مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 2

پس از گذشت چهل سال از سفر بورخارت، جهانگرد ديگري به نام سر ريچارد بورتون در سال 1853 ميلادي به ديدار از مكه و مدينه نائل آمد، اين انگليسي توانست با مهارت تمام حقيقت شخصيت خود را از همگان مخفي كند و بدين گونه مدت درازي را در مدينه و مكه به گردش و ديدار از آثار آن بپردازد و مناسك حج را نيز بجاي آورد. او خود را افغاني و به نام «عبدالله» معرفي نمود و بدين گونه حقيقتش بر كسي فاش نشد. بورتون سفرنامه جالبي در دو جلد از خود بر جاي گذاشت كه مطالعه آن
شنبه، 29 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 2
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 2
مدينه از ديدگاه جهانگردان اروپايي - 2

نويسنده: جعفر الخياط / محمدرضا فرهنگ



4 ـ سر ريچارد بورتون

پس از گذشت چهل سال از سفر بورخارت، جهانگرد ديگري به نام سر ريچارد بورتون در سال 1853 ميلادي به ديدار از مكه و مدينه نائل آمد، اين انگليسي توانست با مهارت تمام حقيقت شخصيت خود را از همگان مخفي كند و بدين گونه مدت درازي را در مدينه و مكه به گردش و ديدار از آثار آن بپردازد و مناسك حج را نيز بجاي آورد. او خود را افغاني و به نام «عبدالله» معرفي نمود و بدين گونه حقيقتش بر كسي فاش نشد. بورتون سفرنامه جالبي در دو جلد از خود بر جاي گذاشت كه مطالعه آن نشان مي دهد او به راحتي توانسته است همه مطالب را درباره اين دو شهر جمع آوري نموده و در كتاب خود بياورد.3
و برغم اين كه در سفرنامه خود مطالبي غير واقعي و خلاف حقيقت از اسلام و مسلمانان آورده، ليكن نوشته او از جنبه هاي بحث و تحقيق و بويژه جنبه هاي تاريخي و جغرافيا ارزش فراواني دارد.
بورتون در 25 جولاي 1853 از راه بندر ينبع كه از بنادر درياي سرخ است به مدينه رسيد و پيش از رسيدن به شهر، دورنماي آن را اين گونه توصيف مي كند: در برابر ديدگانم دشتي وسيع قرار داشت كه منتهي اليه آن سرزمين هاي نجديان پرخاشگر است، و در سمت راست شهر تپه هاي سنگي تيره و عبوسي ديده مي شود كه كوه اُحُد است، و در دشت ميان اين دو مرغزار سرسبزي است كه در ميان آن يك يا دو گنبد سفيد نمايان بود، اين دشت سرسبز در سمت راست تا نخلستان ها و باغ هاي سرسبز قبا كه همچون نگين سبز زمردي در ميان دشت تيره تلألؤ داشت ادامه مي يافت، و فضاي اين دشت را آفتاب پگاه پوششي از مِه پراكنده همراه با شبنم داده بود، در فاصله دو ميلي از اين ديدگاه شهر مدينه منوره وسيع و فراخ به نظر مي رسيد، ليكن هنگامي كه به نزديكي شهر رسيدم به اشتباه خود پي بردم. دشت مدينه در منتهي اليه جاده پر پيچ و خمي كه از حرّه مي گذشت قرار داشت، ورودي شهر بر بلنداي مستطيل شكلي قرار داشت كه از ميان باروي گلي شهر مي گذشت، اين دروازه نام «العنبري» داشت، و در سمت راست آن گنبد و گلدسته هاي زيباي تركي ديده مي شد كه از آن تكيه اي است كه محمد علي پاشا آن را براي مسافران درويش ساخته است. پس از اين تكيه در امتداد يك خط دراز مجموعه اي از ساختمان هاي كوتاه سفيد رنگ با پنجره هاي نازيبا قرار دارد و در ميان نخلستان هاي شمال مدينه، ساختمان مخروبه، سقاخانه اي به وضوح ديده مي شد و در فاصله ميان اين مخروبه و قلعه نظامي شهر ساختمان كاخي به سبك كاخ هاي تركيه را ديدم كه همان قصر حاكم بود، در گوشه شمال غربي باروي شهر قلعه سفيد رنگ مستطيل شكلي را ديدم كه بخش هايي از آن بر پايه هاي سنگي بنا شده بود كه يادآور مظهر باروها و ساختمان هاي اروپايي را داشت، از اين جهت تقارن عجيبي ميان اين مظهر و پيشينه شرقي آن و در ذهن تداعي مي شد، در حومه شهر مدينه كه «المناخة» نام دارد و در ميان قطعات تيره سنگ كوه ها و تپه ها و ساختمان هاي سنگي ميان آن، گنبد و گلدسته هاي نوساز 5 مسجد ديده مي شود كه تلألؤ خاصي دارند و در پس آن در منتهي اليه شرق مدينه جوهره اصلي شهر كه همانا برج هاي چهارگانه (شايد مقصود او گلدسته هاي حرم باشد) و گنبد سبز رنگ زيبا، كه در زير آن پيامبر آرميده است، چشم را خيره مي كند، و كمي دورتر از آن، تعدادي گنبد سفيد كه بر روي سطحي سبز رنگ بنا شده ديده مي شود (قبرستان بقيع) از اين نقطه، و به سمت جنوب باغ ها و نخلستان هاي عظيمي به چشم مي خورد كه در تاريخ اسلام به «درختان مدينه» شهرت دارد و در پس آنها دشت هايي قرار دارد كه پوشيده از سنگ هاي سياه آتشفشاني است كه در ميان آنها راه هاي پر پيچ و خمي براي عبور كاروان شتران باز شده است.
بورتون آنگاه به مراسم استقبال از رسيدن او به شهر پرداخته، مي گويد: عرب ها معمولا در اين گونه وضيعيت ها از ديگر اقوام شرقي، از عواطف و احساسات بيشتري برخوردارند; زيرا در خميره آنها محبت و عاطفه بيشتري نهفته است و مي توانند عواطف و علاقه خود را به تازه وارد به بهترين شكلي ابراز نمايند، مي گويد پس از آن كه كاروان از دروازه العنبري گذشت، گروه گروه در معبر خاكي به حركت درآمده و از محله العنبريه ـ كه مهمترين محله حومه شهر است ـ عبور نمودند، آنگاه از روي پلي سنگي با يك دهانه كه بر روي مسيلي به نام «السيح» ساخته شده بود گذشتند و پس از طي مسافت كوتاهي، به دشت «المناخه» رسيدند; جايي كه مستقيماً مسافرين را به دروازه مصري مي رساند.

تفاوت ميان مكه و مدينه

بورتون در يكي از بخش هاي سفرنامه خود به برتري هاي مكه و مدينه نسبت به همديگر پرداخته و مي گويد: مسجد النبي يكي از دو حرم است و دومين مسجد از ميان مساجد سه گانه اسلامي است كه محل عبادت به شمار مي رود و دو مسجد ديگر; يكي مسجد الحرام در مكه است كه پيشينه قداست آن به ابراهيم خليل مي رسد و ديگري مسجد الأقصي در بيت المقدس است و گروهي به اين سه مسجد چهارمي را اضافه كرده اند كه همانا «مسجد التقوي» در قبا است، و در روايتي از پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ آمده است كه:
«الصلاة في مسجدي هذا خيرٌ من ألف صلاة في أماكن أخري، الاّ المسجد الحرام.»
از اين روست مسافري كه براي زيارت به مدينه مي رود بر او لازم است نمازهاي پنج گانه خود را در مسجد و روز خود را به خواندن قرآن و شب ها را به تفكر و تأمل در آن بگذراند. نامي كه براي بازديد از مسجد النبي و ديدار از مقدسات آن معمول و متداول است «الزياره» مي باشد و ميان اين زيارت و آنچه كه مسلمانان در مكه انجام مي دهند تفاوت وجود دارد; زيرا قرآن حج را بر همه مسلمانان واجب كرده و بايد در طول عمر خود يكبار آن را به جاي آورند، ليكن زيارت كاري است مستحب و نيكو. علاوه بر اين، طوافي كه گِردخانه خدا در مكه انجام مي گرفت در مدينه و گرد قبر پيامبر انجام نمي شود، همچنين زيارت كننده لباس احرام نمي پوشد و نبايد قبر مطهر را دست ماليده و يا سينه خود را بر روي آن قرار دهد و يا صورت خود را با خاك و غبار اطراف آن آميزش دهد; كارهايي كه هر مسلمان در مكه انجام مي دهد. و به نظرم همين چند مورد تفاوت كافي است كه ارزش و قداست ماه را برتر كند، ليكن نظرات مردم بويژه در شرق متفاوت است، از اين رو مالكي ها براي مدينه ارزشي بيش از مكه قائلند، آنان معتقدند وجود قبر پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ و قدسيت شهر و منافع ديني در آن بيش از مكه است، و برخي ديگر معتقدند كه پيامبر محل و شهر مهاجرت خود را بر ديگر شهرها برتري داده است; همان گونه كه ابراهيم ـ ع ـ ماه را برتري داد. همچنين روايت ديگري مي گويد: «جسم هر فردي از همان زميني است كه در آن مدفون مي شود از اين رو شهر مدينه اين شرف را داشته است كه مواد جسم پيامبر را بدو دهد. اما افرادي نظير عمر بن خطاب نمي دانسته اند كدام يك را بر ديگري ترجيح دهند، و اما وهابيان از آنجايي كه معتقد به شفاعت پيامبر در روز قيامت نبودند و قبر پيامبر را همچون ديگر قبور مردگان بشمار مي آوردند و معتقد بودند كه جايگاهي است كه سبب مي شود برخي مسلمانان احمق! به عبادت هاي مشركانه بپردازند، از اين رو نسبت به آن بي حرمتي روا داشته و محتويات آن جايگاه مقدس را به گونه وحشيانه اي غارت كرده و علاوه بر اسائه ادب به آن، از وارد شدن زوّار سرزمين هاي دور به مدينه جلوگيري به عمل آوردند، ليكن عموم مسلمانان بر اين اعتقادند كه بيت الله الحرام بر همه موجودات عالم فضيلت و برتري دارد، اما در عين حال معتقدند كه شهر مدينه ارزشمندتر و والاتر از تمامي شهر مكه و تمامي سرزمين هاي جهان بجز بيت الله الحرام مي باشد، البته اعتراف و اعتقاد به اين فضيلت بدين معنا نيست كه ساكنين مكه افضل از ساكنين مدينه مي باشند، ليكن اهالي مكه در عين حال معتقدند كه آنان بر مردم مدينه برتري دارند، و همين اعتقاد را مردم مدينه نيز دارند.

حرم پيامبر

بورتون هنگامي كه قصد وارد شدن به داخل حرم مقدس را داشت، از اين كه اين مكان مقدس فاقد هرگونه نماو سر در خارجي بود تعجب نمود، وضيعتي كه هرگز در مقام و شأن چنين جايگاه مقدسي نمي باشد، از اين رو مي گويد: اين مسجد به عنوان يك مكان مقدس فاقد هرگونه جلال و زيبايي است! علاوه بر اين، او پس از آن كه از دروازه «باب الرحمه» وارد مسجد گرديد، از منظره عادي و تزيينات بي ارزش و بدور از ارزش هنري و مادي كه جـايگاهي را كه تمـامي مسلمـانان در شرق و غرب جهان آن را تقديس مي نمـايند قرار گرفته است، شگفت زده شد. وي مي گويد مسجد پيـامبر با مسجد الحرام تفاوت دارد و در عين سادگي بيننده را تحت تأثير فلسفه وجودي خود، كه همانا تعبير از يگانگي است، قرار مي دهد، اما مي گويد: هر مقدار كه به مسجد پيامبر بيشتر دقت نمودم آن را جايگاهي برابر با حوزه هنرهاي درجه دو و يا مغازه عتيقه فروشي كه مملوّ از جنس هاي كم بها با پوششي تصنعي از آبرو داري فقرا يافتم!
مسجد پيامبر ساختماني است به شكل متوازي الأضلاع كه بلندي آن بيش از 420 قدم و پهناي آن 340 قدم مي باشد، و بلنداي آن از سوي شمال به جنوب مي باشد، و همانند سبك ساختماني تمامي ساختمان هاي مذهبي اسلام داراي حياطي سرباز در ميانه ساختمان مي باشد كه بدان صحن يا حوش يا حصوه و يا رمله مي گويند. گرداگرد فضا را شبستان هايي با ستون هاي متعدد; همانند ديرهاي ايتاليا فرا گرفته و سقف اين رواق ها را سطحي يكسان به همراه گنبدهاي كوچك نيم نارنجي مشابه گنبدهاي اسپانيا پوشانده است، رواق ها به چهار بخش تقسيم مي شوند كه به وسيله راهروهاي باريكي با يكديگر در ارتباط بوده و از سطح مسجد 4 يا 5 پله پايين تر است، اين رواق ها سرتاسر ضلع شمالي را فرا گرفته و به نام پادشاه عثماني به «الرواق المجيدي» شهرت دارد، همچنين در ضلع شرقي رواق ادامه دارد كه به علت وجود آرامگاه حضرت فاطمه ـ س ـ به نام رواق باب النساء شهرت يافته است و همواره زن ها از اين دروازه براي زيارت قبر مقدس به داخل مسجد وارد مي شوند. اما بيشترين فضاي رواق ها را بخش جنوبي مسجد، به همراه تعداد زيادي از ستون ها كه گرداگرد روضه را فرا گرفته اند، در بردارد و در حقيقت اين بخش حرم آنچه را كه مقدس است در خود جاي داده، و در امتداد ديواره غربي مسجد كه به رواق باب الرحمه شهرت دارد، رواقي برابر با رواق سمت شرقي مي باشد.
اين چهار رواق مقدس را كه نماي برابري دارند از داخل ستون هايي برپا داشته اند كه از لحاظ شكل و مواد ساختماني نا برابرند، اما كف رواق جنوبي كه در بخشي از آن ضريح مقدس قرار دارد با سنگ هاي مرمر سفيد زيبا كه در ميان آنها به طرز جالبي نماسازي شده پوشانيده شده و بر روي اين سنگفرش حصيرهاي خشن كه بر روي آن فرش هاي كثيف و پاره كه بر اثر استفاده فراوان مؤمنان از آن ساييده شده، پوشيده مي باشد.

گلدسته ها

تعداد مناره هاي حرم شريف پنج است، ليكن يكي از اين پنج تا كه مناره «شكيليه» نام دارد و در زاويه شمال شرقي حرم مي باشد منهدم گرديده و هم اكنون مشغول ساختن گلدسته جديدي در جاي آن مي باشند. اما مناره «باب السلام» در نزديكي دروازه اي به همين نام قرار دارد و همانند برجي دراز و زيبا است كه در بلنداي آن گوي بزرگي از مس به شكل مخروط تلألؤ دارد. اما مناره «باب الرحمه» در ميانه ديواره غربي مسجد قرار دارد و از لحاظ شكل ظاهري ساده ترين گلدسته ها بشمار مي رود و در راستاي آن، دو محوطه حوضي شكل وجود دارد كه در بالاي محوطه دوم به شيوه متداول در گلدسته هاي تركيه و مصر سطح شيب دار مخروطي شكلي ساخته شده است. اما مناره «سليمانيه» در زاويه شمال شرقي مسجد برافراشته شده و نام آن برگرفته از نام سازنده آن; يعني سلطان سليمان قانوني مي باشد، برجي است سنگي و استوار و مستحكم كه در راستاي گلدسته سه محوطه قرار دارد، و محوطه اول و دوم فضايي چند ضلعي است. اما محوطه سوم استوانه اي شكل مي باشد، و گرداگرد هر سه محوطه قرار دارد، و محوطه اول و دوم فضايي چند ضلعي است. اما محوطه سوم استوانه اي شكل مي باشد، و گرداگرد هر سه محوطه نرده هايي جهت حفاظت افراد گذارده شده است. و بالاخره مهمترين مناره حرم در زاويه جنوب شرقي مسجد قرار دارد، و اين گونه تصور مي شود كه مناره در جايي ساخته شده كه بلال ـ مؤذن پيامبر ـ از آنجا مؤمنان را به نماز دعوت مي كرده است، بورتون مي گويد: علت اهميت اين مأذنه بدين خاطر است كه معمولا مؤذنين بلند مرتبه از آنجا به اذان گفتن مي پردازند. اين مأذنه همانند گلدسته سليمانيه، از سه محوطه تشكيل شده كه در اطراف آن نرده هاي حفاظتي قرار داده شده است. و منتهي اليه هر دو مناره به ساخته اي بيضي شكل كه از اطراف آن چوب هايي مثلثي شكل بيرون آمده ختم مي شود و بر روي اين چوب ها در شب هاي عيد و مناسبت ها ـ همانند شب رسيدن كاروان شامي ـ فانوسهاي نفتي آويزان مي گردد، و در حقيقت با اين آويزها قصد اثبات مقوله خرافه اي كه در ميان اهالي مدينه شايع است كه همواره بر بالاي قبر پيامبر ـ ص ـ نوري تا اعماق آسمان برافراشته مي باشد را دارند!
ميان حجم و شكل ظاهري اين چهار مناره، هيچ هماهنگي و تشابهي وجود ندارد، از اين رو براي كسي كه براي اولين بار بدانها نگاه مي كند بسيار منظره تعجب آوري ايجاد مي كند، گو اين كه مناره ها در مجموع از جلال و زيبايي برخوردارند.
بورتون مي گويد: چشمان او پس از چند روز اقامت در مدينه به اين وضعيت خو گرفت و توانست اختلاف حجم و شكل اين چهار مناره را هضم نمايد.

رواق ها و ستون هاي حرم

ناهماهنگي و ناهمگوني گلدسته هاي حرم به رواق ها و شبستان هايي كه در اطراف فضاي باز حرم است نيز سرايت كرده است. در امتداد بخش شمالي، ساختمان و رواقي است كه با يك رديف ستون هاي گرانيتي زيبا و همگون بر پا ايستاده است و زمين اين بخش را مرمرهاي زيبا پوشانده است. اما شبستان شرقي از سه رديف ستون تشكيل شده، ليكن عميق ترين رواق ها را دو رواق غربي و بويژه جنوبي فرا گرفته كه ضريح مطهر نيز در آن قرار دارد، و در اين دو شبستان رديف هاي فراواني از ستون هاي سنگي مي باشد، ليكن ستون هاي تمامي رواق ها فاقد هماهنگي لازم و ضروري است. برخي از ستون ها از سنگ هاي مرمر قيمتي و زيبا است و برخي ديگر از سنگ هاي صيقل نايافته اي است كه با كاشي ها ي كم بها و با رنگ هاي قرمز و سياه ـ همانند چهره دلقك هايي كه در تئاترهاي لندن ظاهر مـي شوند! ـ پوشانيـده شده است، علاوه بر اين، اين ستون ها از لحاظ حجم نيز با يكديگر متفاوتند، براي نمونه ستون هاي رواق جنوبي در مقايسه با ساير ستون هاي ديگر شبستان ها از ضخامت و حجم بيشتري برخوردار است، همچنين كمتر مي توان به دو تاج مشابه (كه در بالاي ستون ها است) برخورد كرد، گذشته از اين كه برخي از آنها با ناآگاهي از اصول و فن معماري ساختمان ها و برخي ديگر بدون هر گونه ضابطه اي بنا شده اند; از اين رو است كه بورتون مي گويد: او نمي تواند تحسين و اعجاب خود نسبت به گلدسته ها را شامل حال ستون رواق ها بنمايد. و در ميان اين ستون هايي كه سزاوار تعريف نيستند. سه ستون هست كه در تاريخ اسلام از شهرت به سزايي برخوردارند; از اين رو نام آنها به رنگ نوشته شده، همچنين 5 ستون ديگر از شرافت نام داشتن نيز برخوردارند، نخستين ستون به نام «المخلّق» است كه نام خود را از خلوقي (نام نوعي عطر) كه بدو در مناسبت هاي ويژه آلايند گرفته است، اين ستون در سمت راست محرابي كه جايگاه نماز گزاردن امام مسجد است قرار دارد و نشان دهنده جايگاهي است كه پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ پيش از ابداع منبر در آنجا مي ايستاده و با تكيه بر «اسطوانة الحنانة» خطبه نمازهاي جمعه را مي خوانده است. و ستون ديگر كه سومين ستون از دو سوي منبر و حجره پيامبر قرار دارد، به «اسطوانة القرعة» شهرت دارد; زيرا پيامبر به همسر خود فرموده بود: «هرگاه مردم ارزش اين جايگاه را بدانند براي نماز گزاردن در آن به قرعه متوسل خواهند شد.»
در منابع تاريخي براي اين ستون دو نام ديگر كه يكي «عمود المهاجرين» و ديگري «عمود المخلّق» نيز آمده است. در فاصله ميان 20 ذراعي «عمود المهاجرين» و دو ستون به حجره پيامبر و چهار ستون به منبر پيامبر، ستون «عمود التوبه» يا «عمود ابي لبابه» قرار دارد، نام اين ستون برگرفته از حادثه اي است كه براي يكي از انصار به نام ابولبابه رخ داد، اين مرد يهودي الأصل كه از قبيله اوس بود، هنگامي كه براي گفتگو درباره قبيله بني قريظه، كه از قبائل يهود مدينه بودند، نزد پيامبر حضور يافت مرتكب جسارتي شد و پس از پشيماني به منظور اظهار توبه و قبول آن از سوي خداوند و پيامبر خود را به درخت خرمايي كه در اين جايگاه بود بست و بدين گونه پيشماني خود را اظهار نمود.
اما ستون هايي كه از شهرت كمتري برخوردارند; عبارتند از: «اسطوانة السرير» و آن جايگاهي است كه همواره پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ در آنجا بر روي نشيمنگاهي كه از برگ درخت خرما ساخته شده بود، مي نشست و به تأمل مي پرداخت و ديگر «اسطوانه علي» است كه جايگاه نماز گزاردن علي بن ابي طالب ـ (علیه السّلام) ـ پسر عموي پيامبر است كه در نزديكي پسر عموي خود به نماز مي ايستاده است. سومين ستون به نام «اسطوانة الوفود» است كه پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ در آنجا سفرا و نمايندگان و فرستادگان مناطق و سرزمين ها را به حضور مي پذيرفته است. چهارمين ستون «اسطوانة التهجد» است و آن نمايانگر جايگاهي است كه پيامبر همواره شب ها در آنجا به عبادت مي پرداخته است. و بالاخره پنجمين ستون به «مقام جبرائيل» شهرت دارد، اين ستون نام ديگري نيز دارد كه «مربعة البعير» است و بورتون در تفسير اين نام در حيرت مانده است.
رواق هاي چهارگانه مسجد مدينه به فضاي بازي (صحن) كه در ميان اينها قرار دارد و به شكل متوازي الأضلاع مي باشد، باز مي شوند و آنچه كه در اين صحن جلب توجه مي كند همانا نرده هاي چوبي مربع شكلي است كه گرداگرد باغچه اي را كه در ميان مردم به «حديقه ستّنا فاطمه» باغچه حضرت فاطمه» شهرت دارد، محصور نموده كه در آن 12 درخت خرما قرار دارد كه به خوبي از آنها نگهداري شده و خواجگان حرم همه ساله خرماي آنها را به سلطان عثماني و بزرگان مسلمانان هديه مي كنند. در ميان اين درخت هاي خرما، باقيمانده درخت سدر كهنسالي است كه برگ هاي آن به قيمت هاي گزاف فروخته مي شود. در نزديكي اين باغچه پيشتر ساختمان كوچكي بوده است كه بورخارت هنگام ديدار خود در 40 سال قبل از آن ياد كرده است، ليكن اين ساختمان كه به «قبة الزيت» يا «قبة الشمع» شهرت داشته 3 ـ 4 سال پيش ويران گرديد.

آرامگاه پيامبر

بورتون فصل پاياني بخش هاي توصيف حرم را به آرامگاه و مدفن پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ اختصاص داده است، و او در اين باره با تشكيك در درستي و حقيقت قبر پيامبر سخن خود را آغاز مي كند و مي گويد: با اين كه تمامي مسلمانان اعم از زن و مرد و با سواد و بي سواد بر اين اعتقادند كه پيكر پيامبر در حجره خود آرميده است، ليكن من نمي توانم شك و شبهه قلبي خود را صحت اين آرامگاه ابراز ندارم و معتقدم كه همان گونه كه وجود قبر مسيح در بيت المقدس مشكوك است، قبر پيامبر نيز آن چنان است! زيرا بايد توجه داشت كه پس از درگذشت پيامبر آشوبي برپا گرديد و گروهي از مردمان معتقد به جاودانگي پيامبر شدند و خبر مرگ او را باور نداشتند و حتي برخي همانند عمر آناني را كه به درگذشت پيامبر اعتقاد داشتند تهديد به مرگ نمود! و در اين ميانه و هنگامي كه جنازه پيامبر در بستر خود بود نزاع شديدي ميان مهاجرين و انصار بر سر تصاحب خلافت رخ داد و گروهي نيز تهديد به آتش زدن خانه علي و فاطمه كردند، خانه اي كه در چند قدمي جايگاهي است كه امروزه آرامگاه پيامبر در آن قرار دارد. و در پايان همان روز عاقبت ابوبكر به خلافت رسيد. آنگاه بورتون به عللي كه سبب اين اعتقاد عجيب و نامأنوس گرديده، مي پردازد و مي گويد: از روزهاي نخستين هرگز كسي از چگونگي و شكل ظاهري قبر پيامبر آگاهي نداشته، از اين رو شكل ظاهري گورها در برخي از كشورهاي اسلامي مسطح و افقي بوده و در برخي ديگر محدّب مي باشد و اگر قبر پيامبر براي مسلمانان معلوم بود شكل آن سنتي براي مسلمانان مي شد و ناآگاهي از آن مسلمانان را اين گونه سر در گم كرده است. علاوه بر اين، رواياتي كه سمهوديي ـ از مورخين مورد اعتماد ـ نقل نموده متناقض است; زيرا او نخست به توصيف آرامگاه مطهر پيامبر پرداخته، ولي در ادامه سخن خود به صراحت مي گويد: هنگامي كه قايتباي به ترميم و بازسازي حجره و آرامگاه پيامبر پرداخت، او به داخل رفته و چيزي جز سه گور در عمق زمين كه خالي بوده نيافته است. با توجه به اين گفتار بايد گفت كه شيعيان در دوران هاي طولاني ـ كه چندين قرن بدرازا كشيد ـ حاكميت خود بر مدينه جنازه پيامبر را به جاي ديگري منتقل نموده اند! و به اعتقاد من داستان پرتو نوري كه هم مسلمانان بدان اعتقاد داشته و مي گويند اين نور از گرداگرد قبر پيامبر بر مي تابد و چشمان را خيره مي كند، خرافه اي است از سوي نگهبانان قبر مقدس براي پرده پوشي بر اين راز وحشتناك!

سازمان و تشكيلات اداره حرم

بورتون در بخشي از كتاب خود به وضعيت سازماندهي مسائل اداري و آموزشي حرم پيامبر پرداخته و مي گويد: اين تشكيلات و سازمان از سال 1814 ميلادي كه بورخات در سفر خود به مدينه به توصيف آن پرداخته، تغييرات فراواني كرده است و سبب عمده آن نسلي از تركان متولد در مدينه هستند كه از نفوذ و قدرت فراواني برخوردار شده اند، از اين روست كه منصب شيخ الحرم كه در دوران بورخارت به عهده يكي از خواجگان حرم بود، اينك به عهده يكي از پاشاهاي ترك به نام عثمان مي باشد، اين پاشا را دربار استانبول با حقوقي برابر با سي هزار قروش در ماه منصوب نموده و دستيار و معاون او خواجه اي سياه با عنوان «رئيس الأغوات» با حقوق ماهيانه پنج هزار قروش مي باشد. نام اين خواجه «طيفور آغا» است كه يكي از خواجگان شاهزاده عصمت خانم، خواهر سلطان محمود خليفه متوفاي عثماني مي باشد. نام رسمي رئيس خزانه حرم كه عهده دار نظارت بر خزانه است، «مدير حرم» مي باشد و حقوق ماهانه او هزار و پانصد قروش است. او داراي دستياري است به نام «نقيب» كه ماهانه هزار قروش حقوق دارد. اما خواجگان حرم كه تعداد آنها بالغ بر يكصد و بيست نفر است، داراي سه سرور مي باشند كه هر كدام در ماه 700 تا هزار قروش حقوق مي گيرند. خواجگان حرم بر سه گروهند: 1 ـ دربانان كه عهده دار باز و بستن درب هاي حرمند 2 ـ خبزيه كه عهده دار نظافت و جاروب نمودن قسمت هاي مقدس و پاك حرم مي باشند. 3 ـ البطالين كه عهده دار نظافت و جاروب نمودن ديگر بخش هاي حرم هستند، علاوه بر اين، تنبيه و بيدار نمودن آناني كه در مسجد خوابيده اند را نيز به عهده دارند، و تقريباً وظيفه اي برابر كار «شماس» در كليساها را دارند، و هر يك از اين خواجگان به رغم اين كه بطور افتخاري خدمت مي كنند، حقوق ماهانه اي ميان 250 تا 500 قروش دريافت مي كنند بيشتر آنان ازدواج كرده اند برخي داراي 3 يا 4 همسر مي باشند.
علاوه بر اين خواجگان، حرم داراي گروهي خادم است كه به «فرّاش» شهرت دارند و تقريباً غالب خانواده هاي متوسط و پايين مدينه از اين گروهند. اين فراش ها به گروه هايي 30 تايي تقسيم مي شوند كه بطور متناوب، هفته اي يكبار به كار پرداخته و در ازاي آن يك غازي كه معادل 22 قروش است دستمزد مي گيرند. كار اين افراد منحصر به پاك نمودن زمين ها و جمع آوري خاك و خاشاك و جمع و پهن نمودن زيراندازها و فرش ها و يا رسيدگي به وضع چراغ هاي نفتي و جز اينها مي باشد.
پست ترين گروه از خدمتكاران حرم، گروهي هستند كه در خدمت «شيخ السقاقي» مي باشند، اينان كه 40 يا 50 نفرند، عهده دار رساندن آب به زوّار و پاشيدن آب بر روي زمين ها و باغچه ها مي باشند.
اما سازمان مذهبي داراي تشكيلاتي وسيع تر از سازمان اداري مدينه است، اين سازمان متشكل است از: يك نفر قاضي كه همه ساله او را از استانبول منصوب و به مدينه گسيل مي كنند، اين قاضي همواره 12 ماه در مدينه به قضاوت مي پردازد و آنگاه به مكه منتقل شده و پس از گذراندن يك سال در آنجا عاقبت به استانبول باز مي گردد او داراي سه دستيار مي باشد كه نام «مفتي» را دارند: 1 ـ مفتي شافعي 2 ـ مفتي حنفي 3 ـ مفتي مالكي. و هر يك از اين سه نفر، در ماه 200 تا 250 قروش حقوق دارند. اما اذان گويان حرم، كه در اينجا به «الرؤساء» شهرت دارند، فراوانند: يك گروه از اينها كه از طبقات پايين و فقيرند، عبارتند از 48 يا 49 مؤذن، كه رياست آنان را 6 تن از مؤذنان بزرگ به عهده دارند، و در رأس اين 6 تن شيخ الرؤساء است كه مهمترين مؤذن به شمار مي رود و تنها اوست كه اجازه دارد از مأذنه اصلي مسجد اذان بگويد. اين شيخ در ماه 150 قروش حقوق دارد، و هر يك از 6 شيخ در ماه يكصد قروش حقوق دارند، اما هر يك از اذان گويان عادي در هر ماه مبلغ 60 قروش مي گيرند.
در حرم گروه ديگري وجود دارند كه عهده دار وظيفه وعظ و ارشاد و خطابه و امامت جمعه را دارند و تعداد اين افراد به 45 نفر مي رسد و هر كدام ماهانه 120 قرش حقوق دارند. اين گروه تحت فرمان رئيس الخطباء هستند. علاوه بر اينها حرم داراي 75 امام جماعت مي باشد كه در رأس آنها شيخ الأمه قرار دارد و هر كدام در ماه مبلغ 120 قرش حقوق دريافت مي كنند.
بورتون مي گويد: او نتوانسته است از مبلغ واقعي بودجه اي كه ساليانه از استانبول و قاهره به مدينه حواله مي شود، آگاهي يابد، ليكن مي گويد مشهور ميان مردم اين است كه اين افراد خدمتگذار به حرم، معمولا بيش از نيمي از حقوق خود را دريافت نمي دارند و نيم ديگر آن به چنگ ديگران مي افتد. و سنت جاريه بر اين است كه معمولا گروهي كه عبارتند از: مفتي ها و رئيس الخطباء و منشي قاضي، صدقات و موقوفات ارسالي به مدينه را دريافت داشته و آن اموال را ميان خانواده هاي نيازمند با توجه به تعداد افراد آن، تقسيم مي كنند. خانواده هاي نيازمند طبق تقسيم بندي معيني عطيه و بخشش ها و موقوفات را دريافت مي كنند كه عبارتند از: 1 ـ امامان جماعت و خطيبان و سخنوران 2 ـ سادات از نسل پيامبر ـ ص ـ 3 ـ فقها و ملايان 4 ـ عامه مردم مدينه و حتي مجاورين.
بورتون مي گويد: او اين اطلاعات را از شخصي به نام عمر افندي كه خود از گروه دوم شمرده مي شود، به دست آورده است و اين شخص به او گفته است كه مستمري ساليانه او از اين راه مبلغي معادل 3 تا 15 ريال است.

شهروندان مدينه

پيشتر در اين سفرنامه بخش هايي از خاطرات و گفته هاي بورخارت درباره ساكنين شهر مدينه در سال 1814 م. گذشت و اينك گفته هاي بورتون را پس از 40 سال از آن تاريخ درباره همان موضوع با انتخاب آن قسمت هايي كه بورخارت در سفرنامه خود از آنها ياد نكرده است ارائه مي كنيم.
بورتون مي گويد: گروه اندكي از نسل ياران پيامبر در مدينه به سر مي برند و او تنها نام 4 خانواده را به ياد مي آورد كه عبارتند از:
1 ـ خانواده انصاري; كه از نسل أبو ايوب انصاري مي باشند، اين خانواده اصيل كه در طي 1500 سال بر اثر زاد و ولد گسترش يافته است، عهده دار مناصب كليدداري مسجد قبا و امامت حرم مقدس مي باشند ليكن در عين حال از خانواده هاي با نفوذ و ثروتمند شمرده نمي شوند.
2 ـ خانواده أبي جود; از اين خانواده همواره گروهي به عنوان امامت حرم و مؤذن مشغولند، ليكن مشهور آن است كه از سال هاي ميانه قرن پانزدهم ميلادي، اين خانواده رو به نابودي رفته و تنها باقيمانده آنان يك دختر و پسر بوده اند، از سوي ديگر جهانگرد مغربي، ابن جبير مي گويد: او در مدينه مؤذني را ديده است كه خود را از نسل بلال مؤذن پيامبر مي دانست و به حرفه مؤذني ـ كه حرفه ويژه خانوادگي آنان است ـ اشتغال داشت.
3 ـ خانواده الشعب; و اين خانواده اي است بسيار گسترده كه گروهي از آنان به حرفه تجارت و مسافرت و گروهي ديگر به خادمي حرم شريف مشغولند.
4 ـ بيت الكراني; كه غالب افراد اين خانواده به كارهاي تجارتي مي پردازند.
آنگاه بورتون به وضعيت شيعيان مدينه، در محله نخاوله پرداخته ولي متأسفانه نسبت هاي ناروا و نامعقولي به آنان مي زند كه از عقل و منطق و حقيقت بدور بوده و احتمالاً او تنها ناقل روايت و گفتار متعصبيني است كه اين سخنان مجعول را بدو گفته اند، و پيشتر گفته شد اينان گروهي از كشاورزان بودند كه در صدر اسلام در املاك امام حسن ـ ع ـ به كار مشغول بوده اند.
بورتون سپس از خانواده بني حسين، والخليفيّه، و الصديقية از نسل ابوبكر و بني النجار ياد كرده و آنگاه در 28 صفحه به تحليل اوضاع اجتماعي مردم مدينه مي پردازد.

بقيع

بورتون در سفر خود به ديدن قبرستان بقيع شتافته است، از اين رو به همراه همسفران خود از مسير درب الجنازه كه به موازات باروي جنوبي شهر است، از مدينه بيرون رفته و خود را به بقيع رسانده است.
او هنگامي كه خود را در برابر قبرستان بقيع مي يابد به نقل روايات تاريخي پرداخته و مي گويد:
بنابه يك روايت هفتاد هزار قديس و به روايتي ديگر يكصد هزار قديس در روز قيامت سر از خاك گورستان بقيع بر خواهند آورد. در اين گورستان يكصد هزار صحابي و گروه بي شماري از سادات، در طي قرن ها مدفون شده اند. ليكن به علّت آن كه پيشتر علامتي بر گورها قرار داده نمي شده، از اين رو آثار و شواهد اين آرامگاه ها و نام مردگان آن از ميان رفته است. در روز قيامت نخستين انساني كه سر از خاك برخواهد آورد پيامبر ـ ص ـ و خلفاي اويند و سپس مردگان بقيع و سپس مدفونين «جنة المُعلاّ»ي مكه مكرمه وارد قيامت خواهند شد. نخستين مسلماني كه در بقيع دفن شد يكي از صحابه به نام عثمان بن مظعون است. او نخستين مهاجري بود كه در مدينه درگذشت و در روز سوم شعبان سال سوم هجرت پس از آن كه پيامبر بوسه اي بر پيشاني جنازه او نهاد، دستور فرمود او را در ديدرس از خانه اش دفن نمايند. در آن روزگار بقيع دشتي بود كه سطح آن را در درختچه هايي به نام «غرقد» مي پوشانيد; از اين رو درختچه ها را قطع نموده و عثمان بن مظعون را در ميانه دشت به خاك سپردند و آنگاه پيامبر ـ ص ـ با دو دست مبارك خود دو قطعه سنگ بر بالاي سر و پاهاي او به عنوان علامت قرا داد. بورتون مي گويد: بعدها مروان بن حكم براي از ميان بردن موقعيت اين قبر، اين دو سنگ را برداشت ليكن اين كارِ نماينده معاويه با تنفر عمومي روبرو گشت و احتمالا عثمان بن مظعون از دشمنان بني اميّه بشمار مي رفت و با گذشت زمان قبه اي بر قبر عثمان ساخته شد. پس از عثمان دومين قبر از آن ابراهيم فرزند دوم پيامبر ـ ص ـ بود كه در نزديكي عثمان دفن شد و از آن پس بقيع گورستان مشهوري گرديد. اين گورستان كه آرامگاه اوليا و بزرگان اسلام است فاقد نظم هندسي است و گرداگرد آن را ديواري فرا گرفته كه بخش هايي از آن با ديوارهاي محلات جنوب غربي شهر متصل است و تنها درب الجنازه آن را از باروي مدينه جدا مي كند و حدود ديوار شمالي را بقيع جاده اي است به نام «البادية الشرقي» كه از آغاز آن از «باب الجمعه» باروي شهر است. و با توجه به موقعيت و جمعيت مدينه و مردگان شهر; اعم از افراد ساكن در مدينه و يا مسافرين و غريباني كه آرزوي دفن در بقيع را دارند ـ بجز رافضي ها و كافران ـ اين گورستان بسيار كوچك به نظر مي آيد، از اين رو حتماً گورستان انباشته از جنازه مردگان مي باشد. البته روش مسلمانان در دفن مردگان، گشايشي در بر طرف نمودن اين كمبود و فشردگي است و سبب مي گردد كه جنازه مردگان در مدت كوتاهي متلاشي گردد. در اين گورستان خبري از سبزه و درخت و گُل و گياه و آنچه كه معمولا ملالت و غم و اندوه گورستان هاي مسيحيان را از ميان مي برد، نمي باشد، حتي ساختمان هاي آن نيز بقدري ساده و محقّر است كه ارزش سخن درباره آنها را ندارد و همين بناهاي ساده را نيز امير سعود و پيروان وهابي او به اين اعتقاد كه ساختن ضريح و بنا بر روي قبور حرام است و نيكوترين قبرها گورهاي مندرس است; منهدم نمودند. منظره و ديدگاه عمومي اين گورستان كه بورخارت آن را پيش از سال 1814 ميلادي ديده است اين گونه بوده: «تپه هاي پراكنده اي از خاك، گودال هايي متعدد و وسيع، انواع زباله، هيچ شاهد و نشانه اي از بودن گوري....» ليكن بعدها دو تن از خلفاي عثماني، يعني سلطان عبدالحميد و سلطان محمود ساختمان هايي در اين گورستان بنا نمودند. و پس از توصيف بورخارت، بورتون نيز ورود خود را به بقيع اين گونه توصيف مي كند: «وارد اين قبرستان مقدس شدم در حالي كه نخست پاي راست خود را پيش برده بگونه اي كه قصد وارد شدن به مسجد را داشته باشم، و پيش از وارد شدن براي پرهيز از سنخيت با رافضيان كفشهاي خود را از پايم درآوردم زيرا اهالي مدينه گو اين كه خود با كفش وارد بقيع مي شوند ليكن از ديدن ايرانيان كه همانند آنان با كفش وارد مي شوند بسيار خشمگين مي گردند، آنگاه به خواندن دعاي متعارف براي مردگان پرداختم و سپس دو سوره اخلاص و شهادت را خوانده و با پايان يافتن اين دعا دست هاي خود را بلند نمودم و سوره حمد را به آهستگي تكرار كردم و سپس دو دست را بر صورت خود كشيده و به راه خود ادامه دادم. پس از عبور از باريكه راهي كه ضلع غربي بقيع را به مشرق آن وصل مي كند، به قبر عثمان رسيديم كه بر گور او ساختمان بسيار ساده اي قرار داشت [اين خليفه پس از آن كه به قتل رسيد دوستان او تلاش فراوان نمودند تا او را در حجره مقدس دفن كنند ليكن انقلابيون مصري سوگند ياد كردند كه مانع اين كار مي شوند و تنها پس از تهديد حبيبه همسر پيامبر ـ ص ـ و دختر ابوسفيان، اجازه انتقال شبانه جنازه او را به بقيع دادند، ليكن در بقيع نيز با مقاومت مردم روبرو شده و امكان دفن او فراهم نيامد، از اين رو شبانه جنازه او را در باغي كه در بيرون بقيع و در سمت مشرق قرار داشت و به نام «حصن كوكب» معروف بود دفن كردند، و بعدها مروان آن باغ را ضميمه بقيع نمود] ما نيز بر روي گور عثمان ايستاده و دعايي خوانديم و خادم آنجا را با دادن صدقه اي كه ده قروش بود راضي نموديم. سپس چند قدم به سوي شمال بقيع برداشته و كمي نيز به سمت مشرق رفتيم آنگاه به قبر ابو سعيد خدري رسيديم. او از ياران پيامبر بود و گورش در بيرون قبرستان بقيع قرار داشت. سومين جايگاهي را كه زيارت كرديم قبه اي بود كه در زير آن قبر حليمه بدويه (سعديه) دايه پيامبر قرار داشت و سپس راهمان را به سوي شمال ادامه داديم و به ساختمان كوچكي رسيديم كه بر روي زمين آن قطعات سنگ گِرد پراكنده شده بود، اين سنگ ها نشان از گور شهداي بقيع است كه به وسيله مسلم فرمانده جنايتكار خليفه فاسق يزيد بن معاويه به قتل رسيده اند، بورتون مي گويد: به سبب جناياتي كه يزيد بن معاويه درباره اهل بيت مرتكب شده است، مسلمانان از او نفرت دارند و او نزد مسلمانان يهوداي اسخريوطي مسلمانان است از اين رو امام شافعي به پيروان خود، اجازه لعن و نفرين او را داده است. علاوه بر اينان، بورتون مي گويد: مسلمانان حنفي مذهب را ديده است كه آرام يزيد را لعن و نفرين مي كنند. پنجمين قبّه در بقيع كه بورتون به ديدن آن رفته، از آنِ ابراهيم فرزند خردسال پيامبر بود كه در 6 ماهگي درگذشت (و بنا به روايتي در دو سالگي) ابراهيم فرزند كنيزي به نام ماريه قبطيه بود كه از سوي مقوقس، بزرگ قبطي هاي مصر و اسكندريه به پيامبر هديه گرديد. پس از مرگ اين كودك، خود پيامبر ـ ص ـ با دست هاي مباركش او را در گور قرار داده و بر روي او خاك ريخت، و مقداري آب بر قبرش افشاند و سپس چند قطعه سنگ كوچك بر روي او نهاد و آخرين دعاي خود را نثار او نمود. گروه بسياري از مسلمانان مقدس در اين بخش از بقيع مدفونند، زيرا هر مسلماني آرزو مي كند در زميني به خاك سپرده شود كه دست هاي مبارك پيامبر بدان شرافت بخشيده است.
پس از آن به ديدار گور نافع بن عمر، كه قاري مشهور است رفتيم. او قرآن را به تجويد و با صداي زيبا مي خوانده، در نزديكي او گور مالك بن انس قرار داشت، او زاده مدينه و از برجستگان اين شهر بود. هشتمين قبّه از آنِ عقيل بن ابي طالب برادر امام علي ـ ع ـ بود. بورتون مي گويد: گفته مي شود كه عقيل در عهد معاويه در شام بدرود زندگي گفت، ليكن گروهي معتقدند او در بقيع مدفون است زيرا جنازه او را پس از مرگ به مدينه آوردند و در خانه اش كه به دار عقيل شهرت داشت، دفن نمودند. آنگاه به ديدار قبه اي رفتيم كه تمامي همسران پيامبر (بجز خديجه كه در مكه مدفون است) در آن آرميده اند، پيامبر 15 بار ازدواج نمود و 9 تن از آنان پس از رحلت پيامبر باقي ماندند. سپس به گور دختران پيامبر كه گفته مي شود ده تن بودند رسيديم و فاتحه اي خوانديم.
بورتون در ادامه از گدايان و فقيراني كه به مردم چسبيده و تقاضاي كمك مي كنند نوشته و انواع آنان را بر مي شمرد، و در ادامه مي نويسد: عاقبت و پيش از بيرون رفتن از بقيع براي يازدهمين بار در برابر يازدهمين قبه ايستاديم، اين قبه به «القبة العباسية» يا «قبة العباس عم النبي» شهرت دارد. بورتون مي گويد درباره چگونگي و آغاز و اختتام مراسم زيارت مردگان بقيع، ميان مردم اختلاف است; گروهي آغاز زيارت را از اين قبه مي دانند و گروهي آن را پايان مراسم مي دانند، ليكن ما در اين مورد پيرو شيخ حميد زيارت دهنده بوديم و او هم به خود جرأت تخطي و سرپيچي از سنّت معهوده را نمي داد.
بورتون در توصيف قبة العباس مي گويد: اين قبه را كه بزرگترين و زيباترين قبه هاي بقيع به شمار مي رود در سال 519 هـ توسط خلفاي بني العباس ساخته شد، اين قبه در سمت راست كسي است كه وارد بقيع مي شود، و فزوني اهميت اين قبه را از تعداد فراوان گدايان اطراف آن مي توان پي برد، اين گدايان هنگامي كه گروه هاي ايراني را كه در اطراف اين قبه تجمع نموده و به دعا و گريه و نماز مي پردازند مي بينند، جايگاه مناسبي براي كاسبي خود به شمار آورده و در اطراف آنان تجمع مي كنند. هنگامي كه به سختي از ميان جمعيت راه خود را باز نموده و از دروازه قبه به داخل آن وارد شدم، در برابر خود تعدادي گور يافتم كه ميانه ساختمان را در بر مي گرفت و تنها فاصله كمي با ديوار داشت; بگونه اي كه تنها راهرو كوچك و باريكي ميان ديوار و قبور باقي مي ماند كه مردم مي توانستند عبور كنند. اطراف اين قبرها نرده بود و روي قبرها از پارچه هاي سبز رنگ كه بر روي آنها نوشته هاي سفيد رنگي منقوش بود پوشيده مي شد و اين گونه به نظر مي آمد كه تعداد فراواني از اين پارچه ها بر روي هم انباشه شده است و شايد هم اين تصور من ناشي از شلوغي و ازدحام جمعيت در اطراف قبرها بود كه قدرت تشخيص مرا كاهش مي داد. در سمت مشرق درون قبه قبرهاي امام حسن بن علي نواده پيامبر و امام زين العابدين بن الحسين و فرزند او امام محمد باقر (امام پنجم) و سپس فرزندش امام جعفر صادق قرار داشت، اين افراد همگي از نسل پيامبرند كه در گور عموي پيامبر دفن شده اند. پس از بيرون آمدن از قبه و رهايي از شرّ گدايان به سوي قبر منسوب به حضرت فاطمه كه در نزديكي ديوار جنوبي است رفتيم و به خواندن دعاي معروف پرداختيم. بورتون درباره اين قبر در جلد 2، صفحه 41 مي نويسد: به نظر مي آيد كه مورخان مسلمان از ترديد و ابهام در قبر واقعي حضرت فاطمه ـ (سلام الله علیها) ـ شادمانند; زيرا برخي از آنها مي گويند آن حضرت در حرم مقدس دفن شده است و دليل آنها اين روايت تاريخي است كه مي گويد هنگامي كه فاطمه ـ (سلام الله علیها) ـ مرگ خود را نزديك ديد بسيار شادمان گرديد و آنگاه برخاست و غسل بزرگ را انجام داد و لباس هاي پاكيزه اي در بر نمود و آنگاه حصيري را بر روي زمين اتاق خود كه در نزديكي آرامگاه پيامبر بود انداخت و بر روي آن به سوي قبله آرميد و به اطرافيان خود گفت: من پاكيزه اي و جامه هاي پاك در بر دارم، پس به كسي اجازه ندهيد كه بر بدن من نظاره كند و پس از مرگ مرا در همين جايگاه دفن نماييد و هنگامي كه علي ـ (سلام الله علیه) ـ شوهر او بازگشت همسر خود را مُرده يافت، از اين رو آخرين خواسته او را برآورده نمود، و عمر بن عبدالعزيز ـ خليفه اموي ـ كه به اين روايت تاريخي معتقد بود اتاق و حجره فاطمه ـ (سلام الله علیها) ـ را به مدفن پيامبر ملحق نمود. اعتقاد عمومي نزد مسلمانان بر اين است كه قبر فاطمه ـ س ـ در فاصله اندكي از قبر پيامبر قرا دارد.
اما مورخاني كه معتقدند قبر فاطمه ـ (سلام الله علیها) ـ در بقيع است به اين گفتار امام حسن استدلال مي كنند كه فرمود: «اگر اجازه نمي دهند در قبر جدم دفن شوم مرا نزد قبر مادرم در بقيع دفن كنيد» دنباله اين روايت مي گويد: پس از درگذشت فاطمه ـ (سلام الله علیها) ـ علي ـ (سلام الله علیه) ـ و اُمّ سلمه او را شستشو دادند، ليكن گروهي ديگر مي گويند اسماء بنت عميس، همسر ابوبكر، هنگام مرگ در نزديكي فاطمه ـ س ـ بود و به او وعده داد كه براي حمل جنازه او تابوتي از چوب خرما شبيه به جايگاه عروسان بسازد، آنگونه كه او در حبشه ديده بود، و پس از شنيدن اين وعده، فاطمه ـ س ـ براي نخستين بار پس از مرگ پدر خود تبسم نمود، و از او عهد گرفت تا هنگامي كه پيكر پاك او در اتاق است، اجازه ورود به كسي را ندهد، از اين رو اسما هنگامي كه عايشه قصد ورود را داشت از او ممانعت نمود و عايشه گريان نزد پدر خود رفت و از رفتار اسما شكايت نمود و بدو گفت همسرش جايگاهي همانند جايگاه عروسان براي فاطمه ساخته است تا جنازه او را در آن حمل كند; ابوبكر به در خانه فاطمه رفت ليكن پس از شنيدن وصيت حضرت فاطمه از زبان همسر خود اعتراضي ننمود و به خانه اش بازگشت.
پس از درگذشت فاطمه ـ س ـ مرگ او از كوچك و بزرگ پوشيده نگاه داشته شد و در نيمه شب با حضور گروه اندكي به همراه شويش حضرت علي ـ (سلام الله علیه) ـ تشييع و به خاك سپرده شد.
اما جايگاه سومي كه گفته مي شود در آنجا به خاك سپرده شده است، مسجد كوچكي است كه در گوشه بقيع و در جنوب قبه عباس بن عبدالمطلب قرار دارد و به آن «بيت الحزن» گفته مي شد زيرا فاطمه ـ س ـ روزهاي پاياني عمر خود را به گريه و زاري بر پدر خود در آنجا بسر آورد. امروزه زيارت كنندگان در دو جا به زيارت قبر فاطمه ـ س ـ مي پردازند; يكي در قبرستان بقيع، در قبة العباس و ديگري در حرم پيامبر.
هنگامي كه قصد بيرون آمدن از بقيع را داشتيم، به سوي شمال آن و در حالي كه دروازه مدينه را در سمت چپ خود داشتيم حركت كرديم، در اين قسمت در سر راه قبه كوچكي را ديديم كه در آن عمه هاي پيامبر (وبويژه صفيه دختر عبدالمطلب و خواهر حمزه و يكي از زنان نامدار و شجاع صدر اسلام) آرميده بودند.

مساجد مدينه

بنابه گفته بورتون در صفحه 44، جلد دوم، 50 تا 55 مسجد و جايگاه مقدس در مدينه مي باشد كه بيشتر اهالي مدينه از آنان بي اطلاعند و من با توجه به آنچه كه در زبان مردم است و آن را شنيده ام بازگو مي كنم.
در فاصله سه ميلي شمال غرب مدينه و در نزديكي دشت وادي العقيق، مسجد قبلتين قرار دارد كه برخي اين نام را بر مسجدي كه به نام مسجد التقوي در قبا است نيز مي گويند، ليكن برخي ديگر معتقدند هنگامي كه پيامبر ـ (صلّی الله علیه و آله و سّلم) ـ در خانه پير زني به نام اُمّ مبشّر غذايي ميل نمود، براي نماز به مسجد بني سلمه عزيمت كرد و هنگامي كه در نخستين ركعت، نماز خود را به سوي بيت المقدس برگزار نمود جبرئيل به او وحي نمود كه روي خود را به سوي جنوب (مكه) نمايد و آنگاه او نماز خود را به سوي قبله تازه به پايان رساند و آگاه شدم كه اين مسجد، هم اكنون داراي ساختماني محقّر و بدون ديوار يا مناره مي باشد، علاوه بر اين مسجد ديگري به نام مسجد بني ظفر يا مسجد البغله مي باشد و علت نام أخير او اين است كه در سمت جنوب آن سنگي قرار دارد كه بر روي آن آثار سم قاطر پيامبر مي باشد و اين قاطر همان چهارپايي است كه مقوقس آن را به همراه ماريه قبطيه و مركبي (الاغي) به نام يعفور به پيامبر هديه كرد.
در اين مسجد قطعه سنگ مرمري است كه پيامبر بر روي آن نشسته و به تلاوت قرآن گوش فرا داده است. و بنا به نقل مورّخان زنان بسياري بر روي آن نشسته اند و به بركت آن از موهبت فرزند برخوردار شده اند. اين مسجد در شرق بقيع قرار دارد.
در دشت نزديك قبا مسجدي است به نام «مسجد جمعه» و اين همان مسجدي است كه پيامبر پس از هجرت به مدينه، نخستين نماز جمعه را در آن برگزار كرد و مردم را موعظه فرمود.
مسجد ديگري است به نام «مسجد الفضيح» كه اين نام به خاطر رخ دادي است كه در آنجا رخ داده است و گفته مي شود كه روزي ابو ايوب انصاري با گروهي از دوستان خود در آنجا به شرابخواري پرداختند و در همين هنگام خداوند نوشيدن شراب را حرام نمود و آنان شراب هاي خود را بر زمين ريخته و از نوشيدن آن خودداري كردند و پيامبر در اين مسجد به مدّت 6 روز به نماز پرداخت و آن هنگامي بود كه براي سركوبي يهوديان بني نظير مشغول بود، به اين مسجد همچنين مسجدالشمس گفته مي شود; زيرا مسجدي است كه نخستين أشعه آفتاب به آن مي تابد.
در مشرق مسجد الفضيح مسجد ديگري قرار دارد كه به «مسجد قريظه» شهرت يافته و اين نام به خاطر جايگاهي است كه پيامبر در آن به جنگ يهوديان بني قريظه برخاست و اين هنگامي بود كه پيامبر خسته از جنگ خندق باز مي گشت و در اين جايگاه براي استراحت كوتاهي اقامت نمود ليكن ناگاه جبرئيل بر او ظاهر گشت و از وي خواست كه بدستور خداوند به جنگ باقيمانده كفار; يعني يهود بني قريظه بپردازد و او نيز خود را آماده نبرد نمود و بيرق را به دست علي سپرد و بدين گونه او را فرمانده لشكر خود نمود و او نيز به جنگ آنان برخاست و همه را قلع و قمع كرد. اين عقوبت را كسي جز سعد بن معاذ كه بزرگ قبيله اوس بود و نزد او به حكيت رفته بودند براي آنان تعيين نمود.
در آن نزديكي مسجدي است به نام «مشربه امّ ابراهيم» و اين بر جايگاهي ساخته شده كه ماريه قبطيه در آنجا باغي داشت.
اين مسجد ساختمان كوچكي است كه در منطقه عوالي در شمال مسجد بني قريظه و در نزديكي بيابان حرّه شرقيه قرار دارد.
در شمال بقيع ساختمان كوچك ديگري است به نام «مسجد الاجابه» و علت اين نام گذاري اين است كه روزي پيامبر در اين مسجد كه از آن يكي از فروع قبيله اوس به نام بني معاويه بود به نماز ايستاد و در نماز خود دعاي طولاني نمود آنگاه رو به صحابه كرده گفت: از خداوند براي امتمّ سه چيز را تقاضا نمودم كه خداوند دو تا را پذيرفت و سوّمي را اجابت ننمود. آن دو كه مورد استجابت واقع شد; يكي نجات امتم از مرگ به غرق و ديگري مرگ به قحط سالي بود ليكن خواسته سومي آن بود كه سبب نابودي امتم را جنگ داخلي قرار مده كه مورد استجابت واقع نشد.
در دشتي كه سمت قبا و در نيم ميلي شرق مسجد قبلتين واقع است، 4 مسجد قرار دارد كه به «مسجدالفتح» مشهور است. بزرگترين اين مساجد، به مسجد الفتح يا احزاب هم خوانده مي شود كه اشاره اي است به نام احزاب كه در قرآن از آن ياد شده است و پيامبر در اين مساجد، هنگام جنگ احزاب نماز خوانده است. اين جنگ آخرين پيكاري است كه قريش به سر كردگي ابوسفيان با پيامبر پرداختند بر اثر ورزيدن باد سخت و سرد به همراه باران، قريشيان تلفات سنگيني را متحمل شده و شكست خوردند و بدين گونه خداوند دعاي پيامبر را اجابت فرمود، از اين رو مسلمانان متدين معتقدند هر دعايي در اين مساجد مستجاب است. و بنا بر اين اعتقاد بود كه امام شافعي پس از آن كه مورد غضب هارون قرار گرفت، در اين مساجد دعا نمود و از خشم او در امان ماند و در موقعيت جايگاهي كه پيامبر بر آن ايستاد اختلاف است، ليكن مورّخان معتقدند كه جايگاه پيامبر مسجد احزاب است كه در غرب اين مساجد واقع شده و از همه بزرگتر است. در نقطه پستي از آن، «مسجد سلمان فارسي» است كه نقشه خندق را او پيشنهاد نمود و در موقعيتي پايين تر از آن، «مسجد علي ـ ع ـ» قرار دارد و پس از آن مسجد كوچكتري است به نام «مسجد ابو بكر» و گفته مي شود اين مساجد را وليد بن عبد الملك اموي ساخته و تا كنون چندين بار ترميم شده است. علاوه بر اينها، وليد بن عبدالملك مسجدي ساخته كه به نام «مسجدالرايه» يا «مسجدالضباب» (الذباب) مشهور است. گفته مي شود اين مسجد در جايي ساخته شد كه پيامبر بيرق خود را در جنگ خندق بر آن قرار داده بود و فاصله ميان مسجد الفتح و مسجد الضباب را بلندي فرا گرفته كه به نام كوه سلع يا كوه ثواب خوانده مي شود، و اين كوه در جايگاه مهمي قرار دارد; زيرا از آن بخوبي حرم را مي توان ديد.
در فاصله 5/1 مايلي جنوب شرقي بقيع، گنبدي است به نام «قوة الاسلام» كه در آن پيامبر چوب خشكي را در زمين قرار داد و اين چوب سبز گرديد و به درخت بزرگ و پر ميوه اي تبديل شد. و در هيمن جا بود كه در يكي از سال هايي كه مسلمانان قادر به حج نبودند، پيامبر به آنان مكه و مسجد الحرام وعرفات را نماياند.
بورتون مي گويد: البته خوانندگان سفرنامه، مرا به خاطر نقل اين خرافات! ملامت ننمايند.
در جنوب قبه حمزه «مسجد عُنين» قرار دارد كه بر روي تپه اي به نام «جبل الرمّه» قرار دارد، و اين تپه اي است كه تير اندازان در جنگ اُحد بر روي آن قرار داشتند. برخي مي گويند: حمزه سيد الشهدا در اين جايگاه كشته شد، ليكن برخي ديگر كشته شدن او را در «مسجدالعسكر» يا «مسجدالوادي» مي دانند. بورتون مي گويد: اينك در محل شهادت حمزه «قبة المصرع» ساخته شده است. وي علاوه بر اين مساجد، از 40 مسجد ديگر فقط نام مي برد كه مهمترين آنها عبارتند از: مسجد بني عبد الأشهل، مسجد بني حارثه، مسجد بني حارم، مسجد الفش، مسجد السوتيه، مسجد بني بياضه، مسجد بني حطمه.

5 ـ مدينه از ديدگان جون كين

در مراسم حج سال 78 ـ 1877 مردي متهور و جهانگردي از انگلستان به نام جون كين توانست وارد حجاز شده و مراسم حج را در مكه مكرمه به جاي آورد و سپس ديداري از مدينه داشته باشد. جون كين در نخستين سفر خود به جده با يكي از امراي مسلمان هند آشنا گرديد و آنگاه پس از تظاهر به اسلام با نام «محمد امين» و بعدها «حاج محمد امين» به ركاب اين امير پيوست و جزء همراهان او قرار گرفته و به حج پرداخت و پس از بازگشت به كشورش خاطرات و ديده هاي اين سفر را در سفرنامه اي به نام «شش ماه در حجاز» ثبت نمود.
جون كين مي گويد: تعداد حجاج، در اين سال به حدود 42718 نفر تخمين زده مي شود و او اين گزارش را بنقل از كنسول انگليس در جده مي آورد.
اين گزارش بعدها در شماره روز 26/7/1877 روزنامه تايمز لندن اين گونه به چاپ رسيد:
«كنسول بريتانيا در جده مي گويد: امسال 78 ـ 1877 تعداد 42718 حاجي در بندرگاه جده پياده شده اند و اين تعداد به مقدار 4000 نفر بيش از تعداد حجاج سال پيش است. تخمين زده شده است كه در روز عرفات، كه امسال مصادف با عيد اكبر بوده است، حدود 000/180 نفر تجمع نموده اند».
كين پيش از آن كه به همراه امير هندي به حج عزيمت كند، در جدّه به ديدار كنسول بريتانيا رفته و او را از نام خود و آدرس خانواده و دوستانش در انگلستان و هدف سفر خود آگاه نمود. با اين كه كنسول او را از عواقب وخيم و خطرات احتمالي اين سفر آگاه نمود، ليكن او از عزم خود بازنگشت و لباس هاي اروپايي خود را به لباس هاي مسلمانان تبديل نمود و عازم حج گرديد. از نكات جالب توجهي كه او نقل مي كند اين است كه مي گويد: شنيدم كه در مكه زني انگليسي به نام «زهره بگم» از چندين سال پيشتر زندگي مي كند، اين زن به همراه شوهر هندي خود كه او را در هند به اسارت گرفته از هند به مكه آمد ولي چند سال بعد شوي او زندگي را بدرود گفت و اين زن يكه و تنها در مكه ماند و مجبور گرديد به تنهايي زندگي خود را ادامه دهد، جون كين با تلاش فراوان او را يافته و در صفحات 35 و 137 و 300 سفرنامه خود، زندگي جالب و تأثرآور او را مجسم نموده است. حادثه جالب ديگري را كه كين نقل مـي كند قضيه سيل مكه است. مـي گويد هشت روز پس از پايان مراسم حج، ابرهـاي متراكمي آسمـان مكه را پوشانيد و پس از رعدوبرق هاي فراوان باران عظيمي باريدن گرفت. شدت باران به گونه اي بود كه بيننده تصور مي كرد آسمان شكافته شده و هر آنچه آب دارد فرو مي ريزد، اين باران ها سيل عظيمي را ايجاد نمود كه تمام شهر را فرا گرفت و به سوي مسجد الحرام سرازير شد و گرداگرد كعبه تا ارتفاع 7 قدم را فرا گرفت.
جون كين دو فصل از كتاب خود را (فصل 13 و 14) به شهر مدينه اختصاص داده است، در نخستين فصل مي گويد: هنگامي كه براي نخستين بار مدينه از دور ديده مي شود، تصور شهر استانبول از درياي مرمره يا هر شهر زيباي ديگري در جهان در ذهن انسان تداعي مي شود و هنگامي كه حجاج خسته و درمانده در بيابان ها در بامداد يك روز آفتابي چشمان خود را بر باروي سفيد شهر و در پشت آنها گلدسته ها و گنبدهاي طلايي كه اشعه زرين آفتاب، زيبايي آنان را دو چندان نمود مي اندازند و باغ ها و سبزه زارها و كشتزارهاي اطراف شهر را كه مدينه را همچون نگيني لاجوردين در بر گرفته است مي نگرند، خود راخوشبت ترين مردمان روي زمين احساس مي كنند، از اين رو جون كين مي گويد: بسيار بهتر بود نام اين شهر را «المحفوفه» مي گذاشتند تا مدينه; زيرا اين شهر هر آنچه كه ذهن يك شرقي تخيل آن را مي كند، در خود جاي داده است. خانه هاي منظم، كشتزارهاي سرسبز و شاداب، آب جاري و روان و جز اينها.
جون مي گويد هنگامي كه به شهر نزديكتر شديم، فرياد هلهله و شادي از قافله برخاست و همگي شكر خدا را بجاي آوردند، حتي شتران و چهـارپايان بي زبان نيز با بالا بردن گردن هاي خود شادي نموده و سعي مي كردند به سرعت خود را به شهر رسانده و استراحت ممتدي بنمايند. عاقبت پس از طي مسافت 5/2 ميل وارد شهر شديم. جون كين مي گويد: هنگامي كه از باروي شهر گذشتيم در برابر خود شهري آرام و زيبا با خيابان هاي منظم و تميز نسبت به ديگر شهرهاي شرق يافتم. منظره عمومي شهر حكايت از رفاه اقتصادي و مالي مردمان آن را داشت و اين رفاه را مي شد همه جنبه هاي شهر مشاهده كرد; براي نمونه حتي سگان مدينه با سگ هاي ديگر شهرهاي شرق در درنده خويي و حرص و طمع تفاوت داشتند و نسبتاً آرامتر مي نمودند.
جون كين مي گويد: به همراه آن امير هندي به ديدار تعدادي از بازرگانان مدينه كه به تجارت خرما اشتغال داشتند رفتيم، آنان نمونه هايي از خرماي خود را به همراه داشتند، كين مي گويد: يكي از بازرگانان به من گفت: مدينه 50 گونه خرما دارد و مرغوب ترين گونه آن به نام «چلبي» است كه خرمايي است نسبتاً بلند و لذيذ. از اين رو امير هندي نيم تن از آن را خريداري نمود، گونه ديگر خرماي مدينه خرمايي است كه نسبتاً كوچك بوده و هسته بسيار ريزي دارد.
جون كين درباره مدينه مي گويد: شايد در تمامي شرق، شهر كوچكي همچون مدينه را نتوان يافت كه اين گونه رفاه و آباداني را با هم، در خود جمع كرده باشد. جمعيت شهر در حدود 000/20 نفر است كه43 آنان عرب هستند و41 باقيمانده ترك و از ديگر اقوام مسلمان. مواد ساختماني خانه هاي شهر از جنس مواد ساختماني خانه هاي شهر مكه است، با اين تفاوت كه بيننده در مدينه خانه مخروبه يا متروكه را مشاهده نمي كند، آب و هوا و حرارت شهر بگونه اي است كه در كشتزارهاي سرسبز آن انواع ميوه ها و سبزيجات به عمل مي آيد و روزانه در بازار تره بار شهر موادي از قبيل: پياز، سير، هويج، چغندر، ترب، لوبيا، خيار و انگور عالي مي توان يافت. در حقيقت مي توان گفت در باغ ها و كشتزارهاي مدينه هر آنچه كه در ذهن انسان است مي توان كاشت و به عمل آورد. علاوه بر اين، مدينه از نعمت كاشت حبوبات; همانند گندم و جو و ذرت بهره مند است.
جون كين فصل دوم صفحه 227 را به شرح مشاهدات خود از حرم مطهر اختصاص داده است، اين فصل با توجه به ديگر فصول سفرنامه مختصر بوده و كين به توصيف جايگاه هاي گوناگون حرم پرداخته و تقريباً تمام آني را كه سفرنامه نويسان قبل از او آورده اند، ذكر كرده است. و ما در اينجا تنها به آن قسمت هايي اشاره مي كنيم كه با گفته هاي پيشينيان تفاوت دارد. وي مي گويد: ارتفـاع رواق هاي ستون دار 30 قـدم و عرض آنها 40 قـدم است و سقف هاي گنبدي شكل آن را سه رديف ستون دايره اي شكل حمل مي كنند و سنگفرش اين رواق ها از قطعات بزرگ مرمر صيقلي داده شده است. و رواق غربي حرم اختصاص به زنان دارد از اين رو با ديواره اي چوبي شبكه دار از بخش مردان جدا شده است. جون كين مي گويد: در حرم كمي دورتر از منبر امام مسجد نشستم و منتظر برپايي نماز شدم و در اين فاصله به اطراف خود نظر كردم و مردمان را به دقت وارسي نمودم. نيمي از مردمان را هندي يافتم و نيم ديگر را اهالي مدينه با گروه هاي بسيار كمي از تركان و ايرانيان. بجز هندي ها و خدمتكاران و بندگان، تقريباً تمامي مردم، محترم و با لباس هاي آراسته و تميز به نظر مي آمدند و از اين جهت بر وضعيت مردمان در مكه برتري داشتند، ليكن اين توصيف كين از چهره مردمان مدينه تعجب آور است، او مي گويد رنگ چهره مردمان عرب مدينه بيشتر متمايل به سبز است تا مردم مكه و اين در حالي است كه سر ريچارد بورتون در 35 سال پيش از او دقيقاً عكس اين توصيف را نموده است! كين مي گويد: بر عكس مردم مكه، اهالي مدينه نسبت به خارجيان و مردمان غريب محافظه كارتر و با وقارتر به نظر مي آيند، كين آنگاه به توصيف آرامگاه پيامبر ـ ص ـ مي پردازد ليكن به اشتباه حضرت زهرا ـ س ـ را همسر برادر پيامبر معرفي مي كند.
كين در پايان اين فصل مي گويد شهر مدينه 31 حجم و وسعت شهر مكه را دارا است ليكن حومه آن در بيرون باروي شهر تا مسافتي متجاوز از يك تا دو ميل از هر طرف ادامه دارد (مگر از سمت كوه)، آنگاه به توصيف بارو و دروازه شهر و مواد ساختماني آن و جايگاه و برتري شهر مدينه بر ديگر شهرها و اين كه بنابر روايات اسلامي اداي هر ركعت نماز در آن برابر با هزار ركعت در ديگر شهرهاست مي پردازد.

پى نوشت:

1-Burchardt, Gohn lewis - Travels in Arabia, Comprehending on Account of Territories in Hedjaz Which Mohammadans Regard as socred.
2ـ امروزه اينان به شيعيان نخاوله مشهورند.

منبع: http://www.e-resaneh.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط