نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا أباذر، مَن ماتَ وَ فی قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن کِبرِ لَم یَجِد رَائِحَةَ الجَنَّةِ إلّا أن یَتُوبَ قَبلَ ذَلِک.
یا اَباذَر، أوَّلُ مَن یَدخُلُ النّارَ المُستَکبِرونَ فَقالَ رَجُلٌ: وَ هَل یَنجُو مِنَ الکِبرِ أحَدٌ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: نَعَم مَن لَبِسَ الصُّوفَ وَ رَکِبَ الحِمارَ وَ جَالَسَ المَساکینِ.
ای ابوذر، کسی که بمیرد در حالی که ذرّهای از تکبّر در دلش باشد بوی بهشت به مشامش نمیرسد، مگر اینکه پیش از مرگ از آن توبه کند.
ای ابوذر، بیشتر کسانی که داخل آتش میشوند متکبّران هستند. مردی پرسید: ای پیامبر خدا، آیا ممکن است کسی از کبر نجات پیدا کند؟ حضرت فرمود: آری، کسی که لباس ساده بپوشد و مرکبش تکبّرآور نباشد و همنشین با فقرا و مساکین باشد.
بحارالانوار، ج 77، ص 90
تکبّر انواعی دارد که هر کدام اثر مخصوص به خود دارند:
2. تکبّر در مقابل بندگان خدا:
مثلاً من دانستهام که فلان چیز حق است، امّا تکبّر اجازه نمیدهد که زیر بار حق بروم.
در آغاز انسان فقط خودش را میبیند بعد از خودش خوشش میآید و سپس خودش را میخواهد و رفتهرفته خودش را با دیگران مقایسه میکند و میگوید: من از همه برتر و بالاترم! بعد میگوید: حال که از همه برتر و بالاترم باید من محور باشم و همه دور من بچرخند. و این را خودمحوری میگویند. چنین صفتی سبب میشود که برای خودش در جامعه برترین و بالاترین مقام را قائل شود و دیگران را بنده و عبید خودش بخواهد. البتّه تکبّر ممکن است شاخههای دیگری هم داشته باشد.
پردهای بین انسان و عیبهایش میافکنَد که باعث میشود عیبهای خود را نبیند، بلکه آنها را حُسن و خوبی میبیند، نقاط ضعف را نقاط قوّت میبیند و بیچاره و بدبخت کسی که نتواند بر اثر غرور و خودخواهی، عیبها و محاسن خود را از هم تشخیص دهد که این بزرگترین سدّ راه تکامل انسان است.
علمایی که دربارهی سیر و سلوک چیزهایی نوشتهاند، مهمترین مرحلهای را که بر آن تأکید میکنند تکبّر است. یعنی هیچ مرحلهای را در سیر و سلوک از این بالاتر نمیدانند، زیرا انسان به مقام لقاء الله و قرب به خدا نمیرسد مگر آنکه بتواند خودش را فراموش کند و غیر از او را نبیند و نخواهد و به غیر از او نیندیشد.
ولی اگر خودش را فراموش نکند، به خود میاندیشد و به خود اندیشیدن هم شرک است. موحّد حقیقی آن است که فقط محو جمال او شود و این هم بسیار مشکل است. اهل علم به شدّت با این موضوع روبه رو هستند، زیرا مردم با آنها احوالپرسی و احترام و اکرام میکنند، برایشان صلوات میفرستند و برخی متملّقان انسان را به عرش اعلی میبرند. روح بسیار قوی و نیرومندی میخواهد که انسان خودش را گم نکند.
در ذیل حدیث آمده که کسی میپرسد ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، آیا ممکن است از کبر نجات یافت؟ حضرت فرمود: آری. سپس اموری را ذکر کرد که برای مثال است، مثل اینکه لباس ساده بپوشد، مرکبش تکبّرآور نباشد، گوسفندش را خودش بدوشد و همنشین با نیازمندان و فقرا باشد. خلاصه منظور این است که بت تکبّر شکسته شود.
گاه فنا و نیستی و ناپایدار بودن سرمایههای مادّی را مجسّم میکند (2) گاهی هشدار میدهد که همین سرمایههای شما ممکن است دشمن جانتان شود (3) و زمانی با ذکر سرنوشت مغروران تاریخ، همچون قارونها و فرعونها، به انسان بیدارباش میدهد. گاه دست انسان را گرفته و به گذشتهی زندگی او، یعنی آنگاه که نطفهی بی ارزش یا خاک بی مقداری بود میبَرد و یا آیندهی او را که همینگونه است در برابر چشمانش مجسّم میسازد، تا بداند در میان این دو ضعف و ناتوانی، غرور کار احمقانهای است. (4)
به این ترتیب از هر وسیلهای برای درهم شکستن این خوی شیطانی که در طول تاریخ سرچشمهی جنایات بزرگی شده است بهره میگیرد.
ولی مسلّماً انسانهای با ایمان و پرظرفیّت و واقع بین، هرگز با رسیدن به مقام یا ثروت گرفتار این خوی زشت نمیشوند. آنان نه تنها مغرور نمیشوند، بلکه کمترین تغییری در برنامهی زندگیشان پدیدار نمیگردد. آنان همهی این امور را زینتهای عاریتی میشمرند که با وزش یک نسیم فرو میریزند.
در روایتی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اُصُولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ: اَلحِرصُ وَ الإستِکبارُ وَ الحَسَدُ. فَأَمّا الحِرصُ فَإنَّ آدَمَ حِینَ نُهِیَ عَن الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلَی اَن اَکَلَ مِنهَا وَ أمّا الإستِکبارُ فَإبلیسُ حَیثُ اُمِرَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَأبی وَ أمّا الحَسَدُ فَابنا آدَمَ حَیثُ قَتَلَ أحَدُهُما صَاحِبَةُ؛ اصول و ریشههای کفر و عصیان سه چیز است: حرص و تکبّر و حسد. حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، تکبّر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کند، حسد سبب شد که یکی از فرزندان آدم دیگری را بکشد». (6)
در روایتی از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) میخوانیم که فرمودند: «لایَدخُلُ الجَنَّةَ مَن فِی قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن کِبرٍ؛ هر که به اندازهی ذرّهای کبر در قلبش باشد داخل بهشت نمیشود». (7)
از پندهای خداوند به موسی (علیه السلام) است که: «یا مُوسی ضَعِ الکِبرَ وَدَعِ الفَخرَ وَ اذکُر أَنَّکَ ساکِنُ القَبرِ فَلیَمنَعکَ ذَلِکَ مِنَ الشَّهَواتِ؛ تکبّر را رها کن و دست از فخرفروشی بردار و به یادآور که تو در قبر سکونت خواهی یافت. باید اینها تو را از شهوات بازدارد». (8)
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
یا اَباذَر، أوَّلُ مَن یَدخُلُ النّارَ المُستَکبِرونَ فَقالَ رَجُلٌ: وَ هَل یَنجُو مِنَ الکِبرِ أحَدٌ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: نَعَم مَن لَبِسَ الصُّوفَ وَ رَکِبَ الحِمارَ وَ جَالَسَ المَساکینِ.
ای ابوذر، کسی که بمیرد در حالی که ذرّهای از تکبّر در دلش باشد بوی بهشت به مشامش نمیرسد، مگر اینکه پیش از مرگ از آن توبه کند.
ای ابوذر، بیشتر کسانی که داخل آتش میشوند متکبّران هستند. مردی پرسید: ای پیامبر خدا، آیا ممکن است کسی از کبر نجات پیدا کند؟ حضرت فرمود: آری، کسی که لباس ساده بپوشد و مرکبش تکبّرآور نباشد و همنشین با فقرا و مساکین باشد.
بحارالانوار، ج 77، ص 90
نور هدایت
استکبار و تکبّر از سرچشمههای مهمّ بسیاری از گناهان است. در منابع اسلامی آمده، اوّل گناهی که در عالَم انجام گرفت گناه ابلیس بود و آن هم ناشی از استکبار بود که منتهی به کفر، بلکه به ستیز با خداوند شد.تکبّر انواعی دارد که هر کدام اثر مخصوص به خود دارند:
1. تکبّر در مقابل خداوند:
یعنی عدم تسلیم که منتهی به نافرمانی پروردگار میشود و این همان عدم ایمان است. قرآن میفرماید: (إنَّ الَّذِینَ یَستکبِرُونَ عَن عِبادَتِی سَیَدخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرینَ) . (1)
2. تکبّر در مقابل بندگان خدا:
3. تکبّر در مقابل دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم):
4. تکبّر در مقابل حق:
مثلاً من دانستهام که فلان چیز حق است، امّا تکبّر اجازه نمیدهد که زیر بار حق بروم.شاخههای تکبّر
تکبّر شاخههای متعدّدی دارد، از جمله: خودبینی، خودپسندی، خودخواهی، خودبرتربینی، خودمحوری.در آغاز انسان فقط خودش را میبیند بعد از خودش خوشش میآید و سپس خودش را میخواهد و رفتهرفته خودش را با دیگران مقایسه میکند و میگوید: من از همه برتر و بالاترم! بعد میگوید: حال که از همه برتر و بالاترم باید من محور باشم و همه دور من بچرخند. و این را خودمحوری میگویند. چنین صفتی سبب میشود که برای خودش در جامعه برترین و بالاترین مقام را قائل شود و دیگران را بنده و عبید خودش بخواهد. البتّه تکبّر ممکن است شاخههای دیگری هم داشته باشد.
آثار تکبّر
برای تکبّر آثار زیادی شمردهاند از جمله:پردهای بین انسان و عیبهایش میافکنَد که باعث میشود عیبهای خود را نبیند، بلکه آنها را حُسن و خوبی میبیند، نقاط ضعف را نقاط قوّت میبیند و بیچاره و بدبخت کسی که نتواند بر اثر غرور و خودخواهی، عیبها و محاسن خود را از هم تشخیص دهد که این بزرگترین سدّ راه تکامل انسان است.
علمایی که دربارهی سیر و سلوک چیزهایی نوشتهاند، مهمترین مرحلهای را که بر آن تأکید میکنند تکبّر است. یعنی هیچ مرحلهای را در سیر و سلوک از این بالاتر نمیدانند، زیرا انسان به مقام لقاء الله و قرب به خدا نمیرسد مگر آنکه بتواند خودش را فراموش کند و غیر از او را نبیند و نخواهد و به غیر از او نیندیشد.
ولی اگر خودش را فراموش نکند، به خود میاندیشد و به خود اندیشیدن هم شرک است. موحّد حقیقی آن است که فقط محو جمال او شود و این هم بسیار مشکل است. اهل علم به شدّت با این موضوع روبه رو هستند، زیرا مردم با آنها احوالپرسی و احترام و اکرام میکنند، برایشان صلوات میفرستند و برخی متملّقان انسان را به عرش اعلی میبرند. روح بسیار قوی و نیرومندی میخواهد که انسان خودش را گم نکند.
در ذیل حدیث آمده که کسی میپرسد ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، آیا ممکن است از کبر نجات یافت؟ حضرت فرمود: آری. سپس اموری را ذکر کرد که برای مثال است، مثل اینکه لباس ساده بپوشد، مرکبش تکبّرآور نباشد، گوسفندش را خودش بدوشد و همنشین با نیازمندان و فقرا باشد. خلاصه منظور این است که بت تکبّر شکسته شود.
عوامل غرورشکن
برخی مردم با دست یافتن به امکانات مادّی و رسیدن به مال و مقام مغرور میشوند و این غرور، دشمنی بزرگ برای سعادت انسانهاست. قرآن میفرماید سرانجام، انسان مغرور سر از شرک و کفر درمیآورَد؛ به همین دلیل قرآن که کتاب عالی تربیت است از راههای مختلف برای درهم شکستن این غرور استفاده میکند:گاه فنا و نیستی و ناپایدار بودن سرمایههای مادّی را مجسّم میکند (2) گاهی هشدار میدهد که همین سرمایههای شما ممکن است دشمن جانتان شود (3) و زمانی با ذکر سرنوشت مغروران تاریخ، همچون قارونها و فرعونها، به انسان بیدارباش میدهد. گاه دست انسان را گرفته و به گذشتهی زندگی او، یعنی آنگاه که نطفهی بی ارزش یا خاک بی مقداری بود میبَرد و یا آیندهی او را که همینگونه است در برابر چشمانش مجسّم میسازد، تا بداند در میان این دو ضعف و ناتوانی، غرور کار احمقانهای است. (4)
به این ترتیب از هر وسیلهای برای درهم شکستن این خوی شیطانی که در طول تاریخ سرچشمهی جنایات بزرگی شده است بهره میگیرد.
ولی مسلّماً انسانهای با ایمان و پرظرفیّت و واقع بین، هرگز با رسیدن به مقام یا ثروت گرفتار این خوی زشت نمیشوند. آنان نه تنها مغرور نمیشوند، بلکه کمترین تغییری در برنامهی زندگیشان پدیدار نمیگردد. آنان همهی این امور را زینتهای عاریتی میشمرند که با وزش یک نسیم فرو میریزند.
تکبّر در روایات اهل بیت (علیهم السلام)
در خطبهی قاصعه از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) هنگام نکوهش کبر و خودبرتربینی میخوانیم که فرمود: «فَاعتَبِرُوا بِما کانَ مِن فِعلِ اللهِ بِأبلیسَ إذ أحَبطَ عَمَلهُ الطَّویلَ وَ جَهدَهُ الجَهیدَ وَ کانَ قَد عَبَدَ اللهَ سِتةَ آلافِ سَنةٍ عَن کبرِ ساعَةٍ واحِدةٍ. فَمَن ذا بَعدَ ابلیسِ یَسلَمُ عَلَی اللهِ بِمثلِ مَعصِیتهِ و أهلِ الأرِض کلا ما کان اللهُ سُبحانهُ لِیُدخِلَ الجَنَّةَ بَشراً بأمرٍ أخَرجَ بهِ مِنها مَلَکاً. اِنَّ حُکمهُ فی أهلِ السَّماءِ وَ الأرضِ لَواحِدُ؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد آنگاه که اعمال و عبادات طولانی و تلاش و کوششهایش را که شش هزار سال بندگی خدا کرده بود به ساعتی تکبّر ورزیدن بر باد داد. با این حال چه کسی بعد از ابلیس میتواند از کیفر خدا در برابر انجام دادن همان معصیت مصون بماند. نه، هرگز ممکن نیست خداوند انسانی را به بهشت بفرستد در برابر کاری که به آن فرشتهای را از بهشت رانده است. حکم خداوند دربارهی اهل آسمان و زمین یکسان است». (5)در روایتی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اُصُولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ: اَلحِرصُ وَ الإستِکبارُ وَ الحَسَدُ. فَأَمّا الحِرصُ فَإنَّ آدَمَ حِینَ نُهِیَ عَن الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلَی اَن اَکَلَ مِنهَا وَ أمّا الإستِکبارُ فَإبلیسُ حَیثُ اُمِرَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَأبی وَ أمّا الحَسَدُ فَابنا آدَمَ حَیثُ قَتَلَ أحَدُهُما صَاحِبَةُ؛ اصول و ریشههای کفر و عصیان سه چیز است: حرص و تکبّر و حسد. حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، تکبّر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کند، حسد سبب شد که یکی از فرزندان آدم دیگری را بکشد». (6)
در روایتی از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) میخوانیم که فرمودند: «لایَدخُلُ الجَنَّةَ مَن فِی قَلبِهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن کِبرٍ؛ هر که به اندازهی ذرّهای کبر در قلبش باشد داخل بهشت نمیشود». (7)
از پندهای خداوند به موسی (علیه السلام) است که: «یا مُوسی ضَعِ الکِبرَ وَدَعِ الفَخرَ وَ اذکُر أَنَّکَ ساکِنُ القَبرِ فَلیَمنَعکَ ذَلِکَ مِنَ الشَّهَواتِ؛ تکبّر را رها کن و دست از فخرفروشی بردار و به یادآور که تو در قبر سکونت خواهی یافت. باید اینها تو را از شهوات بازدارد». (8)
پینوشتها:
1. سورهی غافر، آیهی 60.
2. سورهی کهف، آیات 45 و 46.
3. سورهی توبه، آیهی 55.
4. ر ک: آیهی 6 سورهی طارق، آیهی 8 سورهی سجده، آیهی 38 سورهی قیامت.
5. نهج البلاغه، خطبهی 192.
6. کافی، ج 2، ص 289، ح 1.
7. همان، ص 310، ح 6.
8. بحارالانوار، ج 77، ص 35.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.