امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از نگاه امام خمينى (ره)
نويسنده: مرتضی نایینی
با سلام و درود به پيشگاه مقدس مولود نيمهى شعبان و آخرين ذخيرهى امامت، حضرت بقية الله - ارواحنا فداه - و يگانه دادگستر ابدى و بزرگ پرچمدار رهايى انسان از قيود ظلم و ستم استكبار . سلام بر او و سلام بر منتظران واقعى او . سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مىكنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مىشوند .
عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدى عليه السلام باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و ائمه هدى عليهم السلام و در عصر ما حضرت مهدى عليه السلام است . قسم به عصارهى موجودات عصر، فشردهى موجودات، آنكه فشردهى همهى عوالم است . يك نسخه است، نسخهى تمام عالم . همهى عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده است و خدا به اين عصاره قسم مىخورد .
حضرت مهدى عليه السلام، ابعاد مختلفه دارد كه آنچه كه براى بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست .
پيغمبر مىخواست همهى مردم را على بن ابى طالب عليه السلام كند، ولى نمىشد و اگر بعثت، هيچ ثمرهاى نداشت الا وجود على بن ابىطالب عليه السلام و وجود امام زمان عليه السلام، اين هم توفيق بسيار بزرگى بود . اگر خداى تبارك و تعالى، پيغمبر را مبعوث مىكرد براى ساختن يك چنين انسانهاى كامل، سزاوار بود . لكن آن ها مىخواستند كه همه، آن طورى بشوند، آن توفيق حاصل نشد .
ماه شعبان، شب نيمهى شعبان دارد كه تالى ليلة القدر است . ماه رمضان، مبارك است، براى اين كه ليلة القدر دارد . و ماه شعبان، مبارك استبراى اين كه نيمهى شعبان دارد . ماه رمضان مبارك است، براى اين كه نزول وحى در او شده استيا به عبارت ديگر; معنويت رسول خدا، صلى الله عليه و آله وحى را نازل كرده است . و ماه شعبان معظم استبراى اين كه ماه ادامهى همان معنويات ماه رمضان است . اين ماه مبارك رمضان، جلوهى ليلة القدر است كه تمام حقايق و معانى در او جمع است . و ماه شعبان، ماه امامان است كه ادامهى همان است . در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به ولايت كلى الهى، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان، كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه، به تبع رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم همان معانى را ادامه مىدهد . . . . . .
همان طورى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدى عليه السلام نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است . آن، خاتم رسل است و اين، خاتم ولايت . آن، خاتم ولايت كلى بالاصالة است و اين، خاتم ولايت كلى به تبعيت است .
ماه مبارك رمضان كه ماهى مبارك است، ممكن استبراى اين باشد كه ماهى است كه ولى اعظم، يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است . به قدرت او، ملايكه نازل مىشوند . به قدرت ولى اعظم است كه قرآن نازل مىشود و ملايك نازل مىشوند . ولى اعظم، به حقيقت قرآن مىرسد در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن، متنزل مىكند به وسيلهى ملايكه - كه همه تابع او هستند - قرآن شريف را، تا به حدى كه براى مردم بگويد . قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست . قرآن، سرى استبين حق و ولى الله اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل مىشود تا مىرسد به اين جايى كه به صورت حروف و كتاب در مىآيد كه ما هم از آن استفادهى ناقص مىكنيم . و اگر سر «ليلة القدر» و سر «نزول ملايكه» در شبهاى قدر - كه الآن هم براى ولى الله اعظم حضرت صاحب عليه السلام اين معنا امتداد دارد - سر اين ها را ما بدانيم، همهى مشكلات ما آسان مىشود .
…ذوات مطهرهى معصومين از رسول خدا صلى الله عليه و آله تا حجت عصر (عجلالله فرجه) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحى و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيلاند .
من خيلى ناراحت مىشوم از اين كه مثلا امام عصر عليه السلام را مىگويند: سلطان السلاطين، خليفة الله است .
مقام مقدس ولى الله اعظم و بقية الله فى ارضه ارواحنا لمقدمه الفداء كه واسطهى فيض و عنايات حق تعالى است .
از پيغمبر گرفته تا امام عصر عليهم السلام همه از گناه مىترسيدند . گناه آنها غير اينى است كه من و شما داريم . آن ها يك عظمتى را ادراك مىكردند كه توجه به كثرت، از گناهان كبيره است پيش آنها .
توجه داشته باشيد كه در كارهاىتان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمان عليه السلام عرضه شد، خداى نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكة الله يك قدرى سرافكنده بشوند كه، اينها شيعههاى من هستند . اينها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند . رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل مىشود .
طورى باشد كه نامهها وقتى عرضه مىشود، ايشان را متاثر نكند .
خلاف ما براى امام زمان عليه السلام سرشكستگى دارد . دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعههاى او (خوب، ما شيعهى او هستيم)، شيعهى او دارد اين كار را مىكند، امام زمان عليه السلام سرشكسته مىشود . بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است .
قبل از اينكه اين نامهى اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان عليه السلام برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامهى اعمالمان .
وقتى نامههاى ما را بردند پيش امام زمان عليه السلام (در روايات است كه هر هفته مىبرند، هفتهاى دو دفعه .) وقتى كه مىبرند، اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم . ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم .
اگر يك وقت، نامهى عمل يك روحانى را بردند و به امام زمان عليه السلام دادند و آن ملايكة اللهى كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحانى شما، اين ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان عليه السلام خجالتبكشد، نعوذ بالله . او علاقه دارد به شما . شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلى منزه است، از پسرشان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مىشوند . اگر از خادمشان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مىشوند . ما همه خادم هستيم . از ما توقع هست . از شما توقع هست .
من خوف دارم كه كارى بكنيم كه امام زمان عليه السلام پيش خدا شرمنده بشود . اينها شيعهى تو هستند اين كار را مىكنند! نكند يك وقتخداى نخواسته، يك كارى از ماها صادر بشود كه وقتى نوشته برود، نوشتههاى ملايكةاللهى كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انسانى، رقيب دارد و مراقبت مىشود . ذرههايى كه بر قلبهاى شما مىگذرد، رقيب دارد . چشم ما رقيب دارد . گوش ما رقيب دارد . زبان ما رقيب دارد . قلب ما رقيب دارد . كسانى كه مراقبت مىكنند اين ها را، نكند كه خداى نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان عليه السلام يك وقت، چيزى صادر بشود كه موجب افسردگى امام زمان عليه السلام باشد . مراقبت كنيد از خودتان، پاسدارى كنيد از خودتان .
من اميدوارم كه همهى خواهرها و برادرها و همهى قشرهاى اين ملت و همهى ما، از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر عليه السلام باشيم . ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر عليه السلام است و وظيفهى آنهايى كه در مملكت ولى عصر عليه السلام زندگى مىكنند، يك وظيفهى سنگين است . نمىتوانيم ما لفظا بگوييم ما در زير پرچم ولى عصر عليه السلام هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنان چه نمىتوانيم بگوييم كه ما، جمهورى اسلامى داريم و عملا آن طور نباشيم، اسلامى نباشيم .
ما منتظران مقدم مباركش، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تا قانون عدل الهى را در اين كشور ولى عصر عليه السلام حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغلبازى بپرهيزيم و رضاى خداوند متعال را در نظر بگيريم.
اميدوارم كه ما همه جزء هيات قائميه باشيم و همه به آن وظايفى كه اسلام، قرآن، تحت لواى حضرت صاحب عليه السلام براى ما تعيين فرمودهاند، عمل كنيم و صورتها را محتواى واقعى به آن بدهيم و الفاظ را معانى حقيقى .
شايد اين وصفى كه براى حضرت صاحب عليه السلام ذكر شده است، دنبال همين آيه شريفه كه مىفرمايد:
قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم . قيام واحد كه بالاترين قيام، همان قيام آن شخص واحد است . و همهى قيامها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام لله باشد . خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: قل انما اعظكم بواحدة . به امتبگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه، قيام كنيد و قيام لله باشد . قيام لله كنيد . البته آن حضرت قيام لله مىفرمايند و آن للهى كه و آن خلوصى كه براى ايشان هست، براى ديگران نيست . لكن شيعههاى بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروى از او بكنند در اينكه قيام كنند لله، براى خدا .
اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدمات فرج آل محمد صلى الله عليه و آله را فراهم نمايند .
ان شاءالله، اسلام را به آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياى اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدمه باشد براى ظهور ولى عصر ارواحنا له الفداء . اين چيزى كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است . همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمىشود . بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست .
فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم . كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم، براى آمدن حضرت عليه السلام .
يك دستهى ديگرى بودند كه انتظار فرج را مىگفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد . به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم . ما تكليفهاى خودمان را عمل مىكنيم . براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله درست مىكنند . ديگر ما تكليفى نداريم . تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كارى به كار آن چه در دنيا مىگذرد يا در مملكتخودمان نداشته باشيم . اينها هم يك دستهاى، مردمى بودند كه صالح بودند .
يك دستهاى مىگفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيتبشود تا حضرت بيايد . ما بايد نهى از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مىخواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود .
يك دستهاى از اين بالاتر بودند . مىگفتند: بايد دامن زد به گناهها . دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت عليه السلام تشريف بياورند . اين هم يك دستهاى بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايى هم بودند . اشخاص سادهلوح هم بودند . منحرفهايى هم بودند كه براى مقاصدى، به اين امر دامن مىزدند .
يك دستهى ديگرى بودند كه مىگفتند: هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومتباطل است و برخلاف اسلام است . آنها مغرور بودند . آنهايى كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتى كه وارد شده استبر اين امر كه هر علمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است . آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتى باشد . در صورتى كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند علم مهدى، به عنوان مهدويتبلند كند . حالا ما فرض مىكنيم كه يك همچو رواياتى باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليفمان ديگر ساقط است . يعنى خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيتبكنيم تا حضرت صاحب بيايد . حضرت صاحب كه تشريف مىآورند، براى چى مىآيند؟
براى اينكه گسترش بدهند عدالت را . براى اينكه حكومت را تقويت كنند . براى اينكه فساد را از بين ببرند . ما برخلاف آيات شريفهى قرآن، دست از نهى از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براى اين كه حضرت بيايند . حضرت بيايند چه مىكنند؟
حضرت مىآيند مىخواهند همين كارها را بكنند . الآن ديگر ما هيچ تكليفى نداريم؟ ديگر بشر تكليفى ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راى اين جمعيت كه بعضىشان بازيگرند و بعضىشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسى نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براى اينكه حضرت دير مىآيند! و هركسى دعا كند به صدام، براى اينكه، اين فساد زياد مىكند . ما بايد دعاگوى آمريكا باشيم و دعاگوى شوروى باشيم و دعاگوى اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اينها، تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟
حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند . همان كارى كه ما مىكنيم و ما دعا مىكنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مىخواهند همين را برش دارند . ما اگر دستمان مىرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم . تكليف شرعى ماست . منتها ما نمىتوانيم . اينى كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر مىكنند از عدالت . نه شما دستبرداريد از اين تكليفتان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد .
«اگر خود حضرت صاحب عليه السلام مقتضى بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند» ! يكى از علما اين جورى مىگفت (خدا رحمتش كند) كه: «من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب عليه السلام براى اسلام نسوخته است . خوب ايشان هم كه مىبينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟
اين منطق اشخاصى است كه مىخواهند از زير بار در بروند . اسلام، اينها را نمىپذيرد . اسلام، اينها را به هيچ چيز نمىشمرد . اينها مىخواهند از زير بار در بروند . يك چيزى درست مىكنند . دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف مىگردند، پيدا مىكنند كه خير، «با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين» . اين، خلاف قرآن است . اينها نخواندهاند قرآن را . اگر صد تا هم چو روايتهايى بيايد، ضرب به جدار مىشود . خلاف قرآن است، خلاف سيرهى انبياستيا اينكه روايتى نيست . شما وقتى ملاحظه مىكنيد آن همه رواياتى كه اگر كسى ميل به اين بكند . كه رواياتى است كه: اگر مايل باشى كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستى . مسلمان مگر مىشود مايل باشد به اينكه يكى زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسى كه آدم مىكشد؟ عالم مىكشد؟ علما را مىكشد؟
اينهايى كه مىگويند كه هر علمى بلند بشود/و هر حكومتى/خيال كردند كه هر حكومتى باشد، اين برخلاف انتظار فرج است . اينها نمىفهمند چى دارند مىگويند . اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند . نمىدانند دارند چى چى مىگويند . حكومت نبودن; يعنى اين كه همهى مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند . برخلاف نص آيات الهى رفتار بكنند . ما اگر فرض مىكرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مىزديم، براى اين كه خلاف آيات قرآن است .
ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد . در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توى دهنش بزند و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد . ما تكليف داريم آقا! اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان عليه السلام هستيم، پس ديگر بنشينيم در خانههامان، تسبيح را دستبگيريم و بگوييم عجل على فرجه . عجل با كار شما بايد تعجيل بشود . شما بايد زمينه را فراهم كنيد براى آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد . همه با هم بشويد، انشاءالله ظهور مىكند ايشان .
از غيبت صغرى تا كنون كه هزار و چند صد سال مىگذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كارى خواستبكند؟ هرج و مرج است؟ !
قوانينى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراى آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براى مدت محدودى بود؟ آيا خدا، اجراى احكامش را محدود كرد به دويستسال؟ و پس از غيبت صغرى، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنين مطالبى يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است . هيچ كس نمىتواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن اسلامى دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفرى اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود .
اكنون كه شخص معينى از طرف خداى تبارك و تعالى براى احراز امر حكومت در دورهى غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمىخواهيم؟ اسلام فقط براى دويستسال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولى تكليف حكومتى نداريم؟
معناى نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دستبرود و ما با بىحالى، دست روى دستبگذاريم كه هر كارى مىخواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاى آنها را امضاء نكنيم، رد نمىكنيم . آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معينى را براى حكومت در دورهى غيبت تعيين نكرده است، لكن آن اصيتحكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب عليه السلام موجود بود، براى بعد از غيبت هم قرار داده است .
نگوييد بگذار تا امام زمان عليه السلام بيايد . شما نماز را هيچ وقت مىگذاريد تا وقتى كه امام زمان عليه السلام آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است . منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مىگفت: «بايد معاصى را رواج داد تا امام زمان عليه السلام بيايد . اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمىكند!» اينجا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد . حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد . البته، مؤثر خواهد بود . من تجربه كردهام كه تاثير دارد .
از همه شكنندهتر، شعار گمراهكنندهى «حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام باطل است» و هزاران «ان قلت» ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايى بود كه نمىشد با نصيحت و مبارزهى منفى و تبليغات، جلوى آنها را گرفت . تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيلهاش را آماده نمود . علما و روحانيت متعهد، سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مىشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند .
اين نويسندهى جاهل باز در كتابچهى پوسيده، حرفهايى نسنجيده به دين و دينداران نسبت مىدهد و از آن، نتيجههاى شگفتآور مىگيرد . مىگويد: (دين امروز ما مىگويد: هر دولتى كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است - كل راية ترفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله . - مىگويد: كار سلطان و همراهى با آن عديل كفر است - سالته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول فى اعمالهم و العون لهم و السعى فى حوائجهم عديل الكفر . - مىگويد: قتال به همراهى غير امام مانند خوردن گوشتخوك و خون است .) بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براى جنگ با دشمن را هم نهى كرده . اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روى هم ريخته، بىخردانه به اعتراض برخاسته . اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومتخدايى عادلانه كه هر خردمند لازم مىداند، نيست . بلكه در روايت اول، دو احتمال است . يكى آنكه راجع به خبرهاى ظهور ولى عصر عليه السلام باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علمهايى كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مىشود، باطل است . چنانچه در ضمن همين روايت، علامتهاى ظهور هم ذكر شده است . و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويى باشد از اين حكومتهايى كه در جهان تشكيل مىشود تا زمان ظهور كه هيچكدام به وظيفهى خود عمل نمىكنند و همينطور هم تاكنون بوده . شما چه حكومتى در جهان بعد از حكومت على بن ابىطالب عليه السلام سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغى و برخلاف حق نباشد؟
اكنون اگر كسى تكذيب كند از وضع يك حكومتى كه اين حكومتها جائرانه است و كسى هم تا زمان دولتحق نمىتواند آنها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسى جزيى اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مىبيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومتهاى زمان خود را حكومت ظالمانه مىدانستند و با آنها آن طورها كه مىدانيد سلوك مىكردند، در راهنمايى براى حفظ كشور اسلامى و در كمكهاى فكرى و عملى، كوتاهى نمىكردند و در جنگهاى اسلامى در زمان خليفهى جور باز شيعيان على عليه السلام پيشقدم بودند . جنگهاى مهم و فتحهاى شايانى كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين مىگويند و تاريخ نشان مىدهد كه، يا به ستشيعيان على عليه السلام يا به كمكهاى شايان تقدير آنها بوده، شما همه مىدانيد كه سلطنتبنى اميه در اسلام، بدترين و ظلمانهترين سلطنتها بوده و دشمنى و رفتارشان را با آل پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم و فرزندان على بن ابىطالب عليهم السلام همه مىدانيد . و در ميان همهى بنى هاشم، بدسلوكى و ظلمشان نسبتبه على بن الحسين زين العابدين عليه السلام بيشتر و بالاتر بود . به همين سلطنت وحشيانهى جائرانه ببينيد على بن الحسين عليه السلام چه قدر اظهار علاقه مىكند . . . .
اما روايت دوم كه مىگفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، همدوش كفر است . اين ماجراجوى بىخرد چنانچه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت مىكند وگرنه مطلب، روشنتر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم . اين روايت و امثال آن كه روايات بسيارى است، جلوگيرى از داخل شدن در تشكيلات دولت استبراى اعانتبه ظالم و كمك كارى كردن بر ستمكارىها . اين در تمام قوانين عالم ممنوع است . . . . ما مىگوييم در همان تشكيلات خانمانسوز ديكتاتورى هم اگر كسى وارد شود براى جلوگيرى از فسادها و براى اصلاح حال كشور و توده، خوب است . بلكه گاهى هم واجب مىشود . خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قبل ظالم، ببينند آنها چه مىگويند.....
اين بىخردان ماجراجو فقط براى آن كه دولت و ملت را با ديندارى و دينداران و خصوصا با ملاها بدبين كنند، در ميان كتابها مىگردند، يك حديث پيدا مىكنند . بىآن كه بگويند اين حديث در چه موضوعى وارد شده است، به چشم آنها مىكشند . غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسيارىشان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند . آنها مىدانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصى اين خاندان، در شغل دولتى داخل بودند و ائمهى دين آنها را تاييد و تمجيد مىكردند; مثل: على بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبدالله نجاشى; والى اهواز و ديگران و همينطور از بزرگان علماى ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنانچه پيش از اين، اسم آنها را برديم .
و اما روايتسوم كه مىگويد: قتال به همراهى غير امام، مانند خوردن گوشتخوك و خون است . اين جاهل بىخرد، نسنجيده و كتابهاى فقها را نديده، اين بيهوده را مىگويد . در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكى را جهاد مىگويند و آن كشورگيرى استبا شرطهايى كه براى آن شده است و ديگرى، جنگ براى استقلال كشور و دفع اجانب از آن است . جهاد كه عبارت از كشورگيرى و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامى با وجود امام يا به امر امام تشكيل مىشود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حد بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براى كشورگيرى حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همهى جهانيان بدانند كه كشورگيرى اسلام با كشورگيرى فرمانفرمايان جهان، فرقها دارد . . . .
و چون معلوم شد كه جهاد اسلامى، كشورگيرى مانند ساير كشورگيرىها نيست . البته بايد تشكيل حكومت اسلامى در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيرى ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگرىها و ستمكارىها به شمار مىرود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامى از آن دور و برى است .
و اما قسم دوم از جنگ اسلامى كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براى حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسى از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب استبه حكم اسلام، از كشور اسلامى محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند .
ما امروز دورنماى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مىبينيم و جنبشى كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيهى روشن است و وعدهى خداوند تعالى را نزديك و نزديكتر مىنمايد . گويى جهان مهيا مىشود براى طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه، و كعبهى آمال محرومان و حكومت مستضعفان .
اين كشورى كه كشور ائمهى هدى و كشور صاحب الزمان عليه السلام است، بايد كشورى باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ، قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را انشاءالله به عدل و داد بكشد و از اين جورهايى كه بر مستضعفان مىگذرد، جلوگيرى كند .
من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقى برسيم، و متصل بشود اين نهضتبه نهضتبزرگ اسلامى و آن نهضت ولى عصر عليه السلام است .
ما با خواستخدا، دست تجاوز و ستم همهى ستمگران را در كشورهاى اسلامى مىشكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدى صلى الله عليه و آله است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا، راه را براى ظهور منجى، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان - ارواحنا فداه - هموار مىكنيم .
اگر اين جمهورى اسلامى از بين برود، اسلام آنچنان منزوى خواهد شد كه تا آخر ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند كند . تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راهگشا مىدانستند . امروز از اين كه در گوشهاى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسؤولين نيست، رخ مىدهد، فرياد وا اسلاما سر مىدهند! ديروز حجتيهاىها، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحهى مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نيمهى شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابىتر از انقلابيون شدهاند .
ولى عصر - ارواحنا له الفداء - كه او تا ازل احياء مىكند دين خداى تبارك و تعالى را .
دنيا عليل است . سران همه كشورها، الا انگشتشمار، نمىتوانم بگويم اين يكى دوتا، سه تا، سران همهى اينها، مردم را مسموم كردهاند و افكار ملتهاى خودشان را مسموم كردهاند و عليل كردهاند ملتهاى خودشان را . آنقدر تحقير كردهاند از اين ملتها، آنقدر اينها را در فشار اقتصادى قرار دادهاند و آنقدر اين بيچارهها زحمت كشيدند و زحمتهاىشان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند . افكارشان از بين رفته است . يكى مىخواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را . و من اميدوارم كه انشاءالله حضرت بقية الله عليه السلام زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعى بشر، با آن دم مسيحايى خود، اصلاح كنند اينها را .
مهدى منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مىدهد و بشريت را به توحيد مىخواند .
حكومت جور بسته بشود و از بين برود . معروف در كار باشد . منكرات از بين بروند . حضرت صاحب عليه السلام - ارواحنا فداه - هم كه تشريف مىآورند، براى همين معناست .
آن كارى كه لشكر امام زمان عليه السلام بايد بكند، با آن كارى كه لشكر طاغوت مىكرد، فرق دارد . همانطورى كه خود امام زمان عليه السلام با طاغوت فرق داشت . آن، حكومت جور بود و اين، حكومت عدل . آن، حكومت طاغوت بود و اين، حكومتخدا .
به ما اين وعده را دادهاند كه، در يك وقتى كه امام زمان عليه السلام ظهور كند، اين اختلافات از بين مىرود و همه برادروار با هم هستند . ديگر زورمند و زوركشى در كار نمىماند .
و لهذا مىبينيد فساد در آن وقتبود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود . بله، در زمان حضرت صاحب عليه السلام حكومت، واحد مىشود . قدرت حكومت . . . . عدالت، يك عدالت اجتماعى در همهى عالم مىآيد، اما نه اين كه انسانها بشوند يك انسان ديگر . انسانها همانها هستند كه يك دستهشان خوبند، يك دستهشان بد . منتها آنهايى كه بد هستند، ديگر نمىتوانند كارهاى خلاف بكنند .
آنچه غايت تعليمات اسلامى است، همزيستى مسالمتآميز در سطح جهان است، كه اميد استبا تعجيل در ظهور مهدى آخرالزمان - ارواحنا فداه - حاصل شود . و رسيدن انسانها به كمال وسعادت اخروى است كه خداوند نصيب همگان فرمايد .
ب - زشتىها
در حكومت عدل بقية الله عليه السلام هم عدالت جارى مىشود، لكن حبهاى نفسانى در بسيارى از قشرها باقى است و همان حبهاى نفسانى است كه بعضى روايات هست كه حضرت مهدى عليه السلام را تكفير مىكنند .
ما نبايد توقع داشته باشيم كه، صبح كنيم در حالى كه همه چيز سر جاى خودش باشد . در زمان حضرت صاحب عليه السلام هم كه ايشان با تمام قدرت مىخواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نمىشود كه هيچ كس حتى خلاف پنهانى هم نكند . و بالاخره همانها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب عليه السلام را شهيد مىكنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضى فقهاى عصر با ايشان مخالفت مىكنند .
شما بدانيد كه اگر امام زمان عليه السلام حالا بيايد، باز اين قلمها مخالفند با او .
منبع: سایت امام مهدی علیه السلام
1-بقية الله; انسان كامل
عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدى عليه السلام باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و ائمه هدى عليهم السلام و در عصر ما حضرت مهدى عليه السلام است . قسم به عصارهى موجودات عصر، فشردهى موجودات، آنكه فشردهى همهى عوالم است . يك نسخه است، نسخهى تمام عالم . همهى عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده است و خدا به اين عصاره قسم مىخورد .
حضرت مهدى عليه السلام، ابعاد مختلفه دارد كه آنچه كه براى بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست .
پيغمبر مىخواست همهى مردم را على بن ابى طالب عليه السلام كند، ولى نمىشد و اگر بعثت، هيچ ثمرهاى نداشت الا وجود على بن ابىطالب عليه السلام و وجود امام زمان عليه السلام، اين هم توفيق بسيار بزرگى بود . اگر خداى تبارك و تعالى، پيغمبر را مبعوث مىكرد براى ساختن يك چنين انسانهاى كامل، سزاوار بود . لكن آن ها مىخواستند كه همه، آن طورى بشوند، آن توفيق حاصل نشد .
ماه شعبان، شب نيمهى شعبان دارد كه تالى ليلة القدر است . ماه رمضان، مبارك است، براى اين كه ليلة القدر دارد . و ماه شعبان، مبارك استبراى اين كه نيمهى شعبان دارد . ماه رمضان مبارك است، براى اين كه نزول وحى در او شده استيا به عبارت ديگر; معنويت رسول خدا، صلى الله عليه و آله وحى را نازل كرده است . و ماه شعبان معظم استبراى اين كه ماه ادامهى همان معنويات ماه رمضان است . اين ماه مبارك رمضان، جلوهى ليلة القدر است كه تمام حقايق و معانى در او جمع است . و ماه شعبان، ماه امامان است كه ادامهى همان است . در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به ولايت كلى الهى، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان، كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه، به تبع رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم همان معانى را ادامه مىدهد . . . . . .
همان طورى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدى عليه السلام نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است . آن، خاتم رسل است و اين، خاتم ولايت . آن، خاتم ولايت كلى بالاصالة است و اين، خاتم ولايت كلى به تبعيت است .
ماه مبارك رمضان كه ماهى مبارك است، ممكن استبراى اين باشد كه ماهى است كه ولى اعظم، يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است . به قدرت او، ملايكه نازل مىشوند . به قدرت ولى اعظم است كه قرآن نازل مىشود و ملايك نازل مىشوند . ولى اعظم، به حقيقت قرآن مىرسد در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن، متنزل مىكند به وسيلهى ملايكه - كه همه تابع او هستند - قرآن شريف را، تا به حدى كه براى مردم بگويد . قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست . قرآن، سرى استبين حق و ولى الله اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل مىشود تا مىرسد به اين جايى كه به صورت حروف و كتاب در مىآيد كه ما هم از آن استفادهى ناقص مىكنيم . و اگر سر «ليلة القدر» و سر «نزول ملايكه» در شبهاى قدر - كه الآن هم براى ولى الله اعظم حضرت صاحب عليه السلام اين معنا امتداد دارد - سر اين ها را ما بدانيم، همهى مشكلات ما آسان مىشود .
…ذوات مطهرهى معصومين از رسول خدا صلى الله عليه و آله تا حجت عصر (عجلالله فرجه) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحى و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيلاند .
من خيلى ناراحت مىشوم از اين كه مثلا امام عصر عليه السلام را مىگويند: سلطان السلاطين، خليفة الله است .
مقام مقدس ولى الله اعظم و بقية الله فى ارضه ارواحنا لمقدمه الفداء كه واسطهى فيض و عنايات حق تعالى است .
از پيغمبر گرفته تا امام عصر عليهم السلام همه از گناه مىترسيدند . گناه آنها غير اينى است كه من و شما داريم . آن ها يك عظمتى را ادراك مىكردند كه توجه به كثرت، از گناهان كبيره است پيش آنها .
2-عرضهى اعمال بر امام زمان (عج)
تمام ذرات كارهاى ما تحت نظر خداى تبارك و تعالى است و نامهى اعمال ما به حسب روايات به امام وقت عرضه مىشود . امام زمان عليه السلام مراقب ما هستند .توجه داشته باشيد كه در كارهاىتان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمان عليه السلام عرضه شد، خداى نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكة الله يك قدرى سرافكنده بشوند كه، اينها شيعههاى من هستند . اينها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند . رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل مىشود .
طورى باشد كه نامهها وقتى عرضه مىشود، ايشان را متاثر نكند .
خلاف ما براى امام زمان عليه السلام سرشكستگى دارد . دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعههاى او (خوب، ما شيعهى او هستيم)، شيعهى او دارد اين كار را مىكند، امام زمان عليه السلام سرشكسته مىشود . بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است .
قبل از اينكه اين نامهى اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان عليه السلام برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامهى اعمالمان .
وقتى نامههاى ما را بردند پيش امام زمان عليه السلام (در روايات است كه هر هفته مىبرند، هفتهاى دو دفعه .) وقتى كه مىبرند، اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم . ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم .
اگر يك وقت، نامهى عمل يك روحانى را بردند و به امام زمان عليه السلام دادند و آن ملايكة اللهى كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحانى شما، اين ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان عليه السلام خجالتبكشد، نعوذ بالله . او علاقه دارد به شما . شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلى منزه است، از پسرشان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مىشوند . اگر از خادمشان يك چيزى صادر بشود، خودشان سرافكنده مىشوند . ما همه خادم هستيم . از ما توقع هست . از شما توقع هست .
من خوف دارم كه كارى بكنيم كه امام زمان عليه السلام پيش خدا شرمنده بشود . اينها شيعهى تو هستند اين كار را مىكنند! نكند يك وقتخداى نخواسته، يك كارى از ماها صادر بشود كه وقتى نوشته برود، نوشتههاى ملايكةاللهى كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انسانى، رقيب دارد و مراقبت مىشود . ذرههايى كه بر قلبهاى شما مىگذرد، رقيب دارد . چشم ما رقيب دارد . گوش ما رقيب دارد . زبان ما رقيب دارد . قلب ما رقيب دارد . كسانى كه مراقبت مىكنند اين ها را، نكند كه خداى نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان عليه السلام يك وقت، چيزى صادر بشود كه موجب افسردگى امام زمان عليه السلام باشد . مراقبت كنيد از خودتان، پاسدارى كنيد از خودتان .
3-كسب رضايتحضرت بقية الله (عج)
من اميدوارم كه همهى خواهرها و برادرها و همهى قشرهاى اين ملت و همهى ما، از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر عليه السلام باشيم . ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر عليه السلام است و وظيفهى آنهايى كه در مملكت ولى عصر عليه السلام زندگى مىكنند، يك وظيفهى سنگين است . نمىتوانيم ما لفظا بگوييم ما در زير پرچم ولى عصر عليه السلام هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنان چه نمىتوانيم بگوييم كه ما، جمهورى اسلامى داريم و عملا آن طور نباشيم، اسلامى نباشيم .
4-انتظار يعنى مقابله با ظلم
ما منتظران مقدم مباركش، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تا قانون عدل الهى را در اين كشور ولى عصر عليه السلام حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغلبازى بپرهيزيم و رضاى خداوند متعال را در نظر بگيريم.
اميدوارم كه ما همه جزء هيات قائميه باشيم و همه به آن وظايفى كه اسلام، قرآن، تحت لواى حضرت صاحب عليه السلام براى ما تعيين فرمودهاند، عمل كنيم و صورتها را محتواى واقعى به آن بدهيم و الفاظ را معانى حقيقى .
شايد اين وصفى كه براى حضرت صاحب عليه السلام ذكر شده است، دنبال همين آيه شريفه كه مىفرمايد:
قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم . قيام واحد كه بالاترين قيام، همان قيام آن شخص واحد است . و همهى قيامها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام لله باشد . خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: قل انما اعظكم بواحدة . به امتبگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه، قيام كنيد و قيام لله باشد . قيام لله كنيد . البته آن حضرت قيام لله مىفرمايند و آن للهى كه و آن خلوصى كه براى ايشان هست، براى ديگران نيست . لكن شيعههاى بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروى از او بكنند در اينكه قيام كنند لله، براى خدا .
اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدمات فرج آل محمد صلى الله عليه و آله را فراهم نمايند .
ان شاءالله، اسلام را به آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياى اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدمه باشد براى ظهور ولى عصر ارواحنا له الفداء . اين چيزى كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است . همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمىشود . بلكه با وضعى كه بسيارى دارند، انتظار نيست .
فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم . كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم، براى آمدن حضرت عليه السلام .
5- برداشتهاى انحرافى از انتظار
يك دستهى ديگرى بودند كه انتظار فرج را مىگفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد . به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم . ما تكليفهاى خودمان را عمل مىكنيم . براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله درست مىكنند . ديگر ما تكليفى نداريم . تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كارى به كار آن چه در دنيا مىگذرد يا در مملكتخودمان نداشته باشيم . اينها هم يك دستهاى، مردمى بودند كه صالح بودند .
يك دستهاى مىگفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيتبشود تا حضرت بيايد . ما بايد نهى از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مىخواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود .
يك دستهاى از اين بالاتر بودند . مىگفتند: بايد دامن زد به گناهها . دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت عليه السلام تشريف بياورند . اين هم يك دستهاى بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايى هم بودند . اشخاص سادهلوح هم بودند . منحرفهايى هم بودند كه براى مقاصدى، به اين امر دامن مىزدند .
يك دستهى ديگرى بودند كه مىگفتند: هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومتباطل است و برخلاف اسلام است . آنها مغرور بودند . آنهايى كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتى كه وارد شده استبر اين امر كه هر علمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است . آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتى باشد . در صورتى كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند علم مهدى، به عنوان مهدويتبلند كند . حالا ما فرض مىكنيم كه يك همچو رواياتى باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليفمان ديگر ساقط است . يعنى خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيتبكنيم تا حضرت صاحب بيايد . حضرت صاحب كه تشريف مىآورند، براى چى مىآيند؟
براى اينكه گسترش بدهند عدالت را . براى اينكه حكومت را تقويت كنند . براى اينكه فساد را از بين ببرند . ما برخلاف آيات شريفهى قرآن، دست از نهى از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براى اين كه حضرت بيايند . حضرت بيايند چه مىكنند؟
حضرت مىآيند مىخواهند همين كارها را بكنند . الآن ديگر ما هيچ تكليفى نداريم؟ ديگر بشر تكليفى ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راى اين جمعيت كه بعضىشان بازيگرند و بعضىشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسى نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براى اينكه حضرت دير مىآيند! و هركسى دعا كند به صدام، براى اينكه، اين فساد زياد مىكند . ما بايد دعاگوى آمريكا باشيم و دعاگوى شوروى باشيم و دعاگوى اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اينها، تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟
حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند . همان كارى كه ما مىكنيم و ما دعا مىكنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مىخواهند همين را برش دارند . ما اگر دستمان مىرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم . تكليف شرعى ماست . منتها ما نمىتوانيم . اينى كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر مىكنند از عدالت . نه شما دستبرداريد از اين تكليفتان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد .
«اگر خود حضرت صاحب عليه السلام مقتضى بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند» ! يكى از علما اين جورى مىگفت (خدا رحمتش كند) كه: «من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب عليه السلام براى اسلام نسوخته است . خوب ايشان هم كه مىبينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟
اين منطق اشخاصى است كه مىخواهند از زير بار در بروند . اسلام، اينها را نمىپذيرد . اسلام، اينها را به هيچ چيز نمىشمرد . اينها مىخواهند از زير بار در بروند . يك چيزى درست مىكنند . دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف مىگردند، پيدا مىكنند كه خير، «با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين» . اين، خلاف قرآن است . اينها نخواندهاند قرآن را . اگر صد تا هم چو روايتهايى بيايد، ضرب به جدار مىشود . خلاف قرآن است، خلاف سيرهى انبياستيا اينكه روايتى نيست . شما وقتى ملاحظه مىكنيد آن همه رواياتى كه اگر كسى ميل به اين بكند . كه رواياتى است كه: اگر مايل باشى كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستى . مسلمان مگر مىشود مايل باشد به اينكه يكى زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسى كه آدم مىكشد؟ عالم مىكشد؟ علما را مىكشد؟
اينهايى كه مىگويند كه هر علمى بلند بشود/و هر حكومتى/خيال كردند كه هر حكومتى باشد، اين برخلاف انتظار فرج است . اينها نمىفهمند چى دارند مىگويند . اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند . نمىدانند دارند چى چى مىگويند . حكومت نبودن; يعنى اين كه همهى مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند . برخلاف نص آيات الهى رفتار بكنند . ما اگر فرض مىكرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مىزديم، براى اين كه خلاف آيات قرآن است .
ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد . در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توى دهنش بزند و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد . ما تكليف داريم آقا! اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان عليه السلام هستيم، پس ديگر بنشينيم در خانههامان، تسبيح را دستبگيريم و بگوييم عجل على فرجه . عجل با كار شما بايد تعجيل بشود . شما بايد زمينه را فراهم كنيد براى آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد . همه با هم بشويد، انشاءالله ظهور مىكند ايشان .
6- لزوم حكومت اسلامى در دوران غيبت كبرى
از غيبت صغرى تا كنون كه هزار و چند صد سال مىگذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كارى خواستبكند؟ هرج و مرج است؟ !
قوانينى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراى آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براى مدت محدودى بود؟ آيا خدا، اجراى احكامش را محدود كرد به دويستسال؟ و پس از غيبت صغرى، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنين مطالبى يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است . هيچ كس نمىتواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن اسلامى دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفرى اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود .
اكنون كه شخص معينى از طرف خداى تبارك و تعالى براى احراز امر حكومت در دورهى غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمىخواهيم؟ اسلام فقط براى دويستسال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولى تكليف حكومتى نداريم؟
معناى نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دستبرود و ما با بىحالى، دست روى دستبگذاريم كه هر كارى مىخواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاى آنها را امضاء نكنيم، رد نمىكنيم . آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معينى را براى حكومت در دورهى غيبت تعيين نكرده است، لكن آن اصيتحكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب عليه السلام موجود بود، براى بعد از غيبت هم قرار داده است .
نگوييد بگذار تا امام زمان عليه السلام بيايد . شما نماز را هيچ وقت مىگذاريد تا وقتى كه امام زمان عليه السلام آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است . منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مىگفت: «بايد معاصى را رواج داد تا امام زمان عليه السلام بيايد . اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمىكند!» اينجا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد . حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد . البته، مؤثر خواهد بود . من تجربه كردهام كه تاثير دارد .
از همه شكنندهتر، شعار گمراهكنندهى «حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام باطل است» و هزاران «ان قلت» ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايى بود كه نمىشد با نصيحت و مبارزهى منفى و تبليغات، جلوى آنها را گرفت . تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيلهاش را آماده نمود . علما و روحانيت متعهد، سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مىشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند .
اين نويسندهى جاهل باز در كتابچهى پوسيده، حرفهايى نسنجيده به دين و دينداران نسبت مىدهد و از آن، نتيجههاى شگفتآور مىگيرد . مىگويد: (دين امروز ما مىگويد: هر دولتى كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است - كل راية ترفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله . - مىگويد: كار سلطان و همراهى با آن عديل كفر است - سالته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول فى اعمالهم و العون لهم و السعى فى حوائجهم عديل الكفر . - مىگويد: قتال به همراهى غير امام مانند خوردن گوشتخوك و خون است .) بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براى جنگ با دشمن را هم نهى كرده . اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روى هم ريخته، بىخردانه به اعتراض برخاسته . اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومتخدايى عادلانه كه هر خردمند لازم مىداند، نيست . بلكه در روايت اول، دو احتمال است . يكى آنكه راجع به خبرهاى ظهور ولى عصر عليه السلام باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علمهايى كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مىشود، باطل است . چنانچه در ضمن همين روايت، علامتهاى ظهور هم ذكر شده است . و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويى باشد از اين حكومتهايى كه در جهان تشكيل مىشود تا زمان ظهور كه هيچكدام به وظيفهى خود عمل نمىكنند و همينطور هم تاكنون بوده . شما چه حكومتى در جهان بعد از حكومت على بن ابىطالب عليه السلام سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغى و برخلاف حق نباشد؟
اكنون اگر كسى تكذيب كند از وضع يك حكومتى كه اين حكومتها جائرانه است و كسى هم تا زمان دولتحق نمىتواند آنها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسى جزيى اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مىبيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومتهاى زمان خود را حكومت ظالمانه مىدانستند و با آنها آن طورها كه مىدانيد سلوك مىكردند، در راهنمايى براى حفظ كشور اسلامى و در كمكهاى فكرى و عملى، كوتاهى نمىكردند و در جنگهاى اسلامى در زمان خليفهى جور باز شيعيان على عليه السلام پيشقدم بودند . جنگهاى مهم و فتحهاى شايانى كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين مىگويند و تاريخ نشان مىدهد كه، يا به ستشيعيان على عليه السلام يا به كمكهاى شايان تقدير آنها بوده، شما همه مىدانيد كه سلطنتبنى اميه در اسلام، بدترين و ظلمانهترين سلطنتها بوده و دشمنى و رفتارشان را با آل پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم و فرزندان على بن ابىطالب عليهم السلام همه مىدانيد . و در ميان همهى بنى هاشم، بدسلوكى و ظلمشان نسبتبه على بن الحسين زين العابدين عليه السلام بيشتر و بالاتر بود . به همين سلطنت وحشيانهى جائرانه ببينيد على بن الحسين عليه السلام چه قدر اظهار علاقه مىكند . . . .
اما روايت دوم كه مىگفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، همدوش كفر است . اين ماجراجوى بىخرد چنانچه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت مىكند وگرنه مطلب، روشنتر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم . اين روايت و امثال آن كه روايات بسيارى است، جلوگيرى از داخل شدن در تشكيلات دولت استبراى اعانتبه ظالم و كمك كارى كردن بر ستمكارىها . اين در تمام قوانين عالم ممنوع است . . . . ما مىگوييم در همان تشكيلات خانمانسوز ديكتاتورى هم اگر كسى وارد شود براى جلوگيرى از فسادها و براى اصلاح حال كشور و توده، خوب است . بلكه گاهى هم واجب مىشود . خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قبل ظالم، ببينند آنها چه مىگويند.....
اين بىخردان ماجراجو فقط براى آن كه دولت و ملت را با ديندارى و دينداران و خصوصا با ملاها بدبين كنند، در ميان كتابها مىگردند، يك حديث پيدا مىكنند . بىآن كه بگويند اين حديث در چه موضوعى وارد شده است، به چشم آنها مىكشند . غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسيارىشان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند . آنها مىدانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصى اين خاندان، در شغل دولتى داخل بودند و ائمهى دين آنها را تاييد و تمجيد مىكردند; مثل: على بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبدالله نجاشى; والى اهواز و ديگران و همينطور از بزرگان علماى ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنانچه پيش از اين، اسم آنها را برديم .
و اما روايتسوم كه مىگويد: قتال به همراهى غير امام، مانند خوردن گوشتخوك و خون است . اين جاهل بىخرد، نسنجيده و كتابهاى فقها را نديده، اين بيهوده را مىگويد . در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكى را جهاد مىگويند و آن كشورگيرى استبا شرطهايى كه براى آن شده است و ديگرى، جنگ براى استقلال كشور و دفع اجانب از آن است . جهاد كه عبارت از كشورگيرى و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامى با وجود امام يا به امر امام تشكيل مىشود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حد بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براى كشورگيرى حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همهى جهانيان بدانند كه كشورگيرى اسلام با كشورگيرى فرمانفرمايان جهان، فرقها دارد . . . .
و چون معلوم شد كه جهاد اسلامى، كشورگيرى مانند ساير كشورگيرىها نيست . البته بايد تشكيل حكومت اسلامى در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيرى ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگرىها و ستمكارىها به شمار مىرود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامى از آن دور و برى است .
و اما قسم دوم از جنگ اسلامى كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براى حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسى از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب استبه حكم اسلام، از كشور اسلامى محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند .
7-انقلاب اسلامى، مقدمهى نهضت جهانى حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه)
ما امروز دورنماى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مىبينيم و جنبشى كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيهى روشن است و وعدهى خداوند تعالى را نزديك و نزديكتر مىنمايد . گويى جهان مهيا مىشود براى طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه، و كعبهى آمال محرومان و حكومت مستضعفان .
اين كشورى كه كشور ائمهى هدى و كشور صاحب الزمان عليه السلام است، بايد كشورى باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ، قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را انشاءالله به عدل و داد بكشد و از اين جورهايى كه بر مستضعفان مىگذرد، جلوگيرى كند .
من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقى برسيم، و متصل بشود اين نهضتبه نهضتبزرگ اسلامى و آن نهضت ولى عصر عليه السلام است .
ما با خواستخدا، دست تجاوز و ستم همهى ستمگران را در كشورهاى اسلامى مىشكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدى صلى الله عليه و آله است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا، راه را براى ظهور منجى، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان - ارواحنا فداه - هموار مىكنيم .
اگر اين جمهورى اسلامى از بين برود، اسلام آنچنان منزوى خواهد شد كه تا آخر ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند كند . تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راهگشا مىدانستند . امروز از اين كه در گوشهاى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسؤولين نيست، رخ مىدهد، فرياد وا اسلاما سر مىدهند! ديروز حجتيهاىها، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحهى مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نيمهى شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابىتر از انقلابيون شدهاند .
8- مهيا شدن براى ظهور
9- اصلاحات مصلح موعود
ولى عصر - ارواحنا له الفداء - كه او تا ازل احياء مىكند دين خداى تبارك و تعالى را .
دنيا عليل است . سران همه كشورها، الا انگشتشمار، نمىتوانم بگويم اين يكى دوتا، سه تا، سران همهى اينها، مردم را مسموم كردهاند و افكار ملتهاى خودشان را مسموم كردهاند و عليل كردهاند ملتهاى خودشان را . آنقدر تحقير كردهاند از اين ملتها، آنقدر اينها را در فشار اقتصادى قرار دادهاند و آنقدر اين بيچارهها زحمت كشيدند و زحمتهاىشان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند . افكارشان از بين رفته است . يكى مىخواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را . و من اميدوارم كه انشاءالله حضرت بقية الله عليه السلام زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعى بشر، با آن دم مسيحايى خود، اصلاح كنند اينها را .
مهدى منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مىدهد و بشريت را به توحيد مىخواند .
حكومت جور بسته بشود و از بين برود . معروف در كار باشد . منكرات از بين بروند . حضرت صاحب عليه السلام - ارواحنا فداه - هم كه تشريف مىآورند، براى همين معناست .
آن كارى كه لشكر امام زمان عليه السلام بايد بكند، با آن كارى كه لشكر طاغوت مىكرد، فرق دارد . همانطورى كه خود امام زمان عليه السلام با طاغوت فرق داشت . آن، حكومت جور بود و اين، حكومت عدل . آن، حكومت طاغوت بود و اين، حكومتخدا .
10-جامعهى پس از ظهور
به ما اين وعده را دادهاند كه، در يك وقتى كه امام زمان عليه السلام ظهور كند، اين اختلافات از بين مىرود و همه برادروار با هم هستند . ديگر زورمند و زوركشى در كار نمىماند .
و لهذا مىبينيد فساد در آن وقتبود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود . بله، در زمان حضرت صاحب عليه السلام حكومت، واحد مىشود . قدرت حكومت . . . . عدالت، يك عدالت اجتماعى در همهى عالم مىآيد، اما نه اين كه انسانها بشوند يك انسان ديگر . انسانها همانها هستند كه يك دستهشان خوبند، يك دستهشان بد . منتها آنهايى كه بد هستند، ديگر نمىتوانند كارهاى خلاف بكنند .
آنچه غايت تعليمات اسلامى است، همزيستى مسالمتآميز در سطح جهان است، كه اميد استبا تعجيل در ظهور مهدى آخرالزمان - ارواحنا فداه - حاصل شود . و رسيدن انسانها به كمال وسعادت اخروى است كه خداوند نصيب همگان فرمايد .
ب - زشتىها
در حكومت عدل بقية الله عليه السلام هم عدالت جارى مىشود، لكن حبهاى نفسانى در بسيارى از قشرها باقى است و همان حبهاى نفسانى است كه بعضى روايات هست كه حضرت مهدى عليه السلام را تكفير مىكنند .
ما نبايد توقع داشته باشيم كه، صبح كنيم در حالى كه همه چيز سر جاى خودش باشد . در زمان حضرت صاحب عليه السلام هم كه ايشان با تمام قدرت مىخواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نمىشود كه هيچ كس حتى خلاف پنهانى هم نكند . و بالاخره همانها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب عليه السلام را شهيد مىكنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضى فقهاى عصر با ايشان مخالفت مىكنند .
شما بدانيد كه اگر امام زمان عليه السلام حالا بيايد، باز اين قلمها مخالفند با او .
11- مفهوم واقعى عدالت
منبع: سایت امام مهدی علیه السلام