آسيبشناسى دين در سيره علوى(2)
نهاد حكومت
«من بارها اين موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاويه) را بررسى كردهام و پشت و روى آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، ديدم راهى جز پيكار [و در غير اينصورت ] كافر شدن نسبتبه آنچه پيامبر اسلام آورده است ندارم..» . (43)
البته حضور فعالانه در صحنههاى مختلف سياسى - اجتماعى، كار آسانى نيست و سختىهايى نيز به دنبال دارد، اما اين سختىها نبايد مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند اين حضور موجب جنگهاى سخت داخلى و خارجى گردد و در اين راستا عدهاى از اعضاى جامعه و نخبگان كشته شوند. (44)
«بهترين مرگها، كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار..» . (45)
طبعا در چنين وضعيتى حمايتهاى اعضاى جامعه، براى موفقيت دولتمردان لازم و ضرورى است; چه آنكه بدون اينگونه حمايتها چه بسا نهاد حكومت در برنامه خود كه همان اجراء دستورات دينى است ناكام بماند.براى تامين اين هدف، يعنى به دستآوردن حمايتها و ادامه مقبوليتهاى عمومى، حضور فعال دستگاه تبليغاتى و كليه رسانههاى جمعى در راستاى تحقق ايدهها و آرمانهاى دين و حاكميت دينى ضرورت پيدا مىكند.آنها نقش آموزش شهروندان و اعضاى جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعاى گذشته مبنى بر سيطره نهاد دين بر ساير نهادهاى اجتماعى، از جمله حاكميت، به خوبى آشكار مىگردد كه حاكميت دينى بايد تلاش كند حداكثر همراهىهاى مردمى را با خود داشته باشد - البته نه به قيمت ناديده گرفتن اصول و سرپيچى از آنها - تا در پرتو تقويتحاكميت، به تقويتبنيادهاى دينى نايل شوند. از اين رو، على عليه السلام به عنوان حاكم و ولىامر، مردم را مخاطب قرار مىدهد تا توضيحات لازم به گوش شهروندان برسد و ديگران زمينه فتنهگرىها و جوسازىها را نداشته باشند و براى پاسداشت اصول دينى خود حضورى فعالانه در پيش گيرند.آن بزرگوار مرتبا و به انحاى مختلف و شرايط متفاوت اين ضرورت را متذكر مىگردند كه قيام مسلحانه ايشان يك ضرورت تاريخى و وظيفه دينى و سياسى او بوده است و بدون اين كارها چيزى به نام دين باقى نمىماند.
«...به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم، هرگز پايهاى براى دينبرپا نمىشد وشاخهاى از درختايمان سبز نمىگرديد» . (46)
اما از آنجا كه به طور طبيعى انسانها از مرگ و كشته شدن بيمناك و هراسان هستند، لازم است نتايج مادى و معنوى جنگ در راه خدا را متذكر شود تا انديشه فقدان زندگى دنيوى، بر رفتار مؤمنان مستولى نگردد و سستى در پاىبندى به دين را به دنبال نداشته باشد.
على عليه السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالى جهاد را واجب و آن را عظمتبخشيد و آن را نصرت و پيروزى و مددكار خود قرار داد، به خدا سوگند كه دنيا و دين فقط به وسيله آن اصلاح مىشود» . (47)
عدم بهكارگيرى روش مناسب فهم دين
همانگونه كه همه علوم قلمرو خاصى و روش ويژهاى براى خود دارند، «دين» نيز روش خاص خود را دارد كه بدون به كارگيرى آن روش، فهم دين و شناخت گزارهها و آموزههاى دينى از غير دينى ناممكن مىشود.مولا اميرالمؤمنين عليه السلام اين نكته را متذكر شده و اعلام مىدارند اگر دينشناسى توسط غير متخصصان متعهد صورت گيرد و يا ارزشها و الگوهاى خاص دينشناسى تبعيت نشود، دين با آسيب روبرو مىگردد; زيرا باعث مىشود چيزهايى به دين افزوده شود كه جزء دين نيست و چه بسا از خرافات باشد كه باعث كاستىهايى در دين شود.
«اى مردم! سه دستهاند كه [اظهار ديندارى مىكنند اما] دين ندارند، آنان كه با انكار آيهاى از كتاب خدا به ظاهر ديندار شدهاند، آنان كه با نسبت دادن باطلى به خدا به ظاهر ديندار شدهاند و آنان كه از گنهكاران اطاعت كنند.اى مردم! دينى كه همراه با تفقه و باريكبينى نباشد خير ندارد» . (48)
وقتى دين با تفقه و باريكبينى لازم همراه نباشد و نيز وقتى مفاد و محتواى دين برخاسته از درون خودش نباشد، بلكه ناشى از افزودنىها و كاستىها باشد، ناهمگونى و بعضا تعارض درفهمها و تفاسير و بينشها پيش مىآيد و ميزان و معيارى براى سنجش و ارزيابى آراء و نظريات و ديدگاهها وجود نخواهد داشت.در چنين وضعيتى مهمترين آسيب بر پيكره دين وارد مىشود و آن «نسبى» شدن دين و تنزل دادن تا سطح ايمانهاى فردى است.در واقع، پيامد و نتيجه اين فرآيند، انكار اصل دين است; زيرا در چنين صورتى «دين» به عنوان امر واقعى و بيرون از شناخت و فهم آدمى ديگر وجود نخواهد داشت، بلكه همان خواهد شد كه هر مفسرىآن را مىفهمد.در حالى كه «دين» يك حقيقت واحد تمام عيار است و هدف از بعثت انبيا رساندن همان حقيقت واحده به بندگان است; حقيقتى كه منظور و مراد متكلم و گوينده آن بوده نه آنچه كه ديگران مىفهمند و مىخوانند و تفسير مىكنند كه در غيراين صورت، به تعداد مفسران دين به وجود خواهد آمد و اين امر با ضروريات عقلى و نقلى سازگار نخواهد بود: على عليه السلام در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه به همين پديده اشاراتى دارند.
«هنگامى كه در حكمى از احكام قضيهاى براى يكى از قضات مطرح مىگردد، با راى خود در آن قضيه حكم مىكند، سپس عين همان قضيه به قاضى ديگرى روى مىآورد، اين قاضى بر خلاف حكم شخص اولى قضاوت مىنمايد.سپس قضاوت مزبور براى تشخيص و واقعيت، نزد كسى كه آنان را به قضاوت نصب كرده است جمع مىشوند، وى همه آراء آنان را تصويب مىنمايد، در صورتى كه خداى آنان يكى است.پيامبر آنان يكى است، كتابشان يكى است، آيا خداوند سبحان است كه آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش كردهاند! يا آنان را نهى نموده و مخالفتش كردهاند يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاده و از آنان براى تكميل دين كمك خواسته استيا اين قضات شركاى خداوندى در حكمتند كه آنان مىتوانند مطابق راى خود بگويند و خداوند رضايتبه حكم آنان بدهد؟ يا خداوند دين كامل فرستاده است ولى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن دين تقصير نموده است! در صورتى كه خداوند سبحان مىگويد ما در قرآن هيچ تفريطى نكردهايم و در قرآن براى همه چيز بيانى است و خدا متذكر شده است كه بعضى از آيات كتاب الهى، بعضى ديگر را تصديق مىنمايد و در اين كتاب اختلاف وجود ندارد..» . (49)
نظريهپردازان آسيبشناسى اجتماعى در تحليل كجروىها و كشف خاستگاه آن، رويكردهاى مختلف و متفاوتى دارند.يك رويكرد و گرايش حاكى از آن است كه معاشرت اعضاى جامعه با كجروان و همنشينى با آنها رفته رفته موجب مىشود كه فرد و عضو بهنجار، تبديل به عضو نابهنجار و كجرو در جامعه شود، خصوصا وقتى در اين معاشرتها از پاداشهايى بهرهمند گردد كه موجبات خشنودى او را فراهم كند.
اميرالمؤمنين عليه السلام معاشرت با كجروان را موجب عضويت در گروههاى منحرف و سپس تبعيت از هنجارهاى حاكم بر آن گروهها و در نهايت عدم التزام عملى و ذهنى به دين مىدانند، (50) در حالىكه انتظار دين از اعضاى جامعه، اطاعت از باورها و ارزشها و هنجارهاى دينى است.اعضاى گروههاى منحرف سعى مىكنند در روابط اجتماعى به نحوى اقدام به كنش نمايند كه جلوه ظاهرى آن، زيبا، جذاب و همراه با پاداش باشد.آنان هيچگاه اهداف و ايدههاى خود را به طور علنى مطرح نمىكنند، چه بسا خود را «مصلحان» اجتماعى بدانند و ياحتى بالاتر از آن اصلاحطلبى را منحصر در خود ببينند. (51) اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بايدها و نبايدهاى دينى را مىپرورانند و گوش دل بدان آهنگ مىسپارند.بنابراين، همراهى با آنها انحراف و باعث آسيب دين در عينيت جامعه است.به همين جهت على عليه السلام در كلام خود ويژگىها، خصوصيات و اهداف و عملكرد آنها را مىشمارد:
«اى بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهيزكارى سفارش مىكنم و از منافقان برحذر مىدارم; زيرا آنها گمراه و گمراه كنندهاند ، خطاكار و خطا اندازند.به رنگهاى گوناگون بيرون مىآيند و به قيافهها و زبانهاى متعدد خودنمايى مىكنند، از هر وسيلهاى براى فريفتن و درهم شكستن شما استفاده مىكنند و در هر كمينگاهى به كمين مىنشينند، دلهايشان بيمار و ظاهرشان پاك و آراسته است.در نهان براى فريب مردم گام برمىدارند، از بىراههها حركت مىكنند.وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما كردارشان دردى است درمانناپذير..» . (52)
هدف گروههاى منحرف، ايجاد انحراف و گمراهى و ويژگى آنها عدم ثبات و تزلزل به جاى ثبات و تعادل است و در نيل به اهداف از روشهاى مختلف از جمله ايجاد ياس و شبهه بهره مىبرند.عضويت در اين گروهها و همراهى با آنها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونى جامعه، برنامههاى آن را در خصوص برنامهريزى در جهت رشد، فلاح، رستگارى و سعادت شهروندان تحتالشعاع قرار مىدهد.
1- ترك امر به معروف و نهى از منكر
«مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهندهاى پيدا مىشود و نه بازدارندهاى به چشم مىخورد، آيا با اين وضع مىخواهيد در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليائش باشيد؟ هيهات! خداى را درباره بهشت جاويدانش نمىتوان فريفت و هيچ كس قادر به جلب رضايتش نيست مگر با اطاعت از او.خداوند آمرين به معروف را كه خود ترككننده معروفند و نيز نهىكنندگان منكر را كه خود مرتكب آن مىشوند لعنت مىكند» . (53)
ويژگى يك جامعه پويا آن است كه در سلسله مراتب طولى باورها و عقايد تا هنجارها و عمل، رويه يكسانى مشاهده گردد; عملها منطبق با اجزاى نظام فرهنگى و نظام فرهنگى پاسخگوى نيازهاى جامعه باشد.اين همگونى باعث مىگردد كه در «ذهن» اعضاى جامعه ايستارهاى ارزشى، تحقق عينى به خود ببيند و در مقام عمل التزام بدانها مشاهده گردد.حال اگر جامعهاى دستخوش عدم تعادل شد بين اين دو لايه و اين دو سطح ناهمگونى وتعارض پديدار مىشود. «باورها» در مسيرى ره مىپيمايد و «عمل» در سويى ديگر.اين فرايند را چه زيبا مولى به تصوير مىكشاند:
«اى مؤمنان! هر كس ظلم و ستمى را مشاهده كند و يا كار زشتى كه مردم را به سوى آن مىخوانند; اگر تنها به قلبش آن را انكار كند سلامت را اختيار كرده است و گناهى بر او نيست و آن كس كه با زبان و بيان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن كس كه با شمشير براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخيزد او به راه هدايت راه يافته و بر جاده حقيقى گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است» . (54)
در اين كلام به هر دو مكانيزم نظارت اجتماعى غيررسمى و كنترل اجتماعى رسمى اشارت رفته است و پايان كلام ايشان بيانگر اين واقعيت است كه اين نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاى آن خواهد شد.شكل بارز و تجلى عينى «امر به معروف و نهى از منكر» در «جهاد» متجلى مىشود كه در مواردى براى انجام اين دو امر ضرورى حيات اجتماعى، از شديدترين شكل رسمى آن يعنى به كار بردن قدرت زور و سلاح استفاده مىشود; چه آنكه در چنين ضرورتى اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهايى به كار برده نشود، كژى و انحراف، بدون برخورد با هيچ مانعى فراگير مىشود.لازمه چنين فرآيندى تبديل و تبدل ارزشها و نابسامانى اجتماعى خواهد بود.
«نخستين جهادى كه در آن شكست مىخوريد، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهايتبا دلهايتان است.پس وقتى كسى در دل كار نيك را نستايد و كار بد را نكوهش نكند، واژگون مىگردد..» . (55)
اما حضور همه جانبه در جهاد كه در واقع جنگ است و چه بسا منجر به كشتن و يا كشته شدن شود نيازمند يك تحليل و يك تفسير رضايتبخش است; تفسيرى كه بتواند تمام زواياى آن را بگشايد و بازگويى كند; پاداشها و احترامها و منزلتها در صورت حضور و مشاركت در جهاد و بالعكس، تنبيهها و ذلتها و آثار ناگوار اجتماعى، در صورت عدم حضور.اين تفسير و بيان، ذهنيت مؤمنان را براى حضور فعال آماده مىكند. «جهاد درى از درهاى بهشت است، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداست.مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلتبر تن آنها مىپوشاند و بلا به آنان هجوم مىآورد، حقير و ذليل مىشوند، عقل و فهمشان تباه مىگردد و به خاطر تضييع جهاد حق آنها پايمال مىشود و نشانههاى ذلت در آنها آشكار مىگردد و از عدالت محروم مىشوند» . (56)
اجراى امربه معروف و نهى از منكر، حاكميت دين در جامعه را تقويت مىكند و مانع آسيب آن مىشود: يكى از آن جهت كه اين عمل اجتماعى، يك وظيفه و رسالت دينى و از اعمال دينى محسوب مىشود و همين امر كنشگران را در انجام آن تقويت مىكند.تقويت اين عمل باعث مىشود مكانيزم اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى جامعه تقويتشود و كاركردهاى مطلوب و مفيد براى نظام اجتماعى دينى داشته باشد.از جهت ديگر، امر به معروف مىبايست از طرف كسانى صورت گيرد كه عمل آنها براساس محتواى معروف و متناسب با آن شكل گرفته باشد و نيز خود در عمل نيز همگون با نهى از منكر عمل كنند.با توجه به اينكه در نظام اجتماعى دينى همه موظف به امر به معروف و نهى از منكر هستند و نيز همه مىبايست عملا متناسب با محتواى آن عمل كنند، خودبه خودزمينه بروزكجروى درجامعه بهحداقلممكن مىرسد.
2- آزادى و تسامح در انجام تكاليف
«به خود بيش از حد آزادى مدهيد كه اين شما را به ستمگرى مىكشاند، و آنقدر هم مداهنه و سستى نورزيد كه سستى شما را به معصيت مىكشاند.اى بندگان خدا! آن كس كه نسبتبه خود از همه چيز خيرخواهتر است در برابر خداوند از همه مطيعتر خواهد بود، و آن كس كه خويشتن را بيشتر مىفريبد، گناه كارترين مردم در برابر خداست..» . (58)
اين فرمانبردارى طيف گستردهاى از تكاليف را در بر مىگيرد.از سهلترين آن شروع و تا دشوارترين آن را پوشش مىدهد.اگر شركت در جهاد دشوارترين تكليف دينى نباشد، قطعا يكى از دشوارترينهاست; زيرا چه بسا در ميدان كار و زار، جان آدمى كه مهمترين سرمايه اوست از دستبرود.اما على عليه السلام با اين تكليف دشوار و پيچيده برخوردى بسيار آرام، ملايم و از روى شوق و عشق دارد و حاضر نمىشود با توجيهات دنياپرستى خود و يا ديگران را بفريبد; زيرا سستى ورزيدن در انجام اين تكليف موجب دورى و فاصله ازخدا مىشود.و چون شركت در جهاد و كشتن و كشته شدن در راه خدا به معناى انجام تكليف و واجب و يكى از مناسك دينى است و در نتيجه نزديك شدن به خدا و رضايت او را به دنبال دارد، شيرين و لذتبخش مىشود و در زمره بهترينها قرار مىگيرد.
«بهترين مرگها كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار.گويا مىبينيم كه به هنگام فرار همهمه مىكنيد، همچون صدايى كه از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مىآيد، نه قادر به گرفتن حقى هستيد و نه جلوگيرى از ظلم و ستم، اين شما و اين راه راست، نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكنده و هلاكت و بدبختى از آن كسى است كه كندى ورزد و توقف كند» . (59)
3- صفات ناپسند اخلاقى و عدم التزام به هنجارها
يكى ديگر از آفتهاى ديندارى، دروغ در جهتگيرى كنشهاست.ظاهر امر چنين است كه عمل به سوى خدا جهتگيرى شده، اما در اصل و باطن جهتگيرى براى غير خداست كه در اينصورت نيز «ريا» يعنى نقطه مقابل ايمان تحقق مىپذيرد.
از جمله موارد ديگر «حسد ورزيدن» به ديگران است.چه بسا حسد باعثشود كه اعضا در مقابل يكديگر و در مسير راههاى زندگى، موانعى ايجاد كنند و به جاى آنكه تعامل آنها صورت تعاون و همكارى به خود بگيرد، رنگ و بوى تخاصم و ممانعت داشته باشد.شكل پيشرفته حسد ممكن است در كينهتوزى و دشمنى خود را نشان دهد. (61)
به طور كلى، مواردى از كجروى كه در تعاملهاى اجتماعى موجب ناديده گرفتن حقوق ديگران شود، «ظلم» به حساب مىآيد; مفهومى كه طيف گستردهاى از كنشها را شامل مىشود.هر چند ممكن است ظلم به عنوان يك عمل فردى - ظلم به خود - صورت پذيرد و تحقق يابد، اما در اينجا مقصود آن شكلى است كه حقوق ديگران ناديده گرفته شود.خاستگاه و منشا پيدايش همه اين آفتها و كجروىها، ناديده گرفتن الزامهاى دينى و به جاى آن تبيعت از هوا و هوسهاى خود است (62) ، كه ريشه در خلق و خوى شيطانى دارد; چيرگى و غلبه هواها و هوسها و تمايلات شخصى كه موجب مىشود اعضاى جامعه هنجارهاى دينى (63) را ناديده گرفته و بر اساس ميل خود راه بپيمايند.
يكى ديگر از آفتهاى دين كه بر تعاملات اجتماعى اعضاى جامعه تاثير بسزايى دارد، تفسيرهاى نادرست از كنشهاى ديگران و «سوء ظن» (64) نسبتبدانهاست كه در صورت بروز چنين حالتى، معتقدات دينى اعضاى جامعه با آسيب روبرو مىگردد; زيرا بر اساس آموزههاى دينى نمىتوان و نبايد تفسيرهاى نادرست از اعمال و رفتار ديگر اعضاى جامعه داشت، بلكه مىبايست همواره رفتار آنان را در يك قالب و الگوى مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاى دينى تفسير و تعبير نمود.اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار كنشهاى كنشگران را بر اساس آن قالب و گرايش ذهنى خود تفسير مىكند و بر اساس آن تفسير، كنش خود را به سمت آنان جهتگيرى مىنمايد. طبعا در چنين فضايى ارتباطات انسانى و تعاملات اعضاى از شكل هنجارى خارج شده و رنگ و بوى خصومت و ستيرهجويى بىهنجارى، هرج و مرج و....پيدا مىكند.در همه اين موارد ناديدهگرفتن هنجارهاى دينى در تنظيم كنشهاى اجتماعى باعث مىشود انسجام و همبستگى اجتماعى اعضاى جامعه دستخوش آسيب گردد و همواره خصومتها عامل اصلى و مركزى شناخت و تفسير كنشها و تنظيم روابط اجتماعى گردد.
4- دنياگرايى و غفلت از مرگ
5- استفاده از روشهاى نادرست
عوامل انحراف ذهنى گاه به موضوعات برمىگردد; زيرا ممكن استبرخى مجموعههاى معرفتى باعث كجروى ذهنى شود و گاه به روشها بر مىگردد; چه آنكه ممكن استيك مجموعه معرفتى خود زمينه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگيرى پرداخته نشود آفاتى را به دنبال خواهد داشت.
على عليه السلام به هر دو زمينه اشاره مىفرمايند و تلاش مىكنند تا اطلاعات لازم را براى شناخت آفتها در اختيار مؤمنان قرار دهند.
به همين جهت از تعليم و تعلم برخى از اين مجموعههاى معرفتى كه آميخته با اطلاعات و معلومات غيرواقعى و خرافى است (68) برحذر مىنمايند و نجوم (69) ، كهانت و سحر را از آن جمله مىدانند; (70) زيرا در كهانت و سحر و جادو منفعتى كه نياز بشر باشد وجود ندارد و بالعكس آويزهاى مىشود براى ترويجخرافات و نابسامانىهاى اجتماعى و فرهنگى كه خود وحدت و يكپارچگى نظام را به علت تعدد و تكثر باورها و عقايد، مورد تاخت و تاز قرار مىدهد وبه جاى باور و ايمان به آفريننده يكتا و قدرت لايزال، كفر را جانشين مىكند.
به لحاظ روششناختى مىتوان چنين اظهار داشت كه در اصول و معارف دينى مىبايست از اصول بديهى و كاملا يقينى استفاده كرد و از ظن و گمانهزنى و شك و ترديد (71) ، شبههسازى و يا ورود به شبهات (72) تفسير به راى و تحليلهاى ذهنى و شخصى غيرمبتنى بر اصول بديهى (73) ، و جدل (74) در مباحث دينى پرهيز كرد.
6- عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دليل عدم به كارگيرى علم از طرف اهل آن باشد; يعنى «عالم علمش را ضايع» كند و به كار نبندد.اين امر موجب مىشود كه جاهلان و طالبان، از علمآموزى استقبال نكنند; زيرا الگوهاى رفتارى اهل علم و متفكران براى آنها جذابيت لازم را نداشته است.آفت ديگرى كه براى اهل علم متصور است، دين فروشى آنان است; يعنى براى كسب منافع دنيوى و امتيازات اجتماعى، خشنودى و خرسندى دستگاه حاكمه و يا توده مردم، هورا كشيدنها و...دين خود را با دنيا معاوضه (76) و اسباب انحراف را براى توده مردم فراهم كنند.چه آنكه به طور عادى و طبيعى انديشمندان و متفكران در ساخت اجتماعى از منزلتهاى اجتماعى قابل قبولى برخوردار هستند.
7- زيادهروى در دوستى و دشمنى
8- فقر
«فرزندم از فقر بر تو مىترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوش و مردم را نسبتبه او و او رانسبتبه مردم بدبين مىسازد» . (78)
در اين كلام مولا اين نكته نيز وجود دارد كه در صورت بروز فقر در زندگى، علاوه بر آنكه فكر و ذهن شخص فقير درگير در موضوعاتى مىشود كه او را از انجام وظايف و تكاليف دينى باز مىدارد، احتمال گرايش به سمت كجروىها افزايش مىيابد.به علاوه آنكه خواه و ناخواه ارزيابى ديگر اعضاى جامعه درباره عضو فقير صورت مىگيرد و منزلت اجتماعى او را اندازهگيرى مىكنند و از آنجا كه در منزلت اجتماعى ميزان بهرهمندى اعضاء جامعه از منابع كمياب - قدرت، ثروت و احترام - تاثير مستقيم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعى مىشود.همين توجهات به جوانب پديده، عامل فشار و الزامى است كه فقير راه حلهاى مشروع براى رهائى از اين نقيصه را دنبال كرده و به سوى كار و كوشش و تلاش بيشتر روى آورد.
پی نوشتها:
43- همان، ج 2، ص 147
44- البته اين شكل كشتن و كشتهشدن، خداخواهانه است كه در ادبيات دينى «جهاد» و «شهادت» نامگذارى شده و از ارزش والايى برخوردار است.
45- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 95
46- همان، ج 1، ص 163
47- كلينى، الكافى، جلد 5، ص 8 و نيز ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 110، ص 163
48- محمدباقر مجلسى، پيشين، جلد 2، باب 16، ص 117، روايت 19
49- براى روشن شدن علت اختلاف و گونههاى آن، ر.ك.به: علامه محمدتقى جعفرى، ، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 18
50- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خ 14
51- «قالوا انما نحن مصلحون» (بقره: 11)
52- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 350 و 351
53- نهج البلاغه، خطبه 129، ص 187
54- نهجالبلاغه، حكمت 373، ص 541
55- نهجالبلاغه، حكمت، 375، ص 543
56- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 117
57- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 299- 298
58- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 213
59- همان، ج 2، ص 95
60- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
61- ر.ك.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
62- ر.ك.به: نهجالبلاغه، كلام 50، ص 88
63- غررالحكم و دررالكلم، ص 64
64- همان، ص 263
65- نهجالبلاغه، حكمت 103، ص 486
66- همان، خطبه 3، ص 49
67- براى اطلاع بيشتر در اين زمينه، ر.ك.به: كتابهاى نظريههاى جامعهشناسى
68- علىابن ميثم بحرانى، المصباح (شرح الكبير)، چاپخانه خدمات چاپى - چاپ دوم، 1404 ق.، ص 216
69- طبعا منظور از نجوم علم ستارهشناسى و كيهانشناسى كه حالات زمين و رخدادهاى طبيعى را بحث و بررسى مىكند نيست، بلكه بهرهگيرىهاى ناشايستبراى پيشگويى احوال آدميان مورنظر است كه بازگشتبه سحر و جادو دارد.
70- نهجالبلاغه، كلام 79، ص 105
71- ر.ك.به: غررالحكم و دررالكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، ص 62 و 65 و 71
72- ر.ك.به: نهجالبلاغه، وصيتبه امام حسن محبتبى.
73- ر.ك.به: همان، خطبه 86، ص 119
74- ر.ك.به: همان، حكمت 31، ص 473
75- ر.ك.به: همان، حكمت 372، ص 541
76- ر.ك.به: غررالحكم، ص 48، ص 241
77- نهجالبلاغه، كلام 127، ص 184.
78- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 3، ص 345
/خ