مؤلفههای اندیشهی سیاسی
1. وطن و هویت ملی
وطن و دلبستگی به آن و ضرورت احیای هویت مستقل و ملی با توجه به مقتضیات جهان معاصر، یکی از درونمایههای رایج و شایع در شعر و ادب و سیاست دوران مشروطیت ایران است. شاعران مشروطهخواه و عدالتطلب از سر سوز و گداز برای وطن میگریند و از ستمهایی که بر آن رفته است، بیزاری میجویند و از مجد و عظمت گذشتهی آن یاد میکنند. دربارهی وطن (ایران) رویکردهایی چند در شعر و ادب دوران مشروطه وجود دارد اما وطن مورد نظر فرخی، وطنی آمیخته با رنگ و بوی دینی و مذهبی (اسلام) از یکسو و آمیخته با باستانگرایی و گذشتهی پرافتخار آن از سوی دیگر که میتواند عناصر مفید و سازگار نگرش مدرن را در خود جای دهد و از تمام ارزشهای ملی و مذهبی ایران برخوردار باشد و حاصل آن هویتی ایرانی اسلامی یا ایرانی مسلمان است:این همان ایران که منزلگاه کیکاووس بود *** خوابگاه داریوش و مأمن سیروس بود
جای زال و رستم و گودرز و گیو و توس بودن *** کی چنین پامال جور انگلیس و روس بود
آخر ای بیشرم مردم عرق ایرانی کجاست؟ *** شد وطن از دست، آیین مسلمانی کجاست؟
حشمت هرمز چه شد؟ شاپور ساسانی کجاست؟ *** سنجر سلجوق کو؟ منصور سامانی کجاست؟ (2)
فرخی قلم و نگارش خویش را در خدمت به ایران و ملت ایران به کار گرفت. تنها واژههای ایران و ایرانی در دیوان او دستکم 75 مورد ذکر شده است. او در سه بعد اساسی تأکید بر ایران، ملیت، فرهنگ و تمدن و نگرش ایرانی و هویت ایرانی را مورد توجه قرار داده است.
1. تأکید بر هویت و فرهنگی ایرانی و ملیت آن به صورت آشکار در اشعار و مقالاتش در شرایط گوناگون، به عنوان مثال میسراید:
مرا بارد از دیدگان اشک خونی *** بر احوال ایران و حال کنونی
غریقم سراپای در آب و آتش *** ز آه درونی، ز اشک برونی
چه شد ملتی را که یزدان ز قدرت *** همی داد بر اهل عالم فزونی (3)
و یا در تجاوز روس به ایران در مسمطی میسراید:
قومیت وطن را روسی نمود تهدید *** ما ملت وطن دوست گوییم با صد امید
از سوز آتش دل یا مرگ یا استقلال... (4)
2. نفی بیگانهپرستی و غربزدگی و شرقزدگی در قالب اجنبیگرایی؛ به عنوان نمونه، در هنگام بازگشت از عراق به ایران در جریان جنگ اول جهانی در شعری میسراید:
ای نژاد عجم ای دودهی با همت و هوش
هان مکن جوش و خروش
پندهای من با تجربه بنمای به گوش
گر تویی پند نیوش
اجنبی گر به مثل میدهدت ساغر نوش
نوش نیش است منوش
وز پی خستن او در همه اوقات بکوش
تا توان داری و توش
که عدو دوست نگردد به خدا گر نبی است
اجنبی اجنبی است (5)
آری از دید او اجنبی، در هر لباسی بیگانه است، خواه رضاخان و خواه سید ضیاء، خواه وثوقالدوله یا احمدشاه.
3. بازگشت به فرهنگ و تمدن کهن ایرانی یعنی بازگشت به فرهنگ خودی و کوشش در جهت پندگیری و احیای آن که گاه از آن با عنوان باستانگرایی یاد کردهاند. در این حوزه او به بزرگان ایران زمین نظیر سیروس (کورش کبیر)، رستم، کیخسرو، سیاوش، جمشید، کیومرث، فریدون، هوشنگ، دارا و... توجهی خاص دارد و در دیوان خود حدود 300 بار از آنها یاد کرده است. به عنوان مثال تنها 11 بار از کورش (سیروس) سخن گفته است. او تمثیلهای گوناگونی را از قهرمانان شاهنامه میگیرد. به عنوان مثال:
تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت *** سر زد شکوفه سیامک سان از شاخ درخت
غنچه پوشیده چو هوشنگ زمرد گون رخت *** بست طهورس بر دیو محن سلسله سخت (6)
که به تعبیر اسلامی ندوشن:
«حرف بر سر گشاد و بست کشور است که از کجا باز میشده و از کجا بسته. تمثیلهای همهی اینها از قهرمانیهای شاهنامه گرفته شده است». (7)
او همچنین اساطیر ایران را نیز با رنگبندی امروزی - بر مبنای مقتضیات زمانی امروز - به کار میبرد. مثلاً در نمونهی زیر میبینیم که چگونه فرخی یزدی اسطورهی کاوه و ضحاک را مژدهبخش یا محرک قیام مردمی، در متن دموکراسی و انقلاب جدید میداند (8) و از آن به مثابه الگوی برتر یاد میکند:
خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت *** کو کاوه که چرمی به سر چوب نماید (9)
و یا میسراید:
عید جم شد، ای فریدون خو بت ایرانپرست *** مستبدی خوی ضحاک است، این خونه ز دست!
حالیا کز سلم و تور، انگلیس و روس چست *** ایرج ایران سراپا، دستگیر و پای بست
به که از راه تمدن ترک بیمهری کنی! *** در ره مشروطه اقدام منوچهری کنی! (20)
در همین مورد در حبسیهی خویش نیز خطاب به وثوقالدوله میسراید:
با وثوقالدولهای باد صبا، گو این پیام *** با وطنخواهان ایران بد سلوکی نیک نیست
آنکه تقصیری ندارد هیچ جز حب وطن *** جای او در هیچ مذهب، محبس تاریک نیست...
گر بگویی موطن خود را چرا دارند دوست *** الفت ملت به موطن، قابل تفکیک نیست
آنکه استقلال ما را در قرار انشا نمود *** مقصدش از آن مواد شوم جز تملیک نیست... (21)
او در جایی دیگر اینگونه از ایران و ایرانی یاد میکند:
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران *** فاسد بود آن خون که به راه تو نریزد (22)
پس از لغو قرارداد 1919 که تلاش او نیز در این کار بیتأثیر نبود در هجو لرد کرزن این طور میسراید:
تا بود جان گرانمایه به تن *** سر ما و قدم خاک وطن
بعد از ایجاد صد آشوب و فتن *** بهر ایران ز چه رو در لندن
لرد کرزن عصبانی شده است *** داخل مرثیهخوانی شده است... (23)
و مهمتر اینکه در مسمطی دارد:
دوش، ایران را به هنگام سحر دیدم به خواب *** وه چه ایرانی، سراسر چون دل عاشق خراب
... پس برفتم پیش و بگرفتم چو جان او را به بر *** خاک راهش را نمودم زیب سر، کحل بصر...
ای وطن، ای تربت اجداد من، «روحی فداک» (24)
و در مسمطی دیگر:
خوشا روزی که بُد خاکم، محل سجدهی شاهان *** خوشا وقتی که بد بزمم، مکان پیلتن گردان
خوشا عهدی که میدادم، به هند و روم [و] چین فرمان... *** کیومرث و سیامک، گر در امروزم قرین بودی
سرم از دست ضحاکان، کجا پامال کین بودی... (25)
شرفالدین حسینی (نسیم شمال) در مورد تلاش فرخی در روزنامهی طوفان در جهت دفاع از هویت ملی و سرزمین ایران اینگونه میسراید:
طوفان همه از بهر وطن بود *** با نوک قلم، همیشه فریاد کند
دل بسته به اینکه شاید از نوک قلم *** یک مملکتی از غصه آزاد کند (26)
2. مردمگرایی
مردم به عنوان وجود جمعی افراد در یک جامعه، صرفنظر از هر گروه یا جناح و طبقه، در نگاه فرخی، اساس و بنیان هر نظام سیاسی و اجتماعی و هر اقدام اساسی در ادارهی امور جامعه هستند و خواستهها و ایدهها و آرمانهای عمومی آنان در قالب افکار عمومی تجلی مییابد که رکن اساسی و اولیهی هر نهاد سیاسی و تعیین کنندهی هرگونه در عرصهی سیاست و اجتماع است:... هر بنایی ننهادند بر افکار عموم *** بود اگر ز آهن، او پایه و بنیاد نداشت (27)
یا:
ای دوست کلاه خویش را قاضی کن *** در آتیه کار بهتر از ماضی کن
فرصت مده از دست و به هر قیمت هست *** افکار عموم را ز خود راضی کن (28)
واژهی مردم بارها و بارها در آثار فرخی به کار رفته است و او هدف اساسی خود را جز بیان مصالح عموم مردم نمیداند. یکی دیگر از اصطلاحات مهم و مورد کاربرد او واژهی تودهی است که در آن زمان واژهای جدید محسوب میشد و بیانگر اقشار پایین و ضعیف جامعه یا کل مردم بود. او این واژه را نیز بارها در آثارش به کار گرفته است و معمولاً با آن اشاره به مردم دارد؛ به عنوان مثال:
... تودهی ما فاقد حقوق سیاسی است *** تا نشود جهل ما به علم مبدل... (29)
ملت نیز بارها و بارها در آثارش مورد توجه قرار گرفته است:
جز به آزادی ملت نبود آبادی *** آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت (30)
مردم آن قدر برای او دارای جایگاه و ارزش بودند که او تمهیداتی اندیشید تا:
«حتی کسبه و کارگران بیسواد نیز بتوانند در ساعات مقرره حاضر شده و مدیر قرائتخانه (فرخی) به قدر 5 دقیقه برای استفادهی ایشان از جراید و کتب مفید، قرائت نماید». (31)
سپانلو در مورد مبارزاتش برای مردم و منافع آنان مینویسد:
«در پهنهی سیاست، مبارزهی فرخی اصولیتر و حساب شدهتر است. رفتار او براساس منافع تودههای فقیر و براساس اصل حاکمیت ملت است... تکروی فرخی که بدون ملاحظات گروهی، رویدادهای سیاسی را تنها با مقیاس اصول مسلک، داوری میکند، باعث میشود که کمتر در شناخت ماهیت ادعاهای بازیگران سیاست به اشتباه افتد و فریب سیاسی بخورد. مثلاً مجذوب ظاهرسازی سردار سپه رضاخان نمیشود». (32)
او همچنین در جریان مبارزه با سردار سپه، در برابر حکومت مقتدر از اقتدار ملت سخن به میان میآورد:
ما دایرهی کثرت و قلت هستیم *** ما آیینهی عزت و ذلت هستیم
تو در طلب حکومت مقتدری *** ما طالب اقتدار ملت هستیم (33)
در انتخابات نیز بر گزینش از میان مردم و از جنس آنها تأکید دارد:
ای کاش که توده بعد از این میدانست *** کز جنس خود انتخاب میباید کرد (34)
3. انقلاب سیاسی و ضرورت آن
با توجه به فضای سیاسی موجود در جامعهی ایران در زمان حیات فرخی یزدی و اندیشههای جدید و نگرشهای دینی و ملی که در اندیشهی وی میتوان یافت، او چارهی کار و راهحل مشکلات و بحرانهای جامعهی ایران و راه رسیدن به هویت ایرانی اسلامی و تأمین حقوق مردم را در تحقق یک انقلاب میبیند و نه تنها انقلاب را مضر و زیانبار نمیداند بلکه آن را کامل کنندهی انقلاب ناقص مشروطیت میداند. ابیات زیر نشان دهندهی این تفکر در نزد فرخی میباشد:با فکر نو موافق ناموس انقلاب *** باید زدن به دیر کهن، کوس انقلاب
گر دست من رسد، ز سر شوق میروم *** تا خوابگاهِ مرگ، به پابوس انقلاب
از بهر حفظ مُلکِ «کورش» بیاورم *** در اهتزاز، پرچم سیروس انقلاب (35)
یا:
در کهن ایران ویران، انقلابی تازه باید *** غیرتی چون پور کیخسرو، بلند آوازه باید (36)
و یا:
دل چه میخواهم، نباشد گر اسیر عشق دوست *** جان چه کار آید، نگردد گر فدای انقلاب (37)
و یا در نگرش دیگر سخن از انقلاب در جهان میکند، بدین معنا که راه تحقق عدالت و برابری در بشر تنها وقوع انقلاب است:
تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود *** انقلابی سخت در دنیا برپا باید نمود
سخت جاری سیل خون باید نمود *** وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود (38)
انقلاب در نگرش او - که تحت تأثیر دیدگاه امر بینالامرین شیعه و حکیمان و فیلسوفان ایرانی و مسلمان قرار دارد - امری اختیاری و ارادی است و جبر در آن برخلاف نگرش اغلب نحلههای مارکسیستی راه ندارد. لذا «باید انقلاب را برپا نمود» و «باید زدن به دیر کهن کوس انقلاب» و یا «انقلابی سخت در دنیا برپا باید شود». (39) بنابراین نگرش او نسبت به انقلاب، مارکسیستی نیست. بلکه از منظر عقلی و از زاویهی دینی به انقلاب مینگرد و وقوع آن را به مثاب ایدهای خاص از مردم میخواهد. او در این راستا شاعر و نویسندهای است که زبان و قلمش را برای دفاع از آزادی و عدالت و ترویج انقلاب به کار گرفت. لذا شعر او شعری است انقلابی و در جهت تحقق انقلاب. او راه تحقق انقلاب را اینگونه ترسیم کرده است:
تپیدنهای دلها ناله شد، آهسته آهسته *** رساتر گر شود این نالهها، فریاد میگردد
... ز اشک و آه مردم بوی خون آید، که آهن را *** دهی گر آب و آتش، دشنه پولاد میگردد
دلم از این خرابیها بُوَد خوش، زانکه میدانم *** خرابی چون که از حد بگذرد، آباد میگردد
ز بیداد فزون آهنگری گمنام و زحمتکش *** علمدار و عَلَم، چون کاوهی حداد میگردد...
دلم از این عروسی سخت میلرزد، که قاسم *** چو جنگ نینوا نزدیک شد، داماد میگردد
به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زانرو *** که بنیان جفا و جور، بیبنیاد میگردد (40)
در این دیدگاه، انقلاب حرکتی است که حاصل تعارض دو وضعیت میباشد. یکی وضعیت موجود که نامطلوب و ناپسند است و وی آن را با واژههای بیداد، خرابی، خرابیها، ویرانی بنیان جور و جفا و نظایر آن یاد میکند. دوم وضعیت مطلوب مورد نظر فرخی که در تقابل با وضعیت اول قرار دارد و لذا با مفاهیمی چون آباد، آبادانی و غیره بیان شده است. این حرکت تدریجی است و از تپیدن دلها آغاز میگردد و سپس به ناله و فریاد و اشک و خون که اینها بیانگر مراحل سلبی است، منجر میگردد و در نهایت با پولادین شدن انقلابیون و مردم و ایستادگی آنها وارد مرحلهی ایجابی انقلاب یا آبادانی میشویم که در آن بنیان جور و جفا بیبنیاد میگردد. همچنین انقلاب را رهبری باید اما این رهبری در یک پروسه تدریجی و حرکت رو به پیش انقلاب شکل میگیرد و از درون انقلاب و انقلابیون عادی (مردم) است که علمدار انقلاب میگردد. او در عمل نیز پایبند به وقوع انقلابی سیاسی و فراگیر است که نه تنها در ایران بلکه در جهان باید صورت گیرد و هدف آن نیز تحقق عدل و داد و آزادی و حقوق انسان و همچنین احیا و حفظ حکومت عادلانه است. «تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود». (41)
چنین انقلابی در نگاه او بنیادین و در همهی ابعاد جامعه است؛ لذا انقلاب مورد نظر او از این منظر شبیه به نگرش برخی از نحلههای مارکسیستی که انقلاب را حرکتی در برخی ابعاد حامعه میدانند، نیست:
میکند تهدید، ما را این بنای ارتجاعی *** منهدم این کاخ را از صدر تا دروازه باید (42)
او در بیان دیدگاه خود در باب انقلاب بیشتر به دنبال به حکومت رساندن مردم و تودههای مستضعف، زحمتکشان و نشاندن آنها به جای کسانی است که او آنها را «طبقهی بهرهکش یا سرمایهداران» میداند و نقش این طبقه (زحمتکشان) را در ایجاد انقلاب، نقشی بزرگ و تعیین کننده محسوب میکند:
شد سیه، روز جهان از لکهی سرمایهداری *** باید از خون شست یکسر باختر تا خاوران را (43)
از این رو او در تحقق انقلاب بر اتحاد و اتفاق مردمی تکیه دارد. یکی از مسائلی که او را رنج میداد فقدان اتفاق و اتحاد مردمی به ویژه در عرصهی سیاست و مبازره بود. او جدایی و افتراق را نفاق میداند و در عین تأکید بر محاسن وحدت و همزیستی به ویژه در روند مبارزه و قیام، اتفاق و اتحاد را راه رسیدن به جلال و شکوه وطن میداند. او در یکی از نخستین اشعارش دربارهی انتخابات چنین سروده است:
موقع تجدید شد، مسئلهی انتخابات *** ما همه از فرطِ جهل، بیخبر و مست و خواب
آنچه شد از هرج و مرج در همدان و عراق *** واقعهی انهدام، مسئلهی افتراق
گر بنمایی نظر نیست، به جز از نفاق *** متحداً گر کنیم، ما همگی اتفاق
باز ببینیم نیک، جاه و جلال وطن (44)
همچنین اگر او از انقلاب روسیه و سوسیالیسم تأثیر میپذیرد، باید دانست که این تأثیر نه راهبردی که تاکتیکی است:
در جشن کارگر چو زدم فال انقلاب *** دیدم به فال نیک بود حال انقلاب
من هم به نام خطهی ایران سپاس گوی *** بر قائدین نامی و عمال انقلاب (45)
لذا در بار دومی که خود خواسته و نه چون بار اول، به دعوت روسها به اتحاد جماهیر شوروی سابق و به اصطلاح خودش «کشور شوراها» میرود از بیعدالتی و ستم در آنجا به فریاد میآید و به دلیل انتقاد از رژیم کمونیستی آن کشور نتوانست در مسکو بماند و مجبور به اخراج میگردد. بنابراین وابستگی یا تعلق خاطر به شوروی سابق شایعهای بیش نیست. به بیان مسرت عوامل تقویت کنندهی این گمان عبارتاند از: خرسندی وی از انقلاب روسیه، نظام جدید (در آغاز) و فروپاشی نظام تزاری، نگارش مقالاتی در حمایت از کارگران و دهقانان و انقلاب روسیه و گاه سوسیالیسم، نفی غرب و انگلیس و نفی سلطنت و هواداری از مردم و نظام جمهوری. (46) در حالی که فروپاشی روسیه تزاری و تزاریسم برای همهی ایرانیان آزادیخواه مایهی خشنودی بود و «فرخی یزدی نیز با توجه به شخصیت عدالتخواه و آزادیخواهش به دیدهی مثبت به این پدیده مینگریست». (47) او با اشاره به اتهام انگلیسیها در مورد اینکه مدعی بودند «روتشتین نمایندهی دولت شوروی در تهران مبالغ کثیری پول آورده و اکثر آن را در راه تبلیغ صرف... میکند» (48) مینویسد:
«چه تهمت بزرگی است که یک دولت به یک نفر نمایندهی دولت دیگر میزند. در این جمله دو نظر داشتهاند: یکی خراب کردن نمایندهی دولت روس در تهران، دیگری نسبت فساد اخلاق دادن به ایرانیها... کدام ایرانی بیشرافت است که پول دولت ساویت روس را بگیرد و برخلاف مصالح وطن خود اقدام نماید... محل خرج پول دولت روس در جاهایی است که اصول امپریالیسم حکمفرماست، نه در ایران». (49)
بنابراین به خوبی در مییابیم که در دورانی که برخی از روشنفکران به هر گرایش جدیدی به دلیل فقدان مبنای فکری و سیاسی روی میآورند، فرخی در برابر قدرت ایدئولوژیهای دیگر خود را نمیبازد. با دقت بیشتر در آثارش میتوان دریافت که مبنای او برای تحقق انقلاب جز فرهنگ اسلام و ایران نیست. (50) همچنین او خود انقلابی بود و زندگی او سرتاسر در راه دفاع از ایدهها و آرمانهایش گذشت. او آن چنان شیفتهی شهادت در راه تحقق آزادی و عدالت و قانون از طریق انقلاب بود که به برادرش میگوید:
«... ولی من میدونی چی دلم میخواهد؟ دلم میخواهد من را بکشند، خونم را بریزند روی این برفها حس بکنم و بعد بمیرم». (51)
نیز در زمانی که در دربند محصور بود طی غزلی میسراید:
گر ز آزادی بود آبادی روی زمین *** پس چرا بیبهره از آن، کشور هوشنگ بود
... بر ندارم دست و با سر میروم این راه را *** تا نگویی فرخی را پای کوشش، لنگ بود (52)
عباس یمینی شریف، علت روی آوردن خود را به شعر، شنیدن و نشر اشعار انقلابی، سیاسی و انتقادی فرخی میداند. (53)
4. حکومت
حکومت نهاد تحقق دولت به مفهوم حقوقی و ابزار تحقق عدالت و آزادی و مجری قانون عادلانه در جامعه است. لذا به همهی افراد جامعه تعلق دارد نه به فرمانروایان. از این رو حکومت نهادی عمومی و همگانی است و در خدمت همگان؛ پس هم در ایجاد و مشروعیت باید مردمی و خودی باشد نه وابسته به بیگانه و هم اینکه در تحقق و پیشرفت و استمرار در خدمت عموم باشد:ملت چو به فکر خویش تشکیل شود *** ناچار نفوذ غیر تقلیل شود
با فکر خودی اگر نگردد تشکیل *** بر آن نظر خارجه تحمیل شود
قبل از هر چیز باید دانست که حکومت در نگاه فرخی یزدی به شکل آن بستگی ندارد بلکه اساس، ماهیت، محتوا و اندیشهی حاکم بر آن است که از اهمیت اولیه برخوردار است. به عنوان مثال او بر این باور است که در هر حکومتی صرف نظر از شکل آن، مسئلهی مهم و اساسی این است که اقتدار، بزرگی و عظمت ملت و مردم و مصالح آنان در نظر گرفته شود نه اینکه قدرت انحصار به شخص، طبقه، جناح یا گروه خاصی داشته باشد. از همین رو فرخی یزدی در شمارهی یکم آبان 1302 روزنامهی طوفان نوشته است:
«این حکومت به دست هر که باشد اگر کلمهی قدرت را برای ملت، مضافالیه حکومت قرار داده باشد، ما و تمام علاقهمندان به عظمت و اقتدار ملت ایران در مقابل او سر تسلیم نفس فرود خواهیم آورد». (54)
او این ویژگیها را با مفاهیمی چون قانونی بودن، عادلانه بودن، مردمی و مشروطه و دموکراتیک و دینی و اسلامی و وطنی و... مشخص میسازد. اما آنچه در اینجا اهمیت بیشتری مییابد نه فقط برخورداری حکومت از عنوانی زیبا مانند قانونی بودن یا اسلامی بودن یا جمهوری بودن و نظایر آن است بلکه محتوای درونی و حقیقت آن و منطبق بودنش با خصایل حکومت ایدئال است؛ لذا از نظر او حکومت و دولت قانونی نیز اگر در عمل پایبند به قانون نباشد در واقع قانونی نیست. او به عنوان مثال در بیان دولت قوام، به نکتهی جالبی توجه میکند و آن اینکه پس از شهادت کلنل پسیان، دولت قوام از ترس اینکه قبرش زیارتگاه مردم نشود او را نبش قبر کرده و از کنار قبر نادر به جای دیگری انتقال میدهند، شاعر ما این را کاری خلاف قانون دانسته و میسراید:
معنی دولت قانونی گر این باشد *** نامی از دولت و قانون به جهان کاش نبود
... با چنین زندگی آری به خدا میمردیم *** اگر این جانی بیعاطفه نباش نبود (55)
بدترین و نامطلوبترین حکومت از دید او حکومت استبدادی است. او اساساً استبداد را شرترین و پلیدترین اقدامی میداند که بشر بدان مبتلا گشته است. رکن اساسی سلبی اندیشهی سیاسی وی را استبداد و سلطهی ناروا و نامشروع تشکیل میدهد. او به ویژه با توجه به استبداد قاجاری و رضاخانی عصر خویش نقطهی ثقل اهداف مبارزاتی و نگرش خویش را در مبارزهی مستمر با استبداد قرار داده است و در همه حال بدان حملهور گشته است. برای مثال مینویسد:
اهریمن استبداد، آزادی ما را کشت *** نه صبر و سکون جایز، نه حوصله باید کرد (56)
و یا:
زاهد و ما بهر استبداد و آزادی به جنگ *** تا چه سازد بخت او تا چون کند اقبال ما (57)
او همچنین در نوروز 1318 - قبل از شهادتش - در زندان قصر طی غزلی دربارهی استبداد و بیداد چنین میسراید:
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست *** هر که شادی میکند از دورهی جمشید نیست (58)
بنابراین از نظر او بزرگترین مشکل حکومت رضاخان، بیداد و استبداد است و شاید بحران اصلی جامعهی آن روز ایران جز این نبوده است. او در بحث استبداد به تقابل استبداد با آزادی و تعارض شدید میان این دو قائل است؛ لذا در همه جا سخن از نبردی میگوید که یک طرف آن را استبداد تشکیل میدهد و طرف دیگرش را آزادی:
در محیط توفانزای، ماهرانه در جنگ است *** ناخدای استبداد با خدای آزادی (59)
همچنین برعکس بسیاری از شاعران دیگر که به سائقهی حس ملیتخواهی خواستار زمامدار مقتدری برای کشور چون رضاخان بودند، فرخی با اشارهی آشکارتر از تصریح، خطاب به سردار سپه مینویسد: «دنیای ما ناپلئون و نادر نمیپروراند». (60) و در افشای طرح تیره و تار او برای سلطه بر کشور مینویسد:
«همین که از چندی قبل زمزمهی حکومت قدرت بلند شد ما یقین کردیم که برای آیندهی این ملت بیهوش و حواس، بدبختیهای تازهای آماده خواهد شد». (61)
یا:
بود اگر جامعه، بیدار در این دار خراب *** جای سردار سپه جز به سر دار نبود (62)
یا در بیان چهرهی استبداد او میسراید:
کیست در شهر که از دست غمت داد *** هیچ کس همچو تو بیدادگری یاد
گوش فریاد شنو خدایا نیست در شهر *** ورنه کس نیست که از دست تو فریاد نداشت (63)
فرخی برخلاف بسیاری که مدعی آزادیخواهی و میهندوستی بودند، مردی است که از تمامی علایق مادی و تجملات زندگانی دست شسته، چون طوفانی سهمگین به اصل زور و بنای استبداد حمله برده و به شهادت تاریخ سالیان متمادی با عناصر استبداد و ارتجاع جنگیده و از هیچگونه شکنجه و آزار و حملات خطرناک نهراسیده است و سرانجام پس از فداکاریهای بسیار و فدا کردن همه چیز خود، حتی جانش را در این عرصهی خطرناک در باخته و بالاخره با کفن خونین به خاک خفته است. فرخی یزدی هرگونه حکومت فردی را، یعنی حکومتی که قدرت آن در دست یک نفر است و همان نفر تصمیم میگیرد و قانونی جز تصمیم او نیست مردود میشمارد و مینویسد: «در تحت کلمهی «اجرای قانون» با ارادهی فردی حکومت نکنید». (64) و یا در جای دیگر مینویسد:
«شما میخواهید به عنوان اجرای قانون، اراده و میل خود را بر مردم تحمیل کنید. به نام حفظ حقوق مملکت هرچه میخواهید بکنید و کسی هم قدرت و جرئت سخن گفتن نداشته باشد. این است طریقهای که ما نمیتوانیم تحمل کنیم و با تمام قدرت، نفس را در سینه خفه کنیم...» (65)
در مورد حکومت رضاخان میسراید:
به روزگار رضا، هر که را من دیدم *** هزار مرتبه فریاد نارضایی زد
به ناخدایی این کشتی شکسته مناز *** که ناخدا نتواند دم از خدایی زد (66)
مرحوم محمدحسین خامسی، دوست نزدیک فرخی در خاطرات خود در روزهای مربوط به حبس خانگی فرخی یزدی در دربند در رابطه با دیدگاه و خط مشی او چنین میسراید:
... فرخی بار دگر لب باز کرد *** قصد خود را چنین آغاز کرد
تا به کسی در بند دربندیم ما *** تا که آزادی بود دربند دربندیم ما
گشت دق الباب و در گردید باز *** بزم ما و رزم دشمن گشت ساز
بود ادیب السلطنه خاموش شاه *** باغ را میخواست بنماید نگاه
او به ظاهر فرخی را یار بود *** نوشدارو در دهان مار بود...
فرخی مانند یک آتشفشان *** زین جسارتها شد آتش به جان
گفتمش بردار از این کار دست *** نیست آن را حاصلی غیر از شکست
در کف شیر نر خونخوارهای *** غیر تسلیم و رضا کو چارهای
فرخی زد داد او شاه شماست *** راه من با راه او از هم جداست
گفتمش اما هم اکنون میرپنج *** خفته همچون اژدهایی روی گنج
فرخی گفتا که او از این سه کار *** حبس و تبعید و طناب شوم دار
بر حذر بنمود رهنمود ندارد هیچ راه *** لیک من کی میشوم تسلیم شاه
شق سوم را کند گر انتخاب *** بر گزینند دار را بهر صواب
میشوم راحت ز دربند و ز بند *** بر فرار دار میگردم بلند
فرخی را نام جاویدان شود *** کاخ استبدادیان ویران شود (67)
او حکومت سلطنتی را نیز به ویژه به دلیل وراثتی و فردی بودنش نامطلوب میداند و بارها آن را مورد حمله قرار میدهد. نوع بد دیگر حکومتها در نگاه او حکومتی است که وی از آن با عنوان «حکومت شتر گاو پلنگ» یاد میکند. این حکومت دارای سه ویژگی است. اول، خود را قانونی و پایبند به قانون میداند. دوم، حکومت نظامی است و رهبری آن در دست نظامیان قرار دارد و لذا ویژگی سوم آن اعمال فشار و خشونت و استبداد است. این نوع حکومت در واقع حکومتی است که ظاهر آن با محتوا و باطنش در تناقض شدید قرار دارد یعنی در ظاهر خود را قانونی و مشروع قلمداد میکند در حالی که در باطن متکی به فشار و خشونت و نفی دیدگاههای مردم است و استبداد بر آن مسلط میباشد. او در سر مقالهی روزنامهی طوفان در 18 اسفند 1300، در مورد اعلامیهی حکومت نظامی رضاخان مینویسد:
از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ *** از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ
قانون و حکومت نظامی و فشار *** این است، حکومت شتر گاو پلنگ (68)
به دنبال نشر این مقاله فرمان دستگیری فرخی به وسیلهی حکومت نظامی صادر شد. او همچنین در مقالهای که در روزنامهی زبان ایران چاپ شده خطاب به مجلس چهارم مینویسد:
«... تو به الحاق رود کارون به زاینده رود خود را سرگرم مینمودی، موقعی که زنهای قزوین به جای شوهرهای خود از مظالم حکومت نظامی شکایت میکردند و متذکر بودند که مردهای ما قدرت شکایت ندارند... چقدر ما شرافتمندیم که در زمان تو از حقوق مدنی محروم میشویم... زیرا در آتیه در مقابل قضاوت تاریخ مفتخر خواهیم بود... هموطنان، متظلمین، گاه جشن و مباهات شماست که در زمان مجلس چهارم که وکلای صالح آن خائن، جانی، قاتل بیاعتبارنامه و کرسینشینان صالح آن سست عنصر، جبون، محافظهکار، وظیفهناشناس بیعلاقه هستند که از حقوق مدنی محروم میشویم.»
یک دسته خطاپیشه و یک مشت دنی *** محکوم هوای نفس، اشراف غنی
خواهند که پیروان آزادی را *** محروم کنند از حقوق مدنی (69)
پس از توقیف طوفان، نیز فرخی روزنامهی طلیعه آیینهی افکار را شخصاً منتشر کرد و مندرجات مقالهی شدیداللحنی تحت عنوان «حکومت فشار» موجبات تبعید وی را به کرمان فراهم ساخت.
«بر اعمال نامشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آن وقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!! همین که از چندی قبل زمزمهی حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهی این مردم بیهوش و حواس، بدبختیهای تازهای آماده خواهد شد و امروز صریحاً مشاهده میکنیم که رویهی دولت نسبت به عقاید و افکار آزاد، خطرناک گردیده است. جراید مرکز، کم و بیش به حکم فساد محیط و ترس از شلاق و چوب ناگزیر شده است که اقدامات و عملیات هیئت دولت را زشت یا زیبا تقدیس و تمجید نمایند... این است رئیسالوزرائی که برای ساختن مجسمهی او رؤسای قشونی به زور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ میکنند. این است حکومتی که میخواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی به مطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمهی تند به هیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشته است، مانع از انتشار میشوند». (70)
حکومت مشروطه و جمهوری هر دو با فرض برخورداری از محتوا و شرایط واقعی و انطباق ظاهر و باطن و عمل به قانون و اجرای عدالت و تحقق آزادی از دید او مطلوب هستند. زیرا در آنها مسئولیت وجود دارد و این امر جلوی استبداد را میگیرد. به عنوان مثال در مورد مشروطه و نظام پارلمانی مینویسد:
«تذکر میدهم که در مملکت مشروطه و رژیم پارلمانی، وزرا تنها مسئول مجلس هستند و هیچ قوه و اراده نمیتواند آنها را در پیشگاه مجلس از مسئولیتی که دارند معاف کند». (71)
در مسمطی که در نوجوانی سروده و پیوست فتحنامه است در مورد مشروطه و دستاوردهایش میگوید:
ای بت ملتپرست، یار فرنگی مآب *** داری اگر وقت، خیز، ریز ساغر شراب
اول آزادی است، ناز مکن، رخ متاب *** گاه مساوات شد، باده بده با شتاب
... عهد استبداد رفت ای سیویلیزاسیون (72) *** مملکت آباد شد ز کنستی توسیون (73) و (74)
او قانون حق و عدالت را تعیین کننده در حکومت میداند و به قانون حق و عدالت در برابر نظام پارلمانی اشاره دارد:
«راست است که حکومت مشروطهی رژیم پارلمانی، حکومت عدد و نفر است (اکثریت) و البته این اکثریت میتواند به وکیلی که در اقلیت است اجازه ندهد که مطالب خود را بگوید ولی حق و عدالت، انصاف و مروت مقتضی است که اکثریت مجلس احساسات بیآلایش یک نفر نمایندهی ملت را ترور نکرده و بگذارد حرفهای خود را که البته راجع به خیر و صلاح عموم است، بگوید...» (75)
در عرصهی حکمرانی نیز بدترین اقدام را پس از استبداد، خیانت و خدمت برای اجنبی و بیگانه یا بیگانهپرستی و نیز غارت بیتالمال و خزانهی دولت میداند. او در عصر خویش مظهر برجستهی خیانت و بیگانهپرستی را در خانوادهی قوامالسلطنه مییابد و از آن تحت عنوان «خانوادهی خیانت» یاد میکند و مینویسد:
«گر به ادوار سیاه و ننگین خانوادهی قوامالسلطنه مراجعه کرده و بخواهید از قاموس کلمات برای این فامیل طماع و بیحقیقت، اسمی استخراج نمایید، بدون هیچ اندیشه و تدمل بایستی در صدر دیباچهی اعمال ایشان و در سرلوحهی تاریخ وزارت و حکومت آنها، خانوادهی خیانت را به خط برجسته بنگارید (76) زیرا میل و ارادهی اجنبی را بر همه چیز مقدم میدانند». (77)
5. امنیت و صلح
امنیت و صلح نیز از مفاهیمی است که مورد توجه خاص فرخی قرار گرفته است. زیرا بدون امنیت و آرامش امکان وجود پیشرفت و آزادی منتفی است. او در زمانی که رضاخان به اصطلاح برای امنیت و به اسم امنیت جنایت میکرد و جلوی آزادیهای مشروع و انسانی را میگرفت، در روزنامهی طوفان، سال سوم، شمارهی سی و هفت، تحت عنوان «امنیت چیست» به سردار سپه یادآوری میکند که امنیت، در حقیقت، چیست و چه ارزشی دارد؟«امنیت فقط منکوب کردن راهزنان کوه و بیابان و قطع ریشهی شرارت اشرار و دزدان نیست. امنیت این است که افراد مردم عموماً بدون استثناء از هر نوع تعرض و خلاف مصون باشند. امروز ما موظف هستیم که سردار سپه را یادآوری کنیم که: گذشته از اینکه دنیای ما نادر و ناپلئون نمیپروراند، اگر میخواهید در ردیف جهانگیران مالکالرقاب نام شما ثبت شود، باید لااقل از رویه و طریقهی ایشان پیروی نمایید. به عبارت اُخری، تحت کلمهی «اجرای قانون» با ارادهی فردی حکومت نکنید!» (78)
بنابراین امنیت در نگاه فرخی یزدی نیز جایگاه و مفهومی پر معنا و حقیقی دارد. او در زمانی که بسیاری مدیحهگر امنیت حاصل از حکومت نظامی قزاقها به رهبری سردار سپه بودند، میگوید:
با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟ *** با نفی بلد ناجی امنیت کیست
با زور مگو که امنیت هست *** ناله ز من بشنو که امنیت نیست!» (79)
او وجود وحشت و ترور را مغایر امنیت میداند و در ماجرای شهادت عشقی میسراید:
دیو مهیب خودسری، چون ز غضب گرفت *** دم امنیت از محیط ما، رخت ببست و گشت گم
حربه وحشت و ترور، کُشت چو «میرزاده» را *** سال شهادتش بخوان: «عشقی قرن بیستم» (80)
پس در این نگاه، تأمین امنیت با مشت، لگد و زور و وحشت و ترور معنا ندارد. او در بحث از صلح نیز به صلح جهانی یا صلح عمومی و جلوگیری از جنگ و نزاع در دنیا و در بین جوامع توجه دارد و تأکید وی این است که روابط بینالمللی براساس حفظ حقوق انسانها و جوامع تدبیر گردد و صلح عمومی بر سرتاسر جهان حاکم شود. دربارهی صلح جهانی یا «صلح کل» یا «صلح عمومی» که هر سه بیانگر یک مفهوم کلی از صلح در جهان معاصر و در روابط بینالملل است، میگوید:
بیرق صلح کل را برافراشتهایم *** تخم شادی به جهان کاشتهایم (81)
هم خیر بشر خواهد و هم صلح عمومی *** که از روز ازل مسلک طوفان علنی بود (82)
جمعبندی
اندیشهی سیاسی در برگیرندهی نگاه صاحب فکر و اندیشه به سیاست و زندگانی سیاسی است. از این حیث فرخی یزدی از شاعران مبارز و صاحب اندیشهی عصر خود بود که غزلیات سیاسی وی که در ادبیات فارسی بینظیر است داستانی از سیاست و زندگانی سیاسی است. او به مثابه اهل فکر و اندیشه هنرش را ظرف نظرش نموده و آن را در خدمت حق و عدالت و آزادی و مردم قرار میدهد و بدینسان تحولی بزرگ در عرصهی ادب و شعر ایجاد کرد و آن را با مفاهیم و مضامین سیاسی درهم آمیخت و در نتیجه غزل عاشقانه و عارفانه را تبدیل به غزل سیاسی کرد.این حرکت پیش از او توسط بزرگانی چون حافظ آغاز شده بود اما در نزد فرخی است که برای اولین بار و به صورت کامل غزل تبدیل به ابزار اندیشهی سیاسی گشت؛ یعنی ابزار مبارزه و حقیقتگویی در عرصهی سیاست. اندیشهی سیاسی فرخی دربردارندهی مسائل اساسی نوع بشر یعنی حقیقت، عدالت، آزادی و قانون است و اینها از موضوعات اساسی هر اندیشمند سیاسی محسوب میشود؛ لذا او یک اندیشمند بیدار است که اندیشههایش را در قالب زبانی خاصی به بشریت ارائه کرده است. او از بیداد و استبداد و هرچه با آن ارتباط داشت بیزار و متنفر بود و در نگاه او نفرت از استبداد، مترادف نفرت از ستم و فقدان حقیقت و ناراستی است و از سویی دیگر معادل عشق به حقیقت و آزادی و عدالت و قانون و دین و معنویت و مساوات انسانی و رعایت حقوق آدمیان است. عدالت، قانون و آزادی مفاهیمی کلیدی در بیان و زبان او و نشان از محوریت حقیقتخواهی این شاعر بزرگ است. به طور کلی او با بیان اندیشههایش در پی احیای ایران و اسلام است و برای هر دو میسوزد و جانفشانی میکند. او برای تحقق عدالت و آزادی و ریشهکن کردن استبداد، قائل به انقلاب تمام عیار است و انقلاب مورد نظرش نیز انقلابی است بر مبنای فرهنگ ایرانی - اسلامی و در جهت احیای هویت حقیقی انسان ایرانی.
به طور کلی محتوای اصلی غزل او نه عشق و عواطف شخصی بلکه سیاست و مسائل سرنوشتساز اجتماعی است. در نتیجه مایهی اصلی شعرش همان مسائلی است که مبتلا به نوع انسان است. یعنی به تعبیر گِلِن تیندر «پرسشهای همیشگی نوع بشر». فرخی در عمل و سیرهی نیز در راه اندیشهاش جهادی مستمر را شروع کرد و تا شهادت ادامه داد. از این رو او خود در زندگی و اندیشهاش، برای الفاظ «فداکاری»، «آزادخواهی»، «میهندوستی»، «عدالتخواهی»، «استبدادشکنی» و «جانبازی» نیز مصداقی حقیقی محسوب میشود. نهایت اینکه او در عصر خود تنها شاعری بود که هم جهانبینی سیاسی ثابت و مبتنی بر حقیقت داشت و هم آن را با ارائه مکتبی نو در زبان و ادب بیان کرد و سرانجام نیز بر سر همین امر هم جان باخت.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. همان، ص 275.
3. همان، ص 253.
4. روزنامهی مجلس، س 5، ش 61، ص 4.
5. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، پیشین، صص 288-287.
6. همان، ص 270.
7. محمدعلی اسلامی ندوشن، پیشین، ص 20.
8. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 430.
9. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، پیشین، صص 132-121 و 81.
10. همان، ص 198.
11. همان، صص 258-257.
12. همان، ص 123.
13. همان، صص 301-300.
14. همان، صص 267-265.
15. همان، ص 305.
16. روزنامهی نسیم شمال، س 8، ش 3، 1302/9/7، ص 1.
17. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 115.
18. همان، ص 389.
19. همان، صص 249-248.
20. همان، ص 114.
21. نوشآفرین انصاری، «کتابخانهها و قرائتخانههای ایران»، در: ایرج افشار، یادوارهی محمود افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1363، ج 3، ص 1679.
22. محمدعلی سپانلو، پیشین، صص 434-433.
23. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 382.
24. همان، ص 338.
25. همان، ص 93.
26. همان، صص 174-173.
27. همان، ص 86.
28. همان، ص 121.
29. همان، ص 139.
30. همان، صص 125-124.
31. همان.
32. همان، ص 174.
33. همان، ص 84.
34. برای نمونه ر.ک.، روزنامهی مجلس، س 5، ش 53 (1290/8/26)، صص 4-3.
35. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 85.
36. حسین مسرت، پیشین، صص 133-132.
37. رضا آذری شهرضایی، پیشین، ص 4.
38. روزنامهی طوفان، س 1، 1300/7/10.
39. همان؛ رضا آذری شهرضایی، پیشین، صص 12-11.
40. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، صص 273-272.
41. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران: حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ص 86.
42. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، صص 159-158.
43. عباس یمینی شریف، نیم قرن در باغ شعر کودکان، تهران: روش نو، 1365، ص 15.
44. روزنامهی طوفان، س 3، ش 25، 1302/8/1، ص 1.
45. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 160.
46. همان، ص 133.
47. حسین مسرت، پیشین، ص 561.
48. همان، ص 104.
49. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 229.
50. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 434.
51. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 437.
52. همان، ص 145.
53. همان، صص 115-114.
54. روزنامهی طوفان، س 3، ش 37، ص 1.
55. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، پیشین، صص 51-47.
56. همان، ص 139.
57. از اشعار مرحوم محمدحسین خامسی دوست نزدیک فرخی در:
http://kavehsh.mihanblog.com/post/
58. حسین مسرت، پیشین، ص 374.
59. قهرمان میرزا عینالسلطنه، روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، به کوشش: مسعود سالور و ایرج افشار، تهران: اساطیر، ج 8، 1380-1374، صص 6407-6406. امضاکنندگان عبارتاند از: فرخی مدیر طوفان، میرزا ابراهیم خان مدیر تنبیه درخشان و سید میرزا آقا فلسفی مدیر حیات جاوید؛ ر.ک.، حسین مسرت، همان، ص 155.
60. محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، پیشین، ص 30.
61. مشروح مذاکرات مجلس هفتم، جلسهی 92، یکشنبه 15 دی 1308.
62. تمدن.
63. مشروطیت.
64. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، صص 264-263.
65. مشروح مذاکرات مجلس هفتم، جلسهی 98، یکشنبه 13 بهمن 1308.
66. روزنامهی طوفان، س 2، ش 28، 1301/8/21، ص 1.
67. روزنامهی قیام، س 1، ش 3، ص 1.
68. روزنامهی طوفان، س 3، ش 37، 1302/9/3، ص 1.
69. محمد فرخی یزدی، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، پیشین، ص 326.
70. همان، ص 258.
71. همان، ص 250.
72. همان، ص 255.
قرآن کریم.
آیتی یزدی، عبدالحسین، تاریخ یزد، یزد: بینا، 1317.
آیتی یزدی، عبدالحسین، «فرخی و حفظ تاریخ»، نمکدان، س 6، ش 25، 1320/9/2.
ابن حنبل، ابوعبدالله احمد بن محمد، مسند ابن حنبل، قاهره: بینا، 1313 ق.
آذری شهرضایی، رضا، فرخی یزدی سرانجام یک رؤیای سیاسی، تهران: شیرازه، 1382.
اسحاق، محمد، سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، تهران: انتشارات طلوع و سیروس، چاپ دوم، 1363.
اسلامی ندوشن، محمدعلی، «فرخی یزدی»، در: محمد فرخی یزدی، دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، تهران: نشر قطره، چاپ اول، 1380.
امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، گردآوری و تألیف سید رضی، بیجا، 1387.
امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بیتا.
انصاری، نوشآفرین، «کتابخانهها و قرائت خانههای ایران» در: ایرج افشار، یادوارهی محمود افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1363.
«رندان پیاده»، ندای یزد، س 20، ش 835.
روزنامه مجلس، س 5، ش 97، 25 رمضان 1329 ق.
روزنامهی اقتصاد ایران، ش 25، 1301/5/31.
روزنامهی طوفان، س 2، ش 10، 1301/10/4.
روزنامهی طوفان، س 2، ش 28، 1301/8/21.
روزنامهی طوفان، س 7، ش 87، 1306/9/27.
روزنامهی طوفان، س 1، 1300/7/10.
روزنامهی طوفان، س 2، ش 16، 1301/7/18.
روزنامهی طوفان، س 3، ش 25، 1302/8/1.
روزنامهی طوفان، ش 162، 1302/2/11.
روزنامهی قیام، س 1، ش 3، 1301/11/3.
روزنامهی گل زرد، س 3، ش 31، 1301/5/10.
روزنامهی مجلس، س 5، ش 64، 1290/9/20.
روزنامهی مجلس، س 5، ش 61.
روزنامهی مجلس، سال 5، شمارهی 53، 27 ذیقعده 1329 ق.
روزنامهی ندای یزد، س 14، ش 599.
روزنامهی نسیم شمال، س 8، ش 3، 1302/9/7.
سپانلو، محمدعلی، چهار شاعر آزادی، تهران: انتشارات نگاه، چاپ اول، 1369.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362.
علی بابایی، داود، جامعه، فرهنگ و سیاست در سه مقالات و اشعار شاعر انقلابی، تهران: انتشارات امید فردا، 1384.
عینالسلطنه، قهرمان میرزا، روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، به کوشش: مسعود سالور و ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1380-1374.
فرخی یزدی، محمد، دیوان فرخی یزدی، به اهتمام: حسین مکی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1366.
فرخی یزدی، محمد، دیوان، به کوشش: حسین مسرت، تهران: نشر قطره، 1380.
فرخی یزدی، محمد، فتحنامه، یزد: چاپ سنگی، مطبعهی شیرکوه، بیتا.
فردوسی، ابوالقاسم حسن، شاهنامهی فردوسی، تهران: چاپ خاور، بیتا.
محمدی، غلامرضا و حسین مسرت، شاعر لب دوخته، زندگی و مبارزات فرخی یزدی، یزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد، 1378.
محیط طباطبایی، محمد، نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین، با مدقمه و توضیحات: سید هادی خسروشاهی، تهران: بینا، 1350.
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران: حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1377.
مسرت، حسین، پیشوای آزادی، زندگی و شعر فرخی یزدی، تهران: نشر ثالث، چاپ اول، 1384.
مشروح مذاکرات مجلس هفتم، جلسه 98، یکشنبه 13 بهمن 1308.
مشروح مذاکرات مجلس هفتم، جلسهی 92، یکشنبه 15 دی 1308.
مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، قم: انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، 1378.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1370.
یغمایی، حبیب، خاطرات حبیب یغمایی، به کوشش: ایرج افشار، تهران: نشر طلایه، 1373.
یمینی شریف، عباس، نیم قرن در باغ شعر کودکان، تهران: روش نو، 1365.
http://kavehsh.mihanblog.com/post
http://www.irdc.ir/fa/calendar/158/default.aspx.
http://www2.irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/Yazdi.htm
Kaplan, Abraham, The Conduct of Inquiry, San Francisco:Chandler,1964.
www2.irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/Yazdi.htm. منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد سیزدهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.