امام علي (عليه السلام) و مسأله پذيرش حکومت

با کشته شدن عثمان، مهاجران و انصار براي تعيين رهبر آينده ي اسلام، به اميرمؤمنان عليه السلام روي آوردند. در پيشاپيش جمعيت، صحابه ي بزرگ رسول خدا (ص) مانند عمار ياسر، ابوالهيثم، ابو ايوب انصاري، طلحه و زبير، ديده مي شدند. مردم براي بيعت، به سوي خانه ي حضرت علي (ع) هجوم برده اصرار داشتند او زمام امور خلافت را به دست گيرد. آنان گفتند:
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام علي (عليه السلام) و مسأله پذيرش حکومت
امام علي (عليه السلام) و مسأله پذيرش حکومت
امام علي (عليه السلام) و مسأله پذيرش حکومت


بيعت با حضرت علي (ع)

با کشته شدن عثمان، مهاجران و انصار براي تعيين رهبر آينده ي اسلام، به اميرمؤمنان عليه السلام روي آوردند. در پيشاپيش جمعيت، صحابه ي بزرگ رسول خدا (ص) مانند عمار ياسر، ابوالهيثم، ابو ايوب انصاري، طلحه و زبير، ديده مي شدند.
مردم براي بيعت، به سوي خانه ي حضرت علي (ع) هجوم برده اصرار داشتند او زمام امور خلافت را به دست گيرد. آنان گفتند:
«اي ابوالحسن! عثمان کشته شد و ما به پيشوا نيازمنديم، و امروز هيچ فردي را شايسته تر از تو نمي دانيم. تو در گرايش به اسلام از همه پيش قدم تر و به پيامبر خدا (ص) از همه نزديکتر هستي.»
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«من نيازي به حکومت بر شما ندارم، هر که را اختيار کرديد من به او رضايت مي دهم.»(1)
همه گفتند: ما جز تو کسي را نمي خواهيم.(2)
مردم اصرار مي کردند ولي با عدم پذيرش از جانب امام (ع) مواجه مي شدند. سرانجام بدون دست يافتن به منظور خود از خانه بيرون آمدند.
رفت و آمدها چند بار تکرار شد، ولي حضرت علي (ع) قبول نمي کرد و مي فرمود: «اين کار را مکنيد، من وزير باشم بهتر، که امير باشم»(3) آنان گفتند:«ما هرگز از تصميم خود بر نمي گرديم و بايد با تو بيعت کنيم.»(4) و از هر طرف براي بيعت به جانب او هجوم آوردند.
خود آن حضرت، چگونگي رو آوردن مردم را چنين توصيف مي کند:
«ناگهان مردم همانند موهاي پر پشت يال کفتار، مرا احاطه کردند، بطوري که حسن و حسينم پايمال شدند و دو طرف جامه ام در اثر ازدحام جمعيت، پاره شد. مردم مانند گله گوسفند که بدون شبان مانده باشند، به سوي من روي آوردند.»(5)
ولي باز امام (ع) از پذيرفتن حکومت بدون قيد و شرط خودداري کرد و فرمود:
«تا فردا صبح به شما مهلت مي دهم، برويد فکر کنيد، اگر حاضر شديد در مقابل حکومت من تسليم باشيد. و از من پيروي از روش خلفاي پيشين را نخواهيد، با اين شرط، فردا صبح در مسجد اجتماع کنيد، و گرنه هر که را مي خواهيد انتخاب کنيد.»
روز بعد مردم در مسجد اجتماع کردند. اميرالمؤمنين (ع) برفراز منبر رفت و فرمود:
«اي مردم! ديروز از يکديگر جدا شديم، در حالي که من از حکومت بر شما کراهت داشتم، ولي شما اصرار ورزيديد که بجز من کسي زمام امور شما را به دست نگيرد. آگاه باشيد که اختيار اموال شما (بيت المال مسلمانان) با من است. بدانيد که من حق ندارم جداي از شما از آن، درهمي بردارم. اگر مي خواهيد من بر شما حکومت مي کنم و گرنه مسؤوليت هيچيک از شما را نمي پذيريم.»(6)
پس از پايان سخنان اميرمؤمنان (ع)، مردم فرياد زدند: «ما بر همان عهد ديروز پايبند، و آماده بيعت هستيم و خدا را بر اين امر گواه مي گيريم.»
آنگاه مانند درياي متلاطم به خروش آمدند و براي بيعت هجوم آوردند. در پيشاپيش همه طلحه و زبير بيعت کردند، بعد گروهي که از مصر، بصره و کوفه آمده بودند و سپس تمام مردم.(7)

سرور و شادماني پس از بيعت

پس از انجام بيعت، سرور و شادماني تمام مردم را فرا گرفت. آنان از اينکه با وصي و برادر رسول خدا (ص) بيعت کرده اند خرسند بودند.
امام (ع) وضع روحي مردم را پس از بيعت چنين توصيف مي کند:
«سرور و خوشحالي مردم آن روز به خاطر بيعت با من، چنان شدت داشت که کودکان نيز به وجد آمده بودند، و پيران با پاي لرزان خود، به راه افتاده بودند، بيماران بر دوش افراد سوار شده، و زمين گيران بر آن، حسرت مي بردند.»(8)
علاوه بر خوشحالي عمومي، عده اي از بزرگان صحابه يکي پس از ديگري برخاستند و در جمع مردم با ايراد خطابه، مسرت و رضايت قلبي خود را اظهار نموده، مردم را به پايداري در برابر پيمان خود و تقويت پايه هاي حکومت جديد دعوت کردند، از جمله:

1- ثابت بن قيس، سخنگوي انصار، گفت:

«اي اميرمؤمنان! به خدا سوگند، اگر ديگران در زمامداري، بر تو سبقت گرفتند، ولي در دين نتوانستند بر تو برتري پيدا کنند... آنان به تو نيازمند بودند ولي تو به احدي نياز نداشتي.»(9)

2- خزيمة بن ثابت گفت:

«اي اميرمؤمنان! ما براي زمام امور خود جز تو را نشناختيم... .
تو پيش قدم ترين مردم در ايمان، و عارفترين آنان نسبت به خدا، و سزاوارترين فرد نسبت به مقامات رسول خدا(ص) هستي، آنچه ديگران دارند، تو نيز داري، ولي کمالات و فضائل تو را ديگران ندارند.»(10)

3- صعصعة بن صوحان:

«اي اميرمؤمنان! مقام خلافت به واسطه ي تو زينت گرفت. خلافت به تو نيازمند است ولي تو به آن نياز نداري.»(11)

اضطراب و نگراني قريش

قريش و همه ي کساني که از حق روگردان، و در زمان حکومت عثمان، از امتيازاتي برخوردار بودند، با اضطراب و نگراني به حکومت امام (ع) رو آوردند و چاره اي جز تسليم نداشتند. زيرا افکار عمومي با امير مؤمنان عليه السلام بود و آنان چون نمي توانستند بر خلاف مسير جامعه ي اسلامي قدم بردارند ناچار با آن حضرت بيعت کردند، ولي کينه ي او را به خاطر اينکه سران مشرکان قريش و کفار را به هلاکت رسانده بود، همچنان به دل داشتند.
علاوه بر اين، آنان مي دانستند که سياست حضرت علي (ع)، هرگز با چپاولگري و غارت بيت المال، سازش ندارد.
قريش به اندازه اي کينه ي امير مؤمنان (ع) را به دل داشت که ابن ابي الحديد مي گويد:
«با اينکه تا آن وقت مدت زيادي از رحلت پيغمبر (ص) مي گذشت ولي بغض و کينه ي قريش نسبت به علي عليه السلام نه تنها کاهش نيافته بود بلکه آنان اين دشمني ديرينه را به کودکانشان نيز تلقين کرده بودند.»(12)

گوشه نشينان

عده ي معدودي از بيعت امير مؤمنان (ع) کناره گرفتند. مسعودي نام آنان را قعاد (نشستگان)(13) و ابوالفداء، معتزله(14) (گوشه نشينان) گذارده است. وقتي از امام (ع) درباره ي آنها سؤال شد فرمود:
«آنان جمعي هستند که حق را ياري نکردند و به ياري باطل هم برنخاستند.»(15)
اينان عبارت بودند از: سعد بن ابي وقاص، عبدالله بن عمر، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، قدامة بن مظعون، مغيرة بن شعبه و چند نفر ديگر.(16)
اينان براي توجيه عمل خود عذرهاي بيجايي مي تراشيدند، مثلا به سعد وقاص وقتي پيشنهاد بيعت شد گفت: تا همه مردم بيعت نکنند من بيعت نمي کنم.(17)
آنان افرادي بودند که مي دانستند امير مؤمنان (ع) با حق است و حق با او، و از هر جهت بر ديگران برتري دارد، ولي هواهاي نفساني و غرور آنان باعث شد از حق فاصله گيرند.
اميرمؤمنان (ع) آنها را به حال خود گذاشت و مجبور به بيعت نکرد. البته آنان- بويژه سعد بن ابي وقاص و عبدالله بن عمر - بعدها پشيمان شدند.

امتيازات بيعت امير مؤمنان (ع)

بيعت امير مؤمنان (ع) در روز جمعه، 25 ذي الحجة، سال 35 هجري انجام گرفت و داراي امتيازاتي بود که برخي از آنها را مي آوريم:
1- امير مؤمنان (ع) براي استحکام پايه هاي حکومت آينده، مردم را در انتخاب رهبر آزاد گذارد و به آنان فرصت داد تا در اين مورد کاملا بينديشند، آنگاه آگاهانه، زمامدار آينده را انتخاب کنند.
2- بيعت امير مؤمنان(ع) همگاني بود و به صورت يک پيشنهاد عمومي مطرح شد، بر خلاف جريان بيعت خلفاي پيشين که پيشنهاد بيعت در آغاز، عمومي نبود؛ بلکه بيعت ابوبکر، به قول عمر ناگهاني و بر خلاف انتظار (فلتة) انجام گرفت، و تنها از طرف دو نفر مانند عمر و ابوعبيده پيشنهاد بيعت مطرح شد.
خلافت عمر نيز بدون پيشنهاد مردم و با نصب ابوبکر انجام گرفت. خلافت عثمان نيز از طرف مردم پيشنهاد نشد بلکه تنها با موافقت دو نفر ديگر از اعضاي شوراي شش نفره که خليفه ي دوم آنان را براي اين کار نامزد کرد، تحقق يافت.(18)
3- بيعت حضرت علي (ع) و استقبال مردم با مطالعه ي قبلي آنان انجام گرفت. بر خلاف زمامداران پيش که مردم فرصت مطالعه و فکر نداشتند؛ بلکه سعي بر اين بود که هر چه زودتر کار خاتمه يابد تا مبادا در تأخير آن به مانعي برخورد کنند.
4- مرکزي که براي بيعت انتخاب شد، مسجد بود، تا تمام مسلمانان بتوانند در آن شرکت کنند و احيانا هر کس اعتراضي دارد بيان کند. ولي بيعت خلفاي گذشته اين ويژگي را نداشت.
5- در بيعت امام (ع) کسي اجبار نمي شد، چنانکه در جريان خودداري عبدالله بن عمر از بيعت، گفته شده که مالک اشتر به امير مؤمنان (ع) عرض کرد: اجازه دهيد، گردن او را بزنم ولي حضرت نپذيرفت و حتي ضامن او شد تا کسي به او آزاري نرساند.(19)

اهداف امام (ع) از پذيرش حکومت

بدون ترديد کسي که کمترين شناخت از امير مؤمنان علي (ع) و روحيه و طرز زندگي او داشته باشد، مي داند که آن بزرگوار اصالة اشتياقي به حکومت بر مردم نداشته و هدف او از پذيرفتن خلافت دستيابي به ثروت و يا قدرت و رياست نبوده است.
خود آن بزرگوار در سخنانش بارها اين موضع را گوشزد کرده است. از آن جمله گفتگويي است که بين او و ابن عباس واقع شده است:
ابن عباس: در منزلي بنام ذي قار (در راه بصره) بر اميرالمؤمنين وارد شدم. او در حالي که کفش خود را مي دوخت به من فرمود: ارزش اين کفش چه قدر است؟ عرض کردم: ارزشي ندارد. فرمود:
«والله لهي احب الي من امرتکم، الا ان اقيم حقا، او ادفع باطلا»(20)
به خدا سوگند، اين کفش، براي من محبوبتر از حکومت بر شما است مگر آنکه حقي را بپا دارم يا باطلي را از ميان بردارم.
و در جمله اي ديگر مي فرمايد:
«هذا ماء آجن و لقمة يغص بها آکلها»(21)
زمامداري را به آبي کثيف و لقمه اي که گلوگير انسان مي شود، تشبيه مي کند.
امير مؤمنان (ع) در پايان خطبه ي «شقشقيه» هدف خود را از پذيرش زمامداري بيان کرده است:
«سوگند به آن خدايي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود که جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته، و با وجود ياوران، حجت تمام شده، و اگر نبود عهد و پيماني که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکم بارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان، سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را بر روي کوهانش مي افکندم، و آخر آن را با جام اولش سيراب مي کردم...»(22)
امام (ع) در اين سخنان، دو اصل مهم را براي به دست گرفتن حکومت مطرح کرده است: نخست حضور و استقبال مردم و اعلام پشتيباني از حکومت، و ديگري برقراري عدالت و جلوگيري از ستم.

نخستين اقدامات امام(ع)

امير مؤمنان(ع) پس از آنکه کار بيعت خاتمه يافت، سياست آينده ي خود را - به منظور تحقق بخشيدن به اهداف خويش از پذيرش حکومت- اعلام کرد. خطوط و مواد اين سياست يک امر اتفاقي و ناگهاني نبود که امير مؤمنان(ع) همان روز آن را ابداع کرده باشد، بلکه مجموعه ي برنامه و روش رسول خدا (ص) بود که از وحي و قرآن سرچشمه مي گرفت.
کارهايي که از نظر امير مؤمنان (ع) اولويت و فوريت داشت شامل سه قسمت بود:
- نصب کارگزاران صالح.
- از ميان بردن تبعيضات و تضمين حقوق مساوي براي همه.
- بازگرداندن اموال به غارت رفته و تقسيم عادلانه ي بيت المال.
- نصب کارگزاران صالح
حضرت علي (ع) در نخستين روزهاي حکومت، حکام و عمال عثمان را از کار برکنار ساخت؛ زيرا ستمگري و عدم آشنايي آنان با سياست مردمداري و اصول حکومت اسلامي، يکي از عمده ترين عوامل قيام بر ضد عثمان بود.
مغيرة بن شعبه درباره ي حکام مزبور با امير مؤمنان (ع) گفتگو و پيشنهاد کرد که آنها را در پستهايشان ابقا کند، ولي حضرت نپذيرفت و فرمود: سوگند به خدا در اجراي وظايف ديني ام سستي نمي کنم.(23)
و در جاي ديگر در مورد انگيزه ي اين اقدام مي فرمايد:
«من از اين اندوهناکم که سرپرستي حکومت اين امت، به دست اين بي خردان و نابکاران افتد، بيت المال را به غارت ببرند، آزادي بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده ي خويش سازند. با صالحان، نبرد کنند، و فاسقان را همدستان خود قرار دهند.
در اين گروه افرادي هستند که شراب نوشيده، و حد بر او جاري شده است، و برخي ديگر اسلام را نپذيرفتند تا براي آنها عطايي تعيين گرديد.»(24)
امام (ع) پس از برکناري فرمانداران عثمان، افراد صالح و دورانديش را به حکومت ولايات منصوب کرد. در آن روز ايالات بزرگ قلمرو اسلامي را بصره، مصر و شام تشکيل مي داد، لذا عثمان بن حنيف را به استانداري بصره، سهل بن حنيف را به استانداري شام، و قيس بن سعد را به استانداري مصر منصوب کرد.و ابوموسي اشعري، والي کوفه را با اصرار مالک اشتر، در پست خود ابقا کرد.(25)

برکناري معاويه

همانگونه که اشاره شد، هدف امير مؤمنان(ع) از برکناري عمال عثمان، مبارزه با فساد و تحکيم پايه هاي حق و عدالت اجتماعي بود؛ از اينرو با ادامه ي حکومت معاويه که به خوبي از فکر و عملکرد وي آگاه بود، مخالفت کرد، و تصميم گرفت او را از مسند حکومت بر مسلمانان، طرد کند، و در اين رابطه سخن هيچ کس - حتي پسر عمومي خود ابن عباس- را در خصوص ابقاي وي، هر چند براي مدتي کوتاه، نپذيرفت.
مغيره، پس از اينکه از پيشنهاد خود نسبت به ابقاي همه ي حکام سابق، نتيجه اي نگرفت، به امام(ع) گفت:
«معاويه را از استانداري شام بر کنار مکن، زيرا وي گستاخ است و مردم شام مطيع او هستند، تو هم در تثبيتش بهانه داري، زيرا عمر بن خطاب او را به استانداري شام منصوب کرده است.»
ولي امام (ع) فرمود:
«نه، به خدا سوگند، براي دو روز هم معاويه را به کار نمي گمارم.»(26)
هنگامي که ابن عباس، از پيشنهاد مغيره آگاه شد، به امير مؤمنان (ع) عرض کرد:
«من نيز معتقدم معاويه را فعلا برکنار نکني، وقتي بيعت کرد و کارت استوار شد، آنگاه برکنارش کن.»
امام (ع) فرمود:
«نه، به خدا سوگند جز شمشير چيزي به او نمي دهم.»(27)
در مورد چگونگي اين سياست بايد نکاتي را يادآور شويم.
- امام عليه السلام به خوبي آگاه بود که معاويه به هيچ وجه دست بيعت به سوي او دراز نکرده، و به فرمانش گردن نخواهد نهاد، زيرا گذشته از داشتن روحيه ي قدرت طلبي و زراندوزي، عصبيتهاي قومي و کينه هاي ديرينه اي که نسبت به امير مؤمنان (ع) داشت مانع از آن بود که به عنوان کارگزار و نماينده ي حکومت امام (ع) عمل کند. و در حقيقت، روحيه و هدف هر يک از معاويه و حضرت علي (ع) در دو قطب متضاد، قرار داشت، و اين امر همکاري ميان آن دو را عملا ناممکن مي ساخت.
- اگر امير مؤمنان (ع) فرماني مبني بر تأييد حکمراني معاويه در شام مي نوشت، چه بسا معاويه از فرمان امام (ع) سوء استفاده کرده، آن را مدرک مشروعيت فرمانروايي خود قرار مي داد و با اين روش جاي پاي خود را بيش از پيش در شام محکم مي کرد.
- وجود عمال فاسد و مستبدي همچون معاويه و امثال او در دستگاه خلافت، يکي از مهمترين عوامل نارضايتي و شورش مسلمانان بر ضد عثمان بود. و اگر در حکومت امير مؤمنان (ع) نيز (که تکيه گاهش طبقات محروم و ستمديده هستند) امثال معاويه بخواهند بر سر کار بماننند دوباره موجبات نارضايتي فراهم شده و اکثريت طرفداران امام عليه السلام، نسبت به او و حکومت آينده اش دلسرد مي شدند، و ميان آنان و اقليتي که در هر حال تشخيص اميرالمؤمنين (ع) را حجت مي دانستند و به او وفادار مي ماندند اختلاف مي افتاد.
دلايل ياد شده و نيز روايتي که از پيامبر (ص) نقل شده که حکومت بر خاندان ابوسفيان حرام است،(28) امير مؤمنان (ع) را بر آن داشت تا با ارسال نامه اي معاويه را از مقامش عزل و سهل بن حنيف را به جاي وي به استانداري شام منصوب کند.(29)

تضمين حقوق مساوي

همچنانکه مي دانيم اسلام بر تبعيضات عصر جاهليت خط بطلان کشيد. ولي پس از رحلت پيامبر (ص) اين روش جاهلي به تدريج دوباره رواج يافت و در زمان خلافت عثمان بيشتر شد.
امير مؤمنان (ع) با به دست گرفتن زمام حکومت، به همه ي تبعيضات و امتيازات عصر جاهليت پايان داد، و تضمين کرد براي همه ي مسلمانان، حقوق مساوي برقرار کند.
او در اين باره مي فرمايد:
«ذليل (و ستمديده) نزد من عزيز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را از ظالم باز ستانم، و زورمند (و ستمگر) نزد من ناتوان است تا حق مظلوم را از او پس بگيرم.»(30)

بازگرداندن اموال به غارت رفته و تقسيم عادلانه ي بيت المال

امير مؤمنان (ع) در مورد سياست مالي نيز روش قاطعي در پيش گرفت. او در اين زمينه با دو موضوع مهم روبه رو بود: نخست، ثروتهاي کلاني که در دوران خلافت عثمان در اختيار عده ي خاصي قرار گرفته بود. دوم، روش تقسيم بيت المال.
امام (ع) طي نخستين خطبه هايي که در آغاز خلافت، به منظور روشن ساختن روش آينده ي خود ايراد فرمود اعلام کرد: تمام زمينهاي عمومي را که عثمان به افراد داده، و ثروتهاي فراواني را که به خويشان خود بخشيده است، به بيت المال باز خواهد گرداند، و نيز به مردم اطمينان داد که در تقسيم بيت المال از روش مساوات پيروي خواهد کرد.
امير مؤمنان (ع) در قسمتي از خطبه فرمود:
«من نيز فردي از شما هستم و در سود و زيان شريک شمايم. من شما را به سيره ي پيامبر (ص) رهبري مي کنم و دستورات او را در ميان شما اجرا خواهم کرد. آگاه باشيد هر «تيولي»(31) که عثمان به کسي داده، و هر مالي از اموال عمومي که به کسي بخشيده است به بيت المال باز گردانده خواهد شد هر چند زناني را با آن کابين داده و يا کنيزاني با آن خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش است و آن کس که عدل بر او تنگ باشد، عرصه ي ظلم و بي عدالتي بر او تنگ تر خواهد بود.»(32)
و در خطبه اي ديگر فرمود:
«... مردم! آگاه باشيد فردا کساني از شما -که دنيا آنها را به کام خود فرو برده است، و از اين طريق املاک و مزارعي براي خود اندوخته، نهرها روان ساخته، براسبهاي تندرو سوار شده، کنيزان زيبارو برگزيده اند، و با اين روش، ننگ و بدنامي براي خود خريده اند- به خاطر اين که من آنان را از شهوات و لذاتي که در آن غوطه ورند، بازداشته ام و به مرز حقوق شناخته شده بازگردانده ام خشمگين نشوند، و نگويند پسر ابي طالب ما را از حقوقمان محروم ساخت... همه ي شما بندگان خداييد و اموال بيت المال نيز مال خداست که يکسان ميانتان تقسيم مي گردد.
... نزد ما مقداري از بيت المال هست، فردا همگي - اعم از عرب و عجم، آنکه حقوق مي گرفته و آنکه نمي گرفته است- بياييد و سهم خود را بگيريد.»(33)
بدين ترتيب امام (ع) به سرعت و قاطعيت تمام، به عمر تبعيضات ناروا خاتمه داد.
امير مؤمنان (ع) در يک اقدام ديگر نفوذ و قدرت قشري را که در دوران خلافت عثمان به وجود آمده بود درهم شکست، بدين گونه که بسياري از اموال و تيولهايي را که عثمان به آنها بخشيده بود به بيت المال برگردانيد.(34)

پي نوشت :

1- لا حاجة لي في امرکم فمن اخترتم، رضيت به.
2- کامل ابن اثير، ج3، ص 190، تاريخ طبري، ج 4، ص 427 و تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص171.
3- لا تفعلوا فاني اکون وزيرا خير من ان اکون اميرا.
4- کامل ابن اثير، ج 3، ص 190، انساب الاشراف بلاذري، ج 2، ص 209 و تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 171.
5- نهج البلاغه، خ شقشقيه (خ3) فما راعني الا والناس کعرف الضبغ الي ينثالون علي من کل جانب، حتي لقد وطيء الحسنان و شق عطفاي، مجتمعين حولي کربيضة الغنم.
6- تاريخ طبري، ج 4، ص 428 و کامل ابن اثير، ج 3، ص 193.
7- همان مدارک.
8- نهج البلاغه، خ 229 «و بلغ من سرور الناس ببيعتهم اياي ان ابتهج به الصغير و هدج اليها الکبير و کامل نحوها العليل و حسرت اليها الکعاب.»
9- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 179.
10- همان مدرک.
11- همان مدرک.
12- شرح ابن ابي الحديد، ج 11،ص 114.
13- مروج الذهب، ج 2، ص 353.
14- تاريخ ابي الفداء، ج1، ص 171.
15- استيعاب، ج 3، ص 55 «اولئک قوم قعدواعن الحق و لم يقوموا مع الباطل»
16- مروج الذهب، ج 2، ص 353.
17- تاريخ ابن ابي الفداء، ج 1، ص 171 و انساب الاشراف بلاذري، ج 2، ص 207.
18- خود عثمان هم از اعضاء شوراي مزبور بود که به خلافت خود رأي موافق داد.
19- انساب الاشراف بلاذري، ج 2، 207، تاريخ طبري ج 4، 428.
20- نهج البلاغه، خ 33.
21- نهج البلاغه، خ 5.
22- نهج البلاغه، خ 3، «اما والذي فلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر، و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما اخذ الله علي العلماء الا يقاروا علي کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بکأس اولها»
23- والله لا اداهن في ديني، مروج الذهب، ج 2، ص 354 - 355 و کامل ابن اثير، ج 3، ص 197.
24- نهج البلاغه، نامه 62.
25- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 179.
26- لا والله، لا استعمل معاوية يومين ابدا. کامل ابن اثير، ج 3، ص 197 و مروج الذهب، ج 2، ص 256.
27- لا والله لا اعطيه الا السيف. کامل ابن اثير، ج 3، ص 197 و تاريخ طبري، ج 4، ص 444.
28- ر.ک. مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 185.
29- براي آگاهي از متن نامه مراجعه شود به شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 230، انساب الاشراف بلاذري، ج 2، ص 211 و سيرةالائمة الاثني عشر، ج 1، ص 442.
30- الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه. نهج البلاغه، خ 37.
31- واگذاري درآمد و هزينه ي ناحيه ي معيني است از طرف پادشاه و دولت به اشخاص بر اثر ابراز لياقت، يا به ازاء مواجب سالانه.
32- ثورة الحسين للمهدي شمس الدين، ص 57، شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 269 و نهج البلاغه، خ 15، با اندکي اختلاف در عبارت.
33- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 7، ص 37.
34- در اين باره رجوع کنيد به مروج الذهب، ج 2، ص 353، شرح نهج البلاغه خوئي، ج 3، ص 215، شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 270، في ظلال نهج البلاغه، ج1، ص 130، شرح نهج البلاغه بحراني، ج 1، ص 296 و سيرالائمة، نوشته علامه سيد محسن امين، ج 1، جزء دوم، ص 11.

منبع: کتاب تاريخ اسلام در عصر امامت امام علي ( عليه السلام )




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط