آسيبشناسى دين در سيره علوى(1)
مقدمه
دين ابعاد گوناگون و متعددى را شامل مىشود كه به طور خلاصه عبارتند از:
الف.نفسالامرى: دين به عنوان يك واقعيت دربرگيرنده بخشى از «علم الهى» است و به همين جهت ازلى و ابدى است و هيچگونه تغيير و تحول و يا تناقضى در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آنكه با آسيب رو به رو گردد. (1)
ب.مستند: از آنجا كه خالق يكتا خواهان سعادت و كمال بشر است و «دين نفس الامرى» متضمن آن است و بشر از راههاى عادى نمىتوانسته بدان دستيابد، خداوند انبيا و اوليا و متون مقدس آسمانى را فرستاد تا پل ارتباطى بين خدا و بندگان بوده و زمينه تعالى و كمال انسان را فراهم كند.براى آن كه تفاسير متعدد و قرائتهاى متناقض با دين در آن راه نيابد، معيارهاى خاصى را براى تفسير دين معرفى نموده تا مفسرين و فقيهان براساس آن معيارها، دين را براى مؤمنان معرفى كنند; چه درغير اين صورت، انسانها به فرامين و دستورهاى الهى دسترسى نخواهند داشت و در نتيجه، هر كسى به فراخور فهم خويش تفسيرى از خدا و معتقدات دينى ارائه خواهد نمود كه با حقيقت دين ناسازگار مىافتد.
ج.عينى: لايه و سطح ديگرى كه مىتوان در نظر گرفت، دين در باور مؤمنان است كه التزامهاى ذهنى و عملى اعضاى جامعه دينى را شامل مىشود.چه بسا مواردى موجب گردد كه شهروندان التزام خود را نسبتبه دين از دستبدهند; هر چند دين به معناى دوم آن، همچنان دست نخورده باقى بماند.
منظور از «آسيب» هاى دين، عوامل و متغيرهايى است كه موجب مىشود دين مستند و يا عينى از اصول اوليه خود فاصله گرفته و در تفسير و در تحقق آن، برخلاف آن حقيقت واحد گام برداشته شود.بنابراين، آسيبشناسى دين كشف عوامل و متغيرهايى است كه موجب مىشود دين از محتواى موردنظر و يا روشهاى مقبول دستيابى به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بىراهه گردد.
بديهى است كه «دين نفسالامرى» نمىتواند آسيبپذير باشد; زيرا هيچ تغيير و دگرگونى در آن راه ندارد.اما در سطوح دوم و سوم دين، آسيبديدگى امكانپذير است; زيرا ممكن است تفاسيرى مخالف با آن حقيقت اوليه ارائه گردد و با برخى زمينههاى نظرى، سياسى و اجتماعى، راه را براى انحراف دين مهيا سازد و يا آنكه افراد جامعه به هنجارهاى دينى عمل نكنند.
ناهمنوايى با دين، گوياى عدم حاكميت آن خواهد بود و اين به معناى آسيب دين است; زيرا دين براى تنظيم رفتارهاى بشر آمده است.
نكته قابل توجه ديگر اين است كه هر چند مفهوم دين در ادبيات جامعهشناختى مفهومى عام و كلى است و شامل مجموعهاى از عقايد و مناسك دربرگيرنده امور «مقدس» و «غير مقدس» و يا «دنيوى» و «معنوى» مىگردد، اما در اين مقال و در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام منظور، دين اسلام با ويژگىهاى خاص خود است.چنانكه مىفرمايد: «كسى كه جز اسلام آيينى برگزيند زيانش مسلم، دستگيره ايمانش گسسته و سقوط او شديد خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلك خواهد داشت» . (2)
و نيز در خطبه 198 بيان مىدارند كه اين اسلام دين منتخب خدا مىباشد. (3)
اهميت ديندارى
تعريف اسلام
تعريف آسيب
تعريف آسيبشناسى دين
زمينههاى پيدايش آسيبزايى
الف - فتنه
اصولا در فتنهها و دگرگونىهاى اجتماعى، نوعى اختلال و عدم ثبات سياسى وجود دارد (7) و جامعه فتنهزده با آشوب و اضطراب و تشويش همراه مىشود.فتنهها اعتراضى استبه نظم موجود و طرحى دربراندازى و تغيير، كه جامعه را با هرج و مرج و بحران روبهرو مىكند.در اينگونه بحرانها همه ساختهاى اجتماعى متاثر از شرايط محيطى و پيرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرايط بىهنجارى، ( Anomy) بر جامعه حاكم مىگردد.به همين دليل است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در عرصههاى مختلف و دورههاى گوناگون هشدار مىدهند و كاركردهاى منفى فتنهها را متذكر مىگردند:
«او [پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله] را زمانى فرستاد كه مردم در درون فتنهها قرار داشتند، رشتههاى مذهب گسسته و اركان ايمان و يقين متزلزل شده، راههاى اساسى براى شناختحق مختلف، و امور مردم پراكنده و متشتت، راه فرار از فتنهها باريك و پناهگاه ناپيدا، هدايت فراموش شده و گمراهى و نابينايى همه را فراگرفته بود، خداى رحمان معصيت مىشد، و شيطان يارى مىگرديد، ايمان بدون ياور مانده، اركان آن فرو ريخته و نشانههايش دگرگون شده بود» . (8)
در اين خطبه شرايط اجتماعى - فرهنگى جامعه عربستان به هنگام بعثت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله تبيين شده است.گسستگى در حلقهها و بخشهاى مختلف دين و هرج و مرج در باورها و ايدهها به گونهاى است كه دين ثبات و كاركرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را براى جامعه ايجاد و تداوم بخشد.گاه بحرانها و هرج و مرجهاى اجتماعى بر اثر برخى فعاليتهاى نهادها و يا سازمانهاى اجتماعى روى مىدهد و گاه برخى كنشهاى هدفمند در جامعه از ناحيه برخى كنشگران، اينگونه بحرانها را در جامعه ايجاد مىنمايد و جريان انحرافى شكل مىگيرد.بنابراين، ممكن استخاستگاه بحرانها عملكرد برخى اشخاص باشد كه در قالب جريانهاى سياسى - اجتماعى و با وجود تشكلهاى رسمى به وجود آيد و يا اينكه در قالب نظريهپردازى و بهطور غير رسمى در جنبههاى تئوريك و علمى.
«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوضترين مردمند: 1- كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگى و دور از حق و حقيقت و بدعتهاى خويش دلبسته و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام برمى دارد و براى افرادى كه فريبش را بخورند فتنه است، وى از مسير هدايت پيشينيان گمراه گشته..» . (9)
در چنين شرايطى است كه جابهجايى در ابزارها و وسايل موردنياز فهم و تفسير دين و هنجارهاى دينى رخ مىنماياند و به جاى مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهاى غيراصلى و نابجا بهكار گرفته مىشود.انتخاب و ورود به موضوعهاى موردنظر انتخابى و گزينشى، وسايل و ادوات و منابع تحقيق جهتدار و سوگيرى شده با روشهاى غير متعارف، نتايجى به بار مىآورد كه ديگر «دين» نيست، بلكه مجموعهاى از معارف و شناختهاى بشرى است; زيرا آن يافتهها چيزى است كه مفسر خود گزينش كرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتايجبوده است و اين نقطه شروع «فتنه» است.طبعا در چنين شرايطى، ذهنيتها به جاى حقايق و واقعيتها مىنشيند و تفاسير معنا و محتوا و كاركرد خود را از دست مىدهد.و چون در اين تفسيرها رگههايى از واقعيت نيز مشاهده مىشود كه با ذهنيتها آميخته شده، تفكيك آنها از هم كارى بس مشكل خواهد بود و نتايجش انحراف در طراحى هنجارهاى دينى و سپس كجروى مؤمنان و متدينان مىشود.
«همواره آغاز پيدايش فتنهها، پيروى از هوسهاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر اساس آن احكام و هوسها و برخلاف آيين حق بر جمعى ديگر حكومت مىكنند.اگر باطل از حق كاملا جدا مىگرديد، بر آنان كه پىجوى حقيقتند پوشيده نمىماند، و چنانچه حق از باطل خالص مىشد، زبان معاندان از آن قطع مىگرديد، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند..» . (10)
شرايط اجتماعى پيدايش فتنه
از جمله موانع فعاليت نهادها، مىتوان ازحضور رهبران سنتى كه به نحوى از اقتدار سنتى برخوردارند نام برد.آنها براساس سنتهاى پيشين خود كه از جايگاه خاصى در نظام اجتماعى برخوردارند بهره جسته و سلسلهاى از باورهاى حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراكنده نموده و يا از سنتهاى جارى حمايت و پشتيبانى مىكنند تا بدينوسيله از احترام و پايگاه اجتماعى خود براى ادامه آن سنتها بهره ببرند.همين امر به نوبه خود باعث اقتدار بيشتر آنها شده و بدان رونق و استمرار مىبخشد.حضرت در همين زمينه مىفرمايند: «زنهار، زنهار از پيروى و طاعتبزرگترها و رؤسايتان برحذر باشيد; همانها كه به واسطه موقعيتخود تكبر مىفروشند، همانها كه خويشتن را بالاتر از نسب خود مىشمارند و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مىدهند و به انكار نعمتهاى خدا برخاستند تا با قضايش ستيز كنند و نعمتهايش را ناديده گيرند، آنها پى و بنيان تعصب و ستون و اركان فتنه و فساد و شمشيرهاى تفاخر جاهليتند» . (12)
كاركردهاى منفى فتنه
پس از آنكه اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونى شديد گرديد، وحدت و انسجام درونى جامعه در سطح عقايد و باورها جاى خود را به تشتتباورها و ايدهها مىدهد و همين تفرقه در سطح ايدهها و آراء در لايههاى زيرين اثر كرده و ضمن مشروعيتبخشيدن به كجروىها، موجب نابسامانى اجتماعى مىشود.ارزشها و ضد ارزشها به هم مىآميزد و هنجارها رنگ مىبازد، نهادها و سازمانها تضعيف مىگردد و در نتيجه كاركردهاى مثبتخود را از دست مىدهند.حضرت از جمله پيامدهاى فتنه را چنين بيان مىكنند: «سپس فتنهاى اضطراب آور و شكننده و نابود كننده، آغاز خواهد شد، قلبهائى پس از استوارى مىلغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مىگردند.افكار به هنگام هجوم اين فتنه پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنش مشتبه مىشوند.آن كسى كه به مقابلهاش برخيزد، فتنه پشتش را مىشكند و كسى كه در فرو نشاندن آن تلاش كند، فتنه وى را درهم مىكوبد..» . (14)
با توجه به همين كاركردهاى منفى عميق است كه على عليه السلام تلاش مىكند تا يكى از مهمترين فتنهها و رخدادهاى اجتماعى و سياسى عصر خويش را تحليل و تبيين كند تا از انحراف افراد جامعه خويش و آيندگان جلوگيرى شود.چه آنكه عمق بخشيدن به معتقدات و باورهاى اجتماعى توسط نهادهاى مختلف اجتماعى صورت مىگيرد كه همگى به طور مستقيم و غيرمستقيم در آن دخالت دارند.عمدهترين نهادهاى درگير در اين امر، نهاد حكومت و سياست ونهاد دين است.معتقدات و باورهاى حاكم برنهاد حكومت و نهاد دين به تمامى نهادها، سازمانها، گروهها و...رسوخ مىكند و جامعه همان رنگ و بو را به خود مىگيرد; چنانكه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به وضوع اين نكته اساسى را بيان فرمودهاند: (15) از همين منظر و به همين دليل است كه حاكميتبنىاميه فتنه معرفى مىگردد; (16) چه آنكه حاكميتبنىاميه فقط بخشى از نهاد حكومت نيست، بلكه تمام نهاد حكومت و نهاد دين معرفى مىشود.آنان سياستگزاران و مجريان حكومت و در عين حال عالمان و مفسران دين شناخته مىشدند كه علاوه بر زعامت و رهبرى سياسى، رهبرى دينى جامعه را بر عهده داشتند و درستبه همين دليل، بر تمام بخشهاى جامعه تسلط و حاكميتخود را برقرار ساخته بودند.
عوامل و كارگزاران جامعهپذيرى پيشبينى شده در نهاد دين همچون مساجد و منابر و خطبههاى نمازجمعه و كليه اجتماعات رسمى مسلمين در اختيار بنىاميه است.از اين رو، هم «امراء» و هم «علماء يا فقهاء» (17) يكجا جمعاند.پشتوانههاى اقتصادى رسمى و غير رسمى موجود در نهاد اقتصاد در اختيار دستگاه بنىاميه بود و كليه امكانات موجود در راستاى تحكيم حاكميت بنىاميه، كه همانا تضعيف آموزههاى دينى و سنت معصومين عليهم السلام و دين راستين بود، به كار گرفته مىشد. بنابراين، كليه شرايط و زمينههاى لازم براى انحراف وجود داشت.به همين دليل نيز على عليه السلام ازخطر فتنه بنىاميه خبر مىدهد و تلاش مىكند روشنگرىهاى لازم را بنمايد.مهمترين انحراف در حكومتبنىاميه پيدايش اين رخداد است كه نهاد «دين» ابزار و وسيله حاكميتبخشيدن به حكومتشده و در واقع نهاد دين جايگاه اصلى خود را از دست داده است.به جاى آنكه دين «بايدها» و «نبايدها» را براى حكومت و سياست و زمامداران حكومتى معين و طراحى كند، حاكمان بنىاميه با دستكارى در آموزههاى دينى و بيان تفسيرهاى متعارض با دين آن را ابزار دستخويش قرار دادند.بنابراين، هر گاه حاكميتبه دنبال تطبيق خود با دين باشد در مسير ديندارى حركت مىكند و آنگاه كه دين ابزار قدرت مداران شد، موجب آسيبزدگى مىگردد.
ب.شبهه
و البته تفاوت چشمگيرى ميان طرح سؤال با ايجاد شبهه وجود دارد.سؤال با هدف يافتن مجهول و يافتن پاسخ مطرح مىشود.اما شبهه با هدف ايجاد نقص و يا كاستى و از روى استهزا و تمسخر صورت مىگيرد.
از آنجا كه كمال و سعادت واقعى جامعه بشرى در گرو رسيدن به «بايد» و «نبايد» هايى حقيقى است، ارزشها از اين زاويه نگريسته مىشود.بنابراين، هر آنچه كه ظاهرى شبيه به «حق» دارد اما حقيقتا و واقعا حق نيست، از مصاديق شبهه شناخته مىشود و نامگذارى آن هم به نام شبهه درستبه همين دليل است. «شبهه بدين سبب شبهه ناميده شده; زيرا كه شبيه حق است» . (19)
از همين بيان على عليه السلام كاركرد منفى و تاثير شبههها كاملا مشهود است; زيرا «حق» كه ارزشهاى پايدار و اصولى در نظام فرهنگى است و خاستگاه خاص خود را دارد و هنجارها مىبايست در ارتباط با آنها باشد، با ورود شبههها، دچار اختلاط مىگردد و نظم درونى آنها از بين مىرود.بنابراين، وجود شبهات و پيدايش آنها باعث كمرنگ شدن معتقدات دينى مىشود و با اينكار زمينه لازم براى جامعهپذيرى اعضاى جامعه در يك جامعه دينى از بين مىرود; زيرا ارزشها و هنجارهاى حاكم در چنين جامعهاى دينى نيست و خود موجب فاصله گرفتن اعضاى جامعه از دين مىشود، هرچند آنها آن را نخواسته باشند.
كارگزاران و عوامل اين آسيب دين چند دستهاند: مهمترين گروه فعال در اين پديده، «منافقان» هستند.يكى از كنشهايى كه منافقين بدان مبادرت مىورزند، اقدام به شبههافكنى است.
«آنها سخن مىگويند و با سخن خود شبهه در دلها مىافكنند» . (20)
زمينه پيدايش شبههها و تاثير آنها، پيدايش شك و ترديد است كه يا ناشى از عدم كارآيى ابزارهاى شناخت و يا اشتباه در روشها و الگوهاست (21) و يا بر اثر فتنهگرىها. (22)
در فتنهها، هدف گمراه كردن (23) اعضاى جامعه و سپس بهرهبردارى از آن است.براى آنكه موارد مشتبه كاملا شبيه به «حق» شو، د از همان مفاهيم و ادبيات استفاده مىگردد تا زمينههاى انحراف از دين به طور كامل مهيا شود و مانعى در سر راه ايجاد نگردد.پيامبراكرم صلى الله عليه وآله در همين زمينه مىفرمايند: «يا على اين مردم پس از من فريفته ثروتشان مىگردند...حرام را با شبهات دروغين و هوسهاى غفلتزا حلال مىشمرند، شراب را به نام نبيذ و رشوه را به نام هديه و ربا را به اسم تجارت حلال مىدانند..» . (24)
ج.بدعت
واژه بدعتبه معناى نسبت دادن عقايد و ديدگاههاى جديد به دين است كه با مبانى كتاب و سنت معصومين عليهم السلام سازگارى ندارد. (26)
عبارت فوق به خوبى بيانگر اين نكته است كه هر آنچه بيرون ازكتابآسمانىقرآن وياسنت معصومين عليهم السلام باشد، و به عنوان نظر دينى ارائه شود، نظر شخصى و تفسير به راى است و نمىتوان و نبايد به عنوان دين مطرح و معرفى شود كه در اينصورت بدعتشناخته مىشود، حال با هر انگيزهاى كه باشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام در جاى جاى كلام خود متذكر پيدايش بدعتها و آثار شوم آن شده و از آن به كژى ياد مىكنند.اولين گام در پيدايش بدعتها، ناديده گرفتن روشها و منابع تفسيرى دين است كه ممكن است در برخى شرايط به دليل عدم آگاهى و يا عدم رضايتبه منابع و يا روشهاى دينى به روشها و منابع خاص ديگرى روى آورد.در چنين وضعيتى برخى باورها نسبتبه بعضى امور پديدار مىشود و دگرگونى در سطح ارزشها به وجود مىآيد و باعث مىشود در ساير بخشها و لايههاى اجتماعى دگرگونىهايى به وجود آيد.
همواره آغاز پيدايش فتنهها، پيروى از هوسهاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد. (27)
وقتى ارزشهاى غير الهى و نيازهاى فردى و منزلتهاى بهجاى مانده از دوران پيشين حاكميت پيدا كرد، ديگر نمىتوان از منابع دين براى دستيابى به آن ارزشها بهره برد.بنابراين، مىبايست در منابع طراحى ارزشهاى دينى و يا در روشهاى فهم و تفسير آنها و يا در هر دو - منبع و روش - تجديد نظر كرد كه اثر و نتيجه آن جدايى از دين است.
«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوضترين مردمند: كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگى و دور از حقيقت و بدعتهاى خويش سخت دل بسته است.» . (28)
و اين به منزله آن است كه در روشها، از روش متعارف و شناخته شده تفسير دين استفاده نكرده و به جاى آن به نظريات و تفاسير شخصى اكتفا شده و از اين زاويه، با منابع مقدس ارتباط برقرار مىكنند و يا آنكه اصولا بدون ورود به منابع و استفاده از آنها اقدام به تفسير و تبيين دين مىكنند.اينها كسانى هستند كه «به خدا و رسولش دروغ مىبندند» . (29)
در اينجا نكتهاى بسيار جالب و ظريف وجود دارد و آن اين است كه رابطهاى بين فتنهها، شبههها، بدعتها و سنت وجود دارد.آنگاه كه احكام و حقوق فردى و اجتماعى، ابداعى و ابتكارى باشد، فتنهها نمايان (30) مىشود.خاستگاه پيدايش بدعتها خود زمينهساز و بستر مناسب پيدايش شبههها (31) نيز مىباشد.بنابراين، روى آوردن به تنظيم هنجارهاى اجتماعى و قوانين و قواعد حقوقى بدون در نظرگرفتن منابع مقدس دينى، نابسامانىها و مسائل و آسيبهاى مختلف اجتماعى را نيز به دنبال خواهد داشت; زيرا در يك جامعه دينى، عدم توجه به معتقدات و ارزشها و هنجارهاى دينى و به جاى آن حاكميت ارزشهاى ملى و هنجارهاى اجتماعى (32) ، تعارض عين و ذهن را به وجود مىآورد; يعنى معتقدات و باورهاى دينى و به تبع آن ارزشها در مسير حاكميت و تحقق ارزشهاى دينى است، اما عينيت جامعه و قواعد و الگوهاى عمل اجتماعى سمت و سويى ديگر به خود مىگيرد.به ديگر سخن، به صورت نظرى و اعتقادى جهت ديندارى به خود مىگيرد، در حالىكه بايدها و نبايدهاى دينى، نمود عينى و عملى به خود نمىگيرد.از اين رو، تعارض عين و ذهن پيش مىآيد كه خود آسيب جدى اجتماعى است و چه بسا نابسامانىهايى را نيز به دنبال داشته باشد.
انزواى منابع مقدس
آسيبهايى كه متوجه كتاب مقدس مىگردد به چند شكل ممكن است جلوه كند: اينكه كاملا كنار گذارده شود و كسى به آن مراجعه نكند.نه در ظاهر، حضور آن مشهود است و نه در باطن.صورت ديگر آن است كه در ظاهر به عنوان كتاب مقدس حضور دارد و مورد تلاوت قرار مىگيرد، بدان سوگند مىخورند.اما محتواى آن در بين مؤمنان، حضور ندارد و به لحاظ معنا و عمل بر اساس محتواى آن مورد بىمهرى و انزوا قرار مىگيرد.شكل ديگر آن است كه با تحريفها و تفسيرهاى نابجا، برخى بر محتوا و مضامين آن سلطه نامشروع پيدا مىكنند و آنگونه كه با ميل و منافعشان سازگار باشد آن را تفسير و تبيين مىكنند.حضرت مىفرمايد: «حاملان قرآن آن را كنارى افكنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مىسپارند، در آن روز قرآن و پيروان مكتبش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مىشوند و هر دو همگام و مصاحب يكديگر و در يك جاده گام مىنهند و كسى پناهشان نمىدهد.قرآن و اهلش در آن روز بين مردمند اما ميان آنها نيستند; با آنها هستند ولى با آنها نيستند چه اينكه گمراهى با هدايت هماهنگ نشود، گرچه كنار يكديگر قرار گيرند.مردم در آن روز بر تفرقه و پراكندگى اتحاد كرده و در اتحاد و يگانگى پراكندگى دارند.گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواى آنان نيست.جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چيزى نشناسند..» . (33)
در كنار قرآن، سنت جاى مىگيرد كه همواره با يكديگر در حال تعامل مىباشند و نمىتوان هيچ يك را بدون ديگرى در نظر گرفت; چه آنكه هر دو شالودههاى اسلام محسوب شدهاند و اختلال در هر بخش به ناچار به ديگرى سرايت مىكند.ايمان قلبى و باور بايد به خدا و سنتباشد و اين ايمان قلبى علىالاصول در عمل و رعايت هنجارهاى دينى تجلى پيدا مىكند به همين جهت است كه مولا اميرالمؤمنين عليه السلام توصيه مىفرمايند:
«اما وصيت من اين است كه هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهيد و سنت و شريعت پيامبر را ضايع نكنيد، اين دو ستون محكم را برپا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد» . (34)
خاستگاه پيدايش بدعتها، ترك كردن (35) سنتها يعنى مجموعه عقايد و باورها و ارزشها و هنجارها و مناسكى است كه از طريق خاصى براى مؤمنان طراحى و تبيين شده است. اصولا اين ساختخاص در مجموعه دين اسلام به همين منظور است كه همواره ذهنيتها و عينيتها در يك قالب مخصوص و ويژه طراحى شده و جاى گيرد.به همين دليل وقتى بدون توجه به اين ساخت، اقدام به تشريع، تفسير و تحليل شود بدعتها رخ مىنماياند.در اين ساخت، امامان از موقعيتخاص خود برخوردارند و پس از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در موقعيت امامت و رهبرى جامعه قرار مىگيرند.معيار و چرايى اين گزينش، بازگشتبه صلاحيتها و شايستگىهايى دارد كه در آنها وجود دارد و منحصر در آنهاست. (36)
شناخت آنها در بين ساير اقشار جامعه كار مشكلى نيست; زيرا نياز اين مجموعه عقيدتى و نيز توانايىهاى ائمه كاملا روشن و همه بدانها معترفند.آنها راهنمايان، نشانهها، راهها (37) و...ديناند.به خاطر همين است كه در فتنهها، يكى از اهداف آن بوده كه امامان به نحوى حاشيهنشين شوند.با حاشيهاى كردن امامان و انزواى آنها، پيدايش زمينههاى اجتماعى لازم براى كجروىهاى عقيدتى و بدعتها فراهم مىشده است.بنابراين، يكى از آسيبهاى مهم دين در نگاه امام على عليه السلام ناديده گرفتن جايگاه و موقعيت امامان عليهم السلام است و همواره در تذكرات خود اين مهم را يادآور مىشوند كه مؤمنان، خصوصا نخبگان فكر وانديشه در نظريهپردازى از آنها فاصله نگيرند و نخبگان قدرت و منزلتهاى اجتماعى، زمينههاى ديگرى را براى انحرافات فراهم نسازند.براى تحقق اين منظور، گاهى به آيات مقدس يعنى قرآن كريم استناد مىورزند و اهلالبيت پيامبر صلى الله عليه وآله را مصداقها و جلوههاى عينى آيات معرفى مىكنند و گاهى نسبتهاى خويشاوندى خويش را با پيامبر صلى الله عليه وآله عنوان مىدارند و گفتارهايى از آن حضرت را براى اثبات ادعاى خويش مطرح مىنمايند.در برخى شرايط و زمينههاى اجتماعى، استعدادها و توانمندىهاى علمى و عملى را طرح و گاهى ديگر تعهد و التزام خود به معتقدات و ارزشهاى دينى و گاهى شجاعتها و خدمات خود در زمينههاى مختلف آشكار مىكنند و گاهى نيز از پذيرش سنتهاى جاهلى و صاحبان منزلتهاى بالاى اجتماعى برحذر مىدارند. (38)
همه موارد يادشده ضمن آنكه بيان حقايق و واقعيتهاست، اين اثر اجتماعى را دارد كه نظريهپردازىها جهتخاص خود را بيابد تا در طراحى و تبيين نظريهها، انحرافات عقيدتى - اجتماعى بروز نكند.اميرالمؤمنين على عليه السلام به وضوح و روشنى اين نكته را متذكر مىگردند كه ائمه عليهم السلام درها و مسيرهاى ورود، شناخت و تفسير اعتقادات، باورها، ارزشها هنجارها و مناسك دينىاند و بدون در نظرگرفتن آنها نه تنها زمينههاى اجتماعى انحرافات فراهم مىشود، بلكه ناديده گرفتن ائمه عليهم السلام خود يك انحراف اجتماعى است كه باعث «دزدى» مىشود.
«...ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينهها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس به خانهها جز از در وارد نمىشود و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مىشود..» . (39)
بنابراين، اگر منابع اصلى و مقدس به هر دليلى، مانعى در پيش روى داشته باشند، گروههاى اجتماعى ديگر وارد عمل شده و موجبات انحراف دين را فراهم مىسازند و چون هويتيك جامعه دينى، به فرهنگ دينى آن جامعه است كه با بروز تفسيرهاى نابجا و نادرست، فرهنگ جامعه دينى و در نتيجه هويت جامعه دينى دستخوش دگرگونىهاى بنيادين مىشود. (40)
شيطان
در متون و آموزههاى دينى تاكيد زيادى بر كنارهگيرى از شيطان و وسوسههاى او شده است.على عليه السلام از چند زاويه به اين موضوع مىنگرد و آن را متذكر مىگردند. اگر اقدام اوليه از طرف خود كنشگران و اشخاص صورت گيرد، حاكميتشيطان تامين و روز به روز گسترش مىيابد.
«زشتسيرتان، شيطان را ملاك كارشان قرار دادهاند، او هم آنان را دام خويش برگزيده و سپس تخمهاى پستى و رذالت را در سينههاشان گذارده و جوجههاى آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مىنگرد، و با زبان آنان سخن مىگويد و با دستياريشان بر مركب گمراهكننده خويش سوار شده و كردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده.اعمال آنها گواهى مىدهد كه با همكارى شيطان انجام شده است و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است» . (41)
اولين گام در اين راه، عضويت در گروه منتسب به شيطان است.طبعا عضويت در گروه بدون پذيرش ارزشها و هنجارهاى حاكم بر آن امكانپذير نيست.وقتى ارزشها و هنجارهاى گروه پذيرفته شد، الزامها و هنجارهايى دارد و بقا عضويت و ادامه آن مستلزم رعايت آن هنجارهاست.تبعيت از شيطان و اعوان و انصار او، گروه منحرف و شيطانى را تشكيل مىدهند.چون شيطان راه و روش و مذهب و مسلك خود را به صورت آسان معرفى مىكند، در نتيجه طرفدار و هوادار پيدا مىكند.وقتى هواداران آمدند و به عضويت درآمدند و رضايتشيطان مبناى تنظيم كنشها و تعاملها قرار گرفت، لازمهاش آن است كه هر آنچه را با اين وضعيت در تعارض باشد از سر راه برمىدارد.مهمترين و زيربنايىترين موانع، وجود عقايد و ارزشهاى دينى جامعه و گروههاست.بنابراين، بايد دين را، كه منشا و خاستگاه و هويت اين گروهها و جوامع است، با تضعيف، تبدل و يا انهدام از بين ببرد.وقتى اين فرآيند صورت گرفت; خواه ناخواه آثار اجتماعى خاص خود را بر جاى خواهد گذاشت.
«شيطان راههاى خويش را براى شما آسان جلوه مىدهد و مىخواهد پيمان دين شما را گره گره بگشايد..» . (42)
ناگفته پيداست كه شيطان از يك اصل انسانشناختى و روششناختى بهره جسته و آن را رعايت نموده است.همه انسانها علىالاصول مايلند در دامنه انتخابهاى خود همواره آسانترين راه و كم هزينهترين آن را گزينش نمايند، اما وقتى اين انتخاب صورت گرفت پيامدهاى خاص خود را دارد، از اين رو، تاكيد مىشود كه راههاى شيطانى آسانند تا مبادا مؤمنان فريب آن را بخورند و به پليدىهاى شيطانى مبتلا شوند.طبعا مراقبت از معتقدات و باورها در صحنه اجتماعى، علاوه بر جلوگيرى از كجروىهاى فردى و اجتماعى، بقا و انسجام گروهى را به دنبال دارد.
پی نوشتها:
1- دين يك حقيقت «نفسالامرى» است و بخشى از «علم الهى» را شامل مىشود و هيچگونه تغيير و دگرگونىاى در آن راه ندارد.بحث از دين نفسالامرى و سخن پيرامون آن به علوم فلسفه و كلام مربوط مىشود و با توجه به تقسيمبندى علوم و تعيين موضوع آنها، در اين نوشتار مفاد آن علوم به عنوان مفروضات اوليه و بنيادين و اصول موضوعه در نظر گرفته شده است.به علاوه آنكه «دين نفسالامرى» حقيقت مطلق است كه مىبايست در عمل به بايدها و نبايدهاى آن جامه عمل پوشاند.در غير اينصورت انحراف و كجروى محسوب مىگردد.
2- امامى و آشتيانى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، انتشارات مدرسه امام على بن ابيطالب، 1375، چاپ دهم، ج دوم، ص 195.
3- همان، ص 313
4- ر.ك.به: غررالحكم، ص 84- 86.
5- امامى و آشتيانى، پيشين، ج سوم، تفسير كلمات قصار، 125، ص 491
6- نهجالبلاغه، خطبه 17
7- حسن المصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1368، ص 23- 26
8- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 1، ص 71
9- همان، ج اول، ص 97
10- 11- همان، ج اول، ص 155
12- ناصر مكارم شيرازى، ترجمه گويا و شرح فشردهاى بر نهجالبلاغه، ج 2، ص 315
13- نهجالبلاغه، خطبه 2، ص 46
14- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 155
15- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 11، روايت 10
16- نهجالبلاغه، خطبه 93، ص 137
17- هر چند كارگزاران دستگاه بنىاميه دين به دنيا فروشان باشند، اما به ظاهر آنچنان اند كه مىتوانند در مقابل توده مردم، از اصطلاحات خاص براى تحكيم مواضع حكومتبهرهبردارى كنند.
18- سيدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، جلد سوم، چاپ اول 1362، ص 67.
19- نهجالبلاغه، كلام 38- ص 81
20- خورشيد بىغروب، ترجمه آقاى معاديخواه، ص 403
21- ر.ك.به: نهجالبلاغه، وصيتبه امام حسن مجتبى عليه السلام و نيز كلام 38، ص 81
22- ر.ك.به: نهجالبلاغه، كلام 17، ص 59
23- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 169، ص 243- 244
24- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 175
25- دائرةالمعارف الاسلاميه، دارالفكر، مصر، جسوم، ص 456
26- فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، انتشارات مرتضوى، 1362، جلد چهارم، ص 298
27- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج اول، ص 145
28- امامى و آشتيانى، پيشين، جلد 1، ص 97
29- نهجالبلاغه، خطبه 147- ص 204 و 205
30- نهجالبلاغه، كلام 50- ص 88
31- همان و خطبه 154 و 169
32- ذكر اين نكته ضرورى است كه در صورت عدم تعارض هنجارهاى اجتماعى با هنجارهاى دينى، مشكل فوق پيش نمىآيد; زيرا اصولا تعارضى بين آن دو دسته هنجارها وجود ندارد.
33- امامى و آشتيانى، پيشين، جلد 2، ص 145
34- نهجالبلاغه - كلام 149، ص 209
35- عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، انتشارات ذره، 1372- جلد 2، ص 689
36- ميرزا حبيبالله الهاشمى خوئى، منهاج البراعة فى شرح نهجالبلاغه، بنياد فرهنگى امامالمهدى (عج)، چ چهارم، جلد دوم، ص 332
37- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 87، ص 119
38- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه قاصعه، ص 289
39- نهج البلاغه، خطبه 154، ص 215
40- عبدالمجيد معاديخواه، پيشين، ج 2، ص 689 (فسبحان الله، ما اشد لزومك للاهواء المبتدعه و الحيرة المتبعه)
41- نهج البلاغه، خطبه 7، ص 53
42- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 122
/خ