1 ـ بليغ ترين و جامع ترين سخن بعد از قرآن و کلام نبوي
مرحوم شيخ محمد عبده، مفتي اسبق مصر از افرادي است که تصادف و دوري از وطن او را با نهج البلاغه آشنا مي کند و اين آشنايي به شيفتگي مي کشد و شيفتگي به شرح اين صحيفه مقدس و تبليغ آن در ميان نسل جوان عرب منجر مي گردد. وي در مقدمه ي شرح خود مي گويد: «در همه مردم عرب زبان، يک نفر نيست مگر اين که معتقد است سخن علي عليه السلام بعد از قرآن و کلام نبوي، شريف ترين، و بليغ ترين، و پر معني ترين، و جامع ترين سخنان است».(1)
2 ـ علي عليه السلام عقل نوراني
محمد عبده ـ بزرگ ترين روحاني و دانشمند اهل سنت و معاصر سيد جمال الدين اسدآبادي ـ مي نويسد: «هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهي يک عقل نوراني را مي ديدم که شباهتي به مخلوق جسماني نداشت. اين عقل نوراني از گروه ارواح و مجردات الهي جدا شده و به روح انساني پيوسته و آن روح انساني را از پوشاک هاي طبيعت تجريد نموده تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و ديدار روشن ترين انوار نايل ساخته است، و با اين وصف شگفت انگيز، پس از رهايي از عوارض طبيعت در عالم قدس آرميده است. و لحظات ديگري صداي گوينده حکمت را مي شنيدم که واقعيات صحيح را به پيشتازان و زمامداران گوشزد مي کرد، و موقعيت هاي ترديد آميز را براي آنان نشان مي داد، و از لغزش هاي اضطراب آميز بر حذرشان مي داشت، و آنان را به دقايق سياست و طرق کياست راهنمايي مي کرد، و آنان را با مقام واقعي رياست آشنا مي ساخت، و به عظمت تدبير و سرنوشت شايسته بالا مي برد».(2)
3 ـ مبارزه علي عليه السلام در روز خندق برتر از تمام عبادت هاي مهاجر و انصار
ابن ابي الحديد مي نويسد «از استادم «ابوهذيل» در وقتي که شخصي از او پرسيد: آيا علي عليه السلام نزد خدا افضل است يا ابوبکر؟ شنيدم که گفت: به خدا سوگند اگر فقط مبارزه علي عليه السلام با عمرو بن عبدود در روز خندق با اعمال مهاجرين و انصار و تمام عبادت هاي آنان معادله و موازنه گردد، آن مبارزه سنگين تر و برتر از همه ي آنها مي شود چه رسد به ابوبکر تنها».(3)
4 ـ سخن علي عليه السلام از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر
ابن ابي الحديد از علماي معتزلي قرن هفتم هجري است. او اديبي ماهر و شاعري چيره دست است و چنان که مي دانيم سخت شيفته کلام مولي است و مکرر در خلال کتاب خود (شرح نهج البلاغه) شيفتگي خويش را ابراز مي دارد. در مقدمه کتاب خويش مي گويد:
«به حق، سخن علي را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند مردم همه دو فن خطابه و نويسندگي را از او فرا گرفته اند. همين کافي است که يک دهم بلکه يک بيستم آنچه مردم از سخنان علي عليه السلام گرد آورده و نگهداري کرده اند از سخنان هيچکدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصحايي در ميان آن ها بوده است نقل نکرده اند و باز کافي است که مردي مانند جاحظ در «البيان و التبيين» و ساير کتب خويش ستايشگر او است».(4)
5 ـ افسار فصاحت در اختيارعلي عليه السلام
ابن ابي الحديد در جلد چهارم کتاب خود ـ در شرح نامه ي امام علي عليه السلام به عبدالله بن عباس که پس از فتح مصر به دست سپاهيان معاويه و شهادت محمد بن ابي بکر نوشته و خبر شهادت محمد را براي عبدالله گرازش کرده است ـ چنين مي نويسد:
«فصاحت را ببين که چگونه افسار خود را به دست اين مرد داده و مهار خود را به او سپرده است، نظم عجيب الفاظ را تماشا کن، يکي پس از ديگري مي آيند و در اختيار او قرار مي گيرند، مانند چشمه اي که خود به خود و بدون زحمت از زمين بجوشد».(5)
6 ـ علي عليه السلام در حکمت نظري و عملي برتر از افلاطون و سقراط
ابن ابي الحديد ادامه مي دهد. «سبحان الله جواني از عرب در شهري مانند مکه بزرگ مي شود، با هيچ حکيمي برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظري بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است، با اهل حکمت عملي معاشرت نکرده است اما از سقراط بالاتر رفته است، ميان شجاعان و دلاوران تربيت نشده است؛ زيرا مردم مکه تاجر پيشه بودند و اهل جنگ نبودند اما شجاع ترين بشري از کار درآمد که بر روي زمين راه رفته است».(6)
7 ـ برتري علي عليه السلام بر ديگر خلفا از ديگاه علماي بغداد
ابن ابي الحديد: «بزرگان ما، در اين که کدامين خليفه از ديگر خلفا برتر است، نظر يکساني ندارند، ولي علما و بزرگان بغداد چه پيشينيان و چه پسينيان معتقدند که علي عليه السلام از ديگر خلفا برتر است. عقيده ي ما نيز همانند عقيده علما و بزرگان بغداد است».(7)
8 ـ اعتراف دشمنان و مخالفان به فضل و بزرگي علي عليه السلام
ابن ابي الحديد: «فضايل و مناقب امام علي عليه السلام چنان بسيار و مشهور اين که بيان تفصيلي آن روا نيست. سخن گفتن از فضايل علي عليه السلام مانند اين است که بگوييم روز روشن و ماه نوراني است. چه بگوييم درباره ي مردي که دشمنان و مخالفان به فضل و بزرگي اش اعتراف دارند و نمي توانند مناقبش را انکار و فضايلش را پنهان کنند».(8)
9 ـ علي عليه السلام امام فقيهان
ابن ابي الحديد: «يکي از علوم، فقه است. بنيان گذار اين علم امام علي عليه السلام است و دراسلام هر فقيهي نان خور اوست، و از فقه او بهره مي برد. اصحاب ابوحنيفه فقه خود را از ابوحنيفه گرفته اند و فقه شافع و حنبلي نيز سرانجام به ابوحنيفه مي رسد و فقه ابوحنيفه به امام صادق عليه السلام ـ که از شاگردش امام صادق عليه السلام بود ـ و فقه امام صادق عليه السلام به امام علي عليه السلام ختم مي شود و همچنين است فقه مالکي، وانگهي فقهاي صحابه، عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس بودند و هر دو از علي عليه السلام دانش گرفته اند. همه مي دانند که عمر در بسياري از مسئله ها سخت به علي عليه السلام روي مي آورد و بارها گفته است: «لو لا علي لهلک عمر؛ اگر علي عليه السلام نبود، عمر هلاک مي گشت.» هم چنين مي گفت:
«لا بقيت لمعضله ليس لها ابوالحسن؛ زنده نباشم براي مشکلي که ابوالحسن برايش نباشد».
و نيز گفت: «لا يفتين احد في المسجد و علي حاضر؛ وقتي علي حاضر است هيچ کس در مسجد فتوا ندهد».
افزون بر اين، سني و شيعه روايت کرده اند که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «اقضاکم علي؛ بهترين شما در قضاوت علي عليه السلام است».
ابن ابي الحديد، ادامه مي دهد که، يکي ديگر از علوم، علم تفسير است که ريشه اش امام علي عليه السلام است. بيشترين تفسير قرآن از علي عليه السلام و ابن عباس است و همه مي دانند که ابن عباس همواره همراه علي عليه السلام بود و دانش تفسير را از او نمي گرفت. تا آن جا که وقتي به ابن عباس گفتند: «علم تو چه نسبتي با علم علي عليه السلام دارد ؟ پاسخ داد: «قطره به دريا».( 9)
10 ـ درجه ي علي (عليه السلام) در بهشت بالاترين درجه
ابن ابي الحديد مي گويد: «علي عليه السلام در آخرت افضل مخلوقات بوده و در بهشت درجه اش از همه بالاتر است، و در دنيا افضل خلق بوده و منقبت و مزيتش از همه بيشتر است، هر کس به دشمني او برخيزد يا با او جنگ کند يا او را به خشم بياورد دشمن خداست، و در آتش با کفار و منافقين مخلد است، مگر اين که توبه کند و بر ولايت و دوستي او بميرد».(10)
11 ـ سخن علي عليه السلام زيباترين سخن پس از سخن قرآن
ابن ابي الحديد: «مي توان گفت که پس از قرآن سخني فصيح تر، شيواتر، والاتر، بزرگ تر و هدف مندتر از کلام علي عليه السلام نيست مگر کلام پسرعمويش (پيامبر اسلام).»(11)
ابن ابي الحديد مي نويسد که، محمد بن ابي سيف مدائني از فصيل بن جعد نقل مي کند: «مهم ترين سبب دست برداشتن عرب از ياري امام علي عليه السلام مال و منال است. او بزرگ را بر کوچک، و عرب را بر عجم مقدم نمي داشت، و با بزرگان قبايل مانند پادشاهان رفتار نمي کرد، و نمي خواست از اين راه کسي را به سوي خود آورد، اما معاويه بر خلاف او رفتار مي کرد و در نتيجه مردم به معاويه پيوستند».(12)
12 ـ علي عليه السلام سرآمد پرهيزگاران در روز قيامت
ابن ابي الحديد: «جماعتي از بزرگان ما نقل کرده اند که شماري از صحابه و تابعين از امام علي عليه السلام روي برتافتند و منحرف شدند. دنيا دوستي سبب شد که آنان در حق علي عليه السلام بد بگويند و فضايل و مناقبش را کتمان کنند؛ انس بن مالک از اين کسان بود».
روزي امام علي عليه السلام در رحبه القصر سخن گفت و بانگ برآورد: کدام يک از شما مردم، از رسول خدا شنيديد که فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه» دوازده نفر برخاستند گفتند که: ما شاهد بوديم که رسول خدا صلي اله عليه و آله چنين گفت. انس در ميان مردم بود و چيزي نگفت. امام عليه السلام گفت: «اي انس: چرا برنخاستي و شهادت ندادي در حالي که تو نيز حاضر بودي؟ «گفت: يا اميرمؤمنان من سنم بالا رفته و فراموش کار شده ام» آن گاه امام عليه السلام در حق او نفريني کرد. طلحه بن عمير مي گويد: «پس از آن انس را اين گونه مشاهده کردم که علي عليه السلام نفرين کرده بود».
و نيز روايت کرده اند که در اواخر عمر است، کسي درباره ي علي عليه السلام از او پرسيد. انس گفت: با خود عهد کرده ام که پس از «يوم رحبه» حديثي را درباره علي عليه السلام کتمان نکنم. علي عليه السلام در روز قيامت سرآمد پرهيزگاران است و من اين را از پيامبر صلي الله عليه و آله شما شنيدم.»(13)
13 ـ امامت و خلافت، حق علي عليه السلام است
ابن ابي الحديد درباره ي اين کلام امام علي عليه السلام که مي فرمايد: «فنظرت في امري فاذا طاعتي قد سبقت بيعتي و اذا الميثاق في عنقي لغيري؛ در کار خود انديشيدم، ديدم اطاعت از رسول، مقدم بر بيعت من است و ميثاق پيمان اطاعت از رسول بر گردن من است.»
مي نويسد: اگر کسي بگويد: اين سخن امام علي عليه السلام گوياي درستي باور شيعيان است، در پاسخ گوييم: چنين نيست، بلک گوياي درستي مذهب ما، بغداديان است؛ زيرا اصحاب ما (معتزله) معتقدند که امام علي عليه السلام برتر بوده و براي امامت و ولايت شايسته تر بوده است...
بنابراين، رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام خبر داده است که امامت و خلافت حق اوست و از همه سزاواتر است.»(14)
14 ـ همه به او عشق مي ورزند
ابن ابي الحديد: «چه گويم درباره ي مردي که اهالي ذمه با آن که اسلام را نپذيرفته اند به او مهر مي ورزند، فيلسوفان با آن که ميانه اي با اهل دين ندارند بزرگش مي شمارند، شاهان روم و فرنگ شمايل او را در کنيسه ها و پرستش گاه هاي خود نقش مي کنند، و شاهان ترک و ديلم عکس او را بر شمشيرهاي خود حک مي نمايند.»(15)
15 ـ علي عليه السلام دلاور مرد ميدان رزم و راهب صفت به هنگام اندرز
ابن ابي الحديد مي گويد: «من هميشه در شگفتم از دلاور مردي که در ميدان جنگ چنان سخنراني نمي کند که گويي دل شير دارد و همو در همان جا به هنگام پند و اندرز چنان مي گويد که راهب صفتاتي را ماند که لب به گوشت نزده اند و خوني نريخته اند.
آن مرد الهي گاه در صورت بسطام بن قيس (دلير عرب) و گاه در چهره ي سقراط و مسيح پسر مريم نمودار مي شود.»(16)
16 ـ علي عليه السلام رئيس همه ي فضيلت ها
ابن ابي الحديد: «امتيازات انساني علي عليه السلام از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حد اعلا است که شرح کردن و بحث و تفصيل دادن آن ها ناروا و بيهوده است...
من چه بگويم در حق مردي که دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضايل او را منکر شوند و همه ي آنان به برتري شخصيت او اعتراف نمودند. من چه بگويم درباره ي مردي که همه فضيلت ها به او منتهي مي شود و هر مکتب و هر گروهي خود را به او منسوب مي سازند. آري او است رئيس همه ي فضيلت ها.»(17)
17 ـ اقرار دشمنان علي عليه السلام به فضيلت او
ابن ابي الحديد: «چه بگويم درباره ي بزرگ مردي که دشمنانش به فضيلت او اقرار کرده اند، و براي آنان امکان منکر شدن مناقب او فراهم نشده است و نتوانسته اند فضايل او را پوشيده بدارند و شما مي دانيد که بني اميه در خاور و باختر جهان بر پادشاهي چيره شدند و با تمام مکر و نيرنگ در خاموش کردن پرتو علي عليه السلام کوشيدند و بر ضد او تشويق کردند و براي او عيب ها و کارهاي نکوهيده تراشيدند و بر منبرها او را لعن کردند و ستايشگران او را نه تنها تهديد کردند، بلکه به زندان افکندند و کشتند و از روايت هر حديثي که متضمن فضيلتي براي او بود، با خاطره و ياد او را زنده مي کرد جلوگيري کردند. حتي از نامگذاري کودکان به نام علي عليه السلام منع کردند، و همه ي اين کارها بر برتري و علو مقام او افزود. همچون مشک و عبير که هر چند پوشيده دارند بوي خوش آن فراگير و رايحه ي دل انگيزش پراکنده مي شود، و چون خورشيد که با کف دست ها و پنجه ها نمي توان پوشيده اش داشت، و چون پرتو روز که بر فرض چشم نابينايي آن رانبيند، چشم هاي بي شمار آن را مي بينند.»(18)
18 ـ ابن ابي الحديد: «به خوبي مي دانيد که شريف ترين علوم، علم الهي است چرا که شرف هر علمي بستگي به شرف معلوم و موضوع آن علم دارد و موضوع علم الهي از همه ي علوم شريف تر است، زيرا خداوند اشرف موجودات است و اين علم از گفتار علي عليه السلام اقتباس و از او نقل شده، و همه ي راه هاي آن از او سرآغاز داشته و به او پايان پذيرفته است.»(19)
پيشي گرفتن از همه در ايمان به خدا
19 ـ ابن ابي الحديد: «من چه بگويم درباره ي مردي که پدرش ابوطالب، سيد بطحاء و شيخ قريش، و سالار مکه است. گفته اند: بسيار کم اتفاق مي افتاد که فقيري سالار و سرور شود، و ابوطالب با آن که فقير بود به سروري و سيادت رسيد، و قريش او را «شيخ» يعني بزرگ ناميدند....
براي علي عليه السلام علاوه بر داشتن شرف چنين پدري، اين شرافت هم فراهم است که پسر عمويش محمد صلي الله عليه و آله سرور همه ي پيشينيان و آيندگان است، و بردارش جعفر است که داراي دو بال در بهشت است. « همسر علي عليه السلام سرور همه زنان دو جهان است، و دو پسرش (حسن و حسين عليهما السلام) سروران جوانان بهشتند. من چه گويم در مورد مردي از همه ي مردم بر هدايت پيشي گرفت، و به خدا ايمان آورد، و او را پرستيد و عبادت کرد، در حالي که همگان سنگ مي پرستيدند و منکر خدا بودند. هيچ کس بر توحيد و يگانه پرستي بر او سبقت نگرفته است، مگر آن کس که بر هر خيري از همگان گوي سبقت در ربوده و او محمد رسول خداست که خداوند بر او و خاندانش درود فرستاده است.»(20)
20 ـ دشمن علي عليه السلام منافق است
ابن حجر از متعصبان عامه، روايتي را از ابي سعيد خدري نقل کرده است، که گفت: «ما منافقان را به نشانه دشمني شان با علي عليه السلام مي شناختيم.»(21)
21 ـ آراستن خلافت
ابن حجر درباره ي لياقت و شايستگي علي عليه السلام براي خلافت سخني را از يکي از حکماي عرب نقل مي کند که مي گويد: وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام به کوفه وارد شد حکيمي از عرب گفت: «و الله يا اميرالمؤمنين، لقد زينت الخلافه و ما زينتک و رفعتها و ما رفعتک و هي کانت أحوج اليک منک اليها؛ اي امير مؤمنان به خدا تو خلافت را بياراستي و نه خلافت تو را و منزلتش را بالا بردي، نه او منزلت تو را. خلافت را به تو نياز بيشتري بود تا تو را به آن.»(22)
22 ـ داناترين فرد به سنت نبوي صلي الله عليه و آله
ابن حجر نقل مي کند که نزد عايشه سخني از علي عليه السلام به ميان آمد.او گفت: «انه اعلم من بقي بالسنه؛ او داناترين فرد باقي مانده امت به سنت نبوي بود.»(23)
23 ـ فقط اوست که گفت سلوني
و نيز ابن حجر از سعيد بن مسيب نقل کرده که گفت: «هيچ يک از صحابه را اين جرأت نبود که بگويد: «سلوني» هر آنچه خواهيد از من بپرسيد، جز علي بن ابي طالب عليه السلام.»(24)
24 ـ دستگيره ي بي زوال
فخر رازي در جاي ديگر مي گويد: «هر کس در دين خود به علي بن ابي طالب عليه السلام اقتدا کند به دستگيره اي تمسک نموده که هرگز زوال و نيستي برايش راه نخواهد يافت.»(25)
پي نوشت :
1- شهيد مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص 19-20.
2- عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، مقدمه، ص 7 و 10.
3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 60.
4- شهيد مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص 15.
5- همان، ص 16.
6- همان.
7- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 7-9.
8- همان، ص 16.
9- همان، ص 18-19.
10- همان، ج 20، ص 220.
11- همان، ج 2، ص 83.
12- همان، ج 2 ، ص 197.
13- همان، ج 4، ص 74.
14- همان، ج 2، ص 296.
15- همان، ج 1، ص 28-29.
16- همان، ج 11، ص 153.
17- همان، ج 1، ص 16-17.
18- همان، ص 16-17.
19-دامغاني، جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 12.
20- دامغاني، جلوه ي تاريخ در شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 25-26.
21- رهبر، محمدتقي، علي عليه السلام ابرمرد مظلوم، ص 185، (نقل از صواعق المحرقه) ص 357.
22- رهبر، محمدتقي، علي عليه السلام ابرمرد مظلوم، ص 118.
23- همان.
24- همان.
25- فخر رازي، تفسير کبير، ص 170.
/س