1232- 1186 ش/ 1268- 1222 ق/ 1853- 1807 م

انديشه سياسي اميرکبير (2)

در زمان سلطنت محمد شاه و صدارت حاج ميرزا آقاسي، تسلط سفارت‌خانه‌هاي روس و انگليس بر دربار ايران به حدي بود که اگر نوکر سفارت مکتوبي مي‌آورد بايد به سرعت و به طور مستقيم صدراعظم يا پادشاه‌ايران را
سه‌شنبه، 7 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي اميرکبير (2)
 انديشه سياسي اميرکبير (2)

نويسنده: علي اکبر علي‌خاني (1)

 
 

سياست خارجي

در زمان سلطنت محمد شاه و صدارت حاج ميرزا آقاسي، تسلط سفارت‌خانه‌هاي روس و انگليس بر دربار ايران به حدي بود که اگر نوکر سفارت مکتوبي مي‌آورد بايد به سرعت و به طور مستقيم صدراعظم يا پادشاه‌ايران را ملاقات کند، مکتوب را بدهد و فوراً پاسخ دريافت کرده، ببرد. (2) پس از سلطنت ناصرالدين شاه و صدارت اميرکبير نيز خواستند رويه سابق را ادامه دهند ولي امير با تدبير و درايت و البته با هزينه‌ي سنگين، آنچنان آنان را تحقير کرد (3) و سرجايشان نشاند که حيرت‌آور و البته براي ايرانيان غرورانگيز است، و اجازه نداد حتي صدراعظم را ملاقات کنند، مقرر کرد که نامه‌هاي خود را به وزير خارجه بدهند و پس از مدت زمان معلوم، پاسخ را نيز از همو دريافت دارند. (4) همچنين دولت‌هاي روس و انگليس عادت کرده بودند و حق خود مي‌دانستند که در تمام امور داخلي ايران دخالت کنند و نوعي رقابت در اين خصوص داشتند، و دربار ايران نيز با سستي و زبوني به آن تن مي‌داد، ولي امير مطلقاً در مقابل اين خواست‌ها و اقدامات نامشروع مخالفت کرد و به استقلال کشور معتقد بود، براي نمونه هنگامي که وزراي مختار روس و انگليس در موضوع فتنه سالار دخالت کردند و خواستند صلحي بين دولت ايران و فتنه‌گران ايجاد کنند، امير به هر دو پاسخ رد داد و راه خود را رفت، بعد از قتل سالار نيز در مورد ياران و همدستان او خواستند دخالت کنند ولي امير مانع شد، در موضوع شکنجه مردم توسط حاکمان ايالات نيز هر دو کشور وارد موضوع شدند ولي امير آن‌ها را کنار زد و به آن‌ها فهماند که در اموري که صلاح ملت و دولت باشد خودمان پيشقدم مي‌شويم و اقدام مي‌کنيم و نيازي به دلسوزي و دخالت شما نيست، وقتي امير در صدد برچيدن بساط بست‌نشيني برآمد کلنل شيل به شدت مخالفت کرد و نامه نوشت و توصيه‌هايي ارسال کرد، امير به آن‌ها بي‌اعتنايي کرد و کار خود را به پيش برد.
در بحث اقليت‌هاي مذهبي، امير خود به تکريم، احترام و بزرگداشت آن‌ها مبادرت ورزيد و از حمايت انگليسي‌ها و دخالت آن‌ها به‌اين بهانه جلوگيري کرد و بار ديگر آن‌ها ناکام ماندند، دخالت انگليسي در خليج فارسي و بسط نفوذ در جنوب ايران به بهانه منع برده فروشي با مقاومت سرسختانه امير روبه‌رو شد، و استدلال‌ها و اصرارهاي زياد پالمرستون وزير امور خارجه انگليسي، با استدلال‌هاي قوي‌تر امير روبه‌رو و خنثي شد و انگليس نتوانست کاري از پيش ببرد. روس‌ها از دوره‌ي حاج ميرزا آقاسي اجازه‌ي ساختن بيمارستان و تجارت‌خانه را در گرگان از دولت ايران گرفته بودند و به موجب عهدنامه ترکمانچاي روس‌ها حق ساختن تجارت‌خانه داشتند ولي با مخالفت امير مواجه شدند و پافشاري آن‌ها راه به جايي نبرد و در اصل امير متن صريح عهدنامه را -که به ضرر ايران بود- متوقف و مسکوت گذاشت، اجازه صيد شيلات را که از قبل به يک روسي واگذار شده بود، گرفت و به يک ايراني واگذار کرد، در خصوص حقوق شاهسون‌ها و ايلات مقيم مُغان نيز که روس‌ها قصد دخالت داشتند نيز امير مقاومت کرد و پيروز شد. (5) قطع دخالت بيگانگان در امور داخلي ايران و تعيين خط مشي‌هاي روشن براي سياست خارجي ايران در راستاي منافع ملي و بازگرداندن عزت و غرور ايراني در دنيا، از جمله اقدامات امير در سياست خارجي است. (6) در خصوص نگاه امير به اروپا، ريشارد خان فرانسوي مي‌نويسد: «ميرزا تقيخان به هيچ وجه اعتنايي به مطلق فرنگي‌ها ندارد». (7) و بروگش وزير مختار پروس گويد «امير فرنگي‌ها را دوست نمي‌داشت اما ميل داشت از نظريات و اکتشافات آن‌ها به نفع ايران استفاده برد». (8)
از سوي ديگر امير به اقدامات ايجابي فراواني براي ساماندهي و تقويت سياست خارجي ايران دست زد، نمايندگي‌هايي در کشورهاي خارجي مهم تأسيس، و نمايندگان شايسته‌اي با دستورالعمل‌هاي روشن به آن کشورها اعزام و سياست خارجي مدبرانه‌اي در پيش گرفت. يکي از پژوهشگران اصول سياست خارجي اميرکبير را در چهار اصل: 1. سياست موازنه 2. سياست نيروي سوم 3. توسعه قلمرو و نفوذ حکومت مرکزي 4. توسعه روابط سياسي با ساير کشورها خلاصه کرده است. (9)

امير در کشاکش نزاع بر سر خدمت

ترديدي نيست که اميرکبير تمام هستي و وجود خود را وقف خدمت به کشور کرده بود و به طور شگفت‌انگيزي در کار خود موفق بود و امور را به بهترين نحو ممکن به پيش مي‌برد، هيچ‌گونه منافع شخصي نداشت و ذره‌اي سوء استفاده و بهره‌برداري از او ديده نشد. نابساماني‌هاي کشور، اقدامات انجام نشده‌اي که بايد صورت مي‌گرفت، و انبوه موانع و مشکلات سياسي اجتماعي داخلي و خارجي، سخت و کمرشکن بود ولي امير با عشق و تدبير تمام آن‌ها را به پيش مي‌برد، اما سنگين‌تر از نابساماني‌ها و مشکلات موجود، حرف و حديث‌ها، سنگ اندازي‌ها، سخن چيني‌ها، غيبت و تهمت‌ها و سخنان بي‌اساس و نسنجيده‌اي بود که شخصيت امير را تخريب مي‌کرد و اذهان ديگران به خصوصي ذهن شاه را نسبت به او بدبين مي‌ساخت. امير بايد براي خدمت صادقانه و بي‌چشمداشت به کشور، در دو جبهه مبارزه مي‌کرد، نخست جبهه‌ي کار و تلاش، و دوم جبهه‌ي حسودان و بد خواهان و افراد اهل رانت و سوء استفاده، و هر اندازه در جبهه‌ي اول موفق، اما در جبهه‌ي دوم ناکام بود. امير حتي براي خدمت بي‌مزد و منت مجال و فرصت نداشت.
نزاع او براي خدمت، در مرحله‌ي اول به صورت ملايم، مدبرانه و پدرانه با شاه جوان حدود هفده هجده ساله بود، اميرکبير در يکي از نامه‌هاي خود ناصرالدين‌شاه را مورد خطاب قرار مي‌دهد که چرا به امور مسلط نيست و کارها را امروز و فردا مي‌کند و طفره مي‌رود، چرا هر روز از حال شهر خبردار نمي‌شود و از اوضاع مردم و ولايات خبر ندارد، در يکي از نامه‌ها امير به شاه مي‌گويد من بيمارم شايد خوب شدم يا مُردم، شما نبايد دست از کار خود برداريد يا دائم محتاج به وجود يک بنده‌اي باشيد. (10) همچنين در موارد متعددي امير به اقتضاي مصلحت کشور و با بزرگي و تدبيري که داشت برخلاف نظر شاه جوان عمل مي‌کند و البته موضوع را به نحو ملايم با او در ميان مي‌گذارد و استدلال مي‌کند که مصلحت کشور و راه درست اين بوده است. (11) اميرکبير در نامه‌اي تلاش مي‌کند به شاه بگويد که با ديدگاه‌هاي شاه همسوست و در همان راستا کار مي‌کند. و تصريح کرده که اگر گاهي نکاتي گفته‌ام که موجب تکدر شاه شده به اقتضاي امور و مصلحت شغل امير بوده است ولي لحظه‌اي خيانت نکرده است، و درنهايت رضايت شاه برايش مهم است. (12) اين نامه نشان مي‌دهد که اولاً همچنان امير تذکرات مورد نظر خود را به شاه مي‌داده و اقدامات لازم را انجام مي‌داده حتي اگر شاه آن‌ها را نمي‌پسنديده است، و ثانياً ديگران و بدخواهان دست از بدگويي امير برنداشته و او را نزد شاه سعايت مي‌کردند.
اما نزاع بزرگ‌تر و مهم‌تر امير براي خدمت، در مواجهه با بدخواهان و انسان‌هاي کوچکي بود که در جايگاه‌هاي بزرگتر از خود قرار گرفته بودند. از برخي نامه‌هاي امير به ناصرالدين‌شاه بر مي‌آيد که عدهاي مرتب تلاش مي‌کردند بين شاه و صدراعظم بدبيني ايجاد کنند و شاه را از امير برنجانند، يا در صدد تخريب امير برآيند و البته امير تلاش مي‌کند با بزرگواري و بلند نظري مسئله را حل کند. (13) برخي نامه‌ها نيز حرف و حديث‌ها و نقش منفي مهد عليا را نشان مي‌دهد. (14) اميرکبير به طور مکرر در نامه‌هاي نامه به شاه، از اطرافيان گله مي‌کند و اينکه چقدر موجب آزار و اذيت او مي‌شوند. (15) اميرکبير پس از عزل از منصب صدراعظمي، مدت کوتاهي منصب اميرنظامي را داشت، در اين دوره نيز امير از فشارهاي صدراعظم و مقاماتي که مي‌خواهند برخلاف قاعده و شايسته سالاري خواسته‌هاي خود را به پيش ببرند در امان نيست، و چون به‌اين فشارها تن نمي‌دهد مورد بدگويي و بدخواهي قرار مي‌گيرد. (16) در ماه محرم سال 1267 ق اميرکبير نامه‌اي داراي يازده بند به ناصرالدين شاه نوشت که محققان از آن به تعهدنامه امير به شاه ياد کرده‌اند اين نامه نشان مي‌دهد که نارضايتي‌ها و شکايت‌هاي اطرافيان از امير زياد بوده و او را به دخالت در تمام امور و به سختگيري متهم کرده اند و امير تلاش کرده‌اين اتهامات را از خود بزدايد و تصريح کند که از اين پس نيز در اين امور دخالت نخواهد کرد. (17)
نامه‌هاي اميرکبير به شاه پس از عزل او، نشان مي‌دهد که تا چه اندازه دشمنان امير شاه را نسبت به او بدبين کرده و شخصيت او را تخريب کرده‌اند. (18) نامه ناصرالدين شاه به احتشام‌الدوله خانلر ميرزا که در آن به عزل امير از صدارت و سپس عزل او از امير نظامي و تبعيد به کاشان اشاره مي‌شود، نشان مي‌دهد که تا چه اندازه نسبت به امير حقه و کينه داشته، و چه تصوير نادرست و مخربي از امير در ذهن ناصرالدين شاه بوده است. (19) اگرچه بعدها از نظر خود برگشت و فهميد چه ظلمي در حق امير و ملت ايران کرده است.
$شاخص‌هاي اميرکبير گونگي
اميرکبير از نظر تدبير و حکمراني آنچنان جايگاهي را در تاريخ سياست ايران داراست که مي‌توان براساس او الگوسازي کرد يا شاخص‌هاي استانداردي را از شخصيت سياسي او طراحي و ارائه کرد. در اين ابتدا به شخصيت امير از نگاه ديگران اشاره مي‌شود، و در ادامه به بيان برخي شاخص‌هاي شخصيتي امير مي‌پردازيم.

1. شخصيت امير

در مورد شخصيت اميرکبير بسيار گفته و نوشته اند که مجال پرداختن و تحليل آن‌ها نيست و ما در اينجا صرفاً به ذکر چند جمله اشاره مي‌کنيم. واتسون در مورد امير گفته:
«امير نظام همان کسي است که ديوژن در روز روشن با چراغ در پي او مي‌گشت، او سزاوار است که به نام اشرف مخلوقات خداوندي به شمار آيد». (20)
همچنين وزير مختار انگليسي در گزارش 15 دسامبر 1849 خود به وزارت خارجه انگليسي درباره امير مي‌نويسد:
«پول دوستي که طبع ملي ايرانيان هست در وجود امير بي‌اثر است، او يکي از افراد انگشت شمار اين مملکت مي‌باشد که فقط و فقط سعادت و نيکبختي وطنش را در دل دارد». (21)
دکتر پُلاک اطريشي مي‌گويد «پول‌هايي که مي‌خواستند به او رشوه دهند و نمي‌گرفت صرف کشتن او شد». (22) اما واتسون مورخ انگليسي موضوع را از منظر ديگري مي‌بيند، او مي‌گويد:
«خداوند گاهي از ميان يک ملت يکي را برمي‌انگيزد، ده‌ها امور آن ملت را در دست آن مرد مصلح و اصلاح طلب مي‌سپارد، اين برگزيده‌ي الهي موجوديت خود را وقف سعادت و ترقي آن ملت مي‌کند ولي آن ملت قدر خدمات او را درک نمي‌کنند، فداکاري او را نمي‌فهمند، او را گرفته مي‌کشند و خودشان را بيچاره و بدبخت مي‌کنند». (23)
سخن ظل‌السلطان پسر ناصرالدين شاه و حاکم اصفهان در مورد اميرکبير نيز سخني درست و شايسته‌ي توجه است، او مي‌نويسد:
«از بدو صدارت خدمات خيلي شايسته نمايان کرد... از روي انصاف بگويم و خدا را به شهادت مي‌طلبم که در مقام آن مرد نمک به حلال يکتا غلو نکردم، از خواجه نظام الملک مرحوم وزير مشهور سلاجقه و صاحب ابن عباد وزير مشهور ديالمه و پرنس بزمارک و لرد پالمرستون و ريشيليو وزير مشهور لوئي سيزدهم فرانسه و پرس کارچکف روس به حق به مراتب با عُرضه‌تر و بهتر بود». (24)
واتسون سرنوشت اميرکبير را با نظريه‌هاي سياسي و علمي پيوند مي‌دهد، او مي‌نويسد:
«سرگذشت ميرزا تقضيحان بهترين نمونه نظريات اساسي «هانري توماس با کلي» مورخ مشهور انگليسي مي‌باشد. اين دانشمند مي‌گويد مردم موجد حکومت خود مي‌باشند و هيچ حکومتي در عالم نمي‌تواند تمدن را به زور و جبر به ملتي که استعداد قبول آن را ندارد تحميل کند. اصلاحات ميرزا تقي‌خان به ذائقه بسياري از ايرانيان تلخ و ناگوار، و عده‌ي اين اشخاص نالايق خيلي زياد بود. در نتيجه اصلاحات خيرخواهانه اين مصلح بزرگ ايراني را به ديده‌ي تنفر مي‌نگريستند و آنقدر کوشش کردند تا يک چنين خادم عالي مقام و فداکار خود را از دست دادند». (25)
آيت‌الله‌هاشمي رفسنجاني در مورد اميرکبير مي‌گويد: هر چيز که براي استقلال و عظمت و اعتبار يک کشور و آسايش و رفاه و سيادت يک ملت لزوم داشت او در برنامه‌هاي اصلاحي خويش گنجانده بود و نه فقط در مرحله‌ي فکر و ايده و برنامه‌ريزي، آنگونه که معمول زمامداران کشورهاي عقب مانده است که طرح مي‌ريزند و به مرحله‌ي عمل نمي‌رسد، بلکه او قبل از هر چيز مرد کار و عمل بود. (26)

2. شاخص‌هاي شخصيتي امير

شاخص‌هاي شخصيتي اميرکبير (27) يا به عبارت ديگر شاخص‌هاي اميرکبيرگونگي را مي‌توان در چهار عرصه مورد بررسي قرار داد، نخست شاخص‌هايي در عرصه‌هاي کلي سياست و حکومت، که در تمام زمان‌ها و مکان‌ها مصداق دارد، دوم شاخص‌هايي متناسب با حوزه سياست داخلي، سوم شاخص‌هايي متناسب با حوزه‌ي سياست خارجي، و چهارم ويژگي‌هاي شخصي، طبيعي است که به رغم تفکيک انجام شده ولي تمام اين حوزه‌ها بر يکديگر تأثير دارند و بايد، آن‌ها را به عنوان يک شبکه‌ي به هم پيوسته ديد.

1. 2. ويژگي‌هاي کلي سياسي

1. عشق به وطن و سرنوشت کشور؛
2. معيار قراردادن منافع ملي و مصلحت کلان کشور در تمام تصميم‌گيري‌ها و اقدامات؛
3. نداشتن هيچ گونه منفعت و خواست شخصي، گروهي، طبقاتي و... در عرصه سياست؛
4. عقلانيت، خردمندي و دورانديشي بسيار بالا؛
5. قاطعيت در اجراي قواعد، قوانين و تصميمات متخذه؛
6. عدم توجه مطلق به روابط فاميلي، دوستي، سياسي، گروهي يا جايگاه شاهزادگان و آقازاده‌ها در عرصه سياست؛
7. نظم و انضباط بسيار دقيق و حساب شده در تمام امور؛
8. مورد توجه قراردادن امور بسيار جزئي در تمام عرصه‌ها، و انجام اقدامات مناسب با آن،
9. تقدم منافع و مصالح کشور بر خوشآمد يا رضايت پادشاه، مقامات يا ساير افراد ذي نفوذ؛
10. حل مسالمت‌آميز تمام مسائل تا حد ممکن.

2. 2. در سياست داخلي

1. تنفر از تملق و تمجيد و مبارزه با اين ويژگي؛
2. داشتن اطلاعات دقيقي از امور کشور حتي از مسائل ريز و جزئي؛
3. استفاده از عموم مردم حتي متکديان و افراد ژنده‌پوش براي کسب اطلاعات لازم از امور کشور و به پيش بردن اهداف عالي؛
4. مبارزه قاطعانه و مطلق با هرگونه رشوه، ارتشاء و فساد اداري و حکومتي؛
5. مورد توجه جدي قرار دادن افراد لايق و شايسته چه در امور سياسي و حکومتي و چه در سطح جامعه براي تقويت بنيادهاي اقتصاي يا امور علمي و فرهنگي؛
6. شناسايي افراد شايسته‌ي گمنام و ايجاد فضا براي فعاليت و رشد آن‌ها؛
7. مبارزه با خرافات، بست‌نشيني و ....

3. 2. در سياست خارجي

1. حفظ عزت نفس و غرور ملي؛
2. مسالمت‌جويي، پرهيز از تنش؛
3. علاقه به تعامل و روابط با همه‌ي کشورها؛
4. اعتقاد به عدم دخالت مطلق بيگانگان در امور کشور؛
5. حل مسائل به طور مستدل و اقناع کننده با طرف‌هاي مقابلي؛
6. دوري از خودکم‌بيني يا خود برتربيني بي‌مورد در مقابل طرف‌هاي خارجي؛
7. واقع‌نگري، تدبير و مواجهه عقلاني با مسائل؛
8. پرهيز از افراط، تندروي و احساسات؛
9. گماردن با تجربه‌ترين و معقول‌ترين افراد به امور سياست خارجي؛
10. تعامل و بحث با طرف‌هاي مقابل براساس منطق و مباني فکري مورد قبول خود آن‌ها.

4 2. ويژگي‌هاي شخصي

1. متانت، صلابت و بزرگ منشي؛
2. تسلط بر خود و در اختيار داشتن عنان هواي نفس و خواسته‌هاي دروني؛
3. اعتماد به نفس و تسلط برخود هنگام خطر؛
4. بي‌توجهي و بي‌علاقگي به دنيا از جمله ثروت و مقام (حقير و پست بودن ثروت و مقام در نظر او)؛
5. مؤمن و متشرع به معني کامل و دقيق و پايبندي به دستورات شرع مقدس اسلام و مذهب تشيع (حتي به مستحبات و مکروهات)؛
6. پرکار، پرتلاش و خستگي ناپذير؛
7. پايبندي مطلق به هرگونه قول و وعده؛
8. شجاع و نترس؛
9. ساده زيست و بي‌توجه به تجملات و تجمل‌گرايي.

جمع‌بندي

پديده‌ي اميرکبير يک واقعيت در تاريخ ايران است، واقعيتي تلخ و ناگوار، و پايان آن لکه‌ي ننگي بزرگ. اينکه اميرکبير را چه اشخاصي و با چه انگيزه‌هايي کشتند شايد آنقدر مهم نباشد که اميرکبير را چه چيزي کشت؟ چون اگر آن چند نفر خاص باعث قتل امير نمي‌شدند چند نفر ديگر به‌اين کار اقدام مي‌کردند، مهم اين است که اميرکبيرکُش‌ها زياد بودند، اينکه قرعه فال به نام کدام بيفتد و شرايط به گونه‌اي رقم بخورد که کدامشان باعث و باني اين کار شوند چندان اهميت ندارد، به همين دليل مي‌گوييم اميرکبير را چه کسي کشت مهم نيست، بلکه چه چيزي کشت مهم است. اميرکبير را يک فرهنگ کشت، اميرکبير را عادت‌ها و خصلت‌هاي ريشه‌دار فرهنگي و شخصيتي يک جامعه کشت که‌اين ويژگي‌ها در اغلب مردم اين جامعه جريان دارد و مرتب بازتوليد مي‌شود. اميرکبير را نگرش‌هاي انسان‌هايي کشت که به ظاهر بزرگ ولي در اصل کوچک بودند و در جاي بزرگ قرار گرفته بودند. شايد اين قانون آفرينش باشد که هر موجودي و هر پديده‌اي اگر در معرض تهديد و نابودي قرار گيرد به هر نحو ممکن از خود و حياتش دفاع و رقيبش را نابود مي‌کند، شيوه، عادت، و فرهنگ دزدي، سوء استفاده، ريا، تملق، سودجويي، زياده‌خواهي، طمع و... به عنوان يک بسته و مجموعه‌ي به هم پيوسته و شبکه حاکم بر آداب و عادات دولتمردان و کارگزاران آن زمان، خود را در معرض تهديد، ضعف و درنهايت نابودي مي‌ديد، و در صدد دفاع برآمد و مخالف خود را از پاي درآورد.
اين پديده‌ي تلخ و غم انگيز به هرحال يک واقعيت است اما نکته‌ي مهم و واقعيت تلخ‌تر اينکه فرهنگ اميرکبير کشي تا به امروز نيز در ميان ما و در درون فرهنگ ما باقي مانده، و در اشکال جديد خود را بازتوليد کرده است. مسئله اميرکبير کشي در ايران، پيش از آنکه يک مسئله سياسي باشد مسئله‌اي فرهنگي است، بزرگي برخي افراد به مقام و جايگاه سياسي يا اداري نيست بلکه مربوط به شخص و شخصيت آن‌هاست، که امير از جمله اين‌ها بود، ولي روا داشتن جسارت و گستاخي نسبت به امير از زمان عزل تا زمان قتل، (28) از آسيب‌هاي عميق فرهنگي حکايت مي‌کند. بي قراري و عجله وصف ناشدني در اجراي حکم قتل امير (29) نيز از آسيب‌هاي جدي و عجايب فرهنگ ايراني است. اگر عزل و نصب يا حکمي را -به خصوص اگر جاي تأمل دارد- مي‌توان يک هفته و يک ماه و چند ماه ديگر انجام داد، چه اصراري بر انجام فوري آن وجود دارد، مگر در عرصه‌ي کلان سياست و اجتماع چه اتفاقي قرار است رخ دهد که چند هفته و چند ماه زمان، تأثير بسزايي در آن داشته باشد؟ آنچه در کشندگان امير قابل توجه است نه گوشت و پوست و استخوان و ظاهر بشري آن‌هاست، بلکه ويژگيهاي شخصيتي، نگرش‌هاي فرهنگي و نوع نگاه آن‌ها به انسان و جامعه و قدرت و ثروت بود، و اين ويژگي‌هاي شخصيتي و نگرش‌هاي فرهنگي، همچنان بين ما وجود دارد. هم اکنون در نظام اداري ما و البته در حد و اندازه‌ي پايين تر، صدها و شايد هزاران اميرکبير کوچک وجود دارد ولي اطرافيان آن‌ها به سرعت و با انگيزه‌هاي شبيه ميرزا آقاخان نوري و مهد عليا و حاج علي خان فراشباشي و ساير دربارياني که باعث قتل امير شدند و با همان مهارت و چيره‌دستي، به قتل اين اميرکبيرهاي کوچک دست مي‌زنند و البته قتل اين‌ها به تناسب شرايط زماني، کنار زدن آن‌ها و به حاشيه راندنشان به لطايف الحيل و يا تخريب شخصيت آن‌هاست. اميرکبير کشته شد، بايد به حال فرهنگ اميرکبيرکشي فکري کرد.

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشيار دانشگاه تهران.
2- عليقلي ميرزا اعتضاد السلطنه، اکسير التواريخ (تاريخ قاجاريه از آغاز تا سال 1259 ق)، به اهتمام: جمشيد کيانفر، تهران: نشر ويسمن، 1370، صص 499-469؛ پرويز افشاري، صدراعظم‌هاي سلسله قاجاريه، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، صص 121-120.
3- رضا دهخوارقاني، وقايع ناصري و توضيح مرام، تهران: نشر دنيا، 1356، ص 71.
4- ر. ک.، شيخ المشايخ امير معزي، پيشين، صص 354-346، حسين محبوبي اردکاني، پيشين، ص 457.
5- ر. ک.، فريدون آدميت، پيشين، صص 251-249؛ ابونصر عضد قاجار، پيشين، ص 166.
6- در رابطه با دشواري‌هاي کار اميرکبير ر. ک.، محمود طلوعي، هفت پادشاه، تهران: نشر علم، 1377، ج 1، صص 412- 402.
7- فريدون آدميت، پيشين، ص 22، به نقل از: مقالات گوناگون و يادداشت‌هاي ريشاردخان، تأليف دکتر خليل تقفي، ص 91.
8- همان، به نقل از: 320..BrugSch, Vol.I.p
9- ر. ک.، عليرضا کاوه جبلي، پيشين، صص 134-98.
10- سيدعلي آل داوود، پيشين، ص 105، نامه شماره 108.
11- براي نمونه ر.ک.، حسين مکي، پيشين، نامه امير، ص 108.
12- سيدعلي آل داوود، پيشين، ص 200 و 317.
13- براي نمونه ر.ک.، همان، صص 180-179، شماره 281، ص 183، شماره 287، صص 6-185، شماره 293؛ ص 186، شماره 294.
14- همان، صص 2-191، شماره 306.
15- همان، صص 6-195، شماره 312.
16- ر.ک.، همان، صص 4-193، شماره 310.
17- همان، صص 200-198، شماره 316.
18- عباس اقبال آشتياني، پيشين، صص 13-312.
19- همان، ص 392.
20- فريدون آدميت، پيشين، ص 24، به نقل از: 364.Watson P.
21- حسين مکي، پيشين، ص 103، به نقل از: اسناد وزارت خارجه انگليسي، جلد 146 رديف 60، به نقل از: حقوق بگيران انگليس در ايران.
22- فريدون آدميت، پيشين، ص 21، به نقل از: 297.Polak Vol.1.p.
23- حسين مکي، پيشين، صص 34-33.
24- مسعود ميرزا ظل السلطان، تاريخ سرگذشت مسعودي، تهران: دنياي کتاب، 1362، ص 80.
25- فريدون آدميت، پيشين، ص 68، به نقل از 405.Watson, P.
26- اکبر‌هاشمي رفسنجاني، پيشين، ص 8.
27- در خصوص برخي ويژگي‌هاي اميرکبير ر. ک.، علي رضاقلي، پيشين، صص 116-111.
28- ر. ک.، عباس اقبال آشتياني، پيشين، صص 333-326.
29- همان، صص 5-334.

منابع تحقيق :
نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371.
آدميت، فريدون، اميرکبير و ايران، تهران: چاپ پيروز، 1334.
آل داوود، سيد علي، نامه‌هاي اميرکبير به انضمام رساله‌ي نوادر الامير، تهران: نشر تاريخ ايران، 1371.
ابن ابي يعقوب، احمد، تاريخ يعقوبي، بيروت : دار صادر، بي‌تا.
اعتضاد السلطنه، عليقلي ميرزا، اکسير التواريخ (تاريخ قاجاريه از آغاز تا سال 1259 ق)، به اهتمام: جمشيد کيانفر، تهران: نشر ويسمن، 1370.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، مرآة البلدان، به کوشش: عبدالحسين نوائي و مير‌هاشم محدث، تهران: دانشگاه تهران، 1366.
افشاري، پرويز، صدراعظم‌هاي سلسله قاجاريه، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1372.
اقبال آشتياني، عباس، ميرزا تقي خان اميرکبير، به اهتمام: ايرج افشار، تهران: انتشارات توس، 1385.
اميري شيخ نوري، محمد، فراز و فرود اصلاحات در عصر اميرکبير، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه‌ي اسلامي، 1386.
بنجامين، س. ن. ج. و..، ايران و ايرانيان، عصر ناصرالدين شاه، تهران: جاويدان، 1363.
البيهقي، ابوبکر احمد بن حسين بن علي، السنن الکبري، بيروت : دارالمعرفة، بي‌تا.
ثقفي کوفي اصفهاني، ابواسحاق ابراهيم ابن محمد، الغارات، تهران: انتشارات انجن آثار ملي، 1355.
الحر العاملي، محمد ابن الحسن، وسائل الشيعه، تحقيق: عبدالرحيم الرباني الشيرازي، بيروت : دار احياء التراث العربي، 1430 ق/ 1983 م.
خورموجي، محمد جعفر، حقايق الاخبار ناصري، به کوششي: حسين خديو جم، تهران: نشر ني، 1363.
دهخوارقاني، رضا، وقايع ناصري و توضيح مرام، تهران: نشر دنيا، 1356.
رضاقلي، علي، جامعه‌شناسي نخبه‌کشي، تهران: نشر ني، 1377.
زهتابي، محمدرضا، شخصيت‌هاي نامي ايران، تهران: نشر پديده، 1347.
زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، علي جواهر کلام، تهران: مؤسسه‌ي مطبوعاتي اميرکبير، 1366.
شيباني، ميرزا ابراهيم، (صديق الممالک)، منتخب التواريخ، تهران: انتشارات علمي، 1366.
طلوعي، محمود، هفت پادشاه، تهران: نشر علم، 1377.
ظل السلطان، مسعود ميرزا، تاريخ سرگذشت مسعودي، تهران: دنياي کتاب، 1362.
عضد قاجار، ابونصر، بازنگري در تاريخ قاجاريه و روزگار آنان همراه با خاطرات نگارنده، تهران: دنياي کتاب، 1376.
عليخاني، علياکبر، توسعه‌ي سياسي از ديدگاه امام علي (عليه السلام)، تهران: شرکت چاپ و نشر بين‌المللي، 1384.
عميد زنجاني، عباسعلي، حقوق اقليت‌ها، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362.
عميد زنجاني، عباسعلي، حقوق تعهدات بين‌المللي و ديپلماسي در اسلام، تهران: انتشارات سمت، 1379.
کاوه جبلي، عليرضا، سياست خارجي اميرکبير، تهران: انتشارات جويا، 1371.
کدي، نيکي، آر، ايران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان، مهدي حقيقت خواه، تهران: انتشارات ققنوس، 1382.
لسان الملک سپهر، محمدتقي، ناسخ التواريخ (دوره کامل تاريخ قاجاريه)، با اهتمام: جهانگير قائم مقامي، تهران: انتشارات اميرکبير، 1337.
محبوبي اردکاني، حسين، چهل سال تاريخ ايران (تعليقات بر المآثر و الاثر)، به کوشش: ايرج افشار، تهران: انتشارات اساطير، 1368.
مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره‌ي قاجاريه، تهران: انتشارات روزنه، 1371.
معيرالممالک، دوستعلي‌خان، رجال عصر ناصري، تهران: نشر تاريخ ايران، 1361.
مکي، حسين، اميرکبير، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
نادرميرزا، تاريخ و جغرافي دارالسلطنه تبريز، مقدمه: غلامرضا طباطبايي مجد، تهران: انتشارات ستوده، 1373.
نجمي، ناصر، اميرکبير (ابرمرد جاودانه)، تهران: علم، 1376.
نژاد اکبري مهربان، مريم، ميرزا تقي خان اميرکبير، تهران: کتاب پارسه، 1386.‌
هاشمي رفسنجاني، اکبر، اميرکبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1363.

منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر؛ (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد هشتم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.