امام على(علیه السلام) و بيست و پنجسال سكوت
نويسنده: حجت الاسلام سید احمد خاتمي
يكى از ادوار شايسته بررسى و تامل در سيره امامان عليهمالسلام بررسى دورهبيست و پنجساله سكوت مولى على(علیه السلام) است. در اين راستا بايد به اين سوالات پاسخگفت:
1- معناى سكوت چيست؟ آيا به معناى خانه نشينى و كنارهگيرى از همه خدماتاجتماعى و سياسى است؟ و يا واژه سكوت مرادف با «آتش بس» و خوددارى از درگيرىبا دستگاه خلافت است؟
2- جايگاه سكوت از ديدگاه خود مولى چيست؟
3- فلسفه سكوت مولى على(علیه السلام) چه بوده است؟
4- فعاليتهاى سياسى مولى على(علیه السلام) در اين دوره بيست و پنجساله در چه زمينههايىبوده است.
پيش از آغاز بحث تذكر اين نكته لازم است كه ما در اين بحث درصدد نگاهى كلى بهسيره سياسى حضرت در اين دوره هستيم و بر آن نيستيم تا جزئيات حوادثى كه در ايندوره تحقق يافته و مواضع امام(علیه السلام) در اين زمينهها را مورد بحث قرار دهيم.
در خطبه شقشقيه امام على(علیه السلام) بعد از آن كه حوادث تلخ بعد از پيامبر را بازگومىكند مىفرمايند:
«... وطفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء او اصبر على طخيه عمياء... فراءيتان الصبر على هاتا احجى...;
و ژرف بينديشيدم كه آيا با دست تنها بستيزم يا براين تاريكى كور صبر نمايم... سرانجام صبر و شكيبايى را خردمندانهتر ديدم».
در اين جا و نيز موارد مشابه (كه در همين مقاله خواهيد خواند) مولى از سكوتخويش تعبير به صبر مىكند. و آن را در مقابل جنگ و ستيز قرار مىدهد. بر اين اساساستنباط روشن از اين جملات آن است كه مولى موضع خويش را در حقيقت «آتشبس» درآن شرائط مىداند. و هرگز در اين واژه سخنى از انزوا، گوشه نشينى نيست.
در مورد ديگر مولى از اين موضع تعبير به «تسليم» كرده است:
لقد علمتم انى احق الناس بهامن غيرى و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين ولميكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه منزخرفه و زبرجه;
همانا مىدانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم به خدا سوگندتسليم خواهم بود (بدانچه كرديد گردن مىنهم) تا هنگامى كه اوضاع مسلمين به سامانبوده باشد و كسى را جز من ستمى نرسد و اين كار را به خاطر آن انجام مىدهم كه ازاجر و پاداش اخروى بهرهمند گردم و تا بىميلى خويش را در آنچه براى رسيدن به آنمسابقه گذاردهايد يعنى دستيابى به زر و زيور دنيا، به اثبات رسانم.
در اين سخن مولى ابتدا از لياقتخويش براى خلافت مىگويد تا از سكوت حضرت سوءاستفاده نشده و آن را دليل بر اعتراف برناتوانى حضرت نگيرند!! آن گاه حضرت سخناز آرمانگرايى خويش دارد و مىفرمايد:
براى من مهم آن است كه در جامعه اسلامىامنيت و آرامش حاكم بوده و نظام اسلامى سامان داشته باشد و در اين راستاايثارگرانه همه محروميتها را به جان خريده و به همه آنچه ديگران براى آن سر وكله مىشكنند بىاعتنا خواهم بود.
در اين سخن نيز مولى از موضع خويش تحليل ايثارگرانه داشته و هرگز سخن ازانزوا نيستبلكه سخن از درگير نشدن با دستگاه خلافت استبنابراين بايد سكوت مولىرا به معناى گزينش موضع مسالمت آميز با دستگاه خلافت و پرهيز از درگيرى و مبارزهمسلحانه تفسير كرد. بنابراين تعبير «خانهنشينى» اگر معناى كنائى از آن مقصودنباشد چندان واژه رسا و گويا در اين زمينه نيست، آن چنان كه واژه «سكوت» اگربه معناى فرياد و خروش بر نياوردن در برابر دستگاه لافتباشد، واژهاى متناسب باهمين موضعى است كه از اين دو گفتار امام على(علیه السلام) عرضه شد. آن چنان كه برداشتمولى نيز از واژه سكوت همين است:
«...فان اقل يقولوا حرص على الملك و ان اسكتيقولوا جزع من الموت...
اگرسخن بگويم و حقم را مطالبه كنم گويند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر دمفروبندم و ساكت نشينم خواهند گفت از مرگ ترسيد».
در اين سخن مولى سكوت را در برابر «فرياد و خروش» قرار مىدهد و سيره عملىمولى على(علیه السلام) در اين دوره بهترين مفسر موضع مولى است. اين چنين نبود كه مولى درخانه نشسته باشد و خود را از همه مسئوليتهاى سياسى، اجتماعى كنار بكشد و درانزواى مطلق باشد.
حضرت در اين دوره هر جا كه حضورش را براى دفاع از مبانى و كيان اسلام ضرورىديد، ايثارگرانه وارد شد و عليرغم جفاها و ناجوانمردىهايى كه نسبتبه حضرت صورتگرفت هر جا كه دستگاه خلافت در موضوعى ناتوان مىشد و مولى مىديد ناتوانى آنها راپاى اسلام مىگذارند نه آنها، مردانه وارد مىشد و اين سرباز گمنام و مظلوم اسلامبه وظيفه سربازى خويش در رابطه با اسلام عمل مىكرد. (بخشى از تلاشهاى امام را دراين دوره در پايان همين مقاله خواهيد خواند) و اين نكته را ما در سيره ديگرامامان نيز داريم. براى همه آنان حفظ كيان اسلام در هر شرايط از اصول پذيرفتهشده و اجتناب ناپذير بوده است.
اين تعابير عبارتند از:
پس شكيبايى پيشه كردم (نه شكيبايى آميخته با آرامش خاطر بلكه) درحالى بود كه گويا چشم را خاشاك پر كرده و استخوان راه گلويم را گرفته بود».
... واغضيت على القذى و شربت على الشجى...
(در حالى سكوت كردم كه) ...
چشمهاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلوئى كه گوئى استخوان در آن گير كردهجرعه حوادث را نوشيدم».
... فاغضيت على القذى و جرعت ريقى على الشجى...
پس چشمان پر از خاشاك رابرهم گذاردم و همچون كسى كه استخوان در گلويش گير كرده باشد آب دهان فرو بردم.
(واژه قذى به معناى خاك يا خاشاك يا آلودگى است كه در چشم يا نوشيدنى باشدكه در اين جا مقصود خاشاك در چشم است. و شجا به معناى استخوان يا چيز ديگرى استكه در گلو گير كند و در اينجا كنايه از اندوه و غم و شدت رنج است).
اين دو تعبير ترسيم گويايى از نهايت ناراحتى امام در آن سالهاى مرارت بار استكه از طرفى مولى به چشم مىديد كه به تدريج، و آرام آرام نظام و حكومت و بهدنبال آن مردم از راهى كه پيامبر ترسيم كرده بود فاصله مىگيرند، به چشم مىديداسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله و سلم) از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار گرفته، و از طرف ديگرزمينهاى براى فرياد و اقدام براى دفاع از اسلام ناب نبود. به حق شرايط سخت وكشندهاى است و امام على(علیه السلام) تنها با سرمايه فراوان ايمان و اخلاصى كه داشت توانستآن را تحمل كند.
با اشك روان چون شمع بر بسته لب از شكوه مردانه و پابرجا مىسوزم و مىسازم
... و على امر من العلقم...
صبرم همانند صبر كسى بود كه بر نوشيدن تلختراز حنظل شكيبا باشد».
(طريحى گويد: العلقم بفتح العين فالسكون شجر مر و يقال للحنظل علقم.
علقم درخت تلخى استبه درختحنظل علقم گفته مىشود).
در لغت نامه دهخدا آمده است: حنظل ثمر گياهى استبقدر خربزه خرد در نهايتتلخى كه آن را هندوانه ابوجهل گويند.. .
سعدى گويد:
اگر حنظل خورى از دستخوشخوى به از شيرينى از دست ترش روى
مولى سكوت تلخ خويش را تشبيه به خوردن تلخ ترين ميوه مىكند و اگر بخواهيم اينجمله را از زبان فرزند آن امام مظلوم يعنى امام راحل ترجمه كنيم بايد بگوئيم:جام زهر را نوشيدن!
4- دردناكتر از تيزى دم شمشير براى قلب تعبير امام در اينزمينه اين است:
... و آلم للقلب من وخز الشفار
و صبرم برايم دردناكتر بود از تيزى دمشمشير براى قلب.» با اين تعابير دقيقا مىتوان جايگاه سكوت را از ديدگاه مولىيافت، مولى خود را هميشه در ميدان جهاد مىبيند گاه در ميدان جهاد با دشمنانروياروى با اسلام و گاه در ميدان جهاد اكبر، جهاد با نفس! و در همه صحنهها صبوراست و شجاع و بدون ترديد اگر ارج و عظمت صبر و شجاعت مولى در اين عرصه برتر ازعرصههاى ديگر نباشد قطعا كمتر نيست. آنچنان كه شكوه پذيرش قطعنامه از سوى حضرتامام(ره) (به هنگامى كه وظيفه، پذيرفتن آن شد) و معامله شكوهمند آن امام عزيزبا خداوند، كمتر از فرياد و خروش در دوره حكومتستم شاهى نبود.
فلسفه سكوت
اساسى ترين فلسفه سكوت آن حضرت آن گونه كه از سخنان مولى استفادهمىشود «حفظ اساس دين» است.
مولى على(علیه السلام) به اين باور رسيد كه ادامه روش اعتراضآميز نه تنها تاثير آنىخود را ندارد بلكه سبب سوء استفاده دشمنان زخمخورده اسلام مىشود. لكن در برخى ازسخنان مولى اين نكته مطرح است كه حضرت راز سكوت خويش را نداشتن ياران وفادار وفداكار بيان مىكند. اينجا سوالى كه مطرح است اين است كه اگر ما محور حفظ دين راراز اصلى سكوت به حساب آوريم حتى اگر مولى يارانى آن چنان نيز مىداشتبايد سكوتمىكرد؟ پس راز بيان اين نكته چيست؟
بايد گفت نكته حائز اهميت همين جا است كه مولى على(علیه السلام) در آغاز تلاش شايستهخويش را در جهت تحقق برترين معروف يعنى «تحقق حكومتحق» به كار برد و آن گاهكه از يافتن نتيجه مايوس شد بر اساس مصالح اسلام دست از روش اعتراضآميز خويشكشيد. و اين روش الهام بخش اين نكته است كه انسان بايد در حد توان خود در جهتتحقق معروف تلاش كند تا حد ياس! و فايده ديگرى كه اين رفتار مولى داشت آن بودكه جلوى تحريف تاريخ را گرفت وگرنه بىترديد سكوت مولى را علامت رضا گرفته ومىگفتند آنچه واقع شده مطابق خواستحضرت بوده است! لذا مولى در آغاز تلاش گستردهمقدس خويش را جهتبازگرداندن امامت در جايگاه شايسته خود به كار برد هم او واردصحنه شد و هم همسر فداكارش حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها و هم برخى ازدوستان وفادار و فداكار حضرت! در اين رابطه مولى على(علیه السلام) هم كار سياسى داشت و همتلاش تشكيلاتى! و البته در تمام اينها مولى كاملا مراقب بود كه دشمنان اسلام كهدرصدد يافتن فرصتبراى ضربه زدن به اسلاماند از وضعيت پيش آمده بهره نبرند!
اولين برخورد مولى در اين رابطه برخورد پرخاشگرانه حضرت با ابوبكر در همان روزغصب خلافتبود. مسعودى مىنويسد:
در روز بيعتسقيفه مولى به ابوبكر فرمودند:
افسدت علينا امورنا و لمتستشر و لمترع لنا حقا فقال ابوبكر بلى ولكنى خشيتالفتنه
كار ما را تباه كردى و با ما مشورت نكردى و حق ما را رعايت ننمودىابوبكر گفت: آرى ولكن از بروز فتنه ترسيدم!
ناگفته روشن است كه سخن ابوبكربهانهاى بيش نيست، واقعيت آن است كه اگر با مولى بيعت مىشد «فتنه زدايى» صورتمىگرفت. زيرا اين على بود كه «فتنه شناس» بود و بهترين شيوه را براى دفع آنداشت اين بهانه همان است كه بعدها عمر به ابنعباس گفت كه درست است ما هم على رالايقترين براى خلافت دانسته و مىدانيم ليكن از آن جا كه على(علیه السلام) در جنگها بستگانكافر برخى از اينان را كشته ترسيدم در صورت به خلافت رسيدن او، آنها فتنه به پاكنند!! دومين تلاش مولى كوشش براى فراهم آوردن نيرو جهتبرخورد با جريان انحرافبود.
به گفته مورخان امام على(علیه السلام) شبها به همراه حضرت صديقه طاهره به خانه مهاجر وانصار مىرفت و آنان را به يارى مىطلبيد ليكن آنان با عذرهاى غيرموجهى همانند آنكه كار تمام شده و بيعتبا ابىبكر صورت پذيرفته و اگر مولى زودتر از ما بيعتمىخواست ما حضرت را برمىگزيديم! شانه از انجام وظيفه امام حق خالى كردند و جزاندكى وفادار، كسى در كنار آن حضرت نبود. بديهى است در اين شرائط با اين ياراناندك كارى از پيش نمىرود و قيام در اين شرايط جز كشته شدن همين اندك بدون آن كهتاثير مناسب خويش را داشته باشد، پيامد ديگرى نخواهد داشت و اين حقيقتى است كهمولى در سخنان خود بيان فرموده است:
... فنظرت فاذا ليس لى معين الا اهل بيتى فضننتبهم عن الموت...;
نگريستم وديدم مرا يارى نيست و جز كسانم مددكارى نيست دريغ آمدم كه آنان دستبه ياريمگشايند مبادا كه به كام مرگ درآيند...».
نيز فرمودند:
... فنظرت فاذا ليس لى رافد و لا ذاب و لامساعد الا اهل بيتى فضننتبهم عن المنيه...... پس نگريستم و ديدم نه مرا يارى است نه مدافعى و مددكارىجز كسانم كه دريغ آمدم به كام مرگشان برانم...».
و در سخنى ديگر فرمودند:
لو وجدت اربعين ذوى عزم منهم لناهضت القوم...
اگر چهل تن كه داراى عزماستوار باشند از ميان ايشان بيابم با اين گروه به نبرد برمىخيزم.
و اين تحركات مولى طبق نقلى تا شش ماه ادامه يافت و اينها در شرايطى بود كهمولى اين اقدامات را وظيفه مىديد و ضررى براى اساس اسلام نداشت. سخنان امام درزمينه نداشتن ياران وفادار و فداكار مربوط به اين دوره است.
بعد از اين دوره شرايط تغيير يافت و مولى به اين باور رسيد كه نه تنهااقدامات حضرت مؤثر نيستبلكه بيم آن مىرود كه دشمنان از آب گل آلود استفادهكرده ماهى بگيرند!! اينجا بود كه حضرت دست از اين اقدامات نيز كشيد و در حقيقتآتش بس يك طرفه از ناحيه مولى انجام گرفت.
خود مولى در اين زمينه چنين مىفرمايند:
... فامسكت يدى حتى راءيت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محق دينمحمد صلى الله عليه و آله فخشيت ان لمانصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلما اوهدما تكون المصيبه به على اعظم من فوت ولايتكم...... پس ستخود باز كشيدم تاآن كه ديدم گروهى در دين خود نماندند و از اسلام روى برگرداندند و مردم را بهنابود ساختن دين محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خواندند پس ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارىنكنم رخنهاى در آن بينم يا ويرانيى، كه مصيبت آن بر من سختتر از محروم ماندن ازخلافت است و از دستشدن حكومتشما....
در اين سخن مولى على(علیه السلام) دقيقا شرايط را ترسيم كرده و زيربناى سكوت خويش رادفاع از اساس اسلام بيان مىكند.
در چنين شرايطى از گوشه كنار كشور اسلامى اخبارى مىرسيد كه برخى از قبائل تازهمسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشتند و عملا در برابر اساساسلام ايستادهاند و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعيان نبوت همانند مسيلمه و سجاحو طليحه مشكل ديگر آن روز جهان اسلام بود كه بدون ترديد اگر مولى هم چنان بهمخالفتخود ادامه مىداد اين اساس اسلام بود كه ضربه مىديد، و براى امام علىفدائى وفادار به اسلام به هيچ وجه اين امر قابل پذيرش نبود. در همين بحبوحه شخصىبه مولى گفت: اگر شما همچنان به اين رويه (اعتراض) ادامه دهى هيچ كس به جنگ بادشمنان اسلام نمىرود! حضرت نيز وقتى شرائط را چنان ديد دست از اعتراض كشيد ونشاط فوقالعادهاى براى نبرد با دشمنان مكتب در بين مسلمين پديد آمد.
امام على(علیه السلام) در سخنى شرايط آن دوره را چنين ترسيم مىكند:
لما توفى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ارتدت العرب واشراءيت اليهوديه والنصرانيه و نجمالنفاق و صار المسلمون كالغنم المطيره فى الليله الشاتيه
هنگامى كه پيامبروفات يافت عرب جاهلى بازگشتخود را شروع كرد و يهود و نصارى سر برداشتند ومنافقان آشكار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همچون رمه بىچوپانى بودند كهدر يك شب سرد و بارانى زمستان در بيابان گرفتار شدهاند.» اينجاست كه مولى حفظاسلام را در حفظ وحدت امت اسلامى و كنار گذاشتن اعتراض مىداند و اگر بخواهيمفلسفه سكوت مولى را در يك جمله خلاصه كنيم بايد بگوييم حضرت براى حفظ اساس دينشيوه نرمش را برگزيد آنچنان كه به همان انگيزه در پى يارانى وفادار بود تا باهمراهى آنان از اسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسدارى كند اما افسوس!!!...
در همان روزهاى آغاز غصب خلافتيك نفر از بستگان امام على(علیه السلام) اشعارى در مدححضرت سرود كه: من هرگز فكر نمىكردم كه رهبرى امت را از خاندان بنىهاشم و ازامام ابو الحسن سلب كنند.
آيا على نخستين كسى نيست كه بر قبله شما نماز گزارد؟ آيا داناترين شما بهقرآن و سنت پيامبر او نيست؟
آيا وى نزديكترين فرد به پيامبر نبود؟
آيا او كسى نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر يارى كرد؟
هنگامى كه امام على(علیه السلام) از اشعار او آگاه شد قاصدى فرستاد كه او را از خواندناشعار خويش باز دارد و فرمودند:
سلامه الدين احب الينا من غيره; سلامت اسلام از گزند اختلاف براى ما از همه چيزخوشتر است.» امام على(علیه السلام) در سخنى صريحا خطر تفرقه را گوشزد مىكند و پيامددردناك آن را: «و ايم الله لولا مخافه الفرقه بين المسلمين و ان يعود الكفر ويبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه
به خدا سوگند اگر از پراكندگى وتفرقه مسلمانان و بازگشت كفر و اضمحلال دين بيمناك نبودم، با ستمگران غاصب بهطرز ديگرى رفتار مىكردم.
و ارزش اين رفتار شكوهمندانه مولى على (علیه السلام) اگر از جهاد مقدس مولى برتر نباشديقينا كمتر نيست! اين سيره درس آموز براى همه پيروان مولى است كه همه بايدفدايى دين باشيم و براى ما مصالح اساس اسلام در اولويت اول قرار داشته باشد وحتى در مواردى كه حق را صد در صد در جانب خود مىدانيم ولى اگر ببينيم كه تلاش دراين زمينه ضربه به اساس اسلام و انقلاب اسلامى كه امروز پرچم اسلام را در دنيابرافراشته مىزند بايد از اين كار دست كشيد و تنها به هدف والاى اعتلاى اسلام ومكتب انديشيد چنين باد انشاءالله.
تلاشهاى امام على(علیه السلام) در اين دوره امام على(علیه السلام) در اين دوره همانند همه ادوارزندگى پرافتخارش مرد تكليف و وظيفه بود. براى مولى تنها اين مطرح بود كه«جانان چه مىپسندد؟».
تلاشهاى مولى را در اين دوره مىتوانيم به طور فشرده به سه بخش تقسيم كنيم:
1- تلاش فرهنگى
2- تلاش سياسى
3- تلاش اجتماعى
1- خدمتبه قرآن كريم
امام على(علیه السلام) از آن جهت كه از آغاز بعثتبا پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بوده تاپايان عمر مبارك آن حضرت اطلاع دقيق از شان نزول آيات، تفسير آيات، تاءويل آياتداشته است و اينها را به طور پراكنده جمعآورى كرده بود. بعد از پيامبر اكرم(ص)با شرايطى كه مهيا شده بود بهترين فرصتبراى مولى پيش آمد تا اين مفسر بزرگقرآن، كه خود نيز قرآن ناطق استبه تبيين ابعاد آن بپردازد. مولى در اين تلاشكاملا موفق بود و كتابى در اين زمينه تنظيم كرد كه در حقيقت تفسير قرآن بود. خودمولى در اين زمينه مىفرمايند:
و لقد جئتهم بالكتاب كملا مشتملا على التاءويل و التنزيل;
من تمام كتاب رابرايشان آوردم كتابى كه حاوى تنزيل (لفظ قرآن) و تاءويل آن (تفسير و بيان آيات)بود.
مولى در اين سخن اشاره به اين نكته دارد كه به هنگام جمع قرآن، در زمانابوبكر مولى اين كتاب را بر آنها عرضه كرد ولى دستگاه خلافت اعلام كرد كه مانيازى به آن نداريم!! نيز مولى على(علیه السلام) فرمود:
والله ما نزلت آيه الا و قد علمتفى ما نزلت و اين نزلت و على من نزلت ان ربى اعطانى قلبا عقولا و لسانا ناطقا;
به خدا قسم هيچ آيه نازل نشد مگر آن كه دانستم در چه موضوعى بوده و در كجا نازلشده ودر مورد چه شخصى بوده است همانا خداوند قلبى فهيم و زبانى گويا به من دادهاست».
اين كتاب وديعه الهى در دست فرزندان مولى على(علیه السلام) يعنى امامان معصوم دستبهدست گرديده و اينك در دستبقيه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است وكسى جز آنان از محتواى آن باخبر نيست.
2- پاسخگويى به مشكلات فرهنگى جهان اسلام، دومين تلاش فرهنگى امام بود. جهاناسلام به طور طبيعى مشكلات فرهنگى داشت و گسترش جغرافيايى جهان اسلام كه تحت عنوانفتوحات صورت مىگرفتخود مزيد بر علتبود كه مشكلات بيشتر فرهنگى به وجود آيدپاسخگوى اين همه فقط مولى(علیه السلام) بود. و اين چيزى بود كه دستگاه خلافت هم دريافتهبود و همه مشكلات را در اين زمينه به آن حضرت ارجاع مىداد و امام نيز پاسخگو بود.
نمونهها در اين زمينه فراوان است، تنها ابونعيم اصفهانى صورت مذاكره امام(ع)را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده استبيان اين نمونهها از عهده يك مقالهمختصر بيرون است.
يكى مشاورههاىسياسى در مسائل به خصوص برون مرزى كه نظر صائب از آن مولى بود، و مولى از آن روكه مىديد آبروى اسلام مطرح است، آنان را از نظر انديشمند خويش محروم نمىكرد. بهعنوان نمونه ابوبكر در آغاز خلافت در مورد برخورد با روميان ترديد داشتبا گروهىاز صحابه در ميان گذاشت پاسخ قانع كننده نشنيد سرانجام با مولى به مشورت نشست،حضرت فرمود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تصميم بر نبرد با آنان را داشت، تو هم راه آن حضرت رادنبال كن پيروز خواهى شد. ابوبكر از اين نظر امام خوشحال شد و گفت فال نيكى زدىو به خير بشارت دادى.
نيز عمر مىخواستخود همراه سپاهيانى كه براى نبرد با ايران آن روز به راهافتاده بودند حركت كند مولى او را از اين كار بازداشت و گوشزد فرمود اگرفارسيان بدانند خليفه مسلمانان در لشگر استسعى مىكنند او را از پاى درآورند وبه خيال خود ضربهاى به اسلام وارد خواهند كرد ولى ديگران نظرشان اين بود كه عمرخود شركت كند اما وى سخن مولى را ترجيح داد. در قسمتى از رهنمود مولى در اينزمينه آمده است:
فكن قطبا واستدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانك ان تنخصت من هذهالارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتى يكون ما تدع وراءك من العوراتاهم اليك مما بين يديك
تو همانند قطب بر جاى بمان و عرب را چون آسيا گرد خودبگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان كه اگر تو از اين سرزمين برون شوى عرباز هر سو تو را رها كند و پيمان بسته را بشكند و چنان شود كه نگاهدارى مرزها كهپشتسر مىگذارى براى تو مهمتر باشد از آنچه پيش روى دارى».
اين تنها دو نمونه از رايزنىهاى دستگاه خلافتبا مولى(علیه السلام) بود و نمونهها فراواناست.
دومين تلاش سياسى امام در اين دوره قضاوتهاى محير العقول مولى است كه به حقكانونى از معارف الهى است و گنجينه ذى قيمتى براى كارگزاران قضايى و نيز براىكسانى كه درصدد سوژههاى مفيد براى ساختن فيلم در سيره امامان هستند.
امام على(علیه السلام) نه تنها در دوران خلفا بهترين قاضى و يگانه داور به حق امتبودبلكه در دوران پيامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز در يمن، مدينه مرجع قضايى مسلم مردم بودرسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داورىهاى او را ستود و از اين طريق مرجع قضايى جامعه اسلامى پس ازخويش معرفى كرد. و دستگاه خلافت نيز چارهاى جز رجوع به مولى در اين زمينههانداشتند. از كتابهاى نفيس در اين زمينه كتاب «قضاء اميرالمؤمنين على بنابىطالب» تاليف علامه شيخ محمد تقى تسترى قدس سره مىباشد كه در 54 باب و يكخاتمه تنظيم شده و موارد فراوانى از قضاوتهاى مولى را آورده است و خوشبختانهاين كتاب توسط فرزند مولف به فارسى ترجمه شده است.
تلاش اجتماعى امام تلاش اجتماعى امام در اين دوره و همه ادوار زندگى مباركشعبارت بود از خدمتبه مردم به ويژه مستضعفان و محرومان. با كار و تلاش و زحمت،حاصل دسترنجخويش را در مسير فوق به كار مىبرد امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ان عليا(علیه السلام) اعتق الف مملوك من كد يده
امام على(علیه السلام) هزار برده را از دسترنجخويش آزادكرد». با زحمت فراوان قنات حفر مىكرد و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذرانمىنمود و مىفرمود كسى حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراثنمىبرند.
اينها بخشى و اندكى از نمونه خدمات فراوان اجتماعى امام بود.
به اين ترتيب سيرى اجمالى در سيره مولى در دوره سكوت بيست و پنجساله بهپايان رسيد گو اين كه دهها نكته ناگفته ديگر در اين دوره قابل بحث و بررسى استكه مجالى براى ذكر آنها در يك مقاله نيستبه ويژه آن كه بناى ما بر اختصار وايجاز است.
منبع: ماهنامه پاسداراسلام، شماره 195
/س
1- معناى سكوت چيست؟ آيا به معناى خانه نشينى و كنارهگيرى از همه خدماتاجتماعى و سياسى است؟ و يا واژه سكوت مرادف با «آتش بس» و خوددارى از درگيرىبا دستگاه خلافت است؟
2- جايگاه سكوت از ديدگاه خود مولى چيست؟
3- فلسفه سكوت مولى على(علیه السلام) چه بوده است؟
4- فعاليتهاى سياسى مولى على(علیه السلام) در اين دوره بيست و پنجساله در چه زمينههايىبوده است.
پيش از آغاز بحث تذكر اين نكته لازم است كه ما در اين بحث درصدد نگاهى كلى بهسيره سياسى حضرت در اين دوره هستيم و بر آن نيستيم تا جزئيات حوادثى كه در ايندوره تحقق يافته و مواضع امام(علیه السلام) در اين زمينهها را مورد بحث قرار دهيم.
1- معناى سكوت
در خطبه شقشقيه امام على(علیه السلام) بعد از آن كه حوادث تلخ بعد از پيامبر را بازگومىكند مىفرمايند:
«... وطفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء او اصبر على طخيه عمياء... فراءيتان الصبر على هاتا احجى...;
و ژرف بينديشيدم كه آيا با دست تنها بستيزم يا براين تاريكى كور صبر نمايم... سرانجام صبر و شكيبايى را خردمندانهتر ديدم».
در اين جا و نيز موارد مشابه (كه در همين مقاله خواهيد خواند) مولى از سكوتخويش تعبير به صبر مىكند. و آن را در مقابل جنگ و ستيز قرار مىدهد. بر اين اساساستنباط روشن از اين جملات آن است كه مولى موضع خويش را در حقيقت «آتشبس» درآن شرائط مىداند. و هرگز در اين واژه سخنى از انزوا، گوشه نشينى نيست.
در مورد ديگر مولى از اين موضع تعبير به «تسليم» كرده است:
لقد علمتم انى احق الناس بهامن غيرى و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين ولميكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه منزخرفه و زبرجه;
همانا مىدانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم به خدا سوگندتسليم خواهم بود (بدانچه كرديد گردن مىنهم) تا هنگامى كه اوضاع مسلمين به سامانبوده باشد و كسى را جز من ستمى نرسد و اين كار را به خاطر آن انجام مىدهم كه ازاجر و پاداش اخروى بهرهمند گردم و تا بىميلى خويش را در آنچه براى رسيدن به آنمسابقه گذاردهايد يعنى دستيابى به زر و زيور دنيا، به اثبات رسانم.
در اين سخن مولى ابتدا از لياقتخويش براى خلافت مىگويد تا از سكوت حضرت سوءاستفاده نشده و آن را دليل بر اعتراف برناتوانى حضرت نگيرند!! آن گاه حضرت سخناز آرمانگرايى خويش دارد و مىفرمايد:
براى من مهم آن است كه در جامعه اسلامىامنيت و آرامش حاكم بوده و نظام اسلامى سامان داشته باشد و در اين راستاايثارگرانه همه محروميتها را به جان خريده و به همه آنچه ديگران براى آن سر وكله مىشكنند بىاعتنا خواهم بود.
در اين سخن نيز مولى از موضع خويش تحليل ايثارگرانه داشته و هرگز سخن ازانزوا نيستبلكه سخن از درگير نشدن با دستگاه خلافت استبنابراين بايد سكوت مولىرا به معناى گزينش موضع مسالمت آميز با دستگاه خلافت و پرهيز از درگيرى و مبارزهمسلحانه تفسير كرد. بنابراين تعبير «خانهنشينى» اگر معناى كنائى از آن مقصودنباشد چندان واژه رسا و گويا در اين زمينه نيست، آن چنان كه واژه «سكوت» اگربه معناى فرياد و خروش بر نياوردن در برابر دستگاه لافتباشد، واژهاى متناسب باهمين موضعى است كه از اين دو گفتار امام على(علیه السلام) عرضه شد. آن چنان كه برداشتمولى نيز از واژه سكوت همين است:
«...فان اقل يقولوا حرص على الملك و ان اسكتيقولوا جزع من الموت...
اگرسخن بگويم و حقم را مطالبه كنم گويند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر دمفروبندم و ساكت نشينم خواهند گفت از مرگ ترسيد».
در اين سخن مولى سكوت را در برابر «فرياد و خروش» قرار مىدهد و سيره عملىمولى على(علیه السلام) در اين دوره بهترين مفسر موضع مولى است. اين چنين نبود كه مولى درخانه نشسته باشد و خود را از همه مسئوليتهاى سياسى، اجتماعى كنار بكشد و درانزواى مطلق باشد.
حضرت در اين دوره هر جا كه حضورش را براى دفاع از مبانى و كيان اسلام ضرورىديد، ايثارگرانه وارد شد و عليرغم جفاها و ناجوانمردىهايى كه نسبتبه حضرت صورتگرفت هر جا كه دستگاه خلافت در موضوعى ناتوان مىشد و مولى مىديد ناتوانى آنها راپاى اسلام مىگذارند نه آنها، مردانه وارد مىشد و اين سرباز گمنام و مظلوم اسلامبه وظيفه سربازى خويش در رابطه با اسلام عمل مىكرد. (بخشى از تلاشهاى امام را دراين دوره در پايان همين مقاله خواهيد خواند) و اين نكته را ما در سيره ديگرامامان نيز داريم. براى همه آنان حفظ كيان اسلام در هر شرايط از اصول پذيرفتهشده و اجتناب ناپذير بوده است.
جايگاه سكوت مولى على(علیه السلام)
اين تعابير عبارتند از:
1 و 2- استخوان در گلو و خاشاك در چشم
پس شكيبايى پيشه كردم (نه شكيبايى آميخته با آرامش خاطر بلكه) درحالى بود كه گويا چشم را خاشاك پر كرده و استخوان راه گلويم را گرفته بود».
... واغضيت على القذى و شربت على الشجى...
(در حالى سكوت كردم كه) ...
چشمهاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلوئى كه گوئى استخوان در آن گير كردهجرعه حوادث را نوشيدم».
... فاغضيت على القذى و جرعت ريقى على الشجى...
پس چشمان پر از خاشاك رابرهم گذاردم و همچون كسى كه استخوان در گلويش گير كرده باشد آب دهان فرو بردم.
(واژه قذى به معناى خاك يا خاشاك يا آلودگى است كه در چشم يا نوشيدنى باشدكه در اين جا مقصود خاشاك در چشم است. و شجا به معناى استخوان يا چيز ديگرى استكه در گلو گير كند و در اينجا كنايه از اندوه و غم و شدت رنج است).
اين دو تعبير ترسيم گويايى از نهايت ناراحتى امام در آن سالهاى مرارت بار استكه از طرفى مولى به چشم مىديد كه به تدريج، و آرام آرام نظام و حكومت و بهدنبال آن مردم از راهى كه پيامبر ترسيم كرده بود فاصله مىگيرند، به چشم مىديداسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله و سلم) از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار گرفته، و از طرف ديگرزمينهاى براى فرياد و اقدام براى دفاع از اسلام ناب نبود. به حق شرايط سخت وكشندهاى است و امام على(علیه السلام) تنها با سرمايه فراوان ايمان و اخلاصى كه داشت توانستآن را تحمل كند.
با اشك روان چون شمع بر بسته لب از شكوه مردانه و پابرجا مىسوزم و مىسازم
3- تلختر از حنظل!
... و على امر من العلقم...
صبرم همانند صبر كسى بود كه بر نوشيدن تلختراز حنظل شكيبا باشد».
(طريحى گويد: العلقم بفتح العين فالسكون شجر مر و يقال للحنظل علقم.
علقم درخت تلخى استبه درختحنظل علقم گفته مىشود).
در لغت نامه دهخدا آمده است: حنظل ثمر گياهى استبقدر خربزه خرد در نهايتتلخى كه آن را هندوانه ابوجهل گويند.. .
سعدى گويد:
اگر حنظل خورى از دستخوشخوى به از شيرينى از دست ترش روى
مولى سكوت تلخ خويش را تشبيه به خوردن تلخ ترين ميوه مىكند و اگر بخواهيم اينجمله را از زبان فرزند آن امام مظلوم يعنى امام راحل ترجمه كنيم بايد بگوئيم:جام زهر را نوشيدن!
4- دردناكتر از تيزى دم شمشير براى قلب تعبير امام در اينزمينه اين است:
... و آلم للقلب من وخز الشفار
و صبرم برايم دردناكتر بود از تيزى دمشمشير براى قلب.» با اين تعابير دقيقا مىتوان جايگاه سكوت را از ديدگاه مولىيافت، مولى خود را هميشه در ميدان جهاد مىبيند گاه در ميدان جهاد با دشمنانروياروى با اسلام و گاه در ميدان جهاد اكبر، جهاد با نفس! و در همه صحنهها صبوراست و شجاع و بدون ترديد اگر ارج و عظمت صبر و شجاعت مولى در اين عرصه برتر ازعرصههاى ديگر نباشد قطعا كمتر نيست. آنچنان كه شكوه پذيرش قطعنامه از سوى حضرتامام(ره) (به هنگامى كه وظيفه، پذيرفتن آن شد) و معامله شكوهمند آن امام عزيزبا خداوند، كمتر از فرياد و خروش در دوره حكومتستم شاهى نبود.
فلسفه سكوت
اساسى ترين فلسفه سكوت آن حضرت آن گونه كه از سخنان مولى استفادهمىشود «حفظ اساس دين» است.
مولى على(علیه السلام) به اين باور رسيد كه ادامه روش اعتراضآميز نه تنها تاثير آنىخود را ندارد بلكه سبب سوء استفاده دشمنان زخمخورده اسلام مىشود. لكن در برخى ازسخنان مولى اين نكته مطرح است كه حضرت راز سكوت خويش را نداشتن ياران وفادار وفداكار بيان مىكند. اينجا سوالى كه مطرح است اين است كه اگر ما محور حفظ دين راراز اصلى سكوت به حساب آوريم حتى اگر مولى يارانى آن چنان نيز مىداشتبايد سكوتمىكرد؟ پس راز بيان اين نكته چيست؟
بايد گفت نكته حائز اهميت همين جا است كه مولى على(علیه السلام) در آغاز تلاش شايستهخويش را در جهت تحقق برترين معروف يعنى «تحقق حكومتحق» به كار برد و آن گاهكه از يافتن نتيجه مايوس شد بر اساس مصالح اسلام دست از روش اعتراضآميز خويشكشيد. و اين روش الهام بخش اين نكته است كه انسان بايد در حد توان خود در جهتتحقق معروف تلاش كند تا حد ياس! و فايده ديگرى كه اين رفتار مولى داشت آن بودكه جلوى تحريف تاريخ را گرفت وگرنه بىترديد سكوت مولى را علامت رضا گرفته ومىگفتند آنچه واقع شده مطابق خواستحضرت بوده است! لذا مولى در آغاز تلاش گستردهمقدس خويش را جهتبازگرداندن امامت در جايگاه شايسته خود به كار برد هم او واردصحنه شد و هم همسر فداكارش حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها و هم برخى ازدوستان وفادار و فداكار حضرت! در اين رابطه مولى على(علیه السلام) هم كار سياسى داشت و همتلاش تشكيلاتى! و البته در تمام اينها مولى كاملا مراقب بود كه دشمنان اسلام كهدرصدد يافتن فرصتبراى ضربه زدن به اسلاماند از وضعيت پيش آمده بهره نبرند!
اولين برخورد مولى در اين رابطه برخورد پرخاشگرانه حضرت با ابوبكر در همان روزغصب خلافتبود. مسعودى مىنويسد:
در روز بيعتسقيفه مولى به ابوبكر فرمودند:
افسدت علينا امورنا و لمتستشر و لمترع لنا حقا فقال ابوبكر بلى ولكنى خشيتالفتنه
كار ما را تباه كردى و با ما مشورت نكردى و حق ما را رعايت ننمودىابوبكر گفت: آرى ولكن از بروز فتنه ترسيدم!
ناگفته روشن است كه سخن ابوبكربهانهاى بيش نيست، واقعيت آن است كه اگر با مولى بيعت مىشد «فتنه زدايى» صورتمىگرفت. زيرا اين على بود كه «فتنه شناس» بود و بهترين شيوه را براى دفع آنداشت اين بهانه همان است كه بعدها عمر به ابنعباس گفت كه درست است ما هم على رالايقترين براى خلافت دانسته و مىدانيم ليكن از آن جا كه على(علیه السلام) در جنگها بستگانكافر برخى از اينان را كشته ترسيدم در صورت به خلافت رسيدن او، آنها فتنه به پاكنند!! دومين تلاش مولى كوشش براى فراهم آوردن نيرو جهتبرخورد با جريان انحرافبود.
به گفته مورخان امام على(علیه السلام) شبها به همراه حضرت صديقه طاهره به خانه مهاجر وانصار مىرفت و آنان را به يارى مىطلبيد ليكن آنان با عذرهاى غيرموجهى همانند آنكه كار تمام شده و بيعتبا ابىبكر صورت پذيرفته و اگر مولى زودتر از ما بيعتمىخواست ما حضرت را برمىگزيديم! شانه از انجام وظيفه امام حق خالى كردند و جزاندكى وفادار، كسى در كنار آن حضرت نبود. بديهى است در اين شرائط با اين ياراناندك كارى از پيش نمىرود و قيام در اين شرايط جز كشته شدن همين اندك بدون آن كهتاثير مناسب خويش را داشته باشد، پيامد ديگرى نخواهد داشت و اين حقيقتى است كهمولى در سخنان خود بيان فرموده است:
... فنظرت فاذا ليس لى معين الا اهل بيتى فضننتبهم عن الموت...;
نگريستم وديدم مرا يارى نيست و جز كسانم مددكارى نيست دريغ آمدم كه آنان دستبه ياريمگشايند مبادا كه به كام مرگ درآيند...».
نيز فرمودند:
... فنظرت فاذا ليس لى رافد و لا ذاب و لامساعد الا اهل بيتى فضننتبهم عن المنيه...... پس نگريستم و ديدم نه مرا يارى است نه مدافعى و مددكارىجز كسانم كه دريغ آمدم به كام مرگشان برانم...».
و در سخنى ديگر فرمودند:
لو وجدت اربعين ذوى عزم منهم لناهضت القوم...
اگر چهل تن كه داراى عزماستوار باشند از ميان ايشان بيابم با اين گروه به نبرد برمىخيزم.
و اين تحركات مولى طبق نقلى تا شش ماه ادامه يافت و اينها در شرايطى بود كهمولى اين اقدامات را وظيفه مىديد و ضررى براى اساس اسلام نداشت. سخنان امام درزمينه نداشتن ياران وفادار و فداكار مربوط به اين دوره است.
بعد از اين دوره شرايط تغيير يافت و مولى به اين باور رسيد كه نه تنهااقدامات حضرت مؤثر نيستبلكه بيم آن مىرود كه دشمنان از آب گل آلود استفادهكرده ماهى بگيرند!! اينجا بود كه حضرت دست از اين اقدامات نيز كشيد و در حقيقتآتش بس يك طرفه از ناحيه مولى انجام گرفت.
خود مولى در اين زمينه چنين مىفرمايند:
... فامسكت يدى حتى راءيت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محق دينمحمد صلى الله عليه و آله فخشيت ان لمانصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلما اوهدما تكون المصيبه به على اعظم من فوت ولايتكم...... پس ستخود باز كشيدم تاآن كه ديدم گروهى در دين خود نماندند و از اسلام روى برگرداندند و مردم را بهنابود ساختن دين محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خواندند پس ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارىنكنم رخنهاى در آن بينم يا ويرانيى، كه مصيبت آن بر من سختتر از محروم ماندن ازخلافت است و از دستشدن حكومتشما....
در اين سخن مولى على(علیه السلام) دقيقا شرايط را ترسيم كرده و زيربناى سكوت خويش رادفاع از اساس اسلام بيان مىكند.
در چنين شرايطى از گوشه كنار كشور اسلامى اخبارى مىرسيد كه برخى از قبائل تازهمسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشتند و عملا در برابر اساساسلام ايستادهاند و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعيان نبوت همانند مسيلمه و سجاحو طليحه مشكل ديگر آن روز جهان اسلام بود كه بدون ترديد اگر مولى هم چنان بهمخالفتخود ادامه مىداد اين اساس اسلام بود كه ضربه مىديد، و براى امام علىفدائى وفادار به اسلام به هيچ وجه اين امر قابل پذيرش نبود. در همين بحبوحه شخصىبه مولى گفت: اگر شما همچنان به اين رويه (اعتراض) ادامه دهى هيچ كس به جنگ بادشمنان اسلام نمىرود! حضرت نيز وقتى شرائط را چنان ديد دست از اعتراض كشيد ونشاط فوقالعادهاى براى نبرد با دشمنان مكتب در بين مسلمين پديد آمد.
امام على(علیه السلام) در سخنى شرايط آن دوره را چنين ترسيم مىكند:
لما توفى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ارتدت العرب واشراءيت اليهوديه والنصرانيه و نجمالنفاق و صار المسلمون كالغنم المطيره فى الليله الشاتيه
هنگامى كه پيامبروفات يافت عرب جاهلى بازگشتخود را شروع كرد و يهود و نصارى سر برداشتند ومنافقان آشكار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همچون رمه بىچوپانى بودند كهدر يك شب سرد و بارانى زمستان در بيابان گرفتار شدهاند.» اينجاست كه مولى حفظاسلام را در حفظ وحدت امت اسلامى و كنار گذاشتن اعتراض مىداند و اگر بخواهيمفلسفه سكوت مولى را در يك جمله خلاصه كنيم بايد بگوييم حضرت براى حفظ اساس دينشيوه نرمش را برگزيد آنچنان كه به همان انگيزه در پى يارانى وفادار بود تا باهمراهى آنان از اسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسدارى كند اما افسوس!!!...
در همان روزهاى آغاز غصب خلافتيك نفر از بستگان امام على(علیه السلام) اشعارى در مدححضرت سرود كه: من هرگز فكر نمىكردم كه رهبرى امت را از خاندان بنىهاشم و ازامام ابو الحسن سلب كنند.
آيا على نخستين كسى نيست كه بر قبله شما نماز گزارد؟ آيا داناترين شما بهقرآن و سنت پيامبر او نيست؟
آيا وى نزديكترين فرد به پيامبر نبود؟
آيا او كسى نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر يارى كرد؟
هنگامى كه امام على(علیه السلام) از اشعار او آگاه شد قاصدى فرستاد كه او را از خواندناشعار خويش باز دارد و فرمودند:
سلامه الدين احب الينا من غيره; سلامت اسلام از گزند اختلاف براى ما از همه چيزخوشتر است.» امام على(علیه السلام) در سخنى صريحا خطر تفرقه را گوشزد مىكند و پيامددردناك آن را: «و ايم الله لولا مخافه الفرقه بين المسلمين و ان يعود الكفر ويبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه
به خدا سوگند اگر از پراكندگى وتفرقه مسلمانان و بازگشت كفر و اضمحلال دين بيمناك نبودم، با ستمگران غاصب بهطرز ديگرى رفتار مىكردم.
و ارزش اين رفتار شكوهمندانه مولى على (علیه السلام) اگر از جهاد مقدس مولى برتر نباشديقينا كمتر نيست! اين سيره درس آموز براى همه پيروان مولى است كه همه بايدفدايى دين باشيم و براى ما مصالح اساس اسلام در اولويت اول قرار داشته باشد وحتى در مواردى كه حق را صد در صد در جانب خود مىدانيم ولى اگر ببينيم كه تلاش دراين زمينه ضربه به اساس اسلام و انقلاب اسلامى كه امروز پرچم اسلام را در دنيابرافراشته مىزند بايد از اين كار دست كشيد و تنها به هدف والاى اعتلاى اسلام ومكتب انديشيد چنين باد انشاءالله.
تلاشهاى امام على(علیه السلام) در اين دوره امام على(علیه السلام) در اين دوره همانند همه ادوارزندگى پرافتخارش مرد تكليف و وظيفه بود. براى مولى تنها اين مطرح بود كه«جانان چه مىپسندد؟».
تلاشهاى مولى را در اين دوره مىتوانيم به طور فشرده به سه بخش تقسيم كنيم:
1- تلاش فرهنگى
2- تلاش سياسى
3- تلاش اجتماعى
1- تلاش فرهنگى:
1- خدمتبه قرآن كريم
امام على(علیه السلام) از آن جهت كه از آغاز بعثتبا پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بوده تاپايان عمر مبارك آن حضرت اطلاع دقيق از شان نزول آيات، تفسير آيات، تاءويل آياتداشته است و اينها را به طور پراكنده جمعآورى كرده بود. بعد از پيامبر اكرم(ص)با شرايطى كه مهيا شده بود بهترين فرصتبراى مولى پيش آمد تا اين مفسر بزرگقرآن، كه خود نيز قرآن ناطق استبه تبيين ابعاد آن بپردازد. مولى در اين تلاشكاملا موفق بود و كتابى در اين زمينه تنظيم كرد كه در حقيقت تفسير قرآن بود. خودمولى در اين زمينه مىفرمايند:
و لقد جئتهم بالكتاب كملا مشتملا على التاءويل و التنزيل;
من تمام كتاب رابرايشان آوردم كتابى كه حاوى تنزيل (لفظ قرآن) و تاءويل آن (تفسير و بيان آيات)بود.
مولى در اين سخن اشاره به اين نكته دارد كه به هنگام جمع قرآن، در زمانابوبكر مولى اين كتاب را بر آنها عرضه كرد ولى دستگاه خلافت اعلام كرد كه مانيازى به آن نداريم!! نيز مولى على(علیه السلام) فرمود:
والله ما نزلت آيه الا و قد علمتفى ما نزلت و اين نزلت و على من نزلت ان ربى اعطانى قلبا عقولا و لسانا ناطقا;
به خدا قسم هيچ آيه نازل نشد مگر آن كه دانستم در چه موضوعى بوده و در كجا نازلشده ودر مورد چه شخصى بوده است همانا خداوند قلبى فهيم و زبانى گويا به من دادهاست».
اين كتاب وديعه الهى در دست فرزندان مولى على(علیه السلام) يعنى امامان معصوم دستبهدست گرديده و اينك در دستبقيه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است وكسى جز آنان از محتواى آن باخبر نيست.
2- پاسخگويى به مشكلات فرهنگى جهان اسلام، دومين تلاش فرهنگى امام بود. جهاناسلام به طور طبيعى مشكلات فرهنگى داشت و گسترش جغرافيايى جهان اسلام كه تحت عنوانفتوحات صورت مىگرفتخود مزيد بر علتبود كه مشكلات بيشتر فرهنگى به وجود آيدپاسخگوى اين همه فقط مولى(علیه السلام) بود. و اين چيزى بود كه دستگاه خلافت هم دريافتهبود و همه مشكلات را در اين زمينه به آن حضرت ارجاع مىداد و امام نيز پاسخگو بود.
نمونهها در اين زمينه فراوان است، تنها ابونعيم اصفهانى صورت مذاكره امام(ع)را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده استبيان اين نمونهها از عهده يك مقالهمختصر بيرون است.
2- تلاش سياسى:
يكى مشاورههاىسياسى در مسائل به خصوص برون مرزى كه نظر صائب از آن مولى بود، و مولى از آن روكه مىديد آبروى اسلام مطرح است، آنان را از نظر انديشمند خويش محروم نمىكرد. بهعنوان نمونه ابوبكر در آغاز خلافت در مورد برخورد با روميان ترديد داشتبا گروهىاز صحابه در ميان گذاشت پاسخ قانع كننده نشنيد سرانجام با مولى به مشورت نشست،حضرت فرمود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تصميم بر نبرد با آنان را داشت، تو هم راه آن حضرت رادنبال كن پيروز خواهى شد. ابوبكر از اين نظر امام خوشحال شد و گفت فال نيكى زدىو به خير بشارت دادى.
نيز عمر مىخواستخود همراه سپاهيانى كه براى نبرد با ايران آن روز به راهافتاده بودند حركت كند مولى او را از اين كار بازداشت و گوشزد فرمود اگرفارسيان بدانند خليفه مسلمانان در لشگر استسعى مىكنند او را از پاى درآورند وبه خيال خود ضربهاى به اسلام وارد خواهند كرد ولى ديگران نظرشان اين بود كه عمرخود شركت كند اما وى سخن مولى را ترجيح داد. در قسمتى از رهنمود مولى در اينزمينه آمده است:
فكن قطبا واستدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانك ان تنخصت من هذهالارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتى يكون ما تدع وراءك من العوراتاهم اليك مما بين يديك
تو همانند قطب بر جاى بمان و عرب را چون آسيا گرد خودبگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان كه اگر تو از اين سرزمين برون شوى عرباز هر سو تو را رها كند و پيمان بسته را بشكند و چنان شود كه نگاهدارى مرزها كهپشتسر مىگذارى براى تو مهمتر باشد از آنچه پيش روى دارى».
اين تنها دو نمونه از رايزنىهاى دستگاه خلافتبا مولى(علیه السلام) بود و نمونهها فراواناست.
دومين تلاش سياسى امام در اين دوره قضاوتهاى محير العقول مولى است كه به حقكانونى از معارف الهى است و گنجينه ذى قيمتى براى كارگزاران قضايى و نيز براىكسانى كه درصدد سوژههاى مفيد براى ساختن فيلم در سيره امامان هستند.
امام على(علیه السلام) نه تنها در دوران خلفا بهترين قاضى و يگانه داور به حق امتبودبلكه در دوران پيامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز در يمن، مدينه مرجع قضايى مسلم مردم بودرسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داورىهاى او را ستود و از اين طريق مرجع قضايى جامعه اسلامى پس ازخويش معرفى كرد. و دستگاه خلافت نيز چارهاى جز رجوع به مولى در اين زمينههانداشتند. از كتابهاى نفيس در اين زمينه كتاب «قضاء اميرالمؤمنين على بنابىطالب» تاليف علامه شيخ محمد تقى تسترى قدس سره مىباشد كه در 54 باب و يكخاتمه تنظيم شده و موارد فراوانى از قضاوتهاى مولى را آورده است و خوشبختانهاين كتاب توسط فرزند مولف به فارسى ترجمه شده است.
تلاش اجتماعى امام تلاش اجتماعى امام در اين دوره و همه ادوار زندگى مباركشعبارت بود از خدمتبه مردم به ويژه مستضعفان و محرومان. با كار و تلاش و زحمت،حاصل دسترنجخويش را در مسير فوق به كار مىبرد امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ان عليا(علیه السلام) اعتق الف مملوك من كد يده
امام على(علیه السلام) هزار برده را از دسترنجخويش آزادكرد». با زحمت فراوان قنات حفر مىكرد و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذرانمىنمود و مىفرمود كسى حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراثنمىبرند.
اينها بخشى و اندكى از نمونه خدمات فراوان اجتماعى امام بود.
به اين ترتيب سيرى اجمالى در سيره مولى در دوره سكوت بيست و پنجساله بهپايان رسيد گو اين كه دهها نكته ناگفته ديگر در اين دوره قابل بحث و بررسى استكه مجالى براى ذكر آنها در يك مقاله نيستبه ويژه آن كه بناى ما بر اختصار وايجاز است.
منبع: ماهنامه پاسداراسلام، شماره 195
/س