نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
در میان جشنهای چهارگانهی یونانیان (جشنهای نمه، تنگه، پیته و المپی) از همه مجللتر و معروفتر جشنهای المپی بود که هر چهار سال یک بار تجدید میشد و فاصلهی هر دو جشن، یک المپیاد نام داشت.
" مردم یونان المپیاد سال 776ق. م را مبدأ قرار داده، سنوات خود را از آن رو میشمردند". (1)
«ویل دورانت» دربارهی علاقهی وافر یونانیان به این جشن مینویسد:
" در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقهی وافر داشتند. از اینرو، در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا میشد، با اصرار حضور مییافتند. علت اصلی گردآمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی بود که در این شهرهای مقدس برپا میشد. بدین سبب، اسکندر مقدونی که همهی دنیای قدیم را زیر پا گذاشت، المپی را پایتخت جهان میشمرد". (2)
دربارهی چگونگی پیدایش این مسابقات نیز در کتب تاریخی روایات و حکایتهای بسیاری آمده است. از جملهی آن حکایتها این حکایت است:
" در پلوپونز قدیم در میان دشت مقدس، معبدی به نام زئوس خدای خدایان برپا بود. روزی به مناسبت یک قربانی، گروهی از مومنین آزاده، در فاصلهی دویست متری محراب موضع گرفتند و برای روشن کردن آتش مقدس مسابقه گذاشتند. بدین معنی که هر کس زودتر مسافت 200 متر را طی میکرد. افتخار روشن کردن آتش نصیب او میشد. این صحنه متعلق به 844 ق. م و در عهد ایفیتوس بود و این دشت که نه شهر و نه ناحیهی مسکونی بود، المپ نام داشت.
در این موقع صدای معبد دلف اعلام داشت: برای اینکه یونان در جنگهای داخلی خود متارکهای به وجود آورد، باید بازیهای المپ را برپا کند. بدینترتیب هر چهار سال یک بار در طول 1200 سال این بازیها بینفع و بدون استفاده (به قهرمانان فقط یک شاخهی زیتون داده میشد) با نظم و ترتیب برگزار شد". (3)
یونانیان معتقد به خدایی واحد نبودند و در کنار پرستش انواع و اقسام ربها و خدایان بیش از هر چیز به تمنیات انسانی و جمال طبیعی اندام او میاندیشیدند و آن را مظهر زیبایی میپنداشتند. این خدایان پرداخته شده، شریک تمنیات و گاه حریف میدان او به شمار میآمدند. در ادیسه اثر هومر آمده است:
" در سراسر زندگی، آدمی را مقامی والاتر از آنچه به کوشش پاها و دست خود فراهم میآورد وجود ندارد." (4)
از همین رو همهی تلاش آنها مصروف کسب بهرهمندی مادی از حیات و زیبایی جسمی میشد و برای نیل به این منظور از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند.
ویل دورانت مینویسد:
" در این شهرها، دین حقیقی یونانیان یعنی پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی تجلی میکرد (5)".
المپ وعدهگاه ابراز تنومندی و جمال جسم آدمی بود. یونانیان هر چند که به پیروی از کاهنان در اندیشهی جلب رضایت خدایان بودند تا از آسیب و خشم او در امان مانند؛ اما «جان ناس» نویسندهی کتاب تاریخ ادیان از قول یکی از اندیشمندان مینویسد:
" هومر و هزیود، هر دو تمام اموری را که در نزد آدمیان مذموم، قبیح و شرمآور است مانند دزدی، زنا و فریب و دروغ، همه را به خدایان خود نسبت دادهاند". (6)
اما، فیلسوفان یونان که عمدتاً در قرنهای 5 و 6 پیش از میلاد میزیستند از بیانات و نظریات هومر دوری جستند و حتی افلاطون، عقاید یونانیان را از جنبهای مورد انتقاد قرار داده و در کتاب جمهوریت در آنجا که در باب تربیت جوانان، بحث کرده ابراز نگرانی بسیار میکند و بر آن است که:
تعلیم افسانهها و اساطیر هومر به جوانان، اگر با تهذیب و تصفیه همراه نشود هر آینه مفسد اخلاق ایشان خواهد بود". (7)
اگر چه حکمای یونانی و از جمله افلاطون سعی در اصلاح افکار عمومی مردم داشتند و اندیشههای هومر را از مراتب پست به درجات عالی رساندند، اما آنان نیز بشر را در وادی خرد و حیات عقلایی (بریده از وحی آسمانی) فرود آوردند.
نکتهی قابل توجه، جایگاه همان دین خرافی در میان حیات معنوی و مادی مردم یونان است.
" میتوان گفت که دین در اخلاق مردم تأثیر زیادی نداشت؛ زیرا دین یونانی از آغاز مجموعهای از مراسم جادویی بود و به اخلاق مربوط نمیشد. در دین یونانی اجرای صحیح تشریفات سنتی بیش از درستی و پاکی انسان اهمیت داشت و خدایان آسمانی و زمینی یونانیان از لحاظ عفت و شرافت و نجابت سرمشقهایی عالی به انسان ندادند". (8)
بدینترتیب، مسابقات ورزشی که در آن ورزشکاران عریان و گاه تنها با جامهی مختصری شرکت میکردند، محل پیدایش هنر یونانی نیز شد. مورخان یونانی در دورههای بعد وقایع را بر حسب نام و عصر قهرمانان المپیا طبقهبندی کردند.
" زیبایی بدنی ورزشکار، در قرن 6 ق. م. مجسمهسازی عالی یونان را به حرکت درآورد... ورزشکارانی که با بدنهای عریان در جشنها نمایان میشدند، مجسمهسازان را برانگیختند که مستغرق بدنها و حرکات بدنی قهرمانان باشند و آنان را به دو صورت متنوع مجسم کنند". (9)
شایان ذکر است که در دوره جدید (رنسانس) احیای فرهنگ کلاسیک، دیگربار، پیکر عریان انسانی و برهنگی اندام او، دستمایهی نقاشان و پیکرتراشان عصر «امانیسم» و رنسانس شد.
در تاریخ یونان میخوانیم که:
" کوپسلوس» در قرن هفتم مسابقهی زیبایی برای زنان ترتیب داد و بنا به گفتهی «آتنایوس» این مسابقات تا پیدایش مسیحیت مرتباً به طور ادواری تشکیل میشد. (10)
همواره دو موضوع سخت مطلوب پیکرتراشان یونانی بود. یکی جوان (کوروس) و دیگری دوشیزهی (کوره) جوان معمولاً به هیأتی برهنه و با قیافهای آرام نمایش داده میشد". (11)
هنرهای دیگر و از جمله تئاتر، موسیقی، رقص و ... نیز از این قاعده پیروی میکردند. به گفتهی ارسطو:
" نمایش کمدی از مراسم مربوط به پرستش آلت رجولیت (فالیسیم) برخاست". (12)
در طی این مراسم قیود اجتماعی به طور موقت کنار گذاشته میشد... آریستوفان نمایشنامه نویس آتنی هم، آن را در نمایشهای خود داخل کرد.
" در کمدیهای قدیم یونان، علاوه بر ارائه و علایم جنسی، رقص فضیحتبار «کورداکس» نیز اجرا میشد (13)".
در این دوران انواع و اقسام بازیها وجود داشت و از جملهی آنها انواع توپ بازی بود.
«تا آنجا که در اسپارت لغت «جوان» و «توپباز» دو لفظ مترادف بودند. (14)
هر چند ذکر این مطلب ممکن است باعث پریشانی خاطر شود اما برای ایجاد امکان مقایسه خوانندگان عزیز یادآور میشویم که در تاریخ و فرهنگ ایران اسلامی، لفظ «جوان» را همواره مترادف با «فتی» میدانستند. به معنی جوانمرد؛ همان که با گذر از خودیت و نفسانیت روی به کمال معنوی دارد.
به هر حال، مهمترین مسابقاتی که در هر دوره از المپیک برگزار میشد «پنتاتلون» یا «پنج مسابقه» نام داشت. که عبارت بودند. از: پرش، دیسک، پرتاب نیزه، دو و کشتی.
" یکی از ورزشهای کهن، که از کرت و موکفای به سراسر یونان رسید، مشتزنی است. (15)
همهی این ورزشها، در ورزشگاهها و ژیمنازیومهای عمومی برگزار میشد و در میان آنها جوانان آتنی به انجام عملیات ورزشی مشغول میشدند. البته این حضور به شرط آن بود که از جور پدران جان سالم به در برده باشند؛ چرا که در یونان «برای پیشگیری از افزایش جمعیت و تجزیهی فقرآور اراضی، شرع و عرف کشتن نوزادان را مباح میداند. هر پدری که فرزندی ضعیف یا ناقص به وجود آورده یا او را از صلب خود نداند، در کشتن مختار است. فرزندان بردگان بندرت مجال زنده ماندن مییابند. دختران را بیش از پسران میکشتند.» (16)
اگرچه در قرن پنجم قبل از میلاد، آتنیان نمونهی اخلاقی ستوده نیستند و دربارهی سنن اخلاقی بیاعتنایی نشان میدهند، اما از لحاظ پرداختن به امور عقلی و دانشهای عقلانی سرآمده اعصار گذاشتهاند.
نویسندهی کتاب فلاسفهی بزرگ آندره کرسون دربارهی قرن پنجم ق. م مینویسد: "قرن پنجم ق. م یکی از درخشانترین اعصار تمدن یونانی و به خصوص تمدن آتنی است عصری که سقراط حکیم در آن میزیست".... (17)
بیشک توجه وی، معطوف به دانش عقلی این عصر است و سخنی دربارهی فرهنگ و اخلاق ندارد.
گذشت زمان، مهاجرت، حرکت جمعیت و برخوردهای فرهنگی با ساکنان ایونی که یونانیان مغرور آنها را «بربریان» میخواندند، تحرک ذهنی شگرفی در یونان پدید آورد که بحث دربارهی آنها در این مقال نمیگنجد؛ فقط میتوان گفت که رخنهی افکار فیلسوفان بیگانه در اذهان یونانیان موجد کشاکش فکری شد.
افلاطون مینویسد که سقراط در جوانی در میان نظریههای مختلف سرگردان بود. در یک سو نظریههای دانایان ایونی قرار داشتند و در سوی دیگر نظریههای دانایان ایتالیا که خود از نظریههای ایونی نشأت گرفته بود. این کشاکشهای فکری در همه جا مخصوصاً در آتن، ذهن اشخاص مستعد را برانگیخت و مفاهیمی والا به وجود آوردند.
تنها جایی که میتوانست صحنهی برخورد فلسفههای ایونی و ایتالیایی باشد، آتن بود و تنها زمانی که برای چنین برخوردی شایستگی داشت نیمه قرن پنجم بود. در آن زمان آتن به وسیلهی جنگهای ایران و یونان به صورت بزرگترین مرکز اقتصادی و فرهنگی حوزهی مدیترانه درآمده و محل تردد فیلسوفان بیگانه گشته بود. (18)
سقراط با اندیشهی ژرف خود شالودهی نظام فردگرایی یونان را پیریزی کرد. او نخستین کسی است که فرد را برترین نیروی هستی شمرد و خود به راهنمایی فرد زیست و مرد.
تالس، (19) طبیعت را از دیدگاه عقل نگریست، سقراط زندگی انسانی را از این منظر بررسی کرد و همهی سنتها و شرایع را مردود دانست و بر آن شد که مقدسات اجتماعی جدا از فرد بیاعتبارند.... در عصر سقراط اجتماع کهن آتن به تزلزل افتاد. اقتصاد شهری جدید سنتها را شکست و آزاداندیشی و فردگرایی اقتصادی را رایج کرد. سقراط هم با آن که در مواردی (مثلاً رسالهی کریتون) شهرستان کهن را گرامی میداشت، از سنتهای کهن آزاد بود و دگرگونی شهرستان را میخواست. از این رو پاسداران سنتها او را تاب نیاوردند و به هلاکت رساندند.
جنگهای ایران و یونان و شکست شهرستان اسپارت در جنگ «پلوپونوس» نظام کهن را در هم شکست و عصر «شهر - دولت» های یونان را به پایان آورد. (20) در بحبوحهی پریشانی آتن، فلسفه به پیشرفت خود ادامه داد.
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحوّل تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
" مردم یونان المپیاد سال 776ق. م را مبدأ قرار داده، سنوات خود را از آن رو میشمردند". (1)
«ویل دورانت» دربارهی علاقهی وافر یونانیان به این جشن مینویسد:
" در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقهی وافر داشتند. از اینرو، در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا میشد، با اصرار حضور مییافتند. علت اصلی گردآمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی بود که در این شهرهای مقدس برپا میشد. بدین سبب، اسکندر مقدونی که همهی دنیای قدیم را زیر پا گذاشت، المپی را پایتخت جهان میشمرد". (2)
دربارهی چگونگی پیدایش این مسابقات نیز در کتب تاریخی روایات و حکایتهای بسیاری آمده است. از جملهی آن حکایتها این حکایت است:
" در پلوپونز قدیم در میان دشت مقدس، معبدی به نام زئوس خدای خدایان برپا بود. روزی به مناسبت یک قربانی، گروهی از مومنین آزاده، در فاصلهی دویست متری محراب موضع گرفتند و برای روشن کردن آتش مقدس مسابقه گذاشتند. بدین معنی که هر کس زودتر مسافت 200 متر را طی میکرد. افتخار روشن کردن آتش نصیب او میشد. این صحنه متعلق به 844 ق. م و در عهد ایفیتوس بود و این دشت که نه شهر و نه ناحیهی مسکونی بود، المپ نام داشت.
در این موقع صدای معبد دلف اعلام داشت: برای اینکه یونان در جنگهای داخلی خود متارکهای به وجود آورد، باید بازیهای المپ را برپا کند. بدینترتیب هر چهار سال یک بار در طول 1200 سال این بازیها بینفع و بدون استفاده (به قهرمانان فقط یک شاخهی زیتون داده میشد) با نظم و ترتیب برگزار شد". (3)
یونانیان معتقد به خدایی واحد نبودند و در کنار پرستش انواع و اقسام ربها و خدایان بیش از هر چیز به تمنیات انسانی و جمال طبیعی اندام او میاندیشیدند و آن را مظهر زیبایی میپنداشتند. این خدایان پرداخته شده، شریک تمنیات و گاه حریف میدان او به شمار میآمدند. در ادیسه اثر هومر آمده است:
" در سراسر زندگی، آدمی را مقامی والاتر از آنچه به کوشش پاها و دست خود فراهم میآورد وجود ندارد." (4)
از همین رو همهی تلاش آنها مصروف کسب بهرهمندی مادی از حیات و زیبایی جسمی میشد و برای نیل به این منظور از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند.
ویل دورانت مینویسد:
" در این شهرها، دین حقیقی یونانیان یعنی پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی تجلی میکرد (5)".
المپ وعدهگاه ابراز تنومندی و جمال جسم آدمی بود. یونانیان هر چند که به پیروی از کاهنان در اندیشهی جلب رضایت خدایان بودند تا از آسیب و خشم او در امان مانند؛ اما «جان ناس» نویسندهی کتاب تاریخ ادیان از قول یکی از اندیشمندان مینویسد:
" هومر و هزیود، هر دو تمام اموری را که در نزد آدمیان مذموم، قبیح و شرمآور است مانند دزدی، زنا و فریب و دروغ، همه را به خدایان خود نسبت دادهاند". (6)
اما، فیلسوفان یونان که عمدتاً در قرنهای 5 و 6 پیش از میلاد میزیستند از بیانات و نظریات هومر دوری جستند و حتی افلاطون، عقاید یونانیان را از جنبهای مورد انتقاد قرار داده و در کتاب جمهوریت در آنجا که در باب تربیت جوانان، بحث کرده ابراز نگرانی بسیار میکند و بر آن است که:
تعلیم افسانهها و اساطیر هومر به جوانان، اگر با تهذیب و تصفیه همراه نشود هر آینه مفسد اخلاق ایشان خواهد بود". (7)
اگر چه حکمای یونانی و از جمله افلاطون سعی در اصلاح افکار عمومی مردم داشتند و اندیشههای هومر را از مراتب پست به درجات عالی رساندند، اما آنان نیز بشر را در وادی خرد و حیات عقلایی (بریده از وحی آسمانی) فرود آوردند.
نکتهی قابل توجه، جایگاه همان دین خرافی در میان حیات معنوی و مادی مردم یونان است.
" میتوان گفت که دین در اخلاق مردم تأثیر زیادی نداشت؛ زیرا دین یونانی از آغاز مجموعهای از مراسم جادویی بود و به اخلاق مربوط نمیشد. در دین یونانی اجرای صحیح تشریفات سنتی بیش از درستی و پاکی انسان اهمیت داشت و خدایان آسمانی و زمینی یونانیان از لحاظ عفت و شرافت و نجابت سرمشقهایی عالی به انسان ندادند". (8)
بدینترتیب، مسابقات ورزشی که در آن ورزشکاران عریان و گاه تنها با جامهی مختصری شرکت میکردند، محل پیدایش هنر یونانی نیز شد. مورخان یونانی در دورههای بعد وقایع را بر حسب نام و عصر قهرمانان المپیا طبقهبندی کردند.
" زیبایی بدنی ورزشکار، در قرن 6 ق. م. مجسمهسازی عالی یونان را به حرکت درآورد... ورزشکارانی که با بدنهای عریان در جشنها نمایان میشدند، مجسمهسازان را برانگیختند که مستغرق بدنها و حرکات بدنی قهرمانان باشند و آنان را به دو صورت متنوع مجسم کنند". (9)
شایان ذکر است که در دوره جدید (رنسانس) احیای فرهنگ کلاسیک، دیگربار، پیکر عریان انسانی و برهنگی اندام او، دستمایهی نقاشان و پیکرتراشان عصر «امانیسم» و رنسانس شد.
در تاریخ یونان میخوانیم که:
" کوپسلوس» در قرن هفتم مسابقهی زیبایی برای زنان ترتیب داد و بنا به گفتهی «آتنایوس» این مسابقات تا پیدایش مسیحیت مرتباً به طور ادواری تشکیل میشد. (10)
همواره دو موضوع سخت مطلوب پیکرتراشان یونانی بود. یکی جوان (کوروس) و دیگری دوشیزهی (کوره) جوان معمولاً به هیأتی برهنه و با قیافهای آرام نمایش داده میشد". (11)
هنرهای دیگر و از جمله تئاتر، موسیقی، رقص و ... نیز از این قاعده پیروی میکردند. به گفتهی ارسطو:
" نمایش کمدی از مراسم مربوط به پرستش آلت رجولیت (فالیسیم) برخاست". (12)
در طی این مراسم قیود اجتماعی به طور موقت کنار گذاشته میشد... آریستوفان نمایشنامه نویس آتنی هم، آن را در نمایشهای خود داخل کرد.
" در کمدیهای قدیم یونان، علاوه بر ارائه و علایم جنسی، رقص فضیحتبار «کورداکس» نیز اجرا میشد (13)".
در این دوران انواع و اقسام بازیها وجود داشت و از جملهی آنها انواع توپ بازی بود.
«تا آنجا که در اسپارت لغت «جوان» و «توپباز» دو لفظ مترادف بودند. (14)
هر چند ذکر این مطلب ممکن است باعث پریشانی خاطر شود اما برای ایجاد امکان مقایسه خوانندگان عزیز یادآور میشویم که در تاریخ و فرهنگ ایران اسلامی، لفظ «جوان» را همواره مترادف با «فتی» میدانستند. به معنی جوانمرد؛ همان که با گذر از خودیت و نفسانیت روی به کمال معنوی دارد.
به هر حال، مهمترین مسابقاتی که در هر دوره از المپیک برگزار میشد «پنتاتلون» یا «پنج مسابقه» نام داشت. که عبارت بودند. از: پرش، دیسک، پرتاب نیزه، دو و کشتی.
" یکی از ورزشهای کهن، که از کرت و موکفای به سراسر یونان رسید، مشتزنی است. (15)
همهی این ورزشها، در ورزشگاهها و ژیمنازیومهای عمومی برگزار میشد و در میان آنها جوانان آتنی به انجام عملیات ورزشی مشغول میشدند. البته این حضور به شرط آن بود که از جور پدران جان سالم به در برده باشند؛ چرا که در یونان «برای پیشگیری از افزایش جمعیت و تجزیهی فقرآور اراضی، شرع و عرف کشتن نوزادان را مباح میداند. هر پدری که فرزندی ضعیف یا ناقص به وجود آورده یا او را از صلب خود نداند، در کشتن مختار است. فرزندان بردگان بندرت مجال زنده ماندن مییابند. دختران را بیش از پسران میکشتند.» (16)
اگرچه در قرن پنجم قبل از میلاد، آتنیان نمونهی اخلاقی ستوده نیستند و دربارهی سنن اخلاقی بیاعتنایی نشان میدهند، اما از لحاظ پرداختن به امور عقلی و دانشهای عقلانی سرآمده اعصار گذاشتهاند.
نویسندهی کتاب فلاسفهی بزرگ آندره کرسون دربارهی قرن پنجم ق. م مینویسد: "قرن پنجم ق. م یکی از درخشانترین اعصار تمدن یونانی و به خصوص تمدن آتنی است عصری که سقراط حکیم در آن میزیست".... (17)
بیشک توجه وی، معطوف به دانش عقلی این عصر است و سخنی دربارهی فرهنگ و اخلاق ندارد.
گذشت زمان، مهاجرت، حرکت جمعیت و برخوردهای فرهنگی با ساکنان ایونی که یونانیان مغرور آنها را «بربریان» میخواندند، تحرک ذهنی شگرفی در یونان پدید آورد که بحث دربارهی آنها در این مقال نمیگنجد؛ فقط میتوان گفت که رخنهی افکار فیلسوفان بیگانه در اذهان یونانیان موجد کشاکش فکری شد.
افلاطون مینویسد که سقراط در جوانی در میان نظریههای مختلف سرگردان بود. در یک سو نظریههای دانایان ایونی قرار داشتند و در سوی دیگر نظریههای دانایان ایتالیا که خود از نظریههای ایونی نشأت گرفته بود. این کشاکشهای فکری در همه جا مخصوصاً در آتن، ذهن اشخاص مستعد را برانگیخت و مفاهیمی والا به وجود آوردند.
تنها جایی که میتوانست صحنهی برخورد فلسفههای ایونی و ایتالیایی باشد، آتن بود و تنها زمانی که برای چنین برخوردی شایستگی داشت نیمه قرن پنجم بود. در آن زمان آتن به وسیلهی جنگهای ایران و یونان به صورت بزرگترین مرکز اقتصادی و فرهنگی حوزهی مدیترانه درآمده و محل تردد فیلسوفان بیگانه گشته بود. (18)
سقراط با اندیشهی ژرف خود شالودهی نظام فردگرایی یونان را پیریزی کرد. او نخستین کسی است که فرد را برترین نیروی هستی شمرد و خود به راهنمایی فرد زیست و مرد.
تالس، (19) طبیعت را از دیدگاه عقل نگریست، سقراط زندگی انسانی را از این منظر بررسی کرد و همهی سنتها و شرایع را مردود دانست و بر آن شد که مقدسات اجتماعی جدا از فرد بیاعتبارند.... در عصر سقراط اجتماع کهن آتن به تزلزل افتاد. اقتصاد شهری جدید سنتها را شکست و آزاداندیشی و فردگرایی اقتصادی را رایج کرد. سقراط هم با آن که در مواردی (مثلاً رسالهی کریتون) شهرستان کهن را گرامی میداشت، از سنتهای کهن آزاد بود و دگرگونی شهرستان را میخواست. از این رو پاسداران سنتها او را تاب نیاوردند و به هلاکت رساندند.
جنگهای ایران و یونان و شکست شهرستان اسپارت در جنگ «پلوپونوس» نظام کهن را در هم شکست و عصر «شهر - دولت» های یونان را به پایان آورد. (20) در بحبوحهی پریشانی آتن، فلسفه به پیشرفت خود ادامه داد.
پینوشتها:
1. ماله، آلبر، تاریخ رم، ج1، ص 202.
2. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج2، ص 232.
3. کیهان ورزشی، س 43، ش 490، ص 11.
4. ویل دورانت، همان، ج2، ص 232.
5. همان.
6. ناس، جان، تاریخ ادیان، ص 94.
7. همان، ص 95.
8. ویل دورانت، همان، ج2، ص 222.
9. همان، ص 238.
10. همان، ص 239.
11. همان، ص 243.
12. همان، ص 250.
13. همان، ص 243.
14. همان.
15. همان، ص 236.
16. همان، ص 318.
17. کرسون، آندره، فلاسفهی بزرگ، ج1، ص 10.
18. همان، ص 186.
19. Thales
20. همان، صص 187 و 188.
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحوّل تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.