرفت و سرانجام در بغداد از دنیا رفت. (60)
با ذکر این دو نمونه میتوان گفت حنابله نیز، به تدریج، به مباحث کلامی کشیده شدند و حتی ابنعقیل، از بزرگان حنابله، بسیار متأثر و متحول شد. ابویعلی حنبلی نیز، کتابی کلامی دربارهی صفات خداوند نوشت که در آن، با رد و تأویل روایتها، به شدت مخالفت و بیان کرد باید معنای ظاهری را در نظر گرفت. (61) از سوی دیگر، برخی حنابله، نظری بین نظر ابنعقیل، مبنی بر تعطیل (مانند اشعریان خراسان) و نظر ابنحامد، مبنی بر تشبیه بیان کردند.
فصل سوم: ابنحنبل و تفاوت او با سلفیان
شاید بیش از هر چیز آنچه سلفیان میانه و معاصر را به طمع انداخته است که از احمد بن حنبل به عنوان هویتی برای خود استفاده کنند، ویژگیهای اعتقادی مکتب او باشد. مکتب احمد بن حنبل به دلیل نقلگرایی و ظاهرگرایی، زمینهای مناسب برای بهرهبرداری دارد و با این رویکردی که سلفیان برگزیدهاند، چارهای ندیدند جز آنکه خود را به امام احمد بن حنبل منتسب بدانند. گرچه از این انتساب برای مقابله با بحران مشروعیت در جهان اسلام نیز بهره میبردند. این که سلفیگری به معای مصطلحش، پدیدهای نوظهور و بدعتآمیز است، سلفیان را از زمان ابنتیمیه، به این سوق داد که خود را به عنوان پیروان راستین احمد بن حنبل معرفی کنند. تشتّت اقوال منسوب به احمد بن حنبل به اندازهای بود که گاهی از او در مسئلهای واحد، بیش از چهار یا پنج قول، نقل میشد. (62)در این فضای پرآشوب و پرتضاد، احمد بن حنبل با طراحی اصولی خاص، همهی این اندیشههای مخالف را از میان برد و اصول ثابت اهل حدیث را رقم زد.
باید میان اندیشهی احمد بن حنبل و سلفیان بعد از او تفاوتهایی قائل شد؛ به این معنا که در روش برخورد با مخالفان، میان این دو دیدگاه تفاوتهای بسیاری وجود دارد. (63)
نخستین تفاوت در اعمال خشونت به مخالفان خویش و رفتار تکفیری نسبت به آنان است. بر طبق گزارشها، احمد بن حنبل، تسامح بسیاری در تکفیر داشت و همچون مرجئه در این مسئله عمل میکرد. (64) تفاوت میان اندیشهی احمد و خلف او، در عملگرایی است، که سبب شد مهمترین منتقدان سلفیه و وهابیه در هر عصری، از درون حنبلیان باشند. در عصر بربهاری، گروهی از حنبلیان پیرامون او با خشونت و غوغاسالاری وی به مخالفت برخاستند. (65) در قرن هفتم که ابنتیمیه اندیشهی سلفیگری را با شکل جدید مطرح کرد، گروهی از شیوخ حنبلیان با وی به مخالف پرداختند. در قرن دوازدهم نیز نخستین افرادی که به مخالفت با محمد بن عبدالوهاب پرداختند، پدر و برادر اویند که پیرو مذهب حنبلی بودند، تا آن جا که "سلیمان بن عبدالوهاب" برادر محمد، بر عملگرایی و تکفیر مسلمانان و تعارض آن با اندیشههای حنبلیان، کتاب الصواعق الالهیه را نگاشت. بنابراین در فرازهای مختلف تاریخی، خود حنبلیان مهمترین دشمنان اندیشهی سلفیگری بودهاند.
تفاوت دوم در این است که احمد، دیدگاه تند اهل حدیث را که مستند به اندیشهی عثمانی بود، تعدیل کرد و فرقههای مختلف و متضاد را نظام بخشید، (66) اما اندیشهی سلفیگری نه تنها میان فرقههای اسلامی آتش اختلاف را شعلهور کرد، بلکه حتی موجب شکاف داخلی مکتب حنبلی شد.
در زمانی که میان اهل حدیث، گروهی پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سب میکردند و به علت تبلیغات دستگاه بنیامیه، بهترین و نزدیکترین افراد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همانند علی (علیهالسلام) و خاندانش مطرود شده بودند، احمد به شدت با این جریان مبارزه کرد و با وجود همهی مخاطرات، نظریهی تربیع را ثابت و جایگاه اهل بیت (علیهمالسلام) را در میان اهل سنت تثبیت کرد.
این در حالی است که سلفیگری در مسیری کاملاً مخالف حرکت کرد و حتی با وجود دیدگاه حدیثگرایی افراطی، احادیث احمد را که پیرامون جایگاه علی (علیهالسلام) و خاندانش میباشد، از موضوعات یا جعلیات شمرد و نسبت دروغ به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد.
زمینههای بروز تشبیه و تجسیم در عقاید احمد وجود دارد، اما هرگز به اندازهی نگرشهای تجسیمی و تشبیهی سلفیان بعدش نیست؛ به عبارت دیگر، مبانی ظاهرگرایی در سلفیگری بعد از او به اوج رسید.
همچنین در اندیشهی سلفیگری ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مواردی دیده میشود که هیچیک در اندیشهی اعتقادی ابنحنبل سابقه ندارد؛ مسائلی مانند: نوع نگاه به سلف، عدم مشروعیت توسل و تبرک، بیاعتنایی و کاستن از فضایل پیامبر و خاندانش (علیهمالسلام) از مواردی است که هیچیک در اندیشهی احمد بن حنبل نبود و سلفیان بعد، آنها را ابداع کردهاند.
براساس گزارش سید مرتضی از طرف شیخ مفید، یکی از بزرگان زیدیه به امامی ایراد گرفت که پیروان امامیه، حنبلی هستند. از او پرسیده شد چرا چنین میگوید؟ او گفت: «زیرا شما مانند حنابله، به خواب، وجود معجزه برای بزرگانتان، زیارت قبرها، اعتکاف نزد قبرها باور دارید.» (67) در اینجا، این پرسش پیش میآید که آیا حنابله این موارد را باور دارند؟ حنابله، در اصل با این امور مخالفت ندارند، اما در طول زمان برخی موارد به احمد بن حنبل نسبت داده شده است، که این انتساب صحیح نیست.
ابنتیمیه از ابنحنبل پرسشی را نقل میکند، دربارهی کمک خواستن از مردگان؛ پاسخ او چنین بود:
درخواست چیزهایی که تنها در قدرت خداست، از غیر خدا روا نیست؛ مثلاً نباید از غیر خدا شفای بیمار، ادای دین، هدایت، بخشش گناهان، رفتن به بهشت، فراگیری دانش، داشتن اخلاق نیکو و غیره را خواست. اگر کسی چنین کند، به خدا شرک ورزیده و این کار مانند پرستش ملائکه، پیامبران و تماثیل است. (68)
این در حالی است که در مواردی، بزرگان حنابله برخلاف این عقیده رفتار کردهاند، برای نمونه: روزی، ابوعلی هاشمی، از بزرگان حنابله، قبر ابنحنبل را میبوسید. به او ایراد گرفتند و او پاسخ داد: «احمد نزد من مقامی بس بزرگ دارد و گمان نمیکنم خداوند مرا برای این کار مؤاخذه کند.» (69)
همچنین هنگامی که مطیع، خلیفهی عباسی، پول بسیاری برای ساختن گنبد بر قبر احمد بن حنبل در نظر گرفت، برخی به خلیفه گفتند: «اگر میخواهی به خدا نزدیک شوی، بدان ابنحنبل با ساختن گنبد مخالف بود؛ پس پول را برای کارگشایی یک نیازمند صرف کن.» خلیفه نیز چنین کرد. (70) این رخداد چند نکته را میرساند: نخست اینکه ساختن گنبد بر قبر احمد بن حنبل در آن روزگاران، حتی از نظر اهل سنت معمول بود و مخالفت سرسختانهای با آن وجود نداشت. دوم آنکه دیدگاه حنابله در این باره شهرت بسیاری نداشت وگرنه خلیفه دستکم برای قبر رهبر حنابله چنین تصمیمی نمیگرفت.
از سوی دیگر، قبر امام ابنحنبل مشهور و مورد زیارت مسلمانان است و ذهبی نقل کرده که ضریح او، در بغداد زیارت میشود. به گفتهی ابنجوزی، عبدالله بن موسی و پسرش، در تاریکی شب، به زیارت قبر او رفتند و به او توسل جستند. (71)
برای نمونه در حوزه حدیث اهل سنت، مهمترین روایت درباره جواز توسل را ابنحنبل نقل میکند. روایت حکایت مرد نابینایی است که به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از آن حضرت درباره بازیافتن بیناییاش از خدا، "استشفا کرد"، حضرت نیز دعایی بدو آموختند:
مسند أحمد: روی عن عثمان بن حنیف أنه قال: إن رجلاً ضریراً أتی النبی فقال: أدع الله أن یعافینی، فقال: «إن شئتَ دعوت و إن شئتَ صبرتَ و هو خیر»، قال: فادعه، فأمره أن یتوضأ فیحسن وضوءه و یصلی رکعتین و یدعو بهذا الدعاء: «اللهم إنی أسألک و أتوجه إلیک بنبیک نبیّ الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلی ربی فی حاجتی لتقضی اللهم شفّعه فی). قال ابنحنیف: فوالله ما تفرقنا و طال بنا الحدیث حتی دخل علینا کأن لم یکن به ضرّ؛ (72)
خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت، پیامبر رحمت، تقاضا میکنم و به تو روی میآورم ای محمد! به وسیله تو به سوی پروردگارم برای انجام حاجتم متوجه میشوم خداوندا او را شفیع من ساز.
در منابع دیگر اهل سنت حتی حنابله، به مناسبتهای مختلف، از جمله در سخن از آداب استسقاء، سخن از جواز و حتی استحباب توسل به صالحان آمده است. در اینباره به یادداشتی از احمد بن حنبل خطاب به شاگردش مروزی و نیز گفتاری از ابراهیم حربی عالم اصحاب حدیث خراسان به طور خاص استناد شده است. (73)
خاتمه
برخی از تندرویهای امروز «حنابله» به احمد بن حنبل بازگشت میکند؛ زیرا وی با ایستادگی در برابر هر نظر جدید، فقط به کتاب، سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتهی یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتنا داشت، در حالی که گروههای دیگر، اجتهاد را کاملاً پذیرفتنی میدانستند. ابنحنبل در برابر برخی از مذاهب اسلامی و متکلمان و جهمیه ایستاد و آنها را متهم به زندقه کرد و زبان به تکفیرشان گشود. مسئله خلق قرآن نیز تعارض او را با معتزله به حداکثر رساند و معتقد بود که هر کس قائل به خلق قرآن گردد، کافر است. به باور احمد، هر کس بگوید لفظ خوانندهی قرآن، مخلوق است، پیرو جهمیه و در نتیجه، از بدعتگذاران است. (74) با توجه به این رویکرد میتوان گفت مردم عوام حنبلی، در پیگیری همچون: روش تندروی را آغاز کردند.البته بسیاری از مباحث اعتقادی سلفیان از مکتب احمد بن حنبل فاصله دارد. موضوعاتی نظیر تنقیص اهل بیت (علیهمالسلام)، تکفیر فراگیر مسلمانان براساس موضوعاتی نظیر نفی توسل، زیارت، و نذر و قسم.
پینوشتها
1. پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل ابیت (علیهمالسلام).
2. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 184.
3. بغدادی، تاریخ بغداد، ج 5، ص 181.
4. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 5، ص 258.
5. همان، ص 264.
6. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص 102.
7. جعفر سبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 4، ص 226 و 229.
8. پاکتچی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ص 726.
9. ابنجوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 210-254 ابنابییعلی، الاحکام السلطانیه، ج 1، ص 341 و 242.
10. ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 294.
11. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 134.
12. ابنندیم، الفهرست، ص 285.
13. ابنجوزی، همان، ص 107-142.
14. ابنابییعلی، همان، ج 1، ص 56.
15. ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ص 159-162.
16. هنگامی که محمد بن عبدالله بن طاهر (م 253 ق.) تأکید بر دیدار او داشت، او گفت: انا رجل لم اخالط السلطان (ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 2، ص 220).
17. ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 144 و 22؛ خلال، السنه، ص 133. آنچه سبب خشم فقها بود، طرح القای عقیده جزمی مخلوق بودن قرآن به شاگردان مکتبخانهها بود، اما ابنحنبل به آنان توصیه کرد بهتر است این بدعت را در دل محکوم کنند (علیکم بالنُکْرة بِقلوبِکُم). روایت دیگری شبیه به این واقعه را خلال نقل کرده است. (خلال السنه، ص 133).
18. نقل شده که ابنحنبل به احمد بن نصر دستور داد خود را قربانی کند (احمد بن علی بغدادی، تاریخ بغداد، ج 5، ص 177).
19. در مورد پشتیبانی ابنحنبل از این نظر که به قدرت رسیدن متوکل موهبت بزرگی برای مسلمانان بود ر.ک. نامه او در: ابونعیم، همان، ج 9، ص 216؛ خلال، همان، ص 85.
20. در مورد این مشکلات ر.ک. به روایتی از پسر عمویش (تقیالدین مقدسی، ذکر محنه الامام احمد بن حنبل، 84-109).
21. همان، ص 105؛ بنگرید: مایکل کوک، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ج 1، ص 205 و 201.
22. مایکل کوک، همان، ج 1، ص 205 و 201.
23. همان، ص 182.
24. مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 84.
25. ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 47. (اِنّی اخافُ علیکم).
26. همان، ص 112.
27. در طول دیدارش از دربار او آنان را آفت خود مینامید (ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج 9، ص 216).
28. همان، ص 209.
29. تقیالدین مقدسی، همان، ص 112.
30. او با سلام کردن به معتزّ، پسر خلیفه مانند سلام کردن به یک مسلمان عادی، دربار را تحقیر کرد (همان، ص 107).
31. ابنحنبل، الرد علی الزنادقه الجهمیه، ص 75-84.
32. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 279-280.
33. علی سامیذ نشار، نشاه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 1، ص 357-358.
34. ابنحنبل، الرد علی الزنادقه الجهمیه، ص 66 و 87 و 116 و 129.
35. خلال السنه، ص 71.
36. ابنتیمیه، درء التعارض العقل و النقل، ج 3، ص 33 و 60.
37. ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، ج 2، ص 345.
38. برای مشاهده دیگر واکنشهای تند اصحاب حدیث ر.ک: ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 257.
39. فکل هولاء الجهمیه کفار یستتابون، فان تابوا و الا قتلوا، و اجمع من ادرکنا من اهل العلم. ان هذه مقالته ان لم یتب لم یناکح و لایجوز قضاوه و لاتوکل ذبیحته. (ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 343).
40. همان، 341.
41. ابوسهل مغراوی، موسوعه مواقف السلف، ج 4، ص 9.
42. ابنابییعلی، همان، ج 1، ص 341.
43. همان، ص 278.
44. خلال السنه، 145.
45. ابنابییعلی، همان، ج 1، ص 286.
46. محمد ابراهیم، جناتی، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، کیهان اندیشه، شماره 54.
47. من قال ان الله لایری فهو کافر (سجستانی، مسائل احمد، ص 263).
48. سجستانی، السنن، ج 4، ص 109؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 567-568.
49. مثلاً: ابناثیر جزری، جامع الاصول من احادیث الرسول، ج 12، ص 218-223.
50. خطبه احمد در دفاع از سنت اینگونه آغاز گردید: الحمدلله الذی جعل فی کل زمان بقایا من اهل العلم یدعون من ضل الی الهدی... ینفون عن دین الله عزوجل تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الضالین الذین عقدوا الویه البدع و اطلقوا عنان الفتنة؛ (ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 342).
51. خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، ص 25؛ ابوسهل مغراوی، موسوعه موافق السلف، ج 4، ص 13.
52. ابوسهل مغراوی، همان، ج 4، ص 85؛ به نقل از خلال، السنه؛ طاشزاده، مفتاح السعاده، ج 2، ص 156.
53. ابنابییعلی، همان، ج 1، ص 62.
54. ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ج 4، ص 204.
55. سجستانی، مسائل الامام احمد، ج 2، ص 275.
56. خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، ص 74.
57. عبدالسلام، اعلام الموقعین، ج 1، ص 29.
58. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 89-90.
59. صفدی، الوافی بالوفیات، ج 21، ص 218.
60. ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 12، ص 184؛ ذهبی، معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار، ج 1، ص 468.
61. ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، ج 5، ص 89.
62. ابنهبیره، الافصاح، ج 1، ص 54.
63. برای این مطلب بنگرید: سید مهدی علیزاده موسوی، سلفیگری و وهابیت، ج 1، ص 73.
64. ر.ک: مجموعه نویسندگان، السلفیه، النشاه، الهویه، المرتکزات، ص 50؛ مهدی فرمانیان، فرق تسنن، ص 446.
65. محسن نبینژاد، «بربهاری، از کهنترین تئوریسینهای وهابیت»، مجله سراج منیر، ش 4، 1390.
66. رسول جعفریان، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت»، مجله هفت آسمان، ش 5.
67. علم الهدی، الفصول المختاره، ص 128.
68. ابنتیمیه، زیارت القبور و الاستنجاد بالمقبور، ج 1، ص 15.
69. ابنابییعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 186.
70. همان، ص 250.
71. همان، ص 85.
72. احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 138؛ ترمذی، السنن، ج 5، ص 569.
73. محمد ابنمفلح، الفروع، ج 2، ص 127؛ علی مرداوی، الانصاف، ج 2، ص 456؛ محمد حطاب، مواهب الجلیل، ج 4، ص 405-406.
74. محمد احمد علی محمود، الحنابلة فی بغداد، ص 172.
1. ابنابییعلی، ابوالحسین محمد بن محمد، طبقات الحنابله، تحقیق محمد حامد فقی، قاهره 1413 ق.
2. ابنابییعلی، محمد بن حسین، الاحکام السلطانیه، دارالفکر، بیروت 1420 ق.
3. ابناثیر جزری، جامع الاصول من احادیث الرسول، تحقیق محمدحامد الفقی، داراحیاء التراث العربی، بیروت [بیتا].
4. ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1415 ق.
5. ابنتیمیه، احمد، درء تعارض العقل و النقل، تحقیق محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، عربستان 1411 ق.
6.ــــ ، زیارة القبور و استنجاد بالمقبور، ادارة العامه للطبع و الترجمه، ریاض 1410 ق.
7.ــــ ، مجموع فتاوی، تحقیق عبدالرحمن العاصمی، مکتبه ابنتیمیه [بیجا، بیتا].
8.ــــ ، مجموعه فتاوی، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، عربستان 1416 ه / 1995 م.
9. ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، تحقیق عبدالمحسن ترکی، هجر للطباعه و النشر، ریاض 1404 ق.
10. ابنحنبل، احمد، الرد علی الزنادقه و الجهمیه لامام اهل السنه، تحقیق علی سامی نشار و عمار جمعی طالبی، اسکندریه مصر 1971 م.
11.ــــ ، السنه، تحقیق محمد بن سعید، دار ابنالقیم، ریاض 1406 ق.
12. ابنعساکر، علی بن حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1995 م.
13. ابنمفلح، محمد، الفروع، تحقیق ابوالزهراء حازم القاضی، بیروت 1418 ق [بینا]
14. ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد [بینا، بیجا، بیتا].
15. ابنهبیره، یحیی، الافصاح، تحقیق محمد راغب طباخ، المکتبه الحلبیه، حلی 1366 ق.
16. ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، تحقیق علی محمد عمر، مکتبة الثقافة الدینیة، ریاض 1418 ق.
17. ابونعیم، احمد بن عبدالله اصفهانی، حلیة الاولیاء، دارالکتب العلمیه، بیروت [1409 ق].
18. اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، مکتبة العصریة، بیروت 1415 ق.
19. بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق: بشار عواد معروف، دار الغرب الإسلامی، بیروت 2001 م.
20. پاکتجی، احمد، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ ششم: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران 1373 ش.
21. ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی، صحیح، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، دارالفکر، بیروت [بیتا].
22. جعفریان، رسول، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت»، مجله هفت آسمان، شماره 5، 1379 ش.
23. جناتی، محمد ابراهیم، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، کیهان اندیشه، شماره 54، 1373 ش.
24. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1411 ق.
25. حطاب، محمد، مواهب الجلیل، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت 1416 ق.
26. خطیب بغدادی، احمد بن علی، شرف اصحاب الحدیث، دار إحیاء السنة النبویة جامعة آنقره، آنکارا [بیتا].
27. الخلال، أبوبکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید، السنه، دارالرایه، 1410 ق [بیجا]
28. ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنووط، الرساله، بیروت 2010 م.
29. ذهبی، محمد بن احمد، معرفه القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار، تحقیق بشار عواد، مؤسسه الرساله، بیروت [بیتا].
30. سامی نشار، علی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، دارالمعارف، بیروت 1995 م.
31. سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، مؤسسه امام صادق (علیهالسلام)، قم 1371 ش.
32. سجستانی، ابوداود سلیمان بن اشعث، الأولی، مکتبة ابنتیمیة، مصر 1420 ق. / 1999 م.
33.ــــ ، مسائل احمد، تحقیق رشیدرضا، ناشر محمد امین دمج، بیروت، [بیتا].
34.ــــ ، السنن، دار احیاء السنة النبویة، قاهره 1369 ق.
35. سید مرتضی، علمالهدی، الفصول المختاره، تحقیق سید نورالدین جعفریان اصبهانی و دیگران، دارالمفید، بیروت 1414 ق.
36. سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1399 ق.
37. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، مؤسسه الحلبی 2010 م [بیجا].
38. صفدی، خلیل بن ابیک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد ارنووط و مصطفی ترکی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت 1420 ق.
39. طاشزاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعاده، تحقیق بکری و ابوالنور، دارالفکر، قاهره 1348 ق.
40. عبدالسلام، محمد اعلام الموقعین، دارالکتب العلمیه، بیروت 1411 ق.
41. عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، دارالمعرفة، بیروت 1408 ق.
42. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفیگری و وهابیت؛ تبارشناسی، الهادی، قم 1389 ش.
43. فرمانیان، مهدی، مجموعه مقالات فرق تسنن، نشر ادیان، قم 1388 ش.
44. کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ترجمه احمد نمایی، چاپ یکم: بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1384 ش.
45. مجموعه نویسندگان، السلفیه، النشاه، الهویه، معهد المعارف الحکمیه، بیروت 2004 م.
46. مرداوی، علی، الانصاف، تحقیق محمد حامد فقی، بیروت 1406 ق.
47. مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب، تجارب الامم و تعاقب الهمم، سروش، تهران 2000 م.
48. مغراوی، ابوسهل محمد بن عبدالرحمن، موسوعة مواقف السلف فی العقیدة و المنهج و التربیة، المکتبة الإسلامیة للنشر و التوزیع، قاهره [بیتا].
49. مقدسی، تقیالدین عبدالغنی بن عبد الواحد، ذکر محنة الامام احمد بن حنبل، تحقیق عبدالله بن عبدالمحسن ترکی، هجر للطباعه و النشر، مصر 1407 ق.
50. نبینژاد، محست، «بربهاری، از کهنترین تئوریسینهای وهابیت»، مجله سراج منیر، ش 4، 1390.
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول