نویسنده: علی شیرازی
یكی از ثروتمندان بنی اسرائیل، از زنی پاكدامن، فرزندی داشت كه بسیار شبیه پدر بود. خداوند، دو پسر دیگر نیز از همسر بعدی به وی ارزانی كرده بود.
وی هنگام مرگ وصیت كرد تا تمام دارائیش به یكی از پسرانش واگذار شود.
فرزندان، پس از مرگ پدر، بر سر ارث با هم به مجادله پرداختند و سرانجام جهت حل این مشكل به نزد قاضی رفتند. او مدعیان ارث را نزد برادرانی از «آل غانم» فرستاد. چون به نزد، یكی از آنان رسیدند، وی را مردی پیر و ضعیف و افتاده دیدند، مطلب را با او مطرح كردند. گفت: «بروید خدمت برادری كه از من بزرگتر است.» وقتی كه پسرها به نزد برادر دوّم از «آل غانم» رسیدند، او نیز آنها را به سوی برادر بزرگتر از خود راهنمایی كرد!
آن گاه كه برادران به نزد برادر سوّم از «آل غانم» آمدند، او به نظر آنان از دو برادر دیگرش، كوچكتر بود. با تعجب پرسیدند:«برادرانتان، شما را بزرگ تر از خود معرفی كرده بودند و حال آن كه شما كوچك تر به نظر میرسید!»
وی گفت: بلی! امّا برادر اوّل كه به نزدش رفتید، از هر دوی ما كوچك تر است، ولی همسری بداخلاق دارد كه همان خلق بد عیالش، او را پیر كرده است. امّا برادر دوّم، همسری دارد كه گاه او را اذیت و گاه مسرور و شادش میسازد؛ ولی من همسری خوش اخلاق دارم كه همیشه مرا مسرور میكند، لذا جوانی و نشاط من محفوظ مانده است.»(1)
پینوشتها:
1. منتخب التواریخ، ص 80.
منبع مقاله :شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.