
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
اینجانب چنانكه غالب خوانندگان باید مطلع باشند از چندی قبل مطالعاتی در باب كیفیت سال و ماه ایرانی یعنی ترتیب حساب زمان ایرانیان، كه در كتب قدیم به تعبیر «تاریخ» ذكر می شود و شاید بتوان آن را «گاه شمار» نامید، كرده بود. این موضوع سهل و ساده و روشن نبود و برای تحقیق چگونگی آن در ادوار قدیم مراجعه به مآخذ زیادی لازم بود. این مطالعه از بیست و شش سال قبل شروع شده و با فاصلههایی تا یكی دو سال قبل مداومت یافت. هرچه زمان گذشت غور و تعمق در موضوع زیادتر و دامنهی تحقیقات وسیعتر و مطالب و نكات جدیدی نیز بر من روشن میشد و در عقیدهی من تا حدی تغییر و تعدیلی پیدا میشد. (1) از وقتی كه مقالهای در مجلهی كاوه راجع به نوروز و اصل آن نوشتم تا موقعی كه نتایج تحقیقات و كلیهی اطلاعات مربوط به آن موضوع را كه به دست آمده بود در مجلدی به اسم «گاه شماری در ایران قدیم» به فارسی در سال 1316 هجری شمسی در طهران نشر نمودم دائماً مایهی آن اطلاعات فزونی میگرفت. (2)در اثنای اشتغال به طبع آن كتاب كه دو سه سال طول كشید، به تدریج این مطالعات وسعت میگرفت و در عقاید من تحولاتی پیش میآمد تا عاقبت آخرین خلاصهی نتیجهی اجتهاد خود را در قسمت «تكملهی» آن كتاب درج كردم.
رشتهی این مطالعات با انتشار آن كتاب منقطع نگردید و پس از چندی در سال 1938 مسیحی رساله ای به انگلیسی به اسم Old Iranian Calendars در لندن نشر نمودم (3) و در آن خلاصهی منقح و تكمیل شدهی تحقیقات خود را تا آن زمان درج نمودم، ضمناً در اوان توقف در انگلستان (از آغاز 1936 تا اواسط 1947) هشت فقره مقالات علمی مجمل یا مبسوط به زبان آلمانی و انگلیسی راجع به تدقیق در مطالب تاریخی (Chronologie) مربوط به ایران قدیم عهد ساسانی و دورهی اسلامی و گاهشماری سغدی و صابئین نشر كردم.
پس از نشر آن دو كتاب فارسی و انگلیسی باز همیشه از تكمیل اطلاعات راجع به این مسئله و تعقیب موضوع باز نایستادم و لذا جای آن بود كه اجمالی از آنچه پس از سالیان دراز بر من مكشوف گردیده باز به زبان فارسی به رشتهی تحریر درآید.
ورود سال 1327 هجری شمسی كه اولین نوروز من در ایران پس از سالهای دراز غیبت بود فرصتی مناسب برای این كار بود و در این اثنا دوست شفیق و فاضل من آقای عباس اقبال نسبت به نگارش چنین وجیزه حسن طلب ابراز نمود كه شرحی در این باب در مجلهی یادگار بنویسم و با كمال میل اجابت نمودم. اینك بیان مطلب:
قبل از شروع به شرح داستان گاه شماری ایران باید بگویم كه آنچه در ذیل بیان میشود نتایج آن مطالعات است به طور خلاصه و بدون ذكر دلائل و مآخذ، ورنه اگر تمام دلایل به تفصیل نوشته شود از حوصلهی گنجایش مجله بیرون خواهد بود.
نوروز اسم روز اول سال زردشتی و نخستین روز از فروردین ماه بوده است. ماههای ایرانی كه حالا ما در حساب سال و ماه خودمان استعمال میكنیم اگرچه از سال 1304 هجری شمسی به این طرف در ایران رایج شده قبل از آن تاریخ نیز در تقویمهای ایرانی ثبت میشد. در آن نوع تقویمهای نجومی چنانكه هركس ملاحظه نموده دو قسم حساب ایرانی مندرج است: یكی به اسم جلالی و دیگری به اسم قدیم. مثلاً در ماه اول بهار در ستون شهور جلالی نوشته میشد «فروردین ماه جلالی» و در ستون شهور قدیمه «آذرماه قدیم». این دومی همان حساب سال و ماه قدیم ایرانی است كه قبل از ملكشاه سلجوقی در ایران معمول و تنها سال شمسی رایج بوده و حساب زمان اكثریت ایرانیان در امور عرفی هم با آن بوده و بعد از ملكشاه نیز با وجود استعمال گاهشماری جلالی در امور رسمی و بعضی محافل خواص، باز در میان عامه همان سال و ماه قدیم مداومت داشت و اینك هنوز كماكان در بین زردشتیان ایران و هند عیناً و همچنین نزد اهالی بعضی ولایات ایران مثل مازندران و نائین و غیره مستعمل و جاری است. (4) این ماههای قدیم اصلاً جزو یک سال ناقصه بود که هر ماهی از آن سی روز داشت که دوازده ماه از آن 360 روز میشد و برای تکمیل آن پنج روز به عنوان «پنجهی دزدیده» یا خمسهی مسترقه در آخر یکی از ماهها الحاق میشد و سال را به 365 روز میرسانید. (5) این نوع حساب در دورهی اسلامی در ایران چنانکه گفتیم تا آخر ثلث دوم از قرن پنجم هجری با سال و ماه عربی قمری متوازیاً در بین اکثریت سکنهی مملکت جاری بوده و تا اواخر قرن چهارم هجری خمسهی مسترقه در آخر ماه هشتم سال یعنی آبان ماه الحاق میشد و پس از آن در فارس و عراق عجم در آخر اسفندارمذ ماه یعنی در آخر سال قرار داده شد. ولی در بسیاری از ولایات دیگر مانند گرگان و طبرستان و خراسان وغیره همچنان در آخر ماه هشتم ماند. پارسیان هند و زردشتیان ایران هم در الحاق خمسه به آخر سال از اهل فارس تبعیت نمودند و هنوز هم نزد آنها به همان قرار است.
سال قدیم چون سال ناقصه بوده و قریب ربع روز (در واقع پنج ساعت و 48 دقیقه و (45/51 ثانیه) نسبت به سال شمسی حقیقی (وسطی) که به اصطلاح علمی فرنگی سال تروپیک (Tropique) گویند ناقص بود. لذا اول سال و همهی ایام سنه در هر چهار سال تقریباً یک روز از موضع خود در سال شمسی حقیقی عقبتر میماند. به این معنی که اگر وقتی اول فروردین در روز اول حمل واقع بوده چهار سال بعد در 30 حوت و 8 سال بعد در 28 حوت میافتاد. با این سیر تدریجی قهقرائی اول سال (اول فروردین ماه) در سال 467 هجری با 12 حوت مطابق شده بود و در آن سال به حکم ملکشاه سلجوقی برای تثبیت ایام سال شمسی حقیقی ایجاد سال جلالی کردند. به این ترتیب که اول فروردین ماه را 18 روز جلوتر برده و در اول حمل قرار دادند. به علاوه کبیسهای شبیه به کبیسهی سال رومیان یا سال یولیانی احداث کردند که به وسیلهی آن سال جلالی که پس از آن تاریخ در دوایر رسمی دولتی و محافل با معرفت معمول شد، ثابت گردید و دیگر سال ناقصه نبود.
این کبیسه از این قرار بود که در هر چهار سال یک بار سال را به جای 365 روز 366 رروز شمردند، یعنی یک روز بر خمسهی مسترقه افزودند و برای صحت کامل و دقیق حساب ظاهراً مانند حالا هر سال منجمین موقع تحویل شمس را به حمل استخراج نموده و بر طبق آن اول فروردین ماه را معین میکردند. یعنی اگر در سال تحویل بعد از ظهر روز سیصد و شصت و ششم از سال وقوع مییافت به جای آنکه همان روز اولین روز سال جدید شمرده شود فردای آن روز یعنی روز سیصد و شصت و هفتم نوروز اول سال نو محسوب میشد و پس از آن سه سال دیگر هر کدام 365 روز بود و باز در سال چهارم که تحویل به بعد از ظهر میافتاد سالی که به آخر میرسید 366 روز شمرده میشد. به این ترتیب ایام سال همیشه در مواضع خود از فضول شمسی ثابت میماند. در نتیجهی این نوع کبیسه چنانکه گفته شد هر چهار سال یکبار سال 366 روز میشد، الا گاهی پس از هفت یا هشت دوره چهار ساله یکبار به جای سال چهارم سال پنجم 366 روزه میشد. یعنی چهار سال پی در پی 365 روز و سال پنجم سال کبیسه بود. شرح کیفیت این سال و ماه جلالی داستان مفصلی میشود که محتاج به مقالهی مستقل جداگانهای است، همین قدر باید گفته شود که مطابقت اول سال ایرانی با اولین روز فصل بهار یعنی اعتدال ربیعی از همان زمان ایجاد سال جلالی برقرار شد و قبل از آن زمان چنانکه ذکر شد آغاز سال در موقعی از سال شمسی ثابت نبوده و در فصول شمسی میگشت (6) و حتی بعد از عهد ملکشاه هم تأسیس این گاه شماری جلالی ثابت تأثیر عامی در حساب سال و ماه مردم مملکت نکرده و حساب عامه غالباً به همان ترتیب سال ناقصهی ایرانی قدیم جریان و مداومت داشت و آثار آن در قرون بعد در کتب دیده میشود. تا آنکه در قرون اخیره کم کم استعمال سال ناقصه در بین مسلمین ایران (جز مازندرانیها و اهالی بعضی نواحی دیگر) منسوخ گردید ولی نزد زردشتیان تا امروز (یا به عبارت صحیحتر تا این اواخر) کماکان جاری بوده و هست.
حساب زمان با تاریخ یزدگردی (مبدأ سنه 632 مسیحی) یا تاریخ فارسیه (پارسیک، یا تاریخ المجوس) که در کتب پهلوی از آن به تعبیر غریب فلان تاریخ «پس از بیست سال از یزدگر» (7) یاد میشود (مبدأ 652 مسیحی) با سال ناقصه بوده و هست و هم اکنون حساب پارسیان هند و زردشتیان ایران با آن سال ناقصه است که اول فرودین آنها در سال جاری (یعنی 1327 هجری شمسی) در چهارم ماه اوت فرنگی یا 13 مرداد ماه معمولی ما است و پس از چهار سال دیگر در 12 مرداد خواهد افتاد (الا نزد قسمتی از پارسیان هند که رسمی یا شاهنشاهی نامیده میشوند و اکثریت زردشتیان هند هستند که یک ماه جلوتر است و اول سال آنها حالا در 3 سپتامبر است به علتی که شرح آن در اینجا موجب اطناب میشود). (8)
دلایل عدیده و کافی وجود دارد بر اینکه این نوع سال و ماه شماری (یعنی سال ناقصه) در عهد ساسانیان نیز به همین ترتیب که ذکر شده بوده است. مثلاً در سال جلوس یزدگرد اخیر ساسانی در سنه 632 مسیحی (یا سال یازدهم هجری) اول سال ایرانی یعنی اول فروردین ماه که نوروز خوانده میشد در 16 ماه حزیران رومی (ژوئن) بوده و در سال وفات یزدگرد در سنهی 652 مسیحی در 11ژوئن رومی بوده است. علاوه بر ایرانیان اقوام مجاور نیز مانند سغدیها و خوارزمیها در مشرق و کاپادوکیها و ارمنیها و صابئین (مغتسله) در مغرب نیز همان گاهشماری ایرانی را با اختلاف اسم ماهها داشتند و همچنین سیستانیها. فقط حساب چهارم قوم اولی همیشه در ماههای اول سال پنج روز با حساب ایرانیان فرق داشته و ششم فروردین ایرانی که نوروز بزرگ ایرانیان باشد اول سال آنها یعنی روز اول ماه نخستین آنها بود و این اختلاف پنج روزه دلیلی دارد که بعد بیاید.
قرائنی موجود است بر اینکه در دورهی اشکالی نیز در ایران با وجود آن که حساب رسمی زمان غالباً با تاریخ سلوکی (مبدأ 312 قبل از مسیح) یا با تاریخ اشکانی (مبدأ 247 قبل از مسیح) و سال و ماههای مقدونی بوده است در بین مردم مملکت باز حساب زمان با سال و ماه ایرانی زردشتی بوده است (9) و چون از طرفی مورخ رومی کورتیوس (10) در قرن اول مسیحی از سال 365 روزهی ایرانیان قدیم سخن میراند و از طرف دیگر سال و ماه بومی کاپادوکی قبل از زوال استقلال آن مملکت به دست پومپی سردار رومی در سنه 63 قبل از مسیح عیناً مطابق همان سال و ماه ایرانی زردشتی بوده قریب به یقین میشود که سال و ماه زردشتی معروف با سال 365 روز آن در دورهی اشکانی نیز جاری بوده است. (11)
این گاه شماری زردشتی که در بین علمای ایرانشناسی حالا آن را غالباً به اسم سال و ماه «اوستایی جدید» میخوانند به ظن قوی از گاهشماری مصری قدیم اقتباس شده است و به عقیدهی اینجانب (به دلایلی که شرح کامل آن در اینجا میسر نیست) در حدود سنهی 441- 446 قبل از مسیح در عهد اردشیر اول هخامنشی معروف به دراز دست به طور عمومی در قلمرو ایران برقرار شد، و اگر چه ابتدای اتخاذ این گاه شماری شاید مدتی قبل از تاریخ (شاید هفتاد یا هشتاد سال قبل) در بین فرقهای یا قسمتی از ایرانیان واقع گردیده بود ظاهراً مسلم و متفق علیه شدن آن در بین عامه و بالخصوص محافل دینی زردشتی از تاریخ مذکور در فوق بوده است. (12) در آن زمان سال در اواخر زمستان شروع میشد و مثلاً در تاریخ 441 قبل از مسیح اول فروردین ماه (که مطابق ماه چهارم سال مصری است) در 20 حوت یا 16 ماه مارس رومی (به حساب قهقرائی) واقع بوده است و چون در همان موقع که سال ناقصه و سیار را در حساب جاری زمان کل مملکت مستقر نمودهاند خواستهاند مواقع شش عید بزرگ مذهبی را که در سال شمسی حقیقی همیشه محل ثابتی داشتهاند (گاهنبارها) از تغییر مصون داشته و از تأثیر گردش ایام سال ناقصه در فصول شمسی محفوظ بدارید کبیسهای احدادث نمودهاند که در اثر آن سال مذهبی معمولی در امور دینی و مخصوصاً برای تعیین اوقات ثابت گاهنبارها نزدیک سال شمسی حقیقی بماند، از این قرار که در هر صدو بیست سال یک بار سال مذهبی را در محافل مؤبدان به طور فرضی 13 ماه شمرده و در آخر سال صدو بیستم (بر فرض فوق در سال 321 قبل از مسیح مثلاً) دو ماه اسفندارمذ در یک سال مذهبی شمرده یعنی فروردین عرفی را هم اسم اسفندارمذ مذهبی داده و ماه اردیبهشت عرفی جاری را فروردین مذهبی شمردهاند و برای اینکه از این حساب فرضی که تأثیر ظاهری در حساب زمان معمولی عامه نداشته علامتی در سال عرفی باشد خمسهی مسترقه را که در آخر اسفندارمذ بوده به آخر فروردین عرفی نقل کردهاند و تا 120 سال دیگر در همانجا مانده است. (13)
به همین قرار در آخر دومین دورهی 120 ساله (یعنی مثلاً در سال 201 قبل از مسیح باید خمسهی مسترقه به آخر اردیبهشت ماه انتقال یافته باشد و هکذا تا اوایل قرن پنجم مسیحی که موقع هفتمین کبیسه بوده و به قاعده بایستی خمسهی مسترقه از آخر شهریور ماه به آخر مهرماه منتقل شود. ولی به جهانی که کاملاً معلوم نیست دو کبیسه را در یک جا اجرا نموده و خمسه را به آخر آبان ماه نقل دادهاند که بایستی در واقع 240 سال دیگر در آنجا بماند. ولی پس از 240 سال سلطنت ایران منقرض شده بود و دیگر کبیسهای اجرا نشد و خمسهی مسترقه در آخر آبان ماند تا چنانچه گفته شد در عهد دیالمه در فارس همهی کبیسههای عقب افتاده را (البته در عالم فرض) یکجا اجرا کردند و خمسه را در آخر اسفندارمذ قرار دادند.
در مبدأ کبیسه یعنی در سال 441 قبل از مسیح گاهنبار «میذیوی شم» که عید انقلاب صیفی باشد در 15 ماه تیر قرار داشت (از 20 حوت تا اول سرطان 104 روز است همچنانکه از اول فروردین تا 15 تیر ماه نیز 104روز است). در موقع اولین کبیسه طبعاً گاهنبار مزبور به 15 ماه مرداد منتقل میشد، یعنی 105 روز بعد از آخرین روز خمسهی مسترقه یا روز صد و پنجم از سال مذهبی و هکذا در دورههای بعد کبیسهها این گاهنبار از ماهی به ماهی انتقال مییافت و به همان قرار گاهنبارهای دیگر در هر صد و بیست سال یک ماه تمام جلوتر برده میشد. تا آنکه در آخرین کبیسه (که کبیسهی هفتم و هشتم یکجا اجرا شد) گاهنبار انقلاب صیفی در پانزدهم اسفندارمذ ماه قرار گرفت.
بودن اول سال اوستایی جدید در 20 حوت در مبدأ قبول شدن آن سال و ماه در بین عامهی ایرانیان و فاصلهی آن با عید انقلاب صیفی که به اسم وسط تابستان نامیده میشد (میذیوی شم) به اندازهی 105 روز و فاصلهی آن عید با عید فصلی دیگر که به قول اوستا موسم بازگشتن گلهها از صحرا به آغل وجفت شدن احشام و اغنام بوده (ایاثرم) باز به میزان 105 روز ظاهراً بنای عقیدهی تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه شده که در ویدیو داد (وندیداد) آمده است.
چنانکه گفته شد دلایل و قراین قوی وجود دارد که اتخاذ گاه شماری اوستایی جدید یا سال وماه زردشتی را در عهد هخامنشیان با سال ناقصهی 365 روزه (یعنی 12 ماه 30 روزه و خمسهی مسترقهی اضافی) قریب به یقین ثابت میکند. لکن برای کیفیت گاهشماریهای دیگر که قبل از آن در ایران یا بین اقوام مختلف ایرانی معمول بوده فقط قراین حدسی در دست داریم و بس. معذلک میتوان نه تنها به طور احتمالی بلکه با ظن قوی گفت که قبل از برقراری قطعی و اجمالی گاهشماری اوستائی جدید (که باید از مصر اقتباس شده باشد) سه نوع حساب زمان و سال و ماه دیگر نیز وجود داشته است که یکی از آنها ظاهراً گاه شماری رسمی ایران هخامنشی بوده که آثار آن در کتیبههای هخامنشیان (مخصوصاً در کتیبهی داریوش اول در بیستون) (14) باقی مانده است. این سال و ماه ظاهراً عیناً مطابق سال و ماه بابلی بوده و حتماً از بابلی یا عیلامی (که ظاهراً فرقی با بابلی نداشته) اقتباس شده است. اسامی هشت ماه از آن سال در کتیبهی بیستون آمده است ولی تا این اواخر مواقع حقیقی همهی آن ماهها در سال شمسی (در واقع قمری- شمسی بابلی) به تحقیق معلوم نشده بود. ولی پس از خوانده شدن الواح عیلامی تخت جمشید که قبل از جنگ دنیائی اخیر به آمریکا برده شد موقع هر یک از آن ماهها و مطابقت آنها با نظیر خود در سال بابلی روشن شد به قرار ذیل:
1- اوکنیش (15) = نیسان بابلی، 2- ثورواهر = (16) ایار، 3- ثایگرچیش = (17) حزیران، 4- گرمپد - (18) تموز، 7- باگیادیش = (19) تشرین اول، 9- اسریادی = (20) کانون اول، 10- ویخن = (21) اذار.
این سال و ماه که قمری - شمسی (یعنی مطابق با سال و ماه بابلی قمری کبیسهدار) بوده در دورهی هخامنشیان ظاهراً در دوایر رسمی (شبیه به استعمال بروج حمل و ثور الخ در دوائر دولتی قبل از اتخاذ سال و ماه شماری جدید در سنهی 1304 شمسی هجری) مستعمل بوده و بعید نیست که حتی بعد از انتشار و استقرار گاهشماری اوستائی جدید در میان عامهی مردم باز تا اواخر آن سلسله مبنای حساب رسمی و دولتی بوده است.
نوع دوم گاهشماری اوستایی قدیم است که در میان قوم اصلی اوستا (این اصطلاح را به ضرورت به آن قومی اطلاق میکنیم که زردشت در بین آنها به اظهار امر و تبلیغ برخاسته و گاثا را سرود) مستعمل بود. سال در آن به ششم قسمت غیر متساوی تقسیم میشد که در آخر هر قسمتی عیدی مذهبی مهم به اسم گاهنبار واقع بود. این قسمتها یا فصول سال عبارت بود از فصلی 45 روزه و دیگری 60 روزه و یکی 30 روزه و دو فصل 75 روزه و یک فصل 80 روزه. احتمال میرود که این سال با انقلاب صیفی و گاهنبار «میذیوی شم» شروع میشده و در مهد قوم اوستا که به ظن قوی در نواحی شرقی بوده معمولی بوده است و با انتشار تدریجی دین زردشتی در ایران در میان طایفهی زردشتی که به آن دین گرویدند نیز برای حساب دینی استعمال یافته است.
نوع سوم را که شاید بتوان گاه شماری مجوس یا مغان نامید محتملاً در صفحات مغربی و شمالی ایرانی یعنی در مملکتی که بعدها به ماد (مدی) معروف شده بود و در ایران مرکزی معمول بوده است و شاید اثر گاهشماری ایرانیان اصلی و حتی آریائیهای قدیم بوده و ظاهراً با اعتدال ربیعی شروع میشد و گمان میرود در بسیاری از کیفیتها شباهتی به سال ودائی قدیم هندی داشته است این سال و ماه قطعاً متعلق به قومی بوده که پرستندهی مهر و ناهید و خدایان دیگر مغهای قدیم بودهاند و ماه مقدس آنها ماه مهر و اعظم اعیادشان مهرگان (میتراکانا) بود که به ظن قوی در اعتدال خریفی بوده است حتی امکان دارد که اول سال آنها نیز ماه مهر بوده است. طول سال و تقسیمات آن و ترتیب ثابت نگاهداشتن آن در سال شمسی حقیقی (که لابد به وسیلهی نوعی از کبیسه به عمل میآمده) درست معلوم نیست و چون در مآخذ قدیمه (مثلاً در کتاب الآثار الباقیهی بیرونی) از یکسال 360 روزهی ایرانیان قدیم سخن رفته ممکن است که سال «پیشدادیان» که بیرونی آن را به این صفت ذکر میکند و به قول او در هر ششم سال یک کبیسه بوسیلهی افزودن یک ماه بر سال داشته (و لابد کبیسهی دیگری هم برای تقریب آن به سال شمسی حقیقی در کار بوده است) سال همین قوم «مجوس» بوده است. اگر چه ممکن است هم که چنین سال (360 روزه) متعلق به قوم اوستائی اصلی بوده که از گاهشماری شش فصلی آنها که شبیه به شش فصل سال هندی قدیم است و در فوق سخن رفت، یعنی همانطور که در تقسیمات ششگانهی سال متشابه بوده در عدهی ایام سال هم نظیر یکدیگر بودهاند.
به ظن قوی در عهد داریوش و اخلاف نزدیک او هم گاه شماری «مجوس» در ایران مرکزی و شمالی و غربی و نزد پرستندگان «میترا» هنوز رایج بوده و هم گاه شماری اوستائی قدیم در نزد ایرانیانی که به دین زردشتی گرویده و اهورمزدای زردشت را میپرستیدند معمول بوده است. گمان میرود یکی از این دو فرقه یعنی دارندگان سال نوروز و مهرگان یا دارندگان سال شش گاهنباری در اواخر قرن ششم یا نیمهی اول قرن پنجم قبل از مسیح ترتیب گاهشماری مصری را اقتباس نموده و یا گاه شماری خود تطبیق و مورد استعمال قرار داده است و پس ازمدتی که نزاع و مخالفت این دو طایفه یعنی پرستندگان اهورمزدا و پرستندگان میترا و خدایان دیگر غیر زرشتی عاقبت به صلح و اتفاق خاتمه یافته قوم «مجوس» اهورمزدا و امشاسپندان او را پذیرفته و به حق تقدم او نیز اعتراف نموده و تسلیم شدهاند و زردشتیان نیز که قوم «مجوس» را تا آن وقت پیرو «دیوان» میدانستند در مقام صلح میترا (و شاید تیر و آذر) را از خدایان مجوس در کیش خود پذیرفته و او را خدای درجهی دوم قرار دادند. در این موقع بوده که گاهشماری اوستایی جدید (مأخوذ از مصر) را یکی از این دو فرقه از دیگری پذیرفته و این سال و ماه متفق علیه کل ایرانیان گردیده است و در این وقت به عنوان مصالحه از طرفی اول سال را در اول فروردین ماه (یا ماهی که در مقام آن بوده ولی این اسم را هنوز نداشته و شاید اول سال قوم مجوس بوده) قرار داده و شاید آن را ماه اهورمزدا دانستهاند و از طرف دیگر ماه هفتم را به مهر دادهاند و همچنین روز اول هر ماه را به اورمزدا و روزهای بعد از آن را به امشاسپندان و اتباع اورمزدا تخصیص داده و روز شانزدهم را (یعنی اولین روز نیمه دوم ماه را) به مهر و روزهای بعد از آن را به اتباع او دادهاند.
از قرین تعلق «مهرگان» به فرقهی «مجوس» آن است که داریوش و همراهانش برای بر انداختن سلطنت غاصبانهی مغان و رئیس آنها گماتای مغ روزی را انتخاب کردند که عید میترا یا مهرگان بوده، یعنی عید بزرگ آن فرقه بود و پادشاه غاصب و دربار او مستغرق در جشن و مستی بودند. چه این واقعه یعنی حمله به گماتا و کشتن او به قول خود داریوش در کتیبهی بیستون در روز دهم (یا شب قبل از روز یازدهم) ماه باگیادیش (تشرین اول بابلی) واقع شده که در آن سال یعنی 522 قبل از مسیح آن روز (یعنی دهم ماه تشرین بابلی) درست در حوالی اعتدال خریفی بود و روز یازدهم آن ماه مطابق 30 سپتامبر رومی یعنی همان روز اول پائیز بود (تحویل آفتاب به برج میزان در افق ایران در 29 سپتامبر قریب به ظهر بوده است) و این روز یعنی دهم باگیادیش در دربار هخامنشیان حتی با وجود صلح بعدی دو فرقه عید بزرگی ماند. اگر چه دهم آن ماه همیشه در اعتدال خریفی نبوده و اغلب چند روز یا حتی چند هفته جلوتر و عقبتر میافتاد.
بنابر حدس یا فرضیهی اینجانب که نظر به قراینی متراکم آن را محتمل میشمارم پس از انتشار تدریجی دین زردشتی در ایران (شاید ابتدا در شرق و جنوب ایران) گروندگان به آن مذهب که گاهشماری قدیم اوستایی را در امور دینی استعمال میکردند در اوایل یا اواسط سلطنت داریوش اول به احتمال قوی بین سال 517 و 501 قبل از مسیح به واسطهی ارتباط زیاد بامصر و مراودهی کهنهی مصر با ایران و علمای روحانی زردشتی به مصر گاهشماری مصری را اقتباس و اتخاذ نمودند. در این موقع بزرگترین اعیاد مذهبی آنها و مبدأ سال قدیمشان که انقلاب صیفی بود در اول ماه هفتم مصری قرار گرفت. ولی به اقتضای تبعیت از سال مصری اول سال جدید خود را مطابق اول سال مصری یعنی نخستین روز ماه تحوت (توت) مصری که در آن وقت در اواخر ماه دسامبر بود قرار دادند (22) و ماه اول را به اسم خدای بزرگ آفریننده یعنی دی (دذو) نامیده و پس از مدتی (بیش ازنیم قرن یعنی در اوایل نیمهی دوم قرن پنجم قبل از مسیح مثلاً در سال 446 یا 441) صلح و اتفاق فرقهی زردشتی با پیروان میترا (مجوس) واقع شده و دو گاهشماری را ترکیب نموده و سال اوستائی جدید را برقرار نمودند، از این قرار که زردشتیان اول سال مجوس را برای آغاز سال پذیرفتند و برای این منظور ماه چهارم خود را (یعنی در واقع ماه چهارم مصری را) ماه اول سال جدید قرار دادند و با آنکه خمسهی مسترقه بر طبق سال و ماه مصری تا آن وقت در آخر آذرماه (یا ماهی که قبل از دی ماه بود) قرار داشت در آن سال یک خمسهی دیگری هم به آخر ماه اسنفدارمذ که تا آن وقت ماه سوم بود افزودند و بنابراین اول سال یعنی اول ماهی که بعدها اسم فروردین گرفت (23) در 18 یا 16 مارس رومی و 9 یا 11 روز قبل از اعتدال ربیعی (27مارس) افتاده بود مهرگان یا عید اعتدال خریفی مجوس در 16 ماه هفتم (مهرماه) واقع شده بود. در نتیجهی این مصالحه سال ناقصه (یعنی سیار) شد و اعیاد مجوس مانند نوروز و مهرگان و (شاید تیرگان هم که تا آن وقت در آغاز تابستان بوده) تابع سیر سال در فصول شمسی گردید. لکن زردشتیها اعیاد مذهبی بسیار مهم و اساسی خود را که به تعبیر مواقع نجومی آنها در سال به هیچ وجه راضی نمیتوانستهاند بشوند (یعنی گاهنبارها) در مواقع خود یعنی در انقلاب صیفی و 75 روز بعد از آن و 30 روز بعد و 80 روز بعد و 75 روز بعد و 45 روز بعد ثابت نگاهداشتند. به این طریق که اولی در آن وقت در 15 ماه تیر افتاده بود و همچنین دومی در آخر شهریور و سومی در آخر مهر و چهارمی در 20 دیماه و پنجمی در آخر خمسهی مسترقه ملحق به آخر اسفندارمذ و ششمی در 15 اردیبهشت. (24) پس به وسیلهی ایجاد کبیسهی 120 ساله در سال مذهبی معتبر در نزد مؤبدان و محافل خاص و عالی روحانی آن گاهنبارها را به طریقی که در فوق بیان آن گذشت ثابت نگاه داشتند و در نتیجه اعیاد مذهبی این فرقه در مواقع نجومی خود به خوبی ثابت مانده و اعیاد مجوس اعیاد عرفی شده تابع سال عرفی سیار گردید.
گاهشماری اوستایی جدید از موقعی که قبول عامه یافته مورد اتفاق ایرانیان شد مستمراً به طور سال ناقصه و سیار در ایران جاری بوده و اگر چه پادشاهان هخامنشی و دربار آنها سال و ماه فرس قدیم (مأخوذ از بابلی) را استعمال میکردند و سلاطین سلوکی مقدونی (اخلاف اسکندر) در ایران و همچنین سلاطین اشکانی تا چندی در دوایر رسمی و دولتی تاریخ سلوکی و سال و ماه مقدونی را معمول میداشتند، ظاهراً شکی نباشد در اینکه عامهی مردم ایران با همان سال و ماه اوستایی جدید یعنی سال ناقصهی زردشتی و با همان ماهها که ما حالا اسامی آنها را استعمال میکنیم حساب میکردند و همان سال است که در دورهی ساسانیان بنای گاهشماری رسمی و ملی بوده و در دورهی اسلامی نیز در جریان خود مداومت داشت. ولی اثری از آن دراین عصر جز در حساب پارسیان «قدیمی» مذهب هندوستان و زردشتیان ایران و صابئین عراق عرب و اهواز و پیرمردان مازندران نمانده است و شاید بر اثر انتشار طریقهی «فصلی» جدید در بین زردشتیان هند و ایران و متروک شدن سنن قدیمه در ولایات ایران در نتیجهی انتشار تمدن «طهرانی» تا چند سال دیگر نشانی از آن گاه شماری (جز در نزد صابئین) نماند.
در خاتمه اشاره به سه نکته بیفایده نیست: یکی آنکه اسم ماه تیر که شکل فارسی یا مدی تیشتریای اوستایی است دلالت بر آن دارد که شاید این ماه از ماههای مجوس بوده است.
دوم آنکه حملهی داریوش به گوماتا و مغها و بر انداختن آنها و همچنین پرستش او و خشایارشا و پسرش از اهورمزدا دلیل زردشتی بودن آنها نبوده و شاید قبول دین زردشتی از طرف سلاطین هخامنشی همانا در موقع صلح زردشتیان و مجوس در حدود سنهی 441 قبل از مسیح به عمل آمده است، والله اعلم.
سوم آنکه نسبت تأسیس سال و ماه اوستایی جدید به خود زردشت در کتب متأخر اساس معتبری ندارد. زیرا که زردشت به ظن قوی و بنابر دلایل قویه که حالا در دست است در اوایل قرن ششم قبل از میلاد مسیح میزیسته (اعلان امر در سنهی 600 و ایمان گشتاسب در سنهی 588 قبل از مسیح) و در آن وقت هنوز مابین مصر و مشرق ایران ارتباطی وجود نداشته است. (25)
پینوشتها:
1.مجلهی یادگار، جلد 4 (1327)، شمارهی هفتم، ص66-52.
2.گمان می كنم كه در استقراء و استقصاء كامل كل مآخذ قصوری نكرده و به قدر مقدور به هر نوشتهای از اوستا و كتیبههای هخامنشی و پهلوی (پارتی) و سغدی پارسیك (پهلوی اصطلاحی) و ماندائی و ارمنی و چینی و كاپادوكی (در اصل یا ترجمه) و عربی و فارسی و تركی و آلمانی و انگلیسی و فرانسوی مستقیماً همچنین ایتالیایی و روسوی و سوئدی وایغوری و بابلی و ایسلاندی یعنی زبان قدیم نروژها (به كمك اهل خبره) كه ارتباطی به این موضوع داشت مراجعه كردم.
3. انجمن آسیایی پادشاهی انگلیسی آن رساله را به طور «طبع جایزه» (Prize Publication) نشر نمود.
4.فقط در این اواخر (شاید از قریب بیست تا سی سال قبل) نهضتی در بین متجددین از پارسیان هند پیدا شد و مبدأ سال را در اول بهار قرار دادهاند و این نهضت اخیراً (شاید از پانزده سال به این طرف)به ایران نیز سرایت نموده و در بین زردشتیان ایران هم حساب سال بر طبق سال شمسی حقیقی برقرار شده است.
5.در السنهی فرنگی این خمسهی مسترقه epagomenæ نامیده میشود.
6. علیهذا عقیدهی شایع بین عامه در ایران که نوروز را از قدیم در اول بهار تصور میکنند. اساس محکمی ندارد.
7. مثلاً در دیباچهی یکی از کتب پهلوی ملاحظه میشود: «به سال 369 پس از بیست سال از یزدگرد، که معنی آن این است به سال 389 یزدگردی یعنی از جلوس یزدگرد یا369 سال از وفات یزدگرد. تاریخ یزدگردی معروف از جلوس یزدگرد آغاز میشود و تاریخ فارسیه یا تاریخالمجوس که تا چند قرن با تاریخ یزدگردی متوازیاً مستعمل بود. مبدأ آن وفات یزدگرد است و 20 سال (مدت سلطنت یزدگرد) با هم فرق دارند. در قرون اولای اسلامی هر دو تاریخ مورد استعمال بود و اگر چه در بعضی نواحی یکی از آنها و در بعضی دیگر دیگری استعمال غالب داشته و در بعضی سکههای دورهی اسلامی از یک شهر در یک عهد هر دو نوع تاریخ استعمال شده است.
8. خلاصه آنکه پارسیان در موقع خمسهی مسترقه به آخر اسفندارمذ (ظاهراً در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجری) این عمل را در حکم جبران و تدارک کبیسههای عقب افتاده و فوت شده شمرده و در واقع در عالم فرض چهار ماه اضافی بر سال مذهبی افزودهاند و لذا برای اینکه در عمل کبیسه دیگر غفلت و تأخیری نشود در نوبت بعد یا 120 سال پس از این موقع (ظاهراً در حدود سنهی 525 هجری) مجدداً کبیسهی دیگری که حقاً موقع آن بوده اجرا کرده و یک ماه به اشتباه بر سال عرفی جاری (به جای سال مذهبی) افزودهاند.
9. در نوشتهی معروف به طومار اورامان و در نوشتههای پهلوی دیوار کنشت «دورا اروپا» اسم ماههای ایرانی ذکر شده که اولی از حوالی سنهی 22- 23 قبل از مسیح و دومی از اواسط قرن سوم مسیحی (اوایل ساسانیان) است.
10. Quintus Curtius Rufus.
11. در یک کتیبه هم که اخیراً در شوش کشف شده و از اردوان چهارم اشکانی است نیز تاریخ سلوکی با ماه و روز زردشتی ثبت شده و چون نشر کامل این کشف حق خود کاشف است اینجا از ذکر تفصیل آن خودداری میشود.
12. دلایل مشروح این عقیده در رسالهی انگلیسی اینجانب در باب گاهشماریهای قدیم ایرانی بیان شده است.
13. این عمل باعث آن شده که در اولین کبیسه در واقع یکسال بدون خمسهی مسترقه یعنی 360 روزه حساب شده لذا اول فروردین ماه عرفی ایرانیان پنج روز عقبتر رفته است و چون اقوام دیگری که همین سال و ماه را استعمال میکردند در این نقل خمسه از آخر اسفندارمذ به آخر فروردین از ایرانیان تبعیت ننموده و خمسه را همچنان در آخر ماه دوازدهم باقی گذاشتند (جز سیستانیها و صابئین) لذا پنج روز اختلاف در ماههای اول سال بین حساب ایرانی و حساب آنها یعنی ارمنیها و سغدیها و خوارزمیها و غیر هم پیدا شد و روز اول ماه ارمنی یا سغدی با روز ششم فروردین ایرانی مطابق گردید و ظاهراً به همین جهت روز ششم فروردین که در واقع نوروز اصلی قدیمی بوده و مطابق نوروز سایر ملل و اقوام زردشتی هم بود نوروز بزرگ و افضل ایام سال شمرده شد. از این قرار حساب ارمنیها و دیگران صحیحتر از حساب ایرانیان بوده است.
14. و همچنین در نوشتهی پاپیروس الفانتین که در مصر پیدا شده.
15. به فتح الف وکاف.
16. به فتح راء و هاء و راء آخری.
17. به فتح گاف و سکون راء.
18. به فتح گاف و میم و دال.
19. به فتح گاف.
20. به فتح الف و سکون سین و کسر راء و فتح یاء آخری.
21. به کسر واو و فتح خاء و فتح نون.
22. اگر این کار در سنهی 501 قبل از مسیح بوده باشد در آن سال اول سال مصری مطابق 26 دسامبر و اول جدی (یا انقلاب شتوی) و گاهنبار «میذیایری» بوده است.
23. شاید اسم ماه اول «نوسرد» بوده است.
24. هر عیدی اگر چه در حقیقت عبارت از روزهای مذکور در متن بوده چهار روز سابق بلافصل بر آن روزها را نیز شامل بود و هر جشن گاهنباری پنج روزه بوده است. هر یک از گاهنارها روزهای آخر «گاه» یعنی فصلی از فصول ششگانهی سال اوستایی قدیم بود که به همان اسم نامیده میشد که به گاهنبارها داده شده مانند «میذیو زرمی)» و «میذیوی شم» و هکذا.
25. تقیزاده در بارهی نوروز خطابهای هم در انجمن ایران و امریکا ایراد کرده است و آن خطابه در جلد اول مقالات تقیزاده درج شده است. - و در این جلد نیز تکرار گردیده - (ا.ا:)
تقیزاده، سیدحسن، (1393)، مقالات تقیزاده (جلد دوازدهم) نوشتههای تاریخی و نوروز، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.