مقدمه
آيت الله سيد عبدالله بهبهاني روحاني برجسته و مجتهد نامدار دوره قاجار نقش مهم و مؤثري در شکل گيري و پيروزي نهضت مشروطيت داشته است. جنبش مشروطه خواهي فصل مهمي در تحولات سياسي و اجتماعي و آغاز ورود جامعه ايران به دورهاي جديد و متمايز از گذشته است. حاکميت مطلق و قدرت نامحدود شاه و درباريان و حکام محلي و ظلم و بيداد گسترده نسبت به رعيت و توده مردم در کنار عقب ماندگي و فقر و فلاکت عمومي بستر مستعدي را براي هيجان و شورش عمومي عليه ظلم و جور فراهم آورده بود. وقوع حوادثي مانند ماجراي نوز بلژيکي، برخورد با روحانيون در کرمان، فلک کردن تجاوز تهراني و غيره جرقههايي در خرمن نارضايتي عمومي از شرايط جامعه به حساب ميآمدند.سيد عبدالله بهبهاني و ديگر رهبران همفکر او اين حوادث را به نقطههاي آغازي براي مبارزهاي گسترده عليه نظام استبدادي تبديل کردند. با مبارزات و کوششهاي پيگير رهبران مذهبي و انقلابيون و حمايت افکار عمومي، ارکان سلطنت مطلقه متزلزل گرديده و شاه فرمان مشروطه را صادر و مجلس شوراي ملي تأسيس گرديد. بهبهاني بدون ترديد يکي از مهمترين رهبران مذهبي و سياسي در شکل گيري و پيروزي نهضت مشروطه بود. بهبهاني در جريان چالش مهم انطباق مشروطيت با شريعت يا ناسازگاري آنها نيز نقش مهمي داشت. وي به علت داشتن مرتبه اجتهاد و جايگاه ديني نقش اساسي در سازگار نشان دادن مشروطيت با شريعت و موازين اسلامي ايفا نمود، به ويژه در جلب حمايت مراجع ديني مقيم نجف از نهضت مشروطه مؤثر بود. اغلب بيانيهها و مکاتبات مراجع نجف و ديگران رهبر مذهبي در حمايت از نهضت خطاب به بهبهاني نوشته ميشد. بهبهاني در جريان فعاليت قوه قانون گذاري نيز تلاش زيادي براي منطبق نمودن مصوبات مجلس با موازين ديني و شرعي به عمل آورد و در مواردي از جمله موضوع محاکم عدليه به نماد شرع گرايي در مقابل عرف گرايي مبدل شد. او در اين راه بارها تهديد به قتل شد و سرانجام نيز جان خود را در اين راه از دست داد.
بهبهاني 25 رساله در موضوعات فقهي تأليف نموده است، اما در حوزه انديشه سياسي اثر مدون و منسجمي ارائه نکرده و نظريه پرداز سياسي محسوب نميگردد. او يک رهبر مذهبي با نگرشها و جهت گيريهاي سياسي به حساب ميآيد. لذا ديدگاههاي سياسي بهبهاني را بايد در خلال اقدامات، سخنرانيها، بيانيهها و اظهار نظرهاي متفرقه در طول دوره فعاليتهاي سياسي اش جستجو و تدوين کرد. بر اين اساس، اين مقاله ابعاد و ويژگيهاي انديشه سياسي بهبهاني در روند تحولات نهضت مشروطه را مورد بررسي قرار داده است.
شرح حال
1. زندگي
سيد عبدالله بهبهاني فرزند سيد اسماعيل بن سيد نصرالله بلادي بود. جد اعلاي سيد اسماعيل، سيد عبدالله بلادي غريفي، از مشاهير علماي عصر خويش و از جمله مجتهدان اماميه، در روستاي غريفه بحرين زندگي ميکرد و اعقابش به آل بلادي و آل غريفي مشهورند. او بعدها به نجف مهاجرت کرد و فرزندان و نوادههايش در عراق و ايران از جمله شهر بهبهان پراکنده شدند. (2)سيد اسماعيل پدر سيد عبدالله در بهبهان متولد شد و براي ادامه تحصيل به نجف رفت و از محضر استاداني چون شيخ مرتضي انصاري و شيخ حسن صاحب انوار الفقاهه بهره گرفت و پس از آن به بهبهان بازگشت، اما پس از مدت کوتاهي باز به نجف رفت و هنگام زيارت ناصر الدين شاه از عتبات، با شاه ديدار کرد و به درخواست او به ايران آمد و در تهران ساکن شد. او که در اين زمان از مجتهدان به شمار ميآمد در کوي مسکوني خود به نام سر پولک به تصدي امور ديني و اجتماعي متداول و حل و فصل دعاوي پرداخت و به تدريج در شهر تهران بلند آوازه و معتبر شد و ظاهراً مقلداني نيز داشت. وي در تهران درگذشت و در نجف مدفون شد.(3)
سيد عبدالله بهبهاني فرزند ارشد سيد اسماعيل در نجف به دنيا آمد، اما در مورد تاريخ تولد او نظر واحدي وجود ندارد. برخي تاريخ تولد او را 1256 يا 1257 ، برخي 1263 و بعضي حدود 1260 دانستهاند.(4) وي پس از فراگيري مقدمات علوم، سطوح عالي را نزد حاکمان نامداري چون شيخ مرتضي انصاري، حاج ميرزا حسن شيرازي، حاج سيد حسن کوه کمري و شيخ راضي نجفي فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل شد و در سال 1295 ق / 1878 م به تهران آمد. (5) بعد از درگذشت پدرش جانشين و وارث مناصب ديني و نفوذ وي شد. (6)
به نظر برخي، با اينکه سيد عبدالله بهبهاني هم رديف علماي تهران نبود، مناسبات نزديک او با اولياي دولت سبب ورود او به امور سياسي شد و در رديف علماي طراز اول تهران قرار گرفت. (7)در مقابل، برخي نيز بر مراتب علمي او، از جمله تأليف 25 رساله فقهي تأکيد ورزيدهاند. (8) نخستين بار که نام او در تاريخ تحولات سياسي به ميان آمد و به شهرت او ياري رساند، ماجراي تحريم تنباکو بود. بنا به گزارشهاي تاريخي، که تقريباً نسبت به اصل آنها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهاني تنها روحاني نامدار تهران بود که در واقعه «تحريم تنباکو» با ساير علما همراهي کامل نداشت. او در مجلس مذاکره علماي تهران با نمايندگان دولت، در موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشيد که با اعتراض يکي از علما روبه رو شد. برخي به او نسبت داده اند که حتي در هنگام تحريم تنباکو، قليان نيز کشيده بود. (9)
علل گوناگوني براي مخالفت بهبهاني با فتواي تحريم ميرزا حسن شيرازي و ديگران ذکر کردهاند. عموماً ذکر کردهاند که بهبهاني فتوا را جعلي و نادرست ميدانست، نيز اشاره کردهاند که چون او خود را مجتهد ميدانست، لازم نميديد از آن فتوا پيروي کند. برخي نيز از پيوستگي او با صدر اعظم امين السلطان و مخصوصاً انگليسيها سخن رانده، يا گفتهاند که از رئيس انگليسي شرکت رژي در تهران و يا از دولت ايران رشوه گرفته بوده است. بهبهاني در اين ماجرا طرفدار منافع بريتانيا شناخته شد، اما خود او پيروي و طرفداري ديگران از فتواي ميرزاي شيرازي را کاري سياسي و «محض عداوت انگليسيها و امين السلطان» دانسته است. (10)
بهبهاني در ماجراي تحريم تنباکو، به دليل طرفداري از دولت، سخت دچار حمله علما گرديد. (11) اين انديشه و عمل از منزلت ديني و روحاني او نزد عموم دينداران کاست و در عين حال بر شهرت سياسي وي افزود و او را به عنوان يک مجتهد برجسته و داراي استقلال رأي شناساند. (12)
بهبهاني با امين السلطان صدر اعظم مظفرالدين شاه داراي روابط دوستانه بود، اما اين روابط در دوران در دوره ماجراي کمپاني رژي، استواري بيشتري يافت و بهبهاني بيش از پيش مورد توجه او قرار گرفت. تحولات سياسي آن دوره و ارتباط و همکاري نزديک بهبهاني با اتابک (امين السلطان) تا لحظه مرگ وي در 1327 ق / 1909 م گواه اين دوستي و نزديکي است. در سالهاي 1316 -1314 ق که امين السلطان در قم به حالت تبعيد ميزيست، بهبهاني با او مکاتبه داشت و براي رهايي و بازگشت مجدد وي ميکوشيد. (13) هنگامي که امين السلطان در سال 1316 ق بار ديگر به مقام صدارت رسيد، بيش از گذشته به دوستي و حمايت بهبهاني برخاست، چنانکه در طول دوران صدارت اتابک، دعاوي دولتي عمدتاً به بهبهاني ارجاع ميشد و اين امر در حد خود به تثبيت وضع اجتماعي و منزلت سياسي و حتي تقويت بنيه مالي وي کمک ميکرد. اما پس از عزل اتابک در سال 1321 ق و انتصاب عين الدوله (کامران ميرزا) به صدارت، کار دگرگونه شد. بهبهاني به سبب دوستي ديرين با اتابک، مورد بي مهري عين الدوله قرار گرفت و مرافعات و دعاوي دولتي را به علماي ديگر تهران، يعني شيخ فضل الله نوري و امام جمعه، از رقيبان ديرين بهبهاني، احاله کردند. اين موضوع از يکسو موجب جدايي بيشتر بهبهاني از عين الدوله شد، و از سوي ديگر به اختلافات عميق بهبهاني با نوري و امام جمعه دامن زد. (14) با اين همه در سال 1319 ق در ماجراي استقراض دولت ايران از روسيه - که به وسيله اتابک صورت گرفته بود- بهبهاني با آن قرارداد مخالفت کرد. (15)
بين بهبهاني و عين الدوله روابط خصومت آميزي شکل گرفت و به بهانههاي مختلف، کشمکش در ميگرفت. اين نکته از آنجا حائز اهميت است که برخي، فعاليتهاي بهبهاني در جريان نهضت مشروطه را ناشي از خصومت شخصي وي عليه عين الدوله ميدانند. (16) به هر ترتيب وقوع چند حادثه و اعتراض رهبران روحاني به ويژه سيد عبدالله بهبهاني به عملکرد مقامات دولتي از جمله عين الدوله، به عرصهاي براي دادخواهي مردم و اعتراض گسترده ملي به مظالم حکومت و درباريان و حتي شاه تبديل گرديد و سرانجام به شکل گيري نهضت مشروطيت منجر شد.
در محرم 1323 ق به دنبال انتشار عکسي از مسيونوز بلژيکي وزير گمرکات ايران در يک مجلس جشن با لباس روحانيون، بهبهاني واکنش شديدي نشان داد و خواستار تنبيه و اخراج او شد.
«جناب آقاي سيد عبدالله بهبهاني در خانه خودش به منبر صعود نموده و پس از حمد و ثناي بر رسول و اولاد آن حضرت صلي الله عليه و عليهم اجمعين فرمود: اي مردم در چندي قبل تجار در اطراف متظلم و شاکي بودند که پادشاه ما اعليحضرت مظفرالدين شاه گمرک را واگذار نموده به مسير نوز، مستخدم بلژيکي او هم تعرفه بر گمرک بست و کتابچه طبع کرده و نشر داد که گمرک اجناس را، از صادر و وارد بر طبق آن کتابچه بگيرند. ليکن در اين مدت بر طبق آن کتابچه احدي از عمال او عمل ننمودهاند. لکن اين ايام امري تازه اتفاق افتاده است که کمر اسلام و مسلمانان را شکسته است و مسلمين را خوار و ضعيف نموده است و آن اين است که، عکسي از نوز منتشر شده است و در حالي عکس برداشته است که لباس مذهبي يا رسمي ما را پوشيده است. يعني عمامه به سر گذارده و عبا به دوش افکنده است. با اين همه توهين و اين کار، کارهاي ديگري هم نموده است. مثل آنکه در گمرک و پستخانه و اداره صندوق مسلماناني را که در اين اداره مشغول خدمت و زحمت بودند و سالها از اين طريق معاش خود را تحصيل مينمودند خارج نموده و به جاي آنها رعيت خارجه و يهود را منصوب داشته بايد از اعليحضرت پادشاه استدعا نماييم که نوز را به واسطه اين اهانتي که وارد آورده است و اين خيانتهايي که کرده و ميکند از کار خلع بلکه اخراج نمايند». (17)
اين سخنان موجب شور و هيجان در طلاب و مردم شد. بهبهاني در خطابهاي در شب تاسوعا ميگويد: همه علما و طلاب که در اين محضر جمع هستند «شکايت ديني» دارند و اصرار ميکنند:
«حکم قتل اين ملعون و حرامزاده بي وجدان را بدهم. من لزومي به چنين حکمي نميبينم. عملي که او در جسارت نسبت به پيغمبر ما و علما مرتکب گشته، او را مستوجب اين ميسازد که هر مسلماني او را بکشد. هيچ لازم به فتوا دادن نيست. کشتن سگ سادهاي ابداً مشکل نيست. فعلاً آرام باشيد و مشغول عزاداري تا جواب عريضهاي که به شاه نوشته شده و عزل و اخراج آن مرد خواسته شده، برسد». (18)
متعاقب سخنرانيهاي تند بهبهاني، در مجالس و محافل ديني و اجتماعي، خطابههايي در اعتراض به عمل توهين آميز نوز نسبت به زمامداران ايراد شد. عدم همراهي برخي از علما با بهبهاني، بي توجهي عين الدوله به اين اعتراضات و عمل نکردن شاه به وعدههايي که براي برآوردن خواستههاي بهبهاني داده بود، موجب شد بهبهاني مبارزهاي تمام عيار با حکومت استبدادي را تدارک بيند. او با ارسال پيامهايي براي چهار مجتهد تهران، از آنان ياري خواست که از ايشان، فقط سيد محمد طباطبايي دعوت او را پذيرفت و مدتي بعد در 25 رمضان 1323 در منزل طباطبايي پيمان همبستگي و همراهي اين دو مجتهد با يکديگر استوار شد. (19) اهميت اين اتحاد به حدي بود که کسروي آن را آغاز جنبش مشروطه ميداند.
«اين هم دستي ميان دو سيد در روزهاي نخست سال (1284 ش / 1323 ق) بوده و آغاز جنبش مشروطه را هم از آن روز بايد شمرد».(20)
وقوع حوادث ديگري مانند دستگير کردن تعدادي از روحانيون کرمان توسط حاکم آن شهر، گران شدن قند و تنبيه تجار سرشناس تهران توسط علاء الدوله، برخورد شديد مأموران دولتي با مردم معترض به احداث ساختمان بانک روس در گورستاني موقوفه و غيره موجب شکل گيري تجمع اعتراض آميز مردم به رهبر بهبهاني و طباطبايي در مسجد شاه و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظيم در 16 شوال 1323 و تحصن در آنجا گرديد. اين مهاجرت که به مهاجرت صغري معروف شد يک ماه به طول انجاميد. سرانجام متحصنين تقاضاهاي خود از جمله ايجاد عدالتخانه را با وساطت سفير عثماني به مظفرالدين شاه رساندند.
پس از اعلام موافقت شاه با درخواستهاي آنان، بهبهاني همراه طباطبايي و ساير علما در تاريخ 16 ذيقعده 1323 ق در ميان استقبال باشکوه و پرشور مردم پيروزمندانه به تهران بازگشتند. (21) از اين پس، بهبهاني و طباطبايي که منزلت اجتماعي شان بيش از پيش شده بود همراه با هم و در کنار هم بودند، به طوري که به «سيدين سندين» شهرت يافتند. (22)
پس از بازگشت مهاجرين، و علي رغم وعده شاه براي تأسيس عدالتخانه، عين الدوله در برابر تأسيس عدالتخانه کارشکني کرد و همين امر موجب فشار روزافزون مردم بر بهبهاني و طباطبايي شد. آنان نيز همراه عدهاي از روحانيون و آزاديخواهان، مجمعي به نام «حوزهي اسلامي» تأسيس کردند. (23) امتناع از تأسيس عدالتخانه به درگيري بين حکومت و مردم و کشته شدن يکي از طلاب انجاميد. در پي اين رويداد، جمعيت زيادي در کنار بهبهاني، طباطبايي و شيخ فضل الله نوري در مسجد شاه تحصن کردند و خواستهي خود را براي تأسيس عدالتخانه با جديّت بيشتري پيگيري کردند. پس از کشته شدن تعدادي از مردم عزادار در بازار، بهبهاني و طباطبايي در اعتراض به اين رفتار حکومت و عملي نشدن تقاضاهاي شان، در 23 جمادي الاول 1324 به سمت عتبات هجرت کردند. در اين هجرت که به هجرت کبري مشهور شده است، حضور شيخ فضل الله در کنار سيدين ضربه بزرگي به عين الدوله وارد ساخت. (24)
سرانجام تلاش علما به بار نشست و شاه علاوه بر عزل عين الدوله و انتصاب مشيرالدوله به صدر اعظمي، فرمان مشروطه را صادر کرد. علماي مهاجر نيز در 24 جمادي الثاني 1324 پيروزمندانه و با کمال احترام از قم به تهران بازگشتند. (25) مدتي بعد يعني در 18 شعبان نخستين مجلس شورا تأسيس شد. در انتخابات دوره اول که صنفي بود سيد عبدالله به نمايندگي اقليت يهود روانه مجلس شد، با افتتاح مجلس و استقرار مشروطه بهبهاني به اوج قدرت و جلال رسيد و براي خود در دزاشوب تشکيلاتي داشت، بسياري از کارهاي کشور در منزل او حل و فصل ميشد و به «شاه عبدالله» يا «شاه سياه» (با توجه به رنگ چهره اش) شهرت يافته بود. (26) اغلب نمايندگان مجلس تحت نفوذ و تأثير کلام او بودند و موافقت يا مخالفت او براي اثبات يا تزلزل دولتها تعيين کننده بود. (27)
از فعاليتهاي بهبهاني در اين دوره مجلس، تلاش براي پيشگيري از تصويب قوانين مباين با شريعت اسلامي بود. وي همچنين سعي کرد تا محاکمات و امور قضايي که از نظر فقهي در اختيار مجتهدان است، از نظر اداري نيز مانند گذشته در محضر علما صورت پذيرد. هر چند در تدوين متمم قانون اساسي به علت تهديد انجمنها از پافشاري خود دست برداشت، ميکوشيد تا تدوين قانون عدليه را به علما بسپارد، و به همين دليل چند بار با وزارت عدليه درگير شد. (28)
با شدت يافتن خصومت محمد علي شاه با مجلس و محاصره مجلس توسط سربازان قزاق، بهبهاني با شجاعتي کم نظير از صفوف سربازان گذشت و خود را به مجلس رساند و تلاش زيادي کرد تا مانع جنگ شود. پس از به توپ بستن مجلس به دستور محمد علي شاه بهبهاني، طباطبايي و جمعي از مشروطه خواهان به پارک امين الدوله پناه بردند. قزاقها به آنجا ريختند و آنان را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. کسروي به نقل از مستشار الدوله مينويسد: بهبهاني و طباطبايي و امام جمعه خويي را چندان زدند که اندازه نداشت. يکي از اين رو سيلي يا مشت يا قنداق تفنگ مينواخت و آن يکي فرصت نداده از آنرو مشت يا سيلي ميخوابانيد. ميديدم سر لخت آقا سيد عبدالله در هوا اين ور ميرفت آن ور ميگرديد. در همه اين آسيبها تنها سخني که از زبان ايشان بيرون ميآمد جمله «لا اله الا الله» بود، به ويژه بهبهاني که هرگز جمله ديگري بر زبان نراند. پس از آنکه از زدن سير شدند آن زمان به کندن ريشها پرداختند. دسته دسته موها را ميکندند و دور ميانداختند. (29)
سپس آنها را به باغ شاه و حضور محمد علي شاه ميبرند. چرچيل نماينده سفارت انگليس نوشته است «من از ديدن روي بيش از اندازه زرد و رنجور سيد عبدالله بهبهاني در باغشاه تکان خوردم چون از رفتار وحشيانهاي که با او شده بود مطلع نبودم».(30)
شاه پس از رفتار خشن و توهين آميز با بهبهاني، او را به عتبات تبعيد کرد. به علت مخالفت حاکم خانقين با ورود بهبهاني به خاک عثماني، وي به کرمانشاه بازگشت و حدود هشت ماه در روستاي بزهرود تحت نظر قرار گرفت و بعد از آن به عتبات رفت. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و سقوط محمد علي شاه، بهبهاني يک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذيقعده 1327 در ميان استقبال بي نظير مردم و با کمال احترام وارد تهران شد. (31) در اين دوره بهبهاني سمت رسمي در مجلس نداشت اما از فعاليتهاي سياسي کناره نگرفت. مردم نيز که او را بنيانگذار مشروطيت ميدانستند در خانه او تجمع ميکردند و خانه او به شکل مکاني براي فعاليتهاي سياسي درآمده بود. نفوذ سياسي عبدالله در مجلس و محافل سياسي آشکار بود. در مجلس دوم، گروه اعتداليها که اکثريت را داشتند بيشتر از بهبهاني تبعيت ميکردند و در مقابل دمکرات قرار گرفتند. دمکراتها در مخالفت با او خواستار تدوين قوانين عرفي و کنار گذاشتن قوانين شرع بودند و انفکاک کامل قوهي سياسي از قوهي روحاني را دنبال ميکردند. (32) ضديت دمکراتها با اعتداليها و بهبهاني بر سر قوانين عرفي و شرعي و نيز صدور فتواي مراجع نجف مبني بر فساد مسلک سياسي سيد حسن تقي زاده رهبر دمکراتها که به نظر آنها بهبهاني واسطه آن اقدام بوده است، تشديد شد. (33)
در پي اين حوادث، آيت الله سيد عبدالله بهبهاني در 8 رجب 1328 در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسيد. با انتشار اين خبر، بازار تهران تعطيل شد و عزاي عمومي اعلام گرديد. شايعات گوناگون درباره عاملين قتل انتشار يافت و لبه تير حمله متوجه گروه دموکراتها و در رأس آنان سيد حسن تقي زاده شد. (34) تقي زاده که جان خود را در خطر ميديد، تهران را به قصد تبريز و سپس استانبول ترک کرد، هر چند هيچ رابطه مستقيمي ميان او و قاتلان اثبات نشد. (35) جنازه بهبهاني پس از تشييع عظيمي که تا آن زمان در تهران کم سابقه بود، به نجف منتقل و در مقبرهي خانوادگي دفن گرديد. (36)
درباره نقش و عملکرد بهبهاني در جنبش مشروطه اگر چه برخي از مورخان همچون دولت آبادي و مهدي قلي خان هدايت انگيزههاي شخصي وي را دخيل ميدانستند. (37) و نيز برخي صفات مذموم مانند جاه طلبي، رياست طلبي و تمايل به زندگي اشرافي و ... را به او نسبت دادهاند. (38) اما تقريباً تمامي منابع، نسبت به نقش بي بديل و جايگاه برتر بهبهاني در رهبري و پيروز گردانيدن مشروطيت و پيشبرد آن اتفاق نظر دارند.
«رهبري عملي مشروطه خواهان و جريان اداره کلي مجلس شوراي ملي بر عهده دو روحاني برجسته پايتخت، طباطبايي و بهبهاني بود. اين امر موجبات افزايش قدرت روحانيون در نظام سياسي مشروطه را فراهم کرده بود». (39)
ملک زاده او را پايه گذار حکومت ملي دانسته و شجاعت وي را تحسين ميکند (40) تقي زاده که در جبهه مقابل بهبهاني قرار داشت و حتي متهم به طراحي قتل او شد، مينويسد:
«اگر از من بپرسند که سهم بزرگ در نهضت مشروطه عايد چه کسي است، به عقيده من هيچ کس بيش از مرحوم آقا سيد عبدالله بهبهاني سهمي ندارد و آقا مير سيد محمد طباطبايي، اين دو نفر مجتهد طهران، ولي بهبهاني خيلي خيلي بلکه صد برابر سهمش زيادتر است... اگر آقا سيد عبدالله نبود، مشروطيت نبود».(41)
2. آثار
آيت الله سيد عبدالله بهبهاني، مجموعهاي به نام رسائل و مسائل در فقه نگاشت که شامل بيست و پنج رساله فقهي است که هر کدام مربوطه به يک موضوع فقهي ميباشد. سال تأليف اين کتاب، 1292 ق است. از ايشان حاشيهاي بر کتاب جواهر نيز باقي مانده است.انديشه سياسي
نهضت مشروطه ايران از نظر نگرشها و جهت گيريهاي فکري عوامل مؤثر در آن داراي وضعيت خاص و پيچيدهاي است. رهبران و نيروهاي شرکت کننده در اين جنبش داراي مواضع فکري و سياسي متفاوت و بعضاً متضاد و يا داراي ابهام و عدم وضوح بودند. اين وضعيت بر ماهيت جنبش سايه افکنده و جدالهاي فکري و سياسي عميقي را به وجود آورد. عبدالهادي حائري در يک تقسيم بندي مشروطه طلبان را به چهار دسته تقسيم مينمايد:1. هواخواهان بي قيد و شرط نظامها غير ديني يا سکولاريست يک دنده مانند آخوندزاده و طالباف؛
2. سکولاريستها اهل توافق چون ملکم خان و مستشارالدوله تبريزي؛
3. نوگرايان مذهبي محافظه کار مانند شيخ فضل الله نوري، شيخ عبدالنبي نوري و بسياري ديگر؛
4. مذهبيهاي علاقمند به تغييرات بيشتر، اغماض بيشتر و آشتي گرايي بيشتر مانند خراساني، مازندراني، بهبهاني، نائيني و با تفاوتهايي چند سيد محمد طباطبايي. (42)
ديدگاههاي سيد عبدالله بهبهاني هم با سکولارها و طرفداران نظام غير ديني متفاوت بود و هم با طرفداران مشروطه مشروعه که مشروطيت را با شريعت ناسازگار و غير قابل جمع ميدانستند. بهبهاني و همفکران او از موضوع مشروطه خواهي اهل ديانت قائل به سازگاري مشروطيت، با شريعت بودند و تلاش زيادي را براي انطباق مشروطيت با موازين اسلامي به عمل آوردند. بر اين اساس ابعاد و ويژگيهاي انديشه سياسي بهبهاني در ادامه مورد بررسي قرار ميگيرد.
استبداد ستيزي و آزاديخواهي
مبارزه تمام عيار با ظلم و ستم حکام و مقامات نظام استبدادي از مهمترين ابعاد انديشه سياسي بهبهاني محسوب ميشود. او دورهي پيش از مشروطيت را حاکميت استبدادي ميدانست و از آن به شب تاريک و يأس آميز ياد ميکرد. بهبهاني در نطق خود در نخستين جلسه مجلس شوراي ملي چنين گفت:«سپاس خدايي را که با کمک هويدا و پنهان امام عصر و ياري بي شائبه فرمانرواي عادل و ملت و دولت، امروز شب تاريک و يأس آميز ملت ايران به پايان رسيد و آفتاب سعادت و نيکبختي آنها از مشرق دميدن گرفت. توان و لياقت ملت سبب شده تا ذاق اقدس ملوکانه دانا در اين روز مبارک نيت پاک و مقدس خويش را براي تفويض آزادي به کشور ابراز دارند...».
بهبهاني قبل از شکل گيري نهضت مشروطيت در مواجهه با ظلم و تعدي مقامات حکومتي به حقوق مردم و عدم وجود ملجأ و پناهگاهي براي رسيدگي به دادخواهيهاي آنها به صورت علني و آشکار به انتقاد از عملکرد عمال حکومت و تقبيح اين وضعيت پرداخته و خواهان اصلاح معايب ميشد او در حوادثي مانند اعتراض تجار به عملکرد مسيونوز بلژيکي و عوامل او در گمرکات برخورد خشن حاکم کرمان به روحانيون آن منطقه شلاق زدن تجار سرشناس تهران توسط علاء الدوله مقابل مأموران حکومت با معترضان به احداث بانک روس در گورستان موقوفه و ... با جديت تمام عليه مظالم حکومت به پا خواست و با سخنرانيهاي پرشور خود مردم را به تجمع و اعتراض واداشت. اين اعتراضات به زودي به عرصهاي براي دادخواهي مردم و اعتراض گستردهي ملي به ستمگريهاي حکومت و حاکمان و حتي شاه تبديل شد. (43)
بهبهاني با دعوت و همراهي ساير رهبران بلند پايهي مذهبي به ويژه سيد محمد طباطبايي به مبارزهاي پيگير و گسترده براي «تغيير در نوع رژيم سلطنتي از استنباط به مشروطه»(44) دست زد. او يکي از ارکان اصلي مهاجرتهاي اعتراضي علما به عبدالعظيم و قم در اعتراض به عملکرد حکومت بود و از اين طريق توانست با وادار کردن شاه به صدور فرمان مشروطه و تأسيس مجلس شوراي ملي پايههاي نظام استبدادي را متزلزل نمايد. بهبهاني در پيگيري خواستههاي متحصين حرم حضرت عبدالعظيم «بياناتي کرد و مستبدين را دشمن ايران و اسلام ناميد و مکرر قسم ياد کرد که براي منافع عمومي و تحصيل عدالتخانه جانبازي خواهد نمود» (45) او و همفکرانش خواهان مهار استبدادي و تأمين حريت و آزادي براي مردم جهت احقاق حقوق مشروع شان بودند، زيرا وجود آزادي در جامعه از مهمترين نشانههاي حاکميت غير استبدادي است. مجلس مشروطه در پاسخ به سؤالات مشروعه خواهان در مورد مباحثي مانند حريت و آزادي در توضيحي که به امضاي سيد عبدالله بهبهاني نيز رسيده بود، اعلام داشت:
«مراد به حريت، حريت در حقوق مشروعه و آزادي در بيان مصالح عامه است تا اهالي اين مملکت، مثل سابق ايام گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقي که از جانب خداوند براي آنها مقرر شده است مطالبه و اخذ نمايند». (46)
بسياري از مورخان و پژوهشگران تاريخ مشروطيت در تحليل مواضع علماي ديني ايران عصر مشروطيت در برابر آزادي، آنان را به اعتبار موافقت يا مخالفت شان با مشروطيت به دو گروه اصلي آزاديخواه و استبداد گرا تقسيم کردهاند. بر پايه اين شيوه از نگرش و تقسيم بندي علمايي چون بهبهاني، طباطبايي و مراجع ديني مشروطه طلب نجف در گروه علماي آزاديخواه قرار گرفتهاند.(47)
بهبهاني در اين باور بود که در نظام استبدادي امکان طرح آزادانه افکار و آرا وجود ندارد ولي در نظام مشروطه زمينه اين امر به صورت قانوني فراهم ميشود. وي در اعتراض به انتشار و پخش شب نامههاي بي نام و نشان که همراه توهين به افراد و غيره بود، اظهار داشت:
«بعد از تشکيل مجلس محترم شوراي ملي که بنايش بر آزادي افکار و آرا است ديگر فايده اين اوراق لاطائل در پرده که جز اسباب معاندت و مخاصمت... نيست چيست؟ اگر حرفي و سخني دارند بنويسند و بياورند در مجلس و با استدلال گفتگو نمايند» (48).
وي همچنين ميگويد:
«اين مجلس کارهاي بزرگ کرده و ميکند اين مردم حرفهايي را که ميزنند در سابق کي ميتوانستند...» (49)
پينوشتها:
1. پژوهشگر علوم سياسي.
2. غلامعلي حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنياد دائرة المعارف اسلامي، ج 4، چاپ اول، 1377، ص 759.
3. کاظم موسوي بجنوردي، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران: مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 13، چاپ اول، 1383، ص 125.
4. غلامعلي حداد عادل، پيشين، ص 759.
5. کاظم موسوي بجنوردي، پيشين، ص 125.
6. محمد حسن بن علي اعتماد السلطنه، چهل سال تاريخ ايران، به کوشش: ايرج افشار، تهران: ايرج افشار، 1363، ص 246.
7. حسن بن علي اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش: رسول جعفريان، قم: الهادي، 1377، ص 34.
8. محمد محسن آقا بزرگ طهراني، طبقات اعلام الشيعه، مشهد: بي نا، جزء 1، 1404 ق، ص 1194.
9. غلامعلي حداد عادل، پيشين، ص 759.
10. کاظم موسوي بجنوردي، پيشين، ص 126.
11. محمد علي تهراني (کاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: شرکت سهامي انتشار، چاپ اول، 1379، ص 107.
12. کاظم موسوي بجنوردي، پيشين، ص 126.
13. ابراهيم صفايي، ده نفر پيشتاز، تهران: بي نا، 1357، ص 107.
14. يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، تهران: عطار و فردوسي، ج 2، 1362، صص 6-3.
15. کاظم موسوي بجنوردي، پيشين، ص 126.
16. همان.
17. ناظم اسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام: علي اکبر سعيدي سيرجاني، تهران: نشر پيکان، بخش اول، چاپ پنجم، 1376، صص 268- 267.
18. فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران: انتشارات پيام، ج 1، چاپ اول، 2523، ص 153.
19. غلامعلي حداد عادل، پيشين، صص 761-760.
20. احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، ج 1، چاپ چهاردهم، 2537، ص 49.
21. مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، ج 2، چاپ دوم، 1363، صص 309-266.
22. يحيي دولت آبادي، پيشين، ص 35.
23. غلامعلي حداد عادل، پيشين، ص 761.
24. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، ج 3، صص 428-421.
25. احمد کسروي، پيشين، ص 120.
26. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، تهران: انتشارات جاويدان علمي، ج 1، 1344، ص 185.
27. مهديقلي خان هدايت (مخبر السلطنه) ، خاطرات و خطرات، تهران: انتشارات زوّار، چاپ دوم، 1344، ص 155.
28. فريدون آدميت، پيشين، صص 423- 418.
29. احمد کسروي، پيشين، جلد دوم، صص 646- 644.
30. محمد علي سفري، مشروطه سازان، تهران: نشر علم، چاپ اول، 1370، ص 315.
31. يحيي دولت آبادي، پيشين، ج 3، ص 126.
32. عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران: موسسه انتشارات اميرکبير، چاپ اول، 1360، ص 158.
33. غلامعلي حداد عادل، پيشين، ص 763.
34. محمد علي سفري، پيشين، ص 418.
35. مهديقلي خان هدايت، پيشين، ص 211.
36. غلامعلي حداد عادل، پيشين، ص 763.
37. همان.
38. کاظم موسوي بجنوردي، پيشين، ص 131.
39. محمد حبيبي خوزاني، گفتمان مشروطه اسلامي (بررسي زمينههاي پيدايش شکل گيري گفتمان مشروطه اسلامي در عصر مشروطيت ايران)، تهران: گام نو، چاپ اول، 1388، ص 191.
40.مهدي ملک زاده، پيشين، ج 6، صص 1335-1333.
41. سيد حسن تقي زاده، زندگاني طوفاني، به کوشش: ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي، چاپ دوم، 1372، صص 325-321.
42. عبدالهادي حائري، پيشين، صص 328- 327.
43. شهريار بهبهاني، زندگي سياسي و اجتماعي سيد عبدالله بهبهاني (از رهبران مشروطيت)، تهران: انتشارات اميد فردا، 1387، صص 254-253؛ کاظم موسوي بجنوردي، ص 126.
44. شهريار بهبهاني، همان، ص 253.
45.مهدي ملک زاده، پيشين، ص 337.
46. سيد جواد طباطبايي، تأملي درباره ايران: نظريه حکومت قانون در ايران، تبريز: انتشارات ستوده، چاپ اول، 1386، ص 482.
47. لطف الله اجداني: علما و انقلاب مشروطيت ايران، تهران: نشر اختران، چاپ دوم، 1385، ص 159.
48. فريدون آدميت، پيشين، جلد دوم (مجلس اول و بحران آزادي) ، ص 117.
49. محمد ترکمان، مجموعهاي از: مکتوبات اعلاميهها، ... و چند گزارش پيرامون نقش شيخ شهيد فضل الله نوري در مشروطيت، تهران: موسسه خدمات فرهنگي رسا، ج 2، 1363، ص 145.
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.