آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(1)

دين به عنوان يك واقعيت، موضوع تحقيق‏هاى گوناگون در هر يك از رشته‏هاى مختلف علوم مى‏باشد.تلاش‏هاى علمى متكلمان، فيلسوفان، مورخان درباره دين و قلمرو آن، بيانگر اين ادعاست.نوشتار حاضر با رويكرد جامعه‏شناختى، تلاشى اندك در راستاى پاسخ به اين سؤال است كه «از منظر على عليه السلام چه عوامل و متغيرهايى موجب آسيب‏ديدگى دين مى‏شود؟» لازم است مقدمتا، دو مفهوم «دين‏» و «آسيب‏» هاى آن تعريف شوند:
پنجشنبه، 20 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(1)
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(1)
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(1)

نويسنده:فاضل حسامى




مقدمه

دين به عنوان يك واقعيت، موضوع تحقيق‏هاى گوناگون در هر يك از رشته‏هاى مختلف علوم مى‏باشد.تلاش‏هاى علمى متكلمان، فيلسوفان، مورخان درباره دين و قلمرو آن، بيانگر اين ادعاست.نوشتار حاضر با رويكرد جامعه‏شناختى، تلاشى اندك در راستاى پاسخ به اين سؤال است كه «از منظر على عليه السلام چه عوامل و متغيرهايى موجب آسيب‏ديدگى دين مى‏شود؟» لازم است مقدمتا، دو مفهوم «دين‏» و «آسيب‏» هاى آن تعريف شوند:
دين ابعاد گوناگون و متعددى را شامل مى‏شود كه به طور خلاصه عبارتند از:
الف.نفس‏الامرى: دين به عنوان يك واقعيت دربرگيرنده بخشى از «علم الهى‏» است و به همين جهت ازلى و ابدى است و هيچ‏گونه تغيير و تحول و يا تناقضى در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آن‏كه با آسيب رو به رو گردد. (1)
ب.مستند: از آنجا كه خالق يكتا خواهان سعادت و كمال بشر است و «دين نفس الامرى‏» متضمن آن است و بشر از راه‏هاى عادى نمى‏توانسته بدان دست‏يابد، خداوند انبيا و اوليا و متون مقدس آسمانى را فرستاد تا پل ارتباطى بين خدا و بندگان بوده و زمينه تعالى و كمال انسان را فراهم كند.براى آن كه تفاسير متعدد و قرائت‏هاى متناقض با دين در آن راه نيابد، معيارهاى خاصى را براى تفسير دين معرفى نموده تا مفسرين و فقيهان براساس آن معيارها، دين را براى مؤمنان معرفى كنند; چه درغير اين صورت، انسان‏ها به فرامين و دستورهاى الهى دسترسى نخواهند داشت و در نتيجه، هر كسى به فراخور فهم خويش تفسيرى از خدا و معتقدات دينى ارائه خواهد نمود كه با حقيقت دين ناسازگار مى‏افتد.
ج.عينى: لايه و سطح ديگرى كه مى‏توان در نظر گرفت، دين در باور مؤمنان است كه التزام‏هاى ذهنى و عملى اعضاى جامعه دينى را شامل مى‏شود.چه بسا مواردى موجب گردد كه شهروندان التزام خود را نسبت‏به دين از دست‏بدهند; هر چند دين به معناى دوم آن، هم‏چنان دست نخورده باقى بماند.
منظور از «آسيب‏» هاى دين، عوامل و متغيرهايى است كه موجب مى‏شود دين مستند و يا عينى از اصول اوليه خود فاصله گرفته و در تفسير و در تحقق آن، برخلاف آن حقيقت واحد گام برداشته شود.بنابراين، آسيب‏شناسى دين كشف عوامل و متغيرهايى است كه موجب مى‏شود دين از محتواى موردنظر و يا روش‏هاى مقبول دست‏يابى به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بى‏راهه گردد.
بديهى است كه «دين نفس‏الامرى‏» نمى‏تواند آسيب‏پذير باشد; زيرا هيچ تغيير و دگرگونى در آن راه ندارد.اما در سطوح دوم و سوم دين، آسيب‏ديدگى امكان‏پذير است; زيرا ممكن است تفاسيرى مخالف با آن حقيقت اوليه ارائه گردد و با برخى زمينه‏هاى نظرى، سياسى و اجتماعى، راه را براى انحراف دين مهيا سازد و يا آن‏كه افراد جامعه به هنجارهاى دينى عمل نكنند.
ناهمنوايى با دين، گوياى عدم حاكميت آن خواهد بود و اين به معناى آسيب دين است; زيرا دين براى تنظيم رفتارهاى بشر آمده است.
نكته قابل توجه ديگر اين است كه هر چند مفهوم دين در ادبيات جامعه‏شناختى مفهومى عام و كلى است و شامل مجموعه‏اى از عقايد و مناسك دربرگيرنده امور «مقدس‏» و «غير مقدس‏» و يا «دنيوى‏» و «معنوى‏» مى‏گردد، اما در اين مقال و در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام منظور، دين اسلام با ويژگى‏هاى خاص خود است.چنان‏كه مى‏فرمايد: «كسى كه جز اسلام آيينى برگزيند زيانش مسلم، دستگيره ايمانش گسسته و سقوط او شديد خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلك خواهد داشت‏» . (2)
و نيز در خطبه 198 بيان مى‏دارند كه اين اسلام دين منتخب خدا مى‏باشد. (3)

اهميت ديندارى

قوام، استحكام و انسجام اجتماعى در هر جامعه‏اى بسته به نظام فرهنگى و مجموعه عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى آن جامعه است.بدون التزام و پاى‏بندى به آن مجموعه، نه تنها جوهره آن جامعه و تمايزش با ديگر جوامع و اجتماعات مشخص نمى‏شود، بلكه كنش اعضاى جامعه نيز دست‏خوش نابسامانى و در نهايت، كشمكش و نارضايتى و...مى‏گردد.از منظر اسلام، زندگى و حيات آدمى يك زنجيره طولانى به هم متصل است كه بخشى از آن در دنياى مادى قرار دارد و بخش ديگر متعلق به ماوراء ماده است.بنابراين، نظام فرهنگى اسلام عهده‏دار بايدها و نبايدهاى مطابق با سراسر اين حيات است.اگر دين در عرصه اجتماع حضور فعال داشته باشد، روابط فردى و اجتماعى به شكل كاملا هنجارى تجلى مى‏كند در غير اين‏صورت، هيچ‏گونه تضمينى براى پاسدارى از هنجارهاى دينى وجود ندارد در نتيجه، نظام كنش اعضا برهم خورده با اختلال و بحران مواجه مى‏گردد. (4)

تعريف اسلام

همان‏طور كه گذشت، مقصود از دين در اين مقال اسلام است.حال شايسته است‏به تعريف اسلام از منظر مولى اشاره كنيم.حضرت در تعريف اسلام مى فرمايند: اسلام را چنان تفسير مى‏كنم كه هيچ‏كس پيش از من آن‏را چنين تفسيرى نكرده باشد، اسلام همان تسليم است (تسليم در برابر فرمان خدا) و تسليم همان يقين است (چرا كه تسليم بدون ايمان و يقين ممكن نيست) و يقين همان تصديق است (چرا كه تا علم و تصديق حاصل نشود، يقين حاصل نمى‏شود) و تصديق همان اقرار است. (چرا كه تصديق در درون كافى نيست‏بايد آن را افشا كرد) و اقرار همان احساس مسؤوليت است (چرا كه بدون آن لفظى است‏بى‏معنا) و احساس مسؤوليت همان عمل است (چرا كه نتيجه احساس مسؤوليت عمل مى‏باشد) . (5)

تعريف آسيب

آسيب و انحراف و يا كج‏روى مفاهيمى مشابه و معادل هستند.مفهوم مشتركى كه در اين دو واژه مى‏توان يافت عبارت است از: عدم التزام به آن‏چه كه بايد باشد. بنابراين، عدم التزام عملى به هنجارهاى مورد قبول جامعه، آسيب شناخته مى‏شود. همين بيان خود در برگيرنده دو قلمرو است.هنجارهاى مورد قبول جامعه خود شكل مطلوب و «بايد» به خود مى‏گيرد.بنابراين، آسيب‏شناسى به معناى آن است كه در عمل «بايدها» چه ميزان رعايت نگرديده است.

تعريف آسيب‏شناسى دين

در هر حوزه و قلمرويى اگر بتوان وجهى «آرمانى‏» و «بايدى‏» به تصوير كشيد، عدم دست‏يابى بدان و يا چالش بين «هست‏» و «بايد» به نوعى آسيب شمرده مى‏شود.بر اساس همين الگو، دين به عنوان يك واقعيت عينى و مجموعه‏اى از ايده‏هاى نظرى و عملى است كه مى‏بايست تمام عرصه حيات جمعى را پوشش دهد.اگر دين به هدف خود نرسد و نقش و كاركرد خود را به خوبى ايفا نكند، دچار آسيب شده است.

زمينه‏هاى پيدايش آسيب‏زايى

الف - فتنه

اگر به هر دليلى «دين‏» حاكميت‏خود را از دست دهد، با آسيب روبه‏رو مى‏گردد.حال سؤال اين است كه چگونه مى‏شود «دين‏» حاكميت‏خود را در جامعه از دست‏بدهد.حالات مختلف جوامع، تحت تاثير عوامل و متغيرهاى مختلف اجتماعى است.از جمله اين عوامل، دگرگونى‏هاى اجتماعى است كه ممكن است عرصه‏هاى مختلفى را شامل شود.گاه قلمرو فرهنگ و باورهاى جامعه را در برمى‏گيرد و گاه ساير عرصه‏ها را.گاه رنگ و بوى اصلاحى و بازسازى دارد و گاه در جهت تخريب عمل مى‏كند.از جمله عوامل مخرب، فتنه‏ها در جامعه است.منظور از «فتنه‏» همان دگرگونى‏هاى اجتماعى است كه با سوگيرى‏هاى خاص خود همراه است. (6)
اصولا در فتنه‏ها و دگرگونى‏هاى اجتماعى، نوعى اختلال و عدم ثبات سياسى وجود دارد (7) و جامعه فتنه‏زده با آشوب و اضطراب و تشويش هم‏راه مى‏شود.فتنه‏ها اعتراضى است‏به نظم موجود و طرحى دربراندازى و تغيير، كه جامعه را با هرج و مرج و بحران روبه‏رو مى‏كند.در اين‏گونه بحران‏ها همه ساخت‏هاى اجتماعى متاثر از شرايط محيطى و پيرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرايط بى‏هنجارى، ( Anomy) بر جامعه حاكم مى‏گردد.به همين دليل است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در عرصه‏هاى مختلف و دوره‏هاى گوناگون هشدار مى‏دهند و كاركردهاى منفى فتنه‏ها را متذكر مى‏گردند:
«او [پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله] را زمانى فرستاد كه مردم در درون فتنه‏ها قرار داشتند، رشته‏هاى مذهب گسسته و اركان ايمان و يقين متزلزل شده، راه‏هاى اساسى براى شناخت‏حق مختلف، و امور مردم پراكنده و متشتت، راه فرار از فتنه‏ها باريك و پناه‏گاه ناپيدا، هدايت فراموش شده و گم‏راهى و نابينايى همه را فراگرفته بود، خداى رحمان معصيت مى‏شد، و شيطان يارى مى‏گرديد، ايمان بدون ياور مانده، اركان آن فرو ريخته و نشانه‏هايش دگرگون شده بود» . (8)
در اين خطبه شرايط اجتماعى - فرهنگى جامعه عربستان به هنگام بعثت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله تبيين شده است.گسستگى در حلقه‏ها و بخش‏هاى مختلف دين و هرج و مرج در باورها و ايده‏ها به گونه‏اى است كه دين ثبات و كاركرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را براى جامعه ايجاد و تداوم بخشد.گاه بحران‏ها و هرج و مرج‏هاى اجتماعى بر اثر برخى فعاليت‏هاى نهادها و يا سازمان‏هاى اجتماعى روى مى‏دهد و گاه برخى كنش‏هاى هدف‏مند در جامعه از ناحيه برخى كنشگران، اين‏گونه بحران‏ها را در جامعه ايجاد مى‏نمايد و جريان انحرافى شكل مى‏گيرد.بنابراين، ممكن است‏خاستگاه بحران‏ها عملكرد برخى اشخاص باشد كه در قالب جريان‏هاى سياسى - اجتماعى و با وجود تشكل‏هاى رسمى به وجود آيد و يا اين‏كه در قالب نظريه‏پردازى و به‏طور غير رسمى در جنبه‏هاى تئوريك و علمى.
«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوض‏ترين مردمند: 1- كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگى و دور از حق و حقيقت و بدعت‏هاى خويش دل‏بسته و به سرعت در راه گم‏راه ساختن مردم گام برمى دارد و براى افرادى كه فريبش را بخورند فتنه است، وى از مسير هدايت پيشينيان گم‏راه گشته..» . (9)
در چنين شرايطى است كه جابه‏جايى در ابزارها و وسايل موردنياز فهم و تفسير دين و هنجارهاى دينى رخ مى‏نماياند و به جاى مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهاى غيراصلى و نابجا به‏كار گرفته مى‏شود.انتخاب و ورود به موضوع‏هاى موردنظر انتخابى و گزينشى، وسايل و ادوات و منابع تحقيق جهت‏دار و سوگيرى شده با روش‏هاى غير متعارف، نتايجى به بار مى‏آورد كه ديگر «دين‏» نيست، بلكه مجموعه‏اى از معارف و شناخت‏هاى بشرى است; زيرا آن يافته‏ها چيزى است كه مفسر خود گزينش كرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتايج‏بوده است و اين نقطه شروع «فتنه‏» است.طبعا در چنين شرايطى، ذهنيت‏ها به جاى حقايق و واقعيت‏ها مى‏نشيند و تفاسير معنا و محتوا و كاركرد خود را از دست مى‏دهد.و چون در اين تفسيرها رگه‏هايى از واقعيت نيز مشاهده مى‏شود كه با ذهنيت‏ها آميخته شده، تفكيك آن‏ها از هم كارى بس مشكل خواهد بود و نتايجش انحراف در طراحى هنجارهاى دينى و سپس كج‏روى مؤمنان و متدينان مى‏شود.
«همواره آغاز پيدايش فتنه‏ها، پيروى از هوس‏هاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر اساس آن احكام و هوس‏ها و برخلاف آيين حق بر جمعى ديگر حكومت مى‏كنند.اگر باطل از حق كاملا جدا مى‏گرديد، بر آنان كه پى‏جوى حقيقتند پوشيده نمى‏ماند، و چنان‏چه حق از باطل خالص مى‏شد، زبان معاندان از آن قطع مى‏گرديد، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى‏گيرند و به هم مى‏آميزند..» . (10)

شرايط اجتماعى پيدايش فتنه

در هر جامعه‏اى ابزارهايى براى پيش‏گيرى از انحراف پيش‏بينى شده و در صورت وقوع انحراف، اهرم‏هايى براى مقابله با انحراف در نظر گرفته مى‏شود و فتنه‏ها جريان‏هاى اجتماعى انحرافى هستند و رشد و فراگيرى فتنه‏ها، نيازمند پيدايش شرايط اجتماعى مساعد است تا بتواند فعالانه در جامعه حضور پيدا كند.از سوى ديگر، همه انسان‏ها به طور طبيعى گرايش به آن دارند كه تمايلات خود را به منصه ظهور برساند و از لذت‏ها كام بگيرند.نكته اساسى و اصولى در اين‏جا نهفته است كه كام‏جويى از لذت‏ها و خوشى‏ها هر چند طبيعى است، اما لذت‏ها و خوشى‏ها امورى هستند بيرون از خصوصيات فردى.اين خصوصيت و ويژگى جوامع انسانى بهترين وسيله و مساعدترين شرايط براى پيدايش و رشد فتنه‏ها را فراهم مى‏كند; چه آن كه وقتى موانعى بر سر راه فعاليت نهادهاى مرتبط با اين نياز و ضرورت اجتماعى وجود داشته باشد، على‏الاصول اين خلا و نياز توسط اشخاص و دستگاه‏هاى ديگر و غير مرتبط با آن نياز تامين مى‏شود.و چون بعضا سود و پاداش‏هايى هم به دنبال خواهد داشت، رفته رفته فراگير شده و در مقابل باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى واقعى، ايستاده و آن‏ها را به انزوامى‏كشانند. (11)
از جمله موانع فعاليت نهادها، مى‏توان ازحضور رهبران سنتى كه به نحوى از اقتدار سنتى برخوردارند نام برد.آنها براساس سنت‏هاى پيشين خود كه از جايگاه خاصى در نظام اجتماعى برخوردارند بهره جسته و سلسله‏اى از باورهاى حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراكنده نموده و يا از سنت‏هاى جارى حمايت و پشتيبانى مى‏كنند تا بدين‏وسيله از احترام و پايگاه اجتماعى خود براى ادامه آن سنت‏ها بهره ببرند.همين امر به نوبه خود باعث اقتدار بيش‏تر آن‏ها شده و بدان رونق و استمرار مى‏بخشد.حضرت در همين زمينه مى‏فرمايند: «زنهار، زنهار از پيروى و طاعت‏بزرگ‏ترها و رؤسايتان برحذر باشيد; همان‏ها كه به واسطه موقعيت‏خود تكبر مى‏فروشند، همان‏ها كه خويشتن را بالاتر از نسب خود مى‏شمارند و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى‏دهند و به انكار نعمت‏هاى خدا برخاستند تا با قضايش ستيز كنند و نعمت‏هايش را ناديده گيرند، آن‏ها پى و بنيان تعصب و ستون و اركان فتنه و فساد و شمشيرهاى تفاخر جاهليتند» . (12)

كاركردهاى منفى فتنه

وقوع و پيدايش فتنه‏ها كاركردهاى مختلفى دارد كه مهم‏ترين آن‏ها، كم‏رنگ شدن باورها و عقايد است.تغيير و تحول و دگرگونى عميق در بالاترين سطح نظام فرهنگى موجب كج‏روى در تنظيم روابط اجتماعى انسان‏ها مى‏گردد. (13)
پس از آن‏كه اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونى شديد گرديد، وحدت و انسجام درونى جامعه در سطح عقايد و باورها جاى خود را به تشتت‏باورها و ايده‏ها مى‏دهد و همين تفرقه در سطح ايده‏ها و آراء در لايه‏هاى زيرين اثر كرده و ضمن مشروعيت‏بخشيدن به كجروى‏ها، موجب نابسامانى اجتماعى مى‏شود.ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها به هم مى‏آميزد و هنجارها رنگ مى‏بازد، نهادها و سازمان‏ها تضعيف مى‏گردد و در نتيجه كاركردهاى مثبت‏خود را از دست مى‏دهند.حضرت از جمله پيامدهاى فتنه را چنين بيان مى‏كنند: «سپس فتنه‏اى اضطراب آور و شكننده و نابود كننده، آغاز خواهد شد، قلب‏هائى پس از استوارى مى‏لغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مى‏گردند.افكار به هنگام هجوم اين فتنه پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنش مشتبه مى‏شوند.آن كسى كه به مقابله‏اش برخيزد، فتنه پشتش را مى‏شكند و كسى كه در فرو نشاندن آن تلاش كند، فتنه وى را درهم مى‏كوبد..» . (14)
با توجه به همين كاركردهاى منفى عميق است كه على عليه السلام تلاش مى‏كند تا يكى از مهم‏ترين فتنه‏ها و رخدادهاى اجتماعى و سياسى عصر خويش را تحليل و تبيين كند تا از انحراف افراد جامعه خويش و آيندگان جلوگيرى شود.چه آن‏كه عمق بخشيدن به معتقدات و باورهاى اجتماعى توسط نهادهاى مختلف اجتماعى صورت مى‏گيرد كه همگى به طور مستقيم و غيرمستقيم در آن دخالت دارند.عمده‏ترين نهادهاى درگير در اين امر، نهاد حكومت و سياست ونهاد دين است.معتقدات و باورهاى حاكم برنهاد حكومت و نهاد دين به تمامى نهادها، سازمان‏ها، گروه‏ها و...رسوخ مى‏كند و جامعه همان رنگ و بو را به خود مى‏گيرد; چنان‏كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به وضوع اين نكته اساسى را بيان فرموده‏اند: (15) از همين منظر و به همين دليل است كه حاكميت‏بنى‏اميه فتنه معرفى مى‏گردد; (16) چه آن‏كه حاكميت‏بنى‏اميه فقط بخشى از نهاد حكومت نيست، بلكه تمام نهاد حكومت و نهاد دين معرفى مى‏شود.آنان سياست‏گزاران و مجريان حكومت و در عين حال عالمان و مفسران دين شناخته مى‏شدند كه علاوه بر زعامت و رهبرى سياسى، رهبرى دينى جامعه را بر عهده داشتند و درست‏به همين دليل، بر تمام بخش‏هاى جامعه تسلط و حاكميت‏خود را برقرار ساخته بودند.
عوامل و كارگزاران جامعه‏پذيرى پيش‏بينى شده در نهاد دين هم‏چون مساجد و منابر و خطبه‏هاى نمازجمعه و كليه اجتماعات رسمى مسلمين در اختيار بنى‏اميه است.از اين رو، هم «امراء» و هم «علماء يا فقهاء» (17) يك‏جا جمع‏اند.پشتوانه‏هاى اقتصادى رسمى و غير رسمى موجود در نهاد اقتصاد در اختيار دستگاه بنى‏اميه بود و كليه امكانات موجود در راستاى تحكيم حاكميت ‏بنى‏اميه، كه همانا تضعيف آموزه‏هاى دينى و سنت معصومين عليهم السلام و دين راستين بود، به كار گرفته مى‏شد. بنابراين، كليه شرايط و زمينه‏هاى لازم براى انحراف وجود داشت.به همين دليل نيز على عليه السلام ازخطر فتنه بنى‏اميه خبر مى‏دهد و تلاش مى‏كند روشن‏گرى‏هاى لازم را بنمايد.مهم‏ترين انحراف در حكومت‏بنى‏اميه پيدايش اين رخداد است كه نهاد «دين‏» ابزار و وسيله حاكميت‏بخشيدن به حكومت‏شده و در واقع نهاد دين جايگاه اصلى خود را از دست داده است.به جاى آن‏كه دين «بايدها» و «نبايدها» را براى حكومت و سياست و زمامداران حكومتى معين و طراحى كند، حاكمان بنى‏اميه با دستكارى در آموزه‏هاى دينى و بيان تفسيرهاى متعارض با دين آن را ابزار دست‏خويش قرار دادند.بنابراين، هر گاه حاكميت‏به دنبال تطبيق خود با دين باشد در مسير ديندارى حركت مى‏كند و آن‏گاه كه دين ابزار قدرت مداران شد، موجب آسيب‏زدگى مى‏گردد.

ب.شبهه

يكى ديگر از جلوه‏هاى آسيب‏هاى «دين‏» پيدايش و طرح شبهه‏است. «كه به معناى ايراد، اشكال، ايجاد ترديد، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن است‏» . (18)
و البته تفاوت چشم‏گيرى ميان طرح سؤال با ايجاد شبهه وجود دارد.سؤال با هدف يافتن مجهول و يافتن پاسخ مطرح مى‏شود.اما شبهه با هدف ايجاد نقص و يا كاستى و از روى استهزا و تمسخر صورت مى‏گيرد.
از آن‏جا كه كمال و سعادت واقعى جامعه بشرى در گرو رسيدن به «بايد» و «نبايد» هايى حقيقى است، ارزش‏ها از اين زاويه نگريسته مى‏شود.بنابراين، هر آن‏چه كه ظاهرى شبيه به «حق‏» دارد اما حقيقتا و واقعا حق نيست، از مصاديق شبهه شناخته مى‏شود و نام‏گذارى آن هم به نام شبهه درست‏به همين دليل است. «شبهه بدين سبب شبهه ناميده شده; زيرا كه شبيه حق است‏» . (19)
از همين بيان على عليه السلام كاركرد منفى و تاثير شبهه‏ها كاملا مشهود است; زيرا «حق‏» كه ارزش‏هاى پايدار و اصولى در نظام فرهنگى است و خاستگاه خاص خود را دارد و هنجارها مى‏بايست در ارتباط با آن‏ها باشد، با ورود شبهه‏ها، دچار اختلاط مى‏گردد و نظم درونى آن‏ها از بين مى‏رود.بنابراين، وجود شبهات و پيدايش آن‏ها باعث كم‏رنگ شدن معتقدات دينى مى‏شود و با اين‏كار زمينه لازم براى جامعه‏پذيرى اعضاى جامعه در يك جامعه دينى از بين مى‏رود; زيرا ارزش‏ها و هنجارهاى حاكم در چنين جامعه‏اى دينى نيست و خود موجب فاصله گرفتن اعضاى جامعه از دين مى‏شود، هرچند آن‏ها آن را نخواسته باشند.
كارگزاران و عوامل اين آسيب دين چند دسته‏اند: مهم‏ترين گروه فعال در اين پديده، «منافقان‏» هستند.يكى از كنش‏هايى كه منافقين بدان مبادرت مى‏ورزند، اقدام به شبهه‏افكنى است.
«آنها سخن مى‏گويند و با سخن خود شبهه در دل‏ها مى‏افكنند» . (20)
زمينه پيدايش شبهه‏ها و تاثير آن‏ها، پيدايش شك و ترديد است كه يا ناشى از عدم كارآيى ابزارهاى شناخت و يا اشتباه در روش‏ها و الگوهاست (21) و يا بر اثر فتنه‏گرى‏ها. (22)
در فتنه‏ها، هدف گم‏راه كردن (23) اعضاى جامعه و سپس بهره‏بردارى از آن است.براى آن‏كه موارد مشتبه كاملا شبيه به «حق‏» شو، د از همان مفاهيم و ادبيات استفاده مى‏گردد تا زمينه‏هاى انحراف از دين به طور كامل مهيا شود و مانعى در سر راه ايجاد نگردد.پيامبراكرم صلى الله عليه وآله در همين زمينه مى‏فرمايند: «يا على اين مردم پس از من فريفته ثروتشان مى‏گردند...حرام را با شبهات دروغين و هوس‏هاى غفلت‏زا حلال مى‏شمرند، شراب را به نام نبيذ و رشوه را به نام هديه و ربا را به اسم تجارت حلال مى‏دانند..» . (24)

ج.بدعت

هر جامعه‏اى به نحوى با نوآورى و اصلاح امور خود روبرو و دست‏به گريبان است. نوآورى‏ها، از ضروريات نظام اجتماعى است، اما سامان يافتگى نوآورى‏ها هم از ضروريات نظام‏هاى اجتماعى است; چرا كه در غير اين‏صورت، بقا و انسجام جامعه دست‏خوش تحول و دگرگونى مى‏شود.دين به عنوان بخشى از نظام اجتماعى مى‏بايست در گير و دار تغييرات اجتماعى و پيدايش نيازهاى جديد و بروز نوآورى‏هاى متعدد در ساير زمينه‏ها موضعى فعال داشته باشد.اگر اين ضرورت در درون دين پيش‏بينى شده باشد، قوام و جاودانگى‏اش تضمين خواهد شد، در غير اين‏صورت عوامل بيرونى، اين خصيصه را بر آن تحميل مى‏كند كه در بلند مدت موجب اضمحلال و نابودى دين مى‏گردد.اسلام به عنوان يك دين، داراى برنامه زندگى است و در درون خود تغييرات و دگرگونى‏ها را پيش‏بينى كرده و به همين جهت اهرم‏هايى را براى پويايى خود در نظر گرفته است.اگر اين تغيير و تحولات بيرون از خود دين بر او تحميل گردد، بدعت‏شناخته مى‏شود. «بدعت‏» اصطلاحى فقهى است و به هر چيزى كه با سنت نبى‏اكرم صلى الله عليه وآله مخالف باشد، اطلاق مى‏شود و معمولا به نظريه‏ها و عادت‏هاى جديدى كه از ديدگاه‏هاى شخصى نشات گرفته و در جامعه اسلامى رواج يافته و نيز به نوآورى‏ها و عقايد مخالف با اصول دين و سيره پيامبر اسلام گفته مى‏شود. (25)
واژه بدعت‏به معناى نسبت دادن عقايد و ديدگاه‏هاى جديد به دين است كه با مبانى كتاب و سنت معصومين عليهم السلام سازگارى ندارد. (26)
عبارت فوق به خوبى بيان‏گر اين نكته است كه هر آنچه بيرون ازكتاب‏آسمانى‏قرآن وياسنت معصومين عليهم السلام باشد، و به عنوان نظر دينى ارائه شود، نظر شخصى و تفسير به راى است و نمى‏توان و نبايد به عنوان دين مطرح و معرفى شود كه در اين‏صورت بدعت‏شناخته مى‏شود، حال با هر انگيزه‏اى كه باشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام در جاى جاى كلام خود متذكر پيدايش بدعت‏ها و آثار شوم آن شده و از آن به كژى ياد مى‏كنند.اولين گام در پيدايش بدعت‏ها، ناديده گرفتن روش‏ها و منابع تفسيرى دين است كه ممكن است در برخى شرايط به دليل عدم آگاهى و يا عدم رضايت‏به منابع و يا روش‏هاى دينى به روش‏ها و منابع خاص ديگرى روى آورد.در چنين وضعيتى برخى باورها نسبت‏به بعضى امور پديدار مى‏شود و دگرگونى در سطح ارزش‏ها به وجود مى‏آيد و باعث مى‏شود در ساير بخش‏ها و لايه‏هاى اجتماعى دگرگونى‏هايى به وجود آيد.
همواره آغاز پيدايش فتنه‏ها، پيروى از هوس‏هاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد. (27)
وقتى ارزش‏هاى غير الهى و نيازهاى فردى و منزلت‏هاى به‏جاى مانده از دوران پيشين حاكميت پيدا كرد، ديگر نمى‏توان از منابع دين براى دست‏يابى به آن ارزش‏ها بهره برد.بنابراين، مى‏بايست در منابع طراحى ارزش‏هاى دينى و يا در روش‏هاى فهم و تفسير آن‏ها و يا در هر دو - منبع و روش - تجديد نظر كرد كه اثر و نتيجه آن جدايى از دين است.
«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوض‏ترين مردمند: كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگى و دور از حقيقت و بدعت‏هاى خويش سخت دل بسته است.» . (28)
و اين به منزله آن است كه در روش‏ها، از روش متعارف و شناخته شده تفسير دين استفاده نكرده و به جاى آن به نظريات و تفاسير شخصى اكتفا شده و از اين زاويه، با منابع مقدس ارتباط برقرار مى‏كنند و يا آن‏كه اصولا بدون ورود به منابع و استفاده از آن‏ها اقدام به تفسير و تبيين دين مى‏كنند.اين‏ها كسانى هستند كه «به خدا و رسولش دروغ مى‏بندند» . (29)
در اين‏جا نكته‏اى بسيار جالب و ظريف وجود دارد و آن اين است كه رابطه‏اى بين فتنه‏ها، شبهه‏ها، بدعت‏ها و سنت وجود دارد.آن‏گاه كه احكام و حقوق فردى و اجتماعى، ابداعى و ابتكارى باشد، فتنه‏ها نمايان (30) مى‏شود.خاستگاه پيدايش بدعت‏ها خود زمينه‏ساز و بستر مناسب پيدايش شبهه‏ها (31) نيز مى‏باشد.بنابراين، روى آوردن به تنظيم هنجارهاى اجتماعى و قوانين و قواعد حقوقى بدون در نظرگرفتن منابع مقدس دينى، نابسامانى‏ها و مسائل و آسيب‏هاى مختلف اجتماعى را نيز به دنبال خواهد داشت; زيرا در يك جامعه دينى، عدم توجه به معتقدات و ارزش‏ها و هنجارهاى دينى و به جاى آن حاكميت ارزش‏هاى ملى و هنجارهاى اجتماعى (32) ، تعارض عين و ذهن را به وجود مى‏آورد; يعنى معتقدات و باورهاى دينى و به تبع آن ارزش‏ها در مسير حاكميت و تحقق ارزش‏هاى دينى است، اما عينيت جامعه و قواعد و الگوهاى عمل اجتماعى سمت و سويى ديگر به خود مى‏گيرد.به ديگر سخن، به صورت نظرى و اعتقادى جهت ديندارى به خود مى‏گيرد، در حالى‏كه بايدها و نبايدهاى دينى، نمود عينى و عملى به خود نمى‏گيرد.از اين رو، تعارض عين و ذهن پيش مى‏آيد كه خود آسيب جدى اجتماعى است و چه بسا نابسامانى‏هايى را نيز به دنبال داشته باشد.

انزواى منابع مقدس

تاكنون برخى مقولات از جمله فتنه، بدعت و شبهه از آسيب‏هاى دين بيان گرديد. گاهى ممكن است‏به جاى آن‏كه تحريف در «منظور و مقصود گوينده‏» صورت گيرد و قرائت‏هاى مختلف كه منظور گوينده نبوده به جاى كلام او نشيند، اصل كلام و يا سند به وضوح انكار گردد و سنديت و انتساب آن به گوينده نفى شود و يا ممكن است‏به اشكال مختلف ضرورت حضور مفاد آن و عمل به محتوايش انكار گردد.اسلام نيز به عنوان يك نظام كه حاوى عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاست، منابعى را براى طراحى اين نظام پيش‏بينى كرده است.كتاب مقدس قرآن و سنت دو منبع مهم و اصلى اسلام مى‏باشند كه بقا و بالندگى دين منوط بر حضور فعالانه آن‏ها مى‏باشد.آن‏گاه كه اين دو منبع و يا يكى از آن‏ها و يا حتى بخشى از اين منابع مورد هجوم و يا بى‏مهرى قرار گيرد، دين با آسيب روبرو مى‏گردد.
آسيب‏هايى كه متوجه كتاب مقدس مى‏گردد به چند شكل ممكن است جلوه كند: اين‏كه كاملا كنار گذارده شود و كسى به آن مراجعه نكند.نه در ظاهر، حضور آن مشهود است و نه در باطن.صورت ديگر آن است كه در ظاهر به عنوان كتاب مقدس حضور دارد و مورد تلاوت قرار مى‏گيرد، بدان سوگند مى‏خورند.اما محتواى آن در بين مؤمنان، حضور ندارد و به لحاظ معنا و عمل بر اساس محتواى آن مورد بى‏مهرى و انزوا قرار مى‏گيرد.شكل ديگر آن است كه با تحريف‏ها و تفسيرهاى نابجا، برخى بر محتوا و مضامين آن سلطه نامشروع پيدا مى‏كنند و آن‏گونه كه با ميل و منافع‏شان سازگار باشد آن را تفسير و تبيين مى‏كنند.حضرت مى‏فرمايد: «حاملان قرآن آن را كنارى افكنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مى‏سپارند، در آن روز قرآن و پيروان مكتبش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مى‏شوند و هر دو هم‏گام و مصاحب يكديگر و در يك جاده گام مى‏نهند و كسى پناهشان نمى‏دهد.قرآن و اهلش در آن روز بين مردمند اما ميان آن‏ها نيستند; با آن‏ها هستند ولى با آن‏ها نيستند چه اين‏كه گم‏راهى با هدايت هماهنگ نشود، گرچه كنار يك‏ديگر قرار گيرند.مردم در آن روز بر تفرقه و پراكندگى اتحاد كرده و در اتحاد و يگانگى پراكندگى دارند.گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواى آنان نيست.جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چيزى نشناسند..» . (33)
در كنار قرآن، سنت جاى مى‏گيرد كه همواره با يكديگر در حال تعامل مى‏باشند و نمى‏توان هيچ يك را بدون ديگرى در نظر گرفت; چه آن‏كه هر دو شالوده‏هاى اسلام محسوب شده‏اند و اختلال در هر بخش به ناچار به ديگرى سرايت مى‏كند.ايمان قلبى و باور بايد به خدا و سنت‏باشد و اين ايمان قلبى على‏الاصول در عمل و رعايت هنجارهاى دينى تجلى پيدا مى‏كند به همين جهت است كه مولا اميرالمؤمنين عليه السلام توصيه مى‏فرمايند:
«اما وصيت من اين است كه هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهيد و سنت و شريعت پيامبر را ضايع نكنيد، اين دو ستون محكم را برپا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگه‏داريد» . (34)
خاستگاه پيدايش بدعت‏ها، ترك كردن (35) سنت‏ها يعنى مجموعه عقايد و باورها و ارزش‏ها و هنجارها و مناسكى است كه از طريق خاصى براى مؤمنان طراحى و تبيين شده است. اصولا اين ساخت‏خاص در مجموعه دين اسلام به همين منظور است كه همواره ذهنيت‏ها و عينيت‏ها در يك قالب مخصوص و ويژه طراحى شده و جاى گيرد.به همين دليل وقتى بدون توجه به اين ساخت، اقدام به تشريع، تفسير و تحليل شود بدعت‏ها رخ مى‏نماياند.در اين ساخت، امامان از موقعيت‏خاص خود برخوردارند و پس از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در موقعيت امامت و رهبرى جامعه قرار مى‏گيرند.معيار و چرايى اين گزينش، بازگشت‏به صلاحيت‏ها و شايستگى‏هايى دارد كه در آن‏ها وجود دارد و منحصر در آن‏هاست. (36)
شناخت آن‏ها در بين ساير اقشار جامعه كار مشكلى نيست; زيرا نياز اين مجموعه عقيدتى و نيز توانايى‏هاى ائمه كاملا روشن و همه بدان‏ها معترفند.آن‏ها راهنمايان، نشانه‏ها، راه‏ها (37) و...دين‏اند.به خاطر همين است كه در فتنه‏ها، يكى از اهداف آن بوده كه امامان به نحوى حاشيه‏نشين شوند.با حاشيه‏اى كردن امامان و انزواى آن‏ها، پيدايش زمينه‏هاى اجتماعى لازم براى كجروى‏هاى عقيدتى و بدعت‏ها فراهم مى‏شده است.بنابراين، يكى از آسيب‏هاى مهم دين در نگاه امام على عليه السلام ناديده گرفتن جايگاه و موقعيت امامان عليهم السلام است و همواره در تذكرات خود اين مهم را يادآور مى‏شوند كه مؤمنان، خصوصا نخبگان فكر وانديشه در نظريه‏پردازى از آن‏ها فاصله نگيرند و نخبگان قدرت و منزلت‏هاى اجتماعى، زمينه‏هاى ديگرى را براى انحرافات فراهم نسازند.براى تحقق اين منظور، گاهى به آيات مقدس يعنى قرآن كريم استناد مى‏ورزند و اهل‏البيت پيامبر صلى الله عليه وآله را مصداق‏ها و جلوه‏هاى عينى آيات معرفى مى‏كنند و گاهى نسبت‏هاى خويشاوندى خويش را با پيامبر صلى الله عليه وآله عنوان مى‏دارند و گفتارهايى از آن حضرت را براى اثبات ادعاى خويش مطرح مى‏نمايند.در برخى شرايط و زمينه‏هاى اجتماعى، استعدادها و توانمندى‏هاى علمى و عملى را طرح و گاهى ديگر تعهد و التزام خود به معتقدات و ارزش‏هاى دينى و گاهى شجاعت‏ها و خدمات خود در زمينه‏هاى مختلف آشكار مى‏كنند و گاهى نيز از پذيرش سنت‏هاى جاهلى و صاحبان منزلت‏هاى بالاى اجتماعى برحذر مى‏دارند. (38)
همه موارد يادشده ضمن آن‏كه بيان حقايق و واقعيت‏هاست، اين اثر اجتماعى را دارد كه نظريه‏پردازى‏ها جهت‏خاص خود را بيابد تا در طراحى و تبيين نظريه‏ها، انحرافات عقيدتى - اجتماعى بروز نكند.اميرالمؤمنين على عليه السلام به وضوح و روشنى اين نكته را متذكر مى‏گردند كه ائمه عليهم السلام درها و مسيرهاى ورود، شناخت و تفسير اعتقادات، باورها، ارزش‏ها هنجارها و مناسك دينى‏اند و بدون در نظرگرفتن آن‏ها نه تنها زمينه‏هاى اجتماعى انحرافات فراهم مى‏شود، بلكه ناديده گرفتن ائمه عليهم السلام خود يك انحراف اجتماعى است كه باعث «دزدى‏» مى‏شود.
«...ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينه‏ها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس به خانه‏ها جز از در وارد نمى‏شود و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مى‏شود..» . (39)
بنابراين، اگر منابع اصلى و مقدس به هر دليلى، مانعى در پيش روى داشته باشند، گروه‏هاى اجتماعى ديگر وارد عمل شده و موجبات انحراف دين را فراهم مى‏سازند و چون هويت‏يك جامعه دينى، به فرهنگ دينى آن جامعه است كه با بروز تفسيرهاى نابجا و نادرست، فرهنگ جامعه دينى و در نتيجه هويت جامعه دينى دستخوش دگرگونى‏هاى بنيادين مى‏شود. (40)

شيطان

شيطان موجود پليدى است كه در تمام اديان اعم از الهى و غيرالهى به عنوان مظهر شرور شناخته شده است.در ادبيات دين اسلام شيطان يك مجموعه‏آميخته از اعمال و افكارى است كه با عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى دينى در تعارض است.در واقع «شيطان‏» يك «تيپ يده‏آل‏» است; تيپ ايده‏آلى كه دربرگيرنده عقايد و رفتارهاى آسيبى و نابهنجار است.مصاديق متعدد و غيرمحسوس دارد و مصداق كامل و بارز آن «ابليس‏» است.ويژگى مجسم همه اين شياطين وسوسه‏انگيزى آن‏هاست; شيطنت و ايجاد وسوسه در راستاى آسان‏سازى و آسان‏گيرى كج‏روى ذهنى و عينى.شيطان صرفا يك پديده ذهنى و خيالى نيست، بلكه با توجه به خصوصيات و تعاريف ارائه شده در متون مقدس، ينيت‏خارجى دارد، اما با توجه به طيف گسترده زمينه‏هاى فعاليت و مصاديق بى‏شمار آن و هم‏چنين ميزان شيطنت‏ها، تيپ‏ايده‏آلى براى آن در نظر گرفته مى‏شود كه بتواند همه مصاديقش را در برگيرد.
در متون و آموزه‏هاى دينى تاكيد زيادى بر كناره‏گيرى از شيطان و وسوسه‏هاى او شده است.على عليه السلام از چند زاويه به اين موضوع مى‏نگرد و آن را متذكر مى‏گردند. اگر اقدام اوليه از طرف خود كنش‏گران و اشخاص صورت گيرد، حاكميت‏شيطان تامين و روز به روز گسترش مى‏يابد.
«زشت‏سيرتان، شيطان را ملاك كارشان قرار داده‏اند، او هم آنان را دام خويش برگزيده و سپس تخم‏هاى پستى و رذالت را در سينه‏هاشان گذارده و جوجه‏هاى آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مى‏نگرد، و با زبان آنان سخن مى‏گويد و با دست‏ياريشان بر مركب گمراه‏كننده خويش سوار شده و كردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده.اعمال آن‏ها گواهى مى‏دهد كه با همكارى شيطان انجام شده است و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است‏» . (41)
اولين گام در اين راه، عضويت در گروه منتسب به شيطان است.طبعا عضويت در گروه بدون پذيرش ارزش‏ها و هنجارهاى حاكم بر آن امكان‏پذير نيست.وقتى ارزش‏ها و هنجارهاى گروه پذيرفته شد، الزام‏ها و هنجارهايى دارد و بقا عضويت و ادامه آن مستلزم رعايت آن هنجارهاست.تبعيت از شيطان و اعوان و انصار او، گروه منحرف و شيطانى را تشكيل مى‏دهند.چون شيطان راه و روش و مذهب و مسلك خود را به صورت آسان معرفى مى‏كند، در نتيجه طرفدار و هوادار پيدا مى‏كند.وقتى هواداران آمدند و به عضويت درآمدند و رضايت‏شيطان مبناى تنظيم كنش‏ها و تعامل‏ها قرار گرفت، لازمه‏اش آن است كه هر آن‏چه را با اين وضعيت در تعارض باشد از سر راه برمى‏دارد.مهم‏ترين و زيربنايى‏ترين موانع، وجود عقايد و ارزش‏هاى دينى جامعه و گروه‏هاست.بنابراين، بايد دين را، كه منشا و خاستگاه و هويت اين گروه‏ها و جوامع است، با تضعيف، تبدل و يا انهدام از بين ببرد.وقتى اين فرآيند صورت گرفت; خواه ناخواه آثار اجتماعى خاص خود را بر جاى خواهد گذاشت.
«شيطان راه‏هاى خويش را براى شما آسان جلوه مى‏دهد و مى‏خواهد پيمان دين شما را گره گره بگشايد..» . (42)
ناگفته پيداست كه شيطان از يك اصل انسان‏شناختى و روش‏شناختى بهره جسته و آن را رعايت نموده است.همه انسان‏ها على‏الاصول مايلند در دامنه انتخاب‏هاى خود همواره آسان‏ترين راه و كم هزينه‏ترين آن را گزينش نمايند، اما وقتى اين انتخاب صورت گرفت پيامدهاى خاص خود را دارد، از اين رو، تاكيد مى‏شود كه راه‏هاى شيطانى آسانند تا مبادا مؤمنان فريب آن را بخورند و به پليدى‏هاى شيطانى مبتلا شوند.طبعا مراقبت از معتقدات و باورها در صحنه اجتماعى، علاوه بر جلوگيرى از كج‏روى‏هاى فردى و اجتماعى، بقا و انسجام گروهى را به دنبال دارد.

پی نوشتها:

1- دين يك حقيقت «نفس‏الامرى‏» است و بخشى از «علم الهى‏» را شامل مى‏شود و هيچ‏گونه تغيير و دگرگونى‏اى در آن راه ندارد.بحث از دين نفس‏الامرى و سخن پيرامون آن به علوم فلسفه و كلام مربوط مى‏شود و با توجه به تقسيم‏بندى علوم و تعيين موضوع آن‏ها، در اين نوشتار مفاد آن علوم به عنوان مفروضات اوليه و بنيادين و اصول موضوعه در نظر گرفته شده است.به علاوه آن‏كه «دين نفس‏الامرى‏» حقيقت مطلق است كه مى‏بايست در عمل به بايدها و نبايدهاى آن جامه عمل پوشاند.در غير اين‏صورت انحراف و كجروى محسوب مى‏گردد.
2- امامى و آشتيانى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، انتشارات مدرسه امام على بن ابيطالب، 1375، چاپ دهم، ج دوم، ص 195.
3- همان، ص 313
4- ر.ك.به: غررالحكم، ص 84- 86.
5- امامى و آشتيانى، پيشين، ج سوم، تفسير كلمات قصار، 125، ص 491
6- نهج‏البلاغه، خطبه 17
7- حسن المصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1368، ص 23- 26
8- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 1، ص 71
9- همان، ج اول، ص 97
10- 11- همان، ج اول، ص 155
12- ناصر مكارم شيرازى، ترجمه گويا و شرح فشرده‏اى بر نهج‏البلاغه، ج 2، ص 315
13- نهج‏البلاغه، خطبه 2، ص 46
14- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 155
15- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 11، روايت 10
16- نهج‏البلاغه، خطبه 93، ص 137
17- هر چند كارگزاران دستگاه بنى‏اميه دين به دنيا فروشان باشند، اما به ظاهر آن‏چنان اند كه مى‏توانند در مقابل توده مردم، از اصطلاحات خاص براى تحكيم مواضع حكومت‏بهره‏بردارى كنند.
18- سيدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، جلد سوم، چاپ اول 1362، ص 67.
19- نهج‏البلاغه، كلام 38- ص 81
20- خورشيد بى‏غروب، ترجمه آقاى معاديخواه، ص 403
21- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، وصيت‏به امام حسن مجتبى عليه السلام و نيز كلام 38، ص 81
22- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، كلام 17، ص 59
23- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 169، ص 243- 244
24- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 175
25- دائرة‏المعارف الاسلاميه، دارالفكر، مصر، ج‏سوم، ص 456
26- فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، انتشارات مرتضوى، 1362، جلد چهارم، ص 298
27- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج اول، ص 145
28- امامى و آشتيانى، پيشين، جلد 1، ص 97
29- نهج‏البلاغه، خطبه 147- ص 204 و 205
30- نهج‏البلاغه، كلام 50- ص 88
31- همان و خطبه 154 و 169
32- ذكر اين نكته ضرورى است كه در صورت عدم تعارض هنجارهاى اجتماعى با هنجارهاى دينى، مشكل فوق پيش نمى‏آيد; زيرا اصولا تعارضى بين آن دو دسته هنجارها وجود ندارد.
33- امامى و آشتيانى، پيشين، جلد 2، ص 145
34- نهج‏البلاغه - كلام 149، ص 209
35- عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، انتشارات ذره، 1372- جلد 2، ص 689
36- ميرزا حبيب‏الله الهاشمى خوئى، منهاج البراعة فى شرح نهج‏البلاغه، بنياد فرهنگى امام‏المهدى (عج)، چ چهارم، جلد دوم، ص 332
37- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 87، ص 119
38- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه قاصعه، ص 289
39- نهج البلاغه، خطبه 154، ص 215
40- عبدالمجيد معاديخواه، پيشين، ج 2، ص 689 (فسبحان الله، ما اشد لزومك للاهواء المبتدعه و الحيرة المتبعه)
41- نهج البلاغه، خطبه 7، ص 53
42- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 122

منبع:فصلنامه علمی تخصصی معرفت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط