مواضع امام علي (عليه السلام) تا شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها

حضرت علي (ع) و زهراي اطهر (ع) پس از رخداد سقيفه شبها به خانه ي انصار مي رفتند و ضمن يادآوري توصيه ها و سخنان پيامبر (ص) در مورد اهل بيت (ع) آنان را به ياري مي طلبيدند. آنان در پاسخ مي گفتند: «اي دختر رسول خدا (ص)، کار بيعت ما با اين مرد تمام شده، چنانچه پسر عمت پيش از ابوبکر از ما بيعت مي خواست، قطعا کسي را در برابر او قرار نمي داديم.»
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مواضع امام علي (عليه السلام) تا شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
مواضع امام علي (عليه السلام) تا شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
مواضع امام علي (عليه السلام) تا شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها


ياري خواهي از انصار

حضرت علي (ع) و زهراي اطهر (ع) پس از رخداد سقيفه شبها به خانه ي انصار مي رفتند و ضمن يادآوري توصيه ها و سخنان پيامبر (ص) در مورد اهل بيت (ع) آنان را به ياري مي طلبيدند. آنان در پاسخ مي گفتند:
«اي دختر رسول خدا (ص)، کار بيعت ما با اين مرد تمام شده، چنانچه پسر عمت پيش از ابوبکر از ما بيعت مي خواست، قطعا کسي را در برابر او قرار نمي داديم.»
علي (ع) مي فرمود:
«شگفتا! انتظار داشتيد جنازه ي رسول خدا (ص) را بدون کفن و دفن ميان خانه بگذارم و براي بدست آوردن حکومتي که از آن بزرگوار بجا مانده بود، به کشمکش و نزاع بپردازم؟»
حضرت زهرا (ع) نيز مي فرمود:
«ابوالحسن (ع)، آنچه را که سزاوار بود انجام داد. آنان نيز کاري کردند که خداوند از آنها بازخواست خواهد کرد.»(1)

موقعيت حساس

موقعيتي که امام (ع) در آن قرار گرفته بود بسيار حساس، و وظيفه ي آن حضرت بس مشکل و خطير بود. از يک طرف مي ديد خلافت و رهبري اسلامي از مسير خود بيرون رفته و طبعا به دنبال آن حقوق زيادي پايمال خواهد شد.
و از سوي ديگر، شاهد گروه گرايي و اختلافات، در ميان مسلمانان بود. اکنون بايد ديد در چنين موقعيت حساس وظيفه امام (ع) چيست؟ آيا تحمل غرض ورزيهاي جناح فرصت طلب داخلي و سکوت، يا قيام و نهضت؟
گرچه اندرزها و سخنان روشنگرانه ي اميرمؤمنان علي (ع) و ياران او در مسجد پيامبر (ص) در حضور مهاجران و انصار، حقيقت را روشن ساخت، و حجت را بر همه ي مسلمانان تمام کرد، اما با استقرار خلافت ابوبکر، در برابر امام (ع) بيش از دو راه وجود نداشت: 1- قيام و باز پس گرفتن حق خود. 2- سکوت براي حفظ اسلام.
دلائل و قرائن زيادي وجود داشت که قيام امام (ع) در آن شرايط به نفع اسلام نبود و نتيجه اي جز انحلال جامعه ي اسلامي و بازگشت گروه بيشماري از مسلمانان به عصر جاهليت و... نداشت.

دلايل خودداري از قيام

با دقت در سخنان امام (ع) در مقاطع مختلف و بررسي شرايط حاکم بر جامعه ي اسلامي آن روز، پاسخ اين سؤال که چرا حضرت علي (ع) قيام نکرد؟ روشن خواهد شد، و اينک برخي از نکات روشنگر مطلب را ذکر مي کنيم.

کمبود نيروي کافي

خود آن حضرت در بياني در پاسخ به سؤال فوق فرمود:
«کوتاهي من در امر خلافت، به خاطر ترس از مرگ نبود، بلکه به خاطر اين سخن رسول خدا (ص) بود که فرمود: امت درباره ي تو خيانت کرده، به عهدي که من با آنان نموده ام وفا نمي کنند در حالي که تو نسبت به من مانند هاروني نسبت به موسي.»
سپس اضافه مي کند: سؤال کردم تکليف من در آن موقع چيست؟ رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسي پيدا شد تو را ياري کند، با آنان مبارزه کن و حقت را بگير، وگرنه صرف نظر نموده، خون خود را حفظ کن تا مظلومانه پيش من آيي.»(2)
در يکي ديگر از سخنانش به اين حقيقت تلخ تصريح کرده مي فرمايد:
«اگر در ميان امت چهل نفر مرد مصمم پيدا مي کردم براي مبارزه با اين قوم، قيام مي کردم.»(3)
و نيز مي فرمايد:
«هنگامي که به اطرافم نظر کردم، ديدم جز اهل بيتم ياور ديگري ندارم و حيفم آمد که آنها را تسليم مرگ کنم.»(4)

حفظ اسلام و وحدت مسلمانان

مردم تازه مسلمان که هنوز عادات و رسوم جاهليت در ميان آنان ريشه کن نشده، و روح ايمان و عقيده ي اسلامي در قلوب آنان رسوخ نکرده بود، هر نوع جنگ داخلي باعث انحلال نيروها و انهدام اسلام جوان مي گرديد، خصوصا در شرايطي که اهل «رده»(5) در اطراف جزيره العرب پرچم مخالفت با حکومت مرکزي برافراشته بودند، و دو قدرت امپراتوري ايران و روم منتظر فرصت بودند که عليه دولت جديد پيکار کنند. اگر امام (ع) با وجود اين مسلمانان متزلزل و دشمنان خارجي، دست به شمشير مي برد و براي به دست آوردن حق خود با ابوبکر مبارزه مي کرد، وحدت قدرت جوان اسلام و مرکزيت آن در مدينه آسيب مي ديد و اين بهترين فرصت براي حمله ي قدرتهاي خارجي و نابود کردن اساس اسلام بود. شايد با توجه به اين جهت بود که آن حضرت در جريان حوادث سقيفه طي سخناني به اهميت اتحاد و نتايج شوم تفرقه اشاره کرده مي فرمايد:
«موجهاي فتنه را با کشتيهاي نجات بشکافيد. از ايجاد اختلاف خودداري کنيد و نشانه هاي فخر فروشي را از سر برداريد... سکوت من به خاطر علم و آگاهي است که در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بوديد، بسان ريسمان چاه، مضطرب و لرزان مي شديد.»(6)

بازگشت به جاهليت

قرآن مجيد درآيه اي تلويحا از دو دستگي امت، پس از رحلت پيغمبر (ص) و بازگشت گروهي از آنان به عصر جاهليت، خبر داده، مي گويد: «..افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم...»(7)
با توجه به اين آيه بود که رسول خدا (ص) از آينده ي جامعه ي اسلامي سخت نگران بود. بررسي سرگذشت سقيفه نشان داد که چگونه در آن روز از روي اين راز پرده برداشته شد و بار ديگر تعصبات قبيله اي و افکار جاهليت از لابلاي سخنان دو طرف پديدار گشت.
گذشته از اين، با انتشار خبر رحلت پيامبر (ص) در ميان قبايل تازه مسلمان، گروهي از آنان مرتد شده به آيين نياکان خود بازگشتند و با حکومت مرکزي به مخالفت برخاستند.
از سوي ديگر، مدعيان نبوت همچون «مسيلمه»، «سجاح»، و «طليحة» نيز در مناطق نجد و يمامه پرچم ديگري برافراشته عده اي را گرد خود جمع کرده بودند.
در چنين اوضاع و شرايطي آيا صحيح بود امام (ع) پرچم ديگري -هرچند حق- برافرازد و قيام کند؟
آن حضرت در نامه اي که به مردم مصر نوشته به اين نکته اشاره کرده مي فرمايد:
«...ديدم گروهي از مردم از آيين اسلام بازگشته اند و در صددند آيين محمد(ص) را نابود سازند. ترسيدم اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم، بايد شاهد شکاف و ويراني در اسلام باشم که مصيبت آن براي من بزرگتر از رها کردن حکومت چند روزه ايست که با سرعت مانند سراب يا ابر از بين مي رود.»(8)

دشمنان کينه توز

امام (ع) در ميان مسلمانان، دشمنان کينه توزي داشت که در طول جنگها، پدران، برادران و بستگان آنان را کشته بود، از آن روز آنان دشمني و کينه ي او را سخت به دل داشتند.
در چنين موقعيتي، هرگاه امام (ع) از طريق قيام مسلحانه در صدد گرفتن حق خويش بر مي آمد، آنان به ترويج دروغ و نفاق مي پرداختند و مي گفتند: علي (ع) بين مسلمانان شکاف انداخته و به نام دين بر ضد آن حضرت پيکار مي کردند. نتيجه ي اين پيکار امور ذيل بود:
- ممکن بود امام عليه السلام در نخستين لحظات جنگ، بسياري از عزيزان و ياران خود را از دست بدهد بدون اينکه حق به جاي خود بازگشته باشد.
- در کنار ضايعه ي فوق طبعا بسياري از مخالفان نيز کشته مي شدند. در نتيجه، قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف مي گراييد.
- بر اثر پيدايش ضعف قدرت مرکزي، قبايل دور دست که اسلام در دلهاي آنان کاملا رسوخ نکرده بود به صف مرتدان مي پيوستند و چه بسا بر اثر قدرت آنان و ضعف رهبري در مرکز، چراغ اسلام به خاموشي مي گراييد.

پي نوشت :

1- الامه و السياسه، ج 1، ص 19.
2- الشيعه و الحاکمون، ص 18.
3- لو وجدت اربعين ذوي عزم منهم لنا هضت القوم شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 22 و 47.
4- «فنظرت فاذا ليس لي معين الا اهل بيتي فضننت بهم عن الموت...» نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 26.
5- اين جمعيت پس از رحلت پيامبر(ع) عليه حکومت مرکزي اسلام قيام کردند و مبارزاتشان مدتي ادامه داشت.
6- نهج البلاغه، خ 5 «شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طريق المناضره، وضعوا تيجان المفاخره... اندمجت علي مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الازشيه، في الطوي البعيده.»
7- آل عمران، آيه 144، تمام آيه چنين است: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزي الله الشاکرين».
8- نهج البلاغه، نامه 62 «...فامسکت يدي حتي رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محق دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تکون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتکم التي هي متاع ايام قلائل يزول منها ماکان کما يزول السراب او کما يتقشع السحاب».

منبع: کتاب تاريخ اسلام در عصر امامت امام علي عليه السلام




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط