تاریخ شهادت میدهد که ملّت مسلمان و فرهنگ دوست ایران همواره طالب علم و حکمت بوده است، از هر موقعیتی که پیش آمده و از هر منبع و مأخذی که توانسته استفاده کرده و علم و حکمت آموخته است و اصولاً برای نفس علم و حکمت اصالت و استقلال قایل شده و عالمان و حکیمان را بدون توجه به زبان و ملّیت و دین و مذهب، بلکه صرفاً به خاطر علم و حکمتشان گرامی داشته است. به ویژه اگر عالمی همچون سقراط علاوه بر علم از فضیلت اخلاقی نیز برخوردار باشد. (1)
از اینجاست که میبینیم سقراط در کشور عزیزمان ایران اسلامی همواره مورد احترام عام وخاص قرار گرفته، فرزانگان، نویسندگان و سرایندگان با نثار عناوین پر معنا و با شکوهی از قبیل پدر فلاسفه، (2) حکیم حکما، (3) حکیم الهی، (4) سقراط زاهد، (5) سقراط حکیم، (6) سقراط متألّه، (7) سقراط بزرگ، (8) امامنا سقراط، (9) اسطوانهی حکمت (10) و... به تعظیم و تکریمش پرداختهاند.
همچنین در آثار خود اقوال و عقاید او را نقل کرده، و به تفسیر و تأویل آنها اهتمام ورزیدهاند و بسیار کوشیدهاند تا ساحت او را از هر نوع فساد عقیده و سوء رفتار منزّه و پاک نگهدارند. و حتی برخی به تطبیق افکار و اندیشههای وی با آیات و روایات دینی دست یازیدهاند.(11) و بالاخره متفکّر بزرگی همچون محمدبن زکریای رازی کوشیده است روش و منش او را اسوه و الگوی زندگی خود قرار دهد. (12)
من به تناسب بزگزاری همایش سقراط در ایران خطابهای در خصوص دین و زهد سقراط از دید حکیمان مسلمان ایرانی ایراد کردم. در سال 1381 پیشنهاد شد این سخنرانی به صورت مقاله در آید من پذیرفتم به حمدلله توفیق حاصل شد و آن خطابه با اضافاتی به صورت مقالهی ذیل در آمد. امید است مورد قبول حکمت دوستان و معارف خواهان قرار گیرد و از من همچون اثر ناچیزی در صفحات تاریخ پر افتخار فرهنگ میهن عزیزم ایران اسلامی برای همیشه پایدار و یادگار بماند. گفتنی است که در حین نگارش مقاله به نظر مناسب آمد که راجع به سرگذشت و زندگی سقراط و همچنین عقیده وی درباره خلود نفس، تناسخ و نسخ شرایع که ارتباط با دین او دارد مطالبی نوشته شود. ولی در تمام این موضوعات، طبق تعهّد و التزام از منابع ایرانی استفاده شده است.
سقراط بن سُقرونیسقوس (13) در زمان بهمن بن اسفندیار در آتن تولّد و تربیت یافت و زندگی کرد (14) و در زمان اردشیربن دارابن اردشیربن کوروش در همان شهر در زندان با زهر کشته شد. (15) از خود سه پسر (16) و یا چند دختر (17) به یادگار گذاشت. معنای سقراطیش در زبان یونانی «چنگ زدهی به عدل» (18) است.
سقراط از شاگردان بلافصل فیثاغورس و أرسالاوس و طیماناوس و فیثاغورس از شاگردان حضرت سلیمان نبی و بنابراین سقراط از شاگردان با واسطهی آن پیامبر الهی است. بدین ترتیب انوار حکمت را با واسطه از مشکات نبوت اقتباس کرده است.(19)
مقام و منزلت حکمت نزد سقراط
سقراط برای حکمت مقام والایی قایل بوده و تا آن حد به تنزیهش پرداخت که حاضر نشد حکمت خود را بر روی پوستهای حیوانات و به اصطلاح کاغذ پارهها بنگارد و در نتیجه از خود آثار مکتوبی به یادگار نگذاشت. بلکه به تعلیم شفاهی بسنده کرد آن هم فقط به کسانی که شایسته حکمت باشند، نه ناصالحان و نا اهلان. زیرا معتقد بود: حکمت پاک است و مقدمات او صحیح است، کثیف و چرکین نیست. پس سزاوار آن است که آن را در دلهای زنده پاکیزه ثبت نمایند، نه در پوستهای حیوانات و نگاه باید داشت آن را از دلهای متمرده، یعنی نفسهایی که نه تابع عقل باشند و نه تابع شرع. (20)نوع حکمت سقراط
اغلب فرزانگان ایرانی بر این باورند که سقراط از حکمت به الهیّات و اخلاقیات اکتفا کرده است ولی این نکته را روشن نساختند که او از سایر اصناف حکمت اصلاً آگاهی نداشته و یا بدانها اهتمام نکرده است. از سخن شهرزوری بر میآید که او جز حکمت الهی به رشتهها و شاخههای دیگر آن نیز واقف بوده است. البته به علوم الهی بیشتر عنایت کرده است چنانکه نوشته است و چون سخن در باب نفس محقق و مستحکم گشت و به جایی رسید که ارادهی شاگردان بود سؤال کردند از هیئت عالم و حرکات افلاک و ترکیب عنصریات همه را جواب بر وجه اصواب داد و در این وقت از علوم الهی و اسرار ربّانی بسیاری افاده فرمود.(21)دین سقراط
در منابع ایرانی اسلامی حکیمی خداشناس، یگانه پرست، معتقد به خلود نفس و حشر روحانی و جسمانی شناخته شده است که در طول حیاتش همچون پیامبری از پیامبران الهی با شرک و بت پرستی و بیدینی و بد دینی مبارزه کرده، در این راه متحمل آزارها و اذیتها شده و سرانجام جام زهر سرکشیده و خداشناسی و یگانه پرستی و دین داری گشته است. (22) بنابراین چنانکه ذیلاً هم ملاحظه خواهد شد اندیشهی سیاسی سقراط و حیث اجتماعی وی مورد توجه واقع نشده بلکه صرفاً حکیمی متألّه و متوغّل در حکمت الهی و امور دینی شناخته شده است.شهرزوری نوشته است: « و اهل زمان او هرگاه سؤال از عبادت و پرستش بتها مینمودند منع و زجر میفرمود از آن امر میکرد به عبادت خدای واحد صمد، باری نیکوکار، خالق عالم، حکیم قدّوس، نه عبادت سنگ تراشیده که سخن نمیگوید، نمیشنود، شعور به هیچ چیز ندارد » چون رئیسان و بزرگان کاهنان فهمیدند و دانستند مقصود او را از کارهای او، اینکه اراده آن دارد که بتها را برطرف گرداند و منع مردمان کند از عبادت و پرستش آنها گواهی و فتوی دادند به قتل او یازده کس از قاضیان اثینس (آتن) و شربت زهر که آن را قویفون گویند نوشانیدند او را. کمی پیش از مرگ برای شاگردان و پیروانش از علوم الهی و اسرار ربانی بسیار افاده فرمود و چون فارغ شد گفت وقت آمد که به حمام رویم و بدن را بشوییم و نماز گزاریم ».(23)
التزام به شریعت
بعضی او را علاوه بر اعتقاد به توحید و عقیدهی به خلود نفس و مکافات اخروی ملتزم به شریعت هم شناختهاند. اما از نوع شریعت معتقد وی چیزی نگفتهاند. شهرزوری نوشته است: « و گفت اقرار و اعتراف به یگانگی حق سبحانه و تعالی و آراستن خانهی دل به زیور اخلاص او و پوشیدن بدن و اعضا به لباس طبیعت و اعمال شریعت خلاصی است اهل جور و گمراهی را از سرگشتگی و بیراهی ».(24)مؤلف محبوبالقلوب نیز، از وی نقل کرده است که: « خدا را از خود خشنود گردان و در موافقت جماعت بکوش. زیرا عصمت به این حاصل آید با عمل به شریعت ».(25)
اما به نظر من شریعت مورد قبول سقراط شریعت به معنای متعارف یعنی شریعت آسمانی نیست، بلکه دستورهای اخلاقی و آداب دینی جامعه است، که عقلای قوم آنها را پذیرفته و معمول داشتهاند. زیرا اولاً شریعت آسمانی زمانی سقراط شریعت حضرت موسی علیه السلام بوده و سقراط هرگز پیرو حضرت موسی و به اصطلاح یهودی نبوده است.
شهرزوری نیز نقل کرده است که حکایت نبوت حضرت موسی صلوات الرحمن علی نبیّنا و علیه پیش سقراط مذکور شد گفت ما یونانیانیم احتیاج نیست در تهذیب اخلاق ما را به غیر خود به جهت آنکه اخلاق خود را پاکیزه و مهذب ساختهایم.(26) بیرونی هم نوشته است: یونانیان سنن و نوامیس را از حکمای خود که منسوب به تأیید الهی میدانستند اخذ میکردند. (27) جمال الدین خوارزمی نیز آنجا که به تکفیر افلاطون پرداخته نقل کرده است که او به موسی بن عمران گفت: (28) « من تو را در تمام آنچه میگویی تصدیق میکنم جز این گفتارت که علةالعلل با من سخن گفت، پس از آن سقراط نیز بدن جهت نکوهش میکند. یعنی که او را هم معتقد به شریعت حضرت موسی نمیداند ».(29) حاصل اینکه سقراط معتقد و ملتزم به شریعت آسمانی نبوده بلکه مانند برهمنان هند و یا دین باوران خردگرای غرب با ایمان به خدا منکر نبوت و شرایع آسمانی بوده و از این روی از دید پیروان شرایع آسمانی کافر و ملحد شناخته شده است.
عقیده به نسخ شرایع
قطب الدین لاهیجی از این سخن حکیمانه سقراط که گفته است: « فرزندانتان را بر آثار خودتان وادار مسازید، زیرا آنها برای زمانی غیر زمان شما آفریده شدهاند » استفاده کرده است که او برخلاف یهود واقف و قائل به صحّت نسخ و سرّ تغیر سنن و احکام به حسب تغیّر از زمان بوده است.اعتقاد به تناسخ
در اینکه سقراط به نوعی به تناسخ معتقد بوده مورد اتفاق فرزانگان ایرانی است. و اما اینکه این تناسخ انفصالی است ( یعنی انتقال نفس است از محلّی به محلّ مباین دیگر ) و یا اتصالی، ( آن هم از نوعی ملکوتی یعنی چنانکه حاج ملاهادی سبزواری تفسیر کرده محشور شدن نفس بر صور ملکات حمیده یا رذیله در معاد ) (30) محلّ اختلاف است.به نظر معین الدین میبدی معتقد سقراط نوع انفصالی است چنانکه نوشته است: « منسوب به هرمس… و سقراط… آن است که نفوس ناقصه در ابدان انسانیّه متردّدند و از بدنی به بدنی دیگر منتقل میشوند تا کامل شوند و در وقت کمال قطع تعلّق از ابدان میکنند و آن را نسخ میگویند ».(31)
امّا صدرای شیرازی میکوشد تا تناسخ مورد قبول سقراط را به تناسخ اتصالی ملکوتی تفسیر کند. او در این مقام مینویسد: « در داخل بدن هر انسانی و در درون او حیوانی است صوری (یعنی او را مادهای نیست) و او همان حیوان برزخی است که متعلّق اول نفس است در دنیا و روح بخاری متعلّق دوم اوست و این بدن که همچون قشر و پوست اوست متعلّق سوم اوست و این حیوان صوری با همهی اعضا و اشکال قوی و حواسّش موجودی است قائم بالفعل. با مرگ این بدن نمیمیرد و هم اوست که در روز قیامت با صورتی محشور میشود که مناسب با معنای اوست و هم اوست که پاداش و کیفر میبیند و حیات و مانند حیان این بدنِ مرکب عرضی نیست که از خارج وارد بر او شده باشد، بلکه حیاتش مانند حیات نفسی ذاتی است و او حیوانی است متوسط میان حیوانی عقلی و حیوان حسی و او در روز قیامت به صورت هیأت و ملکاتی محشور میگردد که نفس به دست خود آن را کسب کرده است و معنای تناسخی که از حکما همچون سقراط و... نقل شده همین است. »(32)
زهد سقراط
عموم فرزانگان ایران اسلامی سقراط را حکیمی زاهد شناسانده و از زهدش سخنها گفتهاند و حتی برخی راه افراط پیموده و او را انسانی به کلی متبتّل و منقطع و گسسته از مردم و پیوسته به خدا قلمداد کردهاند که به نظر من با منش و روش این حکیم اخلاقی و رجل اجتماعی و سیاسی سازگار نمینماید. شهرستانی وی را « کوه نشین » شناخته و نوشته است: « او مشتغل به زهد، ریاضت نفس و تهذیب اخلاق شد، از ملذّات دنیا اعراض کرد و به کوه پناه برد و در ستیغ کوه اقامت گزید ».(33)شهرزوری او را « چاه نشین » خوانده و نوشته است: « عادات پادشاهان یونان آن بود که هرگاه با دشمنان جنگ مینمودند حکما را با خود میبردند چون پادشاه را عزیمت برآمدن شد از شهر سقراط را با خود بر آورد و سقراط در این لشکر شبها به چاههای خراب به جهت دفع سرما پناه میآورد و در میآمد چون آفتاب بر میآمد و مینشست در آفتاب از این جهت مسمی گشت به سقراط الجب یعنی سقراط چاه ».(34)
عدّهای هم او را سقراط خم نشین معرفی کردهاند مثلاً قطبالدین لاهیجی نوشته است: « سقراط کثیر التّوحید بود، کم میخورد، کم مینوشید، عبادت بسیار میکرد، بیشتر اوقات به یاد مرگ بود، کم سفر بود، در ریاضت کوشا بود، لباس خشن میپوشید… از سرما به خمی شکسته پناه میبرد ».(35)
امّا محمدبن زکریای رازی، که از وی با عنوان باشکوه «امامنا» نام برده و کوشیده است تا شیوه زندگی خود را با شیوهی زندگی وی وقف دهد، زهد افراطی او را مخصوص دورهی جوانی و آغاز کارش دانسته و نوشته است. او مدت طویلی از نزدیکی پادشاهان خودداری میکرد و اگر آنها پیش وی میآمدند خوارشان میداشت. طعام لذیذ نمیخورد، لباس فاخر نمیپوشید، بنایی نمیساخت، مالی کسب نمیکرد، فزرندی به وجود نمیآورد، گوشت نمیخورد، شراب نمینوشید، و در مجلس لهو حاضر نمیشد، بلکه به خوردن علف خشک و پوشیدن جامه کهن بسنده میکرد و در بیابان به چاهی پناه میبرد. امّا این شیوهی زندگانی مخصوص دورهی جوانی و ابتدای کارش بوده، آن هم بدین جهت که دوست داشته زمان شهوات و اشتغال به لذّات را صرف آموختن حکمت کند اما بعداً از این شیوهی زندگانی دست برداشته [ ازدواج کرده ] از خود دخترانی به یادگار گذاشته، با دشمنان جنگیده و از غذاهای پاکیزه جز گوشت خورده و شراب هم اندکی نوشیده است.(36)
در پایان مناسب دیدم ابیات ذیل را از دیوان مظهر عصمت و عفّت اسلامی ایرانی و به تعبیر استاد ملک الشعرای بهار « شاعره مستوره » (37) خانم پروین اعتصامی نقل کنم.
یکی پرسید از سقراط مرکز مردن چه خواندستی *** بگفت ای بیخبر مرگ ار چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی *** که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را
چراغ روشن جان را مکن در حصن تن پنهان *** مپیچ اندر میان خرقه این یاقوت کانی را.(38)
پینوشتها
1- مجموعه مقالات سمینار سقراط فیلسوف گفتوگو، به اهتمام موسی دیباح، مرکز گفتوگوی تمدّنها، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، 381 ش.
2- شهرزوری، نز^الأرواح و روض^الأفراح، ص 117.
3- همان جا.
4- همان، ص 5.
5- همان جا.
6- شیخ بهایی، کشکول، ج 1، ص 274.
7- ناصرخسرو، جامعالحکمتین، ص 67.
8- ناصرخسرو، دیوان، قصیدهی 19، ص 41.
9- رازی، السیرة الفلسفیه، ص 99.
10- صدرالدین شیرازی، اسفار، ج 9، ص 183.
11- لاهیجی، محبوبالقلوب، ج 1، ص 89-87.
12- رازی، همان، ص 99.
13- Sophroniscus
14- شهرستنی، ملل و نحل، ج 2، ص 141؛ لاهیجی، همان، ج 1، ص 79.
15- بیرونی، تحقیق ماللهند، ص 134.
16- لاهیجی، همان جا.
17- رازی، همان جا.
18- شهرزوری، همان، ص 105.
19- ر.ک: عامری، الأمد علی الابد، ص 71؛ شهرستانی، همان جا؛ لاهیجی، همان، ج 1، ص 8؛ صدرالدین شیرازی، همان، ج 5، ص 213؛ همان، ج 9، ص 183.
20- شهرزوری، همان، ص 106.
21- همان، ص 115؛ لاهیجی، همان، ج 1، ص 81.
22- ر.ک: ابوریحان بیرونی، همان، ص 19-18؛ شهرزوری، همان، ص 111؛ صدرالدین شیرازی، همان، ج 9، ص 182.
23- شهرزوری، همان، ص 115.
24- همان، ص 118.
25- لاهیجی، همان، ج 1، ص 83.
26- شهرزوری، همان، ص 126.
27- ابوریحان بیرونی، همان، ص 80.
28- معاصر بودن افلاطون با حضرت موسی از نظر تاریخی درست نیست.
29- خوارزمی، مفیدالعلوم و مبیدالهموم، ص 62-61.
30- سبزواری، اسرارالحکم، ج 1، ص 292.
31- مبیدی، شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسّلام، ص 123.
32- صدرالدین شیرازی، همان، ج 9، ص 228.
33- شهرستانی، همان، ج 2، ص 141.
34- شهرزوری، همان، ص 107.
35- لاهیجی، ج 2، ص 79، 83.
36- رازی، همان جا.
37- اعتصامی، دیوان، ص 20.
38- همان، قصیدهی 4، ص 7.
1- بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، حیدر آباد دکن، 1377/ 1958.
2- پروین اعتصامی، دیوان، تهران، 1353.
3- خوارزمی، جمال الدین ابوبکر محمدبن عباس، مفید العلوم و مبید الهموم، مطبعه الشرقیه، بیجا، 1328.
4- رازی، محمدبن زکریا، رسائل، السیرة الفلسفیه، بیروت، 1400 ه.ق./ 1980 م.
5- سبزواری، حاج ملا هادی، اسرار الحکم، تهران، 1380، ه. ق.
6- سنایی، ابوالمجد مجدودبن آدم، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1374.
7- شهرزوری شمس الدین محمدبن محمود، نزهة الأرواح و روضة الأفراح، ترجمه مقصود علی تبریزی، تهران، 1365.
8- شهرستانی، محمد، ملل و نحل، قاهره، 1387 ه. ق. / 1968 م.
9- صدر الدین شیرازی، ملاصدرا، اسفار، ج 9، تهران، 1379 ه. ق.
10- عامری ابوالحسن، الأمد علی الأبد، بیروت، دارالکندی، طبع اول 1399/ 1979.
11- قطب الدین دیلمی لاهیجی، محمدبن شیخعلی، محبوب القلوب، ج 1، بیجا، 1317.
12- میبدی، شرح دیوان منسوب به حضرت علی علیه السلام، تهران، چاپ اول 1379.
13- ناصر خسرو، جامع الحکمتین، تهران، 1332/1953.
14- ناصر خسرو، دیوان، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1368.
منبع مقاله :
جهانگیری، محسن؛ (1390)، مجموعه مقالات عرفانی و فلسفهی اسلامی، تهران: حکمت، چاپ اول،