علي (عليه السلام) و حادثه سقيفه
تکذيب رحلت پيامبر(ص)
حادثه ي غير منتظره
عمر و ابوبکر توسط دو نفر از اوسيها به نامهاي «معنِ بن عديّ» و «عويمِ بنِ ساعده» که با سعد بن عباده خزرجي کدورتي داشتند از اجتماع انصار در سقيفه ي بني ساعده خبردار شدند، سپس با عجله، در حالي که نگران بودند به همراه ابوعبيده وارد سقيفه شدند. عمر خواست سخن آغاز کند و زمينه را براي خلافت ابوبکر آماده سازد ولي ابوبکر مانع شد و گفت : اگر من چيزي را فرو گذاشتم تو جبران کن. آنگاه خود شروع به سخن کرد و بعد از شهادت به وحدانيّت خدا و رسالت پيامبر (ص) گفت:
«ما مهاجرين، اولين کساني بوديم که اسلام آورديم و ساير مردم در اين قسمت پيرو ما مي باشند. ما طايفه ي رسول خدا (ص)، مرکز قبائل عرب، و نقطه ي ارتباط آنان هستيم. شما انصار نيز ياران خدا و رسول او هستيد، پشتيبان پيامبر(ص) و سرداران ما هستيد و در دين و منافع آن با ما شريک مي باشيد. شما سزاوارترين مردم به راضي بودن، در مقابل خواسته ي خدا و تسليم در برابر آنچه که خداوند براي برادران مهاجر شما خواسته، مي باشيد، و نبايد درباره ي آنها حسادت ورزيد. شما در سختيها نيروهاي خود را جهت پيشبرد اسلام به کار گرفتيد، پس نبايد به دست خود اين دين را از بين ببريد. من شما را به سوي ابوعبيده و عمر مي خوانم، و هر دو را شايسته مي دانم...»(5)
در اين هنگام آن دو گفتند:
«سزاوار نيست احدي از مردم بر تو تقدّم جويد، تو يار غار پيامبر (ص) هستي...».
نکاتي در مورد خطابه ابوبکر
- ابوبکر نخست مهاجران را تعريف کرد، تا عظمت آنان را در ذهن انصار تثبيت نمايد، سپس تا حد ممکن از انصار نيز تمجيد کرد و خود را به صورت داور منصف و بي طرف نشان داد، در نتيجه نظر انصار را به سوي خويش جلب کرد.
- بر خلاف ترديدي که نسبت به مسأله ي خلافت در روحيه ي انصار بود، ابوبکر به طور جزم، خلافت مهاجران را خواست خداوند بلکه بالاتر، به عنوان قضاي حتمي پروردگار، معرفي کرد و زمينه ي هرگونه ترديد را منتفي ساخت.
- وي پس از اينکه خلافت را حقّ مسلم مهاجران دانست، هر نوع فعّاليت انصار را در اين رابطه پيمان شکني با خدا و از بين بردن دين، اعلام کرد.
- ابوبکر در پايان سخنانش مخاطبان را به عمر و ابوعبيده متوجّه ساخت که طبعا آنان او را مقدّم مي داشتند و گويا قبلا آنان مسأله ي تعيين شخص خليفه را بين خود حلّ کرده بودند.(7)
عکس العمل انصار
«هيهات که دو شمشير در يک غلاف نمي گنجد، به خدا سوگند عرب راضي نمي شود حکومت به شما واگذار شود و در حالي که پيغمبر (ص) از شما نيست.»(8)
و سرانجام پس از کشمکشهاي فراواني که بين مهاجران و انصار بر سر کسب قدرت، پديد آمد و اختلاف و رقابتي که دو قبيله اوس و خزرج (از انصار) با هم پيدا کردند رئيس قبيله ي اَوس اُسَيدِبنِ حُضَير به سوي مهاجران اظهار تمايل کرد و به دنبال او بَشيرِبنِ سَعد خزرجي نيز مردم را براي بيعت با مهاجران تحريک نمود، در نتيجه کفه ي خلافت به نفع ابوبکر سنگين شد و وي با پنج رأي به عنوان خليفه انتخاب شد.(9)
نتيجه اي که پس از بررسي اجمالي اين حادثه مي توانيم بگيريم اينست که جريان سقيفه و انتخاب ابوبکر، بر اساس اصول و ضوابط يک انتخاب صحيح نبوده است.
سرعت عملي که در جريان اين حادثه روي داد، نه براي هيچ متفکّري مجالي گذاشت تا درباره ي آن فکر کند و نه به هيچ مخالفي ميدان داد که بر مدّعاي خود دليل اقامه کند. اين شتابزدگي عوامل صحّت انتخاب را - حتي نسبت به حاضران در سقيفه - سلب کرد، و از آغاز تا انجام، عواطف و احساسات در آن حکومت مي کرد. گذشته از آن، در شرايطي صورت گرفت که بقيه ي مسلمانان در بي خبري محض قرار داشتند و برخي از آنان اگر خبردار هم مي شدند به خاطر اشتغال به مراسم تجهيز رسول خدا (ص) نمي توانستند شرکت کنند.
اجتماعي که به منظور تعيين جانشين پيامبر(ص) تشکيل شده، حداقل بايستي کسي که براي پيغمبر(ص) به منزله ي هارون نسبت به موسي بوده (يعني علي بن ابيطالب)، در پيشاپيش اجتماع کنندگان به همراه خاندانش، وجود مي داشت. در صورتي که مي بينيم اين حادثه از آغاز تا انجام، بدون حضور بني هاشم و در رأس آنان، اميرمؤمنان علي (ع) انجام گرفت.
گذشته از اين، اصل تشکيل چنين جلسه اي و تصميم گيري درباره مسأله ي رهبري خارج از چارچوب وظيفه ي مسلمانان و نظام «شورا» است. منصب جانشيني پيامبر (ص) همچون منصب «رسالت» الهي است و رسول خدا (ص) در زمان حيات خود به امر پروردگار تکليف آن را روشن کرده بود. بنابراين آنچه در «سقيفه ي بني ساعده» اتفاق افتاد حرکتي برخلاف فرمان الهي و سيره ي پيامبر اکرم (ص) بود.
چطور ممکن است بپذيريم که رسول خدا (ص) در قبال آينده اسلام تکليفي نداشته و آن را به دست تقدير و شرايط و احوال سپرده است.
پيامبري که در روزهاي نخست دعوت مسأله جانشيني خود را در کنار مسأله ي رسالتش مطرح مي کند.
پيامبري که وقتي براي چند روز (مدينه) را ترک مي کند، فردي را به عنوان جانشين تعيين مي نمايد.
پيامبري که وقتي «مکّه» را فتح مي کند فوري فردي را به فرمانداري آن مي گمارد. چنين پيامبري چگونه ممکن است امّت را سرگردان و بدون پيشوا بگذارد؟!
با توجه به خطراتي که پيش بيني مي شد، خطر سرگرداني امّت، خطر بازگشت به جاهليّت، خطر منافقان و خطر دشمنان قسم خورده اسلام از يهود و مسيحيان و...
احساس اين خطرها، مسأله اي نبود که بر هيچ پيشواي فکري و سياسي اي پوشيده باشد، چه رسد به خاتم الانبياء (ص) و اين تصور که آن حضرت علي رغم درک خطرات ناشي از عدم تعيين جانشين، دوست نداشت اسلام را از چنين خطراتي حفظ کند، نمي تواند بر شخصيَّتي چون رسول اکرم (ص) منطبق باشد.
عکس العمل امام (ع) در برابر جريان سقيفه
حضرت علي (ع) که هنوز مشغول مراسم کفن و دفن پيغمبر (ص) بود، از سر و صداي جمعيت از جريان مطّلع شد، و پس از آنکه استدلال و حجت مهاجران براي شايستگي خلافت، به او گفته شد ( که آنها به خويشاوندي پيامبر (ص) و اينکه خليفه بايد از قريش و از شاخه هاي درخت نبوت باشد، احتجاج کرده اند) فرمود:
«اينها به درخت استناد کردند، ولي ميوه و ثمره ي آن را نابود ساختند.»(11)
دومين عکس العمل امام (ع) پس از دفن پيامبر (ص) بود. حضرت علي (ع) و تعداد زيادي از بني هاشم و ديگران در مسجد نشسته بودند. برخي از کساني که با ابوبکر بيعت کرده بودند به دور آن حضرت و بني هاشم جمع شدند و گفتند:
«طايفه ي انصار و کسان ديگر با ابوبکر بيعت کرده اند، شما نيز با او بيعت کنيد وگرنه درباره ي شما با شمشير حکم مي کنيم.»
حضرت علي (ع) در جواب آنان فرمود:
«من براي اين بيعت سزاوارترم، شما بايد با من بيعت کنيد، شما به موجب قرابت با رسول خدا (ص) خلافت را از انصار گرفتيد، آنها هم اين حق را به شما تسليم کردند، من نيز با شما چنين استدلال مي کنم. من در زمان حيات رسول خدا و نيز هنگام رحلت او نزديکترين فرد به او بودم من وصي و وزير و حامل علم او هستم... من به کتاب خدا و سنت پيامبر (ص) از همه آشناترم، و عواقب امور را بهتر از همه ي شما مي دانم و ثبات قدمم از شما بيشتر است، پس بر سر چه چيز نزاع داريد؟!»(12)
عمر گفت: «تو را رها نمي کنيم مگر اينکه خواه و ناخواه بيعت کني.» اميرمؤمنان (ع) با لحني قاطع پاسخ وي را داد و فرمود:
«شيري بدوش که قسمتي از آن براي توست. امروز کمربند خلافت را محکم بر او ببند، که فردا به تو برگرداند.»(13)
در اين هنگام، ابوعبيده خطاب به امام (ع) گفت:
«اي پسر عمو! خويشاوندي تو با رسول خدا (ص) و سابقه ات در اسلام و ياري تو آن را و همچنين علم تو مورد انکار ما نيست، و لکن تو هنوز جواني و ابوبکر از پيرمردان قبيله ي تو مي باشد. او براي برداشتن اين بار بهتر است. اگر خدا عمرت دهد پس از او خلافت را به تو تسليم خواهند کرد... لذا در اين موقع فتنه و آشوب برپا مکن. تو خود مي داني دلهاي عرب با تو چگونه کينه و دشمني دارد.»(14)
سومين عکس العمل آن حضرت، خطابه اي است که در برابر مهاجر و انصار ايراد فرموده است. در قسمتي از اين خطابه مي فرمايد:
«اي گروه مهاجر و انصار! خدا را در نظر بياوريد و عهد و پيمان پيامبر (ص) را درباره ي من فراموش نکنيد، و حکومت محمد (ص) را از خانه ي او به خانه هاي خود مبريد...»
«...شما مي دانيد که ما اهل بيت به اين امر از شما سزاوارتريم. مگر شما کسي را نمي خواهيد که به مفاهيم قرآن، و اصول و فروع دين و به سنتهاي پيامبر (ص) احاطه ي کامل داشته باشد، و جامعه ي اسلامي را به خوبي بتواند اداره کند...؟ به خدا سوگند چنين فردي در بين ماست نه در ميان شما. پيروي از هواي نفس نکنيد، و از حق دور نشويد، و اعمال گذشته خود را با اعمال بد فاسد نکنيد»
بَشيرِينِ سَعد با جماعتي از انصار گفتند: «اي ابوالحسن! اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبکر شنيده بودند، حتي دو نفر درباره ي تو اختلاف نمي کرد.»(15)
چرا امام (ع) شتاب نکرد؟
مهمتر از آن، هنوز پيکر مطهر پيامبر (ص) روي زمين قرار داشت، حضرت علي (ع) وصيّ پيامبر (ص) است چگونه بدن مقدّس رسول خدا (ص) را روي زمين رها کند، و خود دنبال کار ديگري -هر قدر مهم- برود.
آن حضرت وظيفه اش را انجام داد و سپس به صحنه آمد. ديگران هم مي دانستند که اگر امام (ع) بيايد آنان نمي توانند به خواسته هاي خود برسند؛ از اينرو شتاب کردند و امام (ع) را در مقابل عمل انجام شده اي قرار دادند.(16)
پي نوشت :
1- آنچه در ارتباط با زندگي اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان حيات رسول الله (ص) اتفاق افتاده است به اختصار در تاريخ عصر نبوّت آمده است.
2- «وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم...» آل عمران، آيه 144.
3- تاريخ طبري، ج3، ص 200، کامل ابن اثير، ج 2، ص 323 و شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 128.
4- سقيفه به معناي سايبان است. اين محل در مدينه به فاصله 600 متري مسجدالنبي از مسير باب السلام، و متعلق به بني ساعده بن کعب خزرجي بود، مردم در زير اين سايبان براي حل و فصل مشکلات، دور هم مي نشستند و بعد به نام «سقيفه بني ساعده» مشهور شد (معجم البلدان، ج 3، ص 228).
5- الامه والسياسه، ج 1، ص 13 (با اختصار).
6- لازم به تذکر است که عمر بعداً در مورد خطابه ابوبکر اظهار نظر کرد و گفت: هيچ گونه طرح و نقشه اي را در طول راه در نظر آماده نکردم مگر آنکه عين آن يا بهتر از آن را ابوبکر به زبان آورد. «ما من شيءٍ کنت زورته في الطريق الا اتي به او باحسن منه» تاريخ طبري، ج 3، ص 219.
7- طرحهاي رسالت، ج 1، 255-257 با اختصار.
8- الامامه و السياسه، ج 1، 16-21 و کامل ابن اثير، ج 2، ص 328-329.
9- اين پنج رأي عبارت بود از سه رأي خود آنان که ابوبکر و عمر و ابوعبيده باشند و دو رأي انصار که عبارت بودند از بشيربن سعد و اسيدبن حضير و غير از اين پنج نفر بقيه دنباله رو بودند که رئيس قبيله به هر کس رأي مي داد آنان نيز بدون تأمل و تفکر رأي مي دادند و هيچ گونه استقلالي در رأي نداشتند.
10- شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 56.
11- «احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره» نهج البلاغه، خ 66.
12- احتجاج طبرسي، ج 1، ص 95 و الامامه و السياسه، ج 1، ص 18.
13- «احلب حلبا هان لک شطره و شد له اليوم ليرد عليک غدا»
14- الامه و السياسته، ج 1، ص 18، شرح ابن ابي الحديد، ج 6، ص 11-12 و احتجاج طبرسي، ج 1، ص 96.
15- الامامه و السياسه، ج 1، ص 19 و احتجاج طبرسي، ج 1، ص 96.
16-اقتباس از کتاب خلافت و ولايت، ص63.
/س