1318-1264 ش / 1358-1302 ق/ 1885-1939 م

اندیشه سیاسی فرخی یزدی (1)

ادبیات و هنر، گاه به عنوان ظرف و محملی برای بیان حقایق زندگی و سیاسی و ارائه‌ی اندیشه‌های انسان‌ساز سیاسی و اجتماعی و ابزار مبارزه با استبداد و انحرافات به مثابه شمشیری برنده توسط بسیاری از اندیشمندان و مصلحان
پنجشنبه، 6 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اندیشه سیاسی فرخی یزدی (1)
 اندیشه سیاسی فرخی یزدی (1)

نویسنده: محمدحسین جمشیدی (1)

 


 

مقدمه

ادبیات و هنر، گاه به عنوان ظرف و محملی برای بیان حقایق زندگی و سیاسی و ارائه‌ی اندیشه‌های انسان‌ساز سیاسی و اجتماعی و ابزار مبارزه با استبداد و انحرافات به مثابه شمشیری برنده توسط بسیاری از اندیشمندان و مصلحان بشری به کار گرفته شده است. این موضوع در تاریخ ایران زمین هم دارای سابقه‌ای طولانی و هم برخوردار از عمق و ظرافت خاصی است. اهمیت این مسئله از آن رو است که اساساً حقایق دنیای سیاست، مظروفی هست که نیاز به ظرف شایسته و بایسته‌ی خود دارد. این ظرف گاه فلسفه است و زمانی هنر و شعر و امثال آنهاست. این موضوع به ویژه در دوران‌های سلطه‌ی همه جانبه‌ی استبداد و بیداد، اهمیت بیشتری یافته است و زبان هنری به ویژه شعر تبدیل به زبان مبارزه‌ی سیاسی شده است. جذابیت هنری و عاطفی شعر نیز بر اهمیت امر افزوده است. بی‌دلیل نیست که پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: بعضی از اشعار، حکومت است و پاره‌ای از سخنان شعر. (2) آری گاهی شعر برندگی شمشیر و نفوذ تیر را دارد؛ چنان که آن حضرت در مورد چنین اشعاری فرمود: «به آن کسی که جان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست قدرت اوست، با این اشعار گویی تیرها به سوی آنها پرتاب می‌کنید». (3) بنابراین یکی از منابع مهم بیان اندیشه‌ها و حقایق سیاسی را اشعار بزرگانی چون کمیت، دعبل، ناصر خسرو، فردوسی، حافظ و فرخی یزدی و غیره تشکیل می‌دهد. شاعران بیدار و آگاه و صاحب حکمت، به ویژه در برهه‌های حساس و سرنوشت‌ساز که بشر در عرصه‌ی سیاست و تدبیر امور جامعه دچار استبداد، خودسری و بحران شده است، برای بیان حقایق رو به قالب‌های هنری و محمل‌هایی آورده‌اند که از طریق آنها به بیان حقایق با زبانی قابل فهم و مؤثرتر بپردازند. یکی از این محفل‌ها و عرصه‌ها شعر است که گاه در زبان امامان معصوم نیز دیده می‌شود. برای نمونه در خطبه‌ی شقشقیه حضرت علی (علیه‌السلام) به شعر اعشی تمثیل کرده و می‌فرماید: «بس فرق است تا دیروزم، امروز کنون مغموم، دی شادان و پیروز». (4) و یا در خطبه‌ی 51 نهج‌البلاغه می‌فرماید:
«زندگی توأم با مذلت و خواری مرگ است برای شما و در مرگ شرافتمندانه زندگی است برایتان». (5)
این موضوع در زبان فارسی جایگاه مهمی دارد. به عنوان مثال، فردوسی می‌سراید:

دل و پشت بیداد را بشکنید *** همه بیخ و شاخش ز بن برکنید
به داد و دهش دل توانگر کنید *** از آزادی بر سر افسر کنید (6)

در این میان فرخی یزدی، انقلابی را در دو مورد از برترین قالب‌های شعری (به لحاظ هنری و عاطفی) یعنی غزل و رباعی ایجاد کرد و در این راستا سعی نمود مفاهیم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در این دو قالب بیان کند. هر چند او در عرصه‌ی نثر نیز همین هنر را به کار برده است، اما شاهکار او تبدیل غزل عاشقانه و عارفانه به غزل سیاسی و رهایی‌بخش است و این کار، انقلابی عظیم هم در عرصه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و هم در عرصه‌ی ادب محسوب می‌گردد. بر این مبنا پرسش اصلی ما در این نوشتار این است که فرخی یزدی به عنوان یک مصلح و شاعر بزرگ ایرانی که درد وطن را احساس کرده است، چه نگاهی به سیاست و زندگانی سیاسی دارد؟
با توجه به اینکه اندیشه‌ی سیاسی کوشش فکری و ارائه‌ی آرا و نظرات منسجم در باب سیاست و زندگی سیاسی است و فرخی یزدی نیز به عنوان یک شاعر و اندیشمند ایرانی که دارای هم و غم سیاسی است، در باب سیاست حرف‌ها و گفتنی‌هایی دارد و این حرف‌ها و گفتنی‌ها در بر دارنده‌ی دیدگاه‌ها و آرای اوست. ما براساس چارچوب نظری «منطق بازسازی» به سازماندهی و تنظیم و بازسازی اندیشه‌ی سیاسی او می‌پردازیم. در این چارچوب نظری که در نقطه‌ی مقابل منطق عملی یا منطق در عمل قرار می‌گیرد، ابتدا ساختاری را برای اندیشه‌ی سیاسی بیان می‌کنیم و سپس آراء و دیدگاه‌های اندیشمند را در آن قالب و ساختار ریخته و به آن نظمی منطقی می‌دهیم. در این روش اندیشه به بیانی، «با دسته‌بندی موضوعات ارائه شده بازتولید و بازسازی می‌شود». (7) البته بدون آنکه جزء توصیفی از جزء هنجاری یا تجویزی جدا گردد. در این روش، اندیشه‌ی سیاسی به مثابه ساختاری ارگانیک دیده می‌شود که هر جزء آن مکمل جزء دیگر است و همه‌ی اجزا بر روی هم نیز یک کل معنی‌دار را می‌سازند. در اینجا ساختار اندیشه‌ای ما از مقدمات اندیشه‌ای شامل شخصیت، آثار، تأثیر و تأثرها و زمانه‌ی اندیشمند، مبانی اندیشه شامل نگرش معرفتی، روشی، جهان‌بینی، انسان‌شناسی و مسائل مرتبط، مفاهیم بنیادین و کلیدی اندیشمند و عناصر و مؤلفه‌های اندیشه‌ی سیاسی تشکیل می‌گردد. در این ساختار سیر حرکت اندیشمند از کل به جزء و از عام به خاص است.
روش مورد نظر در این منطقه و چارچوب، نیز روش توصیفی تحلیلی است. بنابراین ما با روش توصیفی تحلیلی و بازسازی منطقی در پی نظم دادن به ایده‌ها و دیدگاه‌های سیاسی او در قالبی نظری و منسجم هستیم.

شرح حال

1. زندگی

میرزامحمد متخلص به فرخی، فرزند محمد ابراهیم یزدی در سال 1302 ق / 1264 ش در یزد متولد شد. (8) او از همان کودکی با رنج ستم و مبارزه آشنا شد. (9) وی در دوران خردسالی در مکتب‌خانه‌های یزد، «دروس قدیم فارسی و اندکی از مقدمات عربی و تا نیمی از انموزج را آموخت». (10) سپس در مدرسه‌ی مرسلین پذیرفته شد. اما در 15 سالگی طبع ناآرامش، وی را به سردون اشعاری در سرزنش اولیای مدرسه تشویق نمود و همین امر موجب اخراجش گردید.

صاحب الزمان یکره سوی مردمان بنگر *** کز پی لسان گشتند، جمله تابع کافر
در نمازشان خوانند ذکر عیسی اندر بر *** پارکاب کن از مهر ای امام بحر و بر (11)

این اولین حرکت سیاسی فرخی در انتقاد از مدیران جامعه‌ای که در آن می‌زیست، بود. او پس از ترک مدرسه وارد مدرسه‌ی اجتماع گردید و چون از طبقه‌ی متوسط برخاسته بود، به کارگری مشغول گردید و با دسترنج خود امرار معاش می‌کرد. بیش از همه دیوان حافظ، سعدی، ناصرخسرو و مسعود سعد سلمان همدم جوانی او بود. به ویژه سعدی و ناصرخسرو در وی تأثیری بسزا داشته‌اند. خود گوید:

کرده از بس فرخی شاگردی اهل سخن *** در عزل گفتن، کسی مانند او استاد نیست (12)

غلامحسین واصل یزدی می‌گوید:
«... به او گفتم: آقای فرخی شما که جوان هستی و تحصیلات نسبتاً خوبی هم داری و شعر هم می‌گویی، در صحبت کردن هم تسلط کامل داری، خوب است یک‌جوری در دستگاه حکومت وارد شوی و با سرودن یک شعر از حاکم وقت تمجید کنی تا بعداً راه ترقی را در پیش گیری. مرحوم فرخی در حالی که دیوان ناصرخسرو در جلوی رویش باز بود، با انگشت سبابه اشاره به این بیت کرد:

پسنده است با زهد عمار و بوذر *** کند مدح محمود، مر عنصری را

به او گفتم: من هم از شعر سر در می‌آورم، اما منظور ناصرخسرو از این بیت چیست؟ فرخی جواب داد: آیا برای عنصری که زهدی چون عمار یاسر و ابوذر غفاری دارد، پسندیده است که از کسی چون محمود غزنوی مدح نماید؟ با او خداحافظی کرده و با خود گفتم: فرخی راه خود را پیدا کرده و ادامه می‌دهد...» (13)
او از آن پس تا ورود به تهران، به عنوان نماینده‌ی مجلس انتخاب شد و پس از آن تا شهادتش در سال 1358 ق / 1318 ش در 54 سالگی در زندان به دستور رضاخان و به دست پزشک احمدی به همین راه ادامه داد و لحظه‌ای از حق‌گویی و مبارزه در راه ملت ایران و مصالح عمومی کوتاه نیامد. در آخرین شعری که در زندان قصر از او ثبت شده ازدواج ولیعهد (محمدرضا پهلوی) را نشانه‌ای از نزدیک شدن حکومت پهلوی به آخر کار معرفی می‌کند.

به زندان قفس، مرغ دلم چون شاد می‌گردد؟ *** مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد
... ز اشک و آه مردم بوی خون آید، که آهن را *** دهی گر آب و آتش، دشنه‌ی پولاد می‌گردد
دلم از این خرابی‌ها بود خوش ز آن که می‌دانم *** خرابی چون که از حد بگذرد، آباد می‌گردد... (14)

گویند این غزل برای فرخی حکم تیر خلاص داشته است. زیرا توسط جاسوسان زندان به گوش دربار و رضاخان رسید و حکم قطعی مرگ او صادر شد. (15) بنابراین جلادِ رضاخان، پزشک احمدی به سراغ شاعر می‌رود و به بهانه‌ی بیماری، او را به بیمارستان زندان می‌فرستد و در 25 مهر 1318 در تاریکی دردناک با آمپول هوا به زندگی او خاتمه می‌دهد. جسدش را به احتمال زیاد برای دفن به گورستان مسگرآباد تهران می‌فرستند. جای مزارش تاکنون شناخته نشده است. (16)

فعالیت‌های سیاسی:

سنگ بنای مبارزات فرخی در مدرسه‌ی مرسلین یزد، گذاشته شد و در همان آغاز جوانی به نهضت مشروطه‌خواهان پیوست و با سرودن اشعاری در نفی استبداد و توصیف آزادی در صف مبارزان قرار گرفت. از آغاز تأسیس در حزب دموکرات یزد خدمت کرد. (17) او همچنین آنگاه که انحراف مشروطه را دید سرود:

مشروطه و مستبد،‌ همه زر طلبند *** رندان پیاده بهر خود خر طلبند
کو بی غرضی که خیر مردم خواهد *** از خیر گذشتیم، چرا شر طلبند؟ (18)

در 1288 به پاس کارهای پسندیده‌ی سردار جنگل، فتح نامه را (در قالب مثنوی) سرود که هدفش از آن مدح وطن و ملت بوده است:

نه تنها مدیح تو من می‌کنم *** ز مدح تو مدح وطن می‌کنم... (19)

زمانی که ضیغم‌الدوله به حکومت یزد رسید و استبداد و ستم را پیشه ساخت، فرخی در ذم او و حکومتش در عید نوروز سال 1290، مسمطی سرود (20) و آن را در جمع آزادی‌خواهان و دموکرات‌های یزد خواند. سرودن این شعر باعث خشم حاکم مستبد گردید و دستور داد که پس از دستگیری و ضرب و جرح فرخی، او را به زندان اندازند. این دومین اعتراض سیاسی او و اولین زندانی است که به خاطر آزادی آن را به جان خرید. (21) فرخی در زندان نیز زندان نیز به مبارزه ادامه داد. (22) اما نتیجه‌ی آن استمرار شکنجه بود و آنگاه که او و یارانش را به مقر حکومت آوردند، به دستور او همه با هم فریاد زدند: «زنده‌باد مشروطه» و چون تهدید حاکم را شنیدند، فرخی گفت:
«شما وقتی می‌توانید ما را چوب بزنید که از زیر بار قانون خارج شوید، همان طور که حضرت زینب خاتون (علیها‌السلام) در مجلس یزید به یزید فرمودند: کسی می‌تواند ما را به کنیزی بگیرد که از دین جدمان خارج شده باشد». (23)
ضیغم‌الدوله از اینکه فرخی او را به یزید تشبیه کرده بود، عصبانی شد و فریاد زد: جلاد، جلاد، اما جلاد حاضر نبود و بیرون رفته بود. پس او با صدای بلند فریاد زد: اگر جلاد نیست، سوزن و نخ بیاورند تا خودم دهان این پدرسوخته را بدوزدم... سپس میرغضب آمد و با خونسردی تمام و با نخ و سوزن دهان فرخی را همانجا دوخت... (24) فرخی خود در این مورد سروده‌هایی دارد، مانند:

هر که را دوخته شد در ره مشروطه دهن *** پر بدیهی است نگوید به جز از راست سخن (25)

فرخی پس از دو ماه از زندان گریخت و بعد از متواری شدن وی از زندان، بخت نیز با او همراه شد و جانشین ضیغم‌الدوله یعنی حاج فخرالملک، حاکم یزد با او به مهربانی رفتار نمود و از او دلجویی کرد. بعد از این واقعه در اواخر سال 1328 ق (26) راهی تهران شد و اشعار و مقالات خود را راجع به آزادی انتشار داد. او علاوه بر عضویت در انجمن ادبی، با برخی جراید از جمله مجلس، اقدام، بدر و غیره همکاری می‌کرد. او در اولین دوره‌ی جنگ جهانی اول به بین‌النهرین مهاجرت کرد و مورد تعقیب انگلیسی‌ها قرار گرفت، از این رو از بغداد به کربلا و از آنجا به موصل و سپس از بیراهه به ایران مهاجرت کرد. (27)
پس از مدتی اقامت در تهران، مورد حمله‌ی تروریستی قفقازی‌ها قرار گرفت و چند تیر به او شلیک شد ولی هیچ یک به او اصابت نکرد. در دوره‌ی نخست‌وزیری وثوق‌الدوله با حکومت وی و قرارداد منحوس 1919 به شدت مخالفت کرد و بر اثر آن به زندان افتاد. فرخی در سال 1300 ش، روزنامه‌ی طوفان را در جهت گسترش افکار عدالتخواهی و آزادی‌طلبی منتشر ساخت. این روزنامه در مدت انتشارش بیش از پانزده بار توقیف گردید (28) و آخرین شماره‌اش در 1307 منتشر شد. (29) او همچنین طوفان هفتگی و تعدادی نشریه‌ی دیگر را منتشر ساخت. در سال‌های 1307 و 1309 ق، (30) فرخی از یزد به سِمت نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید. او در مجلس جزء گروه اقلیت بود و وارد عرصه‌ی جدیدی از مبارزات خود برای آزادی وطن شد و لذا در زمان نمایندگی، به علت مبارزه‌ی مستمر با حکومت، شرایط برایش دشوار گردید و به خاطر عدم امنیتی که احساس می‌کرد، چندین شب و روز را در مجلس به عنوان تحصن به سر برد.
فرخی چون فضای امنیتی کشور را مناسب نمی‌دید برای ادامه‌ی فعالیت‌های خود، راهی مسکو شد و از آنجا به برلین مهاجرت کرد و در روزنامه‌ی پیکار به مبارزه‌ی خود علیه استبداد ادامه داد. در هنگام سفر تیمورتاش وزیر دربار وقت به اروپا وی پیامی به فرخی داد مبنی بر اینکه در صورت بازگشت به ایران از طرف شاه اطمینان (امنیت) دارد، در نتیجه با توجه به اوضاع بحرانی، فرخی تنها راه را برای ادامه‌ی فعالیت‌هایش بازگشت به ایران دید، اما هم زمان با ورود به کشور تحت نظر شدید مأموران امنیتی رژیم قرار گرفت و عرصه را برای فعالیت، هرچه بیشتر بر خود تنگ‌تر دید. لذا بیش از یک سال در تهران دوام نیاورد و از روی ناچاری یا اجبار به شمیران نقل مکان کرد ولی در آنجا نیز نتوانست روی آرامش را ببیند. (31)
در اینجا او ابتدا با شکایتی ساختگی و تحت اجبار دستگاه حاکمه از سوی یکی از اهالی در مورد بدهی پول کاغذ به مبلغ 350 تومان بازداشت و راهی زندان شد و سپس در سال 1317، برای وی پرونده‌ی سیاسی تشکیل شد. اتهام وی اسائه‌ی ادب به مقام سلطنت بود. او در ابتدا به 27 و سپس به 30 ماه حبس محکوم گردید. (32) سپس از زندان قصر به زندان موقت تهران انتقال یافت و در سلول انفرادی زندانی شد و از تمامی امکانات چون لباس و حمام و سلمانی و خوراکی و غیره محرومش کردند تا از پای درآید، اما او مقاومت کرد تا اینکه در شهریور 1318، اعلام کردند فرخی به مرض مالاریا و مننژیت، فوت کرده است، اما در ادعانامه‌ی دادستان تهران ذکر شد: «پزشک مجاز احمدی، به وسیله‌ی آمپول هوا با کمک عده‌ای، وی را به قتل رسانده است». (33) این چنین فرخی شاعری که برای آزادی و عدالت می‌سرود، در زندان استبداد به آزادی رسید. سپانلو وی را «شاعر عدالت» (34) و «مبلغ عدالت» (35) می‌نامد. گاه نیز از او به عنوان «شاعر آزادی» و «تاج الشعراء» یزدی (36) یاد شده است. آیتی، دوست و همشهری او می‌نویسد: «هرچه برخلاف مصلحت ملت می‌دید، می‌گفت و فریاد می‌زد...» (37) حسین مسرت نیز درباره‌اش نوشته:
«وی توانست با استادی تمام، قالب غزل را برای بیان عقاید سیاسی و اجتماعی خود برگزیند و سمت و سوی غزل را از گلایه از محبوب به گلایه و انتقاد از مسائل اجتماعی و سیاسی سوق دهد». (38)
اسلامی ندوشن درباره‌اش گوید:
«صفتی که در زندگی فرخی قابل توجه است سرسختی و شهامت اوست، در فضای فکری‌ای که اکثر مردم یا بی‌طرف و ساکت بودند، و یا همراه قدرت...» (39)
عبدالعلی ادیب برومند درباره‌اش می‌سراید:

آفرین بر رادمردی کآفت بیداد بود *** پادشاهان را ز قید بندگی آزاد بود
داد مردی داد، در پیکار با ارباب جور *** ز آنکه بر دوشش، لوای اعتلای داد بود...
ای دریغا زین شهید راه آزادی که گشت *** غرفه در دریای خون، هر چند توفان زاد بود... (40)

2. شرایط سیاسی اجتماعی

دوران زندگی فرخی، از سویی دوران بیداری، عدالتخواهی و مشروطیت است. سپانلو می‌نویسد: «محمد فرخی یزدی نیز چون عارف، عشقی و بهار فرزند مشروطه و پرورده‌ی فضای فرهنگی و ذهنی آن است». (41) او 21 سال قبل از آغاز انقلاب مشروطه، در سال 1264 ش، چشم به جهان گشود. زندگی 54 ساله‌اش در عهد پنج فرمانروا به شرح زیر سپری شده است:
1. ناصرالدین شاه؛ 11 سال (1302-1313 ق)
2. مظفرالدین شاه؛ 11 سال (1313-1324 ق)
3. محمدعلی شاه؛ سه سال (1324-1327 ق)
4. احمدشاه؛ 18 سال (1327-1344 ق)
5. رضاشاه: 14 سال (1344-1358 ق). (42)
از سوی دیگر دوران زندگی دوران استبداد قاجارها و رضاخان است، که سرتاسر ایران در زیر چکمه‌های ستم و بیداد آنها له شده بود و نفوذ اجانب در نتیجه‌ی بی‌تدبیری حاکمان بر سرتاسر این مرز و بوم سایه افکنده بود. در آن دوران هیچ قانون و قدرتی نمی‌توانست در برابر حاکم قاجاری مقاومت کند. به عبارت دیگر او خود هم قانون‌گذار بود و هم مجری آن. مهم‌ترین رخدادهای دوران زندگانی او به اختصار عبارت‌اند از: واگذاری امتیازات سیاسی و اقتصادی به بیگانگان از جمله امتیاز ایجاد بانک شاهنشاهی به بارون جولیوس دورویتر، امتیاز لاتاری، امتیاز بانک رهنی، امتیاز انحصار دخانیات، امتیاز دارسی (نفت جنوب) و غیره، اخذ وام‌های بزرگ از بیگانگان، جنبش تنباکو به رهبری میرزا حسن شیرازی در سال 1309 ق / 1271 ش، کشته شدن ناصرالدین شاه در حرم حضرت عبدالعظیم به دست میرزا رضا کرمانی، انتشار روزنامه‌های انقلابی و روشنگرانه، (43) نهضت مشروطیت و ایجاد نخستین اجتماع مردمی به نام مجلس شورای ملی، استبداد صغیر، خیزش سرداران ملی ایران، تشکیل احزاب و گروه‌های سیاسی، کودتای سوم اسفند 1299، قیام‌ها و شورش‌های مسلحانه، وقوع انقلاب‌های بزرگ در آسیا به ویژه انقلاب کبیر روسیه در اکتبر 1917 م، انقراض سلسله‌ی قاجاریه و بنیان سلطنت پهلوی در 22 آذر 1304. در این میان مهم‌ترین رخداد این دوران به لحاظ اندیشه‌ای خیزش جدید جهان اسلام بود که به رهبری سید جمال‌الدین اسدآبادی (44) و سایر روشنفکران دینی و مصلحان بیدار صورت می‌گرفت.
فرخی یزدی در چنین زمانه‌ای می‌زیست و در نتیجه راه خود را به گونه‌ای انتخاب کرد که در تقابل شدید با وضع موجود قرار گرفت. لذا شاید بتوان وی را از محدود افرادی دانست که تا آخرین لحظه‌ی عمر خود دست از مبارزه با حکومت استبدادی و سلطه‌ی بیگانگان غربی برنداشت. در این سال‌ها، فرخی با اراده‌ای پولادین در مبارزه باقی ماند. در چنین محیطی که نشانه‌ای از آزادی و عدالت در جامعه وجود نداشت، فرخی با توجه به جهان‌بینی خود، پرچمدار نهضتی ادبی شد تا با هنر خویش، به دولت و رژیم استبدادی بتازد.
در این سال‌ها بود که اندیشه‌ی سوسیالیسم و کمونیسم نیز در ایران نفوذ پیدا کرد و تعداد زیادی از جوانان را به سوی خود جذب نمود. رواج واژه‌هایی همچون برابری، مساوات، اجتماعی شدن و غیره در اشعار و نوشته‌های فرخی بیانگر این نفوذ در بین مردم و اقشار روشنفکر جامعه‌ی آن روز ایران است. هر چند فرخی برخلاف بسیاری دیگر نه مجذوب شرق شد و نه خودباخته‌ی غرب. لذا او یک ایرانی مسلمان وفادار و مخلص باقی ماند.

فرخی نوع‌دوست، تا شرف اندوخته *** زین ادبیات نغز آتشی افروخته... (45)

فرخی با توجه به این فضا، همچون دیگر شاعران دوره‌ی مشروطه که درونمایه‌ی شعر آنها، بیشتر «آزادی و وطن» است، شاعری سیاسی اجتماعی است. با این تفاوت که، اندیشه‌های آزادی، عدالت، استقلال و هویت ایرانی اسلامی بیشتر از دیگران در شعر و زبان او رسوخ دارد و در آثار او عدالت نه یک مفهوم اخلاقی، که یک برنامه‌ی اجتماعی است. با توجه به این موارد است که «می‌توان فرخی را شاعری عدالت‌محور یا «شاعر عدالت» نامید». (46) او، برای مثال در مورد راه و مرام عدالت می‌سراید:

خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم *** با این مرام در همه عالم، علم زنیم
این شکل زندگی نبود قابل دوام *** خوب است این طریقه را بهم زنیم
قانون عادلانه‌تر از این کنیم وضع *** آنگاه بر تمامی قوانین قلم زنیم (47)

تأثیرات اندیشه‌ای:

اندیشه هیچ اندیشمندی در خلأ به وجود نمی‌آید. بنابراین علاوه بر شخصیت و زمانه، اندیشه و نگرش دیگران نیز بر او تأثیر می‌گذارند. در جریان نهضت مشروطیت دو نگرش اساسی جدید در کنار دیدگاه سنتی دینی و مذهبی جامعه‌ی ما مطرح شد که هر دو به نوعی محصول مدرنیته و جهان جدید بودند. یکی نگرش لیبرالی مبتنی بر مکتب سرمایه‌داری بود که نمایندگی اصلی آن را اروپا برعهده داشت و دیگری نگرش سوسیالیست و چپ بود که هر چند در اروپا مطرح شده بود ولی نمایندگی سیاسی و مکتبی آن را شرق - اتحاد شوروی - برعهده داشت. اندیشمندان این دوران غالباً تحت تأثیر یکی از این نگرش‌ها بودند. بنیان اولیه‌ی فکری فرخی را دین اسلام و تشیع دوازده امامی تشکیل می‌دهد. نگاه او به اسلام نیز نگاهی رهایی‌بخش و ضد ستم و استبداد است. برای مثال او در اولین شعری که باعث اخراجش از مدرسه شد و با آن برنامه‌های مدرسه‌ی مرسلین را نکوهش کرد، می‌سراید:

سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی *** داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی
دین ز دست مردم برد فکرهای شیطانی *** جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی
ای دریغ از این مذهب، داد از این مسلمانی *** شخص گبر شان عالم، مرد ارمنی استاد
بهر درس، خوش دادند دین احمدی بر باد *** خاکشان به سر بادا، هر زمان به نادانی (48)

فرخی یزدی هر چند با نگاه اسلامی، دینی و باستانی به جامعه، سیاست و مسائل آن می‌نگریست ولی گویند او همچنین از «چشمه‌ی تفکر سوسیالیستی نوشیده است». (49) بدون تردید او تأثیری را از نگرش سوسیالیستی و انقلاب بلشویکی پذیرفته است و در این راستا برخی مفاهیم را که گاهگاه مورد توجه سوسیالیست‌ها بوده، در آثار و اشعار خویش به کار می‌برد. نظیر: «کارفرما در برابر کارگر، سرمایه در برابر کار... صلح عمومی در برابر جنگ افروزان...» (50)
اما باید دانست که او هرگز فریفته و خودباخته‌ی شرق و سوسیالیسم نشد و ایران و اسلام را با آن عوض نکرد. همان‌گونه که هرگز خود را وابسته به انقلاب روسیه و کمونیسم نساخت و حاضر نشد مقاصد شوروی‌ها را در مورد وطنش ایران بپذیرد. در سفر دومش به روسیه بود که از او خواسته بودند علیه ایران، مطلب بنویسد یا روزنامه چاپ کند. او قاطعانه در جواب گفته بود: «من با رضاشاه و حکومت ایران مخالفم نه با مردم ایران». (51) بنابراین فرخی با دیدن این گونه کارها از شوروی‌ها بسیار دلسرد شده بود و پی به ماهیت واقعی آنان برده بود لذا از آن زمان به بعد هرگز از شوروی دفاع نکرد. او در همان سفر گفته بود: «هیچ کس به فکر کسی نیست، روس‌ها هم ما را برای خودشان می‌خواهند» (52) و به فرزین نیز یادآوری کرده بود:
«در مدت اقامت در خاک شوروی خیلی خواسته‌اند از وجود او علیه ایران استفاده‌هایی بکنند، زیر بار نرفته». (53)
با بررسی آثار فرخی می‌توان دریافت که او به طور کلی به لحاظ تأثیرپذیری به مثابه مثلثی فکری می‌ماند که یک ضلع آن اسلام شیعی جعفری با ویژگی انقلابی‌اش و به عنوان دین و سنت اصلی حاکم بر جامعه‌ی ایران است و ضلع دیگرش را ملیت و وطن‌خواهی (ایرانیت و ایرانی بودن) و ضلع سومش را نگرش سوسیالیستی و به بیان دیگر برابری‌گرایی یا تساوی‌طلبی سوسیالیستی - نه خواست سران نظام‌های سوسیالیستی - تشکیل می‌دهد. در ضمن اینکه به نظر نویسنده مرکز ثقل این مثلث را حقیقت‌خواهی و عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی تشکیل داده است.

** تصویر

همچنین راه تحقق آزادی، عدالت و حقیقت را در نگاه او آگاهی، جهاد و شهادت تشکیل می‌دهد. لذا او دیدی اسلامی و ایرانی دارد نه برخلاف تصور برخی کمونیستی و سوسیالیستی.

3. آثار

آثار فرخی یزدی به اختصار عبارتند از: الف. کتاب‌ها شامل: 1. دیوان اشعار (الف. نسخه‌ی حسین مکی، ب. نسخه‌ی حسین مسرت) (54) 2. فتح‌نامه، ب. روزنامه‌ها شامل: آتش، آیینه افکار، پیکار، ستاره شرق، طوفان (1300 تا 1307)، طوفان هفتگی، فرخی، قیام، نهضت، ج. سفرنامه یادداشت‌های سفر شوروی (از تهران تا مسکو، در 17 شماره‌ی روزنامه‌ی طوفان از شماره‌ی 71 تا 87) (55)

اندیشه‌ی سیاسی

مبانی فکری

1. جهان‌بینی

شاید مؤثرترین ایده‌ای را که شکل‌بخش و انسجام دهنده‌ی اندیشه و تفکر فرخی یزدی نسبت به انقلاب مشروطه و مبارزه و آزادی در ایران دانست نگاه او به اسلام و مکتب رهایی‌بخش تشیع است. او از محتوا و عمق رسالت اسلام شیعی آگاه بود و به آن نه تنها در جوانی که در مقام عمر اعتقاد عمیق داشت. توحید و باور حقیقی به خدای یکتا بنیان اصلی اعتقاداتش را تشکیل می‌داد. او هیچ‌گاه از یاد خداوند یکتا غافل نبود و همیشه او را نقطه‌ی نهایی امید خود می‌دانست:

... به داد من نرسد ای خدا اگر چه کسی *** خوشم که چون تو خداوند دادرس دارم (56)
گره‌گشا نبود فکر این وکیل و وزیر *** وگر تو چاره کنی ای خدای بنده نواز (57)
اگر عدلیه حکم تخلیت اول کند اجرا *** من بی‌خانمان، آخر، خدای عادلی دارم (58)

بنابراین عدالت مورد نظر او مبتنی بر عدل الهی است که بندگانش را با خصوص برابر آفریده است و تبعیض و ستم را در حق هیچ کس روا نمی‌دارد. در مقدمه‌ی فتح نامه و قبل از تأثیرپذیری از انقلاب روسیه و سوسیالیسم نوشته است:
«سپاس بی‌حد، لایزالی را جلت قدرته سزاست که مهندس قدرتش در صفحه مساوات، نقشه‌ی جغرافیایی عدالت کشیده... و خیاط مشیتش لباس حریت بر قامت مشروطیت بریده...» (59)
لذا فرخی با مشاهده‌ی نابرابری‌های اجتماعی و اختلاف طبقاتی، و تبعیضات ناروا به ویژه در عرصه‌ی سیاست، خواستار محو امتیازات طبقاتی، ایجاد مساوات در میان تمامی اقشار جامعه و تحقق عدالت و احقاق حقوق عمومی می‌گردد.
در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌سراید:

خواجه عالم آنکه بندگیش *** فرض آمد بر ابیض و اسود... (60)

و در مورد امام علی (علیه‌السلام) دارد:
«مسندنشین سریر ولایت و مصباح طریق هدایت، امام المشارق و المغارب، علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) که با تیشه‌ی عدل و داد، ریشه‌ی ظلم و استبداد را کنده و باب مساوات و مؤاخاة را گشوده...» (61)
گرایش دینی و مذهبی او در رفتارها و سلوکش نیز هویداست. به عنوان مثال در مورد سفرش به اصفهان آمده است:
«... موقعی که از بازار مدرسه‌ی صدر اصفهان می‌گذشت، چند کودک را دید که در حال اذان گفتن هستند، به هر کدام از آنها مقداری پول داد، به حدی که وقتی می‌خواست به خانه برگردد، کرایه‌ی درشکه را نداشت و ناچار شد، آن راه را پیاده طی کند». (62)

2. هویت ایرانی اسلامی

همراه با اسلام و حق‌گرایی، هویت ایرانی و توجه به ایران باستان به عنوان رکن ایرانی بودن و ایرانی شدن از دیگر مبانی نگرشی و اندیشه‌ای اوست که در آن توجه به اقتدار گذشته‌ی ایران و اندیشه‌های معنوی و بنیادین آن می‌گردد. به تعبیر ندوشن:
«این سرزمین طی هزار سال لااقل در آسیا قدرت اول بوده، و یکی از دو ابرقدرت جهان آن روز، ایرانی هیچ‌گاه سرافرازی گذشته‌ی خود را از یاد نبرده است، چه آن را از شاهنامه آموخته باشد، چه از تاریخ. اینکه فرخی در غزل‌هایش چند بار از این موضوع یاد کرده ناشی از روشنفکری زمان و حسرت بازگشت به دوران سروری گذشته است...» (63)
نمونه‌هایی از اشعار او در این مورد عبارت‌اند از:

عید جم شد ای فریدون خو، بت ایران‌پرست *** مستبدی خوی ضحاکی است، این خو، نه‌زدست
حالیت کز سلم و تور انگلیس و روس هست *** ایرج ایران سرا پا دستگیر و پای بست... (64)
این همان ایران که منزلگاه کیکاووس بود *** خوابگاه داریوش و مأمن سیروس بود
جای زال و رستم و گودرز و گیو و توس بودن *** نی چنین پامال جور انگلیس و روس بود... (65)

به طور کلی او در پی احیای ایران و اسلام است و برای هر دو می‌سوزد و جانفشانی می‌کند. به عنوان مثال بیت زیر نمود نگرش اوست و خطابی که قبل از هر کس متوجه خودش است:

ای وطن‌ پرور ایرانی اسلام‌پرست *** همتی زان که وطن رفت چو اسلام ز دست (66)

بر این اساس، دو ویژگی بارز اعتقادی و سیاسی او را وطن‌پروری و اسلام‌پرستی تشکیل می‌دهد. او در جایی دیگر در شعری با عنوان ایران - اسلام نگرانی شدید و همیشگی خود را از نفوذ بیگانه و غرب در برانداختن هویت اسلامی و ایرانی ایرانیان ابراز می‌دارد:

مسجد ار باید امروز کلیسا نشود *** یا وطن، فردا منزلگه ترسا نشود
سبحه، زنار و حرم، دیر بحیرا نشود *** شور اسلامی بایست، ولی تا نشود
بود ایران ستمدیده، چو اسلام، غریب *** وین دو معدوم ز جور و ستم اهل صلیب (67)

آرمان اساسی فرخی، حفظ قرآن کریم کتاب آسمانی دین او در برابر سلطه‌ی عقاید بیگانگان است که در شعر زیر کاملاً هویداست:

غیرت توده اسلام درآید در جوش *** همگی متحد و متفق و دوش به دوش
حفظ قرآن را، بر دفع اجانب تازند *** یا موفق شده، یا جان گرامی بازند (68)

لذا می‌توان گفت او در همه‌ی اندیشه‌هایش از قرآن و اسلام و شاهنامه و فرهنگ ایران بهره می‌گیرد.

3. ارزش‌های اخلاقی

مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی مورد قبول او آن‌گونه که از آثارش به دست می‌آید و تحت تأثیر جهان‌بینی و فرهنگ او که فرهنگی اسلامی ایرانی است، به اختصار عبارت‌اند از: نوع‌خواهی، راستی، شجاعت، شهامت و سرسختی، حق‌گویی، وطن‌پروری و اسلام‌خواهی، برابری نوع انسان، آزادی‌طلبی و مهم‌تر از همه عدالت‌خواهی. برای نمونه در مورد نوع‌خواهی و حقیقت‌گویی می‌سراید:

در طریق بندگی، روزی که بنهادیم پای *** برخلاف نوع‌خواهی یک قدم ننهاده‌ایم (69)
پیشه‌ی ما راستی و این نادرستان حسود *** در پی تنقید ما، کاندر سیاست ساده‌ایم (70)
ای خامه راست‌رو، حقیقت‌جو باش *** با خوردن خون دل، حقیقت‌گو باش
گر سر ببرندت ز حقیقت‌گویی *** با دشمن و دوست، یک‌دل و یک‌رو باش (71)

و نیز در مورد شهامت و تسلیم‌ناپذیری در برابر دشمن می‌سراید:

هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد *** در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
جانم به فدای آنکه در پیش عدو *** تسلیم نموده جان و تسلیم نشد (72)

مفاهیم بنیادین سیاسی

1. غزل سیاسی

مهم‌ترین ابداع او در عرصه‌ی سیاست، ادب سیاسی، اندیشه‌ی سیاسی و غزل سیاسی است. بنا به اعتراف بسیاری از صاحب‌نظران فرخی یزدی از بزرگ‌ترین شاعران غزلسرای عصر خود بود. او تحولی بزرگ در عرصه‌ی ادب و غزل ایجاد کرد و آن را با مفاهیم و مضامین سیاسی درهم آمیخت و بدین‌سان غزل عاشقانه و عارفانه را تبدیل به غزل سیاسی کرد. این حرکت پیش از او و توسط بزرگانی چون حافظ شیرازی آغاز شده بود اما در نزد فرخی غزل کاملاً رنگ سیاسی به خود گرفت و ابزار مبارزه و حقیقت‌گویی در عرصه‌ی سیاست گشت. با توجه به بعد هنری و زیبایی‌شناسانه و همچنین تأثیر عاطفی و روانی غزل بر انسان این حرکت در نوع خود بسیار حایز اهمیت و ارزشمند تلقی می‌شود به ویژه باید دانست که «غزلیات سیاسی وی در ادبیات فارسی بی‌نظیر است». (73) اشعار فرخی بیانگر اعتقاد جدی او به آرمانی است که حاضر است به خاطر آن خود را قربانی سازد. او در اشعارش هرگز از مبارزه و مجاهده و شورانیدن مردم علیه استبداد، سلطه، استعمار و به طور کلی تمام نیروهایی که آنان را در استثمار داشتند، فروگذار نکرد.
«او در اشعارش به شدت از طبقات محروم جامعه دفاع می‌کرد و به طور کلی باید گفت که سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک و دارای مفهومی انقلابی و مدافع حقوق رنجبران می‌باشد». (74)
او شعر و هنرش را در خدمت حق، عدالت و آزادی و طبقات و اقشار بهره‌کش جامعه قرار می‌دهد و آن را با تشبیهات و استعارهای نوظهور و جدید سیاسی بیان می‌کند. او در همین راستا برخی از مفاهیم را از عرصه‌ی روزنامه‌نگاری نیز وارد شعر کرد. برخی از مفاهیمی که از عرصه‌ی روزنامه‌نگاری به شعر فارسی وارد کرده است، به اختصار عبارت‌اند از:
«منفعت صنفی، جنگ اصناف، توده‌ی زحمتکش، صلح کل، حربه‌ی وحشت، ترور، فرشته‌ی صلح، بیرق سرخ مساوات، انقلاب خونین، انقلاب کامل، صفت ارتجاعی، جنگ اقتصادی، سیر تکامل، مسلک آزادی و...» (75)
برخی شعر او را نیمه‌ی سیاسی دانسته‌اند که مفهومی دقیق و منطقی به نظر نمی‌رسد:
«از این قرار در شعر جدید ایران فرخی صاحب مکتب است. او اگر نه مبتکر، بهترین سراینده‌ی گونه‌ای غزل در ادبیات فارسی است. غزل نیمه سیاسی که رسالت آن تلطیف آموزش‌ها، پیچیده و شعارهای خشک و جدی است، و ساده کردن و مردم فهم ساختن مباحث دشوار مرامی در نازک‌ترین و ظریف‌ترین قالب شعری دری». (76)
برخی نیز گفته‌اند:
«تکان فکری مشروطیت، غزل نیمه سیاسی، را رهاورد نموده اما این موضوع در غزل فرخی به حد اعلا گسترش و جلوه یافت. دیوان او سرا پا متلألأ از نمونه‌های مؤثر و زیبای غزل نیمه سیاسی است». (77)
اما باید دانست که او یک ادیب و شاعر سیاسی و انقلابی است، که «ادبیات سیاسی خاصی را وضع کرده است»، ادبیاتی که دارای مفاهیم جدید است. به طور کلی فرخی یزدی را شاید بتوان تنها شاعری دانست که نه تنها غزل که رباعیات را نیز در خدمت سیاست و مردم در آورد. او غزل را از حالت عارفانه و عاشقانه‌ی محض خارج ساخته، جامه‌ای تازه بر آن پوشاند. به همین نحو در غزل او «دوره‌ی سیروس»، برای «پورکیخسرو» و «فرزند جم» در «پایتخت کیان» و «کشور هوشنگ»، زمینه‌ی تاریخی سر به سوی استقلال و رهایی است. او خود اقرار دارد:

کشتی ما را خدایا ناخدا از هم شکست *** با وجود آنکه کشتی را خداوندیم ما
در جهان کهنه ماند نام ما و فرخی *** چون ز ایجاد غزل طرح نو افکندیم ما (78)

این بیت بیانگر تلاش و کوشش شاعر در عرصه‌ی هنر و ادبیات و غزل است که طرحی نو در قالب مکتبی جدید پی افکنده است که من آن را نه اجتماعی محض و نه نیمه‌سیاسی بلکه «سیاسی» یا «اجتماعی سیاسی» می‌نامم. پس آنچه او به عنوان مکتبی جدید در عرصه‌ی سیاست و اندیشه و ادب ارائه کرد به نام «غزل سیاسی» یا «غزل اجتماعی سیاسی» شناخته می‌شود. یعنی آنچه پیش از او بزرگانی چون حافظ سنگ اولیه‌ی آن را نهاده‌اند. بنابراین:
«این غزل، چراغ لاله‌ای است که با خون می‌سوزد، خونی که وهمناک و لرزه‌آور است، اما روشنایی را با رنگ خود خیال‌انگیز و مؤثر می‌سازد. این غزل، قالی ریز بافتی است که نقش‌های متقارن و رنگ‌های ملایم و هماهنگ در زمینه‌ی خود دارد؛ و روی این زمینه، شاعر، لکه‌های خون را با نظم و محاسبه‌ی هنرمندانه بافته است». (79)
سیاسی بودن اشعار او در حدی است که الفاظ عدالت، مساوات، سیاست، آزادی، وطن، ملت، مردم، پلیتیک، قانون، قانون اساسی، مشروطه، استبداد، توده و غیره را می‌توان کلیدواژه‌های اصلی ورود به شعر و ادب فرخی دانست. بدین‌سان او نخستین مبلغ معانی سیاست، عدالت، انقلاب، آزادی و قانون در شعر و ادب فارسی است. به عنوان مثال می‌سراید:

با همه مقصد خیری که مرام من و توست *** در بنی نوع بشر ولوله انداخته‌ایم...
عمرها در طلب شاهد آزادی و عدل *** سر قدم ساخته تا ملک فنا تاخته‌ایم
بر سر نامه‌ی طوفان بنگر تا دانی *** بیرق سرخ مساوات برافراخته‌ایم (80)

2. عدالت

مهم‌ترین مفهوم بنیانی در اندیشه‌ی سیاسی فرخی عدالت و داد است. در آثار او عدالت نه یک مفهوم اخلاقی، که یک مفهوم سیاسی و اجتماعی است. به بیان دیگر عدالت برای او نه تنها خصلت و ملکه‌ی فردی که یک خصلت اجتماعی و عمومی است. به علاوه امری گسترده و فراگیر است و همه‌ی ابعاد سیاست و اقتصاد و جامعه و فرهنگ و قضا و غیره را دربر می‌گیرد. عدالت برترین آرمان و مهم‌ترین اصل در اندیشه‌ی فرخی است و با این نگاه است که او شعر و نثر و قلم را به خدمت راهی برای تحقق عدالت می‌گیرد. پس «می‌توان فرخی را شاعری عدالت‌محور یا «شاعر عدالت» نامید». (81)
او برای مثال در مورد راه و مرام عدالت می‌سراید:

خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم *** با این مرام در همه عالم، عَلَم زنیم
این شکل زندگی نبود قابل دوام *** خوب است این طریقه را بهم زنیم
قانون عادلانه‌تر از این کنیم وضع *** آنگاه بر تمامی قوانین قلم زنیم (82)

و یا او چنین باور دارد:

فرخی این ابیات چو تقدیم نمود *** با تهیج ز ستم‌های عدو شعر سرود... (83)

به لحاظ مفهومی در نگاه او عدالت و داد، جز رعایت حقوق و برابری بر مبنای استعداد و شایستگی نیست. مثلاً در روزنامه‌ی طوفان به توزیع منطقی و انسانی اشتغال توجه دارد. او می‌نویسد:
«ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری به جان آمده‌اند، خارج از حدود عدالت است». (84)
در جایی دیگر از واگذاری نابجای مشاغل یاد کرده است:

دیگر ز چه شغل دولتی را دایم *** با چوب هوای نفس حراج کنند (85)

و یا در جایی دیگر عدالت را طریقه‌ای می‌داند که در آن اختصاص نیست:

دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن *** بگزین طریقه‌ای که در آن اختصاص نیست (86)

حکومت پوشالی، تعبیری است که فرخی آن را برای اوضاع ناعادلانه و بحرانی به ویژه فقدان عدالت سیاسی و عدم توزیع عادلانه‌ی مناصب دولتی در مقاله‌ای با نام «وضعیت پوشالی، مجلس پوشالی، اکثریت پوشالی» (87) به کار می‌برد و می‌نویسد:
«مملکت ما صورت پوشالی به خود گرفته و هیچ مقامی از مقامات آن دارای وضعیت ثابت و صالحی نمی‌باشد... امروز ملت چه می‌خواهد. برانداختن این کابینه‌ی مشئوم و ویران کننده‌ی ایران، به روی کار آمدن یک کابینه‌ی صالح...» (88)
تفسیر شاعر از عدالت، به هم زدن طریقه‌ی ناروای زندگی، گذاردن قانونی عادلانه، سوای قوانین موجود است. پس در چنین نگرشی قانون باید عادلانه باشد یعنی عدالت اساس و بنیان قانون می‌باشد. این در حالی است که قانون نیز خود ابزاری برای تحقق عدالت است. همان‌گونه که حکومت و قوه‌ی قضا چنین حکمی را دارند. همچنین برای تحقق محکمه‌ی عدالت و داد، فرخی سه ویژگی اساسی را ذکر می‌کند که عبارت‌اند از: یکی تراضی یعنی رضایت مردم، دوم وجدان و سوم عاطفه‌ی قاضی.

در محکمه‌ی عدل، تراضی شرط است *** وجدان حکم و عاطفه‌ی قاضی شرط است
خواهی که کنند مالک و دهقان صلح *** ملی شدن آب و اراضی شرط است (89)

وجود عدلیه به عنوان ابزاری برای تحقق عدالت ضروری است. چون در صورت دارا بودن شرایط می‌تواند اعاده‌ی حقوق کند و بی‌عدالتی را نقض نموده به عدالت تبدیلش نماید. این امر به ویژه در جوامع تحت سلطه‌ی ستم و بیداد ضروری‌تر است؛ لذا از عدلیه دفاع می‌کند و آنگاه که علی اکبر داور به وزارت عدلیه رسید و برخلاف قانون اساسی تقاضای اختیارات کرده و کلیه‌ی ادارات و محاکم عدلی را در سراسر کشور منحل کرد، فرخی در هجویه‌ای این عمل را با شدت تمام نکوهید:

مملکت یک‌باره استقلال خود از دست داد *** شاهباز سروری از بام ایرانی پرید
یک نظر بنما به عدلیه، ببین داور چه کرد *** با تمام آن هیاهو، با همه وعد و وعید
گر نقاب از چهره این عدل بردارند خلق *** رشته را بی‌پرده، دست اجنبی خواهند دید... (90)

فرخی یکی از ابعاد بی‌عدالتی را وجود فقر و غنا و شکاف اقتصادی می‌داند و از کشمکش بر سر فقر و غنا و جدایی صفوف فقیران و اغنیا سخن می‌راند:

توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود *** کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود... (91)

بر همین اساس فرخی یزدی معتقد بود که اساس بدبختی جامعه و مشکلات اساسی آن در اختلاف و تضاد طبقاتی و فاصله‌ی اجتماعی و اقتصادی و مهم‌تر از همه تبعیض و نابرابری سیاسی و اجتماعی است یا به عبارت روشن‌تر فقدان عدالت است که در جامعه به وجود آمده است و این اختلاف و تبعیض است که باعث زوال جامعه و از بین رفتن آزادی و نابودی پیشرفت و عدم توسعه می‌گردد؛ لذا باید برای نابودی این اختلاف و تبعیض و بی‌عدالتی قیام کرد. چنین قیامی نیاز به آگاهی عمومی و توده‌ای دارد:

این بنای کهنه‌ی پوسیده، ویران گشته است *** جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود
تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود *** انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب *** معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود (92)

در این نگاه عدالت، روشن کننده، بیدار کننده و در نتیجه به پیش‌برنده و توسعه‌بخش و آبادکننده است. شرط آبادانی سرزمین‌ها وجود عدالت و گسترش آن می‌باشد. فقدان عدالت و نادیده گرفتن آن نیز نتیجه‌ای جز ویرانی و خرابی سرزمین‌ها و انحطاط جوامع نخواهد داشت. در نگاه او دو رکن اصلی سیاست و اداره‌ی امور عمومی و دو حق اساسی بشری یعنی داد و آزادی آباد کننده و فقدان هر دو ویرانگر و نابود کننده است.
حتی اگر سرزمینی با عدالت آباد گردد ولی در آن آزادی‌های عمومی نباشد ویران می‌گردد. لذا او تعارضی - برخلاف نگرش لیبرالی و کمونیستی - میان آزادی و عدالت نمی‌بیند.

هر مملکتی در این جهان آباد است *** آبادیش از پرتو عدل و داد است
کمتر شود از حادثه ویران و خراب *** هر مملکتی که بیشتر آزاد است (93)

از سوی دیگر رابطه‌ی عدل با قانون از دو منظر و دو زاویه است. یکی اینکه عدل بنیان و اساس قانون است و قانون جز بر عدل و داد بنا نمی‌شود. دوم اینکه عدل، انسان را به تواضع در برابر قانون واداشته و ملزم به اجرای آن می‌نماید:

آنان که به عدل و داد مفتون گشتند *** تسلیم مقررات قانون گشتند
و آنها که به فرعونی خود بالیدند *** ناگاه غریق لجه خون گشتند (94)

3. آزادی

دغدغه‌ی اصلی فرخی در کنار عدالت و همراه با آن آزادی بود؛ به همین دلیل گاه او را شاعر آزادی دانسته‌اند. فرخی خود در ایام جوانی و در همان اوان انقلاب مشروطیت با اولین گروه‌های آزادیخواه یزد هم آواز شده و به نهضت مشروطه‌خواهان پیوست و مبارزه برای آزادی و دفاع از آن را شروع کرد. فرخی که فردی باسواد و آگاه بود و علت بدبختی خود و دیگران را فقدان آزادی و عدالت می‌دید و در پی چاره‌ای برای رهایی و آزادی عمومی در جامعه بود، از شعر و روزنامه‌نگاری به مثابه ابزارهایی نیرومند برای پیام‌رسانی آزادی استفاده کرد. او در مقاله‌ای تحت عنوان آزادی با مجازات در باب فلسفه‌ی آزادی و ریشه‌ی آن که در فطرت و ذات انسان است و در نتیجه امری است انسانی، عمومی و همگانی، که از انسان و ذات او جدایی‌ناپذیر است، می‌نویسد:
«... بشر ذاتاً آزاد به وجود آمده و به همان دلیل که شما وقتی دست یک بچه‌ی شیرخواره را می‌بندید، گریه و زاری می‌کند، انسان هم از بندگی و عدم آزادی خود متنفر و بیزار است...» (95)
او خود را شاخه‌ای نورسته از نهال ایرانی آزاد می‌داند و می‌سراید:

آزادی ایران که درختی است کهنسال *** ما شاخه‌ی نورسته‌ی آن کهنه درختیم (96)

اشعار فرخی در باب آزادی همچون سایر موارد دارای مفاهیمی جدی و قاطع می‌باشد زیرا او معتقد به آرمان‌هایی است که حاضر است به خاطر آن خود را قربانی سازد. این آرمان‌ها عبارت‌اند از آزادی و عدالت. در نتیجه شعر و نثر فرخی، فراخوانی برای آزاد زیستن و مبارزه برای تحقق آزادی است. او در غزلی، جایگاه و اهمیت آزادی را چنین تبیین می‌کند:

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی *** که روح بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آنکس *** که داشت از دل و جان احترام آزادی
هزار بار بود به ز صبح استبداد *** برای دسته و پا بسته‌ی شام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز *** کشم ز مرتجعین انتقام آزادی... (97)

او نه تنها شعر را تبدیل به فریاد آزادی‌خواهی کرد بلکه در مقالات گوناگون خود نیز از آزادی نوشت و دفاع کرد. در روزنامه‌ی طوفان سر مقاله‌ای به نام اسلام و آزادی دارد. وی آزادی را همراه با داد و عدل اساس و بنیانی برای توسعه، پیشرفت و آزادی می‌داند. به گونه‌ای که گویا یک رابطه‌ی شرطی عمیق بین این دو رکن اساسی با آبادانی و توسعه برقرار است. در واقع عدل و داد آبادکننده و پیش‌برنده‌اند و آزادی نگه‌دارنده و حفظ کننده‌ی دستاورد عدل و داد است. بدین معنا که آزادی مردم مانع تحقق ویرانی و ضعف و انحطاط می‌باشد. از این رو لازمه‌ی آبادانی و پبشرفت جوامع، وجود داد و آزادی است. به عنوان مثال می‌سراید:

کمتر شود از حادثه ویران و خراب *** هر مملکتی که بیشتر آزاد است (98)

یا:

در مملکتی که نام آزادی نیست *** ویرانی آن قابل آبادی نیست (99)

او همچنین به همه‌ی ابعاد آزادی توجه داشت. به عنوان مثال پس از بازگشت از اروپا در حالی که تحت نظر بوده است، در طول غزلی بس زیبا چنین می‌سراید:

... تا قلم نگردد آزاد، از قلم نمی‌کنم یاد *** گر قلم شود ز بیداد، همچو خامه هر دو دستم
گر زنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق *** شحنه می‌کشد که رندم، شرطه می‌کشد که مستم
... ملت نجیب ایران، خوانده با یقین و ایمان *** شاعر سخن شناسم، سائس وطن‌پرستم
پیش اهل دل از این پس، از مفاخرم همین بس *** کز برای راحت خویش، خاطر کسی نخستم (100)

و یا در جلسه‌ی 26 مرداد 1309 مجلس در مورد آزادی انتخابات گفته بود: «به حکم قانون، انتخابات باید آزاد باشد، به حکم قانون، ملت در رأی خود آزاد است». (101) فرخی خود نیز در عمل و رفتار با تمام وجود در پی تحقق آزادی است:

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی *** دست خود ز جان شستم از برای آزادی
فرخی ز جان و دل می‌کند در این محفل *** دل نثار استقلال، جان فدای آزادی (102)

او سرتاسر دوران زندگی خویش را وقف رسیدن به آزادی و تلاش برای تحقق آزادی‌های اساسی در جامعه و زنده نگه داشتن نام آزادی و آرمان آن نمود. تحصن او در راه آزادی مطبوعات در مدت 162 روز در سفارتخانه‌ی روس (103) معروف است. یحیی ریحان، مدیر روزنامه‌ی گل زرد، در این باره نگاشته است:
«آقای فرخی، آزادی‌خواه معروف... این تحصن در راه آزادی آثار عظیم بخشید و آقای فرخی یک نقطه‌ی برجسته در تاریخ آزادی از خود یادگار گذاشتند». (104)

4. قانون

پس از عدالت و آزادی مهم‌ترین بنیان و اصل در اندیشه‌ی سیاسی فرخی قانون است و قانون‌شکنی از نگاه او راه را برای تحقق هر جنایتی به ویژه برای حاکمان و به خصوص استبداد باز می‌کند. به عنوان مثال در نشریه‌ی طوفان طی مقاله‌ای می‌نویسد:
«مگر ما چه نوشته بودیم؟ نوشتیم که در مملکت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب می‌شود. ما نوشتیم که تجاوز از حدود قانون، مسئولیت تولید می‌کند و این مسئولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین می‌نماید. ما نوشتیم که با وجود پارلمان، حکومت نظامی بی‌معنی و بی‌منطق است. ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری به جان آمده‌اند، خارج از حدود عدالت است». (105)
اهمیت قانون برای او در حدی است که در نوشتاری با استناد به دادگاه سقراط و تسلیم او در برابر قانون مملکت خود می‌نویسد:
«اینک ما با نهایت فروتنی خود را تسلیم قانون می‌نماییم... ما حاضریم در مقابل محکمه معتمداً به محکومیت خویش اقرار و دامان بی‌گناه خود را به خون بنگریم، ولی راه تاریک و مسدود محاکمه‌ی وزرا با افراد ملت مفتوح شده، تساوی حقوق عامه در برابر قوانین مملکتی ثابت گردد». (106)
حکومت و فرمانروایی از دید او جز برای اجرای قانون نیست و لذا گوید:

لیک گویم، گر به قانون مجری قانون شوی *** بهمن و کیخسرو و جمشید و آفریدون شوی (107)

و یا:

ضیغم‌الدوله چو قانون‌شکنی پیشه نمود *** از همان پیشه‌ی خود، ریشه‌ی خود، تیشه نمود (108)

فرخی بروز همه‌ی بیدادگری‌ها به ویژه حرکت به سوی استبداد و به تعبیر خودش «فرعونی شدن» را از عدم توجه به قانون و اجرا نکردن به موقع آن می‌داند. برای مثال او می‌نویسد:
«... اگر نخستین روزی که وزیر جنگ تعرض به قوانین مملکتی را مباح دانست، استیضاح می‌شد... اگر موقعی که حکومت نظامی ایالات در امور سایر ادارات دخالت می‌کرد و اعلانات تند و تیز حکومت نظامی تهران بیشتر مردم را خشمگین نموده بود... امروز وزیر جنگ به اشتباه، خود را در این همه خلاف قانون ذی حق ندانسته، مسئولیت خویش را کاملاً احساس می‌نمود...» (109)
البته برترین قانون در اندیشه‌ی سیاسی او قانون حق و عدالت است. او قانون حق و عدالت را براساسی تعیین کننده در حکومت می‌داند و به قانون حق و عدالت در برابر نظام پارلمانی اشاره دارد:
«راست است که حکومت مشروطه رژیم پارلمانی، حکومت عدد و نفر است (اکثریت) و البته این اکثریت می‌تواند به وکیلی که در اقلیت است اجازه ندهد که مطالب خود را بگوید ولی حق و عدالت، انصاف و مروت مقتضی است که اکثریت مجلس احساسات بی‌آلایش یک نفر نماینده‌ی ملت را ترور نکرده و بگذارد حرف‌های خود را که البته راجع به خیر و صلاح عموم است بگوید...» (110)
نهایت اینکه قانون ضامن حفظ آزادی‌ها و حقوق انسان‌ها و در نتیجه بقای جامعه است:

چون موجد آزادی ما قانون است *** ما محو نمی‌شویم، تا قانون است
محکوم زوال کسی شود آن ملت *** در مملکتی که حکم با قانون است (111)
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. عبدالحسین احمد امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا، ج 2، ص 9؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362، ج 15، ص 368.
3. ر.ک.، سید محمدحسین طباطبایی، همان، ج 15، ص 368؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 15، چاپ هشتم، 1370، ص 383؛ احمد حنبل، مسند حنبل، قاهره: بی‌نا، ج 3، 1313 ق، ص 460.
4. امام علی بن ابی‌طالب، نهج‌البلاغه، گردآوری و تألیف سید رضی، بی‌جا، 1387؛ شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر، خطبه‌ی 3.
5. همان؛ فالموت فی حیاتکم مقهورین، و الحیاة فی موتکم قاهرین، خطبه‌ی 51.
6. ابوالقاسم حسن فردوسی، شاهنامه‌ی فردوسی، تهران: چاپ خاور، ج 3، بی‌تا، ص 440.
7. Abraham Kaplan, The Conduct of Inquiry, San Francisco: Chandler, 1964, p.8.
8. عبدالحسین آیتی یزدی، تاریخ یزد، یزد: بی‌نا، 1317، ص 308؛ رضا آذری شهرضایی، فرخی یزدی سرانجام یک رؤیای سیاسی، تهران: شیرازه، 1382، ص 11؛ محمد اسحاق، سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، تهران: انتشارات طلوع و سیروس، چاپ دوم، 1363، ص 382؛ اما علی بابایی در کتاب خود سال 1306 را ذکر کرده است. داود علی بابایی، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی، تهران: انتشارات امید فردا، 1384، ص 75.
9. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، تهران: نشر قطره، اول، 1380، ص 196، غزل 181.
10. حسین مسرت، پیشوای آزادی، زندگی و شعر فرخی یزدی، تهران: نشر ثالث، چاپ اول، 1384، ص 47.
11. محمد فرخی یزدی، پیشین، ص 308.
12. همان، ص 104.
13. حسین مسرت، پیشین، صص 56-55.
14. محمد فرخی یزدی، پیشین، ص 124.
15. ر.ک.، محمدی، غلامرضا و حسین مسرت، شاعر لب دوخته، زندگی و مبارزات فرخی یزدی، یزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد، 1378، صص 180-177.
16. www.irdc.ir/fa/calendar/158/default.aspx.
17. روزنامه‌ی ندای یزد، س 14، ش 599.
18. «رندان پیاده»، روزنامه‌ی ندای یزد، س 20، ش 835، ص 2.
19. محمد فرخی یزدی، پیشین، ص 422.
20. همان، ص 274. دو بیت آن به این شرح است:
عید جم شد ای فریدون‌خو، بت ایران‌پرست *** مستبدی خوی ضحاکی است، این خو، نه ز دست
... خود تو می‌دانی، نیم از شاعران چاپلوس *** کز برای سیم بنمایم، کسی را پای‌بوس...
21. همان، ص 75.
22. همان، ص 401.
23. حسین مسرت، پیشین، صص 74-73.
24. همان، ص 74.
25. محمد فرخی یزدی، پیشین، ص 283.
26. حسین مسرت، پیشین، ص 75.
27. محمدعلی سپانلو، چهار شاعر آزادی، تهران: انتشارات نگاه، 1369، ص 76.
28. داود علی بابایی، پیشین، ص 77.
29. همان، ص 108.
30. همان، ص 77.
31. همان، ص 111.
32. همان، ص 114.
33. همان، ص 122.
34. محمدعلی سپانلو، پیشین ص 419.
35. همان، ص 421.
36. روزنامه مجلس، س 5، ش 97، 25 رمضان 1329 ق.
37. عبدالحسین آیتی یزدی، «فرخی و حفظ تاریخ»، نمکدان، س 6، ش 2، 1320/9/25، صص 10-9.
38. حسین مسرت، پیشین، ص 556.
39. محمدعلی اسلامی ندوشن، «فرخی یزدی»، در: محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، تهران: نشر قطره، چاپ اول، 1380، ص 20.
40. حسین مسرت، پیشین، 645.
41. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 421.
42. حسین مسرت، پیشین، ص 31 (با اندکی تغییرات).
43. مانند قانون به مدیریت ملکم‌خان در لندن، ضیاءالخافقین به مدیریت سید جمال‌الدین اسدآبادی در لندن، حکمت به مدیریت میرزا مهدی خان تبریزی در قاهره، حبل‌المتین به مدیریت سید جمال‌الدین کاشانی در کلکته، ثریا، پرورش، مجلس و غیره در یزد و همچنین روزنامه‌های انجمن ولایتی یزد، محاکمات و سفینة نجات هر سه به مدیریت محمد صادق سفینه؛ همان، ص 32.
44. محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین، با مقدمه و توضیحات: سید هادی خسروشاهی، تهران: بی‌نا، 1350، ص 52؛ مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله‌ی اخیر، قم: انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، 1378، ص 18.
45. روزنامه‌ی مجلس، سال 5، شماره‌ی 53، 27 ذیقعده‌ی 1329 ق.
46. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 425.
47. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1366، ص 425.
48. همان، ص 308.
49. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 421.
50. همان، ص 426.
51. همان، ص 10.
52. حبیب یغمایی، خاطرات حبیب یغمایی، به کوشش: ایرج افشار، تهران: نشر طلایه، 1373، ص 275.
53. رضا آذری شهرضایی، پیشین، ص 38.
54. روح‌انگیز کراچی بر پایه‌ی تعداد اشعار مطرح شده در دیوان فرخی به تصحیح مکی می‌نویسد:... در ارزیابی دیوان اشعار او از مجموع 187 غزل، فقط 9 غزل مضمون سیاسی و انقلابی ندارد و از مجموع 25 شعر متفرقه در قالب‌های مسمط، ترکیب‌بند و قطعه، تنها 3 شعر را با مضمون طبیعت سروده است و از مجموع 376 رباعی، فقط 132 رباعی در مضمون غیر سیاسی (چاپ مسرت، از 384 رباعی، 134 غیر سیاسی) است. تعداد اشعار فرخی براساس نسخه‌ی دیوانش به تصحیح حسین مسرت عبارت‌اند از: 242 غزل، 11 قصیده، 4 قطعه، 21 مسمط، 384 رباعی، 1 مثنوی بلند و 17 مورد ابیات پراکنده و در مجموع 3208 بیت.
55. این سفرنامه با دخالت رضاخان و توقیف طوفان ظاهراً متوقف گردید (نگارنده).
56. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 194؛ روزنامه‌ی طوفان، س 7، ش 87، 1306/9/27، ص 4.
57. محمد فرخی یزدی، همان، ص 179.
58. همان، ص 197.
59. همان؛ محمد فرخی یزدی، فتح‌نامه، یزد: چاپ سنگی، مطبعه‌ی شیرکوه، ص 407.
60. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، همان.
61. همان.
62. حسین مسرت، پیشین، ص 94.
63. محمدعلی اسلامی ندوشن، پیشین، ص 19.
64. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 274.
65. همان، ص 275.
66. همان، ص 272.
67. همان، ص 273.
68. همان، صص 273-272.
69. همان، ص 206.
70. همان.
71. همان، ص 373.
72. همان، ص 343.
73. «محمد فرخی یزدی»، در:
www2.irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/Yazdi.htm.
74. همان.
75. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 429.
76. همان.
77. همان، ص 430.
78. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 78.
79. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 430.
80. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 158.
81. محمد علی سپانلو، پیشین، ص 425.
82. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 425.
83. روزنامه‌ی مجلس، س 5، ش 64، 1290/9/20.
84. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 30.
85. همان، ص 355.
86. همان، ص 108.
87. روزنامه‌ی قیام، س 1، ش 3، 1301/11/3، ص 1.
88. همان.
89. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 317.
90. همان، صص 246-245.
91. همان، ص 169.
92. همان.
93. همان، ص 314.
94. همان، ص 347.
95. روزنامه‌ی طوفان، ش 162، 1306/2/11.
96. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 209.
97. همان، ص 229.
98. همان، ص 314.
99. همان، ص 232.
100. همان، صص 188-187.
101. رضا آذری شهرضایی، پیشین، ص 34.
102. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 229.
103. روزنامه‌ی اقتصاد ایران، ش 31، 1301/5/25.
104. روزنامه‌ی گل زرد، س 3، ش 31، 1301/5/10.
105. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 229؛ همچنین: حسین مکی، پیشین، ص 30.
106. روزنامه‌ی طوفان، س 2، ش 10، 1301/10/4، ص 1.
107. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 229؛ همچنین: حسین مسرت، پیشین، ص 278.
108. محمد فرخی یزدی، همان، صص 272-271.
109. روزنامه‌ی طوفان، س 2، ش 16، 1301/7/18، ص 1.
110. مشروح مذاکرات مجلس هفتم، جلسه‌ی 98، یکشنبه 13 بهمن 1380.
111. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 322.

منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد سیزدهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط