مقدمه
تاكنون دربارهی میرفندرسكی پژوهش درخوری انجام نشده است؛ نه دربارهی آثار و تألیفاتش و نه دربارهی افكار و اندیشههایش. از این رو آنچه در این مقاله آمده، باید بسان درآمدی بر تحلیل اندیشههای اجتماعی وی لحاظ شود. شاید بتوانیم بگوییم میرفندرسكی مباحث سیاسی را از زاویه جریان شناسی اجتماعی و مراتب اجتماعی مورد توجه قرار داده است. به زبان امروز، وی نهادها و طبقات و گروههای اجتماعی را از منظر كارویژهی هر كدام تحلیل كرده است؛ حتی نهادهای دینی و مذهبی نیز از این منظر توضیح داده است. در این مقاله سعی میكنیم با بهره گیری از رسالهی بسیار مهم ایشان با عنوان حقایق الصنایع، پس از نگاهی كوتاه به شرح حال وی، مؤلفههای بدیعی را كه در اندیشه سیاسی و اجتماعی ایشان وجود دارد، بیاوریم.شرح حال
1. زندگی
یكی از دانشمندان بزرگ عصر صفویه میرابوالقاسم استرآبادی فندرسكی است كه مدتها در اصفهان به تدریس علوم عقلی و نقلی اشتغال داشت. آقا حسین خوانساری، محقق سبزواری، ملا رجب علی تبریزی، میرزا رفیع نائینی و جمعی دیگر از اعلام عصر صفویه از محضر او استفاده كردهاند. استادان میرفندرسكی در علوم مختلف و محل نشو و نمای علمی این فیلسوف بزرگ تا كنون مورد تحقیق قرار نگرفته است اما در میان استادان او میتوان به افرادی چون چلبی، بیك تبریزی و اشرف الدین علی اشاره كرد. (2) میرفندرسكی در فلسفه تابع قواعد مشایی است و كتب شیخ الرئیس را تدریس میكرده است. رسالهی او در حركت و رسالهی صناعیّه و پاسخ او به پرسشهای آقا مظفر كاشانی در نفی تشكیك در ذاتیات مؤید مكتب فلسفی مشایی اوست. (3)پدر میر فندرسكی از بزرگان سادات استرآباد بود و به خدمت دستگاه صفویه درآمد و مورد تكریم قرار داشت. ابوالقاسم در سال 970 ق در قصبه فندرسك زاده شد (4) و ظاهراً مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ولی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیك تبریزی (فوت 1041ق) - كه خود از شاگردان افضل الدین محمد تركه اصفهانی بود- به تحصیل حكمت و علوم پرداخت. (5) سپس در همانجا به تدریس مشغول شد. ولی ظاهراً محیط فكری و علمی آن روزگار با روحیه آزادی طلب او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی بیك تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر در سال 1015ق عازم هندوستان شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اكبر شاه و سیاست «صلح كل» او، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی، مردمان نقاط دیگر را به سوی خود میكشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقهای برای مردمان آزاد اندیش جایگاهی امن و دلخواه بود.
ظاهراً سفر اول میرفندرسكی به هند در 1015ق و به همراهی اوحدی بلیانی ( مؤلف تذكره عرفات العاشقین) بوده است. به گفته اوحدی هنگامی كه میرفندرسكی به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان که خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت کرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود، نزدیك شد. (6) آصف خان با رعایت احوال او، وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی دیری نگذشت كه وی دوباره عازم سفر هند شد، نخست به گجرات و از آنجا به دكن رفت. میرفندرسكی بعد از این تاریخ نیز تا اواخر عمر همواره به هند سفر میكرده و ظاهراً یك بار در 1037ق و بار دیگر در 1046ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی، وزیر شاه جهان با آن پادشاه ملاقات كرد. میرفندرسكی در دربار ایران نیز مورد تكریم بود و به گفته نصرآبادی، هنگامی كه از هند به اصفهان بازگشت، شاه صفی به دیدنش رفت. (7) وفات او در 1050ق در اصفهان روی داد (8) و در همانجا در مقبره بابا ركن الدین، در محلی كه امروز به تخت فولاد و تكیه میر معروف است، به خاك سپرده شد.
گفتهاند كه پس از مرگ وی طبق وصیت اش كتابهای او به كتابخانه سلطنتی شاه صفی منتقل شد. از زندگانی شخصی او چیزی نمی دانیم و معلوم نیست كه اعقاب او چه كسانی بودهاند. از نوادگان او تنها میرابوطالب بن میرزابیك معروف است كه از شاگردان علامه مجلسی، و مردی فاضل و شاعر بوده است و اثار فراوان دارد (9) و بازماندگان این خاندان، از سادات محترم منطقه استرآباد بودهاند. عبارات و القابی كه بر كتیبه سنگ مزار او دیده میشود، حكایت از آن دارد كه وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حكمت و علوم رسمی، بلكه در معارف الهی و سیر و سلوك عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند میدانستهاند. دلیل دیگر بر شهرت و منزلت او نزد مردم آن روزگار، داستانهای غریب و كرامتهای گوناگونی است كه به او نسبت دادهاند، حتی استادان، آمدن شیر به مجلس او و شیخ بهایی را بر پرده و بر قلمدانها نقش میكردهاند و داستان رفتن او به معبد كفار، موضوع منظومهای دلكش در طاقدیس ملا احمد نراقی شده است. حكایاتی درباره تیزهوشی، عزت نفس، حاضرجوابی و بی پروایی او در پاسخ گفتن به خرده گیریهای امیران و شاهان نقل كردهاند.
در تسلط او بر فلسفه این داستان را گفتهاند كه روزی در مجلس او مسئلهای از علم هندسه بنابر نظر خواجه نصیر الدین طوسی مطرح شد. میر فندرسكی برهانی در باب آن آورد و پرسید كه آیا خواجه این برهان را ذكر كرده است؟ گفتند: نه سپس چندین برهان دیگر در همان باب اقامه و در پی هر برهان همان پرسش را تكرار كرد و جواب همان بود كه اول، باز شنیده بود.
از اشارات كوتاهی كه در تذكرهها و كتب رجال به احوال او شده است، معلوم میشود كه وی در عین آنكه از لحاظ كمالات علمی و عرفانی مورد تكریم بوده، در زندگانی شخصی بسیار ساده و بی تكلف میزیسته و از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده و به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از آمیزش با مردم كوچه و بازار پرهیز نمی كرده است. وی با آنكه در برخی از آثار فلسفی خود به شیوهی مشائیان قول به مُثُل افلاطونی را باطل میداند، اما قصیده معروف خود را با تصورات مربوط به مثل افلاطونی و صعود به برزخ مثالی آغاز میكند.
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی *** صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت *** بر رود بالا همان با اصل خود همتاستی (10)
آثار
درباره تألیفها و حتی شمارگان واقعی نگارشهای میرفندرسكی دیدگاههای بسیاری است. در این میان چه بسا كتابهایی را به او نسبت میدهند كه از آن او نیست و گروهی، آثار وی را محدود به دو یا سه رساله میدانند. در هم آمیختگی تالیفهای نوه میرفندرسكی، یعنی سید ابوطالب بن میرزا بیك بن میرابوالقاسم فندرسكی، با نگارشهای خود میر را میتوان بر فهرست پر نشیب و فراز نگارشهای میرفندرسكی افزود. آنچه در این نوشته میآید نه در پی ادغام تمامی آثار در چند عنوان بوده و نه به دنبال آن است كه بر تعداد تألیفهای میرفندرسكی چیزی بیفزاید؛ بلكه سعی شده تا آثاری را ضبط كند كه اكثریت مورخان به آنها اجماع دارند:1. رساله فی الحرك و التحقیق فیها: این رساله نوشته مختصری است به زبان عربی در پن فصل، در تعریف حركت و اقسام آن و بیان آنكه هر جنبشی نیازمند جنبانندهای است و همه جنبشها باید از یك جنبش گر آغاز شود كه همو نخستین جنبش گر است و خود، جنبش گری دیگر ندارد. میر این رساله را به روش مشایی نگاشته و در آن به بررسی «مثل افلاطونی» و «تشكیك در ذاتیات» پرداخته و آنها را نپذیرفته است.
2. رسالهای در تشكیك: این رساله، جواب سؤالهای ملا مظفر حسین كاشانی است. گویا آقا مظفر حسین كاشانی از حكیم عصر خود، میر ابوالقاسم فندرسكی پرسشهایی از جواز یا عدم جواز وقوع تشكیك در ذاتیات كرده است. میر در پاسخ به این اسفهامات این رساله را تألیف كرده است.
اندیشه سیاسی
مفهوم صناعت
میرفندرسكی مفهوم صناعت را در رسالهی صناعیه به مفهومی بسیار گسترده و به معنای هرچیزی كه از قوای عاقله و عامله آدمی به ظهور پیوندد و در 24 باب و یك خاتمه به بیان حد صناعت، انواع آن، ارتباط صناعات مختلف با هم، فایده و غایت هر یك، درجات سودمندی و شرف و خسّت آنها و سهم و محل هر یك از اهل حرفهها و صنای در جامعه پرداخته و ترتیب و ترتب صنایع را بر حسب شرف و غایت تا صناعتی كه خود غایت غایی است و برای آن غایتی نیست، تعیین نموده است. در این رساله قوای نفسانی و اندامهای پیكر انسانی، كه در نظر وی به مثابهی عالم صغیر است، و وظیفه و عمل هر یك از انها از یكسو با اجزا و عناصر عالم هستی و عوالم عقول و نفوس (انسان كبیر) برابر و موازی قرار داده شده، و از سوی دیگر با طبقات مختلف جامعه و افراد و اعضای آن و سهم و وظیفه هر یك از آنها در هیئت اجتماعی همانند و همسان گرفته شده است. سه تمثیل مذكور در شكل زیر قابل نمایش است:میر به بهانهی توضیح صنایع و خدمات و كارهای مفید و مفسر به حال جامعه، وارد توضیح نقش انبیا و ائمه (علیه السلام) و رهبران دینی شده و به مناسبت به نقش حاكمان و خلفا و سیاستمداران اشاره كرده است.
به نظر میرسد میرفندرسكی از مصادیق بارز پنهان گویی در اندیشهها و افكار باشد و ظاهراً كسانی كه در عصر شاه عباس میزیستهاند دچار پنهان گویی هستند؛ میرداماد از طریق مغلق نویسی این ویژگی را بروز داده است، شیخ بهایی به تدوین افكار خود نپرداخت جز به زبان شعر، و میرفندرسكی نیز سعی كرد، در ذیل حكمت عملی ظهور و بروز آشكار نداشته باشد.
همانطور كه گفته شد، مفهوم «صناعت» محور مباحث سیاسی و اجتماعی میرفندرسكی است. وی خود توجه میدهد كه لفظ «صناعت» را در معنای غیر رایج به كار میبرد.
«باید دانست كه در عرف عام، لفظ صناعت را بر غیر از این كه ما حدّ كردیم اطلاق كنند، پس اولی آن است كه حدّ صناعت كنیم». (11)
میرفندرسكی صناعت را چنین تعریف میكند:
«لفظ صناعت را اطلاق عام تر كنند بر هر قوّهی فاعله در موضوع خاص، به واسطهی غرضی از اغراض، و موضوع در صناعت به این معنا یا كلّی بود یا جزوی، و غرض در هر یك یا صلاح موضوع بود یا فساد، و یا نه فساد». (12)
ارزش گذاری صنایع و مصالح عمومی
بر اساس تعریف میرفندرسكی از صناعت، كه پیش از این آوردیم، وی معتقد است شش قسم صناعت وجود دارد:1. صناعت پیغمبری، امامی، مجتهدی و فیلسوفی، موضوع این صناعت كلی است و غرضِ فاعل، صلاحِ موضوع است؛
2. صناعت ملحدان، اباحتیان، خلفای جور، مبتدعان و سوفسطاییان. موضوع این صناعت نیز كلی است، ولی غرض فاعل فساد موضوع است. این گروهها میخواهند قواعد نبوت، خلافت، اجتهاد و فلسفه را، كه نظام كلی مبتنی بر اینهاست از بین ببرند؛
3. صناعت طبابت. موضوع این صناعت جزئی است و غرض فاعل صلاح است؛
4. صنعتهایی است كه موضوع آنها جزئی است و غرض فاعل فساد است، مثل كسانی كه ابزارآلات كشتار و قتل میسازند؛
5. صنعت پادشاهی، كه موضوع آن كلی است و در انجام وظایف فساد و صلاح مردم مقصود نیست، بلكه هدف تمام اقدامات، منافع و صلاح پادشاه است، اعم از اینكه با نظام كلی موافق باشد یا مخالف. همانند:
«سنتهای كلی كه مَلِكان بزرگ نهند كه غرض ایشان در آن نه صلاح كلّ باشد و نه فساد، كه غَرضِ ایشان در آن صلاح خود باشد، خواه موافق افتد با نظام كلی و خواه مخالف»؛
6. صنعت ریاستهای جزئی. موضوع این صنعتها، جزئی است و غرض و مقصود تأمین منافع خود است و نه صلاح و فساد جامعه. (13)
تقسیم بندی میرفندرسكی از ابعاد مختلف اهمیت دارد: یكی اینكه نظام تقسیم كار به صراحت بر محور مصالح عمومی طراحی و تعریف شده است. جهت دوم، تعریف ویژه و مناسب از مفاهیمی چون پیغمبری، امامی، مجتهدی، فیلسوفی، ملحدان، اباحتیان، خلفای جور، مبتدعان، سوفسطاییان و غیره است. مفهوم ارائه شده درباره پادشاهی بسیار دقیق است. پادشاه برای منافع خود اقدام میكند و دغدغهی مصالح عمومی را ندراد، هر چند دغدغهی فساد هم ندارد. بر این اساس ممكن است گاهی تلاش پادشاه برای تأمین منافع خود، منافع عمومی را نیز در پی داشته باشد. مثل پادشاهان صفوی كه در جهت تأمین، منافع خود از شیعه حمایت كردند و این به نفع شیعیان نیز بود؛
جهت سوم، محور قرار گرفتن «صلاح» و «فساد» در این نظام تقسیم كار و تشریح وظایف آنها است. این مسئله مؤید وجود نگرش اصلاحی در اندیشه سیاسی علمای شیعه عصر صفوی است.
جهت چهارم، مقدم كردن صنعت «مجتهدی» بر «فیلسوفی» است، كه میتواند معنادار باشد. وی به واقعیت دوگانه موجود در عصر صفوی كه باعث تقسیم قدرت میان پادشاهان و مجتهدان شده بود نیز توجه كرده است. البته این نكته به معنای تأیید نظریه سلطنت مشروعه نیست. (14)
به نظر میرفندرسكی شریف ترین صناعت و شریف ترین انسانها در صنعتهای قسم اول قرار دارند و پست ترینها در صنعتهای قسم دوم. جدول ارزش گذاری شش قسم صناعت به شكل زیر قابل ارائه است.
جدول صنایع و مضادات آنها
پست ترین صنعت ها به ترتیب پستی |
بهترین صنعت ها به ترتیب شرافت |
ملحدان، اباحتیان، خلفای جور، مبتدعان و سوفسطاییان |
پیغمبری، امامی، مجتهدی و فیلسوفی |
زهر سازی و سایر شغل ها که ابزار قتل می سازند |
طبابت و امثال آن |
ریاست های جزئی |
پادشاهی |
آنان كه در جهت صلاح خود حركت میكنند و از صنعت آنها، به مردم نفع میرسد و گاه ضرر «به منزلهی بوزینگان و طوطیان و بُزان و سگانِ بازی كن» هستند، مثل بازیگران و حقّه بازان (16) و اصحاب اساطیر و اهل مضحكه و ملعبه كه گاهی به سبب كار اینها به شهروندان نفع میرسد، مثل وقتی كه آنها خسته باشند و بخواهند در مثل اعیاد و ایام تعطیل تفریح كنند، زیرا تفریح برای انسان همچون تیز كردن ابزار است به وقت كند شدن. اما اگر در غیر این شرایط، مثل روزهای غیر تعطیل و كاری، از این صنعتها استفاده شود، برای مردم ضرر خواهد داشت، چه از كار دست خواهند كشید تا تفریح كنند.
میرفندرسكی در باب ارزش گذاری صنعتها به میزان نفع و ضرری كه از آنها متوجه مردم میشود دقت دارد. وی در بیان «اختلاف صنایع در شرف و خسّت كه موجب شرف و خسّت صناعات است» میگوید:
بعضی از صنایع، نافع ضروریاند، و بعضی نافعِ غیر ضروریاند، و بعضی خیر بالذات و بعضی خیر بالعرض. و مراد به نافع آن است كه مؤدّی باشد به خیر، و ضروری آنكه سُلوك راه خیر بی آن میسر نشود. و مراد در اینجا به خیر مطلق آن است كه غایت او بی واسطهی نوع انسان باشد، و به خیر بالعرض آنكه غایت صناعتی باشد، و نافع آنكه خادم صناعتی دیگر بود. به وجهی دیگر بعضی از صنایع كثیرالنَّفعاند و بعضی قلیل النَّفع و بعضی متمّم فعل طبیعتاند و بعضی مزیّن و این اقسام متداخلاند.
مثال اول: آهنگری، دوم: گازری. و سیُّم: پیغمبری و خلیفتی و فیلسوفی. و چهارم: كاتبی و خیاطی و زرگری كه آهنگر خادم ایشان است و ایشان خادم صنایع دیگرند به عموم یا خصوص، و مثال پنجم: آهنگری كه سایر صنایع به آن محتاجند از طریق خدمت نه ریاست، و ایزد تعالی به موضوع آن بر خلق منَّت نهاده در كتاب خود (17) و آن به منزلهی هیولی است سایر صنایع را، و مثال ششم: صیادی و ماربازی و امثال آن. و بباید دانست كه غرض این كتاب تعداد صنایع نیست و هر یك از آنها را مثال كافی است، هر چند صناعت بسیار در هر مرتبه شریكند، و مثال هفتم: طبیبی و بیطاری و مزارعی، و مثال هشتم: صباغی و نقاشی.
و گفتیم كه غرض از صنایع انتظام كلی است كه او خیر بالذات است، و صناعتی كه موضوع او كلی است پیغمبری است، و صناعتی كه خادم كلی است آهنگری، چنانكه گفتیم؛ و صناعت اول رئیس مطلق است بر صنایع و خیر بالذات، و دوم خادم كل و نافع بالذات، و ایزد تعالی به این دو مرتبه و به این كه غرض از ارسال رُسُل، نظام كل بنی نوع بشر است و به كثرت نفع آهن در كتاب خود اشاره كرده كه: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم تا مردم قیام به عدالت كنند؛ و آهن را نازل كردیم كه در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است» (18) و خداوند و راسخون در علم تأویل آن آگاهند.
و سایر صنایع متوسطاند، میان نفع و ضرر و كثرت و قلتِ نفع و خیر و اشرف صنایع صنعت صاحب شریعتان است، چنانكه گفتیم، و اخسِّ صنایع، صنعت غیرِضروری قلیل النّفعِ و الخیر است، و سایر صنایع متوسط در شرف و خست به حسب بُعد و قرب طرفین. (19)
انواع دین شناسی
میرفندرسكی علما را، با معیار دین شناسی، به سه دسته تقسیم كرده است: نخست، علمای ظاهربین: اینها بر الفاظ قرآن و احادیث جمود میورزند و هیچ معنای باطنی برای الفاظ قایل نیستند؛ دوم، علمای باطنی: این گروه ظاهر الفاظ را رها میكنند و خود را در گیرودار لغت و زبان قرار نمی دهند؛ سوم، علمای مقتصد: كسانی كه میانه رو هستند و ظاهر و باطن را مورد توجه قرار میدهند و این است صراط مستقیم.«خطای باطنیان و ظاهریان در این دو است كه باطنیان از امامان (علیه السلام) شنیدند كه الفاظ قرآن و احادیث رسو (صلی الله علیه و آله) را معنا واری ظاهر است كه خاصان فهمند و بدین سخن آنچه در علوم نظری باشد خواستند و ایشان احكام عمل را هم، به باطن بردند و از شریعت سرباز زدند و بعثت رسل (صلی الله علیه و آله) ، باطل كردند كه غرض، از بعثت رسل (صلی الله علیه و آله) این است، چنانكه بیان كردیم، و در هر امت از ایشان بدتر هیچ فرقه نیست.
و ظاهریان گمان كردند كه سخن انبیا (علیه السلام) در علم و عمل همه بر حقیقت لغت است و مجاز در قرآن نیست تا خدای را بر صفت خلق وصف كردند- تعالی الله عنه - و محالها و تناقضها گفتند كه این كتاب نه جای بیان آن است. و این طایفه بهتر از طایفهی اوّلند كه الفاظ متشابه در كلام خدای به واسطهی تفهیم ایشان است مگر آن كه قوّت عقلی داشته باشند و عناد كنند.
و طایفهای مقتصدند و میان ظاهر و باطن كه صراط مستقیم است رفتند و كلام انبیاء (علیه السلام) را در عقلیات موافق عمل ساختند، و بر آنچه قصد انبیا (علیه السلام) در حقیقت آن بودند حمل كردند، و در نقلیات و عملیات عقل را تابع عقل ایشان ساختند، و ایزد - سبحانه و تعالی - به این طایفه اشاره كرد در فاتحه كتاب خود، قوله تعالی:
(ما را به راه راست هدایت كن! راه كسانی كه به آنان نعمت داده ای، نه آنان كه بر آنها خشم گرفتهای و نه گمراهان) (20) ، كه صراط مستقیم میانهی این دو طایفه است كه چون به یكی میل كنند به دوزخ افتند، و مغضوب علیهم باطنیاناند، و ضامن ظاهریان كه هر دو به دوزخند كه از صراط مستقیم گشتهاند». (21)
عدالت و مسئله ثابت و متغیر
مسئله مهم دیگری كه در اندیشه سیاسی میرفندرسكی به آن توجه شده است، تمییز میان امور ثابت و متغیر است و هشدار در این مورد كه لازم است متناسب با تغییر زمان، اعمال مربوط نیز تغییر كند و به همین دلیل ضروری است عدل نسبت به وضعیت و شرایط زمانه تعریف و اجرا شود؛ چنانكه پزشك بر حسب شرایط هر بیمار نسخه مینویسد. ایشان این مطلب را ذیل بحث تفاوت انبیا و فلاسفه آورده است كه انبیا متوجه این نكته هستند، در حالی كه فلاسفه تمام تلاش شان این است كه امور ثابت فرا زمانی را بیان كنند. بر همین اساس برخی از آموزههای انبیا با یكدیگر تفاوت دارد. آن«فلاسفه در حكمت عملی، سخن بر خصوص نرانند و مطلق گویند، و تغییر ازمنه را، كه باعث تغییر اعمال است و قدر انحراف كل از عدل كه صحّت كل است كه با زمان مختلف شود، ندانند و حكم عمل را در همه وقت یكی گویند. این نقص از فلاسفه است از درجهی نبوت. و انبیا (علیهم السلام) كلام در این عمل به خصوص رانند كه به قوت وحی دانند قدر انحراف را كه ایشان طیب كلاند، چنانكه طبیب در همه وقت یك شخص را یك تدبیر نفرماید. از خوردن و آشامیدن و حركت و سكون و نوم و یقظه و غیر اینها اگر حرارت غالب است، سردی در همه وقت، تدبیر فرماید، و اگر برودت غالب است گرمی، و [...]
وقتی كه كل به صلاح باشد چیزها فرمایند حفظ آن را، و این آن است كه فلاسفه دانند و گویند و حكمت عملی نام كنند، و گاهی كه كل منحرف شود به طرفی، كارهای دیگر فرمایند به قدر كمیت و كیفیت انحراف و اینها را فلاسفه نتوانند دانست و انبیا دانند، و علت اختلاف شرایع در ازمنه این است؛ و جماعتی كه در شریعت لاحق بر شریعت سابق باشند [...] این ندانند كه اگر موسی (علیه السلام) این زمان را دریافتی همان فرمودی كه محمد (صلی الله علیه و آله) فرماید كه صواب در این وقت این است و آن وقت آن، و از این است كه رسول (صلی الله علیه و آله) فرماید (22) كه: لو كان موسی حیّاً للزمه اتَّباع دینی...» (23)
كار ویژه فرهنگی و تأدیبی دولت
نكته مهم دیگر در اندیشه میرفندرسكی، تأكید ایشان بر وظایف فرهنگی و تأدیب دولت در بحث از وظایف و كارویژههای نظام سیاسی است. بر همین اساس معتقد است خداوند متعال برای استیصال و تأدیب و ضرب ملحدان و فاسقان، ملوك و متهدان و مفتیان را قرار داده است.«ملحدان كه [مردم را] به ابطال و تعطیل و اباحت خوانند و مُدبِر كل در استیصال ایشان به قوت ملوك و مجتهدان كه دو عضو شریفند از اعضای عالم بزرگ كوشد. ...[...] فاسقان و بَطالان كه به كار خود مشغول نباشند و به ضرب و تأیب ملوك و مُفتیان به صلاح آیند، و به معاونت ضرب و تأدیب؛ اگر باز عصیان كنند و آخرالأمر، به قتل و قطع، چون كه فسق و بطالت و نهایت رسد» (24)
تفكیك ملوك و مجتهدان اشاره به واقعیت زمانه دارد. وظیفهای كه برای دو گروه تعیین شده، وظیفهای اصلاحی است و در واقع ملاك همكاری دو گروه و معیار توافق آنها و بیان كاركرد آنها ست.
جمع بندی
هدف میر فندرسكی از نگارش رساله صناعیه - آن گونه كه خود متذكر شده- بر انگیختن مردم به كار و تلاش، به ویژه تلاش در جهت دسترسی به صنایع اشرف بوده است و مذمّت بطالت و بیكاری. تا همه بدانند كه هیچ موجودی معطل و. بی فایده آفریده نشده است: «همین قدر بیان كافی است در حثِّ بر صنایع و مذمّت بطالت» (25)«[...» و این فصل با این غموض آن را آوردم كه بدانند كه هیچ موجود دایمی به علل معطّل نیست». (26)
پینوشتها:
1. عضو هئیت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام) و رئیس پژوهشكده علوم و اندیشه اسلامی.
2. «حكیم سیدابوالقاسم میرفندرسكی»، افق حوزه، ش 270، اردیبهشت 1389، در:
http: www.Hawzah. Net/ Hawzah/ magazines.
3. سید جلال الدین آشتیانی، منتخباتی از آثار حكمای الهی ایران، قسمت اول، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1373، ص 62.
4. عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، به كوشش احمد حسین، قم: بی نا، 1401 ق، ج5، صص502، 500؛ محمد اوحدی بلیانی، عرفات العاشین، نسخه خطی كتابخان ملك، ش 5324، 151.
5. محمد اوحدی بلیانی، همان، صص 168، 282 و 151.
6. همان، ص 151.
7. سید عبدالحسین خاتون آبادی، وقایع السنن و الاعوام، تصحیح: محمد باقر بهبودی، تهران: كتابفروشی اسلامیه، 1352، ص 514.
8. همان.
9. محمدعلی مدرسی، ریحانةالادب، تبریز: بی نا، 1346ش، ج4، 360 - 359.
10. فتح الله مجتبایی، «فیلسوف مكتب اصفهان»، روزنامه همشهری، 29شهریور 1377، بخش عمدهی مباحث مربوط به سوانح احوال میرفندرسكی از یادداشت مجتبایی اخذ شده است. همچنین یادداشت مجتبایی در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی منتشر شده است. فتح الله مجتبایی، «ابوالقاسم میرفندرسكی»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران: مركز دایرةالمعارف اسلامی، ج2، 1373؛ همچنین بر قصیدهی مذكور سه تن از حكمای مسلمان شرح و تعلیقه زدهاند. ر.كر، تحفة المراد، شرح قصیدهی میرفندرسكی توسط حكیم عباس شریف دارایی، خلخالی و گیلانی، با مقدمه: سید جلال الدین آشتیانی و به اهتمام محمد حسین اكبری ساری، تهران: الزهراء، 1372.
11. میرفندرسكی، رساله صناعیه، با مقدمه و حواشی و تصحیح: علی اكبر شهابی، مشهد: بی نا، 1317، ص 9.
12. همان، ص 10.
13. همان، ص 11.
14. نگارنده در اثر ذیل دیدگاه علمای شیعه عصر صفوی، و از جمله میرفندرسكی را دربارهی رابطه علمای شیعه با سلاطین صفوی در چارچوب نظریه«واهمگرایی» توضیح داده است. ر.ك.، نجف لك زایی، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.
15. میرفندرسكی، پیشین، ص 12.
16. ظاهراً مراد شعبده بازی است.
17. و انزلنا الحدید فیه یأس شدید و منافع للناس...؛ حدید (57) : 25.
18. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ؛ همان.
19. میرفندرسكی، پیشین، صص 9- 8.
20. اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ؛ حمد (1) :7- 6.
21. میرفندرسكی، پیشین، صص 21- 20.
22. لوكان موسی فی زمنی ما وسعه الّا التّباعی، لوكان موسی حیّا ما وسعه الّا...
23. میرفندرسكی، پیشین، 20-19. اگر موسی زنده بود، پیروی از دین من، بر او لازم بود.
24. همان، ص 6.
25. همان، ص 8.
26. همان، ص 58.
قرآن كریم.
آشتیانی، سیدجلال الدین، منتخباتی از آثار حكمای الهی ایران، قسمت اول، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1373.
خاتون آبادی، سید عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، تصحیح: محمدباقر بهبودی، تهران: كتابفروشی اسلامیه، 1352.
مجتبایی، فتح الله، «فیلسوف مكتب اصفهان»، روزنامه همشهری، 29 شهریور 1377، ش 1646.
شریف دارابی، عباس، حلالی و گیلانی، تحفةالمراد، شرح قصیدهی میرفندرسكی، با مقدمه: سید جلال الدین آشتیانی و به اهتمام محمد حسین اكبری ساوی، تهران: الزهراء، 1372.
میرفندرسكی، رساله صناعیه، با مقدمه و حواشی و تصحیح: علی اكبر شهابی، مشهد: بی نا، 1317.
لك زایی، نجف، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.
«حكیم سید ابوالقاسم میرفندرسكی»، افق حوزه، ش 270، اردیبهشت 1390، در:
http:// Hawzah. net/Hawzah/Magazines.
افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلما، به كوشش: احمد حسینی، قم: بی نا، 1401ق.
اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشین، نسخه خطی كتابخانه ملك، ش 5324.
مدرس، محمد علی، ریحانةالادب، تبریز، بی نا، 1346 ش.
مجتبایی، فتح الله، «ابوالقاسم میرفندرسكی»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران: مركز دایرةالمعارف اسلامی، ج6، 1373.
منبع مقاله :
علیخانی، علی اكبر و همكاران؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفكران مسلمان (جلد ششم)، تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.