مقدمه
اندیشهی سیاسی عرصهای است که در آن به ارائهی طرح و دیدگاه در مورد سیاست و زندگانی سیاسی در قالبی منسجم و منطقی همت گماشته میشود. این عرصه گاه کلیت زندگانی سیاسی را در بر میگیرد و اندیشمند با هدف کشف و بیان حقایق زندگانی سیاسی به فلسفیدن روی میآورد، ولی گاه برخی اندیشمندان بر مبنای نگرشی مکتبی و دغدغههایی اعتقادی به بیان ایدههای سازنده و مفاهیم راهگشا و انسانی در جهت هدایت نوع انسان و انذار و نشان دادن راه و بیان جامعهای مطلوب، میپردازند. سید ابوالحسن ندوی از گروه دوم میباشد. او مسلمانی است که از یک سو دغدغهی اسلام و اجرای آن را در جهان معاصر دارد و از دیگر سوی با شناختی که از جهان معاصر دارد و خصوصیت اصلی آن را با مفهوم مشخص «جاهلیت» بیان می کند، به ارائهی راه حل برای مشکلات و بحرانهای آن میاندیشد. پس یکی از مسائل مورد توجه ندوی و برخی دیگر از اندیشمندان مسلمان معاصر مسئلهی تمدن جدید یا مدرنیسم است که در نگاه آنان در قالب جاهلیت جدید مطرح میگردد.سید ابوالحسن ندوی اندیشمند مسلمانی است که با نگاه به فرهنگ جهانی معاصر به مثابه فرهنگی مبتنی بر جاهلیت، اساس بسیاری از مشکلات و بحرانهای معاصر را از سویی در وجود این فرهنگ و از دیگر سوی در سستی و بی توجهی مسلمانان به رهبری جهانی و فقدان ایفای نقش در سیاست جهانی دیده و با توجه به باور ایشان به توانایی اسلام برای حل این بحرانها، به ارائهی راه حل در عرصههای گوناگون میپردازد. حال باید دید ایشان در عرصهی سیاست و اندیشهی سیاسی چه نگاهی به این مسئله و راه حل آن دارد. بنابراین پرسش اصلی این نوشتار این است که سید ابوالحسن ندوی چه تصویری را از زندگانی سیاسی و سیاست و تدبیر امور عمومی ارائه میدهد و اگر به نفی سیاستهای موجود میپردازد بدیل و جایگزین او در این عرصه چیست؟ در پاسخ به چنین پرسشی فرض نویسنده این است که ندوی بر مبنای باورهای اسلام سنتی به سیاست مبتنی بر شرع و خلافت اسلامی میاندیشد. بر این اساس ما در این نوشتار به بررسی مختصر نگرش سیاسی علامه ندوی و دیدگاه او در مورد رهبری و ادارهی امور عمومی مسلمانان در جهان معاصر میپردازیم و برای این مهم از چارچوب نظری اسپریگنز یعنی شناخت مشکل و بحران، یافتن ریشهها و در نهایت بیان علاج و درمان همراه با نمونه ایدئال و مطلوب استفاده میکنیم. رویکرد ما نیز در این نوشتار نظری است که با هدف بیان تصویری منسجم و نمادین از اندیشهی سیاسی اندیشمند مزبور و در قالب روشی توصیفی تحلیلی صورت میگیرد.
شرح حال
1. زندگی
سید ابوالحسن علی ندوی، در روز ششم محرم سال 1332 برابر با 1913 م در دهکدهی تکیه کلان، واقع در هفتاد کیلومتری لکهنوی هندوستان در ولایت اُتار پرادش شمالی در خانوادهای مذهبی و دانش دوست و اهل مطالعه و تحقیق، دیده به جهان گشود. (2) سید ابوالحسن منتسب به خاندان نبوت است و سلسلهی نسب وی به امام حسن بن علی ابن ابی طالب (علیه السلام) میرسد. (3) پدرش علامه عبدالحیّ بن فخر الدین از دانشمندان بلند پایه و اطبای حاذق و نویسندگان چیره دست و صاحب کتاب نزهة الخواطر در هشت جلد، و مادرش خیر النساء از زنان نویسنده و صاحب کتاب الدعاء و القدر است. ندوی، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش لکهنو آغاز نمود و تا سیزده سالگی زبان عربی، انگلیسی و فارسی را به خوبی آموخت؛ (4) او در سال 1926 م در کنفرانس ندوه العلماء به زبان عربی سخنرانی کرد. وی پس از اتمام دورهی متوسطه در سال 1927 م وارد دانشگاه لکهنو شد و سپس در سال 1930 م برای ادامهی تحصیلات عالی عازم لاهور شد، و از محضر، مولانا احمد علی الهوری بهره گرفت، و گواهینامهی عالی علمی دریافت نمود. او همچنین در دانشگاه دیوبند از محضر مولانا حسین احمد مدنی کسب فیض نمود.وی در سال 1934 در 20 سالگی در دانشگاه ندوه العلماء لکهنو به تدریس پرداخت و در آنجا با رهبران و مصلحان عصر خود همچون مولانا محمّد زکریا، محمد الیاس و انور شاه کشمیری آشنا شد و از محضر آنان کسب فیض نمود. در سال 1955 م از سوی دانشگاه دمشق برای همکاری و تدریس فرا خوانده شد و به عنوان استاد مهمان این مسئولیت را پذیرفت. همچنین در سال 1962 م از سوی حاکم سعودی برای تدریس در دانشگاه اسلامی مدینه منور دعوت شد؛ اما تدریس همیشگی و قبول کرسی رسمی را نپذیرفت، ولی در سال 1963 م بنا به دعوت دانشگاه اسلامی مدینه به عنوان استاد مهمان در آنجا مشغول تدریس گردید. ندوی، در 23 رمضان المبارک آخرین روز سال 1999 م قبل از نماز جمعه، دار فانی را وداع گفت. مهم ترین شخصیتهایی که بر اندیشه و نگرش ندوی تأثیر گذاشتهاند عبارتاند از: محمد اقبال لاهوری که ندوی از وی به عنوان «صاحب فکرة واضحة، و عقیدة واضحة عن خلود هذه الامة و صلاحیتها بالبقاء و الازدهار، و عن کرامة المسلم...» یاد میکند. (5)
حسن البنا، سید قطب، امین الحسینی، محمد الیاس الکاندهلوی و ابوالعلا مودودی (6). شیخ علی طنطاوی، در مقدمهی کتاب فی مسیره الحیاه اثر ندوی دربارهی او مینویسد:
«وی را در هر حال پایدار و استوار بر حق یافتم، او برای خدا عمل میکند، متواضع و زاهد است، زهد حقیقی، نه زهد جاهلانی که پشت دیوار زندگی، به سر میبرند و نمیدانند که دنیا چیست و نمیفهمند که در جهان چه میگذرد بلکه زهد عالمی که به دنیا و اهل آن آگاهی دارد و شرق و غرب را دیده است». (7)
سید قطب، نیز، در مقدمهی کتاب استاد ندوی قصص النبیین جلد سوم مینویسد:
«... گواهی میدهم که قلب تپندهی او قلب یک مؤمن و عقل و تفکر وی تفکر یک مسلمان کامل است، وی همواره با اسلام زندگی میکند و زندگی خود را وقف خدمت به آن نموده است و از بینش صحیح اسلامی و شناخت کامل اسلام برخوردار است». (8)
یوسف قرضاوی درباره اش مینویسد:
«... بنده و جمله کسانی که با افکار و اندیشههای شما آشنا هستند، به فضایل و نعمتهایی که خداوند به شما ارزانی بخشیده اعتراف داریم، نعمتهایی که در قالب روشنی اندیشه، بیان شیوا، تلاش و پیکار خستگی ناپذیر در راه دعوت، سعهی صدر، صداقت و اعتدال مجسم و نمایان میباشند...» (9)
یا همو میگوید:
وی شخصیتی قرآنی بود زیرا قرآن منبع اولش بود، از آن استمداد، و بر آن تکیه میکرد... (10) علامه ندوی شخصیتی اسلامی بود؛ زیرا که گوشت، تار و پود، هدف، ابتدای مسیر و غایتش، اسلام بود... آنچه عقل و قلب و وقت وی را به خود مشغول کرده بود، اسلام و بیداری و جنبش، مشکلات امت و حملهی دشمنان و تربیت افراد بود». (11)
و مصطفی سباعی دانشمند سوری نیز گوید:
«او عالم مصلح و داعی مخلص و دارای روح اشراقی و اخلاق کریمانهی نبوی است». (12)
2. شرایط سیاسی اجتماعی
ندوی شخصیتی مسلمان و دعوت گر بود و اهداف او جهانی و حرکت و فعالیتش نیز در سطح جهان مطرح گشت. وی عضو اکثر مجالس و مؤسسات دینی و تبلیغی مثل شورای هیئت مؤسسان «رابطه العالم الاسلامی» در مکه معظمه، شورای عالی مساجد در حجاز، مؤسسه علمی و تحقیقی تمدن اسلامی در اردن و مجمع علمی و آکادمی عربی در دمشق بود. وی همچنین به بسیاری از سرزمینهای اسلامی از جمله ایران - در سال 1973 - سفر کرد و دیدگاههای خویش را مطرح ساخت. (13) استاد ندوی با نویسندگان بزرگی چون سید قطب، محمّد غزالی، استاد البهی الخولی، استاد صالح العشماوی و دیگر رهبران اخوان المسلمین ملاقات و صحبت کرد که این گفتگوها بعداً در رسالهای تحت عنوان سخنی با اخوان المسلمین منتشر شد. وی را تلاش عدیدهای است در راستای دفاع از اسلام و قوانین آن که نمونهای از این تلاشها در ماجرای شکایت زنی به نام شهبانو به دادگاه هند دیده میشود که در این ماجرا ندوی به دفاع از قوانین شریعت اسلامی پرداخته است. او اظهار نظر رئیس دادگاه را رد کرده و خواستار بحث علمی و پژوهشی در این خصوص شده است.ندوی در عرصهی سیاست و جایگاه آن در اسلام دارای آثاری چون ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین (14) که مشهورترین اثر اوست و با آن توانست عقیدهی استعلا و آرمان جویی را درمسلمانان برانگیزد. (15) ندوی در این کتاب به چگونگی شکل گیری تمدن اسلامی و راههای بازگشت و احیاء آن پرداخته است. او همچنین دارای آثاری چون: الاسلام و الحکم، الی الاسلام من جدید، رجال الفکر و الدعوة فی الاسلام، الصراع بین الفکرة الاسلامیة و الفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیه، حدیث مع الغرب، الطریق الی السعادة ...، التفسیر السیاسی للاسلام فی مرآة کتابات المودودی و سید قطب و ... در عرصهی سیاست و اندیشههای سیاسی است. (16)
از آنجایی که مطبوعات نقش مؤثری در بیداری ملتها دارند، ندوی از فعالیت در این زمینه نیز غافل نماند، وی نخستین فعالیت مطبوعاتی خود را در سال 1927 م در 13 سالگی از راه نوشتن مقاله در مجلهی اردو زبان «زمین دار» آغاز و نخستین اثر او به زبان عربی، مقالهای بود که در سال 1346 ق / 1930 م توسط علامه رشید رضا در مجله المنار مصر منتشر شد. در آن هنگام سن او از شانزده سال تجاوز نمیکرد. سپس هنگامی که در سال 1351 ق انتشار مجلة الضیاء ارگان دارالعلوم ندوة العلماء، آغاز گردید، استاد ندوی از مقاله نویسان بارز آن بود. (17) استاد ندوی در سال 1940 م مدیریت مجله المسلمون دمشق را پذیرفت و در سال 1995 م با همکاری مولانا محمد منظور نعمانی، هفته نامه ندای ملت را پایه گذاری کرد. وی جهت احقاق حقوق مسلمین هند همواره با دولتمردان آن سامان، مکاتبات و ملاقاتهای متعدد داشته و به همین منظور دست به تشکیل سازمانها و جنبشهای ملی، اسلامی زد. استاد ندوی در سال 1945 م جنبش پیام انسانیت را بنیان نهاد و در سال 1927 م جهت حفظ اصالت و ویژگیهای مسلمین هند، با همکاری وی، انجمن حمایت از نظام خانواده در اسلام به ریاست مولانا قادری محمد طیب، مدیر دانشگاه دارالعلوم دیوبند تأسیس شد. پس از درگذشت ایشان در سال 1938 م استاد ندوی به ریاست انجمن مذکور برگزیده شد. همچنین ایشان به منظور به وجود آوردن اعتماد به نفس و پر کردن خلأ رهبری اخلاقی در جامعهی هند به سال 1964 م به تشکیل شورایی اسلامی تحت عنوان مجلس الاستشاری الاسلامی اقدام نمود. (18)
ندوی، بعد از سال 1960 م که جمال عبدالناصر فریاد ناسیونالیسم عربی را در مصر بلند کرد و مردم، وی را با لقب رهبر قومیت عربی یاد مینمودند و شعار لا اله الا الله ناصر حبیب الله ورد زبان مردم عادی گردیده بود. و حکومت مصر در جنگ سال 1967 م در مقابل صهیونیستها شکست خورد و موجب تشکیل رژیم اسرائیل گردید، صراحتاً در برابر این فتنهی عظیم به موضع گیری پرداخت و علیه ناصر و کسانی که موجبات شرمندگی مسلمین را فراهم آورده بودند دست به انتقاد زد و با درج مقالات در مجلهها و روزنامههای مختلف و نشر کتاب و ایراد سخنرانی در کنفرانسها و انجام مصاحبه با رادیو و تلویزیون و روزنامه نگاران، پرده از حقیقت برداشت و ناصر را مقصر اصلی شکست اعراب در مقابل صهیونیستها معرفی نمود. ناصر نیز در مقابل انتقادهای استاد ندوی واکنش نشان داد و بر اثر فشارهای وی به دولت هند، استاد از سوی سفارت این کشور احضار و مورد استیضاح قرار گرفته و گذرنامهی وی برای مدتی ضبط گردید و ممنوع الخروج شد.
استاد ندوی همواره از قبول پستهای دولتی اجتناب مینمود، ولی مسئولیتهای مذهبی و اجتماعی فراوانی را به عهده داشت که از جملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود: در سال 1962 م به عنوان عضو شورای دار العلوم دیوبند برگزیده شد و در همان سال به عضویت شورای هیئت مؤسسان سازمان جهانی رابطة العالم الاسلامیه مکه و نایب رئیسی آن و نیز به عضویت شورای دانشگاه اسلامی مدینه منوره برگزیده شد. مدتی نیز ریاست ندوه العلماء و ریاست شورای اجرایی مرکز تحقیقات اسلامی ژنو را بر عهده داشت. وی همچنین مدتی عضویت ادارهی علمی و تحقیقی مؤسسهی آل البیت در شرق اردن را به عهده داشت.
3. آثار
ندوی، آثار و تألیفات بسیاری دارد که گویند شمار آنها به بیش از سیصد کتاب میرسد. برخی از آثار استاد ندوی که به فارسی ترجمه شده است به شرح زیر میباشند: 1- تاریخ دعوت و اصلاح . (19) 2. حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، 3. نبرد ایدئولوژیک یا ارزیابی تمدن غرب. 4. آیین زندگی، 5. تفسیر سیاسی اسلام، 6. قصههای پیامبران در 5 جلد، 7. یقین بندگان خدا، 8. نقش انبیا در سعادت بشر، 9. بازگشت به اسلام، 10. نسل جوان را دریابید. 11. گامی به سوی بیداری اسلامی، 12. نگرشی نوین بر تزکیه و احسان یا تصوف و عرفان. 13. امام سید احمد شهید در آینهی تاریخ، 14. تاریخچهی دعوت اسلامی در هند و ادوار آن. 15. آشنایی با شخصیت و افکار امام عبدالقادر گیلانی، 16. تجلی حقیقت ایمان، 17. علامه اقبال در مدینه، 18. مذهب قادیانی، 19. سخنانی چند به برادران ایرانی، 20. دو اندیشهی ضد و نقیض.اندیشهی سیاسی
اصول کلی
ابوالحسن ندوی یک مسلمان مصلح سنت گراست که از سویی نگران وضع فعلی مسلمانان است و از دیگر سو دل نگران سنت اسلامی و حفظ و بقای آن است و آن را برای حل مشکلات و بحرانهای مسلمانان و حتی جامعهی جهانی معاصر تعیین کننده میداند. در یک جمع بندی کلی از آثار وی، میتوان گفت ندوی در میان اندیشمندان اهل سنت، با توجه به نگرش دینی برخاسته از اسلام و مبانی فقهی و کلامی و اندیشههای حاکم بر نگرش خود (سنت و جماعت) و مقتضیات جامعهی اسلامی معاصر در عرصهی سیاست و اجتماع قائل به مبانی و اصول یازدگانهی زیر است:1. تعمیق ایمان به خدای یکتا در رویارویی با مادیت سرکش و طغیانگر موجود.
2. برتری بخشیدن به جایگاه وحی در نسبت با عقل مجرد همراه با ایمان کامل به اینکه وحی و عقل سلیم با یکدیگر تعارض ندارند.
3. ضرورت پیروی از قرآن کریم به مثابه کتاب جاویدان و قانون اسلام و بنیان شریعت و همچنین ضرورت توسل به سنت، حدیث شریف و سیرهی نبوی. در نگاه او، این دو ارکان مهم شریعت اسلامی محسوب میشوند.
4. ضرورت برانگیختن تحول روحی در وجود فرد مسلمان،
5. تأکید بر ساختن نه نابودی و بر جمع نه جدایی.
6. احیای روح جهاد و زنده کردن تاریخ اسلام و قهرمانیهایش در جهت بیداری امت اسلامی.
7. نقد اندیشه و تمدن غربی با توجه به این مسئله که این تمدن و فرهنگ خود، جاهلیت جدید است.
پس در نگاه ندوی غرب و فرهنگ اومانیته و تجدد گرایی چیزی جز جاهلیت جدید نسیت و لذا مبارزه با آن ضروری است.
8. تأکید بر نقش امت اسلامی و استمرار این نقش و کارکرد و نیز بر دعوت غیر مسلمانان به اسلام. در نگاه او «دعوت به سوی خدا، راه و روش پیامبران است». (20)
9. توجه به تربیت آزاد اسلامی.
10. رشد و گسترش بیداری اسلامی و حرکتهای اسلامی. (21)
11 نفی سیاسی دیدن همه جانبهی اسلام و قرآن یا رد این ایده که اسلام به عنوان دین سیاسی محض در نظر گرفته شود.
وی در عین توجه به بعد سیاسی و حکومتی اسلام که میتواند در تدبیر و رهبری جهان معاصر دارای نقش اساسی و تعیین کننده باشد، از برداشتهای سیاسی و تفسیر سیاسی قرآن و سنت اجتناب کرده و پرهیز میدهد. بر همین اساس در کتاب تفسیر سیاسی اسلام با تکیه بر نگرش افرادی چون ابن حزم اندلسی، ابن تیمیه حنبلی، هضیبی و ... به نفی نگرش سیاسی گسترده و همه جانبه از اسلام میپردازد و عبودیت را سیاسی دانستن و الوهیت را سیاسی قلمداد کردن و شرک را «سیاسی و قدرت کسی را تسلیم نمودن و دستور او را واجب الاطاعه دانستن و او را حق قانون گذاری دادن است» (22) را مردود میشمارد. در واقع وی اسلام را یک مکتب میداند که دارای طرحهایی برای ادارهی امور سیاسی جامعه است اما نمیتوان از بسیاری از آیات و احادیث برداشت سیاسی کرد. لذا مرزهای میان الوهیت، عبادت و اخلاق و نظایر آن را با سیاست باید مورد نظر قرار داد. بنابراین او اسلام را دینی میداند که برای ادارهی امور جامعه و سیاست، خلافت را پیشنهاد کرده است و راهکارهای مناسبی ارائه داده است اما این بدان معنا نیست که او اسلام را یک دین سیاسی بداند. (23)
مبانی نظری و کلامی
نگاه ابوالحسن به دین و شریعت تا حد زیادی یادآور نگرش اشاعره یا همان نگرش کلامی غالب اهل سنت و جماعت است. به عنوان مثال او در کتاب تفسیر سیاسی اسلام که آن را در نقد اثر معروف مودودی با نام مرزهای عقیده یا ایدئولوژی اسلامی یا اصطلاحات چهارگانه در قرآن نگاشته است، دین را بر مبنای حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ نصیحت میداند و لاغیر. در نتیجه از تفسیر نوینی از دین که در آن «رنگ سیاسی غالب است و فقط بر محور «حاکمیت الله» و «سلطهی رب» دور میزند» (24) پرهیز میدهد. او در این باره در تعریف و تبیین دعوت دینی مینویسد:«کوشش مخلصانهای است نسبت به عملی ساختن فرمان نبوی «الدین النصیحه» (دین عبارت است از خیرخواهی) که هیچ هدف سیاسی و غرض حزبی و گروهی را دنبال نمیکند». (25)
او با همین نگاه است که معیار شناخت دین را دو رکن میداند که عبارتاند از:
1. رضا و خشنودی خدا؛ 2. اعتلای دین اسلام. وی این دو مسئله را به عنوان دو اصل اساسی میداند که جهت گیری ما را در نگرش کلامی به دین مشخص میسازد. حال اگر این دو اصل را در نظر بگیریم تلاش ما حول دو ویژگی اساسی میچرخد که عبارتاند از:
1. اصلاح و تصحیح «فهم دینی»؛ 2. توجه به معیار حق و حقیقت. (26)
در همین راستا او بر حاکمیت تشریع و شریعت تأکید میورزد. (27)
بر همین مبنا معیار اساسی و تعیین کننده از منظر او شرع الهی است و لذا در سیاست نیز شریعت اصل و اساس است و لاغیر. بر همین اساس و با چنین نگرشی است که او در بحث دعوت اسلامی نیز بر اصول زیر توجه دارد:
1. کلمهی طیبه (لا اله الا الله، محمد رسول الله)؛
2. برپا داشتن نمازها؛
3. علم و یادآوری؛
4. گرامی داشتن همهی مسلمانان؛
5. اخلاص؛
6. اقدام به دعوت در راه خدا (سبیل الله). (28)
او همچنین با اشاره به دو مسئلهی مهم در مورد دین اسلام و زندگانی نوع انسان، یعنی یکی اصل ابدیت و جاودانگی دین اسلام و دومی اصل تغییر پذیری و ناپایداری زندگی بشر، مطرح میسازد که بر عالمان دین و مفسران و شارحان عقاید اسلامی است که اسلام را با زبان روز و بر اساس نیازهای روز و مقتضیات زمانه در اختیار مردم بگذارند. او مینویسد:
«هر یک در عصر و زمان خویش محاسن و تعالیم اسلام را با زبان و شیوهای تبلیغ و تشریح و ارائه نمایند که در قلوب نسل جدید نسبت به حقایق و عقاید ابدی و جاودان اسلام، ایمان تازه و راسخ و در اذهانشان یقین و اعتماد کامل پدید آورند». (29)
بنابراین دیده میشود که ندوی در عین تکیه بر سنت گرایی و بازگشت به متن و سیرهی سلف صالح، توجه به مقتضیات زمانه و شرایط را در فهم دین و اعتقادات و شرایع آن انکار نکرده بلکه آن را امری ضروری قلمداد مینماید. بر این اساس اندیشه او بر دو رکن مهم سنت گرایی و توجه به اقتضائات زمانی و مکانی یا عصری بودن بنا میگردد. دو رکنی که در تعامل با یکدیگر میتوانند هم به بقای دین بینجامند و هم دین را با مقتضیات هماهنگ و همگام سازند.
بحران معاصر
1. چیستی و علل بحران
در اندیشهی ندوی مهم ترین مسئلهی امروز ما مسلمانان بحرانها و نابسامانیهای جوامع امروزی به ویژه مجامع مسلمان است که بر بسیاری از آدمیان پوشیده نیست. بنابراین ما در جهانی با بحرانها و مشکلات اساسی و تعیین کننده زندگی میکنیم و در این زمینه اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان برای به ثبات و آرامش رسیدن در جهان و یا به عبارتی خوشبخت کردن جهانیان به نظریه پردازی رو آوردهاند. اساس همهی بحرانهای فعلی را نیز در نگاه و جاهلیت جدید و بی توجهی ما مسلمانان تشکیل میدهد. ابوالحسن ندوی در عین توجه به این بحران و مشکلات ناشی از آن چند بحث اساسی را مطرح میسازد:1. ما در عصر جاهلیت جدید زندگی میکنیم و این جاهلیت، فرهنگی است که همه چیز ما را تحت پوشش خود در آورده است و جاهلیت جدید همان فرهنگ غرب است و دلیل اصلی این امر، مادی و این جهانی بودن این فرهنگ است و این مشکل اساسی جهان امروز به ویژه جامعهی اسلامی محسوب میشود. جاهلیت مفهومی است قرآنی که بیانگر فرهنگ و نگرشی خاص به انسان و زندگانی است. در قرآن این واژه چهار بار به کار رفته است (30) که همه بیانگر اطلاق واژه بر فرهنگی است که اسلام در تقابل با آن ظهور کرده است. اما در نگاه قرآن از آن دوران خاص با عنوان جاهلیت اول (جاهلیة الاولی) (31) یاد شده است و لذا در فرهنگ قرآنی جاهلیت دیگری نیز پس از اسلام مطرح است. این جاهلیت در نگاه بسیاری از اندیشمندان مسلمان معاصر همچون ندوی، تمدن و فرهنگ مدرنیته با ویژگیهای خاص خودش است که باعث بروز بحرانهای اساسی در اندیشه و کنش همهی مردم جهان و نیز مسلمانان شده است. از این رو درک بحرانهای معاصر زندگانی نوع انسان و بالتبع مسلمانان و حل آنها با توجه به شناخت جاهلیت جدید و چگونگی برخورد با آن از منظر دینی و اسلامی حایز اهمیت جدی میباشد.
2. در این دیدگاه و نگرش، در عصر فعلی، جهان بنا بر عواملی قهری به سوی جاهلیت و نابخردگرایی در حرکت است؛ نخست اینکه اروپای مسیحی تبدیل به جاهلیت مادی محض شده و از هر نوع تعلیمات روحبخش، فضایل اخلاقی و اصول انسانی خارج شده است و در نتیجه در عرصهی اقتصادی جز لذت و منفعت مادی، در زندگی سیاسی جز فریب و دروغ و زور و غلبه و در زندگی اجتماعی جز به نژاد پرستی و قومیت ظالمانه به چیزی دیگر نمیاندیشد و تنها به سبب قدرت مادی اش به فیلی خشمگین تبدیل گردیده است، که ضعیفان را پایمال و انسانها و حاصل تلاش آنها را نابود میگرداند.
از طرف دیگر، مشکل اساسی مسلمانان یعنی کنار رفتن آنان از صحنهی زندگی سیاسی جهانی و فروگذار کردنشان از رهبری جهان و امامت ملتها و همین طور کوتاهی شان در امر دین و دنیا، باعث شده است که غرب با نگرشی مادی گرایانهی خویش رهبری ملتها را به دست گرفته و در نتیجه با سلطهی فرهنگ غربی و لیبرالیستی، جهان به صورت قطاری سریع السیر در آمده است که لکوموتیو جاهلیت جدید مادی، آن را به سوی مقصدی نامعلوم به حرکت درآورده است و مسلمانان همانند ملتهای دیگر سوار بر این قطارند و از خود هیچ اختیاری ندارند و در نتیجه نقشی هم در تدبیر این حرکت ندارند. (32) بنابراین فردی چون ندوی مهم ترین بحران معاصر را جاهلیت جدید میداند.
3. ویژگیهای کلی این تمدن و فرهنگ جاهلی یعنی غرب و مدرنیته از منظر ندوی عبارتاند از:
1. ایمان به مادهی محسوس و بی توجه به عالم غیب نامحسوس؛
2. ضعف دینی و ناچیزی خشوع (در برابر خدا) یعنی توجه به لهو و لعب؛
3. اهتمام زیاد به جوانب و ابعاد مادی زندگی؛
4. دوستی قومیت و وطن. (33)
پس، از نگاه او در عصر فعلی، بحرانهای زیادی حادث بشر شده است که همگی ریشه در ماده گرایی و دوری از معنویت دارد که شاخصهی اصلی تمدن غرب جدید با جاهلیت جدید است. بنابراین غرب تبدیل به جاهلیت مادی محض شده و لذا از هر نوع تعلیمات روحبخش، فضایل اخلاقی و اصول انسانی خارج شده است.
4. تمدن غرب با توجه به برخی از پیشرفتها در عرصهی علوم اداری محاسن قابل انتقال و پذیرشی نیز میباشد که با شناخت صحیح میتوان از آنها بهره برداری مناسب کرد. وی در یکی از آثارش تأکید دارد: «تمدن غربی دارای مزاجی است آمیخته از سلامت و بیماری، و از صواب و خطا...»(34)
این بیان نشان میدهد که تمدن غربی در کنار عیوب اساسی اش دارای محاسنی نیز میباشد که در نتیجه نیاز به تشخیص دقیق و سنجش و ارزیابی دارد. اما مهم ترین علل بحران در دنیای معاصر در نگاه و ماده گرایی، بی توجهی به معنویت و دین و اخلاق است. در نتیجه، تمدن ماده گرایی غربی دارای پیامدهایی چند است که به نوعی باعث این بحرانها و تشدید آنها شده است. اینها به اختصار عبارتاند از:
1. سرکشی ماده و جسم در برابر جان و روح آدمی (35) که از انسان موجودی تک بعدی و مادی محض میسازد که جز به خوب خوردن و خوب بهره بردن از نعمتهای الهی نمیاندیشد.
2. نفی انسانیت انسان، نگرش مادی در نهایت به نفی انسان در برابر سلطهی هر چیز دیگر که یک جنبهی مادی دارد منجر میشود. به عنوان مثال او در یکی از سخنرانیهایش در مورد آنچه در آمریکا یافت میشود و آنچه یافت نمیگردد، میگوید:
«در آمریکا همه چیز یافت میشود مگر انسان، انسانی که جانشین خدا در زمین است و خلقت برای اوست...»(36)
3. گسترش عصبیت قومی و سرزمینی که این مورد نیز در نگاه ندوی از نتایج منفی تمدن جدید غرب محسوب میگردد.
4. پیدایش سلطهی استعماری و نابودگر برای جهان اسلام و سایر جوامع شرقی که در راستای تأمین منافع غرب برای رسیدن به مواد خام و تأمین بازار فروش کارهای سرمایه داری غربی صورت میگیرد و مودودی از آن به عنوان انتحار تمدن غربی (37) و ندوی از آن با عنوان سلاح ویرانگر (اسلحهی التدمیر) (38) یاد میکند.
2. درمان و راه حل بحران
با توجه به آنچه گذشت، مشکل اصلی جامعهی جهانی امروز، ماده گرایی صرف و بی توجهی به معنویت و اخلاق و نادیده گرفتن انسان و حقیقت انسانی اوست یا به بیان دیگر تک بعدی و مادی و جسمانی محض دیدن انسان است. ندوی راه حل این مشکل را فقط و فقط در مکتب اسلام میبیند و بس. لذا او مسلمانان را در برابر وضعیت امروز جهان و به ویژه جهان اسلام و دنیای مسلمانان مسئول دانسته است. وی برای توجه به این موضوع و روشن ساختن نقش اسلام در حل مشکلات امروز جهان ابتدا به بررسی مواضع مطرح در قبال غرب و تمدن غربی پرداخته واین مواضع را به شرح زیر بیان میکند:1. موضع سلبی و منفی به معنای نفی کلی تمدن غرب. (39) در اینجا فرض بر این است که اسلام و مسلمانان به نفی کلی و همهی جانبهی غرب و تمدن مدرن آن میپردازند و رابطهی خویش را با آن سلبی و منفی اعلام میکنند. او این موضع را مردود دانسته، زیرا باعث جدایی جهان اسلام از سایر بخشهای جهان و انزوای کامل آن میگردد و با احادیث و سیرهی نبوی که بر گرفتن حکمت از سایر مردمان تأکید شده است. نیز مغایر است. و لذا مینویسد: «این موضع، ناصحیح است و با روح اسلام و منطق سازگاری ندارد». (40)
2. موضع تسلیم و تقلید همه جانبه بدون گزینش شایسته از ناشایست. یعنی پذیرش عقاید اساسی و فکری و نظم سیاسی اقتصادی و روشهای اندیشهای غربیان به طور کامل. در اینجا سخن از پیروی و تقلید همه جانبه و کامل در فرهنگ و مظاهر مادی و معنوی آن است. او این روش را نیز ناروا و ناشایست دانسته و زیانهای فراوانی را برای جوامع اسلامی ذکر میکند و قائل است که امروزه اروپا به نوعی جذام اخلاقی مبتلا گشته است که سبب و علت آن نیز اباحهی جنسی و اخلاقی است که اروپا را به سیه روزی انداخته و نشانههای این جذام در سرزمینهای اسلامی که تقلید تمدن غرب را احساس کردهاند، آشکار گشته است. (41) بنابراین این موضع نیز مردود است و با رسالت جهانی اسلام نیز ناسازگار میباشد.
3. موضع اعتدال، بر اساس این نظر که در واقع پیشنهاد ندوی به مسلمانان جهان است. ما به عنوان مسلمان و برخوردار از رسالت دینی و معنوی اسلام در برابر غرب نه میتوانیم تقلید را پیشه کنیم و نه بریدن و انزوا را. لذا باید وارد عرصهی مرابطه و داد و ستد بشویم اما فعالانه و با احساس مسئولیت و برخورداری از رسالت رهایی بخشی. او مینویسد:
«موضع شایسته این است که به غرب به عنوان امام و پیشوا و به خود به عنوان مقلد و شاگرد نگریسته نشود. بله به غرب به مثابه هم شاگردی سابق و همسایهای و رقیبی نگریسته شود که در برخی از علوم مادی و معایشی برتری یافته است. پس؛ از تجارب آن (در این گونه موارد) بهره جسته و به افاضهی میراث سعادتمند پیامبری و اعتقادات آن در برابر غرب باید پرداخت. چه اگر در خیلی از موارد نیاز به آموختن از غرب هست در بسیاری از موارد بیشتر، این غرب است که نیاز به آموختن دارد...» (42)
اینجاست که او اسلام را راه حل بحرانهای معاصر میداند و لذا قائل به رسالت اسلام در برابر غرب و جاهلیت جدید است. بدین معنا که او از طرفی قائل است که با کنار رفتن مسلمانان از صحنهی زندگی و با فرو گذار کردنشان از رهبری جهان و امامت ملتها و همین طور با کوتاهی شان در امر دین و دنیای خود، باعث شدهاند که اروپاییان، رهبری ملتها و جوامع دیگر را به دست گرفتهاند و جهان را به دنبال خود میکشند، در حالی که رسالت اسلام و تمدن اسلامی عکس این را ایجاب مینماید. زیرا اسلام دارای ویژگیهایی است که اینها باعث جهان گرایی اسلام و ضرورت ایفای نقش جهانی آن میشوند. این ویژگیها به اختصار عبارتاند از:
1. اعتقاد به توحید؛
2. نگرش اسلام به خانوادهی بشری به عنوان خانوادهای واحد که حاصل آن دو اصل وحدت انسانی و مساوات بشری است؛ (43)
3. توجه به تربیت انسان و تحکیم اخلاق او و ایجاد ارادهی خیر در او؛ (44)
4. تحقق موازنه و اعتدال بین روح و ماده؛ (45)
5. ایجاد ارتباط دایمی و مستمر بین دین و دانش؛ (46)
6. وسطیت و الگو بودن امت اسلامی برای مردم بر مبنای آیهی 143 سورهی بقره: (و بدین سان شما را امت وسط (الگو و معتدل) قرار دادیم تا برای مردم گواه باشید...) در اندیشهی ندوی این امر باعث حمل مسئولیت اسلامی در ارائهی اخلاق و معنوی و رهبری انسانی و قیام به قسط و گواهی برای خدا میگردد. (47)
در نگاه ندوی این ویژگیها ما را بر آن میدارد که به ایفای رسالت جهانی اسلام پرداخته و با ورود به عرصهی سیاست جهانی این نقش را عملی سازیم و اسلام را به عنوان راه حل بحران معاصر در اندیشه، اخلاق و سیاست معرفی نماییم. بنابراین ما امروزه با سلطهی جاهلیت بر افکار و کنشهای سیاسی و اجتماعی مردم جهان مواجه هستیم، اما تنها راه حلی که جهت بیرون آمدن از این بحران وجود دارد، تحول رهبری جهانی و منتقل کردن زمام زندگی بشر به اسلام و رهبری اسلامی و خلافت اسلامی و تربیت و اخلاق و معنویت اسلامی است. در نگاه او شکی نیست که مسلمانان با تمام کمبودها و ضعفهایی که دارند باز هم پناهگاه بشریت و نوع انسان در سراسر جهان هستند، امتی که دینش او را واداشته است تا بر حرکت جهان نظارت کند و ملتها را بر اخلاق، اعمال و تمایلاتشان محاسبه کند و آنها را به طرف فضیلت، تقوا، سعادت دنیا و آخرت رهنمون شود و بین آنها و جهنمی که ناگزیر به سوی او در حرکتاند، حایل گردد.
در نگاه ندوی جهان اسلام هرگز به پا نخواهد برخاست، مگر با رسالتی که مؤسس آن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی سپرده است و با ایمان به آن رسالت و فداکاری در راه آن. و آن رسالتی توانا، روشن و درخشان است و جهان تاکنون رسالتی عادل تر، بهتر و امنیت بخش تر از آن برای جهانیان ندیده است. آن رسالت، دعوت به سوی خدا و رسول و ایمان به روز آخرت و معنویت است و در این مسیر آمادگی کامل روحی، و جسمی الزامی است. (48)
در اندیشهی او قرآن کریم و سیرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو نیروی بزرگ هستند که میتوانند شعلهی حماسه و ایمان را در جهان اسلام برافروزند و علیه مصر جاهلی، انقلابی بس بزرگ پدید آوردند و از امت شکست خوردهی مسلمان، امتی نوپا، سراسر حماسه و غیرت و خشمگین برجاهلیت و نظامهای ستمگر، به وجود آورند. پس بر جهان اسلام است که در آمادگی رزمی و صنعتی، برتریهای لازم را جهت به دست گرفتن رهبری جهان و تحقق بخشیدن رسالت خویش در این جهان سرگردان، کسب کند. بنابراین وجود برنامهی تازه و علمی، سازگار با رسالت اسلام و استقلال آموزشی، از مهمات میباشد. در این راستا در جهان اسلام نیز مبارزه با اسراف و تفاوت عمیق بین غنی و فقیر، در آمدن از انواع تبعیضات، ایجاد بیداری و آگاهی در تمام افراد امت مسلمان، از مواردی است که ناگزیر باید تحقق یابند.
ندوی اعتقاد دارد که رهبری جهان که با بعثت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فراهم گردید، رهبری معنوی و رهبری بر دلها و قلوب بود. او باور دارد که سلطهی این رهبری بیشتر بر قلبها و ارواح بوده است نه بر اجسام و این خود نیازمند اخلاص در دعوت اسلامی و از خودگذشتگی در راه آن است و همین طور ترجیح منهج و روش اسلامی بر تمام مناهج و روشهای زندگی و یقین کامل به اینکه این منهج، منهج الهی است و با پیشرفت زمان و تحولات علمی هرگز قابل تغییر و تبدیل نیست و به هیچ وجه ضعف و فروپاشی در آن راه ندارد. (49)
بر همین مبناست که در نگاه ندوی جامعهی صدر اسلام جامعهی نمونه و ایدئال از طرحی است که و ارائه میدهد. به ویژه او در بیان این نمونهی ایدئال بر حکومت و سیاست و تدبیر همه جانبهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه توجه دارد.
سیاست اسلام و سنت
با توجه به ایراداتی که ندوی به بزرگانی چون مودودی و سید قطب در باب چگونگی طرح مسائل سیاسی در اسلام گرفته و به نحوی از انحاء سعی نموده است تا نافی نگرش بعد اجتماعی و سیاسی توحید یا حداقل تفسیر سیاسی توحید و سایر اعتقادات و شرایع اسلامی باشد، تصور شده است که وی با سیاست و رهبری جامعه رابطهای ندارد و دین اسلام را دینی غیر سیاسی میداند و در نتیجه در رابطهی بین سیاست و دین قائل به جدایی و در نتیجه نوعی سکولاریسم است. این در حالی است که ندوی اولاً به نفی سیاست نمیپردازد و قائل نیست که «سیاست شجره ی» ملعونهای است که در قرآن مطرح شده است. (50) بلکه قائل است که سیاست حوزهای از حوزههای زندگانی انسان است که چارهای جز ورود در آن نیست. بلکه ورود در آن ضروری و حیاتی است. (51)او در این عرصه، از «سیاست حکیمه» یاد میکند که حاکمان از آن وحشت دارند. البته او قائل است که مجامع دینی نباید وارد عرصهی عمل و کنش سیاسی شوند. به عنوان مثال در مورد جماعت اسلامی قائل بود که آن نباید وارد عمل سیاسی و انتخابات ورویارویی با احزاب دیگر به نام حکمت عملی گردد. زیرا این کار آثار خلافی در جماعت اسلامی از خود به جای خواهد گذاشت. بلکه باید جماعت اسلامی به عنوان یک مجمع دینی و علمی به رسالت خود که علمی و توجیهی است، بپردازد. (52) بر همین مبناست که وی به نفی تفسیر سیاسی از دین و باورهای دینی میپردازد و ورود مجامع مذهبی را به کنش سیاسی نمیپذیرد و نهایتاً برخطوط زیر تأکید دارد:
1. پذیرش عقیدهی صحیح اسلامی؛
2. گسترش آگاهی و دانش و پرورش فکری جوانان؛
3. آگاه سازی مردم از مسائل مدنی و سیاسی معاصر؛
4. ضرورت پرهیز از جبهه گیری و عجله در ورود به میدانهای درگیری سیاسی؛
5. توجه به آگاهی در مورد جهاد و فضیلت آن؛
6. دگرگونی و تحول برای جلوگیری از ورود به جمود؛
7. اهتمام به این قاعده که هر جامعهای به مثابه خاکی است که بنیان شایسته در آن ایجاد میشود. بر همین اساس از نظر او: کسی که بخواهد نظام اسلامی را به وجود آورد باید جامعه را برای تحقق و پذیرش این نظام آماده سازد. (53)
پس، آثار و مشی کلی ندوی در بیان آرا و دیدگاههای سیاسی خویش متضمن این معناست که سیاست و رهبری در مکتب اسلام مطرح است و دین اسلام تحقق امور سیاسی را با وعظ و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر و توجه قرار داده است. به ویژه باید دانست که امر به معروف و نهی از منکر که دو واجب دینی است از منظر او مهم ترین شیوه در بیان حقایق سیاسی و اجتماعی است. او مینویسد:
«شریعت مطهر، امر به معروف و نهی از منکر را واجب قرار دده و در هر زمان و مکان به زنده نگاه داشتن این فریضه تأکید فرموده است و ضعف و سستی در این کار و همچنین سکوت به پاس خاطر صاحبان زر، زور را گناه کبیر دانسته است و گفتن حق نزد حاکم ظالم و جور پیشه را «بزرگ ترین جهاد» نامیده است...» (55)
راه مبارزه با ستم و بی عدالتی و فساد سیاسی نیز در نگاه ندوی، اندرز و نصیحت و امر و نهی است. بر این مبنا شاید بتوان گفت او شیوهی اندرزنامهای را در بیان دیدگاههای سیاسی خویش مورد توجه قرار داده است و در این راستا از انواع معارف و هنرهای ادبی چون شعر و نثر، امثال و حکم، تاریخ و طنز، حکمت و ... بهره جسته است. به عنوان مثال او حتی در جایی از آثار خویش به شعر معروف شاعر حماسی عرب توسل میجوید: «و فی العتاب حیات بین اقوام» (55) او این شیوه یعنی اندرزنامه نگاری سیاسی و بیان پند و نصیحت در دنیای سیاست را در دو محور کلی برای عموم مسلمانان مورد نظر قرار داده است که عبارتاند از: 1. مراقبت از رفتار رهبران، 2. تذکر و هشدار نسبت به آنان. در نتیجه در تبیین این نظر مینویسد:
«لذا در این رابطه به دو نکته باید توجه داشت؛ اول اینکه، وظیفهی مراقبت از رفتار قائد و زعیم، وظیفهی عمومی یک امت و به ویژه نخبگان آن است و دوم اینکه: این مراقبت صرفاً در حیطهی نظارت خاموشانه محدود نمانده بلکه باید همیشه وقتاً فوقتاً با تذکرات و هشدارها همراه بوده باشد». (56)
در واقع امر در نگاه او اندرز، نصیحت و انتقاد کنشی است سیاسی و دو جانبه که هم برای اندرزدهنده سود دارد و هم برای مورد اندرز یعنی رهبران و زعمای جامعه:
«طبیعی است که یک قائد و زعیم نه تنها از چنین امری زیان نمیبیند و به اعتبار او لطمه وارد نمیشود، بلکه در مقاطعی سبب نجات وی از مهالک خواهد بود». (57)
البته ندوی به شدت با تفسیر سیاسی از باورها و اعتقادات عبادی و دینی اسلام مخالفت میورزد. بر همین اساس کتاب تفسیر سیاسی اسلام را در رد نگرش مودودی و سید قطب مینویسد. او در این کتاب با تکیه بر نگرش افرادی چون ابن حزم اندلسی، ابن تیمیه حنبلی، هضیبی و ... به نفی برداشت سیاسی از دین اسلام میپردازد و عبودیت را سیاسی دانستن و الوهیت را سیاسی قلمداد کردن مردود میشمارد. در نگاه او:
«سیاسی شدن تفسیر و برداشت از آیات قرآن و دادههای سنت به این بر میگردد که در نگاه اندیشمند، دین و باورها و شرایع آن در خدمت اقامهی حکومت اسلامی در آیند». (58)
مثلاً در نگاه او ربوبیت در برابر دیگران «خود را تسلیم قدرت کسی نمودن و دستور او را واجب الاطاعه دانستن و او را حق قانون گذاری دادن»، (59) نمیباشد و این نگاه را مردود میشمارد. بلکه از نظر او ربوبیت در برابر دیگران، بندگی و عبودیت آنان است. بنابراین، او نظر مودودی را که میگوید: «با مطالعهی این آیات به ترتیبی که ما گفتیم روشن میشود که «ربوبیت» از نظر قرآن مرادف فرمانروایی و حاکمیت میباشد و خدا یعنی فرمانروایی مطلق» (60) مردود میشمارد و نیز نظر سید قطب را در همین خصوص مردود میداند و در همین ارتباط، مینویسد:
«در حقیقت تعلق و رابطه خالق با مخلوق، عبد با معبود، از رابطه حاکم با محکوم و امر با مأمور و از رابطه شاه با ملت به مراتب فراتر، عمیق تر و مستحکم تر است...» (61)
او سپس میگوید:
«اطاعت از غیر الله، تسلیم قدرت حاکمهی آنها، قبول قوانین غیر الهی، سر تسلیم فرود آوردن در برابر قوانین حکومتی که بر اساس خلافت الهی تأسیس نشده باشد همه و همه از توابع شرک و بت پرستی میباشند و در درجهی ثانوی قرار دارند و هرگز جایز نیست که از اهیمت شرک جلی که قبلاً بیان شد کاسته شود و در گوشهای از اول اساس دعوت و تبلیغ قرار داده شود و یا با اطاعت و حکومت سیاسی مساوی دانسته شود و هر دو تحت یک حکم درآورده شوند...» (62)
در حالی که مودودی مینویسد:
«اصل و جوهر الوهیت یعنی تسلط، (63) و هر کدام از دو مفهوم الوهیت و سلطه مستلزم دیگری است و از نظر معنا کوچک ترین فرقی با هم ندارند...» (64)
در واقع؛ اندیشهی ندوی در مورد این گونه آیات این است که جوهر الوهیت سلطه نیست بلکه یکی از عناصر آن، سلطه است. به علاوه اگر بنا باشد به خاطر حل مشکلات جامعه به تفسیر خاصی از قرآن در این راستا روی آوریم، آنگاه این تفسیر سیاسی شده و تابع الزامات سیاسی و اجتماعی میگردد و لذا قابل قبول نمیباشد. از سوی دیگر ندوی متوجه نتایج برداشت و تفسیر مودودی و امثال اوست. به عنوان مثال، ندوی یکی از این نتایج را پذیرش رهبری و ریاست زنان میداند که از نظر او بر مبنای احادیث مورد قبولش مردود است. (65) مسئلهی دیگر در اینجا خطاناپذیری امت اسلامی است. وی در رد دیدگاه مودودی در مورد اشتباه کردن کلی جامعهی اسلامی در بسیاری از ادوار تاریخی، بر عدم گمراهی و جهالت امت در سرتاسر تاریخ تأکید دارد و با صراحت مطرح میسازد:
«این امت بر خلاف امتهای گذشته، هیچ گاه در ضلالت فراگیر و عمومی مبتلا نخواهد شد. علما و محدثین بلند پایه، بر این امر تصریح کردهاند...» (66)
وی به نقل از ابن حزم اندلسی مینویسد:
«محدثین بر آناند که این گفته کاملاً درست است که امت محمدی هرگز بر غیر حق اتفاق نخواهند کرد...» (67)
و نیز از ابن تیمیه چنین نقل میکند:
«اجماع امت به جای خود صحیح و حق است زیرا بحمدالله این امت، همان گونه که در کتاب و سنت آمده بر هیچ نوع ضلالت نمیتواند اتفاق کند...» (68)
وی در این مورد علاوه بر حدیث و اجماع به گواهی عقل سالم نیز استناد میکند، هر چند تکیهی اصلی او دراین مورد و سایر موارد مشابه سنت است. این نگرش، او را تبدیل به مصلحی سنت گرا ساخته است که نگاهش به اسلام و رابطهی آن با سیاست مبتنی بر سنت و نگرش تاریخی است. بر همین اساس یکی از مباحث اختلافی اندیشمندان مسلمان بحث تجدید دین و مجددین دینی است که در نگرش مبتنی بر سنت مورد پذیرش قرار گرفته است. مرتضی مطهری مینویسد: معروف است که میگویند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی فرموده، خداوند برای این امت سر هر صد سال، یک نفر را میفرستد که وی دین این امت را تجدید کند. (69) البته در نگاه ایشان در کتب حدیثی تشیع اساساً این حدیث نیامده است. در عین حال، بعضی علما و مورخین شیعی روی این حدیث بحث کردهاند؛ اما آنها هم از روی کتب اهل سنت نقل کردهاند و همین، بهترین دلیل است که در هیچ یک از کتب شیعه چنین حدیثی نیست. (70) وی میافزاید: «از نظر سند این حدیث، آن کسی که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را نقل کرده است، «ابوهریره» است؛ همان واضع و کذّاب معروف .... با تاریخ هم جور در نمیآید. (71)
در بین اندیشمندان اهل سنت نیز کسانی مانند مودودی این گونه روایات را نفی کرده و لذا بحث متجدد دین را مردود شمردهاند بلکه این امر را بر عهدهی مردم و تلاش آنها گذاشتهاند. این در حالی است که ندوی در مقابل، با موضع گیری شدیدی به دفاع از این اندیشه و طرز فکر برخاسته است. وی با نفی دیدگاه مودودی مبنی بر نبودن و نیامدن هیچ مجدد کاملی در تاریخ اسلام پس از قرون اولیه و صدر اسلام و فراموش شدن تحقیق و اجتهاد و تسلیم در برابر دربارها و ... (72) و نیز در رد بیان او در مورد اینکه حتی عمر بن عبدالعزیز هم به این مقام نایل نشده است و نیز اینکه:
«بعد از او هر مجددی که به میدان آمده فقط در یک یا چند شعبهی مخصوص کار کرده است، لذا مقام مجدد کامل تا هنوز هم خالی مانده است». (73)
می نویسد:
«این طرز تفکر و برداشت نادرست از تاریخ، منافی مفهوم و روح آن دسته از احادیث صریح و صحیح است که دال بر این واقعیتاند که جهان اسلام و امت اسلامی در هیچ زمانی به طور کلی از وجود دعوت گران و مصلحان و پرچمداران حق خالی نخواهد بود». (74)
او سپس احادیثی چند را در این مورد نقل میکند. (75) این بیان و نگرش سنت گرا را بر اندیشهی ندوی هم در سیاست و هم در سایر ابعاد دین اسلام به وضوح نشان میدهد.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. عبدالماجد الغوری، ابوالحسن علی الحسنی الندوی، الامام المفکر الداعیه الادیب، دمشق: دار ابن کثیر، 1999 م، ص 30.
3. محمد المجذوب، علماء و مفکرون عرفتهم، جده: عالم المعرفه للنشر، 1983 م، ص 135.
4. ابوالحسن الندوی، فی مسیرة الحیاة، دمشق: دار القلم، 1982م، ج 1، صص 102- 77.
5. ابوالحسن الندوی، روائع الاقبال، دمشق: دار القلم، 1999 م، ص 19.
6. ترکی عبدالمجید السلیمانی، الفکر و السلوک السیاسی عند ابی الحسن الندوی، دمشق: دار القلم، 1425 ق/ 2004 م، صص 47- 46.
7. همان، ص 352.
8. علی الطنطاوی، در مقدمه بر کتاب: ابوالحسن الندوی، قصص النبیین، بیروت: مؤسسه الرساله، 1983 م، صص 3-2.
9. یوسف القرضاوی، «ربانی الامة و داعیة الاسلام العلامة ابوالحسن الندوی»، مجلة الداعی، هند، شمارهی ویژه، صص 17-16.
10. همان.
11. یوسف قرضاوی، امام سید ابوالحسن ندوی، ترجمهی عثمان رادپی، تهران: نشر احسان، 1380.
12. مصطفی السباعی، مقدمه بر: ابوالحسن الندوی، رجال الفکر و الدعوة فی الاسلام، دمشق: دار القلم، ج 1، 2002م، صص 80-79.
13. واضح رشید الندوی، «المنهج السیاسی لسماحة الشیخ الندوی»، فی: ادباء العصر و علمائه، یحدثونک عن ابوالحسن الندوی، اعداد و تقدیم: محسن العثمانی، دمشق: دار ابن کثیر، 2000 م، صص 193-191.
14. ابوالحسن الندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، مصر: لجنة التألیف و النشر، 1950م.
15. ترکی عبدالمجید السلیمانی، پیشین، ص 55.
16. همان، صص 63-54؛ محمد طارق زبیر الندوی، مؤلفات سماحه ابی الحسن الندوی، لکنهو: مکتبه حراء، 1998 م.
17. ترکی عبدالمجید السلیمانی، همان، ص 63.
18. محمد اجتباء الندوی، ابوالحسن علی الحسنی الندوی، الداعیة الحکیم و المربی الجلیل، دمشق: دار القلم، 2001 م، صص 65-57.
19. در پنج جلد که تاکنون فقط جلد اول آن به فارسی ترجمه و انتشار یافته است (نگارنده).
20. ترکی عبدالمجید السلیمانی، پیشین، ص 53.
21. همان، صص 54- 53؛ یوسف القرضاوی، ابوالحسن الندوی کما عرفته، دمشق: دار القلم، 2001م، صص 92-79.
22. ترکی عبدالمجید السلیمانی، همان، ص 90.
23. برخلاف اندیشمندانی چون امام خمینی قدس سره که اسلام را همه اش سیاست میداند، حتی عباداتش را هم سیاست میداند یا مودودی که از بسیاری آیات قرآن، تفسیر سیاسی ارائه کرده است.
24. ابوالحسن علی ندوی، تفسیر سیاسی اسلام، ترجمهی عبدالقادر دهقان، تربت جام: انتشارات شیخ الاسلام احمد جامی، چاپ دوم، 1380، ص 28.
25. همان، ص 29.
26. همان، ص 32.
27. یوسف القرضاوی، من فقه الدولة فی الاسلام، قاهره: دار الشروق، 1996 م، ص 62.
28. حسین محسن جابر، الطریق الی جماعة المسلمین، المنصوره: دار الوفاء، 1992م، ص 299.
29. همان، ص 18.
30. محمد فؤاد عبدالباقی، معجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره: دار الکتب المصریه، 1364 ق، ص 184.
31. قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولی. احزاب (33): 33.
32. مالک بن نبی، وجهة العالم الاسلامی، قاهره، دار العروبه، 1959م، ص 135.
33. ابوالحسن الندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، پیشین، صص 178- 174.
34. ابوالحسن الندوی، موقف العالم الاسلامی تجاه الحضاره الغربیه، هند: مجمع الاسلامی العلمی، 1963 م، ص 10.
35. ابوالحسن الندوی، الصراع بین الایمان و المادیه، کویت: دار القلم، 1971م، ص 13.
36. ابوالحسن الندوی، احادیث صریحة فی امریکه، بیروت: مؤسسه الرسالة، ط 3، 1984 م، ص 68.
37. ابوالعلی مودودی، نحن والحضارة الغربیه، دمشق: دار الفکر، بی تا، ص 67.
38. ابوالحسن الندوی،ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، پیشین، ص 231.
39. ابوالحسن الندوی، الصراع بین الفکرة الاسلامیه و الفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیه، لبنان: دار الندوره للتوزیع، 1968 م، ص 13.
40. همان، صص 22- 15؛ ترکی عبدالمجید السلیمانی، پیشین، ص 174.
41. ابوالحسن الندوی، همان، صص 73-68.
42. همان، صص 233- 232.
43. ابوالحسن الندوی، «رسالة الانسانیة للشرق و الغرب»، مجلة مسلمون، سال سوم، شمارهی 3، 1963 م، ص 11.
44. ابوالحسن الندوی، الصراع بین الفکرة الاسلامیة و الفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیة، پیشین، ص 244.
45. ابوالحسن الندوی، الاسلام و اثره فی الحضارة و فضله علی الانسانیة، دمشق: دار ابن کثیر، 1999م، ص 18.
46. همان.
47. ابوالحسن الندوی، الامة الاسلامیه وحدتها و وسطیتها و آفاق المستقبل، قاهره: دار الصحوه، 1989 م، ص 12.
48. ابوالحسن الندوی، الاسلام و الغرب، بیروت: مؤسسة الرساله، ط 3، 1994 م، ص 16.
49. همان؛ و نیز: سید ابوالحسن ندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، پیشین، مقدمهی 1.
50. ترکی عبدالمجید السلیمانی، پیشین، ص 138.
51. همان، ص 139.
52. ابوالحسن الندوی، الصراع بین الفکرة الاسلامیة و الفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیة، پیشین، صص 117-116.
53. ابوالحسن الندوی، الطریق الی السعادة و القیادة للدول و النجتمعات الاسلامیة الحرة، بیروت: مؤسسة الرسالَة، 1998 م، صص 71-68.
54. همان، ص 34.
55. رمز بقای اقوام و ملل در عتاب و نقد نهفته است. همان، ص 33.
56. همان، صص 36-35.
57. همان، ص 36.
58. ابوالحسن الندوی، التفسیر السیاسی للاسلام، هند: ندوة العلماء، 1979م، صص 18-17.
59. همان، ص 90.
60. ابوالاعلی مودوی، مرزهای عقیده، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1348، ص 164.
61. ابوالحسن ندوی، تفسیر سیاسی اسلام، پیشین، ص 84.
62. همان، ص 99.
63. ابوالاعلی مودودی، مرزهای عقیده، پیشین، ص 71.
64. همان، ص 79.
65. ابوالحسن الندوی، الصراع بین الفکرة الاسلامیة و الفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیة، پیشین، ص 115.
66. همان، ص 51.
67. ابومحمد علی بن حزم اندلسی، الأحکام فی اصول الاحکام، مصر: مطبعة السعاده، ج 4، چاپ اول، بی تا، ص 131.
68. ابن تیمیه الحرانی، مجموعه فتاوی،مصر، 1400 ق/ 1980م، ج 19، صص 177-176.
69. ان الله یبعث لهذه الامة علی رأس کلمائة سنة من یجدد دلها دینها؛ مرتضی مطهری، ده گفتار، قم و تهران: صدرا، بی تا، ص 135؛ به نقل از: سنن ابی داود که یکی از صحاح سته اهل سنت است.
70. همان، صص 136-135.
71. همان، ص 137.
72. ابوالاعلی مودودی، تفهیمات، دهلی: انتشارات مکتبهی مرکزی جماعت اسلامی هند، بی تا، جلد اول، صص 138-137.
73. ابوالاعلی مودودی، تجدید و احیای دین، پنجاب: مکتبهی جماعت اسلامی، بی تا، ص 31.
74. ابوالحسن ندوی، تفسیر سیاسی اسلام، پیشین، ص 65.
75. همان، صص 66- 65.
علی اکبر علیخانی و [همکاران ... ]؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان جلد پانزدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.