شعرِ بی دروغ
یادمان دکتر قیصر امین پور و رویش های ادبی انقلاب
آه و ناله ی دریغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
- که بی دریغ –
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم ؟! (قیصر امین پور)
اِنّ مِنَ الشعرِ لَحکمَه (1)
شعر به لحظه های ایثار و خلاقیت، ادیب فرزانه ی انقلاب و نظریه پرداز بر جسته انقلاب ادبی ما، دکتر قیصر امین پور، در هفتمین روز آبان برگریز 86 پَر پرواز به ملکوت اعلی گشود؛ «از رفتنش دهان همه باز/ ویا گفته بودند/ پرواز / پرواز».
قیصر به شعر دست یافته بود . (2) او نماینده متشخص، بلکه نماد برتر نسل ادبای پیشرو و آینده دار زبان فاخر فارسی بود که نگاهش آفاق ادب ایران زمین را در می نوردید، اما دریغا و هزاران افسوس که بیش از این مجال اتمام «حرف های ناتمام(3)» خود را نیافت و «درگذشت او آرزوهایی را خاک کرد (4) .»
گرچه «طول» عمر قیصر زیاد نیست، اما به گواهی کازنامه پر برگ و بار 48 ساله او، از «عرض» و عمقی شایسته برخوردار است او پدیده شعر معاصر بود و نوید آن را می داد که به یک استثنا تبدیل شود.
او کانِ ذوق، سلیقه و خلاقیت بود؛ با زبانی سهل و ساده، بیانی تازه، لحن و صدایی شاعرانه، صمیمیتی سیال و نهفته و در ضمیر، متانت و وقاری شایسته استادی، معصومیت و یک رنگی کودکی و، و، و ؛ « بگو قافیه سست یا نادرست/ همین بس که ما ساده صحبت کنیم...»
امین پور از ارکان شعر معاصر و محبوب ترین شاعر انقلاب و مؤدب ترین ترانه سرای روزگار ماست . شعرش مملو از خلوص، سرشار از صداقت و لبریز از یکرنگی است؛ چرا که شعر او، و حکمت آموز و بی دروغ است.
قیصر نزدیک ترین شاعر به شعرش بود و شاید راز ماندگاریش همین باشد.آن چنان که می گفت، بود و آن گونه که می نمود. او از «قاف عشق» آغاز و به «دستور زبان عشق» (5) ختم نمود؛ سوای از سوداگرانی که با قاف، به آخر خط عشق رسیده اند؛ «و قاف / حرف آخر عشق است / آنجا که نام کوچک من / آغاز می شود.»
امین پور نه تنها در شعر کلاسیک و ادب نیمایی با مضامین آیینی به ویژه عاشورا، انتظار و دفاع مقدس، که در نثر ادبی و قصه نویسی نیز سخن ها داشت؛ چه بسیار طرح ها و نقاشی هایی را از خود، بی نام و نشام و ا لبته بی مز و منّت، منتشر کرد. حتی در خوشنویسی نیز دستی داشت.(6)
نوع سلوک قیصر چنان بود که شعرهای نغز و پرمغز او تنها یکی از فضایلش به شمار می رفت. آزادگی و دینداری او مَثَل زد بود. در حوزه معنا و معنویت هم تازگی داشت؛ البته بی هیچ تظاهر و ریایی.
گاه شمار احوال و آثار قیصر
رویش های ادبی انقلاب
در آن سالیان، حوزه هنری مأمن و ملجای جوان و بی رنگ انقلاب شد. سلمان و سیدحسن . قیصر، خطی به امتداد شمال تا جنوب ترسیم کردند. هراتی از شمال و حسینی از میان و امین پور از جنوب (10) ایران، چونان رودخانه هایی خروشان به هم پیوستند و دریایی از معارف ادبی – انقلابی را پدید آوردند.
قیصر، اسلام و امام
شاعری هم وارث پیغمبری است
قیصر در شعر، «خلاصه خوبی ها» از کتاب « تنفس صبح» ارادت خود را به امام خمینی (رحمت الله علیه) این گونه ثابت می کند:
لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانیت تنفس یک صبح است
صبحی که انتــــهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترهـا
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
در چشمت از حضور کبوترهـا
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کــمان عشق اهورایــی
از پشت شیشه دل تـــــو پیــداست
فریاد تـــو تــلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریـــــاست
با ما بدون فاصلــه صحبت کن
ای آن که ارتفاع تـو دور از ماست
قیصر در دفاع مقدس
اگر سخن از ادبیات دفاع مقدس و حتی واژه ناخوش «جنگ» به میان آید، بی تردید قیصر را باید سرآمد سرایندگان آن دانست. شعرهای دوران جنگ امین پور، از نوادر ادبیات دفاع و پایداری است که همه بیان شور برخاسته از شعور و تشخیص بجای او می کنند. جمع لطافت طبع شاعری و ظرافت ادب پارسی با ستبری و سختی جنگ، تنها از عهده ی قیصر و یاران انقلابی او بر می آمد. به یاد آوریم اولین سروده- های به یادمانی او در مجموعه «تنفس صبح» که در آن، سلاح سرد سخن را به تنهایی در مقابل دشمن زبان نفهم، کارساز نمی بیند؛ «می خواستم شعری برای جنگ بگویم/ دیدم نمی شود/ دیگر قلم زبان دلم نیست/ باید زمین گذاشت قلم ها را/ دیگر سلاح سرد سخن، کارساز نیست/ باید برای جنگ/ از لوله تفنگ بخوانم/ با واژۀ فشنگ...»
امین پور بر تلّ خاک خرابه های شهر موشک خورده اش، « قشه جنگ» را چنین حکایت می کند:
خنیاگــری آتش و رقص و دوداست
برخاک خرابه ها بخوان قصه جنگ
از چشم عروسکی که خون آلود است
خوشا که دست به تصمیم دیگری بزنیم
و در این آرزو با دل خود نجوا می کرد:
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم
بیا گمگشته دیرین خود را
سراغ از لاله پر پر بگیریم
زمین گویی غم بنهفته داره
سخن ها در دهان ناگفته داره
ز هر چشمش هزاران چشمه جوشه
که در دل صد شهید خفته دار
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شعر آیینی و عاشورایی قیصر
دریای درد کیست که در چاه می رود؟
این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود
آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین
آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود
امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب، روی زمین راه می رود؟
در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود
دارد سر شکافتن، فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل شب راه می رود
او با مذهب رابطه ای فطری داشت. به عشق امام رضا (علیه السلام) در شعر «کوچه های خراسان» سرود:
موج های پریشان تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب، فصل غریبی سرآمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
قیصر، شاعر انتظار
قیصر را باید شاعر چشم به راه یا «شاعر انتظار» نامید. سروده های امام زمانی او از طرب انگیزترین نمونه -های موجود است:
محو تــوام چنان که ستاره به چشم صبــح
یا شبنـــــــم سپیــده دمـــان آفتــــاب را
بی تابـــم آن چنان که درختان برای باد
با کودکـان خفته به گهــواره تــــاب را
بایستــه ای چنان که تپیـــدن برای دل
یا آن چنان کــه بال پریــدن عقــاب را
حتـــا اگر نباشــی، می آفرینــــــمت
چونانـــکه التــــهاب بیابـــان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
... وقتی تو نیستی / نه هست های ما / چونان که بایدند/ نه بایدها/ مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را/ با بغض می خورم/ عمری است / لبخندهای لاغر خود را/ در دل ذخیره می کنم! باشد برای روز مبادا/ اما / در صفحه های تقویم/ روزی به نام روز مبادا نیست/ آن روز هر چه باشد / روزی شبیه دیروز / روزی شبیه فردا / روزی درست مثل همین روزهای ماست/ اما کسی چه می داند/ شاید/ امروز روز مبادا باشد!
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
انـدوه من انبــوه تـــر از دامن الونـد
بشکوه تــر از کــوه دماونــــــد غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنــها سر مویـی ز سوی موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قــرار من و من عیـن عبــورم
بگــذار به بالای بلند تــو ببالـم
کــز تیــره نیلوفــرم و تشنــــه نورم
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
به ماه چارده و آفتاب رخشانی .(14)
قیصر، شاعر دردهای انسان
دل مشغولی او، بازی با واژه ها، تعزیه گردانی شعر و سرگردانی خواننده نبود. آثارش همیشه از نعمت طراوت و تازگی، سرشارند و از بوی کهنگی بدور؛ چرا که روح شاعری قیصر در پاس به دغدغه های انسان امروز می شکفت. در شعر «نان و غم نان» می گوید: « وقتی جهان از ریشه آدم/ و آدم از عدم/ و سعی از ریشه های یأس می آید/ وقتی یک تفاوت ساده در حرف/ کفتار را به کفتر تبدیل می کند/ باید به بی تفاوتی واژه ها/ و واژه های بی طرف / مثل نان دل بست / نان را از طرف بخوانی / نان است...»
شعر قیصر جوششی بود، چرا که او ریشه در چشمه داشت. او در جایی نحوه غلبه شعر را بر شاعر چنین توصیف می کند: « شعر نه ناگهان بلکه آن چنان آرام در را باز می کند و آن چنان شاعر را غافلگیر می- کند که گاهی بعد از رفتنش تازه می فهمد که او با کفش روی فرش آمده بود و فقط جای پای او پیداست. اگر در شب امتحان جبر هم بیاید، شاعر بی اختیار تسلیم او می شود».(15)
او به تأسی از آموزه های دینی، «این قیمیت دُرّ لفظِ دری را به پای خوکان» (16) و تعلقات دون آنان نریخت و از خامه اش جز آوای نور نتراوید و هر از چندگاه، در پاسداشت شعر و شاعری، توصیه هایی فروتنانه به همکاران می کرد:
این پنجره این خاطره ها را نفروشید
تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید
تمام عبادات ما عادت است / به بی عدا لتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت / دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینه ها / جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست / چرا بر «یکی » حکم « کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است / بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است / چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است/ چرا بحث «معلول» و «علت»کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را / پر از نُُقل مهر و محبت کنیم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ / پر از کیمیای سعادت کنیم
بیایید تا عین عین القضات/ میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری / نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد ا لست/ بیایید تجدید بیعت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست / همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده / که از باغ گل ها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت / «بیا عاشقی را رعایت کنیم»
قیصر شعر را از سر سیری و پس از آروغ های روشن فکرانه نمی زد. او در نوشتن زندگی
می کرد (17) ، بی افاده می گفت و بجا و با احساس می سرود، توامان با رنجی طاقت فرسا و جسمی مجروح (18) ؛ «شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید/ مگر مساحت رنج مرا حساب کنید».
رنج، قیصر را به مرزهای تجرید رسانده بود؛ و چنان شد که نام دیگرش را «درد» می گفت: « دردهای من / جامه نیستند / تا ز تن درآورم/ چامه و چکامه نیستند / تا به رشته ی سخن درآورم/ نعره نیستند/ تا ز نای جان برآورم/ دردهای من نگفتنی/ دردهای من نهفتنی است/ دردهای من/ گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست/ درد مردم زمانه است / مردمی که چین پوستین شان / مردمی که رنگ روی آستین شان/ مردمی که نامهای شان/ جلد کهنه ی شناسنامه های شان/ درد می کند/ من ولی تمام استخوان بودنم/ لحظه های ساده ی سرودنم/ درد می کند/ ... دردهای پوستی کجا؟ / درد دوستی کجا؟/ این سماجت عجیب/ پافشاری شگفت دردهاست/... دست سرنوشت / خون درد را / با گلم سرشته است / پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟ ... / دفتر مرا / دست درد می زند ورق / شعر تازه ی مرا / درد گفته است / درد هم شنفته است / پس در این میانه من / از چه حرف می زنم؟/ درد، حرف نیست/ درد، نام دیگر من است/ من چگونه خویش را صدا کنم؟»
و شاعر متعهد و خلاق انقلاب، با دلی خسته از بازی های تکراری زمانه، و با انبوهی از خاطرات ترک خورده، « لحظه های کاغذی» خود را سرود و رفت:
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را روز وشب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشم هایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوا لی
پرسه های بی خیالی، صندلی های خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آروزها
خاک، خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری
پی نوشت :
1. فرموده پیامبر(صلی الله علیه وآله) است: «انّ مِنَ الشعرِ لَحکمه و اِنّ من البیان لسحراً». من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 380.
2. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به امین پور گفته بود:« همین جا بمان و تکان نخور که به شعر دست یافته ای».
3. اشاره است به این شعر قیصر: حرف های ما هنوز ناتمام/ تا نگاه می کنی/ وقت رفتن است!/ باز هم همان حکایت همیشگی/ پیش از آن که با خبر شوی/ لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود/ آی ... / ای دریغ و حسرت همیشگی ! ناگهان/ چقدر زود دیر می شود!
4. قسمتی از پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت رحلت قیصر امین پور، مشروح پیام معظم له به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با اندوه و دریغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانه انقلاب دکتر قیصر امین پور را دریافت کردم. از دست دادن او برای اینجانب و برای همه اصحاب شعر و ادب خسارت بار است. او شاعری خلاق و برجسته بود و هم چنان به سمت قله های این هنر بزرگ پیش می رفت.
درگشت او آرزوهایی را خاک کرد ولی راه فتح قله ها را امید است دوستان و یاران نزدیک و شاگردان این عزیز ادامه دهند. او و دوستانش نخستین رویش های زیبا و مبارک انقلاب در عرصه های شعر بودند و بخش مهمی از طراوت و جلوه این بوستان مرهون ظهور و رشد آن عزیر و دیگر دوستان همراه اوست . خدا پاداش خوبی های او را امروز که بیش از گذشته به آن نیازمند است با کرم و فضل به او برگرداند و او را در آغوش رحمت و مغفرت خویش بگیرد. به خاندان و بازماندگان و دوستان و شاگردان آن عزیز صمیمانه تسلیت می گویم. سید علی خامنه ای 9 آبان 1386.
5. آخرین کتاب قیصر که تاریخ 6/6/86 و با حضور آن مرحوم رونمایی شد. گرچه تسلط طبیعی قیصر در شعر کلاسیک است اما اوج شاعری او در اشعار نیمایی «دستور زبان عشق» تجلی می یابد.
6. به نقل از استاد جواد محقق در مراسم اندوه یاد قیصر در حوزه علمیه امام خمینی(رحمت الله علیه) قم، مورخ 16 آبان 1386.
7. سایت تبیان به آدرس www.tebyan.net
8. قسمتی از پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت رحلت قیصر امین پور، .
9. همان
10. تعبیر از استاد حجت الاسلام ژرفا است که در مراسم اندوه یاد قیصر در حوزه علمیه امام خمینی(رحمت الله علیه) قم، مورخ 16 آبان 1386 بیان شد.
11. میزان الحکمه، ص50.
12. ابراهیم: 24-25.
13. روزنامه کیهان 17 آبان 1386 صفحه 2.
14. روزنامه جمهوری اسلامی 9 آبان 1386 صفحه 2.
15.مصاحبه منتشر نشده، قیصر امین پور، روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 17 آبان 1386
16. اشاره به بیت ناصر خسرو قبادیانی : من هرگز به پای خوکان نریزم/ مر این قیمتی درّ لفظ دری را.
17. قیصر در جواب سئوالی درباره ویژگی های نویسنده واقعی، گفت:« به نظر من کسی که در زندگی ننویسد، بلکه در نوشتن زندگی کند»، همان.
18. بر اثر تصادف هولناکی که در سال 1378 برایش رخ داده بود، از نعمت دو کلیه و قلب سالم محروم ماند.