مورخين مسلمان جهان اسلام

در تـدويـن تاريخ اسلامى ملل گوناگون شركت كرده اند: از اندلس گرفته (مانند ابن عـبـدالبـر و ابـن بـشـكـوال و ابـن آبـار) تـا مـصـرى (مـانـنـد مـقـريـزى و جـمـال الديـن قـفطى ) و دمشقى (مانند ابن عساكر و صفدى ) و عراقى (مانند خطيب بغدادى و عبدالرحمان بن الجوزى و سبط وى شمس الدين ابوالمظفر بن الجوزى و ابن خلكان اربلى ايرانى الاصل ) و تونسى (مانند ابن خلدون ).
چهارشنبه، 9 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مورخين مسلمان جهان اسلام
مورخين مسلمان جهان اسلام
مورخين مسلمان جهان اسلام

نويسنده: سيد سعيد روحاني
در تـدويـن تاريخ اسلامى ملل گوناگون شركت كرده اند: از اندلس گرفته (مانند ابن عـبـدالبـر و ابـن بـشـكـوال و ابـن آبـار) تـا مـصـرى (مـانـنـد مـقـريـزى و جـمـال الديـن قـفطى ) و دمشقى (مانند ابن عساكر و صفدى ) و عراقى (مانند خطيب بغدادى و عبدالرحمان بن الجوزى و سبط وى شمس الدين ابوالمظفر بن الجوزى و ابن خلكان اربلى ايرانى الاصل ) و تونسى (مانند ابن خلدون ).
گـروهـى (2) از مـورخـيـن اسـلامـى نـيـز ايـرانـى انـد از قـبـيـل ابو حنيفه دينورى ... و ابن قتيبه دينورى ... و طبرى ... و بلاذرى متوفى در 279، ابوالفرج اصفهانى اموى الاصل متوفى در 356 و حمزه اصفهانى متوفى در 350.
ابـن النديم (3) در الفهرست نام گروهى از مورخين قرون اوليه اسلامى را ذكـر مـى كـنـد كه به اصطلاح ((مولى )) بوده اند موالى ظاهرا غير عرب بوده اند من اكـنـون بـه طـور قـطـع نـمـى دانم كه اين كلمه تنها بر ايرانيان اطلاق مى شد و يا بر سـايـر مـلل غـيـر عـرب و يـا عـرب نـوعـى پـيـمـان بـا يـكـى از قـبـايـل عـرب داشـتـه انـد نـيـز اطـلاق مـى شـده اسـت . بـه هـر حـال ابـن النـديـم عده اى را با قيد ((مولى )) نام مى برد و بعضى را تصريح مى كند كـه از بـلاد ايـران بـوده انـد از جـمله : ((واقدى )) مورخ معروف متوفى در 207، ابـوالقـاسـم حـمـاد بـن سـابـور ديـلمـى مـتـوفـى در 156، ابـو جـنـاد بـن و اصـل الكـوفـى ، ابـوالفـضـل محمد بن احمد بن عبدالحميد الكاتب ، علان شعوبى كلينى رازى و غير اينها.
مـورخـيـن اسـلامـى (4) خـيـلى زيـادنـد. شـايـد در كمتر رشته اى مانند رشته تاريخ تأليف شده باشد. جرجى زيدان مى گويد:
مـسـلمـانـان بـيش از هر ملت ديگر (به استثناى ملل عصر جديد) در تاريخ پيشرفت كرده و كـتـاب نوشتند، به قسمى كه در كشف الظنون نام 1300 كتاب تاريخى ذكر شده است ، و اين عدد به جز كتابهايى است كه در شرح آن تواريخ نوشته شده و يا كتابهايى كه در تـلخـيـص آن تـواريـخ تـاءليـف شـده و يـا كتبى كه در تاريخ تدوين شده بود و از دست رفته كه نان هيچ يك از آنها در كشف الظنون نيست ... مسعودى در مقدمه كتاب مروج الذهب خود نام دهها كتب تاريخى را برده كه در زمان او موجود بوده ..." انواع تاريخ نگارى اسلامى (5)
در اسـلام (انـواع تـاريـخ نـگـارى ) وجـود داشـتـه اسـت ، از سـيـره و تـاريخ شخص ‍ معين گـرفـتـه (مـانـنـد سـيـره هـاى نبوى و تواريخ مخصوص برخى پادشاهان ) تا تواريخ شهرها (مانند تاريخ قم ) و تاريخ كشورها (مانند تاريخ مصر و تاريخ دمشق ) و تاريخ عـلوم يـعـنـى تـاريـخ اهـل يـك فـن (مـانـنـد طبقات الحكاء و طبقات الاطباء و طبقات الحفاظ) و تـواريـخ عـمـومـى (مـانـنـد تاريخ يعقوبى و تاريخ طبرى ). علاوه بر همه اينها برخى جغرافى نويس بوده اند مانند المقدسى صاحب احسن التقاسيم و اصطخرى فارسى صاحب صورالاقاليم و مسالك الممالك .

اولين مورخان مسلمان

به عقيده جرجى زيدان به پيروى از سيوطى ، اولين مورخان دوره اسلام دو نفر بوده اند همزمان يكديگر: يكى محمد بن اسحاق مطلبى كه از موالى عين التمر است و شيعى است ، و ديگر عروة بن الزبير كه نسب به زبير بن العوام صحابى معروف مى برد. ولى علامه سيد حسن صدر ثابت كرده اند كه اولين تاريخ را در دوره اسلام عبيد الله بن ابى رافع كـاتـب امـيـرالمـؤ مـنـين عليه السلام نوشته است كه نسبت به قبط مى برد و مصرى است . كتابى كه او تاءليف كرده است درباره نام افرادى از صحابه است كه على عليه السلام را در دوره خلافت همراهى كرده اند.
اگـر مـحـمـد بـن اسحاق مطلبى (كه نويسنده سيره نبوى است و سيره ابن هشام همان سيره ابـن اسـحـاق است به روايت ابن هشام ) ايرانى باشد آن چنان كه از كلمه ((مولى )) بر مـى آيـد، بـايـد بـگـوييم بعد از ابن ابى رافع قبطى مصرى ، دو نفرى كه پيش قدم در تـاريـخ بـوده انـد يـك ايـرانـى و ديگرى عرب قرشى بوده است ، با اين تفاوت كه عين كتاب محمد بن اسحاق در دست است ولى كتاب آن دو نفر ديگر ظاهرا در دست نيست .

1.يعقوبى (6)

قـديـمـى تـريـن كتاب تاريخى اسلام از كتابهاى تاريخ عمومى اسلامى و از معتبرترين كتابهاى تاريخ اسلامى كه شيعه و سنى آن را معتبر مى شمارند، كتاب تاريخ يعقوبى است . مرحوم دكتر آيتى هر دو جلد اين كتاب را ترجمه كرده اند كتاب بسيار متقنى است و در اوايـل قـرن سـوم هـجـرى نـوشـتـه شـده اسـت . ظـاهـرا بـعـد از زمـان مـاءمـون و حـدود زمـان متوكل نوشته شده ، اين كتاب ... فقط كتاب تاريخى است و حديثى نيست .

2. ابن هشام (7)

سـيره ابن هشام كتابى است كه در قرن دوم نوشته شده . خود ابن هشام ظاهرا در قرن سوم اسـت ولى اصـل سـيـره از ابـن اسـحـاق اسـت كـه در اوايـل قـرن دوم مـى زيسته و ابن هشام كتاب او را تلخيص و تهذيب كرده است . از كتبى است كه مورد اعتماد اهل تسنن است .

3. ابن اثير

سـه بـرادر هستند كه هر سه برادر به نام ابن اثير خوانده مى شوند و هر سه از محققين عـلمـاى اسـلام هـسـتـنـد. لقـب يـكـى عـزالدين و ديگرى مجدالدين و سومى ضياءالدين است . ((كـامـل التـواريـخ ))((8)) و ((اسـدالغـابـة )) از عـزالديـن ، و ((جـامـع الاصـول )) كه در حديث است و هم چنين ((النهاية )) كه از كتابهاى بسيار خوب و دقيق و در توضيح لغاتى است كه در احاديث آمده از مجدالدين است .

4. طبرى (9)

طـبـرى مـورخ و مـحـدث و فـقـيـه مـعـروف اسـت . طـبـرى از عـلمـاى طـراز اول اهـل تسنن به شمار مى رود. در بسيارى از علوم زمان خود امام و پيشوا شمرده مى شود. طبرى در ابتدا از نظر روش فقهى تابع شافعى بود اما بعدها خود مكتب فقهى مستقلى را تـاءسـيـس كـرد و از هيچ يك از پيشوايان فقه اهل تسنن پيروى نكرد. مذهب فقهى طبرى تا مـدتى پيرو داشت و تدريجا از بين رفت . ابن النديم در الفهرست عده اى از فقها را نام مى برد كه پيرو مذهب فقهى طبرى بوده اند
طـبـرى اهـل آمـل مـازنـدران اسـت . در سـال 224 هـجـرى در آمل متولد شد و در سال 310 در بغداد درگذشت .

5. ابـوالفـرج اصـفـهـانـى (10)

ابـوالفـرج اصـفـهـانـى از اكـابـر مـورخـيـن دوره اسـلام اسـت . او اصـلا امـوى و از نـسـل بـنـى امـيـه اسـت ، و ايـن از مـسـلمـات مـى بـاشـد. در عـصـر آل بويه مى زيسته است ، و چون ساكن اصفهان بوده به نام ((ابوالفرج اصفهانى )) معروف شده است
ايـن مـرد شـيعه نيست ... مسلم سنى است ... او صاحب كتاب ((الاغانى ))(11) اسـت ... ابـوالفـرج كـتـابـى دارد كـه از كـتـب مـعـتـبـره تاريخ اسلام شمرده شده به نام ((مـقـاتل الطالبيين )) (كه موضوعش ‍ پيرامون ) تاريخ كشته شدنهاى بنى ابى طالب [است ].

6. جاحظ (12)

جـاحـظ يـك ملاى واقعا ملا در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم است . او يك اديب فوق العاده اديـبـى اسـت ، و تـنـها اديب نيست ، تقريبا مى شود گفت يك جامعه شناس عصر خودش و يك مورخ هم هست . جاحظ نيز يك سنى متعصب است . (13)

7. عـايـشـه بـنـت الشـاطـى (14)

يـكـى از زنـان فـاضـله مـسلمان عرب در زمان ما، به نام دكتر عايشه بنت الشاطى كتابى درباره زينب نوشته به نام ((بطلة كربلا)) يعنى بانوى قهرمان كربلا. اين كتاب چند بار به فارسى ترجمه و چاپ شده [است ]

8. حـجـت الاسـلام دكـتـرآيـتـى (15)

مـرحـوم آيتى رضوان الله عليه ... چه مرد بزرگوارى بود، چه عالم متقى اى بود كه از دسـت ما رفت . ايشان كتابى دارد به نام ((بررسى تاريخ عاشورا)) كه شايد خيلى از شما ديده باشيد. كسانى هم كه نديده اند ببينند و بخوانند.
مـجـمـوعـه سـخـنـرانـى هـائى اسـت كه ايشان در راديو كرده است . بعد از فوت ايشان اين سخنرانى ها را چاپ كردند.
در مـيـان كـتـابـهـائى كه به زبان فارسى در اين زمينه نوشته شده است ، اگر نگوييم بـهـتـريـن آنـهـاسـت ، قـطـعـا از بـهـتـريـن آنـهـا اسـت . حـالا اگـر از نـظـر تـجـزيـه و تـحـليـل نـگوييم در درجه اول يا فرد اول است ، ولى از جنبه استناد يعنى از جنبه اين كه مطالبش مستند به تواريخ معتبر است ، قطعا بى نظير است .
در آنجا اين مرد روى اين مطلب خيلى تكيه كرده است كه اصلا تاريخ كربلا را اسرا زنده كـردنـد، يـعـنـى اسـرا نگهدارى كردند و بزرگترين اشتباهى كه دستگاه اموى كرد، مسئله اسير گرفتن اهل بيت عليه السلام و سير دادن آنها به كوفه و بعد به شام بود. و اگر آنـهـا ايـن كـار را نـكـرده بـودنـد، شـايـد مـى تـوانستند تاريخ اين نهضت را محو كنند، يا لااقـل يـك مـقـدار آن را از اثـر و قـدرت بـيندازند، ولى به دست خودشان كارى كردند كه بـراى اهـل بـيـت پـيـغـمـبـر فـرصـت ايـجـاد كـردنـد و آنـهـا ايـن تـاريـخ را در دنـيـا مسجل نمودند.

پي نوشت :

1- مجموعه آثار، ج 14، ص 451.
2- همان ، ص 450
3- همان ، ص 452.
4- همان ، صص 451 ـ 450.
5- همان ، ص 451.
6- همان ، ج 4، صص 897 ـ 896 و امانت و رهبرى ، ص 130.
7- مجموعه آثار، ج 4، ص 878 و امامت و رهبرى ، ص 102.
8- عـنـوان صـحـيـح كـتـاب الكـامل فى التاريخ است كه در 13 جلد به چاپ رسيده است . (گردآورنده )
9- مجموعه آثار، ج 14، ص 407.
10- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 200 ـ 199
11- ((اغـانى )) جمع ((اغنيه )) يعنى آوازها. تاريخچه موسيقى را در دنياى اسـلام ـ و بـه تـنـاسـب تـاريـخچه موسيقى ، تاريخچه هاى خيلى زياد ديگرى را ـ در اين كتاب كه ظاهرا هجده جلد بزرگ است بيان كرده است . مى گويند ((صاحب بن عباد)) ـ كه معاصر اوست ـ هر جا مى خواست برود يك يا چند بار كتاب با خودش مى برد، وقتى كتاب ابـوالفـرج بـه دسـتـش رسـيد گفت : ((من ديگر از كتابخانه بى نيازم )). اين كتاب آن قـدر جـامـع و پر مطلب است كه با اين كه نويسنده اش ابوالفرج و موضوعش تاريخچه مـوسـيـقـى و مـوسـيـقـى دانـهـا اسـت ، افـرادى از مـحـدثـيـن شـيـعـه از قـبـيـل مـرحـوم مـجـلسـى و مـرحـوم حـاج شـيـخ عـبـاس قمى مرتب از كتاب اغانى ابوالفرج نقل مى كنند. (اين عبارت از متن كتاب به پاورقى آمده است . گردآورنده )
12- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 152 ـ 151
13- او مـبـاحـثـاتـى دارد بـا بـعـضى از شيعيان كه برخى او را به خاطر همين مـبـاحـثـاتـش نـاصـبـى دانـسـتـه انـد، كه البته من نمى توانم بگويم او ناصبى است (در مباحثاتش يك حرفهايى مطرح كرده ). زمانش با زمان امام صادق عليه السلام تقريبا يكى است . شايد اواخر عمر حضرت صادق عليه السلام را درك كرده باشد در حالى كه كودك بـوده ؛ و يـا حـضـرت صـادق عـليـه السـلام يـك نـسـل قـبل از اوست .غرض اين است كه زمانش نزديك به زمان امام صادق عليه السلام است . (اين عبارت از متن به پاورقى آمده است . گردآورنده )
14- بيست گفتار، ص 195.
15- حماسه حسينى ، ج 2 صص 202 ـ 201 .

منبع: برگرفته از كتاب تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.