در کتابخانهی دانشگاه کمبریج جزو کتب خطّی اهدایی ادوارد براون نسخهای است با عنوان منتخبات مثنوی به تاریخ 943 که تحت شمارهی V. 14(7) Browne ثبت شده است. چند سال پیش که در کتابخانههای انگلستان مطالعه میکردم در پایان این نسخه رسالهای عارفانه با عنوان مرآتالقلوب با همان خط و ربط کاتب اصلی نظرم را به خود جلب کرد که از برگ 31 تا 37 کتاب مزبور را شامل میشد. آن رساله را با دقّت رونویسی کردم و چون گمان نمیکنم که تاکنون جایی به چاپ رسیده باشد در این صفحات به استاد سلیم نیساری و همهی جویندگان میراث عرفانی فارسی پیشکش میکنم.
از مؤلّف و تاریخ تألیف رساله اطّلاعی به دست نیاوردم، امّا از محتویات خود رساله بر میآید که او بر مذهب تسنّن بوده و اندکی هم مشرب فلسفی و وحدت وجودی داشته است. اینک متن رسالهی مرآتالقلوب بر اساس نسخهی محفوظ در کتابخانهی دانشگاه کمبریج انگلستان:
بِسمِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
وَبِهِ نَسَتَعین
اَلحمدِللِه الّذَی اَنبَتَ حِکمَة الوَحدَتِ فی رَوضاتِ الجِنان وَ اَسکَنَ قَلبَ المُحِّبینَ فی شَعَلات النیّران وش صَیَّرهُ فی بَیداء اُلُوهیِّتِهِ یَقظان. وَ هَداهُ هِدایت المَعرفَةِ وَ نُورِ الایمانِ وَ صَلِّیالله عَلی مُحَمَّدٍ اَشرَف نَوع الاِنسانِ وَ عَلی آلِهِ وَاَصحابِهِ الَّذینَ هُم مظاهِرالبَیانِ وَالتِّبِیان:
و امّا بعد، بدان ای طالبِ علم یقین و ای کاشفِ اسرار دین که این فقیر چند کلمه از کنوز واردات غیبی در معنی حدیث نبوی – صَلواتُاللهَ عَلَیهِ – ادا کرد تا سالکان را مرآت رِؤیت گردد وامید به کرم ناظران آن که در مرآت مشاهد حق باشند و مُجاوِزِ باطل.
و این رساله مشتمل است به سه دایره و این رساله را نام نهاده شد مرآتالقلوب تا در میان اهل اشارت محبوب گردد و اللهُ الموفَّقُ والمُعینُ.
قال رسولِالله صَلّیاللهعلیه و سلِّم: مَن ارادَ اَن یَجلِسَ مَعَ اللهِ فَلیَجلِس مَعَ اَهلِ التَصوُّفِ. (2)
اَسعَدکَ اللهُ، بدان که مراد از «مَن» هستِ مطلق است که عبارت از ممکن و کنایت است از محب. و مقصود از ارادتی که در «اَرادَ» است توجّه قلب است از عالمِ خلق به عالمِ حق و آن توجّه را اهل اشارت «سَیر» خوانند و آن توجّه نمیباشد اِلّا به عنایت حضرت و به مشیّتِ صاحب خلوتخانهی غیب هویت به حکم «قَلبُ المُؤمِنِ بَینَ اِصبَعَین مِن اَصابِعِ الرَّحمن یُقَلِّبُهُ کَیفَ یَشاءُ» (3)، و غیب هویّت حقّ – سبحانه و تعالی – اشارت است به اطلاق او – سبحانه – به اعتبار لاتعیّنش، و حق – سبحانه و تعالی – از حَیث اطلاق، لایَصحُّ اَن یَحکُمَ اَو یُوصَفَ بِوَصفٍ اَویُضافُ اِلَیهِ نِسبَةُ ما مِن وَحدَةٍ اَو وُجُوبٍ اَو مَبدائیةٍ اَواِقتِضاء اِیجادٍ اَو صُدُورِ اَثَرِ اَو تَعلُّقِ عِلمٍ مِنهُ بِنَفسِهِ اَو بِغَیرِه، زیرا که این همه مقتضی تعیّن و تقید است و شک نیست در آنچه تعلّق هر تعیّن مسبوق به لاتعیّن است و این همه که ذکر رفت منافی اطلاق است. بلکه مشروط در تصوّر اطلاق حق – سبحانه و تعالی - ، آن است که تعقّل آن به معنی وصف سلبی کنند به معنی آنکه اطلاق در مقابلهی تقیید باشد پس نسبت این همه مذکور است بدو و سبب ایشان از وی برابر است، لَیسَ اَحَدُ الامریَن اَولی مِنَ الآخِرِ. و آن سیر را سه مرتبه است:
مرتبهی اوّل سیر مِنَ الخَلقِ اِلَی الحَق است که عبارت از موت غیرارادی است و آن انتقال امّهات سفلانی است و غیرها به اصل خود؛ و اهل وحدت این را «قیامت صغری» گویند چنان که خبر بدین ناطق است که: مَن ماتَ فَقَد قامَتُهُ (4) و «فناء صغیر» نیز خوانند. «فنا» از مرادات و مقاصد خود فانی گشتن است و به ارادت و محامد حق باقی بودن.
مرتبهی دوم سیرَ مِنَ الحَقّ اِلی الحَقِّ است که آن تبدیل صفات خلقیّت است به صفات حقّیّت به حکم: تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ اللهِ (5)، و این مرتبه را اهل اشارت «قیامت کبری» خوانند زیرا که در انزوای امّت بالاراده منزوی است و در فضای نحی بالطّبیعه مقیم، لقوله تعالی: أَوَ مَن (6) كَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ (7). و به مرتبهی : اَلمؤمِنُ حَیٌّ فی الدّارَینِ (8) رسیده و «فناء اَوسط» نیز نامند زیرا که نفس از کسوت بهیّت به منزلت معرفت درآمده و در ادبخانهی اَدَّبَنی رَبِّی (9)، متوطّن شده.
مرتبهی سوم سیر فیالله است که آن سیر است در عینالیقین. آن را اهل رمز «قیامت عظمی» و «فناء کبیر» گویند زیرا که آنجا هر چه غیر حقّ است فانی شده زیرا که در زوایای كُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (10) معتکف شده و در اسرار وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (11) ظاهر گشته و در وحدت وَلاَیَبقی اِلَّا الحَیُّ القَیّومُ موحّد گردیده. مراد از جلوس مَیلانِ ممکن است که عبارت است از «مَن» و کنایت است از عاشق از جهت رؤیت محبوب در مرآت خودش که عبارت است از واجب، و کنایت است از معشوق زیرا نتوان جلوس به معنی خود باشد زیرا که آنجا جسم باید و حیّز و مکان، و حق تعالی از این منزّه است، - تَعَالَى اللهُ عَمَّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوًّا كَبِیرًا (12) – وَ هُو صانعٌ لِلعالَمِ لَیسَ بِجِسمٍ (13) وَلاجَوهَرُ وَلا مُصَوَّرُ وَلا مَحدُودٌ وَ لامُتَناهٍ وَلا مَعدُودٌ وَلامُتَبَعِّضٌ، لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ (14)، چون که مراد از جلوس مَیَلان است گاه باشد که مَیَّلان از جانب واجب باشد چنان که از مرتبهی استیداع به استقرار، گاه باشد که از جانب ممکن باشد چنان که از استقرار به استیداع؛ پس واجب را دایرهای فرض کن مقطور، هر طرف قطر قوسی، یکی قوس واجب، دوم قوس ممکن و قطر برزخ کبری و ملتقی قطر و طرفینِ دو قوس مقامِ قرب اَو اَدنی (15) و از بدایت قطر تا نهایت قطر که یک قوس باشد مرتّب به مراتب استیداع، و از نهایت قطر تا بدایت قطر مرتّب به مراتب استقرار و منشأ دایره نقطهی واجب و او منشأ نقطهای (16) که منشأ حروف ابیجاد است و حروف ابیجاد منشأ کلمه و کلمه منشأ کلام و اسماء.
و مظهر عنصری مذکور است ابتدای مظهر آدم – علیهالسّلام – بقوله: وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ (17).
و مراد از قول حضرت علی کرَّمالله وجهه - : الِعلمُ نقطةٌ کَثَّرَهُ الجاهِلُونَ وَ اَنَا نُقطَةُ تَحتَ الباء وَبِالباء ظَهَرَ الوُجُودِ وَ بالنّقطةِ تَمَیَّزَ العابِدِ عَنِ المَعبُودُ، این بود که منشأ جمیع اسماست. وَ اِن اَشکلک مَیَلان المُمکنِ اِلَی الواجِبِ وَ بِالعکس و سَیَرانُ الاستیداعِ اِلی الاستِقرار وَباِلعَکسِ فَعَلَیکَ بِهَذَا الشکل: (- ص بعد)
1- عالم غیب عبارت است از عالم معنی
2- عالم ارواح عبارت است از عالم تجرّد
3- عالم ناسوت عبارت است از انسان کامل
4- عالم مثال عالم صوت
5- عالم شهادت عبارت است از عالم جسمانی
6- اشارة الی ختم النبوّة و البقاء الولایة و ظهورها کمالا من مظهرمهدی
7- الولایة المطلقة المطلق منشاء اشارة... (18)
و غرض از سیر نقطه در حروف ابیجاد آن که کمال الهی بر دو نوع است: کمال ذاتی و کمال اسمائی. کمال ذاتی آنکه حضرت، اسماء و صفات خود را در خود مشاهده کند به طریق اجمال. و کمال اسمائی آن که حضرت اسماء صفات خود را در حقیقة الحقایق مشاهده کند و این ظهور تفصیلی را احتیاج افتد به تکرار نقطه و نیز سبب ظهور مرتبهی «عما» شود لِماسُئِلَ عَن رَسُولِاللهِ – صَلّاللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم – اینَ کانَ رَبَّنا قَبلَ اَن یَخلُقَ الخَلقَ؟ فَقالَ: فی عَماءٍ لا فَوقَهُ هَواءٌ ولاتَحتَهُ هَواءٌ. و این مرتبه نیز مرتبهی تفصیل است نه اجمال – اَسعَدَکَ اللهُ.
چون مراد از جلوس مَیلانِ ممکن است به واجب از جهت رؤیت تا در مرتبهی وَمَن كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى (19) نماند اگر چه معشوق به عاشق نزدیکتر است از عاشق به عاشق، به حکم: وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ (20) مِن حَبلِ الوَریدِ (21)، و نیز حایل است میان قلب عبد و عبد، لقوله: أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ (22)، و عاشق محاطِ معشوق است به حکم: وَاللهُ بِكُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ (23).
امّا چون که ظلمت کونیّه حجاب آینهی مظهر خودش باشد و جمال به جلال مستور شد چنان که محقق گوید:
جَمالُکَ فی کُلِّ الحَقایِقِ سایِرٌ *** وَلَیسَ لَه اللهُ جَلالکَ ساتِرٌ
پس در مظهر اصغی باید نگریست و آن مظاهر اهل تصوّف است زیرا که جمال اهل تصوّف بر جلال غالب است و ایشان وسائطاند بین الطالب و المطلوب پس محب خواست که به عینالیقین جمال محبوب بیند عمری در این طلب به حکم: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ (24) میگشت ناگاه به سمع سرّ او به حکم: وَ فی اَنفُسِهِم نداد آمد. و چون به عینالیقین در اهل تصوّف نگرید خود را دید پس بوالخیر از این معنی خبر میدهد که سبحانالله یکی از آنچه کوزه ساخت آفتاب بر او تافت عین آب یافت.
موج و قطره زبحر حاصل شد *** بحر کرد و چو باز واصل شد
و اهل تصوّف آن کساناند که مشارالیه باشند مر اشارت این چهار حرف را که لفظ تصوّف از آن چارگانه مرکّب است. زیرا که هر حرفی اشارت است به صفتی از صفات اهلالله.
ت، اشارت است به ترک و توبه؛
ص، اشارت است به صدق و صبر؛
و، اشارت است به وحدت و وفا؛
ف، اشارت است به فقر و فنا.
توبه رجوع است از غیرِ حق به حق و دوام بر طاعت لقوله: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ (25) زیرا که اگر تائب نباشد از ظالمان باشد، لقوله: وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (26). و تارک ماسویالله باشد که آن عبارت است از تجرید و تفرید. تجرید قطع علایق ظاهری است و تفرید محو عوایق باطنی.
ص، صادق القول باشد لقوله – علیهالسّلام: عَلَیکُم بِالصِّدقِ فاِنَّ الصِدقَ یَهدی اِلَی البِرِّ وَ اِنَّ البِرِّ وَ اِنَّ البِرَّ یَهدی اِلَی الجَنَّةِ (27). و صدق زبان، دل با یکدیگر راست کردن است به حیثیتی که تا از حق به دل وارد نشود از زبان صادر نشود و این مرتبهی صدیقان و ابدالان است لقوله علیهالسلام: اِنَّ بدلاء اُمّتی لَم یَدخُلُون الجَنَّة بِکَثرةِ صوم وَلاصَلوةٍ وَلکِن دَخَلُوها بِرَحمَةِاللهِ، وَ سَخاوَتِ انفس وَ الرَّحمَةِ. (28). و ایشان آن کسانیاند که به محبت محبوب مبتلا شده باشند که: اِذا اَحَبَّ اللهُ عَبداً ابتَلاهُ (29)؛ و در مقرّ اقتناه قرار گرفته که: اِذا اَحَبّهُ الحُبُّ البالِغِ اقتَناهُ (30)، و از پرهیز مرض طلب رسته و از قبل خَوفٌ عَلَیهِم وَلاهُم یَحزَنُون (31) شده و در دایرهی: اِذا اَحَبَّ اللهُ عَبداً لَم یَضُرُّهُ ذُنبٌ (32)، دایر شده و در مظهر و مرآتِ : المُؤمِنُ مِرآتُ المُؤمِن (33) ناظر شده و صاحب خلوت خلوتخانهی : الأیمانُ نِصفان: نِصفٌ صَبرٌ وَنِصفٌ شُکرُ (34) گردیده. صبر مقاومت کردن است به آرزوها. ناموس لذّات از نفس صادر نشود تا «بِآجرغَیرحِساب» رسد، لقوله تعالی: إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ. (35)
و در سخنان ابنعباس آمده است: اَفضَلُ العِدَّةِ الصَبرُ عَلَی الشِدَّةِ. و در خلاء مظهر اسم الشّکور شاکر گشته تا موجب مزید قربت گردد که : وَ اِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ (36).
و، صاحب وحدت باشد و اهل وفا. وحدت اوّل تجلّی است که از صاحب خلوتخانهی غیب... (37) متجلّی شده است و اوست که منشأ و مبدأ ولایت و نبوّت و رابطهی ظاهریّت و باطنیّت و واسطهی اوّلیّت و آخریّت گشت.
پس وحدت را فرض کن دایرهای و دایرهرا دو قوس: یکی قوس ولایت، دیگر قوس نبوّت و وتر دایره را عالم ناسوت که آن عالم انسان کامل است و کاملترین انسان، حضرت محمّد است – صَلِّالله علیه وآلهوسلّم – زیرا که او جامعترین مظاهر است بلکه مقصود از مظاهر حقیقت اوست به حکم لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاکَ (38). و نیز به زبان مرتبهی خود سخن میگوید: که کُنتُ: نَبِیّاً وَ آدَمُ بَینَ الماء و اَلطّینِ (39). و مراتب جمیع اولیا و انبیا در مرتبهی جامعیّت او مندرج، کاندِراجی المَوجِ بِالبَحرِ وَ کانحِلالِ الهَیُولی فِی الصّورتِ وَ کانهیِاتِ الظِّلِ تَحتَ الشَّمسِ. و قوس ولایت منقسم بر پنج قسم و هر یکی از آن اشارت است به عالمی از عوامل خمس و ملتقاه قاب قوسین.
و قطر اشارت است به ظهور آدم – علیهالسّلام – و ظهور ولایت و نبوّت از مظهر او ابتدا و منتهای وتر. و قاب قوسین اشارت است به خشم نبوّت بر مظهر حضرت رسالت انتها و بقای ولایت و سرایت او در اولیا و ظهور تامّ از مظهر حضرت مهدی (عجلاللهتعالی فرجهالشریف)
ف، و اهل وفا باشد. وفا بر عهد ایستادن است و هیچ از او تجاوز نکردن، چنان که پذیرفته باشد کما قال الهتعالی : اَوفَوا بِالعَهد (40) وَ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً (41). به حکم أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ (42) در مرتبهی مربوبیّت طالب ربّ بود و شرط طلب به جای آورد که آن استقامت است در سلوک و رضا و تسلیم بدانچه از مطلوب رسد و هر چه از محبوب آید و کند محبوب دانستن که : کُلُّ ما یَفعَلُ المَحبُوبُ مَحبُوبُ (43)؛ و دایم الاوقات در مرآت محبوب نظرکردن تا سواد اعظم «کونی (44)» را مشاهده باشد و آینهی دل به صیقل توحید مصیقل گردانیدن و به صفای تصفیه مصفّی دانستن.
تصفیه عبارت است از آنکه خانهی دل را که مهبط انوار عزّت است و مجلای (45) قدس الوهیّت: که ما وَسَعَنی اَرضی وَلاسَمائی وَلکنِ وَسَعَنی قَلبَ عَبدِیَ المُؤمِن (46). از قاذورات عالم امکان پاک گردانیدن تا مَجلای تجلّی حق گردد که المُؤمِنُ مِرآتُ اللهِ (47). و به جلای تجلیه و به زکای تزکیه مجلّی و مزکّی گردانیدن تا حضرت در آینهی محب ناظر شود و حضرت اسما و صفات را مشاهده کند تا از اهلِ: الفقر سوادالوجه فی الدّارین و الفقر بیاض الوجه فی الدّارین (48) شود.
ف، اشارت است به فناء فیالله که آن اندراج جزء است در کل و نقطهی دایرهی موتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا (49) شود و این مرتبه حاصل نشود مگر آن کس را که غازی میدان جهاد اکبر باشد به حکم: رَجَعنا مِن جَهادِ الأصغَرِ اِلی الجَهادِ الأکبَر (50)، و حضرت رسولرا – صَلَّی الله عَلیَهِ وَسَلّم – مقصود از این حدیث تعلیم صحابه بود – رضیالله عَنهُم اَجمَعینَ – از جهت تحصیل این مرتبه تا در سبیلالله بود – رضیالله عَنهُم اَجمَعینَ – از جهت تحصیل این مرتبه تا در سبیلالله هدایت یابند کما قالَ الله تَعالی: والَّذینَ جاهَدوا فینا لنَهدینَّهُم سُبُلَنا (51)، واهلی فقر به اَشَدِّ فناء متعلّق است و اندراج در وحدت که: اِذا تَمَّ الفَقر فَهُوَالله. پس اهل تصوف بحقّ آن کس باشد که موصوف باشد بدین صفات ثمانیه که حروف لفظ تصوف مشارُالیه است و متصوّف محاط آن صفات ثمانیه باشد. پس تصوف را فرض کن دایره و متصوّف آن نقطه که سبب وجود دایر [ه] است که عبارت است از مرکز و به جای هر صفتی از صفات ثمانیه خطّی که از نقطهی ظهور یابد و به محیط منتهی شود و هرگاه که متصوّف محاط محیط تصوّف واقع گردد ظاهر شود صفات ثمانیه پس کمال سیر صفات ثمانیه را بدایت نقطه باشد و نهایت محیط.
فَعَلَیکَ بِهذاالشَکلِ.
منابع تحقیق :
- اجتهادی، منیژه و دیگران، المعجم المفهرس لالفاظ الاحادیث و الافاویل عن الکتب العرفانیة الفارسیه، المجلّد الاوّل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1386.
- احمد جام نامقی، انسالتائبین و صراطاللهالمبین، به تصحیح دکتر علی فاضل، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1347.
- احمد جام نامقی، روضةالمذنّبین و جنّة المشتاقین، به کوشش دکتر علی فاضل، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1355.
- احمد جام نامقی، مفتاح الجنّات، به تصحیح دکتر علی فاضل، تهران، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1347.
- باخرزی، ابوالمفاخر یحیی، اورادالاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1345.
- دامادی، سیدمحمد، شرح ترکیببند جمالالدین محمدبن عبدالرزاق در ستایش پیامبر، تهران، دانشگاه تهران، 1369.
-رجایی، احمدعلی، فرهنگ اشعار حافظ، چاپ چهارم، تهران، انتشارات علمی، 1358.
- سهروردی، شهابالدین یحیی، مصنّفات شیخ اشراق، به کوشش سیدحسین نصر، تهران، مؤسسهی مطالعات فرهنگی، 1372.
- سیوطی، جلالالدین، الجامعالصغیر فی احادیث البشیرالنذیر، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاوّل، 1981/1401.
- العبادی، منصوربن اردشیر، التصفیه فی احوال المتصوّفه، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی، 1368.
- عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجمالمفهرس لالفاظ القرآن الکریم، القاهره، مطبعة دارالکتب المصریه، 1364 هـ .ق.
- عینالقضات همدانی، مصنّفات عینالقضات، به تصحیح عفیف عسیران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1341.
- فروزانفر، بدیعالزمان، احادیث مثنوی، ج دوم، تهران، امیرکبیر، 1347.
- نجمالدین رازی، مرصادالعباد، به تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352.
- هجویری، علیبن عثمان، کشف المحجوب، به اهتمام ژکوفسکی، تهران، امیرکبیر، 1326.
پینوشتها:
1. عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی دانشگاه فردوسی مشهد.
2. رک: العبادی، التصفیه، ص 38 و 288؛ و فروزانفر، احادیث مثنوی، ص 198 و مآخذ آن.
3. از اقوال مشایخ است رک: العبادی، التصفیه، ص 376 و منابع آن؛ عینالقضات، مصنّفات، 93، 146، 147.
4. رک: عینالقضات، مصنّفات، 52، 177، 322، 325 و نیز سهروردی، مصنّفات، ص 181.
5. رک: محمدبن منوّر، اسرارالتوحید، ص 766 و المعجم المفهرس – عن الکتب العرفانیه، ص 258. به صورت تخلقوا باخلاقی حدیث قدسی است، رک: عبادی، التصفیه، ص 392 و منابع آن.
6. اصل نسخه: اَفَمَن، با توجه به قرآن مجید تصحیح شد:
7. سورهی انعام (6) آیهی 122.
8. رک: عینالقضات، مصنّفات، ص 161.
9. رک: العبادی، التصفیه، ص 402 و منابع آن، و نیز، المعجم المفهرس... عن الکتب العرفانیة، ص 66.
10. سورهی الرحمن (55) آیهی 26.
11. . سورهی الرحمن (55) آیهی 26.
12. تضمین بخشی از آیهی (43) سورهی اسراء 17.
13.عبارت «لیس بِجِسم» در متن دوبار تکرار شده است.
14.لَیسَ الخ، سورهی شوری (42) آیهی 11.
15.سورهی نجم (53) آیهی 9.
16. اصل: نقطئی.
17. سورهی بقره (2) آیهی 31.
18.کلمهای بریده شده و قابل قرائت نیست.
19. سورهی بنیاسرائیل (17) آیهی 72.
20. اصل متن: الیکم.
21. سورهی ق (50) آیهی 16.
22. سورهی انفال (8) آیهی 24.
23. سورهی فصّلت (41) آیهی 54. متن قرآن:اِنَّهُ...
24. سورهی فصّلت (41) آیهی 53.
25. سورهی توبه (9) آیهی 112.
26. سورهی حُجُرات (49) آیهی 11.
27. سیوطی، جامعالصّغیر، بیروت 1981، المجلّد الثانی، ص 170، و نیز العبادی، التصفیه، ص 119.
28. رک: احمدعلی رجائی، فرهنگ شعار حافظ، ص 39، و نیز احمدجام (ژندهپیل)، مفتاحالنّجات، ص 173.
29. سیوطی، جامعالصّغیر، 57/1، و نیز احمد جام _(ژندهپیل)، مفتاحالنّجات، ص 181.
30. احمد جام، همان، ص 182.
31. سورهی بقره (2) آیات 112 و 262 و 274 و 277.
32. هجویری، کشفالمحجوب، ص 379؛ باخرزی، اورادالاحباب، ص 340.
33. سیوطی، جامعالصّغیر، 660/2. و احمد جام نامقی، روضةالمذنَّبین، ص 318 و منابع آن.
34. سیوطی، جامعالصّغیر، 479/1.
35. سورهی زمر (39) آیهی 10.
36. سورهی ابراهیم (14) آیهی 7.
37. یک کلمه در اینجا خوانده نشده.
38. رک: فروزانفر، احادیث معنوی، چاپ دوم، امیرکبیر، تهران 1347، ص 172 و مآخذ آن، نیز محمد دامادی، شرح ترکیببند جمالالدین عبدالرزاق، ص 168 و منابع آن.
39. به صورت: «کنت نبیاً و آدم بین الرّوح و الجسد» هم در جامع الصّغیر (296/2) و احادیث مثنوی، ص 102 آمده است. نیز، رک: احمد جام نامقی، انس التّائبین، ص34 و مآخذ آن.
40. در اصل: بالعهود، با توجه به نصّ قرآن مجید تصحیح شد.
41. سورهی بنیاسرائیل (17) آیهی 34.
42. سورهی اعراف (7) آیهی 172.
43. به صورت و کل مافعل الخ، درعوارف المعارف (ص 187) آمده است، رک: المعجم المفهرس... عنالکتب العرفانیه، ص886.
44. احتمالاً اشاره است به آیهی 69 سورهی انبیاء (21) که : «قُلْنَا یَا نَارُ كُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ».
45. اصل: مجلی.
46. عینالقضات، مصنّفات، ص 147، احادیث مثنوی، ص 26 و مآخذ آن.
47. به صورت: المؤمن مرآتالمؤمن، در کتب عرفانی آمده است، المعجم المفهرس... عن الکتب العرفانیه، ص 897.
48. رک: المعجم المفهرس... عن الکتب العرفانیه، ص 571.
49. رک: احادیث مثنوی، ص 116 و مآخذ آن، و نیز، نجمالدین رازی، مرصادالعباد، ص 359 و 364.
50. رک: التصفیه، ص 300 و مآخذ آن، و نیز، المعجم المفهرس... عن الکتب العرفانیه، ص 336.
51. سورهی عنکبوت (29) آیهی 69.
زیر نظر غلامعلی حدادعادل؛ (1390)، جشننامهی دکتر سلیم نیساری، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اوّل.