مقدمه
مصطفي کامل يکي از برجستهترين شخصيتهاي مصر به حساب ميآيد. وي در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم معروفترين مليگرا و استعمار ستيز مصري بود که سخنرانيها و مقالاتش محرک اصلي آزاديخواهان مصري براي مبارزه با استعمار انگليس به شمار ميرفت. او در آن دوران پرشورترين هوادار آزادي مصر از زير يوغ استعمار انگليس بود که از راه تأسيس چند روزنامه تأثيرگذار موفق شد انديشههاي ناسيوناليستي و ضد استعماري خود را در ميان نسل جوان مصر رواج دهد. از سوي ديگر مصطفي کامل با سفرهاي خارجي متعدد خود و ارتباط با مطبوعات اروپايي و همچنين انتشار روزنامه به زبانهاي فرانسوي و انگليسي توانست، قضيه مظلوميت ملت استثمار شده مصر را به گوش اروپاييان برساند. تأسيس حزب الوطني (حزب ملي) از جمله اقدامات مؤثر مصطفي کامل به حساب ميآيد که شخصيتهاي مليگرا و استعمار ستيز مصري به عضويت اين حزب در آمده و پس از مرگ زود هنگام رهبر جوان خود، راه او را ادامه دادند.شرح حال
1. زندگي
مصطفي کامل در 14 اوت 1874 را (رجب 1291 ق) در قاهره به دنيا آمد. پدرش علي افندي محمد يکي از درجهداران و مهندسان ارتش مصر در دوران محمد علي پاشا و عباس حلمي اول و از اهالي کتامة الغاب از توابع طنطا و مادرش بانو حفيظه دختر محمد فهمي بود. پدر مصطفي کامل در 1886 و مادر وي در 1907 از دنيا رفتند. (2)هنگامي که مصطفي به سن پنج سالگي رسيد، نشانههاي تيزهوشي در او پديدار گشت، بنابراين پدرش در اين سن، شيخ احمد السيد را براي تعليم او برگزيد تا خواندن و نوشتن و حفظ قرآن کريم را نزد وي بياموزد. پس از رسيدن به سن شش سالگي، پدر مصطفي، وي را به مدرسه ابتدايي متعلق به مادر عباس حلمي اول فرستاد. و پس از آن به مدرسه السيده زينب منتقل شد. علت انتقال وي به اين مدرسه اين بود که وي به علت پاسخ گفتن به سؤال يکي از همکلاسيهايش که معلم از پاسخ دادن به آن عاجز بود از سوي همان معلم مورد تنبيه قرار گرفت. بنابراين تصميم گرفت که مدرسه خود را عوض نمايد. (3) پس از مرگ پدر در سال 1886 وي به مدرسهاي نزديک خانه به نام القربيه انتقال يافت و يکسال پس از آن يعني در سال 1887 به عنوان شاگرد اول تحصيلات خود در اين مدرسه را به پايان رساند و جايزه خود را طي مراسمي از خديوي توفيق دريافت نمود. مصطفي کامل براي ادامه تحصيلات به مدرسه التجهيزيه (الخديويه) رفت و پس از چهار سال ديپلم خود را دريافت نمود. کياست و باهوشي مصطفي کامل در اين مدرسه، توجه همگان را به وي جلب کرد تا جايي که علي پاشا مبارک وزير معارف (آموزش و پرورش) مصر در آن دوران زبان به تحسين او گشود و از نزديک تحصيلات او را به عنوان يک نخبه زير نظر گرفت. (4)
مصطفي کامل پس از پايان تحصيلات متوسطه وارد مدرسه حقوق قاهره شد و پس از موفقيت در امتحانات سال اول آن، در مدرسه حقوق فرانسويان که در همان سال (1892) به عنوان شعبه دانشگاه پاريس در قاهره باز شده بود پذيرفته شد. فعاليتهاي سياسي و ضد استعماري خود را از سال 1890 شروع کرد و در اين سال يک گروه ادبي به نام جمعية الصليبة الادبية تشکيل داد. وي در سال 1893 هنگامي که در مدرسه حقوق فرانسوي به تحصيل مشغول بود. مجله المدرسه را منتشر نمود. المدرسه يک مجله ادبي و علمي بود که به طور ماهنامه منتشر ميشد. مصطفي کامل با تأکيد بر انديشههاي ناسيوناليستي و ميهنپرستانه، شعار «مدرسه، هموطنان و ميهن خود را دوست بدار» را براي اين مجله انتخاب کرده بود. (5)
2. شرايط سياسي اجتماعي
يکي از کساني که مصطفي کامل در خط مشي سياسي خود از او بسيار اثر پذيرفت، عبدالله نديم بود. پس از پايان يافتن دوره اختفاي عبدالله نديم در سال 1892، مصطفي کامل با او ارتباط پيدا کرد و از جزئيات قيام عرابي پاشا و دلايل ناکامي آن آگاهي بيشتري پيدا کرد، زيرا که عبدالله نديم يکي از رهبران برجسته اين قيام بود. مصطفي کامل از انديشههاي عبدالله نديم الگو گرفت و در تصميم خود براي مبارزه با استعمارگران فرانسوي جديتر شد. وي يکي از راههاي مبارزه با انگليسيها را در ايجاد رابطه نزديک با خديوي عباس ميديد. بنابراين تصميم گرفت که جنشي براي سالگرد جلوس خديوي عباس دوم بر تخت سلطنت ترتيب دهد. وي با ترغيب همکلاسيهاي خود در 8 ژانويه 1893 اين جشن را برگزار نمود و خديوي از اين اقدام مصطفي کامل بسيار خشنود گشت. وي در اين جشن براي اولين بار به طور علني از حکومت انتقاد کرد و از انگليسيها خواست که خاک اين کشور را ترک کنند. (6) اين اقدام مصطفي کامل باعث نزديکي او به خديوي عباس شد و شخصي به نام عبدالرحيم احمد واسطه اين آشنايي گشت. پس از آن دوستي صميمانهاي بين اين دو برقرار شد و خديوي عباس از نظر مالي اقدامات استعمار ستيزانه مصطفي کامل را مورد حمايت قرار ميداد. البته در هنگام تحت فشار گرفتن از سوي انگليسيها، خديوي عباس از حمايت مصطفي کامل شانه خالي ميکرد و او را بدون پشتيبان ميگذاشت. (7)مصطفي کامل سرانجام براي تکميل تحصيلات خود در رشته حقوق عازم فرانسه شد و دوره ليسانس خود را در سال 1895 در دانشگاه تولوز به پايان رساند. (8) وي در فرانسه جزوههاي سياسي خود که در آن خروج نيروهاي انگليسي از مصر خواسته شده بود، را انتشار داد. جزوههاي مزبور توجه محافل فرانسوي مخالف با سياست استعماري بريتانيا را جلب کرد. به او اجازه داده شد که در مطبوعات فرانسه مقاله بنويسد و با نويسندگان و رجال سياسي معروف فرانسه تماسهايي برقرار کند. وي حتي با محافل و رجال استعمارگر فرانسه نيز از جمله سرهنگ مارشان و نويسندگاني مانند لئون دودهف پيير لوتي و مؤلفاني نظير ژوليت آدام که مقالات مخالفتآميزي عليه بريتانيا و به حمايت از مصطفي کامل مينوشتند، روابطي برقرار ساخت. (9)
مصطفي کامل پس از بازگشت به مصر در سال 1895، چند ماه به کار وکالت پرداخت اما بعد از مدتي دريافت که اين کار نميتواند او را قانع سازد و او را به آرمانهايش برساند، بنابراين فعاليتهاي سياسي خود را گسترش داد. وي به انتشار مقالات در جرايد مختلف اکتفا نکرد و به ايراد سخنراني در گردهماييهاي مختلف پرداخت. مقالات و خطبههاي آتشين او مورد استقبال تودههاي مردم قرار گرفت و عامه مردم با انديشههاي او همراه شدند. (10) انتشار دو مقاله از او در روزنامه الاهرام در آن سال مايه شهرت او شد. يکي گفتگويي بود با کلنل بارينگ، (11) برادر لرد کرومر، فرماندار انگليسي مصر که در آن، اشغال مصر را به دست انگليس محکوم کرد و ديگري مقالهاي در حمله به تصميم لرد کرومر براي تأسيس دادگاههاي اختصاصي براي رسيدگي به متهمان ارتکاب جرم بر ضد افراد قواي مسلح انگليس در مصر. اين دو مقاله، افکار عمومي مصريان را بر ضد انگليس بسيج کرد. کامل، در همان سال هنگام ديدار رسمي فرانسوا دولونکل، (12) نماينده مجلس ملي فرانسه از مصر براي آگاهي از چگونگي اوضاع آن کشور با او ملاقات کرد. اين ملاقات فرصتي براي نشان دادن احساسات موافق فرانسه و ضد انگليسي مصريها فراهم آورد. (13)
مصطفي کامل اعتقاد داشت که خيزش مردم مصر به تنهايي نميتواند آزادي را براي اين کشور به همراه بياورد. او اميدوار بود که مصر با استفاده از تضاد ميان امپرياليستها به ويژه تضاد ميان بريتانيا و فرانسه به آزادي ملي برسد. (14) بنابراين وي تصميم گرفت از فرانسه براي آزادي مصر ياري بگيرد. در نتيجه در ماه مي 1895 به پاريس سفر کرد و در آنجا با سياستمداران و روزنامهنگاران فرانسوي ديدار نمود. مصطفي کامل با ارسال نامهاي به مجلس نمايندگان فرانسه از آنها خواست همانگونه که آمريکا، ايتاليا، يونان و بلژيک را در راه آزادي ياري رساندند، مصر را نيز در اين راه کمک کنند. (15) کامل در ادامه سفرهاي اروپايي خود، از اتريش، آلمان و مجارستان ديدن کرد و نداي اعتراض ملت خويش را به گوش مردم اروپا رسانيد. (16)
حادثه فاشودا (منطقهاي واقع در سودان) مصطفي کامل و ديگر نخبگان مصري را از حمايت فرانسويها از استقلال مصر کاملاً نااميد کرد. به دنبال اختلاف بين انگليس و فرانسه بر سر مناطق تحت نفوذ خود در آفريقا، ارتش فرانسه در سال 1898 فاشودا را که تحت سلطه انگليسيها بود به تصرف خود درآورد. انگليسيها به بهانه اينکه فرانسويها خاک مصر را اشغال کردهاند، بار ديگر فاشودا را تحت کنترل خود در آورده و فرانسويان را از آنجا بيرون راندند. اين واقع بحران سياسي ميان انگليس و فرانسه را شدت بخشيد. ناسيوناليستهاي مصري مانند مصطفي کامل انتظار داشتند که فرانسه با مطرح کردن مسئله مصر، خواستار خروج انگليسيها از آن کشور شوند، (17) اما فرانسه در برابر خواستهها و فشارهاي انگليس تسليم شد و علاوه بر تخليه فاشودا، قضيه مصر را مطرح نکرد. اين حادثه نشان داد که فرانسه در خصوص مسئله اشغال مصر با انگليس مخالفت نميکند و از سوي ديگر آشکار شد که انگليس خواهان ادامه اشغال مصر و سودان ميباشد. (18) مصطفي کامل در پي اين واقعه، به دوستان فرانسوي خويش نوشت که او از فرانسه که به جاي دفاع از استقلال مصر سازش با بريتانيا را پيش گرفته، سخت مأيوس گشته است. (19)
در سال 1899، معاهده سودان بين انگليس و مصر به امضا رسيد. اين معاهده نفوذ و دخالت انگليس در امور سودان را افزايش ميداد. امضاي اين معاهده ضربه سختي براي جنبش ناسيوناليستي مصر بود. مصطفي کامل با انتشار مقالهاي در يکي از روزنامههاي فرانسوي به شدت از اين معاهده انتقاد کرد و حکومت انگلستان را به پيمانشکني و بيتوجهي به خواستههاي مطرح شده مردم مصر در کنگرههاي بينالمللي متهم نمود. (20) وي همچنين اعلام کرد که اين معاهده يک معاهده غير قانوني است و حکومت مصر حق ندارد به امضاي چنين معاهدهاي دست بزند. (21)
مصطفي کامل در ادامه اقدامات و فعاليتهاي ميهنپرستانه خود، و در راستاي گسترش انديشههاي مليگرايانه در مارس 1899 اقدام به تأسيس مدرسهاي به نام خود در قاهره نمود. مصطفي کامل هدف خود از تأسيس اين مدرسه را آموزش جوانان مصري و پيشرفت علمي آنان عنوان کرد و خط مشي آموزش همراه با پرورش را براي مدرسه خود در پيش گرفت. (22)
وي همچنين در همين سال مقدمات تأسيس روزنامه اللواء را مهيا کرد تا اينکه اولين شماره هدف خود از انتشار اين روزنامه را خدمت به وطن خود و اسلام با استفاده از مفيدترين و شريفترين راهها و تلاش براي اتحاد مصريان از يکسو و اتحاد بين تمام مسلمانان از سوي ديگر و همچنين پرورش فرزندان مصر و پيشرفت تجارت و صنعت مصر ذکر نمود. (23)
در 8 آوريل 1904 انگليس و فرانسه با عقد قرارداد تفاهم به اختلافات خود پايان دادند و بر طبق اين قرارداد فرانسه سيطره انگليس بر مصر را به رسميت شناخت. (24) بر طبق اين قرارداد انگليس اعلام کرد که قصدي براي تغيير وضعيت سياسي در مصر ندارد و از سوي ديگر فرانسه متعهد ميشد که با سياستهاي انگلستان در مصر هيچ مخالفتي نکند و از پايان اشغال انگلستان هيچ سخني به ميان نياورد. (25) مصطفي کامل در پي اين واقعه، تمام اميد خود نسبت به فرانسه را از دست داد اما اعلام کرد که اين امر هيچ تأثيري بر فعاليتها و اقدامات او نخواهد گذاشت و همچنان با قدرت و اميد به راه خود ادامه خواهد داد. همين طور هم شد و جنبش ناسيوناليستي مصر به رهبري مصطفي کامل بعد از اين واقعه، پر قدرتتر از قبل به فعاليت پرداخت. (26)
در تاريخ 13 ژوئن 1906، حادثه دنشواي به وقوع پيوست. اين حادثه، سرآغاز موج تازه جنبش آزاديبخش ملي مصر بود. در اين تاريخ عدهاي از افسران انگليسي که در روستاي دنشواي از توابع دلتا، مشغول شکار کبوتر بودند زني را کشتند. در نتيجه کشاورزان آن روستا با چوب و چماق به آنها حمله کردند و يکي از ايشان، ضمن فرار، کشته شد. لرد کرومر حاکم انگليسي، مصريان را به شدت محکوم کرد. به طوري که چهار نفر از کشاورزان مصري اعدام شدند و بقيه آنها به حبس با اعمال شاقه محکوم شدند. اين مجازات وحشيانه علاوه بر مصر در مجلس نمايندگان انگليس و تمام اروپا طوفاني از تنفر و انزجار برپا کرد و مدتها، در مطبوعات و اشعار ملي مصر منعکس شد. (27) اعدام دهقانان دنشوايي، تأثير شديدي در مصر به جاي نهاد. تظاهرات و اجتماعات اعتراضي سراسر کشور را تکان داد و مطبوعات مصر مقالات تندي در اين زمينه نگاشتند. مردم در سراسر کشور خواهان آزادي دهقانان بازداشتي بودند. (28)
مصطفي کامل در هنگام رخ دادن اين واقعه در اروپا بسر ميبرد و در پاريس از اخبار محاکمه و اجراي حکم آگاه شد. وي با اينکه براي معالجه به اروپا سفر کرده بود و طبق توصيه پزشکان ميبايست در کمال آرامش بسر ببرد، دست به کار شد و مقالهاي تحت عنوان خطاب به ملت انگلستان و جهان متمدن در روزنامه فيگارو فرانسه منتشر نمود. او در اين مقاله از وحشيگري انگليسيها به شدت انتقاد کرد و حکم صادر شده را ناعادلانه خواند. (29) وي پس از آن عازم لندن شد و ضمن ايراد چند سخنراني آتشين جنايات انگليسيها در مصر را محکوم نمود. (30) در نهايت نخستوزير انگليس دستور بازنشستگي کرومر را صادر کرد و اين شخص سرانجام در مه 1907 مصر را ترک نمود. (31)
مصطفي کامل بعد از حادثه دنشواي، در سال 1906 به منظور تأثير بر انديشه اروپاييها با حمايت مالي خديوي عباس دست به انتشار روزنامه اللواء به زبانهاي فرانسه و انگليسي زد و نسخه انگليسي آن را اجيپتيان استاندارد (32) و نسخه فرانسوي آن را لتيندار اجيپشيان (33) ناميد. (34) اين روزنامهها در لندن و پاريس خبرنگاراني داشتند که از راه تلگراف خلاصه اخبار و مقالات منتشر شده در مطبوعات اروپايي را به مصر ارسال ميکردند. مصطفي کامل نيز به طور همزمان بر کار سه روزنامه نظارت داشت. وي در سال 1907 گروهي از جوانان مصري را براي آموزش فن روزنامهنگاري به اروپا اعزام کرد. (35)
بدون شک برجستهترين اقدام مصطفي کامل در سازماندهي جنبش ناسيوناليستي در مصر، تأسيس حزب الوطني در اکتبر 1907 بود. حزب الوطني بر طبقه يا گروهي معين از مردم مصر تکيه نداشت و به طور کلي به مسائل مربوط به عدالت اجتماعي يا مبارزه طبقاتي اعتنايي نميکرد، بلکه مهمترين و شايد تنها هدفش بيرون راندن انگليس از مصر بود. بدين جهت، جبههاي از وطنپرستان مصر بود که همگي آنان را به رغم اختلافهاي مسلکي در مبارزه با اشغالگران انگليسي يگانه ميکرد و به همين مناسبت، آن را حزب الجلاء (حزب خواستار تخليه مصر از نيروهاي انگليسي) نيز ناميدهاند. (36) اولين کنگره عمومي اين حزب در 27 دسامبر 1907 تشکيل گرديد در اين کنگره نمايندگان همه طبقات و اصناف مصر از اعيان و اشراف گرفته تا دهقانان و برزگران شرکت نمودند. (37)
بيماري سل که مصطفي کامل از سال 1903 به آن دچار شده بود، در آغاز سال 1908 وخيمتر شد تا اينکه وي در 10 فوريه 1908 بر اثر ابتلا به اين بيماري درگذشت. (38) تشييع پيکر مصطفي کامل به نمايش خياباني عظيمي عليه امپرياليسم تبديل شد. هزاران مصري رهبر خود را تا گورستان تشييع کردند. مصر به مدت چهل روز در سوگواري عميق فرو رفت. دفاع از کيان ملي و نيز نفرت از اشغالگران انگليسي، احساسات مردم را متحد ميساخت. در اين هنگام و پس از قيام آزاديبخش 1882، اين احساسات براي نخستين بار در خيابانها پديدار شد. (39)
3. آثار
مصطفي کامل شش اثر تأليفي دارد که عبارتند از: 1. دفاع المصري عن بلاده (دفاع مصري از کشورش)؛ 2. رسائل مصريه - فرنسيه (نامههاي مصري - فرانسوي)؛ 3. الشمس المشرقه، اليابان (ژاپن، آفتاب تابان)؛ 4. المساله الشرقيه (قضيه شرقي)؛ 5. مصر و الاحتلال الانجليزي (مصر و اشغالگري انگليس)؛ و 6. اعجب ما کان في الرق عند الرومان (شگفتهاي بردگي در نزد روميان). (40) علاوه بر اين تأليفات انديشههاي مصطفي کامل را ميتوان در نوشتههاي وي در روزنامه اللواء و ديگر مطبوعات مصري و اروپايي بررسي نمود.انديشهي سياسي
ناسيوناليسم
مصطفي کامل خط مشي خود را مليگرايي ميناميد و مقصود او از وطن فقط سرزمين مصر بود. اين نکته از آن رو نياز به تأکيد دارد که تا يک ربع قرن پيش از کامل، روياي محمد علي پاشا براي ايجاد يک کشور عربي متحد از مصر و سوريه و نيز حکومت ده ساله پسر او ابراهيم پاشا بر سوريه سبب شده بود که انديشه وحدت مصر و سوريه بر بنياد اشتراک دين و زبان و تاريخ اين کشورها در مصر قوت گيرد؛ ولي شکست محمد علي اين فکر را از يادها برد و ميل مصريان را به تأييد فرديت و هويت خويش در داخل امپراتوري عثماني جانشين آن کرد. اشغال مصر به دست انگليس ذهن مصريان را بيش از پيش از اوضاع ملتهاي ديگر عرب به وحدت و استقلال ملي خويش برگرداند و بدين دليل انديشمنداني چون مصطفي کامل از وطن سخن ميگفتند و فقط به مصر نظر داشتند. مصطفي کامل ارزش ميراث مشترک تمدن عرب و هم نژادي مصريان و سوريان و نجديان را انکار نميکرد، ولي در اين ميان وحدت ساکنان سرزمين مصر را بيش از هر امر ديگر ارج مينهاد. او اصطلاح امت عرب را بر عربهايي که در سايه حکومت خلفاي صدر اسلام ميزيستند يا بر بدويان مصر و سرزمينهاي ديگر عرب اطلاق ميکرد و به طور ضمني منکر وجود ملتي واحد از همه اعراب در عصر حاضر بود. (41)برخلاف مفهوم وطن، مصطفي کامل مفهوم شخصي از ملت در ذهن نداشت و پيوسته بر جنبه نژادي و عاطفي ميهنپرستي تأکيد ميکرد. سخنان پرشوري از اين نوع مشخص کننده اين برداشت اوست:
«ملت سرشار از روحيه ميهنپرستي و تلاشگر براي دستيابي به استقلال، زوالناپذير است. بدون نيروهاي ميهنپرست، ملت زنده نميماند و کشور امن نميگردد». (42)
اساس عقايد مصطفي کامل درباره ملت اين بود که جامعه بشري به گروههاي مختلف تقسيم ميشود و ميان اين گروهها نبرد رقابتي مدام وجود دارد. وجود هر ملت در اصل، ناشي از همزيستي گروهي خاص در سرزمين خاص است، يعني پرورش در محيط طبيعي و جغرافيايي واحد، بزرگترين پيوند همبستگي قومي ميان افراد است. هر ملت همانند تني است که سلامت هر اندامي در آن به سلامت اندامهاي ديگر وابسته است و اما شرط پايداري هر ملت آن است که همه افرادش نفع و مصلحتي مشترک داشته باشند و به ويژه از تعصب نژادي نسبت به همديگر بپرهيزند. نتيجه اين نظريه در آن سخن کامل آشکار ميشود که بيگانگاني که در ميان يک ملت زيست ميکنند پس از چند نسل، خوي و رفتار آن ملت را ميپذيرند و بدين سبب ديگر نبايد بيگانه دانسته شوند. خودي دانستن چنين بيگانگاني هيچ شرطي جز اقامت دراز مدت در ميان ملتي معين نميخواهد. (43)
بنابراين به طور خلاصه مصطفي کامل در برابر اين پرسش که «مصري کيست؟» پاسخ ميدهد: هر کس که مدتي دراز در مصر اقامت کرده باشد. با اين وصف او يک گروه از ساکنان مصر را از اين تعريف مستثني ميداند آنها آن دسته از روشنفکران سوري هستند که به مصر پناه آورده بودند و براي مبارزه با تسلط عثماني بر سوريه و لبنان از انگلستان ياري ميگرفتند. (44)
از مصطفي کامل به عنوان بنيانگذار ناسيوناليسم مصري ياد ميکنند. وي اعتقاد دارد که مليگرايي شريفترين رابطه بين افراد و استوارترين پايههايي است که دولتهاي بزرگ بر آن بنا ميگردند. سرچشمه همه آباداني، پيشرفت و تمدن اروپا از نيروي مليگرايي مردم آن کشورها است. (45) مصطفي کامل در کتاب الشمس المشرقه، اليابان (ژاپن، آفتاب تابان) که در سال 1904 منتشر شد، با استناد به تجربه ژاپن نشان ميدهد که ملتها، همان گونه که در توان آنها است، بايد به شکلي مستقل به ترقي و شکوفايي دست يابند. مصطفي کامل مينويسد: ژاپن پيروزي خود را مديون روحيه ملي ميهني و اجراي اصول آزادي و برابري و مشروطيت است. وي در سال 1898 ناسيوناليسم را به مثابه شرافتمندترين و مستحکمترين حلقه پيوند ميان مردم دانست که دولتهاي ملي و بزرگ بر اساس آن به پا ميخيزند. وي معتقد بود ميهن والاترين چيزهاست و اخلاص و عشق به ميهن بايد از نيروهاي اخلاص و عشق به پدر و مادر بيشتر باشد. (46)
بر اساس نوشتهها و سخنرانيهاي مصطفي کامل و همچنين بر پايه برنامه حزب الوطني، اصول مليگرايي و ميهنپرستي مصري، وي را ميتوان در مورد زير خلاصه کرد. (47)
1. استقلال کامل مصر همراه با سودان و ديگر توابع آن. استقلالي عاري از هر گونه اشغالگري، تحت الحمايگي و حاکميت بيگانگان و يا هر گونه قيد و شرطي که استقلال اين کشور را محدود نمايد.
2. ايجاد يک حکومت قانوني در کشور به طوري که هيئت حاکمه در برابر مجلس نمايندگان پاسخگو باشد.
3. احترام به معاهدههاي بينالمللي و قراردادهاي مالي که بر اساس آنها حکومت مصر بايد وام خارجي خود را بپردازد.
4. انتقاد از عملکرد نامناسب حکومت و اذعان نمودن به کارهاي مثبت و تشويق حکومت به ادامه اين گونه اقدامات و انجام اصلاحاتي براي رفاه حال مردم.
5. تلاش براي گسترش آموزش و تعليم در همه نقاط کشور، به گونهاي که طبقات تهيدست نيز قادر به استفاده از اين امکانات باشند، مبارزه با خرافات و موهومات، انتشار آموزههاي ديني ناب که همه را به پيشرفت رهنمون شود، تشويق ثروتمندان و اغنيا جهت کمک به گسترش علم و آموزش و تأسيس مراکز آموزشي در کشور، اعزام دانشجو به اروپا و افتتاح مدارس شبانه براي کارگران.
6. تلاش براي پيشرفت کشاورزي، صنعت و تجارت و ديگر حرفهها و همچنين کوشش براي دستيابي به استقلال علمي و اقتصادي.
7. ارشاد و هدايت شهروندان با همه وسايل ممکن و ايجاد روحيه مليگرايي در آنها و دعوت آنان به اتحاد و همبستگي و ايجاد همدلي و محبت بين مسلمانان و قبطيها.
8. کمک کردن به هر طرحي که در پي پيشرفت کشور باشد و تلاش براي بهبود امکانات بهداشتي و سلامت به گونهاي که باعث افزايش جمعيت و در نهايت قدرتمندي کشور گردد.
9. تقويت روابط بين مليگرايان و اروپاييها و از بين بردن سوء تفاهم ميان آنها.
10. گسترش دوستي و روابط حسنه ميان مصر و کشورهاي ديگر، نفي هر گونه اتهام منسوب شده به مصر، تلاش براي پيدا کردن دوستان و همپيمانان براي کشور در ساير نقاط جهان تا از اين راه حقوق مشروع مصر تأمين گردد و عواملي که بر ضد آن عمل ميکنند، ناکام شوند.
دين و ناسيوناليسم
مصطفي کامل اعتقاد داشت که اسلام با ناسيوناليسم هيچ تعارضي ندارد بلکه، دين، انسان را به ميهندوستي فرا ميخواند. وي تأکيد ميکرد واقعيت آشکار و واضح آن است که ميهنپرستي و دين نه تنها همساز يکديگرند بلکه از يکديگر جدايي ناپذيرند. (48) از نظر وي هر کس ميتواند هم ميهن خود را دوست بدارد و هم پايبند دين خويش باشد. مصطفي کامل ميگفت:«ما همگي در مصر، از يک ملتيم. برخي از مردم ما قبطي هستند و بقيه مسلمان. ما دو فريضه بزرگ داريم، يکي ديني و ديگري ميهني. فريضه ديني قبطيان درخور آن است که باورهاي ديني خود را پاس دارند، از اين رو اگر با همکيشان خود در جاهاي ديگر جهان همدردي کنند ايشان را سرزنش نتوان کرد. فريضه ديني مسلمانان نيز اين است که به اصول درست دين اسلام روي آورند و شايست و نشايست آن را به ديده گيرند و يگانگي خويش را نگاه دارند. آنان نيز اگر با برادران ديني خود در جاهاي ديگر جهان همدردي نمايند کسي بر ايشان خرده نتواند گرفت. ولي قبطيان و مسلمانان مصر (به رغم اختلافهاي ديني) فقط يک فريضه ميهني دارند و آن خدمت به ميهن گرامي خويش و پيکار در راه استقلال و آزادي آن است». (49)
ولي اين سخن مصطفي کامل را نبايد دليل اعتقاد او به ضرورت جدايي دين از سياست دانست، او برعکس معتقد بود که ارباب دين و دولت در مصر بايد با يکديگر تا حداکثر ممکن همکاري کنند. زيرا به نظر او غرب فقط در پرتو وفاداري به معتقدات ديني خويش بر نيرو بزرگي دست يافته است. با اين وصف، نکته مهم آن است که کامل، دين را به جاي آنکه به خودي خود داراي قدر و ارزش بداند آن را وسيلهاي در خدمت آرمانهاي ميهني ميشمرد. شعارهاي ديني، مخصوصاً شعار همبستگي اسلامي به رهبري سلطان عثماني را، براي برانگيختن احساسات تودههاي مردم مصر در مبارزه بر ضد انگليس به کار ميبرد. ولي ضمناً روا نميداشت که معتقدات مسلمانان مصر مانع يگانگي آنان با قبطيان مصر شود، به همين دليل از دين به نحو عام سخن ميگفت. مثلاً ماده پنج اساسنامه حزب وطني، خواهان «تبليغ اصول درست ديني» است، بيآنکه نوع دين را معين کند. (50)
پارلمانتاريسم و قانون اساسي
مصطفي کامل در موضوع اعطاي استقلال به مصر پيوسته به شکل حکومت پارلماني پايبند بود. با اين همه، مواضع فعال وي در جانبداري از قانون اساسي و پارلمان واقعي تنها در 1900 پديدار شد. (51) وي در مقالهاي تحت عنوان حکومت و امت در مصر در تاريخ 5 اکتبر 1900 در روزنامه اللواء، قول لرد دفرين مبني بر ايجاد يک پارلمان در مصر و بدقولي و خلاف وعده انگليسيها نسبت به اين امر را ذکر ميکند و اظهار ميدارد که،«انگليسيها اگر بخواهند به طور مسالمتآميز با ملت مصر زندگي کنند و همانطور که ادعا مينمايند مصريان را به سعادت برسانند، اولين خواسته ما را بايد برآورده سازند و آن قول لرد دفرين ميباشد و با اين اقدام خود براي آزادي و عدالت پايههاي استواري بريزند که دست هيچ بشري اعم از انگليسي يا مصري قادر به تخريب آنها باشد».
وي در سخنراني خود در مراسم صدمين سالگرد تولد محمد علي پاشا خواستار تدوين يک قانون اساسي براي مصر شد و در مقالهاي ديگر در تاريخ 16 نوامبر 1902 نوشت:
«همه دلايل و قراين نشان ميدهد که اين کشور نياز مبرمي به يک پارلمان دارد که وظيفه قانونگذاري را بر عهده گيرد، به طوري که هيچ قانون ديگري در کشور بدون اراده آن تدوين نشود، بدون مجوز پارلمان هيچ اقدامي صورت نگيرد و هيچ دگرگوني حاصل نشود و هيچ دستوري بالاتر از دستور و فرمان آن نباشد در غير اين صورت سلطه و حاکميت مطلق در دست يک فرد انگليسي يا مصري باقي خواهد ماند که اين امر به کشور ضرر زياد خواهد رساند.» (52)
مصطفي کامل در نامه خود به نخست وزير انگليس، که در برگيرنده اعتراض به ادامه اشغالگري بود، مينويسد:
«ما خواهان يک حکومت مشروطه آزاد براي مصر هستيم... ما ميخواهيم تنها در برابر يک اراده سرفرود آوريم، و آن اراده ملت است».
وي مينويسد: مصريان آرام نخواهند نشست مگر آنکه از «يک حکومت مشروطه پيرو اصول تمدن نوين» برخوردار باشند، «حکومتي که قدرت خود را از ملت بگيرد و طبق اراده ملت عمل کند». با اين همه، مصطفي کامل به خوبي ميدانست که در شرايط اشغالگري، دستيابي به يک پارلمان واقعي که از اختيارات کامل برخوردار باشد محال است، زيرا وجود آن به معناي تصفيه رژيم استعماري است. (53)
عثمانيگرايي و مسئله خلافت
مصطفي کامل در نبرد براي استقلال مصر از مفهوم عثمانيگرايي بهره گرفت و در اين عرصه، قاطعانه به تأييد سلطان عثماني پرداخت. وي در جزوه مسئله شرق که در سال 1898 منتشر شد، تأکيد کرد:«وظيفه عثمانيان و مسلمانان، اتحاد در برابر دشمنان انگليسي ... زير لواي سلطان سني است».
او هواداران ناسيوناليسم عربي را که به نظرش پايههاي امپراتوري عثماني را ويران ميکردند، نکوهش ميکرد و وحدت عثمانيان را در رويارويي با وحدت عربي مطرح ميکرد. (54)
مصطفي کامل در مصاحبه با روزنامه نيويورک هرالد در پاييز 1896 اظهار داشت:
«سياست مصر نسبت به دولت عثماني که مليگرايان راستين نيز بايد تابع آن باشند، سياست دوستي و نزديکي و مستحکم کردن روابط است. تاريخ به ما ميآموزد که غير از اين سياست، هيچ سياست ديگري در قبال دولت عثماني اتخاذ نکنيم زيرا عاملي که باعث اشغال مصر توسط انگليس شد؛ دشمني و کينه موجود بين سلطان عثماني و خديوي توفيق قبل از شروع اشغال مصر بود. انگليس با سياست منافقانه خود موفق شد اين دو را از هم دور کند». (55)
مصطفي کامل نمايانگر اين تصور بود که انديشه خلافت عربي ساخته و پرداخته سياستمداران انگليسي است که ميکوشند شرق اسلامي را تقسيم کنند و بر کل شرق چيره شوند اما اين به آن معنا نبود که وي قصد داشت سيطره انگليس را با سلطه عثماني عوض کند. (56) مصطفي کامل در شمار 6 اکتبر 1907 روزنامه اللواء در پاسخ به منتقدان خود در يکي از روزنامههاي خارجي اظهار نمود: نويسنده خطاي بسيار بزرگي را مرتکب ميشود اگر تصور نمايد که ما خواهان آزادي مصر هستيم تا بار ديگر آن را زير سلطه ترکها قرار دهيم. ما هزاران بار پيش از اين گفتيم که ما مصر را براي مصريان ميخواهيم و دوستي و يا دشمني با يک دولت خاص ما را از اين هدف اساس دور نخواهد کرد. (57) مصطفي کامل سلطان عثماني را تأييد ميکرد زيرا «انگلستان که عثماني را فريب ميدهد، هدفي جز مصر ندارد و مصريان» از هر موفقيت عثماني و هر ناکامي سياست انگليس خوشوقت و شادمان ميشوند. مصطفي کامل، طي نامهاي به ژوليت آدام، آشکارا مينويسد:
«سياست ملي مصر تا هنگامي که انگليسيها ميهن عزيز ما را اشغال ميکنند، حفظ روابط نيکو با عثماني را ايجاب ميکند.»
اين هم گفته ديگري از گفتههاي خاص اوست: مصالح ملي ما را وادار ميکند تا با مخالفان انگليس همگام باشيم و مختصر آنکه، استقلال عملي مصر از عثماني، اميد به رهايي از تبعيت عملي مصر از انگليس را - به کمک خود عثماني - پديد آورده است. (58) به خاطر همين اقدامات و نوشتههاي مصطفي کامل بود که عبدالحميد دوم سلطان عثماني از او بسيار حمايت مينمود تا جايي که در سال 1895 رتبه المتمايز و در سال 1904 لقب پاشا را به وي اعطا نمود. (59)
تمدن غرب
از ديدگاه و خط مشي مصطفي کامل در برابر تمدن غربي، دو دوره در زندگي سياسي او ميتوان باز شناخت: دوره نخست از آغاز فعاليتهاي سياسي او در سال 1895 تا انعقاد قرارداد انگليس و فرانسه در 1904، و دوره دوم از سال 1904، تا پايان زندگي او (فوريه 1908). در دوره نخست، کامل از هواخواهان سرسخت تقليد تمدن غربي در مصر بود و مانند بسياري از ميهنپرستان ديگر مصر، فرانسه را نماينده پيشرفتهترين تمدن مادي و معنوي غرب ميدانست و از مصريان ميخواست تا همه نيروي خود را در راه تقليد از فرهنگ و تمدن فرانسوي بکار برند. (60)وي اعتراف ميکرد که انديشه مليگرايي و ملتپرستي را از اروپاييان گرفته است و رهبران بزرگ ملي غرب، همچون فرانکلين و جرج واشنگتن آمريکايي و گاريبالدي و کاوور ايتاليايي و کوشوت مجارستاني را ميستود. بيشتر آرمانهاي خود را در اين باره بر اين بنياد توجيه ميکرد که غربيان آنها را تأييد ميکنند. مليگرايي، فريضهاي بزرگ است زيرا پاستور چنين گفته است، مسلمانان بايد با يکديگر همبستگي داشته باشند، زيرا مسيحيان اروپا يار و پشتيبان يکديگرند. دولت پارلماني تنها چاره گرفتاريهاي مصر است زيرا دوستان فرانسويش چنين ميگويند. در اين دوره هم، کامل ميکوشيد تا حساب انگليسيها را از باقي اروپاييان جدا کند و نشان دهد که اگر انگليس دولتي تبهکار است اين را به پاي تمدن و فرهنگ غربي نبايد گذاشت. پشتيباني فرانسه و روسيه را از پيکارهاي ملي مصريان بزرگ جلوه ميداد و اميداور بود که روزي اين دو دولت در مصر بر ضد انگليس مداخله کنند. (61)
واقعه فاشودا در سال 1898 و همچنين پيمان منعقد بين انگلستان و فرانسه در سال 1904، بياساس بودن تصورات مصطفي کامل درباره فرانسه را مشخص نمود. (62) اين سياست بازي فرانسه، کامل را نه تنها در حق آن دولت، بلکه در حق سراسر فرهنگ و تمدن غربي بدبين کرد. کامل که قبلاً گفته بود: «مصر بدون اروپا نميتواند وجود داشته باشد». اينک ميگفت:
«ما نميتوانيم به اروپا اعتماد کنيم». «ما تا امروز ميانديشيديم که هدف تمدن اروپا برابري و عدالت راستين است.... يک قرن تمام اروپاييان را ميستوديم و علوم و حکمت آنان را با شوق فرا ميگرفتيم ولي اروپاييان به ما نيرنگ زدند و ما را ناتوان و بيآبرو کردند. اکنون چارهاي جز اين نداريم که از گذشته عبرت بگيريم و خود را براي آينده آماده کنيم». (63)
بر اثر همين نااميدي بود که کامل، برخورد شرق و غرب را اينک بيشتر حاصل برخورد اسلام و مسيحيت ميدانست و عقيده داشت که سياست ضد انساني غرب در برابر شرق و دشمني آن با اسلام برميخيزد و با سلطان عبدالحميد هم عقيده شد که: «غرب بر ضد ما جنگ صليبي به راه انداخته است». کامل بر اثر چنين افکاري، اندک اندک با جنبههاي مادي تمدن غربي مخالف شد. و چيرگي آنها را بر ذهن مسلمانان، ريشه تباهکاريهاي استعمار دانست و به اين نتيجه رسيد که تا زماني که غرب از اخلاقيات و معنويات غافل است، اين تبهکاريها ادامه خواهد داشت. با اين همه، کامل روا نداشت که اين احساسات ضد غربي به زيان يگانگي ملي تمام شود و برخي کسان از آنها بر ضد قبطيان مصر بهره ببرند، يا چنين نتيجه بگيرند که مصر بايد همه روابط خود را، خواه سياسي و خواه فرهنگي، با غرب قطع کند. (64)
جمعبندي
از مصطفي کامل به عنوان مؤسس ناسيوناليسم مصري ياد ميکنند، در واقع او جزء اولين انديشمندان مصري است که تنها بر ناسيوناليسم مصري و نه ناسيوناليسم عرب تأکيد ميکرد. با توجه به انديشه و سخنان و نوشتههاي مصطفي کامل که در بيشتر اوقات رنگ حماسي ميگيرد، ميتوان گفت که ناسيوناليسم کامل از نوع ناسيوناليسم رمانتيک به حساب ميآيد.هماننديها و شباهتهاي فراواني ميان انديشههاي مصطفي کامل و انديشمندان اروپايي قرن نوزدهم وجود دارد. به طور نمونه انديشه کامل مبني بر اينکه مليت فرآورده اشتراک در محيط طبيعي است به نظريات لودويک فوئرباخ فيلسوف آلماني قرن نوزدهم شباهت دارد. فوئرباخ معتقد است که،
«خصوصيات روحي و اخلاقي افراد، نتيجه مستقيم اوضاع و احوال زندگي مادي به ويژه شيوه تغذيه ايشان است».
عقيده کامل به همبستگي انداموار (ارگانيک) افراد يک ملت با نظريه فيخته در همين مورد مطابقت ميکند.
نظريه مصطفي کامل در مورد رابطه و همسازي دين و ناسيوناليسم، مخالفان زيادي در آن دوره داشت زيرا کساني مانند رشيد رضا معتقد بودند که اين نظريه يک برداشت «فايدهگرايانه» و پراگماتيکي از دين محسوب ميشود. زيرا کامل به جاي اينکه براي دين به اعتبار خود، ارزش و منزلتي قائل شود آن را به عنوان وسيلهاي در جهت رسيدن به اهداف ناسيوناليستي خود ميشمرد و حتي شعار وحدت اسلامي مصطفي کامل راهي براي تهييج احساسات تودههاي مردم مسلمان جهت مبارزه با استعمارگران بود.
عثمانيگرايي و حمايت مصطفي کامل از سلطان عثماني، را ميتوان يک تاکتيک مرحلهاي دانست. مصطفي کامل ميخواست که با جلب حمايت امپراتوري عثماني، جبهه مليگرايان را در مبارزه عليه انگليس تقويت نمايد زيرا او اعتقاد داشت که مليگرايان مصري بايد با دشمنان انگليس متحد شوند. بنابراين عثمانيگرايي مصطفي کامل را نميتوان قدمي از سوي او براي وحدت جهان اسلام به شمار آورد. خود او هم در يکي از نوشتهها اظهار ميکند که مهمترين هدف وي در اين زمينه رهايي از استعمار انگليس است و در صورت تحقق چنين امري هرگز به سلطه ترکها راضي نخواهد بود.
در مورد تعامل با تمدن غرب مصطفي کامل راه افراط و تفريط را در پيش ميگيرد. وي قبل از حادثه فاشودا و قرارداد انگليس و فرانسه در سال 1904، به شدت شيفته و مجذوب تمدن غربي بود و بدون هيچ گونه استدلالي آن را منبع و سرچشمه هر گونه پيشرفت و ترقي ميدانست. اين در حالي است که او پس از اين دو واقعه، نسبت به غربيها و تمدن غرب کاملاً بدبين ميگردد و حتي به تئوري توطئه پناه برده و معتقد ميشود که غرب بر ضد مسلمانان جنگ صليبي به راه انداخته است و برخورد ميان شرق و غرب در واقع برخورد ميان اسلام و مسيحيت ميباشد. در زمينه برخورد با غرب، يک انديشمند مسلمان بايد به خوبي بتواند از جنبههاي مثبت تمدن غرب استفاده کرده و آنها را با انديشههاي اسلامي تلفيق نمايد، کاري که مصطفي کامل از انجام آن عاجز ماند و در اين زمينه راه تفريط و افراط را در پيش گرفت.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي.
2. «مصطفي کامل في سطور»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948 م، ص 16.
3. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکه الوطينه، القاهرة: مکتبة النهضة المصرية، الطبعة الثالثة، 1950م، ص 21.
4. جرجي زيدان، تراجم مشاهير الشرق في القرن التاسع عشر، بيروت: منشورات دار مکتبة الحياة، الجزء الاول، بيتا، صص 399- 398.
5. عبدالرحمن الرافعي، پيشين، صص 35- 33.
6. «مصطفي کامل و النهضه السياسيه»، الهلال، سال 16، شماره 6، اول مارس 1908م، ص 327.
7. لمعي المطيعي، موسوعة هذا الرجل من مصر، القاهره: دارالشروق، الطبعة الثانيه، 1997 م، صص 620-619.
8. صالح زهرالدين، موسوعة رجالات من بلاد العرب، بيروت: المرکز العربي للأبحاث و التوثيق، الطبعة الاولي، 2001 م.
9. و. لوستکي، تاريخ عرب در قرون جديد، پرويز بابايي، تهران: انتشارات چاپار، چاپ سوم، 1356، ص 365.
10. جرجي زيدان، پيشين، ص 401.
11. Baring.
12. Francois Deloncle.
13. حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ اول، 1356، صص 199- 198.
14. و. لوستکي، پيشين، صص 366- 365.
15. عبدالرحمن الرافعي، پيشين، صص 50- 48.
16. حميد عنايت، پيشين، ص 200.
17. عبدالرحمن الرافعي، پيشين، صص 122- 119.
18. عبدالرحمن الرافعي، «نواحي العبقرية في حياة مصطفي کامل»، الهلال، سال 48، شماره 5، اول مارس 1940م، ص 498.
19. و. لوتسکي، پيشين، ص 366.
20. «مصطفي کامل في سطور»، پيشين، ص 18.
21. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطنية، پيشين، ص 136.
22. همان، صص 140- 139.
23. ابراهيم عبده، تطور الصحافه المصريه (1981 - 1798)، القاهره: موسسة سجلالعرب، الطبعه الرابعه، 1982 م، ص 159.
24. عبدالوهاب الکيالي، موسوعه السياسه، بيروت: الموسسه العربيه للدراسات و النشر، الجزء السادس، الطبعه الثالثه، 1995 م، ص 222.
25. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکه الوطينه، پيشين، صص 170- 169.
26. «الزعيم الشاب مصطفي کامل»، الهلال، سال 59 فوريه 1948م، شماره 2، ص 24.
27. کارل بروکلمان، تاريخ ملل و دول اسلامي، ترجمه هادي جزايري، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383، ص 443.
28. و . لوستکي، پيشين، ص 368.
29. عبدالرحمن الرافعي، پيشين، صص 212- 203.
30. همان، صص 223- 213.
31. کارل بروکلمان، پيشين، ص 443.
32. The Egyptian Standard.
33. L, Etendard Egyptien.
34. آرثر گولد اشميت، قاموس تراجم مصر الحديثه، عبدالوهاب بکر، القاهره: المجلس الاعلي للثقافه، 2003 م، ص 571.
35. عبدالرحمن الرافعي، «نواحي العبقرية في حياة مصطفي کامل»، پيشين، صص 503- 502.
36. حميد عنايت، پيشين، ص 200.
37. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطينة، پيشين، ص 260.
38. طاهر الطناحي، «غروب»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948 م، صص 75- 70.
39. ز. ا. لوين، انديشهها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، يوسف عزيزي بني طرف، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1378، ص 176.
40. زکي محمد مجاهد، اعلام الشرقيه في المائة الرابعة عشرة الهجرية، الجزء الاول، بيروت: دار الغرب الاسلامي، الطبعه الثانيه، 1994 م، ص 171.
41. حميد عنايت، پيشين، صص 202- 201.
42. ز. ا. لوين، پيشين، ص 174.
43. حميد عنايت، پيشين، صص 203- 202.
44. همان، ص 203.
45. عبدالعزيز الدوري، «تعقيب علي مقال (التکوين التاريخي لمفاهيم الامة، القوميه، الوطينه، الدوله و العلاقه فيما بينهما)»، در: القوميه العربية والاسلام، بيروت: مرکز دراسات الوحدة العربية، 1982م، ص 37.
46. ز. ا. لوين، پيشين، ص 173.
47. «المبادي الوطينه العشره للزعيم الخالد مصطفي کامل»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948 م، ص 15.
48. ز. ا. لوين، پيشين، ص 174.
49. حميد عنايت، پيشين، ص 204.
50. همان، صص 205- 204.
51. ز. ا. لوين، پيشين، ص 175.
52. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطينة، پيشين، صص 165- 164.
53. ز. ا. لوين، پيشين، ص 175.
54. همان، ص 172.
55. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطينة، پيشين، ص 350.
56. ز. ا. لوين، پيشين، ص 172.
57. عبدالرحمن الرافعي، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطينة، پيشين، ص 353.
58. ز. ا. لوين، پيشين، صص 173- 172.
59. صالح زهرالدين، پيشين، ص 823.
60. حميد عنايت، پيشين، صص 206- 205.
61. همان، ص 206.
62. و. لوستکي، پيشين، ص 366.
63. حميد عنايت، پيشين، صص 207- 206.
64. همان، ص 207.
«مصطفي کامل في سطور»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948م، صص 18-16.
«مصطفي کامل و النهضه السياسه»، الهلال، سال 16، اول مارس 1908م، صص 333-322.
اشميت، آرثر گولد، قاموس تراجم مصر الحديثه، عبدالوهاب بکر، القاهره: المجلس الاعلي للثقافة، 2003 م.
بروکلمان، کارل، تاريخ ملل و دول اسلامي، هادي جزايري، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383.
الدوري، عبدالعزيز، «تعقيب علي مقال (التکوين التاريخي لمفاهيم الامة، القومية، الوطينة، الدولة، و العلاقة فيما بينهما)»، در: القومية العربية و الاسلام، بيروت: مرکز دراسات الوحدة العربية، الطبعة الثانية، 1982م.
الرافعي، عبدالرحمن، «نواحي العبقرية في حياة مصطفي کامل»، الهلال، سال 48، شماره 5، مارس 1940م، صص 504 -497.
الرافعي، عبدالرحمن، مصطفي کامل باعث الحرکة الوطينة، القاهرة: مکتبة النهضة المصرية، الطبعة الثالثة، 1950م.
زهرالدين، صالح، موسوعه رجالات من بلاد العرب، بيروت: المرکز العربي للابحاث و التوثيق، الطبعة الاولي، 2001 م.
«الزعيم الشاب مصطفي کامل»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948م، صص 27-21.
زيدان، جرجي، تراجم مشاهير الشرق في القرن التاسع عشر، بيروت: منشورات دار مکتبة الحياة، الجزء الاول، بيتا.
الطناحي، طاهر، «غروب»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948م، صص 76- 69.
عبده، ابراهيم، تطور الصحافه المصويه (1981-1798)، القاهره: مؤسسة سجل العرب، الطبعة الرابعة، 1982م.
عنايت، حميد، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ اول، 1356.
الکيالي، عبدالوهاب، موسوعة السياسة، الجزء السادس، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، الطبعة الثالثة، 1995 م.
مجاهد، زکي محمد، اعلام الشرقية في المائة الرابعة عشرة الهجرية، الجزء الاول، بيروت: دار الغرب الاسلامي، الطبعة الثانية، 1994 م.
«المبادي الوطنية العشرة الزعيم الخالد مصطفي کامل»، الهلال، سال 56، شماره 2، فوريه 1948م، ص 15.
المطيعي، لمعي، موسوعة هذا الرجل من مصر، القاهره: دارالشروق، الطبعة الثانيه، 1997 م.
لوستکي، و... تاريخ عرب در قرون جديد، ترجمه پرويز بابايي، تهران: انتشارات چاپار، چاپ سوم، 1356.
لوين، ر. ا.، انديشهها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، يوسف عزيزي بني طرف، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1378.
پينوشتها:
منبع مقاله :عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.