1281- 1233 ش / 1320 - 1271 ق / 1902- 1854 م

انديشه سياسي سيدعبدالرحمن کواکبي (1)

سيد عبدالرحمن کواکبي يکي از اصلاح گران مسلمان در سده‌ي گذشته است که نام او با واژه‌ي استبداد تداعي مي‌شود؛ چرا که با انتشار رساله‌ي طَبايِعُ الاِستِبداد وَ مَصارِعُ الاِستِعباد، از نخستين انديشه ورزان جهان اسلام است
دوشنبه، 9 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي سيدعبدالرحمن کواکبي (1)
 انديشه سياسي سيدعبدالرحمن کواکبي (1)

نويسنده: سيد علي محمودي (*)

 
 

مقدمه

سيد عبدالرحمن کواکبي يکي از اصلاح گران مسلمان در سده‌ي گذشته است که نام او با واژه‌ي استبداد تداعي مي‌شود؛ چرا که با انتشار رساله‌ي طَبايِعُ الاِستِبداد وَ مَصارِعُ الاِستِعباد، از نخستين انديشه ورزان جهان اسلام است که موضوع استبداد، انواع و تأثيرات آن را در مرکز تأملات فرهنگي، اجتماعي و سياسي خويش قرار داده است. از انديشه‌ي سياسي کواکبي بر مي‌آيد که مسئله‌ي اصلي (1) جهان اسلام از نظر او استبداد با وجوه و ابعاد گوناگون آن بوده است؛ از اين رو، کواکبي کوشيده است در حد توانايي و دانش خود، به کاوش در معضلي بپردازد که فهم و راه‌هاي فايق آمدن بر آن، از يک سو با اعتقادات مسلمانان ارتباط داشته و از سوي ديگر با ميراث انديشه‌هاي سياسي مغرب زمين که دموکراسي از جلوه‌هاي برجسته و کارآمد آن است. چنان که در اين نوشتار خواهد آمد، کواکبي در عرصه‌هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي، در عمل نيز دانشمندي اصلاح طلب بوده و با درايت و هوشمندي در راه آزادي، عدالت و دموکراسي گام بر مي‌داشته، اما از گزند استبدادگران در امان نبوده و هزينه‌هاي مشي اصلاحي خويش را پرداخته است تا فروغ اميد و آگاهي در ميان مسلمانان به سوي آزادي، دينداري، ترقي و آسايش، خاموش نشود.
از نوشته‌هاي کواکبي در مي‌يابيم که او در زندگي پرفراز و نشيب خود با چند پرسش بنيادين مواجه بوده که چارچوب اصلي مطالعات او را شکل داده است. من در مقاله‌ي حاضر مي‌کوشم پيرامون پرسش‌هاي زير که از دو اثر کواکبي استخراج شده، به آراء و انديشه‌هاي او بپردازم:
1. استبداد چيست؟ 2. استبداد بر دين، دانش، بزرگي، مال، اخلاق، تربيت و ترقي چه تأثيراتي دارد؟ 3. آيا محو قدرت استبدادي با روش‌هاي انقلابي به سامان مي‌رسد يا با سازوکارهاي تدريجي و اصلاحي؟ 4. مفهوم‌هاي دين و سياست، و همچنين نهاد دين و نهاد سياست (دولت) چه نسبتي با يکديگر دارند؟ 5. حکومت خوب کدام است و چه ويژگي‌هايي دارد؟ 6. عوامل انحطاط مسلمانان کدام اند؟ 7. راه‌هاي برون رفت از معضلات مسلمانان کدام اند؟
در اين نوشتار همچنين از خاستگاه‌ها و آبشخورهاي انديشه‌هاي سياسي کواکبي و اينکه از کدام انديشه وران بهره جسته و تأثير پذيرفته، سخن خواهد رفت تا فهم و ارزيابي ديدگاه‌هاي اصلاحي و سطح و جايگاه انديشه‌هاي ديني و سياسي او ميسر شود. کواکبي بر شماري از معاصران خويش به ويژه آيت الله محمد حسين نائيني نويسنده‌ي رساله‌ي نامور تَنبيهُ الاُمة و تنزيه المله تأثير گذارده، اما در اين مقاله از چند و چون تأثيرگذاري کواکبي - که از موضوع اين مقاله خارج است - سخن نخواهد رفت. (2)
در پژوهش حاضر، از روش «تحليل مفهومي» (3) و «ارزيابي انتقادي» (4) بهره گرفته شده است. تحليل مفهومي، نخست راه بردن به درون و ژرفاي مفهوم با گذر از صورت و ظاهر آن است؛ دوم، شناخت ابعاد و روابط دروني آن مفهوم و درک پيوند آن با مفهوم يا مفاهيم ديگر است؛ سوم، يافتن دلالت (5) واقعي مفهوم مورد مطالعه است. ارزيابي انتقادي شامل دو مرحله است؛ در مرحله‌ي نخست، پيش فرض‌ها و شالوده‌هايي که مفاهيم بر بنياد آنها قرار دارد، مورد سنجش قرار مي‌گيرد و ميزان انسجام، هماهنگي و منطق دروني آنها ارزيابي مي‌گردد. در مرحله‌ي دوم، تجويزها و آموزه‌هاي پيشنهاد شده از سوي نظريه پرداز با پيش فرض‌ها و بنيان‌هاي نظري او مقايسه مي‌شود؛ تا ميزان هماهنگي و تناسب ميان ديدگاه‌هاي هستي شناختي، معرفت شناختي، انسان شناختي و اخلاقي نظريه پرداز با تعاريف و آموزه‌هاي وي شناخته شود. هر اندازه اين تناسب و هماهنگي افزون‌تر باشد، درجه‌ي اعتبار نظريه‌ي مورد بحث بالاتر است. (6)
نوشتار حاضر با ارائه‌ي تصويري فشرده از زندگي و زمانه‌ي کواکبي آغاز مي‌شود، سپس دو متن اصلي به جا مانده از او يعني طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد، و ام القري به ترتيب، مورد پژوهش و ارزيابي قرار خواهد گرفت. در پايان جمع بندي اين پژوهش ارائه خواهد شد.

شرح حال

1. زندگي

سيد عبدالرحمن کواکبي فرزند شيخ احمد بهائي بن محمد بن مسعود در سال 1271 ق / 1854 م در حلب زاده شد. پدر کواکبي مردي دانشمند و اجتماعي و مادر وي، سيده عفيفه، دختر مفتي انطاکيه از اعيان سرشناس سوريه بود. کواکبي ايراني تبار بود، چرا که نسب او به شيخ صفي الدين اردبيلي مي‌رسيد و از بني اعمام شاه اسماعيل صفوي بود. (7) هنگامي که کواکبي در پنج سالگي مادر خود را از دست داد، پدرش او را نزد خاله اش، سيده صفيه، به انطاکيه فرستاد. او سه سال در انطاکيه اقامت گزيد و در اين مدت با زبان ترکي آشنا شد. کواکبي در بازگشت به حلب، زبان فارسي را آموخت و تحصيلات عالي خويش را در مدرسه‌ي کواکبيه‌ي حلب به انجام رسانيد که به رياست پدرش اداره مي‌شد. استاد خورشيد از بزرگان ادب ترک، او را با علوم جديد آشنا ساخت. او با تکميل دانش خود در زبان‌هاي ترکي و فارسي، ازطريق روزنامه‌هاي ترکي چاپ استانبول با مطالب مطبوعات غربي و پاره‌اي از انديشه‌هاي غربيان آشنا شد.
کواکبي بيست ساله بود که به عضويت شوراي نويسندگان روزنامه‌ي رسمي فرات درآمد که به دو زبان ترکي و عربي منتشر مي‌شد. سپس نخستين مجله‌ي عربي شهر حلب را با نام الشهباء بنيان نهاد که در آن نقدهاي آشکار خود را از خودکامگي عبد الحميد سلطان عثماني، و جانبداري از حقوق سياسي مردم سوريه، بازتاب مي‌داد. اين مجله پس از انتشار پانزده شماره به دستور سلطان عثماني توقيف شد. پس از آن، کواکبي مقالات خود را در نقد استبداد در روزنامه‌هاي چاپ بيروت و استانبول منتشر کرد و به مشاغلي همانند مديريت روزنامه‌ي رسمي و عضويت در سازمان‌هاي آموزشي، مالي و بازرگاني روي آورد. (8)
در سال 1886 م حادثه‌اي در حلب رخ داد که منجر به دستگيري و زنداني شدن کواکبي و شمار فراواني از سوريان گرديد. در اين هنگام، يک وکيل دعاوي ارمني به جان حاکم حلب سوء قصد کرد و اين واقعه ترکان را وادار به يورش بردن به مخالفان خويش نمود. کواکبي پس از چندي از زندان آزاد شد و محبوبيتي روزافزون يافت و به مقام شهردار حلب برگزيده شد. به دست آوردن رياست اتاق بازرگاني حلب (1892 م)، سرمنشي گري دادگاه شرع حلب (1894م) و رياست هيئت فروش اراضي دولتي، به کواکبي فرصت داد که با خودکامگي ترکان و فساد فرادستان سوريه به چالش و مبارزه برخيزد. هنگامي که کواکبي به واسطه‌ي مبارزات خود در سوريه به تنگنا افتاده بود، در حالي که چهل و هفت سال از عمر او مي‌گذشت به مصر مهاجرت کرد و به حلقه‌ي آزاديخواهان و روشنفکران مصري وارد شد. او در مصر به انتشار انديشه‌هاي خود در روزنامه‌ي المؤيد پرداخت و دو کتاب اصلي خود را با نام‌هاي طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد و ام القري به پايان رساند. کواکبي در مصر با هم ميهنان سوري خود همانند محمد رشيد رضا و محمد کرد علي و طاهر الزهراوي ديدارهاي پياپي داشت و ارتباط خود را با آزاديخواهان سوري نگسست. (9)
در سال 1901 م، عباس دوم خديو مصر، به کواکبي مأموريت داد تا با سفر به برخي کشورهاي اسلامي براي انتخاب عباس دوم به مقام خلافت مسلمانان سني، امضا گردآوري کند. کواکبي با استفاده از اين مأموريت از عربستان، يمن، سودان، زنگبار و هند ديدار کرد و با شرايط سياسي و اقتصادي مسلمانان اين کشورها از نزديک آشنا شد. او در بازگشت به مصر، به عضويت جمعيت «المنار» درآمد؛ در حالي که به واسطه‌ي انتشار مقالات و کتاب‌هايش به عنوان يکي از پيشروان انديشه‌ي نوگراي ديني به اوج شهرت و محبوبيت رسيده بود. کواکبي در چنين شرايطي، روز چهاردهم ژوئن 1902 م / 1320 ق) در قاهره درگذشت. (10)

2. شرايط سياسي اجتماعي

در روزگار کواکبي يعني در دوران پادشاهي عبدالحميد، خودکامگي نظام سياسي، مردم به ويژه انديشه وران و آزاديخواهان را در فشار و تنگنا قرار داده بود. سخت گيري و ناامني، فعالان سياسي و اجتماعي را به بنياد نهادن انجمن‌هاي سرّي و نهادهاي زيرزميني وادار کرد. اينان در راه رها ساختن سرزمين عثماني از ستمگري، خودکامگي و فشارهاي اجتماعي و سياسي، مبارزه مي‌کردند. جنبش آزاديخواهان مسلمان در پي تأسيس نظام دموکراتيک در جهت محدود کردن قدرت مطلقه‌ي پادشاه بود. از اين رو، شمار فراواني از اتباع دولت عثماني به اروپا مهاجرت کردند. آنان در اروپا با انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي مغرب زمين آشنا شدند و راه و رسم دموکراسي را از غربيان فرا گرفتند. در اين دوره، انديشه وران پيشرو مسلمان، پژوهش‌هاي خويش را در نشريات مختلف که خارج از قلمرو دولت عثماني منتشر مي‌شد با مردم در ميان نهادند. انتقال اين نشريات به داخل سرزمين عثماني، انديشه‌هاي اصلاحي و روشنگرانه را به ويژه به جوانان منتقل مي‌کرد. (11)
با جدا شدن مصر از امپراتوري عثماني، آزاديخواهان در مطبوعات مصر، انديشه‌هاي خويش را درباره‌ي مسايل اجتماعي و نظريه‌هاي دولت انتشار دادند و حکومت پارلماني مقبوليت يافت. در اين دوره، پاره‌اي از مهم‌ترين رساله‌هاي غربيان در باب فلسفه و ساختار دولت همانند روح القوانين اثر منتسکيو به عربي ترجمه و منتشر شد. (12) در ميان ادبيات سياسي اين دوران که ماحصر اقتباس از انديشه‌هاي سياسي، اجتماعي و حقوقي غربيان و همچنين تأمل انديشه وران مسلمان درباره‌ي نظام سياسي، قدرت، خودکامگي و قانون گرايي بود، دو رساله‌ي کواکبي مورد توجه آزاديخواهان و اصلاح گران قرار گرفت.
اختناق حاکم بر جامعه‌ي آن روزگار، کواکبي را واداشت که از نهادن نام و نشان خود بر رساله‌ي طبايع الاستبداد خودداري کند. او خود در مقدمه‌ي اين رساله به اين نکته تصريح کرده است. (13) در واقع انتشار طبايع الاستبداد چالش و رويارويي با حکومتي بود که در سال 1877 م با فرمان سلطان عبدالحميد، مجلس نوبيناد عثماني را برچيده بود و قانون اساسي را به حالت تعليق درآورده بود. شاه عثماني، خودکامگي و تنگ نظري را به آنجا رسانده بود که به نمايندگان که شماري از چهره‌هاي برجسته‌ي عرب در ميان آنان بودند، دستور داد استانبول را ترک کنند. رفتار عبدالحميد گر چه با اعتراض ترکان روبه رو نشد، ولي انديشه وران آزاديخواه عرب در بيروت و دمشق را به جنبش آورد، در سال 1880 م شعارهايي که به ديوارهاي شهرهاي دمشق، بيروت، طرابلس و صيدا به زبان عربي نوشته شده بود، عرب‌ها را فرا مي‌خواند که بر ضد خودکامگي ترکان بشورند و آنان را از سرزمين‌هاي اعراب بيرون کنند. (14) در فضاي سياسي اجتماعي آن دوران، استبداد عثماني و مبارزه با آن، مسئله‌ي اصلي بود و از اين رو، وجه سلبي نفي استبداد به وجه ايجابي در انديشيدن به ساختار سياسي مطلوب و در انداختن طرحي مناسب در اين زمينه، چيرگي داشت. مجيد خدّوي با تأمل درباره‌ي اين کاستي، مي‌نويسد: «تا پيش از جنگ جهاني دوم، در خارج از مصر هيچ نوشته‌ي مهمي درباره‌ي مشروطيت و حکومت نمايندگي منتشر نشد؛ عمدتاً بدان سبب که متفکران عرب چنان به مسايل مهم روابط ترک عرب سرگرم بودند که نتوانستد به شکل حکومتي که کشورهايشان پس از استقلال بايد مي‌پذيرفت، توجه زيادي معطوف دارند. حتي الکواکبي، که شعله‌هاي خشمش را بر سر استبداد حميدي و حکومت عثماني باريده بود، تنها به طور اتفاق، آن هم وقتي خواهان بازگرداني خلافت به دست عرب‌ها و برقراري شوراها شد، به شکل حکومت مورد نظرش اشاره کرد». (15)

3. آثار

عبدالرحمن کتاب‌هاي زيادي را تأليف کرد و ميراث ادبي زيادي از خويش بر جاي گذاشت. کتاب‌هاي طبايع الاستبداد، ام القري، العظمة لله و صحائف قريش از او هستند؛ اما بسياري از دستنوشته‌هاي او از جمله اوراق و وصاياي نزديک وفاتش مفقود شده و در دست نيستند.

انديشه‌ي سياسي

طبايع الاستبداد؛ زمينه‌ها و آموزه‌ها
چنان که کواکبي در مقدمه‌ي طبايع الاستبداد نوشته است، اين رساله در آغاز به شکل مقالاتي در نشريات انتظار يافته و سپس به صورت کتاب درآمده است. هر چند اين رساله به عنوان رويارويي جدي با خودکامگي دولت عثماني شناخته شده است، کواکبي، خود در مقدمه‌ي آن مي‌نويسد: «مقصود من از آن مقالات، ستمکاري به خصوص، يا سلطنتي معين نبود». (16) مي‌توان در اين مورد اين نظر گفت که وقتي کواکبي به دلايل محدوديت سياسي ناشي از خودکامگي دولت عبدالحميد عثماني، از آوردن نام و نشان خود بر طبايع الاستبداد خودداري مي‌ورزد، قابل درک است که در مورد تعيين مصاديق اين رساله، نظري ابراز نکند و آن را به خوانندگان هوشمند واگذارد، اگر چه آشکار است که دولت عثماني مي‌تواند يکي از مصداق‌هاي رساله‌ي کواکبي باشد و ساختار رساله از ماهيت و پيامدهاي نظام‌هاي استبدادي به گونه‌اي عام سخن بگويد. آيا طبايع الاستبداد ماحصل انديشه‌هاي خود کواکبي است يا از آن ديگران است؟ کواکبي در مقدمه‌ي اين رساله به صراحت مي‌نويسد:
«بعضي از آنها زاده‌ي فکر خودم و بعضي ديگر را از سخنان ديگران فرا گرفته بودم». (17)
در اينکه «ديگران» چه کسان بوده‌اند که کواکبي از سخنان آنان بهره جسته، در پژوهش‌هاي مربوط به زندگي و انديشه‌ي کواکبي مطالبي به چشم مي‌خورد. فريدون آدميت، مهم‌ترين منبع طبايع الاستبداد را رساله‌ي درباره‌ي ستمگري (18) نوشته‌ي کنت ويتوريو آلفيري (1803 ق/ 1743م) (19) نويسنده‌ي آزاديخواه ايتاليايي مي‌داند. آدميت مي‌افزايد که رساله‌ي آلفيري از سوي يکي از اعضاي فرقه‌ي ترکان جوان به زبان ترکي ترجمه شده بود و کواکبي از آن ترجمه بهره گرفته بود. در اين باره حميد عنايت با آدميت هم داستان است، او مي‌نويسد:
«کواکبي بي شک بسياري از مطالب طبايع را از آلفيري گرفته ولي آن را با يادآوري‌هايي از تاريخ اسلام و آيه‌هاي قرآن، به شيوه‌اي درخور ذوق خوانندگان مسلمان و عرب، چاشني زده است. ترجمه‌ي ترکي کتاب آلفيري در سال 1897 م به وسيله‌ي يکي از ترکان جوان، ظاهراً به قصد تبليغ بر ضد سلطان عبدالحميد، در ژنو منتشر شده و چه بسا نسخه‌اي از آن در حلب يا قاهره به دست کواکبي رسيده است». (20)
بر پايه‌ي پژوهش‌هاي عبدالهادي حائري، آلفيري از مونتسکيو تأثير زيادي پذيرفته بود و گودنس مگارو (21) وي را «پيشرو ناسيوناليسم ايتاليا» خوانده بود. بررسي‌هاي سيلويا جي حييم (22) نشان مي‌دهد که کواکبي بخش‌هايي از رساله‌ي خود را به طور مستقيم از درباره‌ي ستمگري آلفيري اخذ نمود. حائري مي‌افزايد که بر اساس نوشته‌ي اتوره روسي (23) رساله‌ي آلفيري توسط عبدالله جودت يکي از آزاديخواهان ترک و از مخالفان سرسخت حکومت عبدالحميد دوم به ترکي ترجمه شده بود. جودت پس از فرار از ترکيه‌ي عثماني در ژنو اقامت گزيده بود. (24)
در برابر اين ديدگاه غالب، نوبر تاپي يرو (25) بر اين نظر است که کواکبي زبان فرانسه مي‌دانسته و منبع نوشته‌هاي او در باب دموکراسي، ترجمه از کتاب‌هاي فرانسوي بوده است. اين ادعا را سامي الدّهان و احمد امين رد کرده و نوشته‌اند که کواکبي به هيچ يک از زبان‌هاي اروپايي احاطه نداشته و دانش وي درباره‌ي تاريخ و انديشه‌ي اروپايي به ترجمه‌ي ترکي آثار اروپايي محدود بوده است. (26) ترديدي وجود ندارد که به دليل بهره نجستن مستقيم کواکبي از متون اصلي فيلسوفان و انديشه وران بزرگ و تأثير گذار غربي و استفاده از ترجمه‌هاي ترکي که از يک سو اندک شمار بوده و از سوي ديگر در برگيرنده‌ي رساله‌هاي فيلسوفان نام آوري همچون رنه دکارت، جان لاک، ايمانوئل کانت و ژان ژاک روسو نبوده است، دانش و پشتوانه‌ي فکري وي از محدوديت رنج مي‌برده و نمي‌توانسته به ژرفاي انديشه‌هاي رايج در آن روزگار درباره‌ي آزادي، حقوق بشر، دموکراسي، عدالت و ساختار دولت راه يابد. اما بايد به خاطر داشت که کواکبي از انديشه‌هاي شيخ محمد عبده و ديگر انديشه وران پيشرو مصري بهره گرفته و با ديدگاه‌هاي ويلفريد بلنت (27) در باب اصلاح ديني آشنا بوده و زير تأثير انديشه‌هاي سيد جمال الدين اسدآبادي قرار داشته است. (28) درباره‌ي تأثير پذيري کواکبي از سيد جمال، محمد محيط طباطبايي بر اين باور است که بازتاب دعوت سيدجمال به «اتحاداسلام» در آثار کواکبي نمودار شده است. (29)
آوازه‌ي بلند طبايع الاستبداد به زودي به ايران رسيد و اين رساله در سال 1325 ق يعني در هنگامه‌ي جنبش مشروطه خواهي مردم ايران از سوي عبدالحسين قاجار به فارسي ترجمه شد و در تهران انتشار يافت. عبدالحسين قاجار از تواناترين مترجمان آن روزگار و از آزاديخواهان به شمار مي‌رفت. او آثار فراواني از زبان فرانسوي و عربي به فارسي برگردانده بود و در تهران، زبان فارسي و عربي تدريس مي‌کرد. (30) عبدالحسين قاجار در مقدمه‌اي که به ترجمه‌ي طبايع الاستبداد نگاشته، اين رساله را «در آگاه ساختن ملت و برانگيختن ايشان از خواب جهل و غفلت و استعداد ترقي و تربيت» مفيد مي‌داند. (31)
کواکبي در سرآغاز رساله‌ي خود از «حقيقت درد مشرق و دواي آن» (32) سخن مي‌گويد و بر پايه‌ي تعريفي که از «علم سياست» ارائه مي‌کند، يعني اينکه «کارهاي مشترک به مقتضاي حکمت نمايند» (33) مهم‌ترين موضوع را در اين حيطه «استبداد» مي‌داند. او در معني استبداد مي‌نويسد: «تصرف نمودن در امورات مشترک به مقتضاي هوا». کواکبي سپس مي‌پرسد: «استبداد چيست؟ سبب آن کدام است؟ غرض‌هاي آن چه چيز است؟ تشخيص آن چگونه است؟ سير آن چيست؟ ترسانيدن آن چه سان است؟ دواي آن چه باشد؟» (34) او موضوع‌هاي اصلي رساله را اين گونه صورت بندي مي‌کند:
«استبداد را چه تأثير بر دين مي‌باشد؟ چه تأثيري بر علم مي‌باشد؟ بر بزرگي مي‌باشد؟ بر مال مي‌باشد؟ بر اخلاق مي‌باشد؟ بر ترقي مي‌باشد؟ بر تربيت مي‌باشد؟ ياوران مستبد کيان باشند؟ آيا تحمل استبدادي توان نمود؟ آيا خلاصي از استبداد امکان دارد؟ استبداد را به چه چيز بدل ساخت؟» (35)
اکنون پس از ياد کردن اين دانسته‌ها، به شرح و تحليل مفهوم‌هاي بنيادين طبايع الاستبداد مي‌پردازيم.

چيستي استبداد

از نظر کواکبي، «استبداد صفت حکمراني است مطلق العنان که در امورات رعيت چنان که خود خواهد تصرف نمايد، بدون ترس و بيم از حساب و عقابي محقق». (36) او منشأ استبداد را عدم التزام حکمران به معيارهاي شريعت، قانون و يا اراده‌ي ملت مي‌داند؛ چه اين حکمراني فردي باشد، چه موروثي، يا از راه غلبه يا انتخاب و چه جمعي باشد و چه مشروطه. هر گاه حکمرانان به قانون گردن نگذارند و قانون گذاران خود را در برابر ملت مسئول ندانند و ملت با نظارت و پرسش گري و حسابگري آشنا نباشد، استبداد حاکم خواهد بود. جان کلام آنکه:
«سلطنت از هر قسمي که باشد از وصف استبداد خارج نشود تا در تحت مراقبت شديد محاسبه‌ي بي مسامحه نباشد». (37)
در نگاه کواکبي، حتي اگر حکومتي عادل مورد پرسش و مؤاخذه ملت قرار نگيرد و مردم با غفلت و سستي خود، حکومت پاسخگو را به حال خود رها کنند، چنين حکومتي «با شتاب جامه‌ي استبداد در پوشد» و با گذشت زمان، آنگاه که چنين حکومتي از دو نيروي ترسناک «ناداني ملت» و «سپاه منظم» برخوردار باشد، از شر آن خلاصي نخواهند يافت. (38)
حکمران مستبد، اراده‌ي فردي و «بايدها» و «نبايدها»‌ي شخصي خود را بر ملت تحميل مي‌کند و چون هراس دارد از اينکه مردم آزادانه سخن بگويند و آزادانه حقوق خويش را مطالبه کنند، سکوت و خفقان را بر جامعه تحميل مي‌نمايد. سخن کواکبي در اين مورد، صريح و گوياست، آنجا که مي‌نويسد:
«حکمران مستبد در امورات مردم به اراده‌ي خويش حکومت نمايد، نه به اراده‌ي ايشان، و با هواي نفس خود حکم کند در ميان ايشان، نه به قانون شريعت؛ و چون خود، آگاهي دارد که غاصب و متعدي مي‌باشد، لاجرم پاشنه‌ي پاي خويش بر دهان ميليون‌ها نفوس گذارد که دهان ايشان بسته ماند و سخن گفتن از روي حق يا مطالبه‌ي حق نتوانند». (39)
کواکبي پس از آنکه از «حق» به عنوان پدر و از «آزادي» به عنوان مادر و از «عوام» به عنوان کودکان يتيم خفته و از «دانشمندان» به عنوان برادران رشيد اين يتيمان ياد مي‌کند، از نقش عامل بازدارندگان در برابر خودکامگان سخن مي‌گويد: «مظلومان اگر نيرومند باشند، مستبدان مجبورند آنان را به حساب آورند، چنان که گفته‌اند استعداد جنگ، جنگ را مانع شود». (40) اگر اتباع يک کشور خير و شر را بشناسند و توانايي پس زدن شر و پذيرش خير را دارا باشند و بدانند که گفتار بدون کردار، بي حاصل و جز «موجي در هوا» نباشد، مي‌توانند از شر استبداد در امان باشند. اما مستبد مي‌خواهد اتباع او مانند گوسفند به او فايده برسانند و مانند سگ فروتني کنند و تملق بگويند. در حالي که شايسته است رعيت مانند اسب خدمت کند، اگر به او خدمت کنند و سرکشي پيشه سازد، اگر او را مورد آزار قرار دهند. اتباع بايد در اين پرسش انديشه کنند که آيا براي خدمت به مستبد خلق شده‌اند يا مستبد پديد آمده که به مردم خدمت کند؟ رهنمود کواکبي در اين ميان آن است که:
«رعيت خردمند، وحشي استبداد را با لجامي قيد نمايد؛ که در راه نگاه داري آن لجام، جان خويش را بازد، از گزند او ايمن ماند و چون خواهد سرکشي کند، لجام بجنباند و اگر صولت آرد، او را بربندد». (41)
از سخن کواکبي مي‌توان دريافت که از يک سو بالارفتن سطح آگاهي افراد جامعه براي جلوگيري از استبداد ضروري است؛ از سوي ديگر، مقابله‌ي مردم با نظام خودکامه و حاکمان مستبد، کاري اجتناب ناپذير است. بر اين اساس، برداشت مرتضي مطهري از انديشه‌ي کواکبي واقع بينانه است، آنجا که مي‌نويسد:
«هر رژيمي ممکن است شکل استبداد پيدا کند، در نهايت امر آنچه مي‌تواند جلوي استبداد را بگيرد شعور و آگاهي سياسي و اجتماعي مردم و نظارت آنها بر کار حاکم است. وقتي که چنين شعور و چنين احساس و چنين آگاهي در توده‌ي مردم پيدا شد، آن وقت است که اژدهاي سياه استبداد در بند کشيده مي‌شود». (42)
تأثيرات اعتقادي، علمي و فرهنگي استبداد

1. تأثير استبداد بر دين

در انديشه‌ي کواکبي، آنان که مي‌پندارند قرآن با استبداد به ميان آدميان آمده و استبداد سياسي را تأييد کرده است، به راه خطا مي‌روند، اما مستبدين سياسي، خود را به صفات قدسي مي‌آرايند تا با خداوند شريک شوند و دست کم ياراني از اهل دين در ميان خود فراهم مي‌آورند تا بتوانند مستبد را به نام خداوند در ستمگري ياري دهند. (43) کواکبي مي‌افزايد که قرآن سرشار از آموزه‌هايي در ميراندن استبداد و زايش عدل و برابري است. از اين رو، بلقيس ملکه‌ي سبا با بزرگان قوم خود به مشورت مي‌نشيند و به آنان مي‌گويد: «من هيچ کار مهمي را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام!» (44) کواکبي بر پايه‌ي اين آموزه‌ي قرآني نتيجه مي‌گيرد که پادشاهان بايد با ملا - يعني بزرگان قوم - مشورت کنند. از نظر کواکبي، دين «همان دين آزاد سهل و ساده [است] که سختي‌ها و غل‌ها را برگرفت و امتياز و استبداد را هلاک ساخت». (45) چنين ديني با ستم نادانان، حکمت قرآنش مهجور مي‌شود و در قبر مدفون مي‌گردد، نيکوکاران، حکيمان و خوبان خود را از دست مي‌دهد و مستبدان، آن را آماج حملات خود قرار مي‌دهند و به مثابه ابزاري براي «تفريق کلمه و تقسيم امّت به چندين طايفه» از آن سوء استفاده مي‌کنند.
کواکبي بن مايه‌ي استبداد ديني را «تقليد و اقتباس‌ها» يي مي‌داند که سبب فاسد شدن دين و آيين مي‌شود. او از اقتباس مقام پاپ توسط مسلمانان و احترام کردن بزرگان دين «به طريق پرستش» و اطاعت کورکورانه از رؤساي ديني همانند «بطريقان و کاردينالان و شهيدان و اسقفان» سخن مي‌گويد، تا آنجا که مسلمانان، «اشخاص کليسا را در مرتبه و امتياز و لباس و موي ايشان تقليد نمودند و خود را به رسم کليسا شبيه ساخته، زينت‌ها و جشن‌هاي آن را اخذ نمودند، و خراميدن کشيشان و ترنّمات ايشان را بياموختند و منع هدايت يافتن از نص کتاب و سنت را فرا گرفتند، از آنجا که کاهنان، کاتوليک، غدغن نمودند که انجيل را کسي جز ايشان نبايد بفهمد، چنان که يهودان که درب اخذ مسايل را از تورات مسدود ساخته به کتاب تلمود تمسک نمودند...» (46)
کار تقليد و اطاعت کورکورانه به آنجا مي‌کشد که با پديد آمدن بدعت‌ها، ايمان‌ها مشوش مي‌شود و آيين‌ها زشت روي، و استبداد در دانش و دين، دانشمندان را از تفسير دقيق در «دو قسمت اخباري و اخلاقي قرآن» باز مي‌دارد، زيرا که بيم آن مي‌رود که «تفسير ايشان، رأي بعضي پيشينيان که دست شان در علم کوتاه بود، مخالف گردد و به بلاي تکفير در افتاده [و] کشته شوند». (47)
کواکبي در ارتباط با تأثير استبداد بر دين، افزون بر انديشه‌هاي خود از آراء نويسندگان اروپايي نيز سود مي‌جويد. آنان مي‌انديشند که استبداد سياسي از استبداد ديني توليد مي‌شود و اين دو با يکديگر همسري مي‌کنند، چرا که به يکديگر حاجت دارند «تا هر کدام ديگري را در ذليل ساختن انسان، معاونت نمايد». (48)
کواکبي يادآور مي‌شود که ميان استبداد سياسي و استبداد ديني، «مقارنه‌ي بدون انفکاک» وجود دارد؛ يعني هر گاه يکي از اين دو در ميان ملتي رسوخ کند، ديگري را نيز در کنار خود مي‌نشاند و زوال يکي موجب فروپاشيدن ديگري مي‌شود. کواکبي، تأثير و نفوذ دين را افزون‌تر از سياست مي‌داند.از اين رو، پروتستان‌ها در اصلاح سياسي تأثير گذار بودند. او مي‌افزايد که سياست با دين دوشادوش يکديگر گام بر مي‌دارند و «اصلاح دين از بهر اصلاح سياسي، سهل‌ترين اسباب و نزديک‌ترين راه باشد». (49)
از ديدگاه کواکبي، «آيين اسلام را اساس بر اصول اداره‌ي «ديموقراطي» [دموکراسي] (50) يعني عمومي، و شوراي «ارسطو قراطي» [اريستوکراسي] (51) يعني شوراي بزرگان مي‌باشد، و عصر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با عهد خلفاي راشدين بر اين اصول، تمام‌تر و کامل‌تر صور آن بگذشت». (52) او مي‌افزايد که در مذهب اسلام، «قواعد آزادي سياسي، ميانه‌ي قانون «ديمو قراطي» و «ارسطو قراطي» است». (53) برداشت هشام شرابي از نگرش کواکبي به ساختار سياسي، نظام دموکراتيک است. او مي‌نويسد: «کواکبي، اين استدلال را مطرح مي‌کرد که ساختار اساسي حکومت در اسلام «دموکراتيک و نمايندگي» است و «فرمانروايي استبدادي» صورت فاسد اين اصول بوده است که پس از پيدايي امپراتوري اموي برقرار شده است». (54)
کواکبي سپس تصريح مي‌کند که «در مذهب اسلام، مطلقاً نفوذ ديني نباشد، جز در مسايل اقامه‌ي دين»؛ ديني که سمحه‌ي سهله و در برابر استبداد است. مراد از «نفوذ ديني» چنان که احمد امين نيز يادآور شده است «سلطه‌ي ديني» است؛ يعني به کار بردن دين به عنوان ابزار استيلا و استبداد که جايي در دين ندارد. (55) دين آمده است تا پيام خود را به گوش انسان‌ها برساند و راه‌هاي فلاح و رستگاري را به آنان بنمايد.
اشاره‌ي کواکبي در مورد ساختار حکومت ترکيبي دموکراتيک - اريستو کراتيک براي اداره‌ي جامعه‌ي بر مدار اسلام، نشان دهنده‌ي آن است که او ادعاي آن ندارد که بتوان نظريه‌ي دولت را به طور مستقيم از متن کتاب و سنت اخذ کرد، بلکه با يادآوري دو تجربه‌ي زمامداري بشري يعني دموکراسي و اريستوکراسي، اين دو را ساختار سياسي مورد قبول و مطلوب پيامبر و جانشينان وي مي‌داند. سخن حميد عنايت در اين مورد، بيان ديگري از مدعاي راقم اين سطور است. عنايت مي‌نويسد:
«به اين دلايل، [يعني دلايلي که کواکبي در مورد شکل حکومت اقامه مي‌کند]، نظام سياسي مطلوب در اسلام، آميخته‌اي از اصول دموکراسي و اريستوکراسي است». (56)
بر اين اساس، کواکبي مي‌افزايد که در عصر رسول الله (صلي الله) و در عهد خلفا، چنين حکومتي - يعني حکومت دموکراتيک، اريستو کراتيک - به کامل‌ترين و تمام‌ترين شکل‌هاي خود برقرار گرديد. البته اينکه مدينة النبي در صدر اسلام و تداوم آن در حکومت خلفا هر يک چه نسبتي با دموکراسي و اريستوکراسي داشته‌اند، مسئله‌اي مهم و در خور پژوهش و واکاوي، اما خارج از موضوع مقاله‌ي حاضر است.

2. تأثير استبداد بر دانش

در نگاه کواکبي، خداوند داناي مطلق است و علم همانند «شعله [اي] از نور خداوند» است، و همان گونه که نور آشکار کننده و توليد کننده‌ي حرارت و قوت است، علم نيز روشنگر خير و بر ملاکننده‌ي شر است. (57) هر گاه مردم در جهل و گمراهي به سر برند، به راحتي در دام استبدادگران گرفتار مي‌شوند. استبدادگران از نور علم گريزان اند، چرا که دانش و آگاهي، مردم را با هدف‌ها و عملکردهاي مستبدان آشنا مي‌کند و پرده از حيله‌ها، فريبکاري‌ها و ستمگري‌هاي آنان برمي‌دارد.
استبدادگران از دانش‌هايي بيم دارند که موجب آگاهي و رهايي مردم شود. آنان به تعبير کواکبي از «علوم لغت» و «زبان آوري» مادام که در پس آن دليري نباشد و پرچم مقاومت به اهتزاز در نياورد، بيم به خود راه نمي‌دهند. فرمانروايان مستبد از علوم ديني که «معاش» را وا مي‌نهد و گمراهانه به «معاد» مي‌پردازد تا «ابلهي را برانگيزد» هراسي ندارند، زيرا قلب علوم ديني و فروکاستن آنها به بازي با کلمات و مسخ حقيقت و باطن دين و تقليل آن به ظواهر ملال انگيز و خواب آور، امدادگر مستبد در جفاکاري و ستمگري خواهد بود.
استبدادگران، برانگيزندگان بلاهت و «بلهوسان علم» را که «در علم دين مهارتي يافته، در ميان عوام شهرتي حاصل نمايند»، در تأييد کارهاي خويش به خدمت مي‌گيرند و با افکندن نواله‌اي در پيش آنان، «دهانشان را به لقمه‌اي چند از ريزه‌هاي خوان استبداد» فرو مي‌بندند. (58) کواکبي در برابر دانش‌هاي افيوني، از «علوم زندگاني» مانند «حکمت نظري، فلسفه‌ي عقلي، حقوق امم، سياست مدني، تاريخ مفصل، خطابه‌ي ادبيه و غير اينها» ياد مي‌کند. اين دانش‌ها، «ابرهاي جهل را بردارد و آفتاب درخشان طالع نمايد، تا سرها از حرارت بسوزد». (59)
استبدادگران با دانش و دانشمند به دشمني و کينه توزي رفتار مي‌کنند، هم از جهت نتايج و آثار و هم به خاطر نفس دانش؛ زيرا مستبد، افراد برتر از خود را تحمل نمي‌کند، چرا که فرومايگي خويش را به ياد مي‌آورد و در مي‌يابد که «علم را سلطنتي قوي‌تر از همه‌ي سلطنت‌ها مي‌باشد». از اين رو است که ميان استبداد و دانش، جنگ دايمي در ميان خواهد بود. (60) وحشت انگيزترين پديده براي استبدادگران غربي اين است که مردم بدانند که «آزادي افضل از زندگي» است و آزادي را به عنوان معيار عزت و شرف و عظمت نفس بشناسند. همچنين مردم با حقوق خويش و چگونگي حفظ آن آشنا شوند و راه‌هاي رفع ظلم را بيابند و به وظايف انساني آگاهي يابند. در برابر، استبدادگران شرقي همانند باروت متراکم‌اند که از آتش دانش بر خود مي‌لرزند. آنان در هراس‌اند که مردم با مفهوم لااله الا الله به مثابه شالوده‌ي دين اسلام آشنا شوند؛ زيرا معني «معبود بحقّ سواي او نيست»، آن است که:
«شايسته‌ي فروتني و خضوع غير از خداي يگانه نباشد. آيا در همچو حالي، مستبدين را مناسب است که بندگان ايشان اين معني را دانسته به مقتضاي آن عمل نمايند؟ هرگز نه! باز هرگز نه!» (61)
پيداست که کواکبي به شهادت طبايع الاستبداد با تکيه به آيات قرآن، اهميت فراواني براي کتاب قائل است او در ادامه‌ي بحث خود پيرامون تأثير استبداد بر دانش، گراني گاه استدلال‌هاي خويش را بر کتاب مي‌نهد و مفهوم توحيد را به عنوان بزرگراه برون رفت از فرهنگ و ساختار استبدادي - چه استبداد کوچک و ضعيف و چه بزرگ و قوي - برجسته مي‌کند. او بر اين اساس مي‌افزايد:
«توحيد در هر ملتي منتشر گشت، زنجير اسيري را در هم شکست، و از آن زمان مسلمانان گرفتار اسيري شدند که کفران نعمت مولي [خداوند] و ظلم به نفس و ديگران در ايشان شيوع يافت». (62)

پي‌نوشت‌ها:

* عضو هيئت علمي دانشگاه، پژوهشگر فلسفه‌ي سياسي.
1. Problematic
2. در اين مورد نگاه کنيد به عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران: اميرکبير، 1364، صص 224، 223 و 230؛ حميد عنايت، سيري در انديشه‌ي سياسي عرب، تهران: اميرکبير، 1358، ص 174؛ احمد امين، پيشگامان مسلمان تجدد گرايي در عصر جديد، حسن يوسفي اشکوري، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1376، ص 258؛ فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران: انتشارات پيام، 1355، ج 1، ص 230 حسين آباديان، مباني نظري حکومت مشروطه و مشروعه، تهران: نشر ني، 1374، ص 79.
3. Conceptual analysis.
4. Critical evaluation.
5. Implication.
6. براي آشنايي بيشتر با روش «تحليل مفهومي» و «ارزيابي انتقادي» و کاربرد آن در فلسفه‌ي سياسي، مي‌توان به منابع زير مراجعه کرد:
John Horton , political philosophy and politics, in: what is politics, the activity and its study, ed. By Adrian leftwich, Oxford: basil Blackwell, 1986, p 117.
سيد علي محمودي، فلسفه‌ي سياسي کانت، انديشه‌ي سياسي در گستره‌ي فلسفه‌ي نظري و فلسفه‌ي اخلاق، تهران: نشر نگاه معاصر، چاپ دوم، 1386، صص 36-29.
سيد علي محمودي، عدالت و آزادي، گفتارهايي در باب فلسفه‌ي سياست، تهران: نشر انديشه‌ي معاصر، 1376، صص 15- 9.
7. حميد عنايت، پيشين، ص 160.
8. همان، ص 161؛ احمد امين، پيشين، ص 260.
9. حميد عنايت، همان، صص 162- 161.
10. همان، ص 162.
11. احمد امين، پيشين، ص 263.
12. همان، صص 264- 263.
13. سيد عبدالرحمن کواکبي، طبايع الاستبداد، عبدالحسين ميرزاي قاجار، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1363، ص 35.
14. حميد عنايت، پيشين، ص 164.
15. مجيد خدوّري، گرايش‌هاي سياسي در جهان عرب، عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، ص 41.
16. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، ص 33.
17. همان.
18. Della Tirannide/ On Tyranny.
19. Vittorio Alfieri.
20. فريدون آدميت، پيشين، ص 163.
21. Gaudence Megaro.
22. Silvia G. Haim.
23. Ettore Rossi.
24. عبدالهادي حائري، پيشين، صص 225-224؛ همچنين مراجعه شود به: محمد محيط طباطبايي، نقش سيد جمال الدين و بيداري مشرق زمين، به کوشش و مقدمه‌ي : سيد‌هادي خسروشاهي، تهران: شروق، 1380، چاپ پنجم، ص 102.
25. Norber Tapiero.
26. فريدون آدميت، پيشين، ص 163-164.
27. W. Blunt.
28. فريدون آدميت، پيشين، ص 317.
29. محمد محيط طباطبايي، پيشين، ص 200.
30. حميد عنايت، پيشين، ص 164.
31. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، ص 31.
32. همان، ص 37.
33. همان.
34. همان.
35. همان، صص 38-37.
36. همان، ص 42.
37. همان، ص 43.
38. همان، صص 44- 43.
39. همان، ص 45.
40. همان.
41. همان، ص 46.
42. مرتضي مطهري، نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله‌ي اخير، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1359، ص 49.
43. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، صص 52-50.
44. ما کنت قاطعة أمرا حتي تشهدون؛ نمل، (27): 32.
45. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، ص 60.
46. همان، ص 62.
47. همان، صص 64-63.
48. همان، ص 49؛ حاتم قادري، انديشه‌هاي سياسي در اسلام و ايران، تهران: سمت، چاپ سوم، 1380، ص 220.
49. سيدعبدالرحمن کواکبي، همان، ص 52.
50. Democracy.
51. Aristocracy.
52. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، صص 60-59.
53. همان، صص 55- 54.
54. هشام شرابي، روشنفکران عرب و غرب، عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1368، ص 116.
55. احمد امين، پيشين، ص 267.
56. حميد عنايت، پيشين، ص 168.
57. سيد عبدالرحمن کواکبي، پيشين، ص 71.
58. همان، ص 72.
59. همان.
60. همان، ص 73.
61. همان، ص 77.
62. همان.

منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم فرانک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرانک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فریبا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فریبا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فریما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فریما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فهیمه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فهیمه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راضیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راضیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جیران و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جیران و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم غزال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم غزال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیوشا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیوشا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ژیوان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ژیوان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کلثوم و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کلثوم و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرگس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرگس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ترمه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ترمه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ترنم و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ترنم و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
در محضر استاد اخلاق آیت‌الله حق شناس با موضوع یاد مرگ و قیامت
در محضر استاد اخلاق آیت‌الله حق شناس با موضوع یاد مرگ و قیامت
حکمت | عالم، حساب و کتاب داره! / استاد عالی
music_note
حکمت | عالم، حساب و کتاب داره! / استاد عالی