آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(2)

نهاد سياست و حكومت در هر جامعه‏اى مطابق با باورها و ارزش‏هاى آن جامعه شكل مى‏گيرد.از جمله مؤلفه‏هاى موجود در نهاد سياست، موقعيت‏ها و نقش‏هاى آن موقعيت‏هاست. حال در يك جامعه دينى كه عقايد و ارزش‏ها برخاسته از عقايد و ارزش‏هاى دينى است‏به ناچار موقعيت‏ها و نقش‏هاى اجتماعى در سطح كلان و يا به عبارت روشن‏تر، ساختار اجتماعى على‏الاصول مطابق با همان عقايد و باورها مى‏باشد.موقعيت‏ها و نقش‏هاى سياسى نيز از اين اصل كلى مستثنى نيست.در چنين
پنجشنبه، 20 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(2)
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(2)
آسيب‏شناسى دين در سيره علوى(2)

نويسنده:فاضل حسامى




نهاد حكومت

نهاد سياست و حكومت در هر جامعه‏اى مطابق با باورها و ارزش‏هاى آن جامعه شكل مى‏گيرد.از جمله مؤلفه‏هاى موجود در نهاد سياست، موقعيت‏ها و نقش‏هاى آن موقعيت‏هاست. حال در يك جامعه دينى كه عقايد و ارزش‏ها برخاسته از عقايد و ارزش‏هاى دينى است‏به ناچار موقعيت‏ها و نقش‏هاى اجتماعى در سطح كلان و يا به عبارت روشن‏تر، ساختار اجتماعى على‏الاصول مطابق با همان عقايد و باورها مى‏باشد.موقعيت‏ها و نقش‏هاى سياسى نيز از اين اصل كلى مستثنى نيست.در چنين جامعه‏اى ساختار سياسى با همان ويژگى‏هاى پيش‏بينى شده در دين طراحى مى‏شود.در چنين ساختارى نقش اصلى و اساسى نهاد حكومت و سياست پاى‏بندى به اصول و مبانى اعتقادات و ارزش‏هاى دينى و بسترسازى براى تحقق آن‏ها است و اين وظيفه در هيچ شرايطى نبايد ناديده گرفته شود و يا تحت‏الشعاع ساير انتظارات واقع گردد.بنابراين، هر پديده و رخدادى كه باعث ناديده گرفتن «دين‏» شود، امر نابهنجار قلمداد مى‏گردد و وظيفه نهادهاى مختلف از جمله نهاد حكومت و سياست و خصوصا دستگاه حاكمه مقابله با آن است. البته اين تقابل ممكن است در شرايط اجتماعى - سياسى مختلف، اشكال گوناگونى به خود گيرد.بر اساس آنچه گذشت مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه يكى از آسيب‏هاى دين، روح سازشكارى مسؤولان و متوليان جامعه با امور نابهنجار و بدعت‏ها و فتنه‏هاست.حال اگر در شرايطى لازمه پاسدارى از «دين‏» حضور فعال سياسى - نظامى لازم باشد، كناره‏گيرى از آن و ناديده گرفتن چنين ضرورتى آسيبى جدى به پيكره دين واردمى‏سازد.به همين دليل است كه على عليه السلام وقتى در مسند حاكميت قرار مى‏گيرد متذكر مى‏شود كه وظيفه و رسالتش برخورد قاطعانه و خصمانه با مخالفان ديندارى جامعه است.در غير اين صورت، سازش دستگاه حاكمه با دشمنان، موجبات انحراف را به دنبال دارد.انحراف دستگاه حاكمه، موجب تضعيف بنيادهاى دينى جامعه مى‏شود.
«من بارها اين موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاويه) را بررسى كرده‏ام و پشت و روى آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، ديدم راهى جز پيكار [و در غير اينصورت ] كافر شدن نسبت‏به آنچه پيامبر اسلام آورده است ندارم..» . (43)
البته حضور فعالانه در صحنه‏هاى مختلف سياسى - اجتماعى، كار آسانى نيست و سختى‏هايى نيز به دنبال دارد، اما اين سختى‏ها نبايد مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند اين حضور موجب جنگ‏هاى سخت داخلى و خارجى گردد و در اين راستا عده‏اى از اعضاى جامعه و نخبگان كشته شوند. (44)
«بهترين مرگ‏ها، كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسان‏تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار..» . (45)
طبعا در چنين وضعيتى حمايت‏هاى اعضاى جامعه، براى موفقيت دولتمردان لازم و ضرورى است; چه آن‏كه بدون اين‏گونه حمايت‏ها چه بسا نهاد حكومت در برنامه خود كه همان اجراء دستورات دينى است ناكام بماند.براى تامين اين هدف، يعنى به دست‏آوردن حمايت‏ها و ادامه مقبوليت‏هاى عمومى، حضور فعال دستگاه تبليغاتى و كليه رسانه‏هاى جمعى در راستاى تحقق ايده‏ها و آرمان‏هاى دين و حاكميت دينى ضرورت پيدا مى‏كند.آن‏ها نقش آموزش شهروندان و اعضاى جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعاى گذشته مبنى بر سيطره نهاد دين بر ساير نهادهاى اجتماعى، از جمله حاكميت، به خوبى آشكار مى‏گردد كه حاكميت دينى بايد تلاش كند حداكثر همراهى‏هاى مردمى را با خود داشته باشد - البته نه به قيمت ناديده گرفتن اصول و سرپيچى از آن‏ها - تا در پرتو تقويت‏حاكميت، به تقويت‏بنيادهاى دينى نايل شوند. از اين رو، على عليه السلام به عنوان حاكم و ولى‏امر، مردم را مخاطب قرار مى‏دهد تا توضيحات لازم به گوش شهروندان برسد و ديگران زمينه فتنه‏گرى‏ها و جوسازى‏ها را نداشته باشند و براى پاس‏داشت اصول دينى خود حضورى فعالانه در پيش گيرند.آن بزرگوار مرتبا و به انحاى مختلف و شرايط متفاوت اين ضرورت را متذكر مى‏گردند كه قيام مسلحانه ايشان يك ضرورت تاريخى و وظيفه دينى و سياسى او بوده است و بدون اين كارها چيزى به نام دين باقى نمى‏ماند.
«...به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم، هرگز پايه‏اى براى دين‏برپا نمى‏شد وشاخه‏اى از درخت‏ايمان سبز نمى‏گرديد» . (46)
اما از آنجا كه به طور طبيعى انسان‏ها از مرگ و كشته شدن بيم‏ناك و هراسان هستند، لازم است نتايج مادى و معنوى جنگ در راه خدا را متذكر شود تا انديشه فقدان زندگى دنيوى، بر رفتار مؤمنان مستولى نگردد و سستى در پاى‏بندى به دين را به دنبال نداشته باشد.
على عليه السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالى جهاد را واجب و آن را عظمت‏بخشيد و آن را نصرت و پيروزى و مددكار خود قرار داد، به خدا سوگند كه دنيا و دين فقط به وسيله آن اصلاح مى‏شود» . (47)

عدم به‏كارگيرى روش مناسب فهم دين

انسان براى كشف حقايق و واقعيت‏ها، علاوه بر ابزارها و امكانات شناخت‏شناسى، نيازمند روش‏هاى كشف آن حقايق و واقعيت‏هاست.
همان‏گونه كه همه علوم قلمرو خاصى و روش ويژه‏اى براى خود دارند، «دين‏» نيز روش خاص خود را دارد كه بدون به كارگيرى آن روش، فهم دين و شناخت گزاره‏ها و آموزه‏هاى دينى از غير دينى ناممكن مى‏شود.مولا اميرالمؤمنين عليه السلام اين نكته را متذكر شده و اعلام مى‏دارند اگر دين‏شناسى توسط غير متخصصان متعهد صورت گيرد و يا ارزش‏ها و الگوهاى خاص دين‏شناسى تبعيت نشود، دين با آسيب روبرو مى‏گردد; زيرا باعث مى‏شود چيزهايى به دين افزوده شود كه جزء دين نيست و چه بسا از خرافات باشد كه باعث كاستى‏هايى در دين شود.
«اى مردم! سه دسته‏اند كه [اظهار ديندارى مى‏كنند اما] دين ندارند، آنان كه با انكار آيه‏اى از كتاب خدا به ظاهر ديندار شده‏اند، آنان كه با نسبت دادن باطلى به خدا به ظاهر ديندار شده‏اند و آنان كه از گنهكاران اطاعت كنند.اى مردم! دينى كه همراه با تفقه و باريك‏بينى نباشد خير ندارد» . (48)
وقتى دين با تفقه و باريك‏بينى لازم همراه نباشد و نيز وقتى مفاد و محتواى دين برخاسته از درون خودش نباشد، بلكه ناشى از افزودنى‏ها و كاستى‏ها باشد، ناهمگونى و بعضا تعارض درفهم‏ها و تفاسير و بينش‏ها پيش مى‏آيد و ميزان و معيارى براى سنجش و ارزيابى آراء و نظريات و ديدگاه‏ها وجود نخواهد داشت.در چنين وضعيتى مهم‏ترين آسيب بر پيكره دين وارد مى‏شود و آن «نسبى‏» شدن دين و تنزل دادن تا سطح ايمان‏هاى فردى است.در واقع، پيامد و نتيجه اين فرآيند، انكار اصل دين است; زيرا در چنين صورتى «دين‏» به عنوان امر واقعى و بيرون از شناخت و فهم آدمى ديگر وجود نخواهد داشت، بلكه همان خواهد شد كه هر مفسرى‏آن را مى‏فهمد.در حالى كه «دين‏» يك حقيقت واحد تمام عيار است و هدف از بعثت انبيا رساندن همان حقيقت واحده به بندگان است; حقيقتى كه منظور و مراد متكلم و گوينده آن بوده نه آنچه كه ديگران مى‏فهمند و مى‏خوانند و تفسير مى‏كنند كه در غيراين صورت، به تعداد مفسران دين به وجود خواهد آمد و اين امر با ضروريات عقلى و نقلى سازگار نخواهد بود: على عليه السلام در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه به همين پديده اشاراتى دارند.
«هنگامى كه در حكمى از احكام قضيه‏اى براى يكى از قضات مطرح مى‏گردد، با راى خود در آن قضيه حكم مى‏كند، سپس عين همان قضيه به قاضى ديگرى روى مى‏آورد، اين قاضى بر خلاف حكم شخص اولى قضاوت مى‏نمايد.سپس قضاوت مزبور براى تشخيص و واقعيت، نزد كسى كه آنان را به قضاوت نصب كرده است جمع مى‏شوند، وى همه آراء آنان را تصويب مى‏نمايد، در صورتى كه خداى آنان يكى است.پيامبر آنان يكى است، كتابشان يكى است، آيا خداوند سبحان است كه آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش كرده‏اند! يا آنان را نهى نموده و مخالفتش كرده‏اند يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاده و از آنان براى تكميل دين كمك خواسته است‏يا اين قضات شركاى خداوندى در حكمتند كه آنان مى‏توانند مطابق راى خود بگويند و خداوند رضايت‏به حكم آنان بدهد؟ يا خداوند دين كامل فرستاده است ولى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن دين تقصير نموده است! در صورتى كه خداوند سبحان مى‏گويد ما در قرآن هيچ تفريطى نكرده‏ايم و در قرآن براى همه چيز بيانى است و خدا متذكر شده است كه بعضى از آيات كتاب الهى، بعضى ديگر را تصديق مى‏نمايد و در اين كتاب اختلاف وجود ندارد..» . (49)
نظريه‏پردازان آسيب‏شناسى اجتماعى در تحليل كج‏روى‏ها و كشف خاستگاه آن، رويكردهاى مختلف و متفاوتى دارند.يك رويكرد و گرايش حاكى از آن است كه معاشرت اعضاى جامعه با كج‏روان و همنشينى با آن‏ها رفته رفته موجب مى‏شود كه فرد و عضو بهنجار، تبديل به عضو نابهنجار و كج‏رو در جامعه شود، خصوصا وقتى در اين معاشرت‏ها از پاداش‏هايى بهره‏مند گردد كه موجبات خشنودى او را فراهم كند.
اميرالمؤمنين عليه السلام معاشرت با كجروان را موجب عضويت در گروه‏هاى منحرف و سپس تبعيت از هنجارهاى حاكم بر آن گروه‏ها و در نهايت عدم التزام عملى و ذهنى به دين مى‏دانند، (50) در حالى‏كه انتظار دين از اعضاى جامعه، اطاعت از باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى دينى است.اعضاى گروه‏هاى منحرف سعى مى‏كنند در روابط اجتماعى به نحوى اقدام به كنش نمايند كه جلوه ظاهرى آن، زيبا، جذاب و همراه با پاداش باشد.آنان هيچ‏گاه اهداف و ايده‏هاى خود را به طور علنى مطرح نمى‏كنند، چه بسا خود را «مصلحان‏» اجتماعى بدانند و ياحتى بالاتر از آن اصلاح‏طلبى را منحصر در خود ببينند. (51) اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بايدها و نبايدهاى دينى را مى‏پرورانند و گوش دل بدان آهنگ مى‏سپارند.بنابراين، هم‏راهى با آن‏ها انحراف و باعث آسيب دين در عينيت جامعه است.به همين جهت على عليه السلام در كلام خود ويژگى‏ها، خصوصيات و اهداف و عملكرد آن‏ها را مى‏شمارد:
«اى بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهيزكارى سفارش مى‏كنم و از منافقان برحذر مى‏دارم; زيرا آن‏ها گمراه و گمراه كننده‏اند ، خطاكار و خطا اندازند.به رنگ‏هاى گوناگون بيرون مى‏آيند و به قيافه‏ها و زبان‏هاى متعدد خودنمايى مى‏كنند، از هر وسيله‏اى براى فريفتن و درهم شكستن شما استفاده مى‏كنند و در هر كمين‏گاهى به كمين مى‏نشينند، دل‏هايشان بيمار و ظاهرشان پاك و آراسته است.در نهان براى فريب مردم گام برمى‏دارند، از بى‏راهه‏ها حركت مى‏كنند.وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما كردارشان دردى است درمان‏ناپذير..» . (52)
هدف گروه‏هاى منحرف، ايجاد انحراف و گمراهى و ويژگى آن‏ها عدم ثبات و تزلزل به جاى ثبات و تعادل است و در نيل به اهداف از روش‏هاى مختلف از جمله ايجاد ياس و شبهه بهره مى‏برند.عضويت در اين گروه‏ها و همراهى با آن‏ها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونى جامعه، برنامه‏هاى آن را در خصوص برنامه‏ريزى در جهت رشد، فلاح، رستگارى و سعادت شهروندان تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد.

1- ترك امر به معروف و نهى از منكر

از ديگر عواملى كه موجب عدم تحقق دين در عينيت جامعه مى‏شود، «ترك امر به معروف و نهى از منكر» يعنى عدم ايفاى نقش اجتماعى كردن و نظارت اجتماعى از سوى اعضاى جامعه و شهروندان و تمامى محيطهاى انسانى است; زيرا على‏الاصول همه شهروندان، بر اساس مكانيزم خاص خود در انتقال و آموزش صريح و يا پنهان ارزش‏ها و هنجارها و نيز نظارت بر التزام يا تخطى از آن‏ها نقش فعال و بسزايى دارند و همين امر موجب بقاى باورهاى فرهنگى و اجزا و عناصر آن و در نتيجه حفظ وحدت و يكپارچگى و انسجام جامعه مى‏شود.اين دو لازم و ملزوم يكديگر وتوام با هم اثر بخش است و بدون يكى از آن‏ها، ديگرى كارآيى لازم را از دست مى‏دهد.در ادبيات دينى و در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام - با قطع‏نظر از مباحث‏حقوقى - اين دو فرآيند اجتماعى - دينى امر به معروف و نهى از منكر شناخته و معرفى مى‏شود و اگر اين دو در ساختار اجتماعى، از جايگاه خود برخوردار نباشد پيامدهاى ناگوارى به دنبال خواهد داشت.به همين جهت على عليه السلام اعلان خطر مى‏نمايند و تذكر مى‏دهند:
«مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده‏اى پيدا مى‏شود و نه بازدارنده‏اى به چشم مى‏خورد، آيا با اين وضع مى‏خواهيد در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليائش باشيد؟ هيهات! خداى را درباره بهشت جاويدانش نمى‏توان فريفت و هيچ كس قادر به جلب رضايتش نيست مگر با اطاعت از او.خداوند آمرين به معروف را كه خود ترك‏كننده معروفند و نيز نهى‏كنندگان منكر را كه خود مرتكب آن مى‏شوند لعنت مى‏كند» . (53)
ويژگى يك جامعه پويا آن است كه در سلسله مراتب طولى باورها و عقايد تا هنجارها و عمل، رويه يكسانى مشاهده گردد; عمل‏ها منطبق با اجزاى نظام فرهنگى و نظام فرهنگى پاسخ‏گوى نيازهاى جامعه باشد.اين هم‏گونى باعث مى‏گردد كه در «ذهن‏» اعضاى جامعه ايستارهاى ارزشى، تحقق عينى به خود ببيند و در مقام عمل التزام بدان‏ها مشاهده گردد.حال اگر جامعه‏اى دستخوش عدم تعادل شد بين اين دو لايه و اين دو سطح ناهم‏گونى وتعارض پديدار مى‏شود. «باورها» در مسيرى ره مى‏پيمايد و «عمل‏» در سويى ديگر.اين فرايند را چه زيبا مولى به تصوير مى‏كشاند:
«اى مؤمنان! هر كس ظلم و ستمى را مشاهده كند و يا كار زشتى كه مردم را به سوى آن مى‏خوانند; اگر تنها به قلبش آن را انكار كند سلامت را اختيار كرده است و گناهى بر او نيست و آن كس كه با زبان و بيان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن كس كه با شمشير براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخيزد او به راه هدايت راه يافته و بر جاده حقيقى گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است‏» . (54)
در اين كلام به هر دو مكانيزم نظارت اجتماعى غيررسمى و كنترل اجتماعى رسمى اشارت رفته است و پايان كلام ايشان بيان‏گر اين واقعيت است كه اين نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاى آن خواهد شد.شكل بارز و تجلى عينى «امر به معروف و نهى از منكر» در «جهاد» متجلى مى‏شود كه در مواردى براى انجام اين دو امر ضرورى حيات اجتماعى، از شديدترين شكل رسمى آن يعنى به كار بردن قدرت زور و سلاح استفاده مى‏شود; چه آن‏كه در چنين ضرورتى اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهايى به كار برده نشود، كژى و انحراف، بدون برخورد با هيچ مانعى فراگير مى‏شود.لازمه چنين فرآيندى تبديل و تبدل ارزش‏ها و نابسامانى اجتماعى خواهد بود.
«نخستين جهادى كه در آن شكست مى‏خوريد، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهايت‏با دل‏هايتان است.پس وقتى كسى در دل كار نيك را نستايد و كار بد را نكوهش نكند، واژگون مى‏گردد..» . (55)
اما حضور همه جانبه در جهاد كه در واقع جنگ است و چه بسا منجر به كشتن و يا كشته شدن شود نيازمند يك تحليل و يك تفسير رضايت‏بخش است; تفسيرى كه بتواند تمام زواياى آن را بگشايد و بازگويى كند; پاداش‏ها و احترام‏ها و منزلت‏ها در صورت حضور و مشاركت در جهاد و بالعكس، تنبيه‏ها و ذلت‏ها و آثار ناگوار اجتماعى، در صورت عدم حضور.اين تفسير و بيان، ذهنيت مؤمنان را براى حضور فعال آماده مى‏كند. «جهاد درى از درهاى بهشت است، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداست.مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت‏بر تن آن‏ها مى‏پوشاند و بلا به آنان هجوم مى‏آورد، حقير و ذليل مى‏شوند، عقل و فهم‏شان تباه مى‏گردد و به خاطر تضييع جهاد حق آن‏ها پايمال مى‏شود و نشانه‏هاى ذلت در آن‏ها آشكار مى‏گردد و از عدالت محروم مى‏شوند» . (56)
اجراى امربه معروف و نهى از منكر، حاكميت دين در جامعه را تقويت مى‏كند و مانع آسيب آن مى‏شود: يكى از آن جهت كه اين عمل اجتماعى، يك وظيفه و رسالت دينى و از اعمال دينى محسوب مى‏شود و همين امر كنشگران را در انجام آن تقويت مى‏كند.تقويت اين عمل باعث مى‏شود مكانيزم اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى جامعه تقويت‏شود و كاركردهاى مطلوب و مفيد براى نظام اجتماعى دينى داشته باشد.از جهت ديگر، امر به معروف مى‏بايست از طرف كسانى صورت گيرد كه عمل آن‏ها براساس محتواى معروف و متناسب با آن شكل گرفته باشد و نيز خود در عمل نيز همگون با نهى از منكر عمل كنند.با توجه به اين‏كه در نظام اجتماعى دينى همه موظف به امر به معروف و نهى از منكر هستند و نيز همه مى‏بايست عملا متناسب با محتواى آن عمل كنند، خودبه خودزمينه بروزكجروى درجامعه به‏حداقل‏ممكن مى‏رسد.

2- آزادى و تسامح در انجام تكاليف

از منظر على عليه السلام «دين‏» در كليتش به تمام اين ابعاد توجه كرده است، اما براى تحقق آن در عينيت جامعه، مى‏بايست‏به موانع آن نيز توجه داشت.روح منفعت‏طلبى و زياده‏خواهى هر انسانى به دنبال آن است كه بايدها و نبايدها را بر اساس تمايلات خود تفسير كند.اين ويژگى در بدو امر، خصوصيت طبيعى قلمداد مى‏شود، اما وقتى با ساير موارد به صورت نظام‏وار در نظر گرفته مى‏شود، به دليل آسيب و يا آسيب‏هايى كه به ساير بخش‏ها وارد مى‏كند، نيازمند كنترل و جهت‏دهى است.به همين سبب على عليه السلام متذكر مى‏شوند كه در انجام الزامات و هنجارهاى دينى نبايد به خود آزادى داد و در انجام تكاليف و فرايض با سستى و تساهل و يا ناديده گرفتن و تسامح برخورد نمود، بلكه مى‏بايست آنچه از ناحيه دين به عنوان باورها، ارزش‏ها و هنجارها و مناسك دينى آمده است‏به تمامه صورت پذيرد، در غير اين‏صورت تسامح وتساهل در اين تكاليف موجب آسيب به ساير بخش‏ها مى‏گردد. مواردى كه امكان چشم‏پوشى و آسان‏گيرى وجود داشته، توسط خود دين پيش‏بينى شده و به همين علت، دين «سمحه و سهله‏» مى‏شود، اما اين ويژگى نبايد بهانه‏اى شود براى آن كه مؤمنان به «حداقل‏ها» در ظرف ذهن و عين رضايت دهند. (57) چنان‏كه رضايت‏به حداقل‏ها موجب چشم‏پوشى از تكاليف دينى و در نتيجه «عصيان‏» خدا مى‏گردد.
«به خود بيش از حد آزادى مدهيد كه اين شما را به ستمگرى مى‏كشاند، و آن‏قدر هم مداهنه و سستى نورزيد كه سستى شما را به معصيت مى‏كشاند.اى بندگان خدا! آن كس كه نسبت‏به خود از همه چيز خيرخواه‏تر است در برابر خداوند از همه مطيع‏تر خواهد بود، و آن كس كه خويشتن را بيش‏تر مى‏فريبد، گناه كارترين مردم در برابر خداست..» . (58)
اين فرمانبردارى طيف گسترده‏اى از تكاليف را در بر مى‏گيرد.از سهل‏ترين آن شروع و تا دشوارترين آن را پوشش مى‏دهد.اگر شركت در جهاد دشوارترين تكليف دينى نباشد، قطعا يكى از دشوارترين‏هاست; زيرا چه بسا در ميدان كار و زار، جان آدمى كه مهم‏ترين سرمايه اوست از دست‏برود.اما على عليه السلام با اين تكليف دشوار و پيچيده برخوردى بسيار آرام، ملايم و از روى شوق و عشق دارد و حاضر نمى‏شود با توجيهات دنياپرستى خود و يا ديگران را بفريبد; زيرا سستى ورزيدن در انجام اين تكليف موجب دورى و فاصله ازخدا مى‏شود.و چون شركت در جهاد و كشتن و كشته شدن در راه خدا به معناى انجام تكليف و واجب و يكى از مناسك دينى است و در نتيجه نزديك شدن به خدا و رضايت او را به دنبال دارد، شيرين و لذت‏بخش مى‏شود و در زمره بهترين‏ها قرار مى‏گيرد.
«بهترين مرگ‏ها كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست هزار ضربه شمشير بر من آسان‏تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار.گويا مى‏بينيم كه به هنگام فرار همهمه مى‏كنيد، هم‏چون صدايى كه از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى‏آيد، نه قادر به گرفتن حقى هستيد و نه جلوگيرى از ظلم و ستم، اين شما و اين راه راست، نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكنده و هلاكت و بدبختى از آن كسى است كه كندى ورزد و توقف كند» . (59)

3- صفات ناپسند اخلاقى و عدم التزام به هنجارها

بديهى است كه در يك جامعه دينى، روابط اجتماعى نيز مى‏بايست‏بر اساس هنجارهاى دينى صورت پذيرد تا در پرتو التزام بدان‏ها ضمن تامين خوشايندى و رضايت كنش‏گران، آن‏ها را به سمت‏سعادت و كمال رهنمون شود.برخى از قالب‏ها و الگوهاى عمل با هنجارهاى دينى ناسازگار است كه از منظر «دين‏» كج‏روى قلمداد مى‏گردد و به ينيت‏يافتن اسلام در جامعه آسيب مى‏رساند.ناگفته پيداست كه چه بسا در مواردى اين رفتارهاى نابهنجار موجبات رضايت و خوشنودى كج‏روان را فراهم كند.در اين خصوص موارد متعددى وجود دارد كه بعضى از آن‏ها به عنوان نمونه ذكر مى‏گردد.از جمله «دروغ‏» و خلاف واقع سخن گفتن است، كه ابتدايى‏ترين اثر اجتماعى دروغ آن است كه امنيت مخاطب را به خطر مى‏اندازد و او نمى‏تواند به گفته‏ها و ادعاى گوينده اعتماد و اعتقاد پيدا كند.سرپيچى از هنجار سخن گفتن - كه همانا راست‏گويى است - موجب سلب اطمينان مخاطب نسبت‏به متكلم مى‏شود، ايمان گوينده را نشانه مى‏رود و آن را از ميان مى‏برد. (60)
يكى ديگر از آفت‏هاى ديندارى، دروغ در جهت‏گيرى كنش‏هاست.ظاهر امر چنين است كه عمل به سوى خدا جهت‏گيرى شده، اما در اصل و باطن جهت‏گيرى براى غير خداست كه در اين‏صورت نيز «ريا» يعنى نقطه مقابل ايمان تحقق مى‏پذيرد.
از جمله موارد ديگر «حسد ورزيدن‏» به ديگران است.چه بسا حسد باعث‏شود كه اعضا در مقابل يكديگر و در مسير راه‏هاى زندگى، موانعى ايجاد كنند و به جاى آن‏كه تعامل آن‏ها صورت تعاون و همكارى به خود بگيرد، رنگ و بوى تخاصم و ممانعت داشته باشد.شكل پيش‏رفته حسد ممكن است در كينه‏توزى و دشمنى خود را نشان دهد. (61)
به طور كلى، مواردى از كج‏روى كه در تعامل‏هاى اجتماعى موجب ناديده گرفتن حقوق ديگران شود، «ظلم‏» به حساب مى‏آيد; مفهومى كه طيف گسترده‏اى از كنش‏ها را شامل مى‏شود.هر چند ممكن است ظلم به عنوان يك عمل فردى - ظلم به خود - صورت پذيرد و تحقق يابد، اما در اينجا مقصود آن شكلى است كه حقوق ديگران ناديده گرفته شود.خاستگاه و منشا پيدايش همه اين آفت‏ها و كج‏روى‏ها، ناديده گرفتن الزام‏هاى دينى و به جاى آن تبيعت از هوا و هوس‏هاى خود است (62) ، كه ريشه در خلق و خوى شيطانى دارد; چيرگى و غلبه هواها و هوس‏ها و تمايلات شخصى كه موجب مى‏شود اعضاى جامعه هنجارهاى دينى (63) را ناديده گرفته و بر اساس ميل خود راه بپيمايند.
يكى ديگر از آفت‏هاى دين كه بر تعاملات اجتماعى اعضاى جامعه تاثير بسزايى دارد، تفسيرهاى نادرست از كنش‏هاى ديگران و «سوء ظن‏» (64) نسبت‏بدان‏هاست كه در صورت بروز چنين حالتى، معتقدات دينى اعضاى جامعه با آسيب روبرو مى‏گردد; زيرا بر اساس آموزه‏هاى دينى نمى‏توان و نبايد تفسيرهاى نادرست از اعمال و رفتار ديگر اعضاى جامعه داشت، بلكه مى‏بايست همواره رفتار آنان را در يك قالب و الگوى مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاى دينى تفسير و تعبير نمود.اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار كنش‏هاى كنش‏گران را بر اساس آن قالب و گرايش ذهنى خود تفسير مى‏كند و بر اساس آن تفسير، كنش خود را به سمت آنان جهت‏گيرى مى‏نمايد. طبعا در چنين فضايى ارتباطات انسانى و تعاملات اعضاى از شكل هنجارى خارج شده و رنگ و بوى خصومت و ستيره‏جويى بى‏هنجارى، هرج و مرج و....پيدا مى‏كند.در همه اين موارد ناديده‏گرفتن هنجارهاى دينى در تنظيم كنش‏هاى اجتماعى باعث مى‏شود انسجام و همبستگى اجتماعى اعضاى جامعه دست‏خوش آسيب گردد و همواره خصومت‏ها عامل اصلى و مركزى شناخت و تفسير كنش‏ها و تنظيم روابط اجتماعى گردد.

4- دنياگرايى و غفلت از مرگ

يكى از ضروريات حيات بشرى، زندگى در «دنيا» به عنوان بخشى از آن حيات و زندگى مستمر است; زيرا اسلام حيات بشرى را از دو مجموعه كه به لحاظ شكلى و ظاهرى از يكديگر متمايز هستند و در عين حال در راستاى يكديگرند مى‏داند.تاثير و تاثر اين دو بخش لوازمى را در باورها ايجاد مى‏كند و همين امر به سطح هنجارها كشيده مى‏شود. بنابراين، باورهاى ذهنى و قالب‏هاى عمل مى‏بايست‏به گونه‏اى شكل گيرد كه متناسب با آن باور اصولى و بنيادى باشد.بر همين اساس، «دنياگرايى‏» به معناى دلبستگى و سرسپردگى به دنيا مذموم شناخته مى‏شود; زيرا باعث فراموشى آخرت مى‏گردد.على عليه السلام دو وضعيت در دو سر يك محور به تصوير مى‏كشند كه نزديك شدن به يك سر محور به معناى دورى از سر ديگر است. (65) بنابراين، دنياگرايى باعث فراموشى و غفلت از آخرت مى‏شود و اين غفلت در شكل‏گيرى قالب‏هاى ذهنى، تعريف ارزش‏ها و هنجارهاى عمل مؤثر مى‏افتد.چنان‏كه در دوره‏هاى مختلف تاريخ، خصوصا دوران خود آن بزرگوار، دنياگرايى برخى عناصر تاثير زايدالوصفى در كنش‏هاى اجتماعى آنان داشته است (66) كه از پيمان شكنى تا كفر و خروج از دين را شامل مى‏شد.براى آن كه دنياگرايى سيطره و سلطه خود را بر كفار و ايده‏ها و سپس بر اعمال مؤمنان نيفكند بايد از اهرم‏هاى مختلف استفاده كرد و باورهاى اصولى را يادآور شد.يكى از باورها «ياد مرگ‏» است; مرگ به عنوان پايان زندگى دنيوى و عدم قدرت و امكان براى آدمى در جهت تبعيت عملى از هنجارهاى دينى.تاكيد بر يادآورى مرگ و نهى از غفلت از مرگ، خود بهترين مكانيزم اجتماعى براى پيش‏گيرى از كج‏روى‏ها و دنياگرايى است; چه آن‏كه ياد مرگ انسان را به ياد پاداش‏ها و مجازات‏هاى پس از مرگ مى‏اندازد.اين يادآورى پاداش‏ها و مجازات‏ها عاملى مى‏شود براى تنظيم رفتارها بر اساس هنجارهاى دينى و بازدارنده از كج‏روى‏هاى دينى.همچنان كه اهرم پاداش و تنبيه در تنظيم زندگى روزمره افراد تاثير قابل توجهى دارد. (67)

5- استفاده از روش‏هاى نادرست

ناگفته پيداست كه دغدغه خاطر هر مسلمان متعهدى، راهنمايى بشر و نوع انسان‏ها به سوى فلاح، رستگارى و سعادت است.اين وظيفه در خصوص حفظ ايمان مسلمانان دو چندان مى‏شود; زيرا متفكر مسلمان خود را مسؤول ديندارى مسلمين مى‏داند و هر آنچه كه به ديندارى مسلمين، خواه در ذهن و خواه در عين، آسيب برساند، آفت مى‏داند و تلاش مى‏كند با آن به مبارزه برخيزد.
عوامل انحراف ذهنى گاه به موضوعات برمى‏گردد; زيرا ممكن است‏برخى مجموعه‏هاى معرفتى باعث كج‏روى ذهنى شود و گاه به روش‏ها بر مى‏گردد; چه آن‏كه ممكن است‏يك مجموعه معرفتى خود زمينه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگيرى پرداخته نشود آفاتى را به دنبال خواهد داشت.
على عليه السلام به هر دو زمينه اشاره مى‏فرمايند و تلاش مى‏كنند تا اطلاعات لازم را براى شناخت آفت‏ها در اختيار مؤمنان قرار دهند.
به همين جهت از تعليم و تعلم برخى از اين مجموعه‏هاى معرفتى كه آميخته با اطلاعات و معلومات غيرواقعى و خرافى است (68) برحذر مى‏نمايند و نجوم (69) ، كهانت و سحر را از آن جمله مى‏دانند; (70) زيرا در كهانت و سحر و جادو منفعتى كه نياز بشر باشد وجود ندارد و بالعكس آويزه‏اى مى‏شود براى ترويج‏خرافات و نابسامانى‏هاى اجتماعى و فرهنگى كه خود وحدت و يك‏پارچگى نظام را به علت تعدد و تكثر باورها و عقايد، مورد تاخت و تاز قرار مى‏دهد وبه جاى باور و ايمان به آفريننده يكتا و قدرت لايزال، كفر را جانشين مى‏كند.
به لحاظ روش‏شناختى مى‏توان چنين اظهار داشت كه در اصول و معارف دينى مى‏بايست از اصول بديهى و كاملا يقينى استفاده كرد و از ظن و گمانه‏زنى و شك و ترديد (71) ، شبهه‏سازى و يا ورود به شبهات (72) تفسير به راى و تحليل‏هاى ذهنى و شخصى غيرمبتنى بر اصول بديهى (73) ، و جدل (74) در مباحث دينى پرهيز كرد.

6- عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان

در يك نظام پويا، لازم است‏براى حفظ كارآيى و افزايش آن، تقسيم كارهاى رسمى و غيررسمى صورت گيرد و نهادها و مؤسسات، سازمان‏ها و گروه‏هاى اجتماعى هر يك به نوبه خود، نقش خود را ايفا نمايند.از جمله مى‏توان به نقش عالمان و دانشمندان توجه نمود.مهم‏ترين نقشى كه براى عالمان و دانشمندان متصور است آن است كه در علم‏آموزى فعالانه برخورد كنند و حضور جدى داشته باشند. (75) وقتى فضاى روابط انسانى بين عالم و دانشمند و پرسش‏گر و دانشجو، جايگاه خود را بيابد، علم‏آموزى فراگير مى‏شود و ميل به پرسش‏گرى از دانشمندان تقويت مى‏شود.اما اگر اخلاق و هنجارهاى حاكم رعايت نگردد، دانشجويان و طالبان علم به سراغ اهل علم نمى‏آيند.در اين صورت است كه نيازمندان علمى با مجهولات خود باقى مى‏مانند و جهل و نادانى بر آن‏ها مستولى مى‏گردد.حال اگر اين مجهولات مربوط به حوزه دين باشد، آن‏گاه تاثير آن دو چندان مى‏شود; زيرا آن‏ها نمى‏توانند رفتارهاى خود را با هنجارهاى دينى مطابق سازند و افرادى هم‏نوا با دين شوند، و اصولا آن‏ها نسبت‏به هنجارهاى دينى اطلاعات لازم و كافى ندارند تا رفتارهاى خود را با آن همنوا سازند و از اين خطرناك‏تر وقتى است كه همين پرسش‏گران به جاى مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با كفايت، به كسانى كه صلاحيت لازم را ندارند، روى آورند و همين امر باعث پيدايش هرج و مرج‏ها شود و دين آن‏ها به مخاطره افتد.
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دليل عدم به كارگيرى علم از طرف اهل آن باشد; يعنى «عالم علمش را ضايع‏» كند و به كار نبندد.اين امر موجب مى‏شود كه جاهلان و طالبان، از علم‏آموزى استقبال نكنند; زيرا الگوهاى رفتارى اهل علم و متفكران براى آن‏ها جذابيت لازم را نداشته است.آفت ديگرى كه براى اهل علم متصور است، دين فروشى آنان است; يعنى براى كسب منافع دنيوى و امتيازات اجتماعى، خشنودى و خرسندى دستگاه حاكمه و يا توده مردم، هورا كشيدن‏ها و...دين خود را با دنيا معاوضه (76) و اسباب انحراف را براى توده مردم فراهم كنند.چه آن‏كه به طور عادى و طبيعى انديشمندان و متفكران در ساخت اجتماعى از منزلت‏هاى اجتماعى قابل قبولى برخوردار هستند.

7- زياده‏روى در دوستى و دشمنى

گروه‏هاى اجتماعى در سطح كلان از دو ويژگى عمومى برخوردارند: يكى از آن ويژگى‏ها عوامل همبستگى اعضا به يكديگر و انسجام آن‏هاست كه موجب پيدايش وحدت و يك كل يكپارچه است.ويژگى ديگر، حكايت از تفكيك و تمايز در گروه دارد، اما تمايز و تفكيكى كه موجب از بين رفتن وحدت و انسجام نمى‏گردد، بلكه در حفظ و بقاى آن انسجام مؤثر است.عامل وحدت‏بخش وجود باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى مشترك و حاكم بر گروه است و در پرتو همين عامل مشترك است كه «خودى‏» و «غيرخودى‏» شكل مى‏گيرد و عامل تفكيك و تمايز وجود موقعيت‏هاى متعدد و در پرتو آن تعدد نقش‏ها و منزلت‏هاست. شكل‏گيرى گروه‏هاى رسمى همواره با اين تفكيك و تمايز همراه است.هم تفكيك و هم سازماندهى موقعيت‏ها و نيز اعطاى امتيازها و منزلت‏ها مى‏بايست‏بر اساس الگوى ارائه شده از باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى آن گروه باشد طبعا هر يك از اين عوامل اگر در جايگاه خود قرار نگيرد، ممكن است پيامدهاى اجتماعى ناگوارى براى گروه به دنبال داشته باشد.نظام‏هاى اجتماعى دينى نيز بر اساس همين الگو، داراى ساختار خاص خود و مبتنى بر باورها و عقايد دربرگيرنده موقعيت‏هاى متعددى است كه شكل رسمى دارد و به همان ميزان از امتيازهاى رسمى برخوردار است. صوصيت‏بارز نظام‏هاى دينى سلطه كاريزمايى رهبران است كه در قالب‏هاى رسمى نمى‏گنجد و به همين دليل است كه در بعضى موارد با زياده‏روى‏ها و يا كاستى‏ها همراه مى‏شود.على عليه السلام دراين‏باره اظهار مى‏فرمايند كه هم كسانى كه در دوستى به من جنبه افراط در پيش گرفتند به انحراف كشيده شدند و دين آن‏ها به خطر افتاد و هم آنان كه در خصومت و دشمنى با من زياده‏روى كردند. (77) على عليه السلام خود شاخص و ميزان براى هم‏نوايى و بهنجارى و كج‏روى مى‏باشند.كسانى كه جايگاه و منزلت او را شناختند و بدان التزام عملى پيدا كردند همنوا و آنان كه جايگاه و منزلت او را نشناختند و دچار افراط و تفريط شدند كج‏رواند و ناگفته پيداست كه صرف وجود گروه‏هاى كج‏رو و ناهمنوا با هنجارهاى دينى، عاملى در تضعيف حاكميت دين در جامعه است.به علاوه، براساس آموزه‏هاى دينى موقعيت امامت و رهبرى جامعه با اصل دين گره خورده و ناديده گرفتن اين موقعيت و هنجارهاى مرتبط با آن، حاكميت دين در عرصه جامعه را با مشكلات و مسائل ساختارى روبه‏رو مى‏سازد و در نتيجه باعث مى‏شود كه دين جلوه تمام عيار خود را بر عرصه اجتماع نداشته باشد.

8- فقر

انسان براى ادامه حيات و زندگى نيازمندى‏هايى دارد كه مى‏بايست تامين شود. از جمله مهم‏ترين نيازهاى بشر، تامين خوراك، پوشاك، مسكن و مانند آن است.تامين اين نيازها در يك فرايند مبادلات اجتماعى صورت مى‏گيرد.هر يك از اعضاى جامعه كه توان مشاركت در مبادلات را نداشته باشد به طور متعارف در تامين نيازمندى‏ها عاجز خواهد بود.درآمد اقتصادى يكى از ابزارهاى مهم براى تامين مايحتاج است.تامين ضروريات اوليه به كمك ابزارها و وسايل مشروع و مقبول يكى از شرايط بهنجار است.در غير اين‏صورت، چه بسا براى تامين مايحتاج اوليه - اگر از راه‏ها و امكانات مشروع امكان‏پذير نشد - از راه‏ها و وسايل غيرمشروع بهره جويد كه در اين صورت كج‏روى صورت گرفته است.هرچند ممكن است در زمينه‏هاى ديگر بهنجار باشد و با هنجارهاى جامعه همنوايى كند، اما تامين مايحتاج از راه‏هاى مخالف هنجارهاى جامعه به دليل فقر و نيازمندى كج‏روى مى‏باشد و همان‏طور كه بارها بيان شده ميزان بروز كجروى‏ها با حاكميت دين در جامعه ارتباط مستقيم دارد و كجروى نسبت‏به هنجارهاى دينى با ديندارى و تحقق دين در عينيت جامعه در تعارض است.
«فرزندم از فقر بر تو مى‏ترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوش و مردم را نسبت‏به او و او رانسبت‏به مردم بدبين مى‏سازد» . (78)
در اين كلام مولا اين نكته نيز وجود دارد كه در صورت بروز فقر در زندگى، علاوه بر آن‏كه فكر و ذهن شخص فقير درگير در موضوعاتى مى‏شود كه او را از انجام وظايف و تكاليف دينى باز مى‏دارد، احتمال گرايش به سمت كجروى‏ها افزايش مى‏يابد.به علاوه آن‏كه خواه و ناخواه ارزيابى ديگر اعضاى جامعه درباره عضو فقير صورت مى‏گيرد و منزلت اجتماعى او را اندازه‏گيرى مى‏كنند و از آن‏جا كه در منزلت اجتماعى ميزان بهره‏مندى اعضاء جامعه از منابع كمياب - قدرت، ثروت و احترام - تاثير مستقيم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعى مى‏شود.همين توجهات به جوانب پديده، عامل فشار و الزامى است كه فقير راه حل‏هاى مشروع براى رهائى از اين نقيصه را دنبال كرده و به سوى كار و كوشش و تلاش بيش‏تر روى آورد.

پی نوشتها:

43- همان، ج 2، ص 147
44- البته اين شكل كشتن و كشته‏شدن، خداخواهانه است كه در ادبيات دينى «جهاد» و «شهادت‏» نام‏گذارى شده و از ارزش والايى برخوردار است.
45- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 95
46- همان، ج 1، ص 163
47- كلينى، الكافى، جلد 5، ص 8 و نيز ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 110، ص 163
48- محمدباقر مجلسى، پيشين، جلد 2، باب 16، ص 117، روايت 19
49- براى روشن شدن علت اختلاف و گونه‏هاى آن، ر.ك.به: علامه محمدتقى جعفرى، ، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، خطبه 18
50- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خ 14
51- «قالوا انما نحن مصلحون‏» (بقره: 11)
52- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 350 و 351
53- نهج البلاغه، خطبه 129، ص 187
54- نهج‏البلاغه، حكمت 373، ص 541
55- نهج‏البلاغه، حكمت، 375، ص 543
56- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 117
57- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 299- 298
58- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 213
59- همان، ج 2، ص 95
60- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 86، ص 116
61- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 86، ص 116
62- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، كلام 50، ص 88
63- غررالحكم و دررالكلم، ص 64
64- همان، ص 263
65- نهج‏البلاغه، حكمت 103، ص 486
66- همان، خطبه 3، ص 49
67- براى اطلاع بيش‏تر در اين زمينه، ر.ك.به: كتاب‏هاى نظريه‏هاى جامعه‏شناسى
68- على‏ابن ميثم بحرانى، المصباح (شرح الكبير)، چاپخانه خدمات چاپى - چاپ دوم، 1404 ق.، ص 216
69- طبعا منظور از نجوم علم ستاره‏شناسى و كيهان‏شناسى كه حالات زمين و رخدادهاى طبيعى را بحث و بررسى مى‏كند نيست، بلكه بهره‏گيرى‏هاى ناشايست‏براى پيش‏گويى احوال آدميان مورنظر است كه بازگشت‏به سحر و جادو دارد.
70- نهج‏البلاغه، كلام 79، ص 105
71- ر.ك.به: غررالحكم و دررالكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، ص 62 و 65 و 71
72- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، وصيت‏به امام حسن محبتبى.
73- ر.ك.به: همان، خطبه 86، ص 119
74- ر.ك.به: همان، حكمت 31، ص 473
75- ر.ك.به: همان، حكمت 372، ص 541
76- ر.ك.به: غررالحكم، ص 48، ص 241
77- نهج‏البلاغه، كلام 127، ص 184.
78- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 3، ص 345

منبع: فصلنامه علمی تخصصی معرفت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط